جمعه , ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
صفحه اول » فرهنگ » برگ سبز چهارم…
www.picyab.com

برگ سبز چهارم…

سیصدگل سرخ و یک گل نصرانی       ما را ز   سر بریده می ترسانی؟

گر  ما ز  سر بریده   می ترسیدیم       در  محفل عاشقان نمیرقصیدیم

هو

121

دو بینش متفاوت بلکه متضاد…

شرمان بهشتی

لازم به تذکر است که تمامی مطالبی که درزیربه آنها اشاره میشود مبتنی برمدارک آرشیو شده ای است که درصورت لزوم قابل بازنشر میباشند.

به دنبال واقعه “گلستان هفتم” دوبینش در بین دراویش شکل گرفت که طی هفته ها و ماه ها فاصله شان از هم بیشتر شد.  از همان ابتدا یک گروه معتقدبودند که حضرت آقای مجذوبعلیشاه در “حصر”قرارگرفته اند و گروهی دیگر اصرار میورزیدند که از کلمه “حصر “استفاده نشود و به جای آن کلمه “محدودیت” مورد استفاده قرار گیرد.

گروهی بر اتحاد و یکپارچگی فقرا اصرار میورزیدند و گروهی برطبل برائت میکوفتند و بر پیشانی جان برکفان که برای حفاظت از مولایشان گرد هم آمده بودند مُهرِ”درویش- داعشی” میزدند.

گروهی بیانیه های صادره از نمایندگان خمسه را مغایربا آموزشهای بیست ساله حضرت مجذوبعلیشاه ارزیابی میکردند و آنهارا زیرسئوال میبردند و گروهی دیگر همان بیانیه ها را بمثابه آیات وحی شده میپذیرفتند.

گروهی تمام همّ و غمّ خودرا برای اثبات بیگناهی درویش محمدیاورثلاث و بسیج افکارعمومی داخلی و بین المللی برای جلوگیری از اعدام او متمرکز کرده بود و گروه دیگر مدعی میشد که ثلاث سه نفررا به قتل رسانده و حکمش سه بار قصاص است … و در بالابردن سر وی به بالای دار نقش داشت.

گروهی با حضور دررسانه های ساتلیتی سعی دررساندن صدای مظلومیت دراویش و قطب آنها را  داشت و گروه دیگر اعتراض و ایراد به آنها میگرفت که چرا سکوت را شکستید و دررسانه ها حضور به هم رساندید.

گروهی در پی گرفتن حمایت از چهره های حقوقی و ملی- مذهبی و مصاحبه با آنها برای رساندن صدای اعتراض به این “حصر غیرقانونی” و تلاش برای آزادی سریع زندانیان درویش بود و گروه دیگر در پی پنبه کردن آنچه رشته میکردند، تلاش میکرد(قضیه نامه به خانم نسرین ستوده برای اعتراض نسبت به حمایت وی از حضرت آقای مجذوبعلیشاه، از قبیل همین شگردهای معکوس تاریخی است که فراموش شدنی نیست).

گروهی سعی میکرددر دفاع بمانند سنگ خارا باشد و با قاطعیت از احقاق حقوق دراویش و بازگرداندن وضعیت به روال سابق عمل کند و گروه دیگر دائم نامه تشکر آمیز به ظالمین و مجریان این واقاعه شوم مینوشت و درمقابلشان کرنش میکرد.

در طول تمام این مدت و تاهمین امروز گروهی تمام توجه و تمرکز ذهنی و عملی خودرا روی قطب وقت یعنی شخص حضرت اقای مجذوبعلیشاه و مقوله حصر ایشان گذاشته درحالی که گروه دیگر دائم در کنار نام حضرت آقا، مطالب دیگری نیز اضافه میکند مثلا نام بردن از آقای جذبی و آقای کاشانی و مقوله نوظهور “مولازاده” ها …

یعنی یک گروه دائم میگوید حضرت آقای مجذوبعلیشاه، حضرت آقای مجذوبعلیشاه،… و گروه دیگر میگوید حضرت آقای مجذوبعلیشاه و آقای ثابتعلیشاه و آقای کاشانی و مولازاده ها…

یک گروه از روز اول تا به امروز یک خط و جهت را درنظر گرفته و پیش برده و آن همانا رفع حصر حضرتشان بوده و تمام تلاش و تمرکز خودرا روی این مهم گذاشته ولی گروه دیگر مسیری پراز اعوجاج و زیگ زاگ و ناروشن اتخاذ کرده و هیچگاه تغییرجهت های ناگهانی خودرا توضیح نداده و اذهان فقرا را دچار تشویش و تفرقه کرده است.

سخن آخر این که هرفرد، میتواند بخوبی دریابد که در آینه کدام یک از این دو گروه چهره اش منعکس میشود. باتوجه به این نکته که این قضیه بهیچ روی جنبه شخصی ندارد بلکه دو دیدگاه و رویه برخورد مختلف در قبال فاجعه “گلستان هفتم” است!