طنز تلخ ماجرا اینجاست که جناب روحانی در حالی تلاش وافری انجام دادند که تصویری گل و بلبل از اوضاع اقتصادی ترسیم کنند.
روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
نگران میانهروها یا خستهها؟!
محمد صرفی در کیهان نوشت:
پس از نشست خبری روز دوشنبه جناب آقای روحانی – یک روز پیش از آغاز رسمی ثبتنام نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری- و پخش زنده آن از صداوسیما، عدهای نسبت به این نوع پوشش خبری در فاصله کمتر از 40 روز مانده به انتخابات اعتراض کرده و معتقد بوده و هستند صداوسیما با کدامین ادله و مجوز آنتن زنده را در اختیار ایشان و یک نشست تقریباً تبلیغاتی گذاشته است؟ آیا صدا و سیما مرعوب تبلیغات و جنگ روانی گسترده مدعیان اعتدال- اصلاحات طی هفتههای اخیر شده است؟! این سؤالی جدی است که لازم است مسئولین صدا و سیما –به عنوان تاثیرگذارترین رسانه در انتخابات- درباره آن به طور جدی فکر کنند و اسیر تبلیغاتی نشوند که از یک سو مدعی است صداوسیما دیگر مخاطب ندارد و از سوی دیگر به دنبال قبضه انحصاری آنتن رسانه ملی است!
در نشست روز دوشنبه هنگامی که یکی از خبرنگاران درباره تناقض سخنان سال 92 ایشان درباره وعده تحول اقتصادی در 100 روز و سخنان اسفند سال 95 مبنی بر اینکه مشکلات 40 سال دیگر هم حل نمیشود پرسید، واکنش اولیه آقای روحانی به این سؤال بسیار مثبت بود و گفت مدتهاست منتظر چنین سؤالی بوده است تا یک دروغ بزرگ که انتشار آن کار مخربان است را برملا سازد! آقای روحانی با انکار وعده حل مشکلات و ایجاد تحول اقتصادی در 100 روز، گفت سخنان خود را به خوبی به یاد دارد و وعده ایشان این بوده است که پس از 100 روز بگویند و گزارش بدهند چه کردهاند.
اولین نکته و سؤالی که مطرح میشود آن است که چرا سایت ریاست جمهوری با سانسور این پرسش و پاسخ، فرصت افشای این دروغ بزرگ را از جناب ایشان گرفته است؟! عین عبارت آقای روحانی در تبلیغات انتخاباتی سال 92 از این قرار است؛ «در برنامه مدون من، علاوه بر برنامه برای حل مشکلات اقتصادی، اجتماعی، سیاست داخلی، سیاست خارجی و امور فرهنگی، برنامه کوتاهمدت یک ماهه و 100 روزه وجود دارد. ما میتوانیم در یک زمان کوتاه، تحول اقتصادی در کشور بهوجود آوریم. دولت تدبیر و امید قادر است معضلات کشور را به حلوفصل برساند. من، دولت راستگویان تشکیل خواهم داد». آقای روحانی همان سال و در جای دیگری شبیه همین عبارات فوق را تکرار کرده و گفتهاند؛ «در برنامه مدون من، برنامه کوتاهمدت یک ماهه و 100 روزه وجود دارد؛ ما میتوانیم در یک زمان کوتاه، تحول اقتصادی در کشور بهوجود آوریم و در آن تحول اقتصادی، بتوانیم با ایجاد یک دوره تنفس، به کارخانهها و مراکز تولیدی که امروز مشکل دارند، مشکلات آنها را در آن مدت کوتاه، حلوفصل کنیم».
وقتی هم که خبرنگار خواست عین جملات ایشان را بخواند، اطرافیان اجازه ندادند و خود ایشان نیز با لحنی خاص گفتند مقالهتان را خواندید و استفاده کردیم و میدانیم چه میخواهید بگویید. عدهای هم که گویا از اصل برای همین کار ردیف شده بودند در اقدامی زشت و غیراخلاقی شروع به کف زدن و خندیدن کردند! فارغ از اصل سؤال و جواب، این شیوه برخورد با یک پرسش به هیچ عنوان زیبنده دولت راستگویان و هیچ دولت و دولتمرد دیگری نیست. همین نوع برخوردهاست که باعث میشود فلان آقای وزیر به خود جرات دهد چنان حرکتی در مقابل یک سؤال از خود بروز دهد و وقتی هم با موج اعتراضها روبرو میشود به جای عذرخواهی، با لحنی قلدرمآبانه بگوید همین است که میبینید! وقتی با خبرنگاران و مقابل دوربینها چنین برخوردهایی میشود، مردم چطور و اصلاً چرا باید نمایشهایی مثل «حقوق شهروندی» را جدی بگیرند و برای آن تره خرد کنند؟!
دولت یازدهم در حالی که تنها 22 روز از فروردین ماه میگذرد 5 سفر استانی داشته است. حال آنکه این آمار در کل شش ماه سال گذشته 5 سفر بوده است. شاید عدهای بگویند مگر شما مخالف پرکاری و فعالیت و سفرهای استانی دولت هستید؟ به طور قطع هیچ شهروندی از داشتن دولتی پرکار و فعال ناراحت نیست و گلهای ندارد اما دولت محترم فکر نمیکند میتوانست همین انرژی و فعالیت را در چهار سال گذشته هم داشته باشد و به کار بندد؟ اگر دولت چنین انرژی و ظرفیتی دارد، پس چرا در این چهار سال نشانی از آن نبود و اگر اساساً ندارد ناگهان در این چند روز از کجا و برای چه آمده است؟!
نکته دیگر آن که در این نشست به سیاق نشستهای قبلی خبرنگاران باید از ابتدای مراسم سؤال خود را مکتوب به مسئولین و دستاندرکاران تحویل دهند. البته چنین رویهای مختص به نشستهای رئیسجمهور نبوده و در برخی دیگر از نشستها هم دیده میشود که به هیچ عنوان قابل هضم نیست و شائبههای جدی و فراوانی را ایجاد میکند و شاید از همین روست که سالهاست خبرنگار کیهان فرصت طرح پرسش را نیافته است!
