شنبه , ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » هنگامه شهیدی: سبک زندگی سیاسی حکمرانان، منشا بروز آپارتاید سیاسی است

هنگامه شهیدی: سبک زندگی سیاسی حکمرانان، منشا بروز آپارتاید سیاسی است

راه­های زیادی می­توان برای بروز اشرافیت سیاسی و به تعبیر من، «آپارتاید سیاسی» در جامعه برشمرد که مهم‌ترین آن، سبک زندگی سیاسی حکمرانان و حاکمان یک جامعه است. اگر حاکمی که در رأس جامعه قرار دارد، به سمت اشرافیت سیاسی گرایش پیدا کند، طبیعتا سایر افراد به صورت هرمی از بالا به پایین به این آپارتاید گرایش پیدا خواهند کرد و افراد جامعه نیز به صورت تصاعدی به این سمت حرکت خواهند کرد؛ چراکه اشرافیت سیاسی، مهم­تر از اشرافیت اقتصادی است؛ به تعبیر دیگر، این اقتصاد است که در خدمت سیأست است و در نتیجه، قدرت از ثروت بالاتر است.

به گزارش دولت بهار، متن گفتگوی ماهنامه بهارجاودانه با هنگامه شهیدی به شرح زیر است:

بهمن شریف‌زاده: بسم الله الرحمن الرحیم. تقریبا با موضوع کلی این شماره ما آشنایی نسبی پیدا کردید. ماهنامه ما معمولا در هر شماره به یک موضوعِ اصلی می‌پردازد و معمولا یک روح، حاکم بر مجله است. این شماره درباره  «اشرافیت» است. همان گونه که با موضوع آشنایی دارید، تبلور اشرافیت در حوزه­ های گوناگون است. شاید اولین حوزه ­ای که به ذهن متبادر می‌شود، حوزه  اقتصادی باشد؛ چون اشراف در تاریخ به عنوان متمولان و کسانی که بهره بیشتری از ثروت داشتند، شناخته شده­ اند. اما اشرافیت منحصر به این ساحت نیست

هنگامه شهیدی: اشرافیت می‌تواند سیأسی، اقتصادی، فرهنگی، علمی، فکری و ایدئولوژیکی باشد.

بهمن شریف‌زاده: درست است. اتفاقا یکی از ساحاتی که می خواستم به آن اشاره کنم، اشرافیت فرهنگی بود که معمولا مقصود ما از اشرافیت فرهنگی چیست! طبقات گوناگون در معرضِ اشرافیت­ های گوناگونند. طبقه­ ای که در معرضِ اشرافیت فرهنگی قابل بحث است، روشن­ اندیشانند. ساحت دیگر اشرافیت، حوزه ایدئولوژیک یا دین است. اشرافیت دینی در طول تاریخ در شاخه­ های گوناگون دیده شده و قابل رصد است؛ مثل اشرافیتی که در طبقه  روحانیت دیده شده و می­ شود. در حقیقت به بهانه دین ممکن است به اشرافیت دینی مبتلا شوند.

در ایران شاهد کسانی هستیم که معمولا گردانندگان مناسک مذهبی هستند؛ مثل مداحان. آنها هم به نوعی اشرافی‌گری مبتلا شده ­اند؛ همچنین کسانی که ممکن است عنوانی زائد بر مسلمانی داشته باشند؛ مثل حزب­ اللهی. اینها نیز ممکن است به اشرافیت مبتلا شوند. ظاهر اشرافیت دینی را ممکن است در برخی مناسک هم مشاهده کنیم؛ مانند جدا­سازی­ هایی که مثلا در نمازجمعه بین طبقات مختلف مسئولین و مردم انجام می­گرفت. این هم می‌تواند بروز نوعی اشرافیت باشد. چون در حوزه  مناسک رخ می دهد، آن را جزء اشرافیت دینی قرار دادم.

نوع دیگری از اشرافیت، علمی است که معمولا دانشمندان ممکن است به آن مبتلا شوند و حوزه خود را از مردم جدا کنند. به هر حال اشرافیت را در ساحات مختلف بررسی می­کنیم. طبیعتا وقتی از اشرافیت سخن به میان آورده می‌شود، بحث بر سرِ نوعی برتری است.

هنگامه شهیدی: اشرافیت، «خودبرتر­بینی» است. در واقع این برتری را جامعه به آن افراد نداده است؛ بلکه خودبرتربینی آن افراد از جهت تمایز وجوه خودشان بر دیگران است.

بهمن شریف‌زاده: احسنت. اگر مسئله را فقط در حوزه  منیت­های اخلاقی بررسی کنیم، چه­ بسا برتر از منیت می‌شود. ما انسان را باور داریم و نوعِ باورِ ما به انسان به گونه­ ای است که ما را به اشرافیت می­ رساند؛ حتی اگر بخواهیم اخلاق­مدار باشیم! چون نوع تلقی ما از انسان متفاوت است. آن چیزی که از واژه اشرافیت به نظر می­ رسد، نوعی کرامت و برتری است. بنابراین اشرافیت باید در ساحت نوعی برتری یا کرامت بررسی شود.

واژه کرامت و برتری، انسان را به این فکر می­ اندازد که آیا واقعا تفاوتی بین انسان­ها وجود دارد یا ندارد؟! یعنی واقعا تفاوتی بین یک دانشمند و کسی که بهره ­ای از دانش ندارد، وجود دارد یا ندارد؟ آیا تفاوتی بین یک پیر سیأست با کسی که الفبای سیأست را نمی­داند، وجود دارد یا ندارد؟ آیا تفاوتی بین یک متخصص دین و دین ­شناس با کسی که یک مقلد صرف در مناسک دینی است، وجود دارد یا ندارد؟ آیا تفاوتی بین یک روشن­ اندیش که در حوزه­ های گوناگون فکری، فکر و اندیشه و ذهن را به حرکت در­آورده و عمق گرفته است، با کسی که به مسائل اجتماعی نظر و نگاهی ندارد، تفاوتی وجود دارد یا ندارد؟!

هنگامه شهیدی: تفاوت وجود دارد؛ اما آن تفاوت نباید سبب به وجود آمدنِ تبعیض شود.

بهمن شریف‌زاده: می­خواهیم ببینیم تبعیض چیست. به نظر می­رسد تفاوت را نمی‌شود نفی کرد. چون هرکس می­گوید که معلوم است یک دانشمند با یک غیر دانشمند، یعنی با کسی که هیچ بهره­ ای از دانش ندارد، متفاوت است.

نیچه معتقد بود که من بیش از هر چیزی، از برابر دانستنِ انسان‌ها متنفرم. من باور نیچه را قبول ندارم؛ اما می­خواهم در مقام این پرسش، پرسش خوب حلاجی شود. وی می­گوید بین میکل­آنژ با کسی که هیچ سوادی ندارد، برابری می­بینید؟ سپس به اخلاق مسیحیت و اخلاق مارکسیستی می­ تازد و می‌گوید اینها می­خواهند انسان‌ها را برابر کنند؛ یعنی مسیحیت با نگاهش به آسمان و مارکسیسم با نگاهش به بحث اشتراک بین انسان‌ها و رسیدن به آن ایده­ آل مشترک، قصد چنین کاری دارد. حال هر کدام از زاویه­ ای می‌خواهند انسان را به برابری رسانند. از این رو نیچه ابراز تنفر شدید می‌کند و می‌گوید این برابری وجود ندارد. این عبارت را از نیچه برای این نیاوردم تا این عباراتی که گفتم، تأیید شود؛ فقط می­خواهم اینها تبیین شود که او هم برابری را نفی می‌کند و سرسختانه دشمنِ برابری است. می‌گوید تفاوت وجود ندارد؟ هرکس باشد، می‌گوید تفاوت وجود دارد.

سؤال بعدی این است: این تفاوت­ها که همه باورش دارند و نمی‌شود انکارش کرد، نباید به امتیازاتی در جامعه بینجامد؟ یعنی نباید هیچ اثری بر آن مترتب شود؟ یک نفر که دانشمند است، با کسی که بهره ­ای از دانش ندارد، نباید در اجتماع با هم متفاوت باشند؟ مثلا آنچه به آن مزایای اجتماعی! می­گویید، یعنی دریافتی حقوق یک دانشمند باید مساوی باشد با کسی که بهره ­ای از دانش ندارد؟ آیا مناصب سیاسی یک کشور باید به هرکسی داده شود؟ یا نه! آن کس که پیر سیاست است و با تفکر سیاسی آشناست، او باید از مزیت بیشتری برای قرار گرفتن در مناصب سیاسی کشور برخوردار باشد؟ یا مثلا در مناصب علمی، آیا از یک استاد استفاده می­کنید یا آن منصب را به صورت مساوی در اختیار همه قرار می­دهید؟ آیا شما کرسی تدریس را در اختیار هر انسانی قرار می­دهید یا

می­خواهم ببینم تفاوت­هایی که انکار ناشدنی است، آیا به تفاوت در مزایای اجتماعی می­ رسد یا نه؟ آیا تفاوت در مزایای اجتماعی، اشرافیت سیاسی و اقتصادی و … است یا خیر؟ آیا اشرافیت به معنای برتری یکی بر دیگری است؟ اشرافیت از کجا بروز می‌کند؟ آیا با این نگاه، اشرافیت امری مذموم و نکوهیده است یا نکوهیده نیست؟

اگر به سراغ افکار نیچه برویم، شاید وی بنا بر مبانی­ ای که دارد، اصلا اشرافیت را مذموم و نکوهیده نداند. برای همین به صاحبان قدرت اجازه می­دهد که در هر عرصه­ ای و به هر قیمتی پیش روند و هیچ چیز مانع از رشد و پیشرفت آنها نشود. می‌خواهند توسعه دهند، در همان مسیرشان توسعه دهند؛ ولو به قیمت پا گذاشتن روی انسان‌های دیگر باشد. چون او معتقد است انسان باید تکامل پیدا کند، نه همه آحاد. برخی دارای توانند؛ حال توان مالی، توان علمی، توان جسمی یا هر توانِ دیگری، او می‌تواند انسان بودن را جلو ببرد. او می‌تواند همان طور که انواع دیگر، رشد یافتند تا به تکامل رسیدیم، این تعالی و تکامل باید در خودِ انسان هم رخ دهد.

 اگر  بخواهید برای رسیدن به برابری، پیوسته مانع از رشد قدرتمندان شوید (قدرتمند که می­گویم، منظورم فقط سیاسی نیست؛ توان علمی، مالی، دینی، هرچه باشد) انسان چگونه به تعالی رسد و بشود آنچه او ابرانسان می­ نامد.

من آخر این فضا را عرض می­ کنم. چون برخی می­گویند بر اساس این تفاوت­ها باید راه رشد انسان‌ها را باز گذارید. کدام انسان‌ها می­توانند رشد کنند؟ ضعفا نمی­ توانند! توانمندان!  و باهوش­ها می­ توانند! که این، به پیدایش اشرافیت می­ انجامد! اشرافیت علمی، فکری، سیاسی، مالی و … که اینها می‌تواند در برخی جمع شود.

یکی نمی‌تواند در حوزه علمی جزء اشراف شود؛ ولی در حوزه مالی یا سیاسی می‌تواند جزء اشراف شود؛ عیبی ندارد. او می‌گوید راه را برای آنکه انسان، اراده و میل خودش را به کار بندد، باز کنید. آزادی باشد تا آنجا که آزادی دیگران سلب نشود.

هنگامه شهیدی: در مقایسه با بقیه مکاتب فکری و سیاسی، فکر می کنم این تلقی، به لیبرالیسم نزدیک­تر باشد؛ یعنی به میزان کافی در اختیار افراد مختلف، امکانات مساوی قرار می­دهید و آنها به میزان توانمندی­شان می­توانند به رشد و تعالی برسند. هیچ کس هم حق و آزادی دیگری را سلب نمی‌کند.

بهمن شریف‌زاده: آن چیزی که نیچه، سخت مخالفش است! من خواستم زمینه ­ای برای این بحث ایجاد کنم تا بگویم بحث اشرافیت، عمیق­تر از یک بحث اخلاقی است؛ زیرا به مبانی تفکر یک انسان بر­می­ گردد. نیچه معضل اخلاقی ندارد که به باز گذاردنِ دست ارباب قدرت فرمان می­دهد تا ارباب قدرت هرچقدر که می‌خواهند، جلو روند؛ حتی بر انسان‌ها پا گذارند. فکر نیچه این است.

نیچه می‌گوید انسان باید رشد کند و به تعالی رسد؛ همچنین می‌گوید: انسان، این نیست! انسان می‌تواند خیلی بزرگ­تر از این باشد. آن چیزی که نیچه اسمش را ابر­مرد! می­گذارد، یک خداست. می‌گوید برای اینکه آن بشود، باید راهش را باز گذارید. این تفکر برای نیچه شاید یک تفکر مقدس هم باشد. می‌گوید مگر نمی­ گویید انسان باید رشد کند؛ پس اجازه دهید جلو رود و بر هر چیزی پا گذارد و این یعنی اشرافیت! پس اشرافیت با این نگاه فکری، اصلا امر نکوهیده­ ای نباید باشد. ولی ما هم این طرف ایستاده­ ایم و اشرافیت را کاملا یک امر نکوهیده و مذموم می دانیم. مبنای فکری ما چه می‌تواند باشد؟ چگونه می­ توانیم با نیچه حرف بزنیم؟ چه می­ توانیم به نیچه بگوییم؟ صرفا بگوییم برتری­­ جویی؟

 همان طور که گفتید، اشرافیت به معنای برتری­ جویی و امتیاز طلبی است و نه برتری. آیا به نیچه بگوییم این بد است؟ او می‌گوید این چرا باید بد باشد؟ آیا ما می­ توانیم با نیچه وارد یک مذاکره اخلاقی شویم؛ در حالی که او دارد مبانی فکری برای حرف­های خودش مطرح می‌کند؟

 این مطالب را گفتم که برای چه مقصودی استفاده کنم؟ برای آنچه آن را معضل اشرافیت می­ خوانیم. من این تفکر را فقط به نیچه نسبت دادم. ولی این تفکر در شکل­ های دیگری  به صورت یک مبنا وجود دارد.

عده ­ای در جامعه ما، مثلا نوع تکریم آقای احمدی‌نژاد به مردم را پوپولیسم معرفی می ­کنند! آیا واقعا نخبگانی که در جریان‌های سیاسی مختلف، آقای احمدی­ نژاد را پوپولیسم نامیدند، مقصودشان این بوده است که آقای احمدی‌نژاد در احترامی که به مردم می­ گذارد، نقش بازی می‌کند؟ یعنی مسئله را در حد یک بحث اخلاقی و آدابی تنزل دادند؟ مثلا بگویند خیلی راحت برای مردم فیلم بازی می‌کند؟ یا اصلا نگاه آنها مبنایی است؟! آنها چگونه به انسان نگاه می‌کنند؟ چقدر برای انسان، قامت قائلند؟

اگر من برای انسان(مردم)، قامت کوتاهی قائل باشم، آن گاه تعریف زائد بر این قامت، طبیعی است که به پوپولیسم منجر می‌شود؛ ولو آن کسی که تکریم می‌کند، اصلا گرفتار معضل اخلاقی ای به نام ریاکاری نباشد. یعنی الزاما لازم نیست یک پوپولیسم، ریاکار و چاپلوس باشد؛ یعنی بیش از حد و از روی خوی ریاکاری تعریف کند. نه! ممکن است کسی که مردم را تکریم می‌کند، تکریمِ او از نگاهِ کسانی که به رفتار او نگاه می‌کنند، تکریمی بیش از اندازه باشد.

هنگامه شهیدی: شاید منظور نظرِ آنها، جدا کردنِ مردم از طبقه  نخبگان و تکریمِ نخبگان باشد!

بهمن شریف‌زاده: آفرین! من همین را می­خواهم بگویم

هنگامه شهیدی: یعنی مردم عادی شایسته تکریم نیستند؛ مگر از نخبگان باشند که باز هم همان اشرافیت می‌شود.

بهمن شریف‌زاده: بله! می­خواهم بگویم وقتی مردم را کوتاه دیدیم، آن گاه تکریم به مردم را مقایسه می­ کنیم و می­ گوییم اگر از قد مردم بلندتر بود، این پوپولیسم است. ولی آیا نمی­ توانیم بگوییم  کسانی هم هستند که نگاهشان به انسان، با نگاهِ شما به انسان متفاوت است؟! اینکه گفتم بحث مبنایی شود و اسم نیچه را آوردم، قصدم این بود که باید این بحث را مبنایی حل کرد. باید ببینیم ریشه  اشرافی‌گری کجاست؟ آیا ریشه اشرافی‌گری، در نوع نگاه به انسان نیست!؟ در تلقی از انسان نیست!؟

هنگامه شهیدی: هم تلقی از انسان و هم طریقه جابه­ جایی این اشرافیت به هیچ وجه از دیدگاه کسانی که دچار اشرافیت سیاسی و اقتصادی هستند، به صورت عرضی نیست؛ بلکه از بالا به پایین است. یعنی اشرافیت بین چندین نفر وجود دارد و اگر آنها صلاح بدانند، از بالا به پایین تزریق می‌کنند به افراد دیگری که خودشان تعیین می‌کنند. این اشرافیت در واقع نوعی اعتبار­بخشی به افراد زیر­مجموعه­ ای است که من تعیین می­کنم. نه اینکه آن زیرمجموعه اگر بخواهد در این دایره قرار گیرد، قدرتِ این را داشته باشد که بیاید در دایره این اشرافیت قرار گیرد.

بهمن شریف‌زاده: یعنی حتی اشرافیت هم به نوعی مدیریت می‌شود.

هنگامه شهیدی: بله با خود­برتربینی، نوعی مدیریت در این اشرافیت انجام می‌شود! شما برخی اوقات صلاحیت ندارید، ولی خودتان را برتر از دیگران می­ دانید! زمانی هم شما واقعا برتر هستید، اما در دایره اشرافیت نیستید!

بهمن شریف‌زاده: درست است! حرف شما این است که کسی واقعا از جهاتِ مختلف برتر است، ولی گرفتار اشرافیت نیست. می خواهم بگویم چرا؟ آیا برتر بودن به اشرافیت می انجامد یا نه؟ یا شما حق می­ دهید بینجامد؟

هنگامه شهیدی: نه! می­گویم برتر بودن به اشرافیت نمی ­انجامد. کما اینکه برخی از افراد بزرگ تاریخ، هیچ کدامشان در این دایره قرار نمی‌گیرند.

بهمن شریف‌زاده: یعنی برتری خودشان را نمی­ بینند؟

هنگامه شهیدی: برتری خودشان را می­ بینند؛ ولی آن قدر خضوع دارند که این دیگرانند که برتری آنها برایشان جلوه می‌کند، تا اینکه خودشان بگویند ما برتر از دیگران هستیم!

بهمن شریف‌زاده: این خیلی خوب است. شما در واقع این معضل را این طوری حل کردید که ما برتری داریم؛ ولی برترها می­ توانند خودشان را برتر احساس نکنند و فروتن و خاضع باشند. درست؟ یعنی می­خواهید اشرافیت را در یک سطح اخلاقی حل کنید.

هنگامه شهیدی: افرادی که در دایره  اشرافیت قرار می­ گیرند، نمی­ توانند در دایره  اخلاق قرار گیرند؛ چون این دو کاملا در تضاد است. اگر قرار باشد اخلاق بر دایره  اشرافیت حکومت داشته باشد، اصلا واژه اشرافیت شکل نمی­ گیرد.

بهمن شریف‌زاده: سؤال دیگر این است که آیا اخلاق باید ما را از واقع ­بینی دور کند؟

هنگامه شهیدی: نه! اخلاق ما را از واقع­ بینی دور نمی‌کند. انسان‌های برتر در طول تاریخ، مثل یک گوهر درخشان می­ درخشند؛ نیازی به حاشیه  اشرافی ندارند تا خودشان را به دیگران نشان دهند. برخی از افرادی که در دایره  اشرافیت قرار می‌گیرند، انسان‌هایی هستند که می‌خواهند از امتیازهای خاص خارج از چارچوب استفاده کنند تا آنچه را که ندارند، برتر نشان دهند.

بهمن شریف‌زاده: آنها خیلی از مسیر منحرف شدند. بگذارید ما درباره آنها که برتری دارند بحث کنیم؛ چون اینجاست که اشرافیت شکل می­ گیرد؛ سپس تسری داده می‌شود به آنها که برتری هم ندارند. صرفا چون هوادار و هم­پیمانند، به آنها این برتری داده می‌شود؛ ولی برتری ندارند. اما نخست باید در کسانی که آغازگرند، برتری­ هایی وجود داشته باشد. درست است؟

هنگامه شهیدی: بله! در آدم­هایی که آغازگر راهی هستند، قطعا برتری وجود دارد.

بهمن شریف‌زاده: اکنون سوال ما دقیقا همان جاست. آنها یک برتری­ هایی دارند. اشرافیت علمی از کسانی آغاز می‌شود که برتری علمی دارند. اگر بهره ­ای از دانش نداشته باشند که هیچ گاه مبتلا به اشرافیت علمی نمی­ شوند.

هنگامه شهیدی: بله! ولی به شرط اینکه این اشرافیت علمی از سهمیه های خاص و رانت و رانت­خواری به اینها نرسیده باشد.

بهمن شریف‌زاده: آنها تفویضی است و دروغین است؛ آغازش را می­ گویم.

هنگامه شهیدی: چندی پیش کارنامه یکی از نمایندگان مجلس در شبکه­ های اجتماعی پخش شد؛ کارنامه  کنکور فوق لیسانس نماینده ارومیه بود. غیر از حقوق اساسی که 51 درصد و فقه را 6 درصد زده بود، همه درصدها صفر بود و رتبه ­اش 230 شده بود! در قسمتی هم نوشته بود که سهمیه دارد! این فرد از اشرافیت سیاسی­ اش به عنوان نماینده مجلس استفاده کرده است، از سهمیه استفاده کرده و فوق لیسانس قبول شده است. در واقع حق فرد دیگری را که می ­توانسته در آن جایگاه قرار گیرد، غصب کرده است.

بهمن شریف‌زاده: پس ما به کسانی می ­رسیم که آغازگر اشرافیت با تکیه بر برتری­شان هستند.

هنگامه شهیدی: گاه کسانی برتری دارند و ممکن است نیت مقوله اشرافیت را نداشته باشند، ولی به واسطه اینکه افرادی از کنار اینها منتفع شدند، جریانی دچار اشرافیت شده است.

بهمن شریف‌زاده: از هر چیزی انسان‌ها می­ توانند برای اشرافیت استفاده کنند؛ حتی از نام خدا. کسانی هستند که برتری دارند و مبتلا به برتری­ جویی و اشرافیت هم شده ­اند که می ­خواهیم این مشکل حل شود. ما می­ گوییم برترهای جامعه باید متواضع و فروتن باشند. فروتن باشند؛ یعنی برتری خودشان را نبینند. من واقعیت خود را نبینم که مثلا این دانش را دارم یا فرض کنید این توان جسمی را دارم یا این توانِ مالی را دارم. می­ دانید چرا این بحث را مطرح می­کنم؟ چون نمی­ توانیم صرفا به کسانی که برترند، در جامعه بگوییم اخلاقتان خوب باشد. وقتی مبنای فکری­ اش غلط است، هر کار هم کنیم، خوب نمی‌شود؛ چون این واقعیت را می­ بیند و می‌گوید ما ضریب هوشی­ مان آن قدر است؛ ولی دیگران ضریب هوشی­ شان آن قدر نیست. آیا از او بخواهیم این واقعیت را نبیند و انکار کند؟ اتفاقا دانشمندان جامعه را باید گرامی بداریم. چون اگر این طور نباشد، دانش در آن جامعه رشد نمی‌کند. اتفاقا باید از روشنفکران تجلیل کنیم تا روشن­ اندیشی در جامعه منتشر شود. اگر بخواهیم از او تعریف کنیم، یعنی همان واقعیت برتری­ ای را که در وجودش است، جلوی چشمش می­ گیریم و می­ گوییم نگاهش کن! شما می­ گویید فروتن هم باش. اگر فروتن باشد، یعنی نباید برتری­ اش را ببیند؟ پس چه کنیم؟ از  یک دانشمند تجلیل و تمجید کنیم، سپس بگوییم دچار خوی اشرافی نشود؟ یعنی از فردا که در دانشگاه راه می ­روی، احساس برتری به همه نداشته باش؛ بقیه  مردم را حقیر و پست نکن.

هنگامه شهیدی: در این مبحث، اشرافیت تا حد زیادی با بحث قدرت و ثروت پیوند خورده است و افرادی که برتر واقعی هستند، افرادی هستند که مانند همین استادی که نام  بردید، قطعا اگر می­خواسته از راهِ ثروت و قدرت به این منصب برسد، این برایش کمترین بوده است. بنابراین دور مافیای ثروت و قدرت را خط کشیده، در یک زمینه خود را پرورش داده، رشد کرده و در همان زمینه، بالندگی خودش را به جامعه اثبات کرده است.

بهمن شریف‌زاده: در همان زمینه نمی‌تواند جزء اشراف باشد؟ یعنی بگوید کرسی­ های این درس را در اختیار من قرار دهید؟

هنگامه شهیدی: اگر این اتفاق بیفتد، این فرد دچار اشرافیت علمی شده است. اگر بخواهد حق انحصاری برای خودش کسب کند، دچار اشرافیت علمی شده است.

بهمن شریف‌زاده: چرا وقتی برتر است، پا نگذارد؟

هنگامه شهیدی: زمانی چند کرسی را در یک دانشگاه به این فرد می دهید. نخست اینکه توان این فرد برای اداره چقدر است؟ دوم اینکه چرا نباید ظرفیت­های دیگر را در اختیار افراد دیگر قرار دهید؟ این مطلبی که اکنون می­گویید، دقیقا یک مثال را برایم تداعی کرد: دوره  اول ریأست جمهوری آقای روحانی، بحث سنی در کابینه  آقای روحانی مطرح بود؛ به گونه ­ای که افرادی را که قبلا بارها در این پست­ها جابه­ جا شده بودند، در پست­ های وزارتی قرار دادند که کارایی هم نداشتند. بعد هم حق جوان­ها سلب شد. در حالی که نهایتا می­توان از دو وزیر مسن برای بهره­ گیری از تجربیاتشان  استفاده کرد؛ نه اینکه با انتخاب کابینه دارای اشرافیت سیاسی و اقتصادی، میانگین سن افراد کابینه بالا رود و خارج از  استانداردهای واقعی باشد و مهم­تر اینکه جوانان خارج از دایره اشرافیت، فرصت بروز توانمندی­ هایشان را نداشته باشند.

بهمن شریف‌زاده: پس برتری نباید مانع از رشد دیگران باشد.

هنگامه شهیدی: بله، نباید مانع از رشد دیگران باشد. شما به صورت مشروع و عرفی، امتیازاتی را برای آن فردی که برتری­ هایش از همه لحاظ به افراد جامعه اثبات شده، در اختیارش قرار می­ دهید؛ ولی اگر خارج از آن دایره باشد که حق دیگران ضایع شود، آن فرد دارای اشرافیت شده است. البته در بیشتر اوقات، افراد خودشان قبول نمی‌کنند؛ به عنوان مثال استادی که خودش برتر است، در نهایت مثلا دو دانشگاه خوب و چند کلاس خوب انتخاب می‌کند؛ سپس بقیه  اساتید جوان می­توانند با او رقابت کنند. در حالی که یک فرد جوان، چطور می‌تواند یک استاد را به عنوان الگوی خودش قرار دهد و بعد با او رقابت کند. من زمانی می­ توانم به عنوان استاد با مرحوم کاتوزیان رقابت کنم که دست­ کم شرایطش برایم فراهم باشد. وقتی شرایطش فراهم نباشد، چطور می­ توانم زمینه­ های علمی خودم را به دانشجویان ثابت کنم؟ وقتی من را به عنوان یک استاد از دانشگاه اخراج می‌کنند، آن هم فقط به خاطر افکار و عقایدم و اینکه در سال 88 محکوم شدم، کلاس درسم را که نمی­ توانم در گوشه  خیابان برپا کنم. قطعا باید کرسی داشته باشم تا بتوانم رقابت سالمی انجام دهم. حداقل تنها راهش این است که یک کلاس برای ادامه  حیات علمی­ ام داشته باشم. وقتی آن از من سلب شود، کجا می­ توانم این را ثابت کنم؛ حتی به عنوان اینکه من فرد برتری هستم. یعنی زمینه  اثباتی هم برای دیگران باید فراهم شود.

بهمن شریف‌زاده: پس به نظر شما، برتری نباید سد راه رشد دیگران شود. اتفاقا باید به برتری­ها نگاه کرد؛ اما نباید از آن استفاده  ظالمانه کرد. استفاده  ظالمانه هم یعنی مانع از رشد دیگران شدن. پس معتقدید همه  انسان‌ها می­ توانند رشد کنند.

هنگامه شهیدی: بله!

بهمن شریف‌زاده: برای همین باید مسیرهای رشد و شکوفایی در هر زمینه ­ای که افراد آرزو دارند، برایشان باز گذاشته شود و معنای عدالت هم همین است.

هنگامه شهیدی: دقیقا.

بهمن شریف‌زاده: عدالت یعنی  در جامعه شاهد این نباشیم که مسیر رشد و شکوفایی خیلی­ ها بسته است و نمی‌توانند به آنچه می­خواهند برسند. البته نه اینکه استعدادش را ندارند؛ بلکه مسیرها بسته است.

پس عدالت یعنی باز کردن مسیرها برای همه  انسان‌ها تا انسان‌ها بتوانند شکوفا شوند و این مبتنی بر این است که  انسان‌ها را فاقد استعداد ندانیم. اگر انسان‌ها را واجد همه استعدادها، آن هم در حدِ بیکران باور کردیم، آن گاه نمی­ توانیم نسبت به دیگر انسان‌ها  برتری­ جویی داشته باشیم. چون آن انسانی هم که بهره­ ای از سواد ندارد، به خاطر ظلم­های اجتماعی نتوانسته است به جایی برسد؛ در حالی که او هم استعدادی مثل استعداد آن استاد دانشگاه دارد.

هنگامه شهیدی: او هم استعداد، آی­ کیو و توان دارد؛ حتی به نظر من  بچه­ ای که از داشتنِ خانواده محروم است و در پرورشگاه رشد کرده، اگر در یک خانواده  مناسب با امکانات مناسب قرار گیرد، قطعا می‌تواند برابری کند با بچه­ ای که در یک خانواده خوب و با شرایط خوب و امکانات رفاهی رشد کرده و آرامش داشته است. فضای رقابت برایش فراهم است؛ به عنوان مثال این بچه می­خواهد ثبت نام شود. هر روز بر سرش می­کوبند که تو پرورشگاهی هستی! در ناخودآگاهش باور می‌کند که من پرورشگاهی ­ام و قدرت رقابت با همکلاسی­ ام را ندارم که شرایط اقتصادی و اجتماعی بهتری دارد و همین، زمینه سوختنِ استعدادهای این بچه را فراهم می‌کند. در هنگامه نا­امیدی و بی ­پناهی، این فرد کلا زندگی­ اش را باخته است. دیگر چه دارد؟ من چهار سال خارج از کشور زندگی کردم و این را دیدم. بحث عدالت اجتماعی آن قدر که در کشورمان ادعا می­کنیم و به آن نرسیدیم، در سرزمین کفر رعایت می‌شود.

عدالت اجتماعی این است که فرصت­ های برابر برای همه  افراد، فارغ از رنگ پوست، نژاد، دین، مذهب، عقاید و اعتقادات فراهم باشد. به همان اندازه که به یک دانشجوی خارجی امکانات  داده می‌شود، برای شهروند آن کشور هم امکانات قائل می­ شوند. اگر فرصت رقابت با آن دانشجوی محلی را دارید، قطعا به شما امتیازاتی را که برای شهروند یک کشور وجود دارد، در نظر می‌گیرند و جذبت می‌کنند. اجازه نمی­ دهند با آن استعداد از آن کشور خارج شوید و من اینها را واقعا با چشمانم دیده­ ام.

 عدالت اجتماعی این است که شما به عنوان یک زن از حقوق دولتی و بیمه بیکاری بهره­ مند شوی و برای ادامه زندگی­ ات بعد از جدایی، قبل از جدایی، در صورت جدا شدن از پدر و مادر و با هر شرایط دیگری، دولت نیازهای اولیه­ ات را فراهم  کند. عدالت اجتماعی یعنی شرایط برابر زندگی و رشد برای همه  افراد جامعه، بدون تبعیض فراهم باشد.

بهمن شریف‌زاده: چون همه انسانند.

هنگامه شهیدی: چون همه انسانند! اولین چیزی که آنجا اهمیت دارد، جان انسان‌هاست. چند روز پیش خواندم نروژ تنها کشوری است که هواپیمای اف-16 برای بیمار به عنوان آمبولانس از زمین بلند می‌شود. اصلا در کشورمان چنین چیزی داریم!؟

بهمن شریف‌زاده: پس اگر تلقی­ مان از انسان اصلاح شود، اشرافیت پدید نمی­ آید؛ یعنی به انسان باید احترام گذاشته شود.

هنگامه شهیدی: انسانیت و اخلاق در تعارض با اشرافیت است. به انسان باید احترام گذاشته شود و  انسانیت را باور کنیم.

بهمن شریف‌زاده: و انسان‌ها را هم واجد استعداد بی­ اندازه بدانیم.

هنگامه شهیدی: شرایط را هم برایشان فراهم کنیم تا به آن برتری­ هایی که برای خود قائلیم، دسترسی داشته باشند.

بهمن شریف‌زاده: درست است. شعاری را آقای دکتر احمدی‌نژاد زیاد مطرح می­کرد که همان شعار امام بود؛ شعار «ما می توانیم». شعار ما می­ توانیم را که ایشان سعی می­کرد در همه مردم القا کند، تا چه اندازه با این نگاه که انسان واجد همه استعدادها است، نزدیک می­ بینید؟ یعنی در ذهن فرد فرد جامعه این باشد که ما می توانیم.

هنگامه شهیدی: بله! خواستن توانستن است. من نه از حمایت سیاسی کسی تا به حال برخوردار بودم، نه همسر سیاسی داشتم و نه مادر و پدر و خواهر و برادرهایم سیاسی بودند. من در یک خانواده  فرهنگی با پدر و مادری معلم رشد یافتم. من از این طبقه می ­آیم. خودم را هم دارای حیطه  اشرافیت نمی­دانم؛ البته نخواستم که وارد این حیطه شوم. نخواستم از هیچ امتیازی استفاده کنم؛ حتی امتیاز مجوز یک نشریه؛ حتی نخواستم از امتیاز آشنایی با آقای ایکس یا ایگرگ برای مجوز نشریه استفاده کنم؛ در حالی که می­ توانستم. یا خیلی امتیازات دیگر. با آنکه به افراد دایره اشرافیت نزدیک بودم، اما نخواستم. تازه من به عنوان یک زن با تبعیض ­های بسیاری از دوران نوجوانی مبارزه کردم تا توانستم به این مرحله برسم. قطعا اگر با آن تبعیضات مواجه نبودم، اگر از خانواده مرفه­ تری بودم، اگر لابی­ های سیاسی خاصی داشتم، اگر به بدنه اشرافیت، اتصال خانوادگی داشتم، صد مرحله از این جلوتر بودم؛ اما ممکن بود اینی نباشم که امروز هستم؛ یعنی مبارزه برای حقوق مردم.

بهمن شریف‌زاده: بسیار عالی. خیلی خوب! یعنی گره کار ما را باز کردید. گفتید اشرافیت از کجا باید درمان شود. واقعا با شکل­ های وحشتناکی از اشرافیت در قرون وسطا در اروپا روبه­ رو بودیم؛ به خاطر تلقی زشت و زننده­ ای که از انسان داشتند. در عصر روشن­ اندیشی، محورِ اصلی روشن­ اندیشی، اومانیسم بود. در انسان­ محوری (اومانیسم)، نوع تلقی از انسان توسعه یافت و بهبود پیدا کرد. البته نمی­ گویم کامل شد؛ چون هنوز در دنیا تلقی از انسان، نقصان زیادی دارد؛ ولی در مقایسه با قرون وسطا خیلی بهتر شد. آنچه اتفاق افتاد، مبارزه با اشرافی­گری در قرون وسطا بود. پس هر گاه تلقی­ مان از انسان را بهبود بخشیدیم، بهتر کردیم، عالی­تر کردیم و مانع از رشد و پیشرفت اشرافیت شدیم.

 پس می‌شود این را به یک قاعده تبدیل کرد که هرگاه نگاه ما به مردم بهتر شود، از اشرافیت کاسته می‌شود؟

هنگامه شهیدی: دقیقا! ولی زمانی که به عنوان یک حزب، جریان، گروه سیاسی و فرد، خود را برتر می­بینم ـ نه فقط از مردم بلکه از سایر گروه­ های جامعه ـ آنجا بحث اشرافیت به وجود می آید. درواقع اشرافیت با  بحث اخلاقی و انسانیت، پیوندی محکم خورده است. یعنی هر جا که با کاهش اخلاق و کرامت انسانی مواجه می­ شویم، اشرافیت به سمت بالا می­ رود و هرجا  کرامت انسانی به سمت بالا می­ رود، اشرافی‌گری راکد می‌شود.

علی بدری: با توجه به همه نکاتی که در­باره «اشرافیت» و تاریخچه آن در کشور اشاره شد، چه توضیحی وجود دارد؟

هنگامه شهیدی: معنای اشرافیت، استفاده از  «زر ، زور و تزویر» در مقابل مردم است.

اشرافیت از زمان ­های گذشته بوده و در همه دوران­ ها از سوی عده خاصی از افراد در جامعه شکل گرفته و تاکنون نیز نه تنها از بین نرفته، بلکه نسبت به گذشته، تسری و‌ گسترش پیدا کرده است. به صورت کلی باید گفت «اشرافیت» به لحاظ ظاهری از حالتی به حالت دیگر تغییر یافته و در مقایسه با گذشته به لحاظ معنایی تکمیل­ تر شده است.

علی بدری: اشرافیت یک عنوان کلى است که اکثریت عامه از آن در حیطه اقتصادى و مادى تصویر ذهنى دارند. آیا اشرافیت در حوزه غیراقتصادى هم داریم؟

 هنگامه شهیدی: اشرافیت از ابتدای تاریخ، نخست به صورت مادی و اقتصادی شکل گرفت و در جامعه مفهوم پیدا کرد. اشرافی­ گری با هویت «بورژوازی» در طول تاریخ فقط مخصوص یک عده از افراد جامعه بوده است و در دوران­ های تاریخی، این اشرافیت به اشکال مختلف در­آمده است؛  به حدی که امروزه «آپارتاید» را در عرصه­ های سیأسی، فرهنگی، علمی، ورزشی، هنری، فکری، ایدئولوژیکی و برخی اوقات در حوزه مذهبی هم می­بینیم.

امروزه برخی از افراد «شبه بورژوا» با خودبرتر­بینی و تبعیض، گرایش­ های بسیار خطرناکی به این معضل پیدا کرده­ اند که به نظر من ادامه و گسترش آن، نابودی حیات جامعه را هدف قرار داده است.

علی بدری: «اشرافیت سیاسی» چه آثار مخربی برای جامعه دارد؟

هنگامه شهیدی: اشرافیت سیاسی همانند اشرافیت اقتصادی، بین طبقات مختلف مردم و  عناصر نخبه کشور تبعیض قائل شده است؛ تا جایی که این «آپارتاید»، منجر به سبقت گرفتن در زندگی افراد خاصی در جامعه شده است و با مصداق­ هایی در این زمینه می­ توان گفت که چه آثار مخربی را به دنبال خواهد داشت.

 امروزه اشرافیت سیاسی با این سرعتی که در حال پیشرفت است، تا چند سال آینده از اشرافیت اقتصادی نیز سبقت خواهد گرفت. بعد از ارضای مسائل  مالی و ‌اقتصادی، پست و مقام و جایگاه سیاسی در جامعه زمینه­ ساز ثروت و قدرت است و انسان‌ها برای رسیدن به آن از هیچ تلاشی مضایقه نخواهند کرد؛ حتی به قیمت نابودی یکدیگر.

علی بدری: یعنی زیربنای تشکیل اشرافیت اقتصادی را اشرافیت سیاسی و فکری می­ دانید؟

هنگامه شهیدی: بله، بعد از انقلاب خطی که بین انقلابیون و غیر انقلابیون به وجود آمد، باعث شد سیاسیونی که خود را به قدرت نزدیک کردند، دچار اشرافیت سیاسی شده و از طبقه مردم جدا شوند. اینها برای اینکه به قدرت و پست و مقام برسند، از وجهه انقلابی­ گری خود برای رسیدن به این مقولات استفاده کردند؛ چنان­که در سال­های بعد از انقلاب تا بعد از جنگ، این روند را می­ بینیم.

بعد از دوران جنگ، یک موضوعِ دیگر هم به اشرافیت آن زمان اضافه می‌شود و آن، مزیت حضور در جبهه ­های جنگ است. یعنی دیگر اینجا اصول­گرایی  ـ اصلاح­ طلبی به آن معنا شکل نگرفته است؛ فقط رأست سنتی ـ انقلابی ساده ­زیست با لِول­بندی مختلف داریم که از مزیت­های حضور در جبهه، به عنوان فرمانده و حتی به عنوان خانواده شهدا یا جانبازان برای رشد! استفاده می‌کنند. همچنین از سهمیه جنگ برای مدارج علمی و تأیید صلاحیت برای پست­ های کلان مدیریتی که ممکن است دیگران از این امتیاز بهره ­ای نبرند، استفاده می‌کنند و این، اشرافیتی را برای رسیدن به جاه و مقام ایجاد می‌کند.

عضوگیری می ­کنیم. گاه بعضی از کلمات از یادِ انسان می­ رود. به رغم اینکه می­ گویند از مردم عضوگیری می­ کنیم، حتی در عضو­گیری­ هایشان، اعضاء بنده را شما به بدنه قدرت اجازه  راه یابی نمی­ دهید. در حالی که در شیوه دموکراسی در کشورهای دیگر این گونه است که احزاب برای این تشکیل می­ شوند تا مردمی را که قصد فعالیت سیاسی مشروع دارند یا فعالیت­ هایی که در ذهنشان است و می‌خواهند به صورت هدفمند در جامعه دنبال کنند، از طریقِ بدنه حزب، وارد ساختار قدرت کنند. حال آنکه حداقل در احزاب اصلاح­ طلبی که من سراغ دارم، چنین موضوعی تا به حال ندیدم که کسی بخواهد از بدنه حزبی وارد بدنه قدرت شود؛ مگر آنکه آن فرد خودش دارای جایگاه ویژه­ ای به عنوان یک فرد خاص در جامعه باشد و آن حزب بخواهد با استفاده از افکار او به عنوانِ عضو حزب و مشروعیت خودش، از آن فرد استفاده کند.

علی بدری: در­واقع بدنه اجتماعی­شان را کات کرده­ اند.

هنگامه شهیدی: دقیقا و به خودش مشروعیت دهد. به نظر من، شروع بحث اشرافیت سیاسی از ابتدای انقلاب، همان گونه که گفتم، بوده است.

در دوران اصلاحات، اشرافیت اقتصادی با ورود کارگزاران شروع می‌شود؛ سپس در ادامه، اشرافیت سیاسی بوده است که باز هم اشرافیت سیاسی اصلاح ­طلب­ها به اشرافیت اقتصادی منجر خواهد شد. یعنی عده ­ای در زمانِ آقای هاشمی، اشرافیت اقتصادی داشتند و توانستند به سال 76 و اشرافیت سیاسی برسند. عده ­ای هم اشرافیت سیاسی نداشتند و در سال 76 با روی کار آمدنِ آقای خاتمی به عنوان اصلاح ­طلب، به اشرافیت سیاسی رسیدند و از آن به اشرافیت اقتصادی رسیدند.

علی بدری: در واقع اینها هر مرحله که جلو می ­رود­، مدرن­تر می‌شود و پوست می­ اندازد؛ به همدیگر نان قرض می­دهند.

هنگامه شهیدی: بله، قدرت اقتصادی افرادی که در دوره دوم ریأست جمهوری آقای هاشمی بودند، به سال 76 و روی کار آمدن آقای خاتمی منجر شد؛ یعنی آن، پشتوانه ­ای برای این موضوع شد. در دولت آقای خاتمی، بسیاری از کارگزاران که منشأ روی کار آمدنِ دولتِ آقای خاتمی بودند، کنار گذاشته شده و به حاشیه رانده شدند. افرادی که از اشرافیت اقتصادی برخوردار نبودند و به واسطه اشرافیت سیاسی­شان، در دو احزاب ذکر­ شده آمدند و قدرت را به دست گرفتند و در ساختار قدرت آمدند، بعد از آن برای خود اشرافیت اقتصادی درست کردند.

علی بدری: راه­ های بروز اشرافیت سیاسی چیست؟

 هنگامه شهیدی: راه­ های زیادی می­ توان برای بروز اشرافیت سیاسی و به تعبیر من، «آپارتاید سیاسی» در جامعه برشمرد که مهم‌ترین آن، سبک زندگی سیاسی حکمرانان و حاکمان یک جامعه است. اگر حاکمی که در رأس جامعه قرار دارد، به سمت اشرافیت سیاسی گرایش پیدا کند، طبیعتا سایر افراد به صورت هرمی از بالا به پایین به این آپارتاید گرایش پیدا خواهند کرد و افراد جامعه نیز به صورت تصاعدی به این سمت حرکت خواهند کرد؛ چراکه اشرافیت سیاسی، مهم­تر از اشرافیت اقتصادی است؛ به تعبیر دیگر، این اقتصاد است که در خدمت سیاست است و در نتیجه، قدرت از ثروت بالاتر است .

علی بدری: چه مؤلفه ­هایى، نقش سمپاتى و توجیه­ گرى اشرافیت سیاسى را دارد؟ مثلا امکان دارد با عنوان دفاع از انقلاب و سرکوب ضد انقلاب و غیر­انقلابى، ناخوداگاه پا در راه اشرافیت سیاسى بگذاریم؟

 هنگامه شهیدی: این تفکر، بسیار خطرناک و نیز پایه ­ریزی آن در جامعه بسیار مخرب است. در جامعه ­ای که از همان ابتدا، زیربنای کار خود را بر مبنای ارزش­های انقلاب و آرمان­های اسلامی گذاشته و چه­ بسا برای تحقق این امر، زحمات زیادی کشیده شده است، نباید یک عده را غیر­انقلابی بدانیم.­

 باید با جذب حداکثری بتوانیم سایر افراد جامعه را به میدان و عرصه­ های مختلف بکشانیم. متأسفانه در سال­های اخیر، یک عده از افرادی که در رأس هرم قرار داشتند و توانستند به راحتی به اشرافیت سیاسی برسند ‌و این مسیر را ادامه دهند، برای منکوب کردن افراد غیر­انقلابی (به اصطلاح خودشان ) شروع به جوسازی علیه آنان کردند و اگر به ادبیات رهبری نظام توجه کنیم، چیزی غیر از این بود که ایشان مدنظر داشت. افرادی که سال­ها در تلاش بودند به اشرافیت اقتصادی برسند و در این باره نیز به اشباع رسیدند، حال به دنبال اشباع در اشرافیت سیاسی هستند و دو مقوله ثروت و قدرت را با هم در یک زمان می‌خواهند.

علی بدری: اینکه فقط ما انقلابی هستیم و بقیه غیر­انقلابی هستند، از محصولات اشرافیت سیاسی است؟

 هنگامه شهیدی: به صورت کلی و‌ در نگاه عامیانه شاید بتوان این طور نگاه کرد. متأسفانه باید گفت ابتدا اشرافیت اقتصادی، پایه این دیوار کج را بنا کرد و بعد از آن، اشرافیت سیاسی خودنمایی کرد و باعث شد یک عده خود را برتر از دیگران بدانند و با جسارت کامل، جامعه را به دو شق «انقلابی» و «غیر­انقلابی» تقسیم کنند. بنده معتقدم آن دسته از افرادی که این موضوع را پیش کشیدند، برای ادامه حیات خود، به چنین اقدامی دست زدند و جامعه را دو قطبی کردند تا نگذارند این ثروت و قدرتی که سال­ها تلاش و جمع ­آوری کردند، از بین برود و همیشه خودشان در رأس قرار گیرند. آنها مصرانه اقدام به تبعیض در بین مردم کرده و برای اثبات خود، دیگران را نفی کردند­. پس باید گفت بعضی از این افراد که چنین اهداف شومی داشتند، با تسری اشرافیت اقتصادی و سیاسی، افراد جامعه را به دو بخش انقلابی و غیر انقلابی تقسیم کردند که با آرمان­ های امام و رهبری کاملا مغایرت دارد.

علی بدری: رابطه جامعه ­ای که دچار اشرافیت سیاسی شده، با مقبولیت و ‌مشروعیت عمومی آن نظام چگونه است؟

هنگامه شهیدی: کاملا معلوم است که در ادامه حیات یک نظام، جامعه­ ای که دچار اشرافیت سیاسی شده، همانند اشرافیت اقتصادی که در آن، فساد و اختلاس و هزاران جرم و‌ جنایت انجام می‌شود، دچار فساد در قدرت می‌شود؛ چراکه سبقت گرفتن در اشرافیت سیاسی در بین احزاب سیاسی و نیز عناصر سیاسی بسیار خطرناک­تر از اشرافیت اقتصادی است و مقبولیت نظام و مهم­تر از آن، مشروعیتش دچار مخاطره خواهد شد. اما به هرحال این مردم هستند که در نهایت در نظام­ های دموکراتیک، مقبولیت نظام را تضمین می‌کنند.

علی بدری: پدیده انقلاب اسلامى و نیز دیدگاه ­هاى امام (ره) چه تأثیرى بر اشرافیت سیاسى گذاشت؟

هنگامه شهیدی: پدیده انقلاب، خط بطلانