یکشنبه , ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » بسته خبری- سخن‌روز مطبوعات کشور

بسته خبری- سخن‌روز مطبوعات کشور

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

 

********

 

بزرگتر از آزادی حلب

 

سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:
استقرار یگان‌هایی از ارتش عراق و ارتش سوریه در نوار مرزی دو کشور آنقدر اهمیت داشت که توجه ویژه مقامات آمریکایی و رژیم صهیونیستی و بعضی از دولت‌های مرتبط با آمریکادر منطقه را به خود جلب کرد. این در حالی است که استقرار یگان ارتش در مرز کشور خود یک موضوع ساده است به خصوص در شرایطی که مرز یک کشور از سوی گروه‌های شبه‌نظامی نظیر داعش در معرض تهدید قرار داشته باشد. اما چرا استقرار ارتش‌های عراق و سوریه در مرز میان دو کشور تا این اندازه اهمیت پیدا کرده است که رژیم صهیونیستی آن را یک تهدید راهبردی علیه خود ارزیابی کرده و آمریکا از این موضوع به عنوان یک «تحول مهم منفی» یاد نموده است؛ در این خصوص گفتنی‌هایی وجود دارد:
۱- وقتی ارتش سوریه و ارتش عراق در نقطه مرزی که مدت‌ها درگیر پدیده تروریستی به هم می‌رسند و در تعبیر نظامی «الحاق» صورت می‌دهند به این معناست که هم‌اینک از بغداد تا دمشق «امتداد امنیتی» وجود دارد و دو پایتخت مهم عربی اراده‌ خود را برای ایجاد یک وضع جدید امنیتی به گونه‌ای که در آن امکان خلل وجود نداشته باشد، نشان داده‌اند. این موضوع حداقل در طول ۴۰ سال گذشته بی‌سابقه بوده است. در طول این دوران دولت‌های عراق و سوریه یا دو دشمن یکدیگر بوده‌اند و یا در شرایط عدم همکاری قرار داشته‌اند. تا جایی که تخاصم دو حزب بعث سوریه و عراق حتی در زمانی که یکی با تهدید حیاتی از سوی دشمن مشترک مواجه بود، کاهش نیافت. جدایی عراق و سوریه که دو کشور قدرتمند تاریخی با جمعیت قابل توجه و منابع فراوان به حساب می‌آیند برای غرب و رژیم صهیونیستی و وابستگان منطقه‌ای آنان یک هدف راهبردی به حساب می‌آمد. هم اینک نشانه‌هایی مشاهده می‌شود که دو کشور بزرگ عرب به هم نزدیک شده و حول محور تهدیدات مشترک به هم‌پوشانی رسیده‌اند. این می‌تواند یک فرصت بسیار مهم برای منطقه باشد و نیز می‌تواند برای دولت‌های دیگر هم جنبه الهام‌بخشی داشته باشد. دست‌های دو ملت سوریه و عراق که هم‌اینک بهم رسیده‌اند می‌تواند برادرانه در حل مسایل و مشکلات منطقه‌ای به کار گرفته شود.
۲- رژیم صهیونیستی با شروع بحران سوریه و سپس با تسری آن به کشور عراق گمان کرد که دو دشمن مهم جبهه شرقی یعنی عراق و سوریه از سر راه توسعه‌طلبی رژیم صهیونیستی برداشته می‌شوند. اسرائیل با نگاه به روابط تهران با بغداد و دمشق این نگرانی را داشت که این روابط به یک خط ممتد سیاسی-امنیتی از تهران تا دمشق تبدیل شود از این رو تل‌آویو از سمت جبهه شرقی بشدت احساس تهدید می‌کرد. بحرانی که ابتدا توسط داعش در سوریه پدید آمد و سپس به عراق سرایت کرد توسط گروه‌های تروریستی دیگری نظیر النصره تشدید شد. این روند در سوریه تا سال ۲۰۱۴ شتاب گرفت و رژیم صهیونیستی را به این جمعبندی رسانید که کار سوریه تمام است. در سال ۲۰۱۴ و درست در گرمای پیشروی‌های داعش در سوریه، عراق  هم درگیر بحران تروریستی گردید. رژیم صهیونیستی گمان نمی‌کرد این دو کشور در یک دوره کوتاه به وضع عادی خود برگردند و لذا تل‌آویو مرزهای شرقی خود تا مرزهای غربی ایران را برای خود سفید می‌دید و تئوریسین‌های این رژیم، این دوره را دوره‌ای طلایی برای بازسازی اقتدار و قدرت اسرائیل ارزیابی می‌کردند. اما الان در اواسط ۲۰۱۷ وضعیت عراق از حالت بحرانی خارج شده و نیروهای داعش در سوریه در حالی که ارتباطات خارجی خود را از دست داده‌اند در همه جا به محاصره نیروهای ارتش سوریه و جبهه مقاومت درآمده‌اند. این در حالی  است که عراق و سوریه از دو کشور متخاصم به دو کشور دوست تبدیل شده‌اند. از حدود یک سال پیش که وضعیت امروز قابل پیش‌بینی بود، مقامات رژیم صهیونیستی تلاش زیادی کردند تا مانع شکل‌گیری وضعیتی شوند که امروز آن را یک خطر استراتژیک می‌خوانند. حدود شش‌ماه پیش نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در سفری که به مسکو داشت تلاش کرد تا خطرات چنین شرایطی را به مقامات روسیه گوشزد نماید. وی با اشاره به حضور بیش از یک میلیون یهودی که در دهه‌های گذشته از روسیه رهسپار سرزمین‌های اشغالی فلسطین شده‌اند، تصویری وحشتناک از آینده یهودیان را برای پوتین ترسیم کرد. روسیه به نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی قول داد که برای رفع دغدغه‌های امنیتی اسرائیل به تل‌آویو کمک کند و مانع شکل‌گیری تهدید امنیتی جدید برای اسرائیل شوند. البته خود روس‌ها هم می‌دانستند که این تهدید امنیتی شکل می‌گیرد و روسیه هم در عمل قادر به متوقف کردن آن نیست، از این رو روسیه با آنچه بعدها برای بهم زدن اتصال عراق و سوریه شکل گرفت همکاری کرد ولی خود سیاست مستقلی را برای برهم زدن آرایش جبهه مقاومت انجام نداد.