در اینگونه نشستها، رسانهها اغلب چند سؤال طراحی کرده و به خبرنگار خود میدهند تا چنانچه سؤال اول پرسیده شد، سؤال بعدی مطرح شود. اما اینبار کیهان یک سؤال بیشتر نداشت و علتش هم آن بود که تقریباً مطمئن بودیم چنین سؤالی از سوی دیگر رسانهها پرسیده نخواهد شد. گرچه در کنار این اطمینان، از این هم تقریبا مطمئن بودیم که بسیار بعید است چنین سؤالی فرصت مطرح شدن بیابد. گرچه دست اندرکاران نشست در جریان سؤال کیهان هستند اما بجاست مردم هم آن را بدانند و درباره آن فکر کنند. سؤال کیهان این بود؛ جناب آقای رئیسجمهور! آمریکاییها اخیراً به صراحت اعلام کردهاند تحریمهای جدید علیه ملت ایران را به علت نگرانی از تاثیر آن بر نتیجه انتخابات، به تعویق انداخته و آن را به پس از انتخابات موکول میکنند. به نظر شما علت این کار آمریکاییها چیست و آنها نگران از دست دادن چه چیزی در این انتخابات هستند؟!
بهترین راه آن بود که این سؤال طرح میشد و پاسخ آن را مستقیماً از زبان جناب آقای رئیسجمهور میشنیدیم اما حال که چنین نشد به نکتهای کوتاه در این باره بسنده میشود. آمریکاییها مدتهاست از ادبیات و دوقطبی «تندرو-میانهرو» درباره سیاست داخلی ایران دم میزنند و آشکارا میگویند باید میانهروها را تقویت کرد و نگذاشت تندروها بر مصدر امور بنشینند. شاید عدهای بگویند تندروها در خفا با طرف مقابل بستهاند و این حمایتها نیز ناشی از توافق پنهانی و نانوشته است. اما حداقل در مورد دولت یازدهم میتوان گفت چنین تحلیلی چندان پذیرفتنی نیست. اما این دولت یک ویژگی خاص دارد که بسیار به کار آمریکاییها میآید و آن هم چیزی نیست جز «بیحالی و خستگی»! و در مواردی نیز «وادادگی» در مقابل دشمنان بیرونی.
برای آمریکایی که بزرگترین جنگ اقتصادی تاریخ را علیه جمهوری اسلامی کلید زده، چه دولتی بهتر از این که وعدههایش را انکار میکند و مردانش معتقدند باید مدیر از خارج وارد کرد و قدرت رقابت تولیدی ما نهایتاً در حد قورمهسبزی و آبگوشت بزباش است و پذیرایی قطارها را هم باید به شرکت خارجی سپرد و در نهایت معتقد است 100 سال دیگر هم مشکلات اقتصادی حل نمیشود؟! به راستی آمریکاییها حق دارند نگران باشند. کشتی گرفتن با حریف خسته و بیحال، از سرشاخ شدن با حریف آماده و قبراق بسیار راحتتر است.
در تاریخ اقتصاد ایران کمتر دیده می شود که کالا یا کالاهایی به صورت شرعی یا قانونی، تحریم شود. با این حال مقام معظم رهبری در بیانات اول فروردین خود در حرم مطهر رضوی، بر این موضوع تاکید کردند که «واردات کالاهایی که در داخل به قدر کافی تولید می شود، بایستی به صورت یک حرام شرعی و قانونی شناخته شود.» لذا این که چرا ایشان تا این حد به این موضوع تاکید کرده اند، موضوعی است که می بایست سیاست گذاران اقتصادی مد نظر قرار دهند و از سوی دیگر، مردم هم در انتخاب سبد کالاهای خود به آن توجه داشته باشند.
بیماری عادت به واردات
با نگاهی چندین ساله به وضعیت تعامل اقتصادی ایران با جهان، می توان این نکته را برداشت کرد که سال های سال است به دلایل مختلفی نظیر دسترسی به درآمدهای نفتی توسط دولت ها، تمایل به تامین سریع مایحتاج اقتصادی کشور از طریق واردات کالا به عادتی کهنه در اقتصاد کشور تبدیل شده است.
طی سالیان زیاد، از یک سو دولت ها تلاش داشته اند به کمک درآمدهای نفتی قیمت ارز در بازار را کنترل کرده و مانع از ایجاد شوک های ارزی شوند. موضوعی که تبعات اصلی آن را می توان، تقویت تصنعی ارزش پول ملی و ارزان تر تمام شدن واردات عنوان کرد. از سوی دیگر هرگاه کمبودی در بازارهای کالایی به وجود آمده که ناشی از سوء تدبیر در هدایت سمت عرضه اقتصاد یا شوک های مختلف داخلی و خارجی بوده، گزینه نخست و راحت برای رفع این کمبود، واردات بوده است. موضوعی که به چشم پوشی از ظرفیت های رشد واقعی تولید و تشکیل سرمایه در کشور منجر شده است. مجموع این موارد، شرایطی را رقم زده است که به گفته دکتر نیلی، مشاور اقتصادی رییس جمهور، تعامل اقتصادی ایران با دنیا، بیشتر از نوع بازرگانی و نه سرمایه ای بوده است.
اقتصادی که هنوز چرخ وارداتش روی ریل های قبلی می چرخند
با این وجود، در چند سال اخیر که تحریم های اقتصادی کشور تشدید شد، مصرف بهینه درآمدهای ارزی و جلوگیری از هدررفت آن برای واردات کالاهای غیر ضروری مورد توجه قرار گرفت. چرا که سال های سال است، کالاهای مصرفی، رده های اول واردات غیر نفتی کشور را شکل می دهند. بر خلاف صادرات غیر نفتی که شامل کالاهایی می شود که می توان از آن ها برای تولید کالاهای با ارزش افزوده بالاتر استفاده کرد. طبق آخرین آمارهای گمرک، در سال 95، ذرت دامی، لوبیای سویا، وسایل نقلیه موتوری، قطعات خودرو و برنج 5 محصولی بوده اند که بیشترین ارزش واردات را به خود اختصاص داده اند. کالاهایی که زمینه های تولید آن ها به کمک تدبیر و مدیریت صحیح اقتصادی در کشور می تواند فراهم شود.
فراتر از این موضوع، در سال های اخیر این مسئله مورد توجه قرار گرفت که چرا بنیان های تولید کشور، به سمت و سویی هدایت نمی شوند که تا حد ممکن نیاز به واردات نداشته باشیم و در عوض به صادرکننده خیلی از کالاهایی تبدیل شویم که روی کاغذ پتانسیل های تولید آن ها را داریم. شاید سخن گفتن در این زمینه و ارائه شاخص کمی دشوار باشد اما شواهد و قرائن نشان می دهند که وضعیت کیفی تولید و فناوری در کشور همسو با روندهای جهانی نیست و همین موضوع، جاذبه ورود کالاهای برخوردار از فناوری های پیشرفته را برای مصرف کنندگان داخلی بیش از پیش کرده است.
