جمعه , ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » سخن روز مطبوعات

سخن روز مطبوعات

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

************

سراسیمگی نتانیاهو از ضرب شست جولان

سعدالله زارعی در کیهان نوشت:

«ضربه قاطع» به حساس‌ترین موقعیت‌های نظامی رژیم صهیونیستی پس از چند هفته که فرماندهان این رژیم وقوع آن را قطعی و عنقریب تلقی می‌کردند و برای ممانعت از آن همه ظرفیت‌های سیاسی، اطلاعاتی و نظامی خود را وارد کار کرده بودند، وارد شد و به انتظارها خاتمه داد. در این میان، ضربه آنقدر سنگین بود که «نتانیاهو» گمان کرد این همان حمله نهایی است که رهبران مقاومت از آن سخن گفته‌اند، از این رو سراسیمه متوجه مسکو، لندن، برن، پاریس و واشنگتن شد تا به هر قیمتی شده، جنگ را متوقف نمایند. اظهارات «لیبرمن» که جنگ‌طلب‌ترین چهره اسرائیلی به حساب می‌آید به عنوان «وزیر جنگ» در یک کنفرانس امنیتی- لحظاتی پس از پایان عملیات روز پنجشنبه جبهه مقاومت- عمق هراس و اضطراب اسرائیل را برملا کرد: «امیدوارم این فصل به پایان رسیده باشد» و سخنگوی ارتش اسرائیل هم ساعتی پس از پایان عملیات سنگین جبهه مقاومت گفت: «ما برای ت شدید اقدامات نظامی علیه ایران تلاش نمی‌کنیم».

در خصوص جزئیات، ابعاد، جوانب و نتایج عملیات بزرگ پنجشنبه نکات زیادی وجود دارد از جمله:

1- عملیات نظامی جبهه مقاومت علیه مواضع متعدد ارتش رژیم جعلی اسرائیل در شرایط هوشیاری کامل این ارتش صورت گرفته است. از زمان حمله دو جنگنده اسرائیلی به پایگاه هوایی تیفور که از جمله به شهادت هفت نفر از عناصر نیروی هوایی سپاه منجر شد، مقامات متعدد صهیونیستی بطور علنی گفته بودند پاسخ ایران به این اقدام را قطعی می‌دانند. از آن زمان تاکنون ارتش اسرائیل در حد فاصل حیفا تا نوار شمالی مرزی فلسطین شامل نهاریا، صفد و جولان در حالت آماده‌باش کامل قرار دارد. در این مدت مرخصی نظامیان و کلیه برنامه‌های جانبی فرماندهان لغو شده و چندین نوبت اقدام به پخش آژیر خطر و کشاندن نیروهای نظامی و مدنی این مناطق به پناهگاه‌ها کرده‌اند. این حساسیت تا آنجا بود که روز سه‌شنبه یعنی سه روز پیش از عملیات جبهه مقاومت در جولان، سخنرانی «گابی ایزنکوت» در کنفرانس هرتزلیا لغو شد. مدیر مؤسسه اسرائیلی هادسون دلیل آن را آماده‌باش کامل ارتش و همه فرماندهان آن دانسته است. علاوه بر این سیستم اطلاعاتی و نظامی اسرائیل در حد فاصل 19 فروردین ماه گذشته که عملیات علیه تیفور صورت گرفته است بطور مستمر در آسمان شمال فلسطین، جنوب لبنان و جنوب غربی سوریه مشغول گشت‌زنی و رصد بوده‌اند تا خلاءهای اطلاعاتی خود را پر کرده و با عملیات‌های پیشدستانه مانع اقدام انتقامی جبهه مقاومت شوند.

با همه این حرف‌ها عملیات نظامی نسبتاً فراگیر روز پنجشنبه جبهه مقاومت، درست یک ماه پس از عملیات تجاوزکارانه اسرائیل به تیفور صورت گرفت بدون آنکه اسرائیل توانسته باشد زمان دقیق آن، نیروهای عمل کننده، نوع عملیات و نقاط هدف را شناسایی و اقدامات پیشگیرانه را به اجرا بگذارد. عملیات روز پنجشنبه با شدت تمام صورت گرفت و چند برابر مدت زمانی بود که ارتش اسرائیل با دو هواپیمای جنگی به تیفور حمله کرد و همچنین دو برابر مدت زمانی بود که آمریکایی‌ها در روز 25 فروردین سه نقطه سوریه را هدف گرفته بودند، به خود عملیات و شدت آن عجز اطلاعاتی ارتش اسرائیل را برملا کرده است چرا که اگر آن طور که تبلیغ می‌شود، اسرائیلی‌ها از توانمندی‌های واقعی بالایی برخوردار بودند، حمله روز پنجشنبه جولان اصلاً نباید صورت می‌گرفت و اگر سیستم اطلاعاتی ارتش اسرائیل توان رهگیری بالایی داشت این عملیات نباید دو ساعت به درازا می‌کشید. اسرائیل حتی حین عملیات جبهه مقاومت هم نتوانسته کار مؤثری انجام دهد و عملیات در طول زمانی که برای آن طراحی شده بود، استمرار یافت.

2- از آن طرف ماجرا، جبهه مقاومت در طول این یک ماه اگرچه بطور مستمر در معرض چشم‌های جاسوسی و سیستم جمع‌آوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات اسرائیل قرار داشته، توانسته است اهداف عملیاتی، نیروهای عمل کننده، موقعیت‌های فیزیکی عمل کننده، نوع و سطح آتش را محافظت کند و مانع دستیابی ارتش اسرائیل به اطلاعات واقعی و کارآمد شود. حفاظت اطلاعات نیروهای جبهه مقاومت در واقع توانسته است نه در میدانی محدود  بلکه در میدانی وسیع، آن‌هم ناظر به عملیات آفندی، از نیروها و امکانات و اهداف عملیاتی آنان مراقبت نماید. این پیروزی بزرگ اطلاعاتی و حفاظت اطلاعاتی نیروهای مقاومت، قطعاً اعتماد به نفس فرماندهان و بدنه ارتش اسرائیل آسیب زده و آینده را در نزد آنان با ابهام زیاد مواجه کرده است و متقابلاً به فرماندهی و بدنه نیروهای مقاومت اعتماد به نفس زیادی داده و امید آنان به آینده را فزونی بخشیده است از این رو می‌توان گفت؛ عملیات روز پنجشنبه نشان داد که برخلاف تجربه جنگ‌های معروف اعراب و اسرائیل، دشمن امروز اسرائیل، یعنی جبهه مقاومت فن جنگیدن و غافلگیری ارتش اسرائیل را حتی در شرایطی که در هوشیاری و آماده‌باش کامل باشد، آموخته است و این از نظر نظامی آنقدر ارزش دارد که می‌توان گفت، کار ارتش اسرائیل تمام شده است.

3- یکی از ابعاد شکست اسرائیل در عملیات روز پنج‌شنبه جولان، «شکست نظامی» است. مقامات اسرائیل بارها ادعا کرده‌اند که با سیستم پیشرفته پدافند هوایی خود- که به «گنبد آهنین» موسوم است – قادر به دفع حملات دشمنان خود می‌باشند. واقعیت این است که رژیم صهیونیستی از اواسط دهه 1360 سرمایه‌گذاری سنگینی روی سیستم دفاع خود کرده است تا جایی که در اواسط 2006 و در حین جنگ 33روزه اسرائیل علیه حزب‌الله، «ایهود اولمرت» نخست‌وزیروقت این رژیم اعلام کرد که اسرائیل دستکم ده میلیارد دلار را طی 15 سال صرف ایجاد گنبد آهنین برای حفاظت از شهر صنعتی «حیفا» نموده است. براین اساس با توجه به اینکه منطقه اشغالی جولان یا همان استان قنیطره بیش از حیفا در مظان و معرض تهاجم نظامی طرف مقابل رژیم اسرائیل قرار داشته، می‌توان به حجم سرمایه‌ای که از سوی اسرائیل صرف ایجاد سیستم دفاعی در جولان کرده، پی برد. عدم پاسخگویی این سامانه، خود یک شکست بزرگ نظامی برای ارتش به حساب می‌آید و لذا ساکنان تحت پوشش دولت اسرائیل، حق دارند از نتانیاهو و «گابی ایزنکوت» فرمانده ارتش بپرسند نتیجه این همه سرمایه‌گذاری نظامی چه بوده است.

ارتش رژیم صهیونیستی می‌گوید بلافاصله پس از پایان عملیات روز پنجشنبه جبهه مقاومت 28 فروند F15 و F16  را به پرواز درآورده و به اهدافی در سوریه حمله کرده است. ارتش اسرائیل می‌گوید در جریان این عملیات همه زیرساخت‌های متعلق به سپاه ‌پاسداران را در سوریه از جمله پایگاهی در شمال قنیطره را منهدم کرده است. 28 فروند هواپیمای جنگی و به پرواز درآوردنشان در جغرافیایی به مساحت حدود 150 کیلومترمربع باید نتایج مهمی را برای اسرائیل در پی آورده باشد این یعنی هر نقطه‌ای را می‌توانسته‌اند بمباران نمایند اما چرا عملیات تدافعی ارتش اسرائیل پس از تحمل شکست از مقاومت در جولان به نقاطی کم‌اهمیت بسنده شده است؟ کجاست مناطق منهدم شده متعلق به سپاه‌پاسداران؟ چرا ارتش اسرائیل آدرس آنها را اعلام نمی‌کند تا دیگران هم بدانند چیزی از سپاه و جبهه مقاومت در سوریه باقی نمانده است! ارتش اسرائیل، پیش از این و در جریان جنگ‌هایی که در فاصله اواسط دهه 1320 تا اواسط دهه 1350 علیه کشورهای عربی انجام داد، جزئیات عملیات‌های خود را برای تثبیت آنها اعلام می‌کرد اما هم‌اینک لیبرمن، وزیر جنگ به این عبارت بسنده کرده است: «تقریبا تمامی زیرساخت‌های متعلق به ایران در سوریه را هدف قرار داده‌ایم». اقدامات اسرائیل پس از حمله روز دوشنبه تقریبا با «نتیجه هیچ» بوده است به موقعیت و افراد ایرانی و یا حزب‌الله لبنان هیچ آسیبی وارد نشده است و تنها دستاورد اعزام 28 فروند جنگنده به آسمان استان قنیطره، شهادت 3 نفر از اعضای ارتش سوریه و مجروح شدن 5 نفر از آنان بوده است.

4- در همینجا می‌توان ارزیابی دقیقی از اقدامات نیروهای نظامی مقاومت و ارزش این اقدامات داشت. جبهه مقاومت در این عملیات باید حداکثر ملاحظات اطلاعاتی را به خرج می‌داد تا اهداف عملیاتی و نیروهای عمل‌کننده و زمان عمل لو نرود. فرماندهی جبهه مقاومت در این صحنه برای ایجاد یاس در دشمن باید حداکثر هوشمندی و ظرفیت خود را نشان می‌داد. عملیات باید دقیق، موثر، پرحجم و درحساس‌ترین مناطق که از قضا دارای بیشترین پوشش دفاعی اسرائیل بود، اجرا می‌شد. بر این اساس از یک طرف منطقه حساس جولان انتخاب شد چرا که در این نقطه، آماده‌باش و نیروی رزمی اسرائیل نسبت به سایر مناطق از تجربه بیشتری برخوردار می‌بودند در همان حال در نقطه‌ای ایستاده‌اند که «غصب در غصب»  به حساب می‌آید. جولان یک علامت رمز است که از یک سو اقتدار اسرائیل بر کشورهای پیرامونی فلسطین را نشان می‌دهد و هم یادآور ضربه سنگینی است که ارتش‌های عربی در جریان عملیات 1967 از اسرائیل خورده‌اند، این باید شکسته می‌شد در حالی که سخت‌ترین نقطه تحت تصرف اسرائیل به حساب می‌آمد. از نظر نیروهای ساکن هم در آنجا همه ساکنان اسرائیلی این منطقه، عضو ارتش هستند؛ ملاحظات انسانی وجود ندارد. هر چند در بخشی از این منطقه، مسلمانان دروزی ساکن هستند که هنوز خود را سوریه‌ای به حساب می‌آورند و در این عملیات به آنان آسیبی وارد نشد. عملیات جبهه مقاومت در این نقطه به اجرا گذاشته شد تا هر تلفاتی که گرفته می‌شود، لاجرم تلفات از ارتش اسرائیل باشد. از سوی دیگر از آنجا که بیشترین موقعیت‌های اطلاعات نظامی و جاسوسی ارتش اسرائیل در این نقطه تمرکز دارد و اساسا به دلیل اینکه اسرائیل بیش از هر نقطه تماس مرزی دیگر، این منطقه  را برای خویش «تهدید آنی» به حساب می‌آورد، در طول دهه‌های اخیر جولان به مثابه قلب، چشم و دست‌های سیستم اطلاعاتی اسرائیل عمل کرده است از این رو هر ضربه به این منطقه در واقع ضربه به همه موجودیت امنیتی و نظامی اسرائیل به حساب می‌آید. «جولان» انتخاب شد تا اسرائیل پس از شکست، حساب خود را کاملا بدست آورد و بداند که سرگرم شدن ایران و… به جنگ با تروریست‌ها در سوریه نباید از سوی تل‌آویو و ارتش آن یک فرصت برای تشدید فشار بر ایران تلقی شود.

5- یکی دیگر از جنبه‌های شکست اسرائیل، شکست سیاسی آن است. برای آنکه این جنگ روی ندهد، اسرائیل فشار زیادی متوجه آمریکا، فرانسه، انگلیس، آلمان و روسیه کرد. روز سه‌شنبه سه روز پیش از حمله جبهه مقاومت در جولان، نتانیاهو سراسیمه به ملاقات پوتین رفته و از وی خواسته از رابطه خود با مقامات ایران استفاده کند و تضمین اسرائیل مبنی بر عدم تکرار حمله نظامی به مراکزی که نیروهای ایرانی در آن حضور دارند را به آنان یادآور شود. کمااینکه او چنین تماس‌هایی با مکرون رئیس‌جمهور فرانسه، مرکل صدراعظم آلمان، ترزا می نخست‌وزیر انگلیس و ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا برقرار کرد تا از طریق فشار بین‌المللی مانع عملیات انتقام‌گیرانه ایران شود. در اینجا اسرائیل دو شکست سیاسی سنگین را تحمل کرده است؛ شکست اول اصل مراجعه به دولت‌های عضو شورای امنیت برای واداشتن ایران به صبوری است و این درحالی است که در همین هفته‌های اخیر، اسرائیل بارها به «قدرت واکنش» خود اشاره کرده و از ایران خواسته بود، عزم اسرائیل را محک نزند. شکست دوم این است که مراجعه او به بالاترین مقامات و موثرترین کشورهای بین‌المللی، برای او سودی در بر نداشته است. بیانیه دفتر مکرون، اظهارات وزیر خارجه انگلیس و بیانیه نخست‌وزیر آلمان که طرفین را به «خویشتنداری» فراخوانده بودند، نشان داد اقدامات اسرائیل نتیجه‌ای در بر نداشته است نه اینکه این قدرت‌ها اقدام به برقراری تماس نکرده‌اند. از سوی آنان کوتاهی صورت نگرفته تا جایی که «پومپئو» وزیر خارجه آمریکا نیز طی نامه‌ای رسمی و از طریق یک سفارتخانه خارجی در تهران، از ایران خواست، خویشتندار باشد. شکست اقدام سیاسی نتانیاهو خود یک ضربه هولناک برای او به حساب می‌آید چراکه حیات ننگین این رژیم وابسته به حمایت خارجی همین قدرت‌هاست.

6- عملیات روز پنجشنبه جبهه مقاومت که در آستانه روز تاسیس رژیم اسرائیل – یوم النکبت – و در آستانه انتقال رسمی سفارت آمریکا به بیت‌المقدس صورت گرفت به اسرائیل یادآور شد که اقدامات نمایشی نظیر آنچه ترامپ با بحث انتقال سفارت انجام داد و نیز اقدامات سینمایی نتانیاهو نظیر آنچه او از به دست آوردن 55هزار صفحه محرمانه از فعالیت اتمی ایران خبر داد  نمی‌تواند کمکی به امنیت به شدت آسیب‌پذیر اسرائیل حتی در حساس‌ترین نقطه- بلندی‌های جولان – نماید.

قابلیت‌های ضدتحریمی نگرانی‌های فراتحریمی

مهدی حسن زاده در خراسان نوشت:

سوال این روزهای مردم این است، با خروج ترامپ از برجام چه بر سر اقتصاد ایران می آید؟ اگر اروپایی ها نتوانستند تضمین لازم برای بازنگشتن تحریم ها را بدهند، اقتصاد ایران در مواجهه با شرایط جدید چه قابلیت ها و چالش هایی خواهد داشت. این یادداشت تلاش می کند به صورت اجمالی به این سوال ها پاسخ دهد که توضیح مبسوط آن در گزارش صفحه 7 آمده است.

وابستگی کمتر بودجه به نفت

شاید مهم ترین چالش بازگشت تحریم ها که برجام آن را حل کرده بود، کاهش فروش نفت باشد. برای مواجهه با این چالش باید به وابستگی بودجه به درآمد نفت نگاهی بیندازیم.
قطعا یکی از مهم ترین شکنندگی های اقتصاد ایران، در طول سال های مختلف، وابستگی بودجه به نفت بوده است. به صورت مشخص در لایحه بودجه سال 1390، این وابستگی به 50 درصد رسیده بود، یعنی 50 درصد درآمدهای بودجه شامل درآمد نفت بود، اما تحریم ها و پس از آن افت شدید قیمت نفت، موجب شد تا این وابستگی در سال 95 به حدود 27 درصد برسد. هرچند با افزایش درآمدهای نفتی به دلیل اجرای برجام و افزایش قیمت نفت، در سال 96، وابستگی بودجه به نفت به 35 درصد رسید و در بودجه سال 97، به حدود 40 درصد رسیده است، اما همین میزان نیز نسبت به سال 90 کمتر و جایگزین کردن درآمدهای دیگر به جای کاهش درآمد نفت شدنی تر از قبل است.

دلار و سلطه ای که کمرنگ تر شد

یکی دیگر از شکنندگی ها به رژیم ارزی و وابستگی به دلار باز می گردد. در سال های گذشته، دلار ارز غالب در مبادلات تجاری کشور، اعم از نفتی و غیرنفتی بود و با توجه به تحریم چرخه دلار و نظارتی که خزانه داری آمریکا به تراکنش های دلاری در سطح جهان دارد، عملا امکان استفاده از دلار به تدریج ناممکن شد. با این حال اکنون، سهم دلار در مبادلات تجاری ایران به کمترین سطح رسیده است و به گفته مسئولان عمده فروش ارز به یورو صورت می گیرد. درباره نیازهای ارزی خرد نظیر ارز مسافری نیز در اقدامات اخیر بانک مرکزی، تلاش های خوبی برای جایگزین کردن دیگر ارزها به جای دلار صورت گرفته است. با این حال اقدام اساسی در این زمینه، پیمان دو جانبه پولی با شرکای تجاری اصلی است. اگرچه ایران تاکنون دو پیمان دوجانبه پولی با ترکیه و پاکستان امضا کرده و یک گشایش ال سی در زمینه پیمان پولی با ترکیه محقق شده است، اما به نظر می رسد، پیمان پولی با دیگر شرکای اصلی از چین و روسیه تا کره جنوبی و عراق نیز باید پیگیری و اجرایی شود تا بخش اعظم تجارت کشور، بدون هیچ گونه دغدغه از تهدیدهای تحریمی آمریکا به فعالیت خود ادامه دهد.

ستاره ای که تحریم بنزین را کور کرده است

یکی دیگر از شکنندگی های اقتصاد ایران، وابستگی به واردات بنزین است. پیش از این نیز کشور به واردات بنزین نیازمند بود، اما در سال 90، با تولید بنزین در برخی واحدهای پتروشیمی به صورت موقت، این خطر دفع شد، اما پس از تردیدهایی که حاکی از آلایندگی این بنزین ها بود و همچنین روند رو به رشد مصرف بنزین، باز هم وابستگی به واردات بنزین تا روزانه 10 میلیون لیتر افزایش یافت. اکنون با تکمیل فاز دوم پالایشگاه ستاره خلیج فارس و افتتاح آن طی روزهای آینده، باز هم تهدید ممنوعیت واردات بنزین رفع می شود و تولید بنزین به حدود 94 میلیون لیتر در روز می رسد که بیش از مصرف روزانه حدود 88 میلیون لیتر است. اگر چه برای آینده، نگرانی از افزایش مصرف بنزین را باید با اقداماتی نظیر سهمیه بندی مجدد رفع کرد.

نگرانی هایی که باقی است

با این حال اقتصاد ایران با چالش هایی مواجه است که همچنان در ادامه مسیر و مواجهه با تحریم ها باید برای مدیریت آن فکری کرد. شکنندگی بازار ارز در برابر تهدیدهای سیاسی یکی از این موارد است. واقعیت این است که نظام ارزی با وجود کمرنگ شدن نقش دلار، همچنان به اخبار سیاسی منفی واکنش نشان می دهد. بخشی از این واکنش نه به تحولات سیاسی پیش رو که به نااطمینانی به سیاست های دولت باز می گردد. این که دولت با چه منطق و فرمولی نرخ ارز را تعیین می کند و این که اختلاف نظرهای درون دولت برای مدیریت بازار ارز، در بدترین شرایط رسانه ای می شود، نشان می دهد که نظام ارزی کشور به عنوان نخستین خاکریز مواجهه با تحریم ها، به اندازه تهدیدات سیاسی، با معضل مدیریتی مواجه است.

همچنین وضعیت همچنان نگران کننده نظام بانکی را که سال هاست منتظر برنامه ها، طرح ها و لوایح بایگانی شده یا به حاشیه رانده شده اصلاح است ، نباید از نظر دور داشت. حجم عظیم نقدینگی بیش از 1500 هزار میلیارد تومانی در چرخه ای از نظام بانکی با معوقات بالا، بدهی های بالا، دارایی های موهوم و املاک و شرکت های زیان ده، جریان دارد و سهم دلالی از منابع بانکی، بیش از تولید است.

به این فهرست می توان، چالش های صندوق های بازنشستگی، بدهی رو به افزایش دولت به بخش های مختلف و برخی موارد دیگر را نیز اضافه کرد، اما به نظر می رسد، مهم ترین چالش اقتصادی در شرایط بازگشت احتمالی تحریم ها، نحوه ذهنیت مدیران اقتصادی و اجرایی کشور است. مدیریتی که خستگی و کندی در آن کاملا به چشم می خورد و در مواجهه با چالش ها، با وقفه و بدون قاطعیت تصمیم می گیرد و در مرحله اجرا نمی تواند بین بخش های مختلف هماهنگی مناسبی ایجاد کند. مهم ترین کلید مواجهه با تصمیم اخیر ترامپ، نه امید به اروپا، بلکه تغییر در شیوه اداره دستگاه اجرایی کشورو همچنین  اصلاح دولت و یک دست شدن تیم اقتصادی، اولویت بندی دقیق و تصمیمات قاطع برای مواجهه با چالش ها و نظارت مستمر دولت بر عملکرد زیرمجموعه هاست. اکنون در مواجهه با دشمنی نظیر ترامپ و تصمیم کاملا زورگویانه وی، اتکا به انتقاد از مدیران و گلایه از بی انگیزگی آن ها، تفاوتی در اثرات تصمیم ترامپ نخواهد داشت. زمانی می توان فعالان اقتصادی و مردم را برای مواجهه با تهدید اقتصادی ترامپ آماده کرد که مردم از دولت صدای تفرقه یا به تعبیر رئیس جمهور رفتاری حاکی از بی انگیزگی نبینند. می توان بازگشت تحریم ها را مدیریت کرد و اثرات آن را به حداقل رساند، به شرط این که دولت به عنوان موتور محرکه اقتصاد و بازیگردان و ستاره اصلی تیم اقتصاد کشور، با انگیزه و با همه توان وارد عرصه شود.

ملاحظاتی درباره دوران «پساخروج»

مهدی محمدی در وطن امروز نوشت:

یکم- خروج ترامپ از برجام بیش از آنکه خود اهمیت داشته باشد، از این جنبه مهم است که به مثابه یک تست برای ایران عمل خواهد کرد. الان سوال جدی این نیست که آمریکا و ترامپ در ماه‌های آینده چه خواهند کرد؛ روشن است که یک کمپین فشار حداکثری علیه ایران به راه افتاده و حداقل در ماه‌های آینده ما با سورپرایزهای مختلفی روبه‌رو خواهیم شد. پرسش جدی این است که ترامپ و آمریکا چه تصویری از واکنش احتمالی ایران دارند و درباره ایران به چه محاسباتی رسیده‌اند که نتیجه این شده که تصور می‌کنند می‌توانند با چند ماه دیوانه‌بازی به امتیازگیری‌های بزرگ در مقابل ایران برسند. این یک نبرد محاسباتی سنگین است. طرفی برنده خواهد شد که قادر به مدیریت محاسبات طرف مقابل باشد. پیشنهادها و سیاست‌ها همه تابع این هستند که دیگران درباره ما چه محاسبه‌ای می‌کنند.

دوم- ترامپ اهداف و محاسبات بسیار متنوعی دارد. از ملاحظات مرتبط با سیاست داخلی آمریکا که بگذریم، مهم‌ترین محاسبه او درباره ایران این است که فشار اقتصادی نیرومند و به راه انداختن جنگ اقتصادی علیه ایران- که برخلاف موج 91-90 همسایگان ایران هم در آن مشارکت دارند- منجر به ایجاد شکاف داخلی وسیع و عمیقی در ایران خواهد شد که در نتیجه آن ایران ناچار می‌شود در همه حوزه‌هایی که مدنظر آمریکاست امتیاز بدهد.  نکته کلیدی‌ای که می‌تواند از جنبه راهبردی همه تحولات این روزها را به هم پیوند بدهد- و مقام‌های آمریکایی و اسرائیلی در هفته‌های گذشته آن را پنهان هم نکرده‌اند- این است که هدف اصلی کل این پروژه گروگان گرفتن افکار عمومی ایران، ایجاد دوقطبی جدید میان اقتصاد و برنامه موشکی و منطقه‌ای، تولید فشار اجتماعی روی نظام برای سازش در این حوزه‌ها و تبدیل کردن برنامه موشکی و منطقه‌ای به موضوع بحث، اختلاف و بگومگو در داخل کشور است. برای فهم آنچه در روزهای آینده با آن مواجه خواهیم شد نگاه به مجموعه تحولات از این منظر، بسیار حیاتی است. اگر به گذشته بازگردیم، طرح‌ریزی راهبردی علیه ایران همواره بر این مبنا استوار بوده است که فشار خارجی بدون ایجاد شکاف در داخل ارزش راهبردی ندارد. اساسا اگر این سوال را مطرح کنیم که مکانیسم تحریم و فشار چگونه کار می‌کند، پاسخ این است که بدون ایجاد شکاف در داخل، مکانیسم تحریم کار نمی‌کند. بدون وجود جریانی در داخل کشور که تحریم را به سازش ترجمه کرده و در ازای فشار خارجی، جامعه و نظام را به سازش درباره برنامه موشکی و منطقه‌ای فرابخواند و میان امنیت ملی و اقتصاد، دوقطبی ایجاد کند، اساسا مکانیسم تحریم کار نمی‌کند. در شرایطی که شکاف داخلی وجود نداشته باشد، فشار تحریم تنها منجر به ایجاد آزار اقتصادی برای ایران خواهد شد، بدون اینکه بتواند روی محاسبات راهبردی ایران اثر بگذارد. تاثیر راهبردی تحریم زمانی آغاز خواهد شد که کسانی در داخل کشور اجماع را شکسته و مشروعیت برنامه موشکی و منطقه‌ای را زیر سوال ببرند. تا زمانی که اجماع داخلی بر سر برنامه‌های امنیت ملی حفظ شود و همه جناح‌های سیاسی موضع یکپارچه خود را در این زمینه حفظ کنند، فشار خارجی صرفا تاثیر اقتصادی خواهد داشت. این دقیقا همان مسیری است که درباره پرونده هسته‌ای طی شد. درباره پرونده هسته‌ای هم فشار تحریم‌ها تا زمانی که در داخل اجماع وجود داشت و کسانی میان چرخش چرخ زندگی مردم و چرخش سانتریفیوژها دوقطبی ایجاد نکرده بودند، اثر راهبردی نداشت. همه چیز از روزی شروع شد که آمریکا سخنگویانی در داخل ایران پیدا کرد و سازش به عنوان یک راه‌حل برای مشکلات اقتصادی تصویر شد. به همین دلیل بود که وندی شرمن گفت آنچه ایران را وادار به امتیازدهی کرد فلان فرد بود نه تحریم‌ها! آمریکا مجددا درصدد بازسازی روند پرونده هسته‌ای در دیگر پرونده‌های امنیت ملی ایران است. اساسا یکی از اصلی‌ترین اعتراض‌های ترامپ به اوباما این است که می‌شد در برجام امتیازهای بیشتر از جمله در حوزه‌های موشکی و منطقه‌ای از ایران گرفت. این محاسبه که می‌توان از ایران امتیازهای بیشتری گرفت و امتیازهای کمتری هم داد یکی از اصلی‌ترین ریشه‌های اقدام ترامپ در خروج از برجام است و او زمانی که در انتهای نطق شامگاه سه‌شنبه خود با لحنی استهزاگونه از این سخن گفت که خودداری ایران از ورود به مذاکرات جدید را جدی نمی‌گیرد، در واقع به این محاسبه نظر داشت.

سوم- سوال بزرگ این است: چه چیز آمریکا را به این محاسبه رسانده است؟ ما پیش از این بارها در این باره سخن گفته‌ایم اما دوستان دولت آقای روحانی آن را جدی نگرفته‌اند و هنوز هم نشانه‌ای نیست که راه درست را یافته باشند. مساله اصلی این است که آمریکا تصور می‌کند رفتار ایران تابعی از شدت فشارهاست و تنها چیزی که برای نشاندن ایران پای میز مذاکره لازم است ایجاد تلقی «بی‌نهایت شدن فشارها» برای دولت ایران است. از سوی دیگر، آنچه آمریکا در سال‌های پس از برجام آموخته این است که هزینه بدعهدی، خلف وعده و اعمال تحریم جدید برای آن تقریبا صفر است و در نتیجه دلیلی برای بازاندیشی در محاسبات راهبردی خود نمی‌دیده است. اکنون هم راهبرد مذاکره با اروپا برای حفظ برجام، در واقع حامل این پیام برای آمریکاست که خروج آن از برجام هزینه‌ای نداشته و ایران در چارچوب یک توافق با اروپا همچنان به تعهدات برجامی خود پایبند خواهد بود. تحت چنین شرایطی بسیار غیرمنطقی است که تصور کنیم طرف‌های مقابل انگیزه‌ای برای امتیازدهی به ایران، پایبندی به تعهدات‌شان یا اجتناب از فشار بیشتر بر ایران خواهند داشت. مختل کردن دستگاه محاسباتی آمریکا و اروپا نخستین گام برای رسیدن به یک وضعیت بهبودیافته است و الا اوضاع بدتر از گذشته اگر نشود، بهتر نخواهد شد.

چهارم- تصور یا توقع اینکه نشستن پای میز مذاکره با اروپا می‌تواند مشکلات کشور را حل کند بسیار غیرواقع‌بینانه است. بزودی و در نوشته‌ای دیگر به مشکلات عمیق یک «برجام اروپایی» خواهیم پرداخت اما آنچه در اینجا اشاره به آن ضرورت دارد این است که اساسا میز مذاکره جایی نیست که مشکلات کشور در آن قابل حل باشد. حداکثر خاصیت میز مذاکره می‌تواند کمک به جلوگیری از خصومت بیشتر باشد که این هم در این مورد خاص -که اروپا و آمریکا برای فشار پس پرده به ایران توافق کرده‌اند- محتمل نیست. اگر دولت واقعا خواهان حل مشکلات است باید در مدل کشورداری خود تجدید نظر کند. تقلیل دولت به میکروفنی برای انداختن مشکلات به گردن این و آن و دولت‌داری با مذاکره برای امتیازدهی بیشتر به خارجی‌ها، مسیری نیست که بتوان آن را ادامه داد. دولت باید بپذیرد نیازمند آن است که نوعی راهبرد نبرد نامتقارن اقتصادی و بازرگانی را در محیط بیرون ایران در پیش بگیرد تا بتواند از تبدیل شدن نظام مالی بین‌المللی به نوعی سلاح علیه ایران پیشگیری کرده و در عوض در دل همین نظام مالی نیازهای کشور را تامین کند. اکنون دیگر هر منصفی دریافته است که تعبیر کردن از دور زدن تحریم به «کاسبی تحریم» تا چه حد کوته‌فکرانه و بلکه خائنانه بوده است. ایجاد زیرساختی که فشار دشمن را مفروض بگیرد و ماهرانه در این شرایط قادر به تامین نیازهای مردم باشد، یک امر اجتناب‌ناپذیر است که حتی یک ساعت را هم نباید برای آن از دست داد.

پنجم- ما دوباره در آستانه یک مذاکرات برجامی دیگر ایستاده‌ایم؛ مذاکرات برای انعقاد یک برجام اروپایی آغاز شده و دولت آقای روحانی اراده خود را برای درگیر شدن در آن نشان داده است. به یک معنا می‌توان گفت وضعیت امروز ما شبیه به یکی- دو ماه قبل از تیر 94 یعنی زمانی است که برجام هسته‌ای منعقد شد. واجب‌ترین کار اکنون این است که درس‌هایی را که از مذاکرات و توافق پیشین گرفته شده در مذاکرات جدید لحاظ کنیم و جلوی تکرار اشتباهات قبلی بایستیم. مساله اصلی اکنون این است که در این مذاکرات نوعی «جنگ دستور کار» وجود خواهد داشت. اروپایی‌ها با همان محاسباتی که از آن سخن گفتیم درصدد تبدیل این مذاکرات به صحنه امتیازگیری بیشتر از ایران در حوزه‌های موشکی و منطقه‌ای و دستیابی به همان توافق مکملی هستند که ترامپ هم به دنبال آن بود. متقابلا ایران باید این مذاکرات را به صحنه گرفتن تضمین‌های عینی و مستحکم از اروپا بدل کند که بتوان مطمئن بود اروپایی‌ها متفاوت از آمریکا رفتار خواهند کرد. طرفی که در این مذاکرات باید امتیاز بدهد اروپاست نه ایران. به طور پیش‌فرض حال که آمریکا از توافق خارج شده، ایران هم باید از توافق خارج شود مگر اینکه اروپایی‌ها امتیازهایی روی میز بگذارند که برجام ارزش ادامه دادن داشته باشد.

صلح و جنگ چگونه رقم می خورد؟

عبدالله گنجی در روزنامه جوان نوشت:

طبع و طبیعت انسان‌های عاقل و حکومت‌های عقل‌محور پرهیز از جنگ و پیمودن راه‌های دیگر برای حل منازعات است. مقدمه چنین امری به رسمیت شناختن دو طرف منازعه توسط همدیگر است. چنین رویکردی زمانی مؤثر است که اختلاف بر سر یک «مسئله» باشد نه بر سر «وجود» یکی از دو طرف.

دهها دروغ رئیس‌جمهور امریکا در یک نطق 11دقیقه‌ای – آن هم در مقابل چشم جهانیان- نشان می‌دهد که گزینه براندازی، غایت همه تصمیمات اخیر در امریکاست. راهبرد آنان Regime change است و از بیان آن هم ابایی ندارند، اما به ظاهر ما را به صلح دعوت می‌کنند. قله‌ای دوردست از صلح را نشان می‌دهند که شرط پیمودن مسیر این قله حرکت بدون تجهیزات کوهنوردی است.

سؤال اساسی این است: آیا آنچه آنان از ما طلب می‌کنند شرایط تحقق صلح را رقم می‌زند یا جنگ را نزدیک می‌کند؟ پس از خلع هسته‌ای و موشکی ایران، بین دو طرف صلح حاکم می‌شود یا جنگ؟ پذیرش شروط آنان از سوی ایران صلح را تضمین می‌کند یا جنگ را سرعت می‌بخشد؟ تسلیم‌طلبی جنگ را به ارمغان می‌آورد یا ایستادگی؟ خلع سلاح مقدمه صلح است یا جنگ؟ زمانی جنگ محقق می‌شود که طرف بفهمد شما نمی‌توانید از خود دفاع کنید. آیا هر کجا جنگ راه انداخته‌اند ابتدا اقتدار آن کشور را فرونکاسته‌اند؟ چرا ما حق نداریم درباره موشک و سلاح هسته‌ای آنان سخن بگوییم؟ برای پاسخ به این سؤالات می‌توان به مذاکرات هسته‌ای ایران از یک سو و نمونه‌های بیرونی مشابه از سوی دیگر اشاره کرد.

قرار بود ما مراکز و داشته‌های هسته‌ای خود را ویران کنیم تا مشکلات فی‌مابین حل شود و یک گام به‌سوی صلح برداریم. آیا امروز می‌توان گفت پس از عقب‌نشینی ایران از انرژی هسته‌ای یک قدم به سوی صلح نزدیک شده‌ایم؟ امروز نمی‌توان گفت حذف انرژی هسته‌ای، موشکی و. . . گام‌های رسیدن به حذف هویت انقلاب اسلامی از ایران و جهان است؟

لعنت خدا بر روشنفکرانی که در این منازعه و در هر صورت نظام جمهوری اسلامی را مقصر می‌دانند و ادبیات آنان مورد تأیید صهیونیست‌ها قرار می‌گیرد. در مظلومیت نظام جمهوری اسلامی ایران همین بس که پس از شش‌سال مبارزه سخت با تروریسم، بدتر از دیروز تحریم و مورد هجمه قرار می‌گیرد و اذناب امریکا به جای شرمندگی، آتش رسانه‌های غرب را تهیه می‌کنند.

اما از نمونه‌های بیرونی صدام و قذافی نمونه‌های عینی مقابل ماست. امریکا به دروغ عراق را به داشتن سلاح هسته‌ای متهم کرد و پس از ورود به پستوها و اندرونی‌های دولت عراق دریافت که خبری نیست و موعد حمله است و به بهترین وجه و با کمترین هزینه عراق را اشغال کرد و بعدها معلوم شد اصلاً عراق گامی به سوی هسته‌ای برنداشته بود. قذافی نمونه دیگری است. ابتدا تجهیزات هسته‌ای را با کشتی روانه امریکا کرد و سپس مورد هجمه و نهایتاً سرنگونی قرار گرفت. این تجربه باعث شد تا دولت کره شمالی ابتدا بمب اتم خود را بسازد و سپس لبخند خود را روانه غرب کند و آن روزی که پشت میز مذاکرات با ترامپ می‌نشیند حتماً دهها مطالبه را به شرط خلع سلاح هسته‌ای طرح خواهد کرد؛ مطالباتی را طرح خواهد کرد که پذیرش آنان برای امریکا سخت خواهد بود و تا آنان را نپذیرد، بمب اتمی بر سر جایش باقی خواهد ماند و حتماً خروج نظامی امریکا از شبه‌جزیره کره یکی از مطالبات «اون» خواهد بود.

مسئله هسته‌ای به وضوح نشان داد که مبارزه غرب با ما مبتنی بر راهبرد «فتح سنگر به سنگر» خواهد بود و هرگونه تواضع آنان را یک قدم به حذف هویت ما نزدیک‌تر خواهد کرد. بنابراین هر کس در داخل کشور یا هر ایرانی‌ای که اصرار به خلع موشکی و هسته‌ای یا عقب‌نشینی منطقه‌ای به بهانه پیشگیری از جنگ دارد، یا قدرت تشخیص ندارد یا مستقیماً در خدمت اهداف امریکاست.

به زیباکلام‌های وطنی بنگرید. اسرائیل چندین بار در سال گذشته به مواضع ما که برای مبارزه با تروریسم استقرار یافته است، حمله کرد. او ساکت بود، اما به محض اینکه یک بار پاسخ داده شد – که آن هم معلوم نیست از سوی ایران بوده یا سوریه- به میدان می‌آید و اعتراض می‌کند و رسانه‌های اسرائیل از سخنان وی به عنوان «حرف درست» یاد می‌کنند.

تنها آورده مذاکره هسته‌ای اثبات حقانیت نظام جمهوری نسبت به غرب بود. تا دیروز وقتی مسئولان نظام از «دشمنی امریکا» و عدم اعتماد به نظام سلطه سخن می‌گفتند عده‌ای به سخره می‌گرفتند، اما امروز دیگر در مقابل سخنان زیر حرفی برای گفتن ندارند: «آن روز می‌گفتیم مسئله امریکا با ایران مربوط به انرژی هسته‌ای نیست و اینها بهانه است، می‌گفتند نه، این جور نیست. حالا دیدید که اینجوری هست. ما برجام را پذیرفتیم، اما دشمنی‌ها با جمهوری اسلامی تمام نشد. حالا مسئله حضور ما در منطقه و مسئله موشک را مطرح می‌کنند، اگر این را هم قبول کنیم تمام نخواهد شد. مسئله دیگری را شروع می‌کنند، علت مخالفت امریکا با نظام جمهوری اسلامی این است که امریکا به طور کامل سلطه داشت و انقلاب دست آنها را کوتاه کرد.» (19/2/97) و باید به صراحت گفت این سخن رهبری حرف تازه‌ای نیست که صریح‌تر از آن را امام راحل 30 سال پیش فرموده‌اند و این نشان می‌دهد مبارزه با ماهیت و هویت انقلاب اسلامی از اصول ثابتی پیروی می‌کند که مشمول مرور زمان نخواهد شد. «نکته مهمی که همه باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم، این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و تا کجا ما را تحمل می‌کنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همه هویت‌ها و ارزش‌های معنوی و الهی‌مان نمی‌شناسند. . . آری اگر ملت ایران از همه اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانه عزت و اعتبار پیامبر و ائمه (ع) را با دست‌های خود ویران نماید، آن وقت ممکن است جهانخواران او را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بی‌فرهنگ به رسمیت بشناسند، ولی در همان حدی که آنها آقا باشند ما نوکر، آنها ابرقدرت باشند ما ضعیف، آنها ولی و قیم باشند و ما جیره‌خوار و حافظ منافع آنها…» (صحیفه امام، جلد 21، ص 91) و سپس امام نتیجه می‌گیرد راهی جز مقاومت و مبارزه نمانده است. پیمودن این راه سخت و پربهجت به وحدت و یگانگی و شناخت عمیق و دقیق از اهداف امام و انقلاب اسلامی بستگی دارد. گویی همین امروز امام می‌گوید: «امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا و جنگ استضعاف و استکبار شروع شده است و کسانی در این مبارزه تا آخر با ما خواهند بود که درد محرومین و مستضعفین را چشیده باشند.»

صلح در پناه قدرت به دست می‌آید، استقبال از ضعف به معنی خودکشی از ترس مرگ یا فرار به زیر ناودان از ترس باران است.

تداوم برجام منهای امریکا، چگونه؟

حسن بهشتی‌پور در ایران نوشت:

پس‌از خروج امریکا از برجام موضعگیری دیگر طرف‌های توافق هسته‌ای و به‌طور ویژه واکنش اتحادیه اروپا و تروئیکای اروپایی به این اقدام حکایت از اراده‌ای منسجم برای حفظ برجام داشت. در این میان کشورهای اروپایی که تا پیش از این سعی داشتند در راستای تأمین نظر رئیس جمهوری امریکا و برطرف کردن بهانه‌های او عمل کنند، یکصدا بر پایبندی ایران به برجام و قرار گرفتن در کنار ایران برای حمایت از این توافق بین‌المللی تأکید کردند. مواضعی که نشان دهنده آن است که اراده سیاسی اروپا بر حفظ برجام قرار دارد و ناگفته پیدا است که با توجه به موضع ایران در قبال خروج امریکا از توافق اجرایی شدن این اراده جز از طریق تأمین منافع ایران و مقابله با تحریم‌های امریکا میسر نیست.

با این همه می‌دانیم که اروپا علاوه بر روابط نهادینه شده سیاسی و امنیتی با واشنگتن، مناسبات بسیار گسترده تجاری با امریکا دارد و همین واقعیت اقدام امریکا علیه شرکت‌های اروپایی در راستای تحریم ایران را به امری پرهزینه برای آنها تبدیل خواهد کرد. بنابراین فارغ از نتایج مذاکراتی که قرار است طی هفته‌های آینده میان ایران و کشورهای اروپایی پیرامون چگونگی ادامه حیات برجام انجام شود، می‌توان پیش‌بینی کرد که اروپا تمایل داشته باشد راه حل میانه‌ای را اتخاذ کند. چنانکه مثلاً سقف مبادلات تجاری مشخصی را تعیین کند یا همکاری شرکت‌های کوچک اروپایی با ایران توسعه یابد اما شرکت‌های بزرگ از حضور در بازار ایران خودداری کنند. راهکارهایی که ممکن است نتواند تأمین‌کننده خواست و نظر ایران باشد.

با این حال فارغ از این گمانه زنی‌ها که دست کم تا مشخص شدن نتیجه رایزنی‌های آتی ایران و اروپا در ابهام قرار دارد، آنچه در این زمان ضروری و مؤثر است به کارگیری مجموعه اقداماتی است که به‌ کند شدن و ناکارآمدی ابزار تحریم بینجامد. اقداماتی همچون تلاش برای خودکفایی بیشتر و برطرف کردن شکاف‌های داخلی که بی‌شک عملیاتی شدن‌شان تنها با اجماع درونی و همگرایی ملت ایران ممکن خواهد بود. نخستین قدم برای تحقق این امر قرار گرفتن مردم در جریان امور و تشریح بی‌رودربایستی شرایط برای آنها است. این مسأله خاصه در وضعیتی که دولت ایران در مواجهه با خروج امریکا از برجام مدبرانه‌ترین واکنش را داشت و در اتمام حجت با طرف‌های اروپایی این توافق عملاً نشان داد که می‌خواهد.

در صورت تضمین منافعش برجام را حتی بدون حضور امریکا حفظ کند و به تعهدات خود پایبند بماند، بیش از هر زمان مؤثر است. زیرا با توجه به این تلاش و تعامل در صورتی که خروج از برجام و از سرگیری فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای به روال پیش از برجام به‌عنوان امر ناگزیر پیش روی دولت ایران قرار بگیرد مردم با یکپارچگی بیشتری از این تصمیم حمایت خواهند کرد و تبعاً همراهی بیشتری برای پذیرش عوارض اجتناب‌ناپذیر آن خواهند داشت.اما در این میان یک نکته مهم نباید از نظر پنهان بماند که مجموعه این روند بستگی ویژه‌ای به شکل‌گیری اراده جمعی و پرهیز از هرگونه جناح‌بندی سیاسی دارد. اینکه خدای ناکرده کسانی بخواهند از تحولات اخیر و آتی مرتبط با برجام نمدی برای کلاه رقابت‌های سیاسی ببافند سمی مهلک و دادن نشانی به دشمن است. زیرا سرمایه‌گذاری اصلی امریکا بر تحریم‌ها با هدف ایجاد نارضایتی عمومی و اختلاف افکنی میان دولت و مردم و نیز تقویت شکاف میان نخبگان سیاسی است. واقعیتی که ما با علم به آن باید در جهت کاستن از اختلافات و حرکت به سمت خودکفایی برای کاستن از اثرات مخرب تحریم‌ها حرکت کنیم.

احضار دوباره مصدق

احمد غلامی در شرق نوشت:

سخنرانی کوتاه دونالد ترامپ و خروج او از برجام، نقطه‌عطفی در سیاست داخلی و خارجی ایران است. بعد از این سخنرانی، سیاست‌ورزی جریان‌های سیاسی به دو دوره قبل و بعد از این سخنرانی تقسیم خواهد شد. بی‌تردید وضعیت دولت حسن روحانی بیش از هر جریان سیاسی دیگر بعد از سخنرانی رئیس‌جمهور آمریکا دستخوش تغییر و تلاطم خواهد شد و اغراق نیست اگر بگوییم برای روحانی، در دیگر بر همان پاشنه نخواهد چرخید و مخالفان او با آگاهی از این تغییر درصدد برخواهند آمد که با تهییج احساسات ملی (ناسیونالیستی) دست بالا را در سیاست داخلی و به‌ تبع آن در سیاست خارجی داشته باشند. ازاین‌رو است که نمایندگان تندرو مجلس در اقدامی شتاب‌زده پرچم آمریکا را در مجلس به آتش کشیدند. برخی نمایندگان به اقتضای تمرکز بر منافع خود از شامه قوی‌تری در مقایسه با دیگران برخوردارند؛ اما خوشبختانه یا متأسفانه سیاست واقعی و کلان ایران در مجلس شکل نمی‌گیرد. اگر زمانی مجلس و نمایندگان آن موتور کوچک تولید سیاست بودند، اینک آنان حافظ منافع حوزه‌های انتخابی خود هستند و در پی دل‌ربایی از رأی‌دهندگان آن حوزه. البته افرادی مانند علی لاریجانی و علی مطهری و برخی دیگر را باید از این قاعده مستثنا کرد. آنان به اقتضای جایگاه خود در سیاست نه صرفا مجلس، اثری جدی بر سطوح قدرت و حامیان‌شان دارند. با اینکه علی لاریجانی از طیف اصولگرایان معتدل است، خیلی‌ها با این گفته‌اش همصدا شدند که رئیس‌جمهور آمریکا زبان زور را بهتر می‌فهمد.

بر کسی پوشیده نیست که زور نقش تعیین‌کننده‌ای در مناقشات بین‌المللی دارد و بیش از هر گروهی نظریه‌پردازان «واقع‌گرا» در حوزه روابط بین‌الملل باور دارند که زور اهرم تعیین‌کننده‌ای در موازنه قدرت است. این نظریه با اینکه منطبق با هژمونی جهانی ایران نیست؛ اما طرفداران بسیاری در سیاست داخلی ایران دارد. البته تاریخ روابط بین‌الملل نشان داده زور در برابر حق (حقوق) اگر نگویم همیشه، اغلب دست بالا را داشته است. پس چه الزامی وجود دارد که مردم کشورهای تحت ستم بر حقوق خود پافشاری نکنند. خاصه آنکه حقوق‌شان علنی نادیده گرفته می‌شود و خاطره جمعی‌شان تحقیر. این نشانه‌ها کافی است تا موتور نظریه «واقع‌گرایی» را روشن کند: زور در برابر زور و سخنرانی ترامپ خواسته یا ناخواسته مخاطبانش را تحریک به سرپیچی می‌کند. نخوت و تکبر نهفته در کلمات ترامپ، از سوی دیگر تصمیم یک‌جانبه‌اش بدون درنظرگرفتن مردم ایران و خواست کشورهای دیگر، سخنانش را فاقد مشروعیت جلوه می‌دهد.

آنچه بیش از هر چیز رفتار رئیس‌جمهور آمریکا را آزاردهنده می‌کند. شیوه اعمال سلطه از طریق زبان است. بازگشت تحریم‌های سنگین علیه ایران در سیاست داخلی اثری جدی دارد؛ اما اثرگذارتر از آن زبان سلطه است که این فرصت را در داخل ایران به وجود می‌آورد تا طرفداران نظریه «واقع‌گرایی» دست بالا را پیدا کنند و دیپلماسی را به انزوا بکشانند. اغلب به این نکته اذعان دارند که اگر تا دیروز تنها راه پیروزی دیپلماسی بود، در این روزها فقط دیپلماسی، دیپلماسی و دیپلماسی است. اگر در گذشته دیپلماسی یکی از امکان‌ها بود، اکنون تنها امکان پیش‌رو است که به‌سرعت باید دنبال آن را گرفت. هرچند اروپا در برجام مانده است؛ اما بعید به نظر می‌رسد این کشورها ظرفیت ایستادگی در برابر خواسته‌های آمریکا را داشته باشند؛ پس باید از اروپا همان‌قدر انتظار داشت که توان دارد. اروپا در این مناقشه صرفا ابزاری سیاسی است؛ ابزاری که به درد رایزنی‌های سیاسی می‌خورد و کاتالیزوری برای رسیدن به گفت‌وگوی کلان‌تر و جهانی‌تر. دور از انتظار نیست که مخالفان دولت روحانی ازاین‌پس در شیپور ناامیدی از اروپا بدمند و این واقعیت آشکار را برملا کنند که اروپا نیز قابل اعتماد نیست که واقعا نیست.

انتظار اعتماد در سیاست بدون درنظرگرفتن منافع فی‌مابین باور بیهوده‌ای است؛ اما سخنان مخالفان روحانی از این به بعد بیش از آنکه مخاطبانش کشورهای غربی باشد، مصرف داخلی دارد؛ برای تهییج توده‌هایی که سال‌ها دل به دیپلماسی بسته بودند و آشکارا ناامید و سرخورده شده‌اند. آنان با نظریه «واقع‌گرایی» جعلی به میدان خواهند آمد و هیزم به تنور زور در برابر زور خواهند ریخت تا این تنور را جهت گرمابخشیدن به اهداف داخلی خود داغ کنند. آنان نه در پی ایجاد مقاومت در برابر سلطه بلکه برای کنارراندن روحانی و بی‌قدر نشان‌دادن دولتش هستند.

این واقع‌گرایان وطنی بیش از هرکسی توان ایران را می‌دانند و دستی از نزدیک بر آتش دارند. آیا در شرایط به‌وجودآمده آنان وسوسه خواهند شد دست به جابه‌جایی دموکراتیک قدرت بزنند؟ حسن روحانی که دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش را با خوش‌اقبالی پشت سر گذاشت، این روزها با بداقبالی‌های پی‌درپی روبه‌رو است. روحانی تا دیروز می‌توانست از طریق دیپلماسی در سیاست داخلی کنش ایجاد کند. اگرچه این کنش اصیل نبود و بر منظومه‌ای از سیاست‌های خارجی استوار بود؛ اما او توانست با این‌همانی در سیاست خارجی و داخلی ابتکار عمل را به دست گیرد و اگر دولت روحانی با حل‌نکردن مشکلات اساسی هنوز پابرجاست، از همین رهگذر است. حالا این ابزار به دست مخالفان روحانی افتاده است. شاید آنان برای ضربه‌زدن به دولت روحانی موقتا دیپلماسی را ناکارآمد جلوه دهند تا از این طریق به سیاست بازگردند و این بازگشت به سیاست اولویت‌شان است؛ تا بعد از ‌آن با فراغ بال به سبک و سیاق خود به سوی دیپلماسی کشیده شوند. آنچه اکنون برای دولت روحانی مهم است، ازدست‌ندادن سیاست داخلی است. روحانی در کنار دیپلماسی جهان باید مواجهه‌ای واقعی با سیاست داخل ایران داشته باشد. بی‌تردید برای هر پیروزی در دیپلماسی باید مستظهر به پشتیبانی مردم بود. مردمی پای کار که تن به هیچ تحقیر داخلی و خارجی ندهند. چنین مردم و دولتی در تاریخ ایران سابقه دارد؛ و آن دوران محمد مصدق است. شاید راه سربلندی ما در احیای سیاست و مقابله با سلطه جهانی احضار دوباره این تاریخ باشد.