۳- آمریکا با درک شرایط جدید در عراق و سوریه طرحی را در نوار مرزی این دو کشور به مرحله اجرا گذاشت که مسئولان و کارشناسان رژیم صهیونیستی آن را طراحی کرده بودند. طرح این بود که در طول مرز مشترک میان عراق و سوریه یک «منطقه امن» به عمق حدود ۸۰ کیلومتر به وجود آورند به گونه‌ای که نیروهای جبهه مقاومت در عراق و سوریه اجازه ورود به این محدوده را نداشته و هواپیماهای نظامی و غیرنظامی جبهه مقاومت هم اجازه عبور از آسمان این منطقه را نداشته باشند. در این طرح قطع ارتباط یال‌های شرقی و غربی مقاومت در دستور کار قرار گرفت و آمریکایی‌ها فعالانه و بدون فوت وقت وارد کار شدند آنان در گام اول حدود ۱۰۰ کیلومتر از مرز مشترک سوریه و عراق را به عمق حدود ۶۰ کیلومتر بعنوان «منطقه غیرفعال» علامت‌گذاری کردند و از طریق ارتش روسیه، به مقامات کشور سوریه و ایران پیغام دادند که این منطقه تحت فرمان آمریکاست و لذا کسی حق ورود به آن را ندارد. از آن سو ماجرا کاملاً معلوم بود که اگر جبهه مقاومت به چنین چیزی تن می‌داد، چند مشکل بزرگ برای مقاومت و کشور عراق پدید می‌آمد؛ اولین مشکل این بود که پشتیبانی از سوریه لاجرم قطع می‌شد یعنی وقتی زمین بسته باشد و نیروی پروازی اجازه عبور از آسمان را نداشته و طبعاً با توجه به حضور ناوگان‌های مختلف آمریکا در دریای مدیترانه ارتباط دریایی هم قطع می‌شد و آمریکا می‌توانست کمی پس از آن، دولت سوریه را ساقط نماید. دومین پیامد این موضوع فراهم شدن مجدد زمینه برای رشد گروه‌های تروریستی تکفیری بود آنهم در شرایطی که داعش در وضعیت اضمحلال قرار داشت. سومین پیامد صحنه اخیر منطقه این بود که دولت‌های ترکیه و سعودی فرصت می‌یافتند سیاست‌های شکست خورده خود در سوریه را از سر بگیرند. در نهایت آنچه در این فرایند اتفاق می‌افتاد، موقعیت مطلوب امنیتی برای رژیم صهیونیستی بود.
۴- جبهه مقاومت به فرماندهی میدانی سردار سلیمانی در این میانه و با درک حساسیت شرایط عزم خود را برای به شکست کشاندن سیاست شیطانی آمریکا جزم کرد. در این میان استدلال جبهه مقاومت برای بهم زدن طرح مداخله‌گرانه آمریکا خدشه‌ناپذیر است. ارتش آمریکا حق ندارد قطعه‌ای از سرزمین یک ملت را به روی افراد آن ملت ببندد و برای خود در سرزمین دیگری قرق درست کند براین اساس این پیغام از طریق روسیه به فرماندهان آمریکایی داده شد که نیروهای سوریه حق دارند تا مرز خود با عراق پیش بروند و دلیلی ندارد از این اقدام- در صورتی که ضروری بدانند- چشم بپوشند. آمریکایی‌ها در این بین مثل همیشه زبان به تهدید گشودند و برای آنکه طرف مقابل، جدی بودن تهدید را باور کند بطور محدود به واحدهایی از ارتش سوریه حمله کردند اما جبهه مقاومت چنین تهدیدی را بر نتافت و سر جای خود ایستاد. از آن طرف نیروهای عراقی که پیروزی‌های درخشانی در جنگ واقعی با داعش بدست آورده بودند با دستور حیدرالعبادی نخست‌وزیر عراق به سمت مرزهای غربی عراق به حرکت درآمدند و بخش زیادی از مناطق مرزی را به تسخیر خود درآوردند و به تهدیدات آمریکا برای بازگشت به عقب توجه نکردند و در عمل این الحاق اتفاق افتاد. آمریکایی‌ها در این صحنه، باخت امنیتی خود را پذیرفتند و این را نشان دادند که نمی‌توانند ریسک یک درگیری جدی با جبهه مقاومت را بپذیرند و تا آنجا که بتوانند از آن پرهیز می‌کنند. این در حالی است که- مانند آنچه در پرونده برجام شاهد بودیم- اندک عقب‌نشینی، پیشروی بی‌حد و حصر آمریکا را در پی می‌آورد و خطایی استراتژیک شکل می‌گرفت.
۵- آنچه این روزها در مرزهای عراق و سوریه روی داد، دارای اهمیتی فوق راهبردی بود. بعضی از تحلیلگران نظامی که آزادسازی حلب توسط جبهه مقاومت با محوریت ارتش سوریه را یک رویداد بسیار مهم و استراتژیک ارزیابی می‌کردند و ارزیابی‌شان هم درست بود، این روزها بهم خوردن طرح امنیتی نظامی آمریکا در مرزهای شرقی سوریه را رخدادی مهم‌تر از آزادسازی حلب دانسته‌اند. در واقع در این صحنه به موازات غلبه جبهه مقاومت بر تروریزم تحت‌الحمایه غرب، مخاطرات جدی حیاتی برای رژیم صهیونیستی شکل گرفته است.

