یکشنبه , ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » سخن روز مطبوعات

سخن روز مطبوعات

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

*********

مزایای تدریس انقلاب با رسم شکل!

حسن رضایی در وطن‌امروز نوشت:

شکاکیت و خداناباوری را می‌توان از مهم‌ترین مختصات اندیشه غربی از آغاز عصر روشنگری تاکنون دانست. فلاسفه غربی از آن زمان تاکنون، کم‌کم اصالت همه چیز را منکر شدند و چنانکه از ظاهر و باطن ماجرا برمی‌آید، اینجا دیگر تهِ دیگ بود! شخصی چون فرانسیس فوکویاما، تحت تاثیر همین فضا، نظریه «پایان تاریخ» را مطرح کرد. آنها و سمپات‌های‌شان در ایران، نقطه کنونی جامعه غربی و محل کنونی «سیر تفکر در تاریخ بشر»- به روایت غربی- را قبله آمال یک جامعه انسانی تلقی می‌کنند و خب؛ مدینه فاضله‌اش هم طبیعتاً آمریکاست! متاثر از همین فضاست که در چند دهه اخیر محافل علوم انسانی در غرب، تکاپوی میانه قرن‌های 19 و 20 را نداشته‌اند. اینجا سیستم آموزش عالی ما هم، بیشتر «تاریخ» علوم انسانی در دنیای غرب را تحویل دانشجویان می‌دهد! مقدمه طولانی شد. بگذریم….

انقلاب اسلامی طی 40 سال اخیر در همین فضا تنفس کرده و بالیده است. گویی خدا، تاریخ، تقدیر – یا هر چه شما بگویید- می‌خواهد با غربی‌ها و سمپات‌های‌شان در داخل، با زبان خودشان حرف بزند! اندیشه مدرن غربی، چیزی به نام خدا را نمی‌شناسد و انسان را به جای او برنشانده است. چرا که خدا را نمی‌شود دید و اندازه‌گیری کرد. شکست‌های پی‌درپی غرب و آمریکا در حوزه‌های تمدنی و راهبردی از جمهوری اسلامی اما اجباراً قابل رصد، اندازه‌گیری و آزمایش است و نمودی عینی از غلبه مکرر و مداوم اندیشه‌های دینی بر ماتریالیسم غربی در انتهای قرن 20 و ابتدای هزاره سوم به شمار می‌آید. در این مقابله دشمنان جمهوری اسلامی در داخل اما ترحم انگیزترند، چرا که طی 40 سال همواره در جبهه‌ای شکست‌خورده پادویی کرده‌اند!

رهبر انقلاب، در مراسم سالگرد ارتحال امام(ره)، این دشمنان را به 3 گروه اصلی تقسیم کرده و از ناکثین، قاسطین و مارقین نام بردند. ترسیم مرزی روشن بین این 3 گروه اما حالا شاید خیلی هم آسان نباشد، چرا که بسیاری از عهدشکنان و ناکثین، در برهه‌های زمانی مختلف در کنار مخالفان سرسخت کلیت نظام – قاسطین- قرار گرفته‌اند. فتنه 88 و مسائل پیرامون آن را می‌توان مصداق روشنی از این همراهی شوم دانست. بخشی از همین 3 گروه حالا بعضا در مناصب سیاسی کشور هستند! بخش دیگری از شواهد اختلاط مرزهای پیمان‌شکنی و محاربه را اما باید در رسانه‌های فارسی‌زبان ضدنظام جست‌وجو کرد. اکنون چند صد نفر از اصلاح‌طلبان فعال در فتنه‌های 78 و 88 در بی‌بی‌سی، من و تو، رادیو فردا و… تبدیل به پادوهای ایجاد عملیات روانی ضدجمهوری اسلامی شده‌اند. عقل و منطق به ما می‌گوید اصلاح‌طلبان دیگری هم طبیعتا از این پس  به لشکر رسانه‌ای دشمن خواهند پیوست!

اصلاح‌طلبان داخل نظام اما اگر چه متنوعند ولی تقریبا همگی در این سابقه اشتراک دارند که از سال 76 به این سو، شروع به تقدیس گروه‌هایی چون جبهه ملی و نهضت آزادی کرده‌اند. شاید مرحوم بازرگان اگر حالا زنده بود، با توجه به اتفاقات این 40 ساله، خودش هم توانایی دفاع از مواضع پیشین خود را نداشت، اصلاح‌طلبان اما در عین مدعی خط امامی بودن، به جد این توانایی را دارند! بازرگان یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خبرنگار نیویورک‌تایمز گفت: «دولت ایران مشتاق است روابط خوب خود با آمریکا را از سر بگیرد.» او در سال‌های پس از آن نیز همواره بر این نظر ماند تا از دنیا رفت، امام(ره) اما در آخرین سال‌های حیات، تکلیف تفکر بازرگان را در آینده انقلاب مشخص کردند و موکدا به محتشمی‌پور، وزیر وقت کشور نوشتند: «نهضت به‌اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانون‌گذاری یا قضایی را ندارند و ضرر آنها، به‌اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند، از منافقین بیشتر است.»

