شنبه , ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر/ ۳۰ روزنامچه فجر ۸: اغراق سعید روستایی/ تجربه متفاوت سرخپوست/

سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر/ ۳۰ روزنامچه فجر ۸: اغراق سعید روستایی/ تجربه متفاوت سرخپوست/

اغراق دیگر سعید روستایی، در دیالوگ‌نویسی است. او سینما را با نمایش و تئاتر اشتباه گرفته، یعنی هفتاد درصد از زمان فیلم‌های او به دیالوگ اختصاص دارند.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق ویژه‌نامه/ سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر از ۹ بهمن ماه با برگزاری آئین افتتاحیه بصورت رسمی کار خود را آغاز کرد و جشن سال جدید سینمای ایران فرا رسید. همانند سال‌های گذشته، مشرق در ایام برگزاری جشنواره، نقدهای مختلف و متنوعی از منتقدان و صاحب‌نظران این حوزه را بر فیلم‌های در حال اکران منتشر خواهد. همچنین برای هر روز اکران، گزارشی با عنوان روزنامچه فجر به مخاطبان ارائه خواهد شد که گزارشی از فیلم‌های اکران شده (در سانس اصحاب رسانه و منتقدان) خواهد بود.

*********

روزنامچه فجر – شماره هشت

نویسنده: امیر اهوارکی

در روز هشتم جشنواره، دو فیلم از سعید روستایی و نیما جاویدی توجهات را به خود جلب کرد. نوید محمدزاده و پری‌ناز ایزدیار در هر دو فیلم بازی کرده‌اند. فیلم‌های روز هشتم در سینمای رسانه‌ها (سینما ملت) عبارتند از:

مجموعۀ چهار فیلم کوتاه داستانی

متری شش و نیم / سعید روستایی

ایدۀ اصلی / آزیتا موگویی

اغراق

متری شش و نیم / سعید روستایی / *** (خوب)

خلاصه داستان: ماجرای دستگیری یک پخش‌کنندۀ مواد مخدر به نام ناصر خاکزاد (نوید محمدزاده)

موفقیت دو فیلمی که از سعید روستایی دیده‌ایم در واقع‌گرایی آن است، و بهتر است بگوییم واقع‌نمایی. برخی از کارگردان‌ها بلد نیستند یک ماجرای واقعی را شبیه به واقع از کار در بیاورند. چون نسبت صحیحی با واقعیت برقرار نکرده‌اند. اما سعید روستایی، موفق شده دو فیلم بسازد که به شدت واقع‌گرا هستند. یک علتش می‌تواند این باشد که ماجرای فیلم‌های او، از واقعیت اخذ شده‌اند. هرچند که تصویر کردن آنها، بدون درک نسبی از جهان، ممکن نیست.

سعید روستایی در محلۀ پاسگاه نعمت‌آباد در جنوب تهران متولد شده و نمونه‌های فراوانی از این وقایع را دیده و لمس کرده است. هرچند که سهمی از واقع‌نمایی، بر دوش بازیگران فیلم بوده است. بازیگرانی که از قضا در دو فیلم روستایی مشترکند: نوید محمدزاده، پیمان معادی، پریناز ایزدیار.

اما آنچه به واقع‌گرایی فیلم‌ها لطمه می‌زند، اغراق‌های کارگردان است. اغراق در بازی، دیالوگ و حتی سیاهی لشگر (در فیلم اخیر). بازی نوید محمدزاده در دو فیلم سعید روستایی، اغراق‌شده (Over Act) هستند. او با فیزیک بدن و مخصوصاً بیان وحشیانۀ دیالوگ‌ها، سعی در جلب نظر تماشاگر دارد. و به مقدار فراوان، موفق هم می‌شود.

اغراق دیگر سعید روستایی، در دیالوگ‌نویسی است. او سینما را با نمایش و تئاتر اشتباه گرفته، یعنی هفتاد درصد از زمان فیلم‌های او به دیالوگ اختصاص دارند. در حالیکه دیالوگ‌ها در سینما باید در حدود ۴۰ درصد باشد. در فیلم ابد و یک روز (۱۳۹۴) حجم دیالوگ حتی بیش از این است. به این ترتیب اگر تماشاگر، چشم‌هایش را ببندد، اتفاق چندانی نمی‌افتد و چیزی را از دست نمی‌دهد. البته این خطا در نیمۀ اول فیلم اخیر، رفع شده است اما نیمۀ دوم مانند یک نمایشنامه رادیویی، پرگو است.

وجه دیگر ماجرا این است که یک مجرم اصولاً نباید اینقدر حرف بزند. چون به هر حال، همۀ ما از خوب یا بد بودن خودمان، آگاهیم. حرف زدن و دفاع کردن و حق به جانب بودن، برای فرد مجرم سابقه‌دار معنا ندارد. مگر اینکه با پرگویی بخواهد چیزی را پنهان کند و حرف اصلی را نزند.

در متری شش و نیم، روستایی به اغراق در سیاهی لشگر هم دچار شده است. چیزی که کارگردان‌های دیگر از سوی دیگر با آن مواجه هستند. یعنی نداشتن سیاهی لشگر و هزینه نکردن برای آن. اما اینجا لشگر فراوانی از آدم‌ها برای عظمت‌بخشی به عمق ماجرا به کار گرفته شده‌اند.