 

نجوایی با حضرت صاحب‌الزمان

 

حسین  قدیانی در روزنامه وطن امروز نوشت:

 

با دلی غمگین و بغضی در گلو، دارم متن سال گذشته را می‌خوانم؛ «روز قدر» را آقاجان! گفته بودم روز قدر هم داریم و آن روزی است که تو بیایی! گفته بودم آن روز، از همه تاریخ و از همه روزگار، بالاتر است! یک سال گذشت و باز هم خبری نشد! روزها از پی هم آمدند و رفتند اما «آن روز» نیامد! «شب قدر» آمد و «روز قدر» نیامد! دعا دعا کرده بودم بیایی و ما را از این جهنمی که نامش را «دنیا» گذاشته‌اند، خلاص کنی! چه می‌دانستم حلقه فشار، فشرده‌تر می‌شود؛ به اندازه همه روزهای یک سال دیگر! مانده‌ام در فراق شما، با چه رویی این عمر می‌گذرد!؟ ما و «آدم» یک وجه مشترک داریم و آن اینکه جفت‌مان از بهشت رانده شده‌ایم! و ما را اما غیبت، از بهشت جدا کرد! لازم نکرده کسی ما را حواله به جهنم دهد! اندازه کافی داریم می‌سوزیم! سوختنی که هیچ فکر نمی‌کردیم این همه به درازا بکشد! تو خود، آقا جان! باخبرترینی از احوال ما! ما نمی‌بینیمت! تو که ما را می‌بینی! تو که خوب می‌بینی حال و روز دنیا را! نه آقا جان! شعر سعدی نتوانست سازمان ملل را اصلاح کند! وضع خوبی نیست! بنی‌آدم، اعضای یک پیکر نیستند! بی‌خود می‌گویند ما با همیم! «یونیسف» را بیشتر از «یوسف» دوست دارند! هنوز هم همان قصه نابرادری است! هیچ‌کس قدر مدافعان امنیت آدم را نمی‌داند! ما به که باید حرف‌های خود را بگوییم!؟ «یونسکو» محرم راز سلبریتی‌هایی است که فکر می‌کنند «عزیز مصر» در شمار «میراث فرهنگی» است! من اما چشمم از «اهرام ثلاثه» سیر است! دلم «گهواره موسی» را می‌خواهد! «زمزم اسماعیل» را! «کوثر فاطمه» را! «اذان بلال» را! «الله‌اکبر مدینه» را! «خاک بقیع» را! آقا جان! جز شما، ما به که باید حرف‌های خود را بگوییم!؟ سازمان ملل، محرم اسرار آل‌سعود است! دختر خردسال یمنی اما حرفش را به که باید بگوید!؟ کجایی آقا جان!؟ از این بالاتر هم آیا دردی متصور هست که نه می‌توانیم بگوییم نیستی! و نه می‌توانیم بگوییم هستی! پس کجایی آقا جان!؟ آدمیزاد را کی این همه بی‌پناه دیده‌ای!؟ اصلا کجا روزه‌ات را باز می‌کنی!؟ تنهای تنها!؟ ببینم؛ هیچ ملازمی هم داری!؟ کسی هست سفره سحرت را پهن کند آقا جان!؟ هیچ دعای سحر، یادی هم از ما می‌کنی!؟
خوب می‌دانم اما هستی به فکر ما و الا همین قدر هم زنده نبودیم! و نای همین نفس خسته را هم نداشتیم! و پای حرکتی نداشتیم! هزاران شب قدر، آخرش هم نفهمیدیم تو را چگونه از خدا بخواهیم که تمام شود این غیبت! کجاست «پیر کنعان» تا به ما بیاموزد که از خدا، گمگشته را چگونه باید طلب کرد!؟ ما بلد نیستیم! امان از قصور زبان! امان از آلودگی دل! امان از چشمی که جز تو، همه را می‌بیند! امان از گوشی که جز تو، همه را می‌شنود! امان از زبانی که در خواستن تو، کوتاهی دارد به چه بلندی! آری! «هرچه گفتیم جز حکایت دوست، در همه عمر از آن پشیمانیم! » آقا جان! آسمان، قدر خورشید را دانست و ما اما در زمین، نفهمیدیم تو را! چیست غیبت!؟ تاوان نفهمی ابنای آدم! شاید فکر می‌کردیم چند سالی، سالیان فراق است و بعد هم دیدار، نو می‌شود! خیلی خوب اما خداوند متنبه کرد ما را! بس است! تسلیم! تسلیم… تسلیم محض، که دیری است آفتاب را سر جای خود می‌بینیم؛ ماه را، ستاره‌ها را، زمین را و زمان را اما یا صاحب‌الزمان! شمایی که امام ما هستی و پناه ما هستی، از دیده ما پنهانی! بسی کمتر از این فاصله دور و دراز، «اصحاب کهف» چشم‌شان به بیداری باز شد؛ «یعقوب»، چشمش به «یوسف»؛ «آدم»، چشمش به «حوا»؛ «نوح» به ساحل امن؛ «ابراهیم» به «گلستان»؛ «موسی» به رهایی از «فرعون» و «عیسی» هم در گهواره، خیلی زود توانست از پاکدامنی مادر دفاع کند و سختی‌های شعب هم، خوب می‌دانم چند سالی بیش نبود! چه بر ما آمده!؟ هیچ می‌دانیم!؟ روز آخر این فراق، آخر کدامین روز است خدایا!؟ کاش این لیالی قدر، به حق «شهید محراب» تقدیر ما را بر مدار وصال رقم بزنی! خدایا بر تو آسان است، مهر پایان بر این بزرگ‌ترین جدایی روزگار! هرچه بیشتر می‌گذرد، تنهاتر می‌شویم! گویی همه امامان را و همه پیامبران را از ما گرفته‌ای! گویی چشم به راه سپیده‌ایم تا دوباره آدم را در بهشت و محمد را در مسجدالنبی و علی را در منبر کوفه زیارت کنیم! اگر یعقوب از تو یوسف را می‌خواست، این همه سال جدایی، دل ما را برای هر آرمانی تنگ کرده! برای هر پیامی! هر پیامبری! امامی! کیستیم ما!؟ همان مرغابیان خانه ابوتراب، که خوب می‌دانیم زندگی بدون «صاحب ذوالفقار» تا چه حد می‌تواند عرصه را بر آدم تنگ کند! خدایا! این تمام ادعیه این شب‌های ماست؛ از تو، بقیه …‌الله را می‌خواهیم… آفرینشی دوباره را!

 

عقلانیت

 

سید باقر پیشنمازی در روزنامه رسالت نوشت:

 

رونق اقتصادی، اشتغال، رفاه، امنیت و تأمین معیشت، از شعارها و وعده هایی است که معمولا مورد اقبال مردم واقع می شود اما راه درست، تحقق آن است که می تواند باور و اعتماد ایجاد کند. هم با ایجاد زیرساختهای اقتصادی و زمینه سازی برای رویش استعدادها و گسترش ظرفیت های تولید داخلی و خودکفایی از طریق اجرای خطوط روشن منشور اقتصاد مقاومتی ممکن است. رونق اقتصادی از طریق خام فروشی و افزایش واردات به دست نمی آید.

مثل رفتن بالای سکوی قهرمانی که از دو مسیر عملی است؛ یکی ممارست و تمرین اصولی مستمر و مداوم و رشدعضلانی و ارتقای جسمی و مهارتی تدریجی و منطقی و البته پایدار و مقرون به سلامت، و راه دیگر؛ میانبرهای غیر اصولی و استفاده از مکمل ها و مواد نیرو افزای غیر طبیعی و دور زدن شیوه های علمی  و…  اما کدام یک اطمینان بخش و پایدارترند؟ رفتن روی سکوی قهرمانی با روش های

غیر اصولی و نادرست که بعد از مدال آوری انواع بیماری های

گوارشی و کبد و کلیه و لرزش اندام و فراموشی و ناتوانی را در پی دارد، نه تنها شایسته تحسین نیست که در قوانین ورزشی موجب بازپس گیری مدال و سلب صلاحیت یا محرومیت دائم از ورود به رقابت ها نیز می شود.

اکنون در گوشه و کنار کشورمان هستند قهرمانانی که بعد از پایین آمدن از سکوی قهرمانی، آثار مخرب مواد نیرو افزا یکی پس از دیگری به سراغشان رفته است و در کنج عزلتشان دیگر نه تنها از کف زدن ها

و سوت زدن های تماشاگران و روی شانه مستقبلین، این سو و آن سو رفتن و فلاش های پی در پی تصویربرداران و خبرنگاران خبری نیست، که به ندرت کسی پیدا می شود تا جویای حالشان شود! این هم یک سبک مدال آوری است. لذتش را مسئولانی برده اند که در کنار این قهرمان گلخانه ای عکس های گوناگون گرفته اند و پلکانی برای انتصاب یا انتخاب بعدی آنان شده است و رنجش را تا پایان عمر، فرد دیگری برده است!