نهضت آزادی صادق بود و اگر اهل مبارزه نبود، شعار هم نمی‌داد. مرحوم بازرگان کابینه خود را به «فولکس واگنی» تشبیه کرده بود که بر خلاف امام(ره) که بولدوزری پرقدرت است، توانایی انجام کارهای سریع و انقلابی را ندارد و نباید هم، چنین تقاضایی از آن داشت! اصلاح‌طلبان اما این توانایی را دارند که در عین اظهار دوستی با ناکثین قدیم، خود را جزئی از پازل مبارزه و اتفاقاً مهم‌ترین بخش آن هم معرفی کنند!

همزمان اما نتانیاهو آنها را مهم‌ترین سرمایه اسرائیل در ایران می‌نامد! منطق اصیل انقلاب اسلامی اما با تمام این دشمنی‌ها، عهدشکنی‌ها، نفاق‌ها و توطئه‌ها هر روز بیشتر از دیروز ثابت شده و گسترش یافته است. عهدشکنی اخیر آمریکا در مساله برجام هم مجدداً پس از مذاکرات سعدآباد می‌خواهد قوی بودن منطق انقلاب و امام(ره) را این بار با رسم شکل(!) به مدعیان خط امامی دیروز ثابت کند. به راستی طمانینه، قدرت و حوصله انقلاب اسلامی در فهماندن بدیهی‌ترین مطالب به احمق‌ترین دشمنان داخلی و خارجی ستودنی است و این منطق شکست برنخواهد داشت!

نمایش‌های پوپولیستی به جای گفت وگو!

فیاض زاهد در ایران نوشت:

از آنچه در سه صحنه اخیر یعنی «نحوه اعتراض برخی نمایندگان مجلس به خروج امریکا از برجام»، «اعتراض پرخاشگرانه به رئیس سازمان انرژی اتمی در جریان راهپیمایی روز قدس» و «اقدام روز گذشته نمایندگان که با پهن کردن طومار پارچه‌ای در صحن مجلس سعی داشتند اعتراض خود را به لایحه الحاق ایران به کنوانسیون مقابله با تأمین مالی تروریسم اعلام کنند» مشاهده شد، نمونه‌های تاریخی متعددی در تاریخ معاصر ایران بر جای مانده است. صحنه‌هایی که ماحصل رفتارهای افراطی بوده‌اند و نشان داده‌اند که متأسفانه روی دیگر سکه تندروی، تأمین اهداف دشمنان ملت بوده است.

در نمونه‌های تاریخی البته موارد دست داشتن سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه هم وجود داشته است چنانکه در جریان مخالفت‌ها با دولت مرحوم مصدق، مخالفان او در تهران پرچم انگلیس را آتش زدند و عکس ملکه انگلستان را با طناب به گردن سگ انداختند؛ اما بعد از کودتا مشخص شد اتفاقاً پول همه آن اقدامات را دولت انگلیس پرداخته است. براساس چنین نمونه‌های تاریخی بیش از آنکه پرداختن به‌گفته‌ها و رفتارها اهمیت داشته باشد؛ این مهم است که ببینیم این رفتارها چه هدفی را دنبال می‌کنند و در راستای منافع کدام کشورها قرار می‌گیرد.

این سخن البته به معنای متهم کردن تمام مخالفان و منتقدان به حمایت از منافع بیگانگان نیست. زیرا اگر چه در پس این رفتارها وجود یک اتاق جنگ روانی قابل انکار نیست اما همراهی بسیاری از افراد با این اقدامات می‌تواند صرفاً بر اثر فقدان تفکر مستقل یا درک جامع از مسائل حاکم بر روابط بین‌الملل و تأثیر و تأثرات آنها باشد. کاستی ای که سبب می‌شود این افراد ناخواسته در بازی طراحی شده از سوی اتاق‌های جنگ روانی ایفای نقش کنند.

با چنین نگاهی آنچه در حال روی دادن است در پازل تلاش برخی کشورها و رژیم‌ها برای ایجاد ناامنی و ایجاد سردرگمی در حاکمیت و دولت ایران هم معنا پیدا می‌کند و حاصل‌اش تأمین منافع دولت امریکا است. روشن است که مقوله‌هایی همچون برجام یا پیوستن به کنوانسیون‌های بین‌المللی جز با چراغ سبز مقامات عالی نظام ممکن نبوده است. چنانکه روشن است برجام به تنهایی کار دولت روحانی نبود و بدون نظر موافق رهبری نظام و اجماع حاصل در حاکمیت حتی امکان شروع مذاکرات وجود نداشت.

اما حالا امریکا بدعهدی کرده و از توافق خارج شده و گفته است که با برجام سر امریکا کلاه رفته است؛ اتفاقاً این موضع نشان می‌دهد که تیم مذاکره‌کننده ایران در نهایت دقت و مهارت این متن حقوقی را تهیه کرده‌اند. متنی که اروپایی‌ها به آن متعهد مانده‌اند و امریکا به تنهایی از آن خارج شده است و وضعیتی بی‌سابقه را از تنهایی امریکا رقم زده است. بهره گرفتن از این وضعیت با اقداماتی همچون تثبیت رابطه‌مان با پیمان شانگهای، نزدیکی بیشتر به کشورهای اروپایی و بهره‌گیری از روابط با قدرت‌های شرقی از جمله روسیه و چین نیازمند وجود یک صدای واحد و استراتژی ملی در ایران است.

