شنبه , ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
صفحه اول » فرهنگ » شرح شوق یک مشتاق در هفتمین روز عروج شهید گلگون کفن درویش محمدیاور ثلاث!

شرح شوق یک مشتاق در هفتمین روز عروج شهید گلگون کفن درویش محمدیاور ثلاث!

«این غم از چیست؟ این سکون برای چیست؟ مگر نه این است که لا اله الا الله؟ مگر نه آنکه بشارت داده انالله و انا الیه راجعون؟ چه صراطی مستقیم ‌تر از این می‌شود؟
بر حکمت آن پرورنده حمد باید گفت که از میانه‌ی بلا چشمه رحمت می‌گشاید.
از سر شکر پیشانی بر خاک باید سایید که او روی از ما نگردانده که هنوز می‌آزمایدمان.
بر دستان آن باغبان باید بوسه زد که چنین نهال را پرورد، که امروز سروی‌ شد سر سبز، هم قامت آن دیگرانی که در پهنه‌ی دشت‌ها و دامنه کوه‌ها نشانی برای راهجویان و نمادی برای رهروانند. آنان که مسیر انبیاء و اولیاء را در نوردیدند.
در این هفت روز که از قرنی درازتر بود و از چشم بر هم زدنی خفیف‌تر،‌ فاصله‌ میان بودن و هست شدن را صدهزار بار نظاره کردیم.
پس نباید همتی کرد و ریشه دوانید؟ آب در زیردست‌‌ها جاریست، به شهادت راجی و ثلاث که از آن نوشیدند و سر بر آسمان ساییدند.»
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بی‌مروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بی‌خبر آید
شرح شوق یک مشتاق – ن.ع