کسانی که برای تسهیل معیشت مردم چشم به صدقات و گره گشایی

قدرت هایی دوخته اند که بارها و بارها کینه توزی ودشمنی عمیق خود را نسبت به ملت ایران ابراز داشته اند و برای رونق اقتصادی روش های غیر قابل اعتماد را انتخاب

می کنند، کسانی که مجدداً با پیمان شکن های بدعهد، پیمان اقتصادی یا آموزشی یا سیاسی می بندند، به مردم آدرس اشتباه می دهند. این آدرس های اشتباه جز هدر دادن فرصت ها

چه نفعی برای کشور دارد؟ چهار سال اول واگن های از توان افتاده کابینه ای کهنسال و گرفتار مشاغل تجاری  به لکوموتیو برجام و وعده لغو تحریم ها گره زده شد و چیزی به دست نیامد و چهار سال بعد هم به نظر می رسد کابینه ای

کاملاً جناحی و حزبی و سهمیه بندی شده پیش روی خواهیم داشت که آنها هم وقت اصلی شان اولاً صرف فعالیت های حزبی و انجام تمهیدات برای میوه چینی بهتر از انتخابات بعدی (مجلس شورای اسلامی) خواهد شد و اینها هم برای حل مسائل اقتصادی کشور وقت ندارند، ناگزیر باز هم باید به ترحّم و مساعدت بیگانگان چشم بدوزند، و البته این فرافکنی توجیه لازم دارد مثل «ارتباط با جهان»! هر چند ارتباط انفعالی! یعنی روی ریلی که آنها تعریف می کنند حرکت کنیم، هر قراردادی را که به اقتصاد آنها رونق

می دهد امضا کنیم، پولش را هم فعلاً نمی توانند بدهند و بلوکه می شود و اگر دادگاه هایشان تشخیص دادند می توانند حادثه ای

را به ایران نسبت دهند تا از محل همان وجوه بلوکه شده هر مقدار که خواستند جریمه برداشت یا مصادره کنند. این هم یک نوع «ارتباط با دنیا» است! بله، ما می خواهیم با دنیا ارتباط داشته باشیم اما آنچه که اتفاق افتاده غالباً از این نوع بوده است.

پافشاری بر تکرار آزموده های ناموفق در حوزه روابط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی (مثل تجربه سازش با ابرقدرت ها در بعضی از کشورهای همسایه و هزینه سنگینی که از ناامنی و مداخلات سیاسی و اقتصادی وعقب ماندگی و… متحمل شدند) و تنزل حیثیت ملی نه تنها در برابر ابرقدرت ها که حتی در برابر کشورهای دارای حکومت های قبیله ای و قرون وسطائی مثل عربستان و امارات و جیبوتی و… که منجر به توهین و تحقیر شهروندان نجیب ایرانی در فرودگاه ها و بازداشتگاه ها

و… شده، شگفت آور است. و شگفت آورتر اینکه سیاست هایی که منجر به اشتباهاتی چنین فاحش و تاسف بار شده است، «عقلانیت» توصیف می شود! (۱) و مسئولانی که با روش های خود نتایجی این چنین به ارمغان آوردند نیز «امیر کبیر» نامیده می شوند! این می شود آدرس اشتباه دادن. گویا در برابر خود مخاطبانی فاقد درک و شعور سیاسی را تصور می کنند.

اگر عقلانیت را باور دارند، عقلانیت اقتضا می کند زیرساخت های اقتصادی کشور مقاوم سازی شوند، عقلانیت اقتضا می کند به جای در سایه نشستن و بودجه هزینه ای دولت را دو برابر کردن و به خارج از کشور امید بستن، دولت با کار و تلاش، به ظرفیت ها و توانمندی های داخلی تکیه کند و با ملتی این چنین صبور، صادق باشد.

پی نوشت:

۱- مقام معظم رهبری: بعضی در مقابل شعارهای انقلاب، عنوان عقلانیت را مطرح می کنند، کانّه عقلانیت نقطه مقابل انقلابیگری است؛ این خطاست. عقلانیت واقعی در انقلابیگری است. عقلانیت در این نیست که انسان خود را بعد از رها شدن از چنبره آمریکا مجدداً نزدیک آنها کند. می گویند چالش با قدرت ها هزینه دارد. بله، اما سازش هم هزینه دارد. چالش اگر عقلایی باشد، هزینه اش به مراتب از هزینه سازش کمتر است. (۱۴/۳/۹۶)

 

پاسداشت هویت ملی با مدیریت انقلابی

 

سید عبدالله متولیان در روزنامه جوان نوشت:

 

انقلاب اسلامی در عصر نظام مهندسی شده سلطه، نظم شیطانی موجود در جهان را بر هم‌زده و به‌عنوان معجزه قرن نابودی تفرعن قانونی شده نظام سلطه را نشانه گرفته و بانگ آزادی و مبارزه با ظلم جهانخواران را فریادزده و عصر بیداری مستضعفان را اعلام داشت و این فرمایش امام عاشقان، حضرت خمینی کبیر (ره) بارقه‌ای از امید در دل‌های مرده محرومان جهان ایجاد کرده و مانند صاعقه‌ای سهمگین بر سر ظالمان، ستمگران و چپاولگران نظام سلطه فرود آمد که: «این قرن به خواست خدا، قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است. »

طی ۳۹ سال گذشته نظام مقدس جمهوری اسلامی در دهها حوزه و شاخه اصلی و فرعی علمی و عملی، شگفتی‌ساز بوده و ایران بر فراز بام برترین‌های جهان خودنمایی کرده و توانسته در برابر تمامی فشارهای ظالمانه و تحمیلی قدرت‌های زورگو و سلطه‌گر ایستادگی کند و به فرمایش حضرت امام خامنه‌ای، همین ایستادگی ۳۹ ساله در برابر انواع فشارها خود نشانه محکمی بر توانمندی و اقتدار نظام اسلامی ایران است اما در این میان آنچه نظام اسلامی را تهدید می‌کند، عربده کشی و قداره بندی دشمنان بیرونی نیست بلکه با جرئت می‌توان گفت امروز سوءمدیریت بزرگ‌ترین آفت و تهدید برای نظام محسوب می‌شود و گویی بر همین مبناست که مقام معظم رهبری در سخنرانی نوروزی سال جاری خود در حرم مطهر رضوی علیه السلام به این آفت مهم اشاره کرده و فرمودند:

«ضعف‌های زیادی هم وجود داشته که مربوط به مدیریت‌های ماست نه حرکت نظام اسلامی. بنده از این ضعف‌ها خبر دارم. ما هر جا یک مدیریت فعال انقلابی داشتیم کار پیش رفته؛ هرجا مدیریت‌های ضعیف، غیرانقلابی و بی‌حال داشتیم کارها کند شده است. باید مدیران تلاش را بیشتر کنند. اگر مدیریت در کشور متدین، انقلابی و کارآمد باشد همه مشکلات حل خواهد شد. ما مشکل غیرقابل‌حل نداریم. » با توجه به سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی، آنچه امروزه باعث شده روند رشد اقتصادی کشور با کندی مواجه شده یا شاخصه‌های اقتصادی همسو با برنامه‌های پیش بینی شده حرکت نکنند، مدیریت غیرانقلابی بوده و به همین منظور است که ایشان مدیریت فعال، متدین، انقلابی و کارآمد را راه حل مشکلات کشور می‌دانند. اما به راستی چه رخدادهایی در فضای سیاسی، اجتمامی کشور به وقوع پیوسته که رهبر معظم انقلاب اسلامی با تاکید بر مدیریت انقلابی خواستار یک نوع اصلاح مدیریتی در کشور می‌شوند؟ چه کاستی‌ها در سیستم فعلی کشور همچون علف‌های هرز مانع خدمت رسانی مدیران انقلابی گردیده است؟