استراتژی که در آن دولت، مجلس، قوه قضائیه و چهره‌های ملی و همین طور احزاب و مطبوعات همچون قطعاتی از یک پازل واحد ایفای نقش کنند. در این هنگامه که ما جنگی متفاوت را تجربه می‌کنیم، چنین تحرکات و صحنه سازی‌هایی مصداق حمله به جبهه خودی است و اگر چه با پرچم انقلابی گری انجام شود مشکوک است. علاوه بر این ملاحظات باید گفت که کسی که موضع‌اش منطبق با منطق باشد با آرامش و استدلال سخن می‌گوید. کما اینکه در قرآن کریم مسلمانان به «قول لین» توصیه شده‌اند و به اینکه حرف دیگران را گوش بدهند و از میان اقوال مختلف بهترین‌شان را برگزینند.

بر این اساس کسانی که به‌جای گفتمان به سمت نمایش‌های پوپولیستی و عوام گرایانه گرایش دارند لاجرم این قضاوت را پدید می‌آورند که حرف محکمه پسندی برای گفتن ندارند و طبیعتاً موضع‌شان فاقد اعتبار تلقی می‌شود. اما اهمیت موضوع آنجا است که این افکار و رفتار می‌تواند برای کشور فاجعه به بار بیاورد زیرا نمایش وجود شکاف در حاکمیت پیش روی چشم ناظر دیگران چیزی جز تحریص آنها برای اعمال فشار بیشتر بر دولت و ملت ایران در پی نخواهد داشت.

نشانه‌های شکست و تصمیم بهنگام!

محمدحسین محترم در کیهان نوشت:

هدف همه فشارهای روانی و اقتصادی جبهه قاسطین به همراه ناکثین و مارقین علیه جمهوری اسلامی برای این است تا با القاء سایه جنگ که به اعتقاد رهبر معظم انقلاب «یک دروغ» است، ملت ایران را بترسانند که اگر تسلیم نشود و پای میز مذاکره جدید نیاید، و بر سر «امنیت ایران و منطقه» معامله نکند، چنین می‌شود و چنان خواهد شد!!!.هرچند به تعبیر رهبری «این خواب آشفته تعبیر نخواهد شد»، اما اکنون بعداز همه رجزخوانی و فضاسازی‌های سیاسی و رسانه‌ای نشانه‌های این سخن حکیمانه حضرت آقا که فرمودند: «شکست آمریکا در مسائل اخیر قطعی است» در حال آشکار شدن است، از جمله:

1- همزمان با ایران‌هراسی نتانیاهو در منطقه و در تور اروپایی، دبیرکل ناتو در گفت‌وگو با ‌اشپیگل آلمان به ناتوانی این سازمان نظامی مجهز به پیشرفته‌ترین تجهیزات روز در مقابل جمهوری اسلامی اذعان کرد و گفت «ناتو در صورت وقوع هرگونه جنگی در منطقه از اسرائیل دفاع نخواهد کرد و اسرائیل نمی‌تواند روی حمایت پیمان آتلانتیک در دفاع از خودش حساب باز کند». این سخن ینس استولتنبرگ همان سخن رئیس ‌اتاق جنگ ناتو در اتحادیه اروپاست که قبلا اذعان کرده بود «آمریکا و متحدانش به‌خوبی می‌دانند اگر جنگی با ایران صورت گیرد کل اقتصاد دنیا و بورس‌های جهان سقوط نود درصدی خواهد کرد و قیمت نفت به 400 دلار خواهد رسید».

دکتر فرانس ژیرس تاکید کرده بود «در صورت چنین جنگی، برای هدف قرار گرفتن 22 پایگاه نظامی آمریکا فقط دو پایگاه موشکی ایران در منطقه کافی است و110 پایگاه موشکی دیگر ایران اصلا نیاز به عملیاتی شدن ندارد.» این اذعان دبیرکل ناتو و رئیس ‌اتاق جنگ ناتو در اتحادیه اروپا نشان می‌دهد غربی‌ها به‌خوبی درک کرده‌اند وقتی رهبر هفتمین قدرت نظامی برتر جهان به اذعان خودشان، هشدار می‌دهد «اگر دشمن یکی بزند، ده تا می‌خورد» شعار نیست بلکه فاصله یکی زدن تا ده تا خوردن کسری از ثانیه است و این یعنی اقتدار قدرت بازدارندگی جمهوری اسلامی که آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها و صهیونیست‌ها از آن واهمه دارند.

لذا علت جنگ روانی و اقتصادی دشمنان علیه ملت ایران همین است که در مهار قدرت موشکی و بازدارندگی این ملت ناتوانند و نمی‌توانند با هر اقدام احمقانه‌ای که نتیجه‌اش غیرقابل تصور و خارج از اراده آنهاست، امنیت ملت ایران را هدف قرار دهند. در واقع غربی‌ها به دلیل همین ناتوانی در رویارویی نظامی، با ایران مذاکره کردند و اکنون نیز اروپایی‌ها برجام را دارای «منافع امنیتی» برای خود می‌دانند.

2- نخست‌وزیر و وزرای خارجه و جنگ رژیم صهیونیستی قبل از این نیز در یک شوی تبلیغاتی با سفر به مسکو و گفت‌وگو با مقامات روسی، در یک جنگ روانی و فضاسازی رسانه‌ای درصدد القاء «معامله پنهانی روسیه و اسرائیل بر سر حضور ایران در سوریه» و القاء «پایان یافتن همکاری‌های راهبردی مسکو با تهران» بودند. اما وزیر خارجه روسیه بعد از این دیدارها آب پاکی را روی دست نتانیاهو ریخت و او را دست خالی بدرقه کرد. سرگئی لاوروف تاکید کرد «ما با این ارزیابی که ایران ریشه مشکلات منطقه از جمله در سوریه، فلسطین، لبنان، عراق و جاهای دیگر است، مخالفیم.»

وی تاکید کرد «ما راهبرد خود در منطقه را به اسرائیلی‌ها یادآور شدیم که نیاز به حضور و مشارکت ایرانی‌ها در منطقه داریم و نه تلاش برای منزوی کردن آنها»! نکته مهم و جالب در سخنان لاوروف ‌اشاره به شباهت رویکرد آمریکا به ایران و روسیه بود که گفت «آمریکا از ایران می‌خواهد رفتارش را در منطقه تغییر دهد و همین را نیز دقیقا از مسکو می‌خواهد!». لذا اولاً ورود مستشاران ایرانی و نیروهای حزب‌الله به سوریه با اجازه اسرائیل یا روسیه نبوده که حالا بخواهند درباره خروج آنها به توافق برسند، بلکه در یک پیمان راهبردی با دمشق بوده که با خطر سقوط توسط تروریست‌های مورد حمایت آمریکا و رژیم صهیونیستی روبرو بود. ثانیاً همکاری‌های راهبردی ایران و روسیه فراتر از سوریه و براساس منافع مشترک در ابعاد وسیع اقتصادی، سیاسی، نظامی و امنیتی است و تصور اختلاف بین تهران– مسکو در واقع آرزوی دست نیافتنی آمریکاست که در سوریه شکست خورده است.

ثالثاً اصولا هیچ‌گونه معامله‌ای درباره حضور ایران و نقش حزب‌الله در سوریه بین هیچ طرفی از طرف‌های درگیر در منطقه متصور نیست. چون سیاست محور مقاومت، یک سیاست روشن و مستقل براساس عدم وابستگی به قدرت‌های دیگر است و بده و بستان‌های پشت پرده نمی‌تواند تاثیری بر این سیاست اصولی بگذارد. رابعاً هیچ طرفی نمی‌تواند درباره سیاست و نقش جمهوری اسلامی در منطقه تصمیم بگیرد و خود طرف‌های ایران چه متحد و چه متخاصم نیز به‌خوبی این مطلب را درک کرده‌اند چرا که همین «استقلال در رای» و «سیاست نه شرقی و نه غربی» ایران موجب شده تا غربی‌ها از ایران عصبانی و شرقی‌ها متقاعد به همکاری با جمهوری اسلامی‌شوند.

خامساً در سابقه همکاری راهبردی روسیه با ایران باید به این نکته توجه داشت که بعداز اینکه ایران با تقویت مقاومت در منطقه از سقوط بغداد و دمشق توسط تروریست‌ها جلوگیری کرد، روسیه به این نتیجه رسید که منافع‌اش و بلکه منافع منطقه در همکاری استراتژیک با جمهوری اسلامی است و در حقیقت این مقاومت شجاعانه و سیاست اصولی جمهوری اسلامی بود که ولادیمیر پوتین به تهران آمد و در دیدار تاریخی با رهبر معظم انقلاب بر «بی‌اعتمادی به آمریکا» و «ایستادگی در مقابل سیاست‌های مخرب آمریکا» در منطقه تاکید کرد و همین فصل مشترک، محور همکاری‌های راهبردی جمهوری اسلامی و روسیه را شکل داد.

3- تحلیلگران و مقامات غربی با اذعان به شکست راهبرد جدید آمریکا علیه ایران، نمی‌توانند نقاط قوت استراتژیک نظام جمهوری اسلامی در مقابل آمریکا را انکار کنند از جمله اولا ایران دارای «صبر و بردباری استراتژیک» همراه با «قدرت تصمیم‌گیری و اقدام به موقع» است. ثانیا ایران ماهیت ژئوپلیتیک منطقه و پرونده‌های منطقه را به‌خوبی درک می‌کند. ثالثا در آنها حضور و دست بالا را دارد. رابعاً به‌صورت متفاوتی از آنچه که طرف‌های دیگر گمان می‌کنند، می‌تواند از نزدیک پرونده‌های منطقه را مدیریت کند. خامساً توانایی بهره‌برداری از پرونده‌های نفوذ ژئوپلتیک در منطقه برای حرکت در جهت نقش مثبت خود را به‌خوبی دارد. بر همین اساس است که اذعان می‌کنند «آنچه وزیرخارجه آمریکا گفته آرزوهای محال و محقق نشدنی است» !

4- رسانه‌های غربی در فضاسازی‌های خود نتوانستند کتمان کنند که«هرچند آمریکا تلاش داشت برجام را وسیله‌ای برای اختلاف‌افکنی و دوقطبی‌سازی بین مردم ایران قرار دهد، اما نتایج آن موجب بی‌اعتمادی بیشتر ایرانیان به آمریکا و اتحاد هر چه بیشتر ملت ایران شد، و روز قدس امسال نماد این انسجام و وحدت بود». لذا در کنار بازگشت امنیت به منطقه با اقتدار محور مقاومت بخصوص در سوریه و عراق، خروش جهان اسلام و بلکه غیرمسلمانان علیه جنایات رژیم صهیونیستی و آمریکا در روز قدس نشان داد اولا زنگ خطر پایان امنیت طلایی رژیم صهیویستی بصدا درآمده است. ثانیا ملت ایران و ملت‌های منطقه با صدای بلند از نقش جمهوری اسلامی در منطقه و عدالت خواهی بین‌المللی نظام در مقابل سیاست‌های فریبکارانه آمریکا حمایت و فریاد زدند هم فلسطین، هم لبنان، هم سوریه، هم یمن و….و هم ایران اسلامی. ثالثاً فشار حداکثری دشمنان در جنگ روانی، اکنون مقاومت حداکثری در صحنه را می‌طلبد نه انفعال حداکثری را! و دیگر وقت دیپلماسی و مذاکره برای مذاکره تمام شد، و زمان مقاومت و ایستادگی سرنوشت‌ساز است.

5- بعداز خروج آمریکا از برجام، مذاکره با اروپایی‌ها در حقیقت از دست رفتن فرصتِ تصمیم‌گیری بهنگام برای ایران است. درخصوص بازی پرتناقض اروپایی‌ها وجریان نفوذی برای تحمیل «هم تحریم و هم برجام» بر ملت ایران باید گفت این سیاست که در حوزه سیاسی «متعهد به برجام هستیم» اما در حوزه اقتصادی «متضمن نیستیم» به همراه فضاسازی‌های داخلی برای پذیرش«برجامی معیوب» همان سیاست اوایل جنگ تحمیلی است که رئیس‌جمهور فراری وقت می‌گفت «زمین بدهیم و زمان بخریم»!. درقالب برجام نیز «صنعت هسته‌ای را دادند تا زمان بخرند» و اکنون در ادامه این سیاست، هدف اروپایی‌ها از جمله نامه نوشتن به آمریکا برای مستثنی شدن چند شرکت اروپایی از تحریم‌ها و فضاسازی جریان غربگرا روی این اقدامات نمادین، از یکطرف معطل نگه داشتن ملت ایران است تا تحریم‌های آمریکا آثار خود را نشان دهد و از طرف دیگر فضا و فرصت و حق ایران برای خروج از برجام از دست برود و در آینده با هر اقدام ایران، جمهوری اسلامی را متهم به نقض برجام کنند.

شاه کلید این بازی هم در دست آمانو است که قراره با ادعای بازرسی از اماکن نظامی ایران، به موقع رونمایی شود! کمااینکه فرانسه که قبل از خروج آمریکا از برجام نقش پلیس خوب را برعهده داشت، اکنون مجددا نقش پلیس بد را به‌خود گرفته و ادعا کرده اقدامات قانونی ایران در قالب برجام، عبور از خطوط قرمز است و با اعمال تحریم‌های ما روبرو خواهد شد!.. لذا دولت باید با درک این سناریو و خروج به موقع از برجام معیوبِ باقی مانده، به استناد بند36 برجام و ماده 3 قانون اقدام متناسب مجلس و شروط نه‌گانه رهبری و مصوبات شورای‌ عالی امنیت ملی، تا دیر نشده دشمنان را در رسیدن به اهداف خود از طریق «پل برجام» علیه ملت ایران ناکام بگذارد و تجربه‌های شش گانه‌ای بیان شده از سوی رهبری را «پل عبور از چالش برجام» قرار دهد که فرمودند «باید حرکت شجاعانه انجام داد، زمانی که در مقابل زیاده‌خواهی‌های آنها مُهر و موم‌های هسته‌ای را شکستیم و غنی‌سازی بیست درصد را انجام دادیم، غربی‌ها به التماس افتادند»!

تیم ملی، نه تیم فلانی

علیرضا کاردار در خراسان نوشت:

دوستی می گفت من این ترکیب تیم ملی را دوست ندارم، کاش بدجور ببازد تا روی «کی روش» کم شود! چیزی که به او گفتم، این جا گفتنی نیست ولی عمیقا متاسف شدم. در شرایطی که تیم ملی در گروهی قرار گرفته است که خوش بین ترین طرفداران فوتبال هم امیدی به صعودش ندارند و از طرف دیگر، با سناریویی که سر مربی تیم برای انتخاب بازیکنان اجرا کرد و بازی های تدارکاتی که یکی یکی لغو شدند و همان تعداد محدود بازی هم با تیم های ناشناخته و ضعیف بود که یا به زور بردیم یا باختیم، در این اوضاع که طراحی ساده و به دور از خلاقیت لباس تیم هم دغدغه دیگری شده بود برای مان و همزمان خبر رسید شرکت تولیدی کفش هم نمی خواهد به ما کفش بدهد، در میان این بلبشو که گویی کادر فنی تیم حوصله  شان از بیکاری سر رفته و زودتر از بقیه راهی روسیه شده اند، طبیعتا دو آتشه ترین طرفداران تیم ملی هم آتش طرفداری شان سرد و برد و باخت و صعود و سقوط تیم برایشان علی السویه شده است. شاید از دید عده ای هموطن، شعار تیم ملی که می گوید «۸۰ میلیون نفر، یک ملت و یک ضربان قلب» محدود شود به «8 هزار نفر، یک گروه خاص و چند ضربان قلب»!

شکی نیست جام جهانی بزرگ ترین رویداد ورزشی جهان است که کشورهای شرکت کننده در آن به بهترین وجه در دنیا دیده می شوند و همچنین پول سازترین رخداد ورزشی دوران هم به حساب می آید. کاری به این نداریم که سهم ما از این ویترین چه بوده و چگونه مدیران و مسئولان کشور این فرصت  را مفت از دست داده اند. ناراحتی از هدر رفتن این سرمایه و غنیمت ندانستن این فرصت بین المللی را هم سعی می کنیم هضم کنیم و چشم به روی فهرست عجیب اعضای همراه تیم هم می بندیم. کاری هم به این نداریم که با نظر و تشخیص سرمربی برای انتخاب بازیکنان و سیستم بازی و آماده سازی تیم به طور صد در صدی موافق نیستیم و حتی مخالف تمام و کمالش هم هستیم. تعصب به رنگ ها و بازیکنان رنگی تیم را هم کنار می گذاریم. کاری هم به امور پشت صحنه و قهر و آشتی ها و لجبازی ها و جدل ها و جنگ های زرگری و واقعی و بقیه حاشیه ها هم نداریم.

ولی هر کدام از ما، به عنوان یکی از آن 80 میلیون ایرانی که قلبش برای تیم ملی کشورش می تپد، بدون شک چیزی جز پیروزی این تیم نمی خواهیم و هدفی جز سربلندی نام و برافراشته شدن پرچم کشورمان در مهم ترین، حساس ترین و رسانه ای ترین اتفاق جهان نخواهیم داشت. این تپش قلب و این علاقه و احساس را هم باید طوری بروز دهیم که هم باعث پشت گرمی تیم باشیم و هم طرفداران دلسردش را دلگرم کنیم. مگر فلسفه ورزش و به ویژه ورزش قهرمانی ملی چیزی جز ایجاد نشاط و تفریح دسته جمعی ،وحدت آفرینی و تحریک عرق ملی و ارضای حس وطن دوستی همگانی است ؟چرا به همین راحتی می خواهیم یک واقعه شادی آفرین در سطح ملی را تا حد یک گروکشی و لجبازی کودکانه پایین بیاوریم ؟واقعه ای که فارغ از نتیجه می تواند عامل انسجام و اتحاد یک ملت باشد،نباید بازیچه شودکه شیرینی و لذت آن را مخدوش کنند.

این تیم، تیم ملی کشورمان است، نه تیم فلان مربی و بهمان مدیر که برای ادب شدن آن ها آرزوی باختش را داشته باشیم. این بازیکنان، فرزندان همین کشور و برادران ما هستند که خودمان با تشویق ها، حرص خوردن ها، حمایت کردن ها و اشک ریختن های مان به این جا رسانده ایم شان. حیف است که در این آوردگاه ملی، به بهانه مخالفت با طرز تفکر یا شیوه و روش، دست از حمایت آن ها برداریم.

شاید ریشه این رفتار به ورزش هم  محدود نباشد و ما خیلی جاهای دیگر این خصلت رادر جامعه ایر انی می بینیم  .در سیاست ، اقتصاد ،فرهنگ ، هنر و … هم فرقی بین منافع ملی و منافع حزبی و شخصی  قائل نمی شویم. در حالی که بسیاری از کشورها که حفظ منافع ملی در افکار عمو می آن ها جایگاه ویژه ای دارد ، فاصله ای میان نقد و رقابت  با برآورده شدن منافع ملی قائلند .برای آن  ها رقابت انتخاباتی تا پایان انتخابات ادامه دارد و برخلاف بیشتر اوقات که در کشورمان شاهد بوده ایم  به پس از آن و تمام عرصه های فعالیت رقیب پیروز تسری نمی یابد.

