دوشنبه , ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » سخن روز مطبوعات

سخن روز مطبوعات

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله  به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

************

خودکشی از ترس مرگ؟!

حسین شمسیان در کیهان نوشت:

زمستان سال 1387 بود که گروه ویژه اقدام مالی (FATF) ایران را به بهانه «عدم کارآمدی در رژیم مبارزه با پولشویی و تامین مالی تروریسم» در لیست سیاه خود قرار داد. اتفاقی که آن روزها خیلی به چشم نیامد، اما نخستین حلقه از زنجیره اقداماتی بود که خیلی زود سناریوی «تحریم‌های فلج‌کننده» را کامل می‌کرد.

ما در حالی به جرم حمایت از تروریسم سازمان‌یافته و پولشویی از حقوق مشروع خود محروم می‌شدیم که کشورمان آماج تهدیدات تروریستی بود و در مقابل، کشورهای منطقه همچون عربستان و قطر و ترکیه و… بدون کمترین نگرانی از اقدامات مجامع بین‌المللی، رسما در حال سازماندهی ارتش وحشی و خونریز تروریست‌ها در منطقه بودند!

ایران تا سال 94 همچنان در این لیست قرار داشت اما از آن زمان و با اجرایی شدن برجام، سیاست معروف «چماق و هویج» به کار افتاد  و حضور ما در آن لیست تعلیق شد اما همچنان در لیست کشورهای «پرریسک» باقی ماند!

نمی‌توان این نکته تلخ را ناگفته گذاشت که دولت تدبیر و امید که سالهاست شعار شفافیت سر می‌دهد، در سال 94 یک کار عجیب و پر خطر دیگر در راستای همه پنهان‌کاری‌ها و چوب حراج زدن‌ها به منافع ملی زد! در آن سال دولت، پیشنهاد گروه ویژه اقدام مالی (FATF) که به «برنامه اقدام» موسوم شد را پذیرفت، بدون اینکه نیازی ببیند بر اساس قانون اساسی آن را به تصویب نمایندگان برساند! این برنامه 42 ماده داشت و دولت متعهد شده بود مفاد آن را تمام و کمال اجرا کند! آنها که شدت نیاز حضرات را دیده بودند، برنامه زمان‌بندی هم تعیین کردند و حداکثر دو سال برای اجرای تمامی 42 ماده وقت دادند! کسی در اینجا خبردار نشد که این تعهدات چه بود و ما در آن 42 ماده چه تعهدی داده بودیم، اما هرچه بود، ایجاد تغییرات اجباری در برخی قوانین و نیز تصویب اجباری برخی قوانین، از جمله آن تعهدات بود!

می‌بینید که همین دو بخش مهم و محوری، سناریوی تسلیم یک کشور انقلابی در برابر زورگویان بود. سناریویی که آنها را به بزرگترین آرزوی دیرینه دشمنان ایران یعنی تاثیرگذاری روی مراکز تصمیم‌ساز می‌رساند. یعنی بدون گسیل کردن مستشاران مختلف سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و…کاری کنند که با دست خودمان قوانینی علیه موجودیت و شرافت خودمان تصویب کنیم!

در اثر این تعهدات، دولت یازدهم پی‌درپی لوایحی به مجلس فرستاد و با به‌کارگیری انواع و اقسام روش‌ها، کاری کرد که در مجلس تصویب شود! آخرین نمونه تاریخی و بی‌سابقه آن، تصویب لایحه الحاق ایران به کنوانسیون پالرمو بود که با ترجمه غلط و منحرف به مجلس داده شد تا نمایندگان بی‌اطلاع آن را تصویب کرده و ایران به یکی دیگر از این قیود تن دهد! همان که بعدها معاون حقوق رئیس‌جمهور مدعی شد به‌خاطر «اغلاط تایپی» تغییر کرده است!

هرچه بود، دولت همه توانش را در راستای به دست آوردن دل آمریکا به کار بست و «برنامه اقدام» را مو به مو اجرا کرد!

اما اشتهای دشمن سیری‌ناپذیر است و تا نابودی کامل ما از پای نمی‌نشیند! این شد که علی‌رغم وعده‌های پیشین مبنی بر اینکه اگر مفاد «برنامه اقدام»را عملیاتی کنید، شما را برای همیشه از لیست سیاه خارج می‌کنیم، دست به دبه زدند و ساز تازه‌ای کوک کردند!

تیرماه 96 گروه ویژه اقدام مالی FATF نشست داشت و ما یعنی دولتمردان خوش‌خیالمان منتظر اینکه پرونده ایران از لیست کشورهای پرریسک هم خارج شود، اما آنها خیلی راحت اعلام کردند که ایران هیچ کار خاصی نکرده است که انتظار عادی‌سازی وضعیتش را داشته باشد! بنابر این همچنان در لیست کشورهای پرریسک باقی می‌ماند!

همین تصمیم کافی بود تا دل برخی در داخل کشور به وحشت بیفتد و برای اثبات هرچه بیشتر حسن نیت(!) تلاش تازه‌ای را آغاز کنند! نتیجه آن تلاش‌ها که با مذاکره با کشورهایی مثل آلمان و اتریش پیش رفته بود، اخذ مهلتی 4 ماهه بوده تا کشورمان اقدامات باقی مانده در «برنامه اقدام» را کامل و نهایی کند!

آنها گستاخ‌تر از قبل، این‌بار دقیق‌تر و شفاف‌تر اعلام کردند چه می‌خواهند! گویی طلبی دارند که ما در پرداخت آن قصور داریم و حالا ‌گریبانمان به دست آنها افتاده است! نکته تلخ ماجرا اینکه مقامات دولت، بدون کمترین مقاومتی تسلیم خواست آنها بودند و در حالی‌که رهبر انقلاب صریحا از برجام‌های یک و دو و سه و… نهی کرده بودند، بدون آوردن اسم، در حال تحقق آن بودند!

لابد می‌پرسید ارتباط این فشارها با برجام چیست؟!

خوب است بدانید در میان 9 اقدام مشخصی که FATF اجرای آنها را از مقامات کشورمان طلب کرده بود، مواردی مانند تصویب «لایحه الحاق ایران به کنوانسیون مبارزه با تأمین مالی تروریسم یا همان پالرمو» و لایحه «اصلاح قوانین مبارزه با تامین مالی تروریسم و مبارزه با پولشویی» وجود داشت که هر دو دقیقا ارتباطات منطقه‌ای ایران و حمایت‌های ما از نهضت‌های آزادیبخش و جنبش‌های انقلابی مثل انصارالله و حزب‌الله را هدف گرفته بود و معلوم است که پذیرش و تصویب این مقررات، یعنی اجرای برجام دو و سه و…!

یعنی همانطور که آنها توانستند بدون شلیک حتی یک گلوله، برنامه هسته‌ای ما را متوقف کنند، حالا قصد دارند همان سناریو را در موضوعات منطقه‌ای ما عملی کنند، آن هم با رای مستقیم نمایندگان مجلس و تلاش و لابی پشت‌پرده برخی دولتمردان!

از کشورمان مطالبه شد و اعلام گردید که در نشست ماه ژوئن (تیرماه 97) FATF، درباره وضعیت ایران تصمیم‌گیری خواهد شد. برهمین اساس، فشارهای دولت به مجلس برای بررسی سریعتر لوایح سه‌گانه درخواستی FATF تشدید شد و نهایتا این موضوع در دستور کار این هفته مجلس قرار گرفت.

حالا روی میز نمایندگان مجلس، سه لایحه مهم و حیاتی قرار دارد که مهمترین آنها، لایحه الحاق به پالرمو است.

با هزار بینه و سند می‌توان ثابت کرد که ایران بیش از همه کشورهای منطقه در راه مبارزه با تروریسم هزینه داده و قانون‌های نوشته و نانوشته را در این راه به کار گرفته است، این را خود آمریکایی‌ها از همه بهتر می‌دانند چون می‌بینند که آرامش عراق و پاکسازی سوریه با همت ایران بوده نه نوکران آنها در منطقه!

بنابراین ساده‌لوحی است اگر فکر کنیم آنها با دیکته پالرمو دنبال منطقه‌ای عاری از تروریست هستند، آنها در یک کلام می‌خواهند همه سرپل‌های ما با جهان مستضعفین را قطع کنند!

اهرم قوی برای این کار، عدم همکاری‌های بانکی با ایران است. چیزی که همه نمایندگان و دیگر مقامات را می‌ترساند و به آنها می‌گوید«از ترس مرگ خودکشی کنید»!

اما واقعیت این است که ما، بعد از برجام، هیچ راه نرفته‌ای باقی نگذاشتیم، هیچ نقطه نامعلوم و کشف نشده‌ای نبود که برای دشمن آشکار نکنیم، اما باز هم می‌بینیم که وضع چگونه است!

ادعای همکاری همه‌جانبه با غرب و بی‌نتیجه بودن این همکاری‌ها، صرفا یک سخن بی‌پشتوانه نیست. کافی است یک ماه قبل را به یاد بیاورید، روزی که بانک «اوبر» اتریش (از معتبرترین بانک‌های اروپا و نخستین بانک غربی که بلافاصله بعد از برجام، اعلام کرد آماده همکاری با ایران است) رسما اعلام کرد« به خاطر فشارهای تحریمی آمریکا همه برنامه‌هایش را در ایران متوقف کرده است»!