پس از جنگ تحمیلی و در عصر موسوم به سازندگی تفکر نگاه به غرب، رفته رفته در کالبد مدیریتی کشور جاخوش کرده و تفکر غلط و غیرانقلابی غربگرایانه روز به روز و بیش از پیش خود را به نظام اسلامی تحمیل کرده است تا جایی که در عصر موسوم به اعتدال و از سال ۹۲ که مذاکره با شیطان بزرگ بر خلاف سیاست‌های کلی نظام و بر اساس مدل تبلیغات انتخاباتی آقای روحانی به «مطالبه ملی» تبدیل شد، عملا در پناه ضرورت مذاکره با امریکا مدیریت غیرانقلابی و غربگرا به‌عنوان تفکر غالب مدیریتی، هویت ملی کشور را مورد تهدید جدی قرار داده است. تجربه تلخ برجام و به بیراهه رفتن نظام مدیریتی و فاصله گرفتن مسئولان از نهضت خدمت رسانی و دل بستن آنان به حل مشکلات از طریق وادادگی و عدول از بایدها و نبایدها و ارزش‌های نظام و غفلت از دهها مشکل و بحران داخلی و… همه و همه سبب شده امروز جریانی در کشور دندان تیز کرده تا با تضعیف نیروهای مسلح، راه را برای نیروهای خارجی باز کند و نیز منافع اقتصادی برای کاسبان تسلیم را فراهم آورد.

لازمه پیشرفت و تحقق رسیدن به اهداف عالیه نظام مقدس اسلامی، سه اقدام سلبی و ایجابی و تاریخی به‌موازات یکدیگر است؛ از یکسو باید در برابر مدل مهندسی شده غرب با اقتدار ایستادگی کرده و از سوی دیگر باید با تصحیح الگوهای مدیریتی بر سرعت تلاش خود برای عبور از مشکلات کشور بیفزاییم و به موازات این دو اقدام باید از تجربه‌های موفق ۳۸ سال گذشته نیز حداکثر استفاده بشود. مدیریت صحیح کشور و تشخیص راه از بیراهه، با تصحیح ملاک‌های تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی و استفاده از تجربه پیشینیان میسر است. بر اساس رهنمودهای مقام معظم رهبری در جمع مسئولان و کارگزاران کشور، مدیریت نظام با رویکردی انقلابی و مؤمنانه، ضمن تأکید بر انسجام اسلامی و اتحاد ملی باید براساس منافع ملی ملاک تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها قرار گیرد.

وجه ممیزه مدیریت صحیح و انقلابی از مدیریت غلط و غیرانقلابی این است که در مدیریت غربگرا و غیرانقلابی هویت ملی تابعی از منافع ملی است و در چنین حالتی منافع ملی جای خود را منافع تخیلی مدیران خواهد داد، در حالی که در مدیریت انقلابی منافع ملی تابعی از هویت انقلابی است و هویت انقلابی ملت سرفراز و مجاهد ایران براساس سه عنصر «مسلمان بودن»، «انقلابی بودن» و «عمق تاریخی» شکل می‌گیرد. تردیدی نیست که در مدیریت غربگرا و غیرانقلابی، هویت ملی دستخوش منافع تخیلی قرار گرفته و منافع ملی تحت تحمیل قدرت‌های سلطه‌گر خارجی قرار خواهد گرفت.

قدرت‌های استکباری برای تحمیل خواسته‌های ظالمانه خود شیوه‌های مختلفی از قبیل «تحریم»، «منزوی سازی»، «ائتلاف سازی»، «ایجاد مناقشات مرزی»، «نفوذ و بحران‌سازی داخلی»، «تهدید نظامی»، «ذائقه سازی» و… را به‌کار می‌گیرند، اما بی تردید در میان همه شیوه‌ها و روش‌های متداول، هنجارسازی‌های هدفمند مبتنی بر مهندسی نظام سلطه با هدف قانونمند کردن چپاولگری از همه خطرناک تر و ویرانگرتر است. قدرت‌های استعمارگر همه شئون زندگی بشر در حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و… را طبق نیاز نظام سلطه تعریف عملیاتی کرده و با بهره‌گیری از مهندسی سازمان ملل، نسبت به ایجاد ساختارهای متناسب با تعاریف ارائه شده، دولت‌ها را وادار به تسلیم می‌کنند.

ساختارهایی نظیر «FATF»، «سند ۲۰۳۰»، «معامله با دلار»، «سوئیفت» و… همگی در راستای تحمیل اراده ظالمانه قدرت‌های استکباری و تسلیم ساختن مسئولان کشورها به پذیرش قواعد و هنجارهای غلط غربی طراحی شده و می‌شوند.
امروز تجربه تلخ چهار سال گذشته و خسارات جبران ناپذیر تبعیت از مدل‌های غربی سبب وارد آمدن آسیب‌های جدی به بن‌مایه‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی شده و آثار هولناک این آسیب‌ها روز به روز، جامعه و مردم ایران را در حوزه‌ی ذائقه‌سازی چند پاره کرده و موجب گسترش مفاسد اجتماعی و توسعه شرارت و ناامنی اجتماعی و تضعیف باورهای ملی و صدمه دیدن ایمان مردم نیز شده است. از همین روست که ضرورت احیای مدیریت کشور بر اساس سه عنصر پیش گفته، در سال جدید در صدر مطالبات حضرت امام خامنه‌ای قرار داشته و مسئولان کشور در هر سه قوه و همچنین قوای لشکری مکلفند به فوریت هر چه تمام تر به این مطالبه بحق نظام و مردم لبیک گفته و مسیر واقعی و صحیح حل مشکلات کشور را هموار سازند.

 

پازل استیضاح ترامپ تکمیل می‌شود؟

 

دکتر علیرضا رضاخواه در روزنامه خراسان نوشت:

 

ورود دونالد ترامپ به بازی سیاست در آمریکا از همان روز اول با استقبال همراه نبود. اوبیش از این که یک سیاست مدار باشد، یک تاجر با سابقه جنجالی بود، لذا حضورش در کاخ سفید به عنوان یک غریبه با اما و اگرهای زیادی همراه بود. هنوز مهر ریاست جمهوری ترامپ خشک نشده بود که  «آلان لیچمن» استاد تاریخ آمریکایی که پیروزی دونالد ترامپ را در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا پیش بینی کرده بود، از استیضاح وی خبر داد.  وی اظهار داشت: من پیش بینی می کنم که، حزب جمهوری خواه در کنگره او را استیضاح می کند. آنها ترامپ را نمی خواهند، به دلیل اینکه نمی توانند وی را کنترل کنند. او غیر قابل پیش بینی است.

« این روزها ظاهرا پیش بینی لیچمن یک بار دیگر دارد به حقیقت نزدیک می شود و تکه های پازل استیضاح ترامپ در حال تکمیل شدن است.

نکته جالب اینجاست که بیشترین قطعات این پازل را هم خود دونالد ترامپ فراهم می کند. از توئیت های جنجالی و سخنان نسنجیده گرفته تا بی اعتنایی به جایگاه رهبری آمریکا که در خروج اخیر واشنگتن از توافق اقلیمی پاریس بیش از هر موقعیت دیگری نمود داشت.  بحث مداخله روس ها در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ ایالات متحده را می توان پاشنه آشیل دولت آمریکا دانست. اثبات این موضوع می تواند آخرین تکه مورد نیاز برای تکمیل پازل استیضاح باشد.

۲روزپیش، لیندسی گراهام به ترامپ هشدار داد ممکن است تبدیل به اولین رئیس‌جمهور تاریخ آمریکا شود که دولتش به خاطر حرف‌های نامناسب او درباره تحقیقات فدرال تبانی با روسیه «نابود» شود. وی در یک برنامه تلویزیونی به دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا هشدار داد«حرف‌های او می‌تواند کشتی کاخ سفید را که او سکاندارش است غرق کند. » گراهام درگیری ترامپ با جیمز کومی، مدیر سابق اف‌بی‌آی را به یک «مسابقه کشتی» تشبیه و درباره اینکه چطور ترامپ به سبب یک «جنگنده، اخلال‌گر و یک زیرورو کننده واشنگتن » بودن انتخاب شد، صحبت کرد. در همین حال نتایج یک نظرسنجی نشان داد، نزدیک به نیمی از شهروندان آمریکا معتقدند رئیس اخراج شده اف‌بی‌آی در مقایسه با رئیس‌جمهوری کشورشان صادق‌تر و قابل اعتمادتر است. برد شرمان نماینده کنگره آمریکا اخیرا گفته بود که امسال کنگره آمریکا ممکن است مسئله استیضاح دونالد ترامپ، رئیس جمهور این کشور را پیش بکشد. در همین حال فشارها در داخل حزب جمهوری خواه هم بر روی ترامپ در حال افزایش است.

جمهوری‌خواهان آمریکا از ترامپ خواسته‌اند تا چنانچه نوارهایی از مکالمات خصوصی خود با جیمز کومی دارد به کنگره تحویل دهد یا در غیر اینصورت برای او احضاریه صادر می‌شود. در همین حال تحقیقات سنا درباره همدستی تیم انتخاباتی ترامپ با روس‌ها و یا «مانع‌تراشی در روند اجرای عدالت» به کابینه ترامپ کشیده شده است. در پی شهادت جیمز کومی، رئیس اخراجی اف‌بی‌آی در جلسه سنا فشارها بر دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا افزایش یافته و واکنش عصبی ترامپ را به همراه داشت.

با این حال مسیر استیضاح ترامپ چندان هم هموار نیست. بر اساس قانون اساسی آمریکا، برای این که یک رئیس جمهور مجبور به ترک کارش شود، او باید استیضاح، و به جرم «خیانت، رشوه و یا سایر جرم ها» محکوم شود. در این مسیر ابتدا کنگره باید درخواست، و یا مجوز تحقیقات برای استیضاح را ارائه کند اگر این مجوز صادر شود، رئیس جمهور استیضاح می شود و موضوع به مجلس سنا می رود تا در آنجا با توجه به قوانین دادگاهی برگزار شود. روند محاکمه توسط مدیرانی از کنگره و قاضی ارشد دیوان عالی کشور نظارت می شود. سنا به عنوان هیئت منصفه عمل می کند. اگر دو سوم از رای سنا حکم به محکومیت رئیس جمهور بدهند، او از کار برکنار خواهد شد. اما این اتفاق یعنی برکناری یک رئیس جمهور از طریق استیضاح تاکنون اتفاق نیفتاده است. در تاریخ سیاسی ایالات متحده آمریکا تا کنون تنها دو رئیس جمهور استیضاح شده اند، و لی در همین دو مورد نیز نه «اندرو جانسون» و نه «بیل کلینتون» مجبور به ترک کاخ سفید نشده اند.

روند استیضاح با توجه به این واقعیت که کنگره در اختیار وکنترل جمهوری خواهان است سخت تر می نماید. با این حال زنگ هشدار جمهوری خواهان  علیه ترامپ همچنان با شدت بیشتری در حال نواخته شدن است. مک کین سناتور با نفوذ جمهوری خواهان از افول جایگاه آمریکا در دوران ترامپ انتقاد کرده و خبرها از شکاف در داخل دولت آمریکا حکایت دارد. تداوم این روند می تواند هم حزبی های ترامپ را به این نتیجه برساند که برای کنترل  آسیب های ناشی از انتخابات ۲۰۱۶ به سراغ مایک پنس، معاون رئیس جمهور آمریکا بروند، به هر حال ترامپ هرگز گزینه آنها نبوده است.

 

تیم ملی در مسیر پیشرفت پایدار

امیر حاج رضایی در روزنامه ایران نوشت:

صعود تیم ملی فوتبال به جام جهانی ۲۰۱۸ روسیه با آمارهای موجود دستاورد بسیار بزرگی داشت و موجب بالا رفتن هیجان در فوتبال ما شد اما این هیجانات بزودی فروکش خواهد کرد و ما برای حضور متفاوت‌تر از دوره‌های گذشته به یک برنامه منطقی و گسترده نیازمندیم. این برنامه به فاکتورهایی نیاز دارد که یکی از این فاکتورها مباحث مالی است و خوشبختانه بخشی از این مباحث مالی با واریز پاداش صعود تیم ملی توسط فیفا تأمین خواهد شد اما فوتبال ملی در این مسیر نیازمند یک برنامه‌ریزی خوب و منسجم است که این برنامه باید توسط کی‌روش انجام شود و از سوی دولت و وزارت ورزش مورد حمایت قرار گیرد.   بخش‌های فنی و اجرایی فدراسیون فوتبال در این راه باید قدرتمندتر از گذشته عمل کنند و با تدارک بازی‌های دوستانه باکیفیت شرایط پیشرفت تیم را بیش از پیش فراهم کنند. فوتبال ما برای رسیدن به مرز آمادگی و رقابت با کشورهای صاحب نام نیازمند لیگی پویا است، لیگ پویایی که به صورت منظم برگزار شود و از دل آن بازیکنان مستعد خارج شوند. البته در لیگ شانزدهم شاهد این موضوع بودیم و بازیکنان بسیار خوبی به تیم ملی اضافه شدند، فدراسیون بخوبی توانست لیگ شانزدهم را با برنامه منظم به پایان برساند و در این آزمون نمره قبولی بگیرد. در کنار این موضوع ما لژیونرهای بسیار خوب و باکیفیتی داریم که این بازیکنان توان بالایی دارند تا تیم ملی را به درجات عالی برسانند، لژیونرهایی که با مشورت‌های بی نقص کی‌روش به لیگ‌های اروپایی اضافه شدند و با آمادگی به تیم ملی بازگشتند. ما به شیوه‌های مدرن نیازمندیم و باید با ابزارهای مدرن برای جام جهانی روسیه آماده شویم البته در این مسیر مربی مدرنی همچون کارلوس کی‌روش داریم. کی‌روش با حضور بازیکنان مستعد، استعدادهای فراوانی در اختیار دارد، استعداهایی که در مسابقات مقدماتی جام جهانی شکوفا شدند و می‌توان در روزهای سخت به آنها دل بست. آینده پیش روی ما است، آینده‌ای که به دستان‌مان رقم می‌خورد و می‌توانیم با فراهم کردن امکانات، در روسیه تاریخ‌ساز شویم. شرایط اقلیمی کشور ما بسیار متنوع است و ما می‌توانیم از این شرایط به حد مطلوب استفاده کنیم و با برگزاری اردو در مناطق مختلف کشورمان از این موضوع بهره ببریم. بازیکنانی داریم با شرایط فنی مختلف؛ بازیکنان قدرتی در اختیار داریم که در شمال کشورمان  پروش یافته‌اند و از شرایط بدنی و فیزیکی خوبی برخوردارند، بازیکنان تکنیکی داریم که از جنوب آمده‌اند و با تکنیک بالای خود می‌توانند به تیم ملی کمک می‌کنند، اینها فاکتورهایی است که هر کشوری آن را در اختیار ندارد و همین کشورهای همسایه  حوزه خلیج فارس از داشتن چنین نیروهای انسانی متنوعی محروم هستند. نیمکت تیم ملی به لطف کادر فنی قوی‌تر از گذشته شده و تیم ما این سرمایه را در اختیار دارد تا سال‌ها از این نفرات استفاده کند. کی‌روش با صعود تیم ملی به جام جهانی، خود را به فوتبال ایران ثابت کرد اما فوتبال ما مشکلات بسیاری دارد که حل این مشکلات حتی از توان فدراسیون هم خارج است. در حال حاضر کارهای زیربنایی ما ناقص است و در برخی از باشگاه‌ها با مشکلات مدیریتی روبه‌رو هستیم که رفع این مسائل، فوتبال ما را در مسیر پیشرفت پایدار قرار می‌دهد. مشکلات ما در بخش سخت‌افزاری است که سال‌ها برای رفع این مشکلات برنامه‌ریزی کردیم اما موفق به رفع آن نبودیم. مشکلات موجود در اکثر تیم‌های باشگاهی‌مان موجب شده تا تیم‌های باشگاهی توان رقابت در مسابقات بین المللی را نداشته باشند که این موضوع تاحدودی به فوتبال ملی ما آسیب می‌زند. ما باید با تعقل و تفکر زیاد برای آینده تیم ملی برنامه‌ریزی کنیم، توقعات‌مان را براساس داشته‌هایمان بیشتر کنیم و دلخوش به پیروزی‌های مقطعی نباشیم. سقف آرزوی‌های ما باید بزرگ‌تر و بزرگ‌تر شود، فوتبال ما همواره به پیروزی‌های مقطعی دست یافته اما زمان آن رسیده تا این پیروزی‌های مقطعی پایان یابد و برای رسیدن به این موضوع باید کاستی‌ها برطرف شوند. باید با وجود این نیروی انسانی قدرتمند به خود ببالیم چرا که آینده پیش روی ما است و این فاکتور مهم می‌تواند مسیرمان را هموارتر کند.

 

انتخابات، شبکه‌های اجتماعی و برند ملی ایران

 

محمدرضا رستمی در روزنامه شرق نوشت:

 

این دو تصویر را به خاطر بسپارید: دیواری که بر آن یک نقاشی یک‌شکل و تأثیرگذار نقش بسته و دیواری پر از موزاییک‌های به‌هم‌پیوسته که یک تصویر زیبا ایجاد کرده‌اند. سال‌ها بود دولت‌ها سعی داشتند یک نمای یکسان از کشور خود بسازند و حتی عده‌ای در آن موفق بوده و هستند؛ اما گویا در حال ورود به عرصه جدیدی از برندهای ملی هستیم. چهره کشورهای دنیا دائم در حال تغییر است؛ آن‌هم به این خاطر که پالس‌های متفاوتی دائم در حال مخابره است. می‌پرسید چرا؟ پاسخ این سؤال چیزی نیست جز قدرت بی‌بدیل شبکه‌های اجتماعی؛ یعنی چیزی که بدیهی است، این است که کشورها دیگر به‌راحتی نمی‌توانند یک برند بی‌نقص و یکپارچه بسازند، مگر اینکه توانسته باشند یک ملت یکپارچه داشته باشند. این قدرت دیپلماسی عمومی است که چنان قدرتمندتر شده که در تمام معادلات بزرگ و کوچک تأثیرگذار است. حال به آن دو تصویر ابتدایی فکر کنید؛ یک نقاشی دیواری و یک تابلوی موزاییکی. برندسازی در دنیای فعلی برای کشورها بیشتر شبیه همین تابلوی موزاییکی است. آن‌قدر کدهای متفاوت و متناقضی از یک کشور مخابره می‌شود، آن‌هم از سوی مردمان و رسانه‌های آن کشور که نمی‌توان هرکدام را یک تابلوی اصلی در نظر گرفت؛ بلکه دیگران برای شناخت آنها غیر از ملاحظه، مجبور به کنارهم‌گذاشتن این موزاییک‌ها و مکاشفه هستند. پیش‌تر همه در حال ملاحظه یک نقاشی از کشوری بودند، نقاشی‌ای که لزوما از سوی مردم آن، تصویر نشده بود؛ یعنی دیگر تابلو یکپارچه برای برند کشورها در حال تمام‌شدن است. البته به این مسئله که هریک از این موزاییک‌ها چه ویژگی‌هایی دارند و اینکه اینجا پای برندینگ شهری و محلی هم به میان می‌آید، ورود نمی‌کنیم. ما اینجا می‌خواهیم درباره تأثیر فعالیت سیاسی و انتخاباتی مردم در شکل‌گیری برندی جدید از یک کشور صحبت کنیم. برای همین این مقدمه برای شروع بحث تأثیر انتخابات در برند ملی یک کشور، ضروری بود. در یک سال اخیر، چندین انتخابات در کشورهای بزرگ دنیا برگزار شده؛ از آمریکا تا ایران. آیا کمپین‌های انتخاباتی دنیا تأثیری در شکل‌گیری یا تغییر برند کشورها دارد؟ پاسخ این سؤال مثبت است؛ زیرا این رویداد سیاسی یکی از مهم‌ترین رویدادهایی است که مردم آن را دنبال می‌کنند. پس همین توجه باعث می‌شود مردم دنیا تابلوهای جدیدی از کشورها در ذهن خود بسازند؛ آن‌هم تابلوی موزاییکی؛ زیرا کمپین‌های انتخاباتی جایی برای شنیده‌شدن حرف‌های متفاوت و متناقض است نه حرف‌های هماهنگ و کلاسه‌بندی‌شده یک دولت یا جامعه. کاندیداها چون پایگاه رأی خود را می‌شناسند، برای جذب آنها، پالس‌هایی متفاوت مخابره می‌کنند و برای همین است که حرف‌هایشان با حرف‌های نقاشی‌گونه دولت‌های حاکم سازگار نیست.