فرقی نمی کند این رقیب پیروز روحانی باشد یا احمدی نژاد یا خاتمی  یا  هنگامی که تیم مذاکره کننده و سیاست خارجی هر دولت، باید علاوه بر عرصه های خارجی، در میدان های داخلی هم با رقیبان جدال کند.وقتی ظریف ، جلیلی یا لاریجانی به عنوان نماینده ارشد مذاکره کننده ایران در برابر رقیب می نشیند باید پشت گرم به حمایت همه ایرانی ها باشد نه آن که نیمی از توانش را متوجه پاسخ یا مواجهه با ضربات داخلی کند.   یا سیاست های اقتصادی کلان، همیشه با مخالفت های جناحی  و گروهی خرد رو به رو می شوند،طرح هایی که بعضا اگر با مدیریت درست تر و حمایت عمومی بیشتر به جلو می رفت نتیجه  بهتری داشت. این البته به معنی نفی نقد نیست ولی قطعا میان نقد و تخریب و حتی زمان نقد می توان تفکیک جدی قائل شد . وقتی تیم ملی درآوردگاهی جهانی و بین المللی به مصاف حریفان می رود دیگر فرقی نمی کند مربی آن کی روش باشد یا مایلی کهن .اکنون نیز اگر انتقادی به مربی ،بازیکن یا برنامه های تیم ملی داریم ، بیان  این انتقادها  فقط بازی در زمین حریف است .

کوتاه سخن این که؛  به جای تلخ کردن  این صعود مقتدرانه که با کمترین گل خورده اولین تیمی بودیم که  راهی جام جهانی شدیم از کارشناس و مربی گرفته تا سلبریتی و مردم عادی ،همگی یک صدا تیم ملی را تشویق کنیم .شک نداریم تک تک بازیکنان تیم ملی ما هدفی جز پیروزی در بازی های پیش رو ندارند و با دل و جان و سر و پا و قلب شان برای پیروزی خواهند جنگید. پس چرا ما 80 میلیون نفر دست در دست یکدیگر مانند کوه پشت یوزهای پارسی خوش تیپ مان نایستیم و از ته قلب برای موفقیت شان که همان موفقیت مملکت و ملت مان است دعا نکنیم؟

به دیپلماسی فرصت دهید

جاوید قربان‌اوغلی در شرق نوشت:

آمریکا پس از خروج از توافق هسته‌ای، رویارویی همه‌جانبه سیاسی و اقتصادی علیه ایران را در دستور کار قرار داده است. هدف آمریکا به گفته مقامات این کشور ایجاد ائتلاف گسترده سیاسی متشکل از همه هم‌پیمانان آمریکا و اعمال تحریم‌های به‌مراتب سخت‌تر از گذشته بر ایران است. به گفته سخنگوی وزارت خارجه آمریکا ایالات متحده درصدد تشکیل ائتلافی جهانی و متحدکردن کشورهای جهان علیه ایران نه‌فقط در توافق اتمی، بلکه در همه فعالیت‌هایی است که به عقیده آنها تهدیدی علیه ثبات در سراسر جهان است. موفقیت یا ناکامی ترامپ در پیشبرد اهداف شرورانه علیه کشورمان در گرو قدرت مانور ایران و استفاده از فرصت‌ها در عرصه‌های جهانی و منطقه‌ای است که به برخی از آنها اشاره می‌شود.

اول: سفر آقای روحانی به چین با هدف شرکت در اجلاس سران سازمان همکاری‌های شانگهای در کنار خبر حمایت روسیه از «عضویت دائم» این پیمان گمانه‌زنی‌های تحلیلگران در نگاه پررنگ‌تر ایران به شرق در شرایط پس از خروج آمریکا از برجام دامن زده است. ولادیمیر پوتین در دیدار با روحانی در حالی بر حمایت کشورش از پیوستن ایران به این پیمان تأکید کرد که در سه سال گذشته و پس از توافق هسته‌ای ایران با قدرت‌های جهان حمایت روسیه از عضویت ایران نتیجه‌ای در بر نداشته و ظاهرا به دلیل مخالفت «برخی از اعضا» این سازمان با درخواست ایران مخالفت کرده است. فارغ از مباحثات «نفع یا عدم نفع» عضویت کشورمان در این اجلاس که قریب به نیمی از جمعیت جهان را به خود اختصاص داده است، به نظر می‌رسد اجلاس شانگهای و کشورهایی مانند روسیه، چین و هند که از سال قبل به عضویت دائم این اجلاس درآمد، در شرایط کنونی می‌تواند محور مهم و قابل اتکایی در مانور رویکردهای سیاست خارجی ایران و برون‌رفت از تبعات ناشی از پیامدهای خروج آمریکا از برجام تلقی شود.

دوم: اروپا به دلایلی که زیاد از آن سخن گفته شده، تاکنون بر پایبندی خود بر توافق هسته‌ای تأکید کرده و چنانچه ملاحظه شد، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی نیز نتوانست در تور اروپایی با نمایش مضحک «پرونده‌های مسروقه» و بزرگ‌نمایی خطر ایران سه کشور اروپایی حاضر در توافق هسته‌ای را وادار به عقب‌نشینی از مواضع خود کند. نتانیاهو با شعار «ایران و ایران» به سه کشور اروپایی پا گذاشت و با اعتراض ترزا می ‌درباره خشونت سربازان اسرائیلی علیه معترضان فلسطینی در دیدار با او به سفر خود پایان داد. قبل از نخست‌وزیر انگلیس، رئیس‌جمهور فرانسه و صدراعظم آلمان نیز آب پاکی را بر دستان نتانیاهو ریخته بودند. اختلاف نظر سه کشور یادشده اروپایی با بنیامین نتانیاهو تنها به موضوع توافق هسته‌ای با ایران محدود نمی‌شود. این اختلافات در ماه‌های گذشته در موضوعاتی مانند انتقال سفارت آمریکا از تل‌آویو به بیت‌المقدس و سیاست شهرک‌سازی اسرائیل کماکان با مخالفت بخش زیادی از کشورهای اروپایی روبه‌رو است و سرکوب خونین تظاهرات فلسطینی‌ها به دست سربازان اسرائیل شدت و حدت بیشتری یافته است.

سوم: نامه مشترک وزرای خارجه و دارایی این سه کشور به آمریکا و درخواست معافیت از تحریم‌های ثانویه آمریکا در تجارت شرکت‌های اروپایی با ایران در حوزه‌های دارو و درمان، انرژی، خودرو، زیرساخت‌ها، صنعت هواپیما و همچنین نقل و انتقال پولی (سوییفت) از نشانه‌های بارز رویکرد مثبت اروپا در مواجهه با جهت‌گیری ضدایرانی ترامپ است که باید در کانون توجه سیاست‌گذاران کشورمان قرار گیرد.

روشن است این سخن به معنای مخالفت سه کشور اروپایی با اسرائیل در همه زمینه‌ها و همراهی آنان با ایران در همه موارد نیست. نگرانی‌های حتی ظاهری اروپا درباره سیاست‌های منطقه‌ای و برنامه موشکی در صورت بی‌توجهی از سوی ایران می‌تواند به فصل مشترک اقدامات آمریکا و اسرائیل برای اعمال فشار به اروپا تبدیل شود. اقداماتی نظیر آنچه دیروز در مجلس رخ داد و بی توجهی به  منافع ملی در بررسی کنوانسیون مقابله با تأمین مالی تروریسم، می‌تواند فضا را تنش‌آلودتر کند.

چهارم: فارغ از صحت و سقم ادعای ترامپ درباره تغییر محسوس رفتار ایران در منطقه در سه ماه گذشته، نیت او در بیان این سخن و چگونگی راستی‌آزمایی این مدعا، منطقه و دست بالای ایران در آن از مهم‌ترین فرصت‌های فراروی کشورمان است. نگارنده دراین‌باره بارها در این روزنامه بر ضرورت رویکرد تعاملی ایران با همسایگان و حل‌وفصل بحران‌ها با مشارکت همسایگان براساس منطق کارساز «برد– برد» تأکید کرده است. تغییر در جهت‌گیری‌ها در منطقه با درنظرگرفتن تحولات سریع در عراق، سوریه و یمن و گرایش به حل بحران‌ها با تکیه بر دیپلماسی و رویکرد برد-برد می‌تواند به اهرم نیرومندی در مقابله با سیاست‌های ترامپ و اسرائیل علیه ایران تبدیل شود. باید به دیپلماسی فرصت داده شود تا با حفظ منافع حداکثری از برگ‌های برنده‌ای که هنوز از دست نرفته‌اند، در راستای تثبیت دستاوردهای اقدامات نظامی و بالابردن قدرت چانه‌زنی در عرصه‌های دیگر استفاده شود.

پنجم: اختلافات آمریکا به زعامت ترامپ با متحدان خود که اوج آن در اجلاس اخیر سران هفت کشور صنعتی در کبک کانادا به منصه ظهور رسید، ناشی از برنامه اصلی ترامپ در برنامه از قبل اعلام‌شده‌اش در مبارزات انتخاباتی و شعار «اول آمریکا» و رفتار تحقیرآمیز او با متحدان غربی است. با تأکید بر جایگاه ایران در این اختلافات، رفتار ترامپ درباره تعرفه‌های تجاری و خشم کانادا، اروپا و چین، نمایانگر صحت ادعای ایران در پایبندنبودن آمریکا به تعهدات بین‌المللی نه‌فقط درباره ایران و توافق هسته‌ای که حتی درباره نزدیک‌ترین متحدان خود است. تعبیر گویای برخی تحلیلگران در توصیف اجلاس اخیر هفت کشور صنعتی با عبارت هفت منهای یک یا شش بعلاوه یک نشان می‌دهد که آمریکا بیش از آنچه گفته می‌شود، در جهان منزوی شده است. جهان غرب و متحدان آمریکا برای اولین‌بار در چند دهه پس از پایان جنگ جهانی دوم در مقابل آمریکا صف‌آرایی کرده و با تصمیم‌های ترامپ در موضوعات اقتصاد جهان و همچنین خروج از توافق هسته‌ای به مخالفت برخاسته‌اند. اروپا به صراحت از نگرانی‌های امنیتی خود درباره این تصمیم ترامپ سخن می‌گوید. این موارد از واقعیت‌های انکارناپذیر در عرصه سیاست جهانی است. هر سخن یا اقدامی که باعث تحکیم این گسست یا ایجاد ائتلاف بین آنان علیه ایران شود، برخلاف منافع کشور و هدیه‌ای به دشمنان ایران است.