می‌بینید که فرجام آن همه امتیازدهی یک طرفه در برجام، به دستاوردی رسید که به قول آقای ظریف حتی نمی‌توانیم یک حساب بانکی در انگلیس باز کنیم و فرجام این همه همکاری سخاوتمندانه و افشای بالا و پایین سیستم بانکی پیش دشمن، این شده که حتی یک بانک معتبر جرات نمی‌کند با ما همکاری کند!

اما دولت دست‌بردار و عبرت‌بگیر نیست و بازهم فشار پشت فشار برای تصویب لوایح سه‌گانه!

امروز این لوایح روی میز نمایندگان است. به جرات می‌توان گفت این یکی از تاریخی‌ترین روزهای عمر مجلس دهم است و آثار این تصمیم، استقلال و حریت ایران را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

نمایندگان مجلس در معرض آزمونی بزرگ قرار دارند، تجربه زیستن در سایه انقلاب در طول این 40 سال پر افتخار به ما نشان داده که بن‌بست و توقفی در کار نیست، اما دشمن می‌کوشد با بهره‌گیری از عوامل داخلی، وضعیت را بحرانی و عدم توافق را مساوی با مرگ نشان دهد!

آیا نمایندگان از ترس مرگ دروغین و دشمن ساخته، خودکشی می‌کنند یا مردانه می‌مانند و راهی می‌گشایند؟

برسد به دست آقای روحانی

سعید برند در خراسان نوشت:

در بلبشوی بازار سکه و دلار، کشاکش فیلتر تلگرام و اما و اگرهای برجامی، رئیس جمهور امروز به استان خراسان رضوی سفر می کند تا به گفته وزیر صنعت، سه هزار و ۹۵۶ میلیارد تومان طرح عمرانی و اقتصادی را افتتاح و هزار و ۲۰۰ میلیارد پروژه دیگر را کلنگ زنی کند؛ اعداد و ارقام دهان پر کنی که می تواند پاسخی برای منتقدان عملکرد پنج ساله دولت یازدهم و دوازدهم در استان خراسان رضوی باشد.

افتتاح دو پروژه فولادی در نیشابور و سبزوار از منظر آمار اشتغال زایی گل سرسبد این پروژه هاست  که اگر داد و فغان فعالان محیط زیست برای بحران آب را فعلا فاکتور بگیریم باید گفت در مجموع پروژه های افتتاح شده در این سفر و طرح های ارائه شده برای سرمایه گذاری، کشش به کار بردن «روحانی مچکریم» را دارد.

اما آن چه هنوز روی زمین به جا مانده پروژه ها و چالش های دانه درشت مشهد و استان است که سال هاست معطل تزریق اعتبار هستند، پروژه هایی از جمله برقی سازی قطار مشهد – تهران، آزاد راه حرم تا حرم، انتقال آب به شرق کشور و … که اگر هر کدام به بهره برداری برسد، منفعت اش نه تنها به مشهد که به تمام کشور خواهد رسید، اما متاسفانه گویا هنوز که هنوز است باور این موضوع که پایتخت معنوی ایران ، شهری فراملی است در ذهن و نظر مسئولان عالی رتبه دولت شکل نگرفته است.

شاید اگر فرصتی دست می داد، می توانستیم دلیل برخی کم توجهی ها و کم مهری ها به مشهد را از رئیس دولت تدبیر و امید جویا شویم. رئیس جمهور در آخرین سفر رسمی خود به مشهد ( سفری یک روزه در اسفند 95 ) پس از افتتاح چندین پروژه، از نمایشگاه دستاوردها و اقدامات انجام شده در حاشیه مشهد بازدید کرد و به تهران بازگشت، بی آن که پاسخ گوی سوالات خبرنگارانی باشد که پیگیر اختصاص نیافتن ردیف بودجه های حاشیه شهر از سال 1394 و ده ها سوال دیگر از مشکلات استان از جمله پدیده و موسسات مالی غیرمجاز، کشف رود، خسارات خشکسالی و  … بودند. امیدواریم امسال در این سفر، رئیس جمهور نشستی خبری با اصحاب رسانه داشته باشند تا حتی اگر پاسخی هم برای برخی سوالات نیست، حداقل با مسائل مهم مشهد آشنا شوند.