در ادامه چند کشور را با همین دید بررسی می‌کنیم.
آمریکا
ترامپ کسی بود که دقیقا موزاییک‌هایی بر دیوار برند آمریکا گذاشت که پیش‌تر به‌هیچ‌وجه دیده نشده بودند. موزاییک‌هایی که با توییت‌هایش شروع شد و با نطق‌ها و اطوارهایش ادامه پیدا کرد و در نهایت مردم دنیا تصویر جدیدی پیشِ‌روی خود دیدند که با آمریکای رؤیاهایشان سازگار نبود. البته تصویری که می‌گفتند اقلیتی در آمریکاست و فقط به‌مثابه یک نمایش خنده‌دار به آن می‌نگریستند. در نهایت شوک بزرگ رخ داد؛ ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا شد؛ یعنی تمام آن موزاییک‌های موقت، به تابلوی تثبیت‌شده برند آمریکا تبدیل شد. پیش‌تر همین اتفاق در انگلیس هم رخ داد و موزاییک‌های پنهان این کشور نیز در انتخابات و نطق‌های انتخاباتی آشکار و در نهایت حاکم شد.
هلند
حال به هلند برویم؛ کشوری که در اذهان عمومی دنیا، چندان توجه سیاسی‌ای را جلب نمی‌کرد، ناگهان با ظهور «خرت فیلدرز»، کاندیدای نژادپرست افراطی، به صدر رسانه‌های رسمی و اجتماعی آمد. هر روز اظهارنظری جدید از این فرد و دیدن کمپین انتخاباتی از او، هراسی در دل‌ها انداخته بود که توجه‌ها به سمت آن بود؛ آن‌هم به دلیل دومینویی که از انگلیس آغاز شده بود و به آمریکا رفته بود. هلند در آستانه یک برند جدید بود؛ اما مردم هلند طرحی دیگر درانداختند و در نهایت دیوار موزاییکی برند هلند همچنان جذاب ماند؛ اما موزاییک‌هایی از این دیوار باز هم به نام هواخواهان فیلدرز ثبت شد؛ یعنی نقاشی دیواری رؤیایی برند هلند، حالا تبدیل به دیوار موزاییکی واقعی‌تری در ذهن مردم دنیا شده است. فرانسه و ترکیه هم در این میان یک انتخابات و رفراندوم داشتند که آن‌هم یک دیوار موزاییکی از کشور آنها ساخت که برای طولانی‌نشدن بحث وارد آن نمی‌شویم.
ایران
حال نوبت ایران است. انتخاباتی در ایران برگزار شد که هرچند در آغاز، کمپین‌هایش بی‌شور و بی‌رمق بود؛ اما در انتها نفس‌گیر و پرشور شد. حال بیاییم و موزاییک‌هایی که کاندیداها آرام‌آرام بر پیکر دیوار برند ایران گذاشتند، بررسی کنیم.
دولت چهاردرصدی، یارانه سه‌برابری، کارانه بی‌کاران، مبارزه با فساد و محروم‌نوازی
هریک از اینها شعاری بود که بنا به اقبال هواداران کاندیداها، در حال مخابره پالس‌هایی به دنیا بود. دو هفته ابتدایی تبلیغات و دو مناظره اول، به همین تصاویر بیشتر اقتصادی گذشت. چهره کاندیداها و عکس‌های انتخاباتی آنها در حال دیده‌شدن در دنیا بود؛ آن‌هم از طرفداران جدیدی از کاندیداهای اصولگرایان با چهره‌های غیراصولگرایانه. کمپین ابراهیم رئیسی و قالیباف در حال مخابره این بود که ایران نیاز به یک موج دارد؛ موج محرومان علیه دولت حاکم. هر روز خبر و شایعه جدیدی می‌آمد، سند منتشر می‌شد و عکسی از خانه‌های مجلل به نام وزرا و حتی رئیس‌جمهور منتشر می‌شد. ناگهان حسن روحانی برخلاف دو هفته اول در دو هفته دوم شروع به مخابره پالس‌های جدیدی کرد. پالس‌هایی که برخی به‌مثابه یک موزاییک جدید در کمپین او بود؛ آن هم وقتی هواداران او آن را عمومی می‌کردند. روحانی پرچم توجه به حقوق شهروندی را در دست گرفت اما در عین حال به عقیم‌کردن حربه‌های تبلیغاتی رقیب هم چشم داشت. تصاویری از میتینگ‌های روحانی در حال انتشار بود. پالس‌های جدیدی که شاید برای ما عادی باشد ولی برای بسیار از مردم جهان چهره جدیدی است. جوانانی با شعارهای آزادی‌خواهانه در حال زمزمه سرودی دوباره برای ایران بودند. هر چه رقبا از یارانه سؤال ایجاد کردند، روحانی پاسخ داد، اما از آزادی سؤال ایجاد کرد و در نظرسنجی‌ها هر چه آنها افول کردند روحانی رشد کرد. در نهایت روز موعود بسیار عجیب بود، روحانی حتی در بسیاری از روستاها و شهرهای کوچک نیز پیروز شد. رأی ٢٤ میلیونی، آن هم بدون احتساب آنها که پشت درها ماندند، جالب اینکه حتی خود مردم ایران را نیز متعجب کرد؛ مردمی که تا چند ماه قبل فرهنگ خود را نقد می‌کردند؛ آن هم بعد از همه‌پرسی سوئیس برای دریافت یارانه. در شبکه‌های اجتماعی، مردم خود را با سوئیسی‌ها مقایسه می‌کردند و می‌گفتند؛ اگر ایرانی‌ها بودند قطعا طرح سوئیسی‌ها رأی می‌آورد. اما اردیبهشت ٩٦ این موزاییک جدید را در تابلو برند ایران گذاشت که مردم ایران کسانی هستند که به یارانه سه‌برابری نه گفتند و هر چه شعار اقتصادی شنیدند باور نکردند و به حرف‌های منطقی و غیرپوپولیستی اعتماد کردند. چرا این موزاییک جدید است؟ زیرا در دنیا، شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها هم‌زمان با احمدی‌نژاد رشد کرد و بیشتر تصاویر مخابره‌شده در دنیا شکل‌گرفته از زمان او بود و نه دولت اصلاحات. همین‌طور سال ٩٢ چون آرای روحانی کمی بالاتر از حداقل رأی بود، برخی آن را یک اتفاق می‌دانستند و آن‌چنان روحانی روی آزادی‌خواهی و حقوق شهروندی مانور نداد. ایرانی‌ها برخلاف آمریکایی‌ها به پوپولیسم، یک «نه بزرگ» گفتند.  دنیا باید به این چهره ایران عادت کند. تثبیت برند ایران یعنی مخابره یک پالس امید؛ چه برای آنان که در ایران به دنبال تجارت هستند و چه آنها که به دنبال زیبایی و سیاحت. برای همین می‌توان گفت این امید با تدبیر دولت دوازدهم می‌تواند ثمراتی بزرگ برای جهش در برند ایران داشته باشد.