نکتۀ دیگر، تلقی نادرستی است که کارگردان از ثروت و فقر به دست می‌دهد. زیرا از یک خانوادۀ حلال‌خور هرچند که فقیر باشند، چنین آدمی بیرون نمی‌آید. چنانکه بچه‌های صالح و درستکار نیز لزوماً در خانواده‌های پولدار نضج و نما نمی‌گیرند. آنچه مایۀ رستگاری است، حلال بودن رزقی است که خورده می‌شود. لذا شخصیت‌پردازی از این نظر هم دچار ضعف است. و تلقی نادرست کارگردان از حقیقت، نقش مهمی در این ماجرا دارد.

یکی از دیالوگ‌ها که به نام فیلم تبدیل شده از زبان نوید محمدزاده به قاضی (فرهاد اصلانی) ادا می‌شود. او می‌گوید (نقل به مضمون): کفن، متری شش و نیم است اما پارچۀ مشکی متری چهار و نیم (هزار تومان). مقصودش این است که در این زمانه، مردن هم صرفه ندارد.

شاه‌دزد

ایدۀ اصلی / آزیتا موگویی / * (ضعیف)

خلاصه داستان: نزاع سه گروه برای برنده شدن در مناقصۀ هندورابی

این فیلم، دومین ساختۀ خانم موگویی محسوب می‌شود. فیلم قبلی او به نام تراژدی (۱۳۹۲) یک درام خانوادگی بود. ایدۀ فیلمنامه از رضا کریمی است و فیلمنامه توسط امیر عربی (نویسندۀ سعادت‌آباد / ۱۳۸۹) نوشته شده. خانم موگویی همسر آقای کریمی است و قبلاً هم همکاری‌های فراوانی داشته‌اند. مثلاً دومین ساختۀ رضا کریمی به نام هزاران زن مثل من (۱۳۸۰) بر اساس فیلمنامه‌ای از موگویی بود؛ یک فیلم فمینیستی با بازی نیکی کریمی در خصوص حضانت فرزند.

ایدۀ اصلی نیز با همین نزاع‌های زن و شوهری شروع می‌شود اما در نهایت به مصالحه می‌انجامد. و این یکی از نقاط قوت فیلم است، هرچند که فیلم آن را مدلل نمی‌کند. فیلم در مکان‌های واقعی، یعنی کشورهای اسپانیا و قبرس فیلمبرداری شده و به جهت تصویر کردن زندگی‌های لوکس سرآمد است.

شیوۀ روایت فیلم، برای مخاطب عام مناسب است. به این خاطر، لحن فیلم می‌توانست بهتر از این شود تا مخاطبان خاص نیز به جمع تماشاگران اضافه شوند. فیلم بازگو کنندۀ این ضرب المثل است که دست بالای دست بسیار است. نام فیلم، بهتر است تغییر کند. چون برانگیزاننده و مشوق نیست. ضعف دیگر فیلم، تکرارهای فراوانی است که برای شیرفهم کردن مخاطب عام صورت گرفته. به نظرم که اشتباه است و باید تجدید نظر کرد. مخصوصاً که زمان کنونی فیلم (۱۰۳ دقیقه) حوصلۀ مخاطب را سر می‌برد.

از مظلوم دفاع کن

سرخ‌پوست / نیما جاویدی / *** (خوب)

خلاصه داستان: در سال ۱۳۴۶ به هنگام تعطیلی یک زندان، یک مجرم به نام احمد سیف معروف به سرخ‌پوست در آنجا مخفی می‌شود تا بتواند بگریزد. حکم ترفیع رئیس زندان نعمت جاهد (نوید محمدزاده) آمده و او بدین جهت، سعی فراوان در یافتن سرخ‌پوست دارد.

دومین ساختۀ نیما جاویدی که نخستین فیلم او ملبورن (۱۳۹۲) نگاه‌ها را به خود جلب کرد، باز هم قابل قبول و موفق است. آنچه در فیلم سرخ‌پوست قبل از هر چیز، نگاه‌ها را به خود جلب می‌کند فضای زندان در دهۀ ۱۳۴۰ شمسی است. دکورها، بسیار خوب و عالی درآمده‌اند و حس غریبی را به مخاطب القاء می‌کنند. ثانیاً بازی‌های دو بازیگر اصلی، یعنی نوید محمدزاده و پری‌ناز ایزدیار است که اغراق ندارند و تماشاگر را همراه می‌سازند.

مخاطب در این فیلم نمی‌داند طرف کدام شخصیت را بگیرد. احمد سیف معروف به سرخ‌پوست (که چهره‌ای از او نشان داده نمی‌شود) یا نعمت جاهد (نوید محمدزاده). نکته در این است که انتهای فیلم بر خلاف قواعد هالیوودی رقم می‌خورد. و همین است که مخاطب ایرانی را از مخاطب امریکایی جدا می‌کند. در هالیوود، شخصیت‌ها باید تا آخر با عزمی راسخ، مصمم و ثابت بمانند. اما قواعد واقعی جهان، اینطور نیست. مثلاً شخصیت نادر و راضیه در فیلمی مانند جدایی نادر از سیمین (۱۳۸۹) به این علت محبوب جهان شدند که از اصرار بر خواستۀ خود دست کشیدند و از شکایت خود صرف نظر کردند. اینجا نیز همین است.

کارگردان در کنفرانس خبری بیان داشت که ایدۀ فیلم را سه چهار سال قبل از یک خبر گرفته است. باند فرودگاه یاسوج نیاز به توسعه دارد اما زندان مرکزی این شهر در مقابل آن قرار گرفته و صحبت‌هایی از تعطیلی زندان در میان است.

اگر تماشاگر حوصله کند و فیلم را ببیند تجربۀ عجیبی برای او خواهد بود.

*****