گزارشی که در روزنامه خراسان رضوی امروز  آماده شده است یک واقعیت تلخ را نشان می دهد و آن این که مشهد و استان خراسان رضوی پر است از پروژه های کلیدی و ملی که گاهی برخی از آن ها در دولت های مختلف چندین بار هم کلنگ زنی شده اند، اما هیچ گاه با تزریق یک اعتبار ویژه، جان اساسی نگرفته اند و اندک عنایتی هم که شده است با پیگیری رسانه ها و برخی نمایندگان و مسئولان استان  بوده که مدیران  خراسان رضوی توانسته اند اندک مبلغی بستانند تا چرخ پروژه به کلی متوقف نشود. اگر چه پروژه های بسیاری هم در این بین به کلی از مدار توجه خارج شده اند و پس از گذشت سال ها هنوز درصد پیشرفت شان زیر 10 درصد است.

در حالی که بحران پدیده، پردیسبان، موسسات مالی و اعتباری غیرمجاز که در سال های گذشته تعداد زیادی از شهروندان مشهد و استان را به خاک سیاه نشاند، حداقل یک موضوع را به خوبی مشخص کرد که چه حجم عظیمی از سرمایه های خرد و کلان مردمی در این خطه وجود داشته است، اما دریغ که مسئولان نتوانستند از این سرمایه در مسیر درست که همانا تولید و اشتغال باشد، استفاده کنند.

برخی افراد دلیل این کم توجهی های دولتی را ناشی از وجود اختلاف نظرهای سیاسی می دانند، اما هفته گذشته محمود واعظی رئیس دفتر ریاست جمهوری در دیدار با نماینده ولی فقیه در استان، اعلام کرد که «اختلافی میان دولت با برخی شخصیت های استان وجود ندارد و این مسئله ساخته و پرداخته تبلیغات مسموم رسانه های خارجی است و بر خلاف آن چه در بیرون مطرح شده، در داخل استان یک ارتباط همدلانه و هماهنگی وجود دارد و این وحدت و انسجام بین همه بخش ها و مسئولان اعم از آستان قدس، قوای اجرایی و … باید به عنوان یک سرمایه حفظ شود». حال باید دید مسئولان در عمل از این وحدت همدلانه چگونه در پیشبرد مشکلات و مسائل استان استفاده می کنند. علی برکت ا…

چرا تلگرام مسئله می‌شود؟

عبدالله گنجی در جوان نوشت:

چند سال پیش پیام‌رسان تلگرام را همین حاکمیت وارد کشور کرد و پس از چند سال معایب و محاسن آن نمایان شد. اکنون حاکمیت تصمیم به جایگزینی پیام‌رسان‌های دیگر کرده است که از تنوع نیز برخوردارند. اما عده‌ای اصلاً برای‌شان مهم نیست که مسئله تلگرام چیست؟ و اصلاً دوست ندارند بدانند و اگر هم بدانند احساس نمی‌کنند مسئله آنان هم هست. انگاره ذهنی برخی این است که حاکمیت از تلگرام می‌ترسد. گیریم حاکمیت می‌ترسد از چه می‌ترسد؟! از حرف زدن مردم با همدیگر؟! از گروه‌های خانوادگی و کاری؟! از کانال‌های اداری؟! در این باره هم عده‌ای دوست ندارند بدانند که حاکمیت از چه می‌ترسد، فقط دوست دارند این انگاره را پرروش ‌دهند. اما سؤال اساسی این است که چرا تلگرام به مسئله اصلی کشور تبدیل می‌شود؟ اگر با دقت و تیزبینانه به مسئله بنگریم، مشکل از کاربران و مردم نیست و قاعده «الناس علی دین ملوکهم» هم این را تأیید می‌کند. به قول روحانی: «پس مشکل کجاست؟» آیا مشکل از «خودشیفتگی»، «عدم مشورت» و «تن ندادن به کارشناسان» است؟ ابتدا اجازه دهید به مشکل بپردازیم و سپس دلایل آن را ذکر نماییم. مشکل از شکاف یا تظاهر به شکاف در نخبگان حاکمیت شروع می‌شود. مسئله این است که برخی از نخبگان قدرت شأن و هویت مستقل از حکومت برای خود قائل هستند. مشکل آنجاست که برخی از اصحاب قدرت حاضر به پرداخت هزینه تصمیمات خود و مصلحت‌های کشور نیستند. به مواضع روحانی بنگرید، او تنها استدلال خود برای تلگرام را «اشتغال عده‌ای از مردم» دانست که عدد آن هم نسبت به بیکاران کل کشور یک به صد هم نیست اما هیچ موقع حاضر نشد به ابعاد مخرب، مبهم و امنیتی – فرهنگی تلگرام بپردازد. او دبیر منصوب خود در شورای عالی فضای مجازی را به شبکه خبر می‌فرستد تا مضرات اقتصادی و مدیریتی تلگرام را برای مردم تبیین کند و خود همزمان کارکنان نهاد ریاست جمهوری را جمع می‌کند تا تریبونی یابد و برخلاف نماینده خود سخن بگوید. چرا روحانی به مردم نمی‌گوید:

از طریق تلگرام با فرماندهی شومن حسینی بیش از 100 مسجد در ایران به آتش کشیده شده است.
چرا نمی‌گوید حمله داعش به مجلس و حرم امام از طریق تلگرام سازماندهی شده بود.
چرا وزیر اطلاعات از انهدام کانال‌های ضدامنیتی و فرهنگی چیزی به مردم نمی‌گوید؟
چرا سخنان رئیس کل بانک مرکزی پیرامون تلگرام در رسانه‌های همسو با دولت سانسور شد؟
چرا به مردم نمی‌گویند منافقین با نام و پوشش «مال‌باختگان» کانال تلگرامی درست کرده و مردم را هدایت می‌کردند؟
چرا به مردم نمی‌گویند روسیه که مسئله فرهنگی –مثل ما – ندارد نیز اینگونه کرد. روسیه از چه می‌ترسد؛ از انحراف جوانان یا براندازی؟ قطعاً هیچ کدام اما می‌داند تلگرام ابزاری در دست دشمنان روسیه علیه اقتصاد و امنیت‌ این کشور است.

می‌دانید چرا بخشی از اصلاح‌طلبان، تجدیدنظرطلبان و روحانی حاضر نیستند از آسیب‌های تلگرام بگویند؟ چون برای خود هویتی مستقل از حاکمیت قائلند و راهبرد آنان عدم پرداخت هزینه در افکار عمومی است. آنان ثابت کرده‌اند که حاضرند برای حفظ پرستیژ خود تا مرز جاسوس‌پروری هم پیش روند اما به مدنیت موصوف باشند. تصمیمات ملی حنجره واحد ملی می‌خواهد. وقتی مردم چندصدایی را در نخبگان حاکمیت می‌بینند چندمسیری را انتخاب می‌کنند. در ماجرای شلیک موشک به دیرالزور همه نخبگان قدرت هم‌صدا شدند و از ملت نیز صدای متفاوت شنیده نشد.

اما اکنون نگاه بخشی از قدرت توسط بی‌بی‌سی بازتاب داده می‌شود و منافقین و سلطنت‌طلبان هم برای شغل عده‌ای عزا گرفته‌اند. مدافعان فعلی تلگرام در خارج از قدرت چه کسانی هستند و نسبت آنان با حامیان داخلی آن چیست؟ یقیناً روحانی حتی به خاطر مضرات اقتصادی برجام که جناب سیف از آن در مجلس رونمایی کرد، حاضر به تلگرام «بدون نظارت» نیست. اما روی صحنه طور دیگری بازی می‌کند. تا دیروز می‌گفتند احمدی‌نژاد هنر فریفتن عوام را دارد اما اکنون باید اعتراف کرد که روحانی هنر فریب نخبگان را هم دارد. دهها قرارداد محرمانه و صدها مسئله را از چشم مردم پنهان می‌کنند اما آنجا که ماهیگیری حتی بدون قلاب هم میسر است میدان‌دار جامعه مدنی می‌شوند و…

اما چرا بخشی از نخبگان قدرت اینگونه رفتار می‌کنند؟ و ترجیح می‌دهند واگرایی را به نمایش بگذارند. قطعاً روحانی مخالف بستن تلگرام نیست اما دوست دارد هزینه‌اش را دیگران بپردازند. شاید دلایل متعددی بتوان برای آن ارائه کرد اما حقیقت و اصل ماجرا در چند محور قابل‌ارائه است:

1- گرفتار آمدن بین رأی و امنیت کشور مهم‌ترین مسئله است. نگاه به صندوق رأی منشأ بسیاری از ریاکاری‌ها در کشور ماست و تنظیم همه چیز با «صندوق آینده» منشأ بسیاری از دوگانگی‌ها، نفاق‌ها و ناهمسویی‌هاست.

2- روشنفکری عامل دیگری است. ورود روشنفکران به قدرت در ایران یکی از آفت‌های کشور است. کسانی که غیر از نق‌زنی و «باید» چیز دیگری بلد نیستند و به سیاق روشنفکری سیاست‌ورزی می‌کنند، سال‌هاست در قدرت رفت‌وآمد می‌کنند و تو گویی که حاکمیت علیه حاکمیت است و مردم نیز از این همه تعارض و چند پهلویی سردرگمند، بعضی مواقع نمی‌توان تشخیص داد که زیباکلام رئیس‌جمهور است یا روحانی؟

3- مرعوب بودن در مقابل چشمک‌های قرمز غرب هم برای برخی از نخبگان قدرت که استانداردهای غربی را جهانشمول فرض نموده‌اند، مسئله مهمی است. دوست ندارد غرب به آنان ایراد بگیرد که: «چرا آزادی‌ها را سلب کردید.» چون آزادی مد نظر این جماعت و غرب یکی است و مدعیان امام ابایی هم ندارند که از گفته امام مبنی بر «آزادی به شکل غربی آن تباه‌کننده جوانان ماست» عدول نمایند.

بازار سکه به کجا می‌رود

عبادالله محمد ولی در ایران نوشت:

بازار سکه و طلای ایران درماه‌ها، هفته‌ها و روزهای گذشته از رخدادها و عوامل متعددی تأثیر پذیرفته است که این عوامل به دو دسته درونی و بیرونی قابل تقسیم است.

در بخش خارجی و بیرونی می‌توان به افزایش بهای جهانی اونس طلا اشاره کرد. تنها در یک هفته اخیر فلز زرد با رشد حدود 7 دلاری مواجه شده است و خود را به بالای 1317 دلار رسانده است. علاوه براین برخلاف یک دهه گذشته با اتمام طلای موجود در لایه‌های سطحی معادن، استخراج‌کنندگان برای دستیابی به ذخایر طلایی که در عمق چند کیلومتری معادن قرار دارد باید هزینه بیشتری کنند که همین عامل به رشد تدریجی قیمت اونس کمک کرده است.

تنش‌های سیاسی و اقتصادی که در عرصه بین‌الملل ایجاد شده است نیز یکی از عواملی است که از خارج از مرزها بر بازار داخلی طلا تأثیر گذاشته است. دراین زمینه مناقشات اقتصادی و تجاری امریکا با چین و اروپا و همچنین کره شمالی مواردی است که تحلیلگران بازار طلا را به این باور رسانده است که بهای اونس طلا روند صعودی را طی خواهد کرد.

شاید مهم‌ترین عامل بیرونی که این روزها بر بازار طلای ایران اثرگذاشته است، موضوع برجام و نزدیک شدن به موعد تمدید آن از سوی دولت امریکا باشد. از ماه‌ها پیش رئیس جمهوری امریکا تهدیدات خود را درخصوص خروج از برجام رسانه‌ای کرده است و اکنون که به این موعد نزدیک می‌شویم، هیجان بازار افزایش یافته است. نکته‌ای که دراین خصوص باید به آن اشاره کرد این است که با تقویت زیرساخت‌های صنعتی و تولیدی کشور، میزان اثرپذیری اقتصاد ایران از این عوامل بیرونی که تحت کنترل نیستند نیز کاهش خواهد یافت.

اما درخصوص عواملی که از داخل کشور به رشد قیمت‌ها در بازار طلا منجر شده است، تحلیل اقتصادی و منطقی نمی‌توان ارائه داد. در بازاری که در مدت کوتاهی نرخ سکه از محدوده 1.7 میلیون تومان به 2.1 میلیون تومان افزایش یافته است، تحلیل اقتصادی جایگاه چندانی ندارد و بیشتر این هیجانات است که بازار را به پیش می‌برد.

این درحالی است که دولت از 21 فروردین ماه امسال با اجرای سیاست یکسان‌سازی نرخ دلار طرح‌های مختلفی برای ساماندهی بازار ارز و بازار موازی آن یعنی سکه در دست اجرا دارد که باید منتظر به ثمر رسیدن آنها بود. بنابراین درشرایط فعلی که هنوز این سیاست‌ها به نتیجه نرسیده است هرگونه تحلیلی پشتوانه کافی ندارد و به همین دلیل باید به دولت فرصت داد تا با پیش بردن سیاست‌های خود در آینده‌ای نزدیک آن را به نتیجه برساند.

درشرایطی که بازار سکه و طلا با نوسانات شدید قیمتی مواجه می‌شود به‌طور معمول برخی از مردم برای کسب سود یا حفظ ارزش دارایی‌های خود برای خرید سکه و طلا اقدام می‌کنند. این درحالی است که هیچ ضمانتی برای اینکه خریداران طلا و سکه در آینده به سود برسند وجود ندارد و درصورتی که وضعیت تغییر کند به‌طور قطع آنها متضرر خواهند شد.

تله ترامپ برای ایران

غلامعلی دهقان در شرق نوشت:

باید تا ۲۲ اردیبهشت صبر کرد و منتظر تصمیم نهایی ترامپ بود تا حضور دوباره آمریکا را در برجام تأیید کند یا از آن خارج شود. اما درهرحال چه آمریکا بماند و چه نماند، ما باید به فکر منافع ملی خود باشیم. ادامه حضور ایران در برجام به نفع منافع ملی ایران است. دراین‌باره نکات زیر قابل‌توجه است: ۱- با خروج آمریکا آنکه نقض پیمان کرده و تعهدات خود را زیر پا گذاشته، مشخص می‌شود و آنکه برخلاف تبلیغات گسترده پایبندی خود را به یک معاهده بین‌المللی مصوب سازمان‌ ملل متحد همچنان اعلام می‌کند هم معلوم، به عبارتی توپ در زمین ایران نیست که بخواهد به عنوان ناقض صلح جهانی شناخته شود؛ درست برخلاف سال‌های ۹۱ و ۹۰ که ایران ناقض صلح جهانی و مشمول ماده ۴۱ فصل هفتم منشور ملل‌متحد شده بود و به‌راحتی با تحریم‌های گسترده بین‌المللی روبه‌رو شد. در آن سال‌های دوران احمدی‌نژاد، چین و روسیه هم در کنار موافقان تحریم ایران بودند و حال آنکه در شرایطی که ایران از برجام خارج نشود، علاوه‌بر چین و روسیه کشورهای اروپایی هم نشان داده‌اند برخلاف آمریکا با برجام مخالفتی ندارند و به تعهدات خود مبنی‌بر تعامل و همکاری با ایران پایبند هستند.

۲- ادامه حضور ایران در برجام یعنی اینکه ایران همچنان می‌تواند با همین رقم دو میلیون‌و400  هزار بشکه به صادرات خود ادامه دهد برخلاف سال های ۹۰ و ۹۱ که صادرات نفت ایران تا یک میلیون بشکه کاهش یافته بود و درصورت ادامه آن وضع تصور صدور نفت در برابر غذا و دارو هم وجود داشت. درآمد حاصل از این مقدار صادرات نفتی در کنار درآمد صادرات غیرنفتی می‌تواند همچنان برای رشد و توسعه کشور ضروری باشد.
۳ – خروج از برجام پس از خروج آمریکا این بهانه را به دست مخالفان ایران می‌دهد که ایرانیان با ازسرگیری غنی‌سازی به دنبال بمب اتمی هستند؛ یعنی بازگشت به سال‌های قبل از برجام که پرونده ایران در پرتو پروپاگاندای مخالفان خود از آژانس بین‌المللی اتمی به شورای امنیت سازمان‌ملل ارسال  و مجوز تحریم‌های هسته‌ای صادر شد.

داستان تکراری اصلاح‌طلبان

امیر استکی در وطن امروز نوشت:

این را باید به فال نیک گرفت که اصلاح‌طلبان همواره بیش از آنچه بتوانند عمل کنند، حرف می‌زنند. این به کرات تکرار شده است که آنها در مقام عمل بسیار ناکارآمدتر از آن هستند که می‌توان تصور کرد. آخرین مورد این بساط پر از آفتابه و لگن ولی بدون شام و ناهار، داستان شورای شهر و شهرداری تهران است. یک بازیگر سیاسی منقضی شده و ناتوان، شهردار تهران می‌شود و بعد در جریان اختلافات عمیق داخلی تصمیم به درمان اساسی خود می‌گیرد و از مقام شهرداری استعفا می‌کند. بعد برای اینکه عریضه خالی از لطف نباشد به گونه‌ای القا می‌شود که فشارهای دست‌های پشت‌پرده باعث این خداحافظی زودهنگام شده است اما تجربه نشان داده در جایی که اکثریت با اصلاح‌طلبان است، هیچ نیازی به فشار دست‌های پشت‌پرده وجود ندارد؛ به خودی خود آش تقسیم قدرت در میان اصلاح‌طلبان آنقدر شور هست که نیازی نباشد رقبا اصولا به اقدامی مبادرت کنند. شورای اول شهر را همه به خاطر دارند و آن افتضاح طنزآلودی که دست آخر دولت اصلاحات را مجبور کرد پا به میدان بگذارد و آن غائله ناتمام را تمام کند و بیش از آنچه در حال رخ دادن بود اجازه آبروریزی ندهد.

اصلاح‌طلبان همه فرصت‌های پیش روی خود را با درگیر شدن در دعواهای ناتمام هدر می‌دهند و وقتی مردم به تنگ آمده از این قیل و قال‌ها راه دیگری را در پیش می‌گیرند، همواره یک سناریوی مظلوم‌نمایی را روی صحنه می‌برند و دم از فشار گروه‌های فشار و دست‌های پشت پرده می‌زنند. یک لشکر رسانه‌ای پا به رکاب که انگار به غر زدن و حاشیه‌سازی و حاشیه‌باوری معتاد شده‌اند هم در این مسیر یاری‌شان می‌کنند. گویا کسی از آنها در این میان قصد ندارد این سوال اساسی را بپرسد که حالا که لااقل در شهر تهران همه کرسی‌ها به شما تعلق دارد، چه کسی جلوی انتخاب شهردار مد نظرتان را گرفته است؟ کار به‌گونه‌ای در حال پیش رفتن است که گویا دوستان می‌خواهند رئیس کل جهان را انتخاب کنند. یک شهر معطل این مانده است که آقایان چگونه در میان خود به اجماع برسند که نامزدهای تصدی شهرداری تهران آیا از سلامت جسمانی کافی برخوردارند یا نه. دقیقا این روزها مشخص شد آن همه حرف‌ها و نقل‌ها و اظهار نظرها درباره کاربلدی و حکومتداری مطلوب همه در حکم صدها دست آفتابه و لگنی است که در پی آن هیچ خبری از شام و ناهار نیست.

این جماعت گویا به خارج از گود نشستن و غر زدن معتادند و حالا که پس از آن همه سر و صدا به داخل گود وارد شده‌اند، گویا دست و پای خود را گم کرده‌اند و درگیر دعواهای درونی شده‌اند. کسانی که پیش‌تر هزاران حرف برای گفتن داشتند، این روزها از پس انتخاب یک شهردار برای تهران برنمی‌آیند. خطای بزرگی که هر کسی در این کشور می‌تواند مرتکب شود این است که به این جماعت اعتماد کند و این سوای تفاوت‌های عقیدتی و سیاسی است. اصلاح‌طلبی در ایران ریشه در زمین بایر گروه‌ها و اشخاصی دارد که تابلوی لیبرال‌ ـ دموکراسی را بر دکان سابق یک قبیله سنتی از همخونان و دوستان و فرزندان‌شان نصب کرده‌اند و به رسم طوایف، همیشه داستان دعواهای درونی بین عشیره‌ها را تکرار می‌کنند. پیش‌تر و در شورای اول شهر تهران به 2 دسته مشارکتی‌ها و کارگزارانی‌ها تقسیم شدند و هر چه کردند نتوانستند از پس یکدیگر برآیند و یک نفر مورد وثوق هر دو گروه را برای بیش از یک‌سال شهردار تهران کنند و حالا هم اگر چه تا پیش از مرگ هاشمی‌رفسنجانی همه به نوعی یار غار او بودند اما پس از مرگ او پرچم خود را تغییر داده‌اند و با وجود کنار گذاشتن محسن هاشمی، باز هم در میان خود قادر به اجماع نیستند. هر چقدر هم تلاش می‌کنند تا جمع تصمیم‌گیر را یکدست کنند، در آخر باز یک دوگانگی جدید در میان‌شان ظاهر می‌شود. در شورای پنجم آش آنقدر شور شده است که جناب عارف خطاب به اعضای محترم شورای شهر تهران گفته‌اند شورای شهر در مسیری حرکت نکند که باعث بی‌اعتمادی مردم به گفتمان اصلاح‌طلبی شود اما جناب عارف غافل از این هستند که این رفتار و کردار و عملکرد، خود محصول همان چیزی است که گفتمان اصلاح‌طلبی معرفی می‌شود.

مشکل اصلاح‌طلبان همین گفتمان نسیه و عاریتی است که بر بستر نقد نیروهای سیاسی چپ سابق و اسیر ساز و کارهای «حامی/ پیرو» بنا شده است. اصلاح‌طلبان در ایران کاری از پیش نخواهند برد و این بیش از آنچه یک تحلیل باشد یک توصیف است. کسانی که هویت سیاسی خود را بر محور یک «دیگر» منفور بنا می‌کنند، اصولا کارکردی بیش از روزنامه‌نگاران ناراحت نخواهند داشت. در مقام عمل و در جایی که این «دیگر منفور» محلی از اعراب ندارد و در جایی که بیشتر امور در قبضه آنها باشد، آنچه بیش از پیش خودنمایی می‌کند ناتوانی در عملکرد است. در جایی که قرار بر کار کردن باشد و نه حرف زدن و اعلام خطر کردن، آنچه درباره اصلاح‌طلبان بیش از هر چیز خودنمایی می‌کند درگیر شدن در پایین‌ترین مراتب کنش سیاسی است، یعنی شروع کردن از دعواهای ناتمام درونی که محور همه آنها تلاش برای معرفی یک سلیقه سیاسی خاص به عنوان محور همه است و طبیعتا در گفتمان شتر گاو پلنگ اصلاح‌طلبی این جز به یک کشمکش مزمن به چیز دیگری ختم نخواهد شد.