در این زمینه اگرمحصولات صادراتی را گل سرسبد تولیدات کشور به حساب آوریم، می توان به شاخص پیچیدگی محصولات صادراتی توجه کرد. این شاخص جهانی، به طور خلاصه میزان توانایی کشورها را در تولید کالاهای پیچیده نشان می دهد. موضوعی که نیازمند فراهم ساختن ساختارهای مناسب برای تعامل فعالان اقتصادی و تولیدکنندگان در جهت تجمیع دانش های پراکنده تولید و متنوع کردن و کاربردی کردن آنها است. بر این اساس، در اقتصادهایی که می توان آن ها را پیچیده خواند، افراد برخوردار از دانش های مختلف اعم از طراحی، بازاریابی، تامین مالی، دانش فنی، مدیریت منابع انسانی و حقوق تجاری می توانند با یکدیگر تعامل و دانش خود را برای تولید محصولات ترکیب کنند. اما در جوامعی که بخش هایی از این مجموعه قابلیت ها غایب باشند امکان ایجاد چنین محصولاتی وجود ندارد. بر اساس آخرین آمارها از این شاخص، ایران در بین 146 کشور، رتبه 96 را به خود اختصاص داده است. آن هم علیرغم وجود سیل عظیم تحصیل کردگان آموزش عالی و نیروهای علمی و فنی موجود در کشور که نیازی به ارائه عدد و رقم در این خصوص نیست.
مجموع این آمار و اطلاعات، مبین فشار واردات کالاها به بنیان های تولید کشور چه از منظر ارتقای فناوری و چه از منظر بیکاری نیروی کار بالقوه ومعطل ماندن ظرفیت های تولید است. موضوعی که علاوه بر آن، از طریق صرف ارز محدود در کشور به اقلام کمتر ضروری، اقتصاد کشور را در معرض انواع وابستگی های تجاری قرار می دهد.
اما راه علاج این کاهش فشار به تولید و اشتغال کشور چیست؟ منطق اقتصادی و عقل حکم می کند که در تولید کالاهایی که پیچیدگی کمتری دارند، می توانند در داخل تولید شوند و به خصوص ظرفیت تولید متناسب با نیاز آن ها در کشور وجود دارد، فقط و فقط به تولیدکننده و نیروی کار داخلی سپرده شود. کالاهایی مانند خوراک، پوشاک، برخی لوازم خانگی و … از این دست هستند.
اما در خصوص کالاهایی که پیچیدگی بیشتری دارند و یا کمبود آن ها در کشور، به گونه ای است که امکان تولید آن ها در کوتاه مدت وجود ندارد، طبعاً واردات مدیریت شده با هدف مهندسی معکوس، الگوبرداری از آن ها، ایجاد فضای رقابتی و زمینه سازی تدریجی برای تولید آن ها در میان مدت الزامی است.
در این رابطه تاکید محکم رهبر معظم انقلاب بر عدم واردات کالاها آن هم کالاهایی مصرفی که توان تولید بسیاری از آن ها به صورت رقابتی وجود دارد (مانند خوراک، پوشاک، لوازم خانگی) را، می توان قدم اول بر ترک عادات تجاری غلط گذشته عنوان کرد.
خرق عادتی که روح آن، تقویت تولید داخل است و می تواند به عنوان نقطه آغازی برای عزیمت همزمان تولید و اشتغال کشور به سوی کانال های واقعی ایجاد ارزش افزوده و نقش آفرینی متناسب با جایگاه ایران در جمع بیست اقتصاد بزرگ جهان منجر شود.
100 دقیقه تلاش برای تضاد با خویشتن
محمد زعیمزاده در وطنامروز نوشت:
کنفرانس خبری روز دوشنبه حجتالاسلام روحانی درست یک روز قبل از آغاز ثبتنامهای انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم و احتمالا با هدف استفاده حداکثری از ظرفیت تبلیغی دولت مستقر در حالی برگزار شد که به نظر میرسد خروجی آن با اهداف مدنظر جناب رئیسجمهور و مجموعه مشاورانش که در این کنفراس هم از کوچینگ صریح رئیسجمهور حتی جلوی دوربینها غافل نبودند، فرسنگها فاصله دارد.
حقیقت این است که از جهت محتوای ارائهشده توسط جناب رئیسجمهور در کنفرانس خبری، خود نگارنده در بدایت امر از باب تکثر سوژههای تیترخور دچار نوعی سرگیجه شدم؛ جناب روحانی در کنفرانس خبری یک ساعت و 40 دقیقهای خود آنقدر سوژه به همکاران ما دادهاند که احتمالا امروز همه اصحاب رسانه برای انتخاب تیتر دچار وفور نعمت هستند اما سوالی که برای بنده پیش آمد این بود که حقا و انصافا نخ تسبیح این همه ضدونقیضگویی کجاست؟
آنچه عجالتا الان به ذهنم میرسد و قبلتر هم اندکی شرح دادم اما به نظر میرسد در روز دوشنبه خود رئیسجمهور آن را با مثالهای متعددی شرح داد، دور بودن مسؤولان دولتی از واقعیتهای جامعه یا تلاش برای دور ماندن از واقعیتهاست، نکتهای که روح حاکم بر سخنان رئیسجمهور در روز دوشنبه بود و در جایجای سخنان ایشان میتوان مثالهای متعددی برای این قضیه برشمرد.
طنز تلخ ماجرا اینجاست که جناب روحانی در حالی تلاش وافری انجام دادند که تصویری گل و بلبل از اوضاع اقتصادی ترسیم کنند که سعی خودشان در توجیه وضعیت اقتصادی دهکهای پایین جامعه بخوبی نشان میدهد درام بودن اوضاع تا حدودی برایشان روشن است اما حتی برای نمایش در مرز واقعیت بودن و حفظ پرستیژ واقعنمایی به خود زحمت نمیدهند چند انتقاد ساده را هم بپذیرند.
جناب روحانی برای طی این مسیر یعنی خارج از واقعیت ماندن، 2 راه را در پیش گرفته است؛ اول تکذیب هر آنچه قبلا وعده داده بود و به عبارتی تکذیب خود و تضاد با خویشتن- حتی آن وعدههایی که در ذهن مردم تهنشین شده است – و دیگری انداختن همه مصیبتها گردن دولت قبل.
قله تلاش رئیسجمهور برای طی راه اول تکذیب وعده 100 روزه خود برای حل مشکلات بود، مسالهای که نشان داد جناب روحانی تقریبا توانایی تکذیب همه چیز را دارند و برای رسیدن به هدف اساسا نگران مخاطب هم نیستند و فکر میکنند به سبک دوره قاجار تنها رسانهای هم که وجود دارد همین تریبونی است که ایشان در اختیار دارند. بعید است جناب روحانی فراموش کرده باشند در نخستین سخنرانی خود بعد از پیروزی در انتخابات و پس از تجدید میثاق با آرمانهای حضرت امام(ره) گفته است: «وعده میدهیم طبق سخنان قبلی، حتماً طی 100 روز اول و حتی کوتاهتر از آن، اقدامات ضروری و فوری را برای رونقبخشی اقتصادی و حل مشکلات انجام دهیم.» پس چطور در روز روشن میگوید چنین حرفی نزدم و عدهای تخریبگر آن را به من نسبت دادند؟
بعید است جناب روحانی نداند که اسفند 95 و پس از یک انتظار یک ساله برای اعلام نرخ رشد اقتصادی در سال 94، چه آماری ارائه شد و ایشان روز دوشنبه و در روز روشن رشد اقتصادی سال 94 را مثبت اعلام میکند. بعید است ایشان یا مسؤول دیگر از وضعیت معیشتی مردم، از خیمه سنگین رکود بر اقتصاد کشور و سونامی تعطیلی کارخانهها خبر نداشته باشد و با اطلاع از نرخ بیکاری و… اینچنین درباره اقتصاد تصویر گل و بلبلی ترسیم کند.
بعید است جناب روحانی فراموش کرده باشد که در زمان تبلیغات انتخابات یازدهم چگونه همه مسائل را سادهسازی و این تصویر را ارائه کرد که با بستن با کدخدا همه مشکلات حل میشود و خود را متخصص بستن با کدخدا دانست و حالا بگوید من کی گفتم چنین و چنان میشود. حالا سوال این است: دلیل این همه تلاش برای دور بودن از واقعیتها چیست؟
شاید بخشی از پاسخ این باشد که امروز دولت جناب روحانی و حامیانش گرفتار فضایی هستند که خود ساختهاند، جریانی که حداقل در 28 سال اخیر 20 سال زمامدار امور بوده است اما همواره در نزدیکی هر انتخاباتی سعی میکند به رادیکالترین شکل ممکن اولا دامن خود را از نارساییها پاک کند و ثانیا مطالباتی را پدید بیاورد که قدرت پاسخگویی به آنها را ندارد و انباشتی از ناکارآمدیها پدید آورد و هر 4 سال به شکل غیرمسؤولانه این سیکل را بازتولید کند.
این همه خارج از واقعیت بودن دلیلی ندارد جز اینکه دولت در سال چهارم خود و در پاسخ به این انباشتگی خودساخته از نارساییها چارهای جز این روش ندارد.
وعدههای فراموششده
محمدجواد اخوان در جوان نوشت:
نشست خبری اخیر رئیسجمهور، هرچند پیش از آغاز فرایند رسمی انتخابات برگزار شد، اما همانگونه که قابل پیشبینی بود، از فضای انتخابات پیش رو متأثر بود، ازاینرو بخش عمدهای از سخنان آقای روحانی به موضوع کارنامه دولت یازدهم و تحقق وعدههای دادهشده در انتخابات یازدهم اختصاص داشت.
در این میان آنچه قابلتأمل بود، تلاش بیپرده رئیسجمهور محترم برای انکار وعدهها در مواجهه با پرسشهای خبرنگاران بود. چنانکه ایشان چند بار با بهرهگیری از عبارت «من نگفتم» آنچه را که در فضای رسانهای و افکار عمومی به وی نسبت داده میشد، تکذیب میکرد. منطق آن است که وقتی فردی خود صراحتاً میگوید که سخنی را نگفته است، باید ادعای وی را حمل بر صحت نهاد، مگر آنکه بینهای معتبر برخلاف آن وجود داشته باشد.
با تأسف باید گفت برخلاف چند محور از تکذیب انکارهای اخیر آقای روحانی، بینههایی قوی وجود دارد و آن صوت و تصویر ایشان در سال 92 است که همان زمان از سیمای جمهوری اسلامی پخش و از سوی میلیونها ایرانی مشاهدهشده است. اگر ایشان اکنون مدعی هستند که وعدهای مبتنیبر حل مشکلات در 100 روز نداشتهاند، اکنون چند فیلم از بیان صریح ایشان در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی در حال دستبهدست شدن است که ایشان در آن بهصراحت از وجود برنامه 100 روزه برای حل مشکلات سخن میگوید. اگر ایشان اکنون مدعی است که حل مشکلات اقتصادی کشور را به مذاکرات هستهای منوط نکرده است، متن سخنان ایشان در بایگانی رسانههای کشور موجود است که حتی حل مشکل آب خوردن مردم را معطل مذاکرات هستهای توصیف میکند.
اکنون فیلمی از ایشان در همین شبکههای اجتماعی – که وی افتخار خود را زنده نگهداشتن این شبکهها میداند – وجود دارد که وعده چنان گشایش اقتصادیای میدهد که مردم کشور را از دریافت یارانه نقدی بینیاز کند و اکنون که بعد از چهار سال خبرنگاری تحقق این وعده را میپرسد، حل این مشکل را خارج از توان دولت معرفی میکند و نیازمند مشارکت دیگر قوا میخواند. طبیعتاً خبرنگار مربوط فرصت یا جسارت این پرسش را نیافته که در ادامه بپرسد اگر قرار بود این مسئله توسط مجلس و قوه قضائیه و… تحقق یابد، چرا نامزد انتخابات ریاست جمهوری وعده آن را داد. البته آنچه در مورد وعدهها در نشست اخیر بدان پرداخته شد، تنها معدودی از چند صد وعدهای است که مردم در حوزههای مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی از نامزد پیروز انتخابات یازدهم شنیدهاند و در مورد تحقق یا عدم تحقق اینها، گفتنی بسیار است. خبرنگاران در حالی نشست اخیر ریاست جمهوری را ترک کردند که با انبوهی از «نگفتمها» و «تکذیبها» مواجه شده بودند و در یککلام تصویری که مخاطبان از این نشست دریافت کردند، کوهی از وعدههای فراموششده بود؛ وعدههایی که چهار سال پیش رئیس دولت فعلی را راهی پاستور کرد و اکنون به هر دلیل آن وعدهها یا تکذیب میشوند یا تفسیرهای جدیدی از آنها ارائه میگردد. بیجهت نیست که چهار سال پیش در کوران رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری 92، رهبر معظم انقلاب در هشداری نسبت به نامزدهای انتخابات وقت فرمودند: «[نامزدهای انتخابات] وعدههای نشدنی ندهند. من به نامزدهای گوناگون عرض میکنم جوری حرف بزنید که اگر در خرداد سال آینده نوار امروز شما را جلوی خودتان گذاشتند یا پخش کردند، شرمنده نشوید؛ جوری وعده بدهید که اگر چنانچه آن وعده را بعداً به رخ شما کشیدند، مجبور نباشید تقصیر را گردن اینوآن بگذارید که نگذاشتند، نشد. کاری را که میتوانید انجام دهید، وعده بدهید.» اکنون این بیانات هوشمندانه معظمله دقیقاً قابل مصداقیابی است. در آموزههای دینی و اخلاقی، بر لزوم «صداقت» و «وفای به عهد» تأکید فراوان رفته است و اتفاقاً نامزد پیروز انتخابات 92 نیز مدعی تشکیل«دولت راستگویان» بود.
اکنون نوع مواجهه با مطالبه افکار عمومی در خصوص وعدههای دادهشده، محک خوبی برای میزان پایبندی به دو مؤلفه یادشده اخلاقی است. از رقابتهای انتخاباتی و جناحی هم که عبور کنیم در سطح کلان حاکمیت، موضوع حفظ سرمایه اجتماعی نظام و ارکان آن موضوع کماهمیتی نیست و با تأسف باید گفت عدم صداقت و خلف وعده در این سرمایه، خدشه جدی وارد میکند. اینک چند هفته تا انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم باقی نمانده است. طبعاً به فراخور حال انتخابات، نامزدهای انتخابات و ازجمله احتمالاً شخص رئیس دولت مستقر باید شعارها و وعدههایی برای کسب رأی اعتماد جامعه عرضه کند؟ آیا آقای روحانی و طرح ریزان اتاق فکر ستاد انتخاباتی ایشان به این مهم اندیشیدهاند که همانها که چهار سال پیش روحانی را برگزیدند با چه حجت و دلیلی باید بار دیگر اعتماد کنند؟ در برابر این پرسش افکار عمومی چه پاسخی خواهند داشت که چه تضمینی هست که در پساانتخابات بار دیگر «نگفتمها» تکرار شود؟! اینها و البته نکات مهم دیگر این شائبه را در ذهنها تقویت میکند که بسیاری از پاستورنشینان فعلی نیز روحانی را اولین رئیسجمهور چهار ساله ایران میدانند و امید چندانی به عبور از کسب اعتماد مجدد جامعه ندارند که برای آن تلاشی بکنند.
سندرم فرهنگی دهه 40
حامد حاجی حیدری در رسالت نوشت:
قضیه ما در سابقه خود یک دهه 40 را گذراندهایم که در آن، شهری مانند تهران، با فیلم فارسیهایش نام بردار و با شهوتهایی که ربطی به “عشق حافظ” نداشت مشهور شد و واکنش متفکران و مصلحان این کشور در آن روزگار، به آن وضع و حال کوبنده و جدی نمود یافت، طوری که بیگمان، یکی از ریشههای وقوع انقلاب اسلامی، شورش همگانی علیه “شفافیت شر ولنگاری” بود، و البته یکی از اولین دگرگونیهای بزرگ در آستانه انقلاب، “مسئله حجاب” شد. “سندرم فرهنگی دهه 40″، در روزگار ما و از بیست سال پیش، با نوعی سهلانگاری در پوشش که سال به سال رنگ تازهای به خود میگرفت تکرار شد، ولی رفته رفته، پیش رفت و پیش رفت تا به غایت “گلشیفته” رسید. حالا دیگر کسانی که فقط اندکی “مسئله حجاب” داشتند، از پایان زشت و کریه این مسیر آگاه شدهاند و کم کم صدایشان بلند میشود از این وضع و حال.
بالا رفتن آمارهای نژند طلاق و سستی در بنیان خانواده، و تمرکز آمار طلاق در قطبهای مرفهتر کشور، یعنی تهران و کرج، و همچنین تراکم 50 درصدی طلاقها در ازدواجهای زیر پنج سال در این دو شهر، و همچنین فراوانی آسیبها در قشرهایی مانند سینماگران، ظهور پدیده اسیدپاشی، شیوع قتلهای ناموسی، خیانتهای همسران و تجدید فراشهای منجر به طلاق، همه اینها و بیش از اینها نشان میدهد که “شر ولنگاری” مجدداً شفاف شده است، و این که جامعه تهرانی و کرجی در این مسیر همچنان مبهوت پیش میرود، را باید در این دانست که مصلحان اجتماعی، این موضوع بسیار مهم با این همه ابعاد گسترده اجتماعی را هنوز به صدر اولویتهای خود منتقل نکردهاند و ایدهای برای یک مباحثه اجتماعی وسیع در این موضوع طرح ننمودهاند.
شاید 20 سال پیش، در مورد لزوم مواجهه جدی مصلحان اجتماعی با این سیر متزاید برهنه شدن زنان، تردیدهایی وجود داشت، و همه نگاهها به سمت “کار فرهنگی دستگاههای مسئول” دوخته شده بود. ولی در شرایط فعلی قضیه طوری ابعاد وقیح خود را آشکار کرده است که فوریت اصلاح خود را، خود به زبان بلند فریاد میکند. جستن راهی برای مواجهه موردی با اسیدپاشی و خیانت و مدلینگ و سایر آسیبهای تبعی که از این ناحیه پدید آمده است، همچون تسکین درد بدون درمان ریشه است. از این ریشه هر روز عارضهای برون میریزد. باید برای آن فکری کرد.
کاوش اول در قضیه:
ملهم از رویدادهای دهه 40، و نحو واکنش سه مصلح اجتماعی بزرگ در آن دوره، یعنی شهید مرتضی مطهری و مرحوم دکتر علی شریعتی و مرحوم محمد اقبال لاهوری که آثارش در آن وقت بازخوانی مهمی یافت، برداشت من این است که درمان ریشهای این نحو سهلانگاریها در زندگی فردی و اجتماعی که در یک عنوان کلی به آن “سندرم فرهنگی دهه 40” اطلاق کردم، دعوت جدی و بیپیرایه مردم به پاسخ مجدد به پرسش “چه باید کرد؟” است.
فیالحال، به نظر میرسد که بسیاری از اقشار متوسط شهری که پیشران تکرار آسیبهای فرهنگی دهه چهلی هستند، آنچنان مشغول استقرار زندگی خود در کلانشهر گردیدهاند که رفته رفته یا ناخودآگاه به سمت “یه کاری میکنیم ببینیم چی میشه” گسیل میشوند. پرسش اصلی که آنها باید خطاب به خود یا دیگران پاسخ گویند این است که “نهایت آنچه میکنیم چه خواهد شد؟”. این پرسش، اصل و جوهر و مایه اصلی است که در پاسخ به سؤال “چه باید کرد؟” توقع آن میرود. آیا زنان و دخترانی که به ویژه طی 20 سال اخیر، با هتک معیارهای اخلاقی و ملی و دینی حجاب، قبح این حریم شکنی را شکستند، فرجام این خط را تا اسیدپاشی یا “گلشیفته به مثابه ننگ ملی” را ملاحظه کرده بودند؟
کاوش دوم در قضیه:
“مسئله حجاب”، یک نمونه از سندرم آسیبهای فرهنگی دهه 40 است. ما در هر زمینهای باید از خود سؤال “چه باید کرد؟” را با این گرایش که “نهایت آن چه میکنیم چه خواهد شد؟” بپرسیم. در پاسخ به این پرسش، با عقل متعارفی، به دشواریهایی بر میخوریم؛ این دشواری که پرده زمان و آینده پیش چشمان ما کشیده شده است. این مشکل، در تأملات دهه چهلی مصلحان اجتماعی خود را نشان داد، و همه را به این مسیر رهنمون شد که تنها مسیر پاسخ به سؤال “نهایت آن چه میکنیم چه خواهد شد؟”، “معادنگری” یک دین قابل اعتماد است.
در مجادلات دهه 40 میان چپها و لیبرالها و اسلامگرایان، نهایت مباحثات به اینجا منتهی شد که نهایت امور در استمرار آینده، یا همان “معاد” در هیچ دستگاه بشری قابل برآورد نیست، و همواره از این روی بوده است که بشر در ادوار مختلف تاریخ خود به ادیان پناه برده است. معجزات همه ادیان و از جمله، مسیر قویم دین ابراهیمی موسی و عیسی و پیامبر اعظم (ع)، همواره چنین بوده است که تنها نبی به اذن خداوند، از آینده خبر میداده است، و مردم با اتقان به این پیشنگری، به نبی ایمان میآوردند و پاسخ به پرسش “چه باید کرد؟” را با راهنمایی “نهایت آن چه میکنیم چه خواهد شد؟” در آیینه دین ابراهیمی نظاره میکردند. در این آیینه معلوم میشد که اگر روسری یک خانم اندکی به عقب برود، تبعات آن پس از 20 سال چه خواهد شد، و بدین ترتیب، یک بانوی تابع اصول، و مؤمن به پیشنگرههای دین ابراهیمی راجع به معاد اعمال، به هر مرارتی، حجاب خود را حفظ میکرد تا 20 سال بعد، بخشی از مسئولیت اخلاقی اسیدپاشی بر چهره دختران به عهده وی نباشد.
کاوش آخر:
از چهار هزار سال پیش، از زمانه حضرت ابراهیم خلیل علی نبینا و آله و علیه السلام، تا کنون، شاخههای مختلف دین ابراهیمی، از سوی هوشمندترین مردم دنیا، یعنی مردم غرب آسیا و بینالنهرین، مدام سنجیده و آزموده شده است، و این مردم، همچنان، مهمترین تکیهگاه خود برای پاسخ به سؤال “چه باید کرد؟” را در این آموزههای معادنگر ابراهیمی میجویند. در حالی که نقطه اتکاء علم شیمی، مدل فرضی “بور” است که تنها صد سال آزموده شده است، و با اتکاء این دانش، ما ماده پوشش خود را از مواد سمی نفتی تدارک و بر تن میکنیم، انتخاب با ماست که مسیر مطمئن دین ابراهیمی را که چهار هزار سال آزموده شده و هر بار که به درستی به عمل آمده، آزمون خود را به نیکی و عظمت پس داده است را به عمل آوریم یا خیر.
بیست سال پیش، شماری از جوانان آن روز که امروز پا به میان سالی نهادهاند و با اسف و آه، تصمیم گرفتند تا با هدایت عبدالکریم سروش، در مسیر اصلی دین و عمل اجتماعی دینی تشکیک کنند. همان طور که اولین تبلور مسلمان شدن نوکیشان اروپایی حجاب است، بیست سال پیش، اولین تبلور سروشیسم هم خود را در شل و ول شدن روسریها نشان داد. و امروز پس از بیست سال، ما شاهد نتایج و عوارض آن تشکیک و آن شل و ول شدن مسیر دین را ملاحظه میکنیم. پروردگار مالک معاد است که دقیقاً میداند که سهم هر یک از آن دختران بیست سال پیش در هر مصیبت اسیدپاشی امروز تا چه پایه است، ولی این را میدانیم که اگر روسریها سست نمیشد، اگر حرمتها پابرجای میماند، اگر زندگی اجتماعی پر شور زن انقلابی در سایه حجاب باقی میماند، و اگر شرافت زن به ملعبه جنسی مردانه تقلیل نمییافت، بیگمان امروز، با امواج سهمگین اسیدپاشیها و خیانتها و طلاقها و … مواجه نبودیم.
یک ملت کامیاب، پیشینه خود را از دست نمیدهد، بلکه مدام بر آن میافزاید. ما تجربه دهه 40 را پشت سر داریم. واکنش متعهدانه مصلحان اجتماعی بزرگ خود را نیز در حافظه خود داریم. اکنون ما هستیم که باید مسئولانه تصمیم بگیریم که روند برهنه شدن زنان در عرصه اجتماعی را ادامه دهیم یا خیر. امسال نیز فصل گرم آغاز شد، و دختران موطن من، بخش دیگری از لباس خود را از دست دادند تا بیشتر در دسترس مردان باشند، بدون آن که دقیقاً بدانند و به ما بگویند که غایت این مسیر که خود را در “گلشیفته” نشان داد، برای اجتماع موقر ما مناسب است، یا هر ایرانی باید به واسطه “گلشیفته” شرمنده باشد. باید برای این معضل فکری کرد. باید فکری کرد. فکر… فکر…
گریز از پیشینه سیاسی
عباس عبدی در ایران نوشت:
انتخابات وارد مرحله ثبتنام شده است، ولی هنوز وضعیت کلی نامزدهای اصلی روشن نیست و این نیز از ویژگیهای سیاسی جامعه کنونی ماست! ابتدا به نظر برخی میرسید که با شکلگیری «جمنا» وضعیت بخش مهمی از جریان اصولگرا روشن شود و با رأیگیری آنان نامزدشان برای انتخابات نهایی شود. ولی با انشعابهایی که در آنها پیش آمد و سپس اعلام حضور مستقل رئیسی، همه آن مقدماتی که چیده شده بود تا وحدت و یکپارچگی را به نمایش بگذارد، به یکباره دچار بحران شد. حتی یکی از نزدیکان سیاسی قالیباف نیز فرصت را مغتنم شمرده و اعلام کرده که وی در صورت حضور، مستقل از جمنا خواهد آمد. این که آقای میرسلیم در اولین روز بلافاصله اقدام به ثبت نام کرد، پیام روشنی برای این وحدت صوری دارد. از این رو و برخلاف انتظار دوباره وارد فضای عدم تعیُّن شدیم. اصولگرایان به تعداد نامزدهای بالقوه میان مجموعهشان، تفرق دارند. وحدت بخشی از آنان تنها و تنها بر محور ضدیت با این دولت و شخص روحانی است. بخش دیگرشان که تاکنون سکوت تشکیلاتی کردهاند از دولت حمایت میکنند و یک بخش مهم دیگرشان (دولت قبلی) بیش از آنکه در مقام ضدیت با دولت موجود، خود را تعریف کنند، دنبال بازسازی و حضور خود هستند. آنهایی هم که در پی ضدیت با روحانی هستند، هرکدام از ظن و گمان خود مخالف هستند که مهمترین آن رئیس جمهور شدن خودشان است. در این زمینه چند نکته زیر میتواند به فهم ما از اتفاقات روزهای آینده کمک کند.
اولین نکته درباره رفتار و مواضع احمدینژاد و اطرافیان او است. در صورتی که نامزد مورد نظر او تأیید شود، به طور کلی اردوگاه اصولگرایان دچار بحران خواهد شد و سایر نامزدهایشان به حاشیه رانده خواهند شد. گروه او همزمان مواضع تند علیه وضع موجود و ضد دولت اتخاذ خواهد کرد تا بدنه اصولگرایان را متقاعد کند که آنها تنها نیرویی هستند که میتوانند دولت را به دست گیرند. در این صورت در جلب حمایت بدنه جناح اصولگرا و بخشی از مردم موفق خواهند بود. آنان به دنبال دوقطبی کردن انتخابات میروند و در این صورت و در اندازههای کوچکتر اتفاقات سال 1388 تکرار خواهد شد. البته اینها همه بر فرض تأیید صلاحیت نامزد مورد حمایت آنان است که احتمال رخ دادن آن در حد صفر است. با فرض رد شدن نامزد این گروه، پیشبینی رفتارشان کمی سخت است ولی به یک دلیل مشخص گمان میکنم که علیه اصولگرایان وارد عمل خواهند شد. هرچند آنان در شرایط عدم حضور تأثیرگذاری مهمی نخواهند داشت. چرا علیه اصولگرایان وارد میشوند؟ به این دلیل که پیروزی نامزد اصولگرایان به منزله حذف کلی این گروه است و چه بسا بسیاری از آنان با مشکلات و پروندههای گوناگونی مواجه شوند. زیرا اصولگرایان به اندازه کافی از این جمع کینه به دل دارند و اگر در این 4 سال هم کاری علیه آنان نکردند، به دلیل ملاحظات سیاسی بوده است. در حالی که پیروزی روحانی خطری را متوجه موجودیت آنان نخواهد کرد.
سایر گروههای اصولگرا نیز بعید است بر نامزد مشترکی توافق کنند. زیرا از یک سو فاقد ساز و کار روشن برای رسیدن به چنین هدفی هستند و از سوی دیگر نامزدی که قدرت و اعتبار شخصی داشته باشد که حمایت همه را جلب کند، در میان آنان نیست. به علاوه حمایت بخشی از آنان از رئیسی به منزله اعلام شکست سیاست نزد این دسته از اصولگرایان است؛ زیرا بخش مهمی از سیاست، واجد ویژگی حرفهای است. اینکه مجموعهای مثل مؤتلفه که خود را دارای سابقهای بیش از نیم قرن میداند، هنوز نتوانسته باشد یک نامزد جدی انتخاباتی بدهد و به جایش دست به دامن کسانی شوند که اصولاً فاقد پیشینه سیاسی حرفهای باشند، نوعی اعلام شکست رسمی است. اینکه دهها نفر با سابقه وکالت و وزارت و کنشگری سیاسی در میان این جمع وجود دارد ولی هیچکدام از آنان شایسته معرفی و حمایت نباشند، بدون شک به منزله شکست سیاسی این جماعت است که در حضور این افراد، از کسی حمایت کنند که تاکنون حتی چند گزاره روشن درباره مسائل و ایدههای احتمالیاش درباره مسائل کشور از او نشنیدهایم و از همه عجیبتر اینکه پس از آنکه بالاترین رأی را به وی دادند، او بدون توجه به این حمایت، اعلام ورود مستقل نماید، در حالی که بارها گفته شده بود که این نامزدها ساز و کار «جمنا» را پذیرفته بودند!
در مقایسه با اصولگرایان میتوان گفت که اصلاحطلبان همواره سیاسیترین چهرههای خود را برای تصدی پست سیاسی ریاست جمهوری معرفی کردهاند و این بدان معناست که آنان از پیشینه سیاسی خود شرمنده نیستند و آن را سرمایه سیاسی میدانند، در حالی که این رفتار اصولگرایان به نوعی شرمندگی از پیشینه سیاسی خودشان نیز هست. نه تنها به آن پیشینه علاقهای ندارند، بلکه همواره به ضدیت با آن نیز افتادهاند. نمونهاش برخوردشان با آقای هاشمی، با آقای ناطق نوری، با آقای روحانی و حتی با آقای احمدینژاد، نشان میدهد که آنان نمیتوانند با گذشته خود همدلی داشته باشند. فارغ از اینکه این گذشته چگونه بوده است. ولی اصلاحطلبان براحتی میتوانند با این گذشته همدل باشند. حتی اگر به آن نقد داشته باشند. گذشته برای اصولگرایان مذکور ضد سرمایه است، ولی برای اصلاحطلبان سرمایه است. به همین سیاق میتوان گفت که آینده این جناح از اصولگرایان نیز ضد سرمایه است.
ارزیابی مانیفست «رئیسی»
صادق زیباکلام در شرق نوشت:
سرانجام همانگونه که انتظار میرفت، آقای رئیسی رسما با صدور بیانیه یا مانیفست انتخاباتی خود، ورود خود به انتخابات ٢٩ اردیبهشت را اعلام کرد. یکی، دو نکته درباره این اعلامیه در همین وهله نخست، قابلتأمل است؛ نخستین نکته اینکه ایشان ظاهرا بهعنوان نامزد مستقل وارد عرصه شده است. البته مستقلبودن ایشان به نظر میرسد بیشتر تدبیری باشد برای جلب آرای غیراصولگرایان، وگرنه کیست که نداند تولیت آستان قدس، نامزد اصلی اصولگرایان است. درعینحال نامبرده میخواهد با اعلام مستقلبودن، توجه آرای خاکستری را جلب کند. مهمتر از این ملاحظه، دستورالعمل و رویکرد انتخاباتی آقای رئیسی است. به نظر میرسد مرکز ثقل برنامه تبلیغات انتخاباتی او، روی انتقاد از عملکرد آقای روحانی تمرکز یافته باشد. به عبارت دیگر مهمترین و اصلیترین سخنی که ایشان در بیانیه انتخاباتی مطرح کرده، انتقاد غیرمستقیم از عملکرد دولت یازدهم است. عمده انتقادات هم روی اشتغال و تولید، تمرکز یافتهاند. ایشان به مخاطبان این پیام را میدهد که برخلاف مسئولان فعلی که به دو امر مهم اشتغال و تولید -که دغدغه اصلی مردم است- چندان نپرداختهاند، نامزد اصولگرایان این دو مسئله را سرلوحه دولت احتمالی قرار خواهد داد. حتی اگر فرض بگیریم آنچه آقای رئیسی میگوید درست باشد و دولت یازدهم میتوانسته خیلی بیشتر از اینها به اشتغال و تولید بپردازد، اما کوتاهی کرده و نپرداخته، باز هم مانیفست انتخاباتی معاون اول سابق قوه قضائیه، با یک نقطهضعف و اشکال اساسی روبهرو است. به نظر نمیرسد که هیچ طرح و برنامه و درواقع «چه باید کرد» در مانیفست انتخاباتی اعلامشده، در نظر گرفته شده باشد. به عبارت دیگر او میگوید تولید و اشتغال در صدر اولویتها قرار دارد، اما یک کلام توضیح نمیدهد این دو مقوله چگونه و از طریق کدامین برنامه اجرائی تحقق پیدا خواهد کرد؟
گفته میشود درحالحاضر بین پنج تا هفت میلیون بیکار در کشور وجود دارد. از سوی دیگر تخمین زده میشود برای ایجاد هر شغل، بین ١٠٠ تا ٣٠٠ میلیون تومان سرمایهگذاری نیاز است. اگر جمعیت بیکار را صرفا پنج میلیون نفر در نظر بگیریم، برای ایجاد اشتغال آنها حداقل به ٥٠٠ هزار میلیارد تومان بودجه نیاز است. برای اطلاع خوانندگان که این رقم یعنی چه میزان بودجه، نگارنده سه آمار متعلق به سال ٩٥ را میآورم. کل بودجه عمرانی که سال گذشته در کشور هزینه شده به ١٥ هزار میلیارد تومان نمیرسد. کل بودجه دانشگاههای کشور در سال گذشته، پنجهزار میلیارد تومان و کل بودجه محیط زیست کشور با بیش از شش هزار پرسنل، حدود ٣٠٠ میلیارد تومان بود. اکنون بهتر میتوان ابعاد ٥٠٠ هزار میلیارد تومان را درک کرد. همه حرف آقای رئیسی انتقاد از عملکرد دولت یازدهم است. ایشان یک کلام پیرامون برنامههای دولت خود سخنی به میان نیاورده است. نامزد اصولگرایان نهتنها درخصوص طرح و برنامههای خود بهمنظور تحقق اشتغال، بالابردن تولید، خروج از رکود، بهبود وضع معیشت اقشار و لایههای کمدرآمد و سایر ابعاد اصلاحات اقتصادی که وعده ایجاد آن را داده، توضیحی به مخاطبان پیام خود نمیدهد، بلکه به هیچیک از مسائل مهم سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هم اشارهای نمیکند. تولیت آستان قدس، کلامی توضیح نمیدهد که برای بسیاری از مشکلات و ناهنجاریهای اجتماعی؛ از فقر و اعتیاد گرفته تا بالارفتن سن ازدواج، مهاجرت فارغالتحصیلان ممتاز کشور به خارج و یک، دوجین معضل جدی دیگر که جامعه ایران با آنها دستبهگریبان است، چه ایدهها و برنامههایی دارد؟ ایضا معلوم نیست اگر آقای رئیسی رئیسجمهور شود، برای موضوعات دیگری همچون مسئله زنان، اداره دانشگاههای کشور، سیاست خارجی، رابطه با غرب و هیچیک از موضوعات مهم و جدی کشور در مانیفست آقای رئیسی، کلامی وجود ندارد. بماند اینکه توضیحی درباره برنامهها در مورد مطبوعات، فضای مجازی، توسعه سیاسی، فعالیتهای تشکلهای صنفی همچون کارگران، دانشجویان، معلمان و سایر صنوف وجود ندارد. به بیان سادهتر، رئیسی در این اعلامیه، درباره نحوه مملکتداری، سیاستهای عملی و اجرائی در زمینه حوزههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اصلاح ساختار کلان اقتصاد ناکارآمد دولتی حاکم بر کشور و مبارزه با مفاسد اقتصادی چیزی به مخاطبان خود نگفتهاند. بماند طرحها و برنامههایی که انتظار میرفت ایشان درخصوص بهبود وضعیت اسفبار محیط زیست کشور ارائه دهند. تنها چیزی که به مردم گفته میشود آن است که دکتر روحانی موفق نبوده است؛ همین و بس! و البته وعده اینکه نامزد اصولگرایان به حول و قوه الهی موفق خواهد شد. بدون اینکه کلامی درباره چگونه موفقشدن با رأیدهندگان بالقوه در میان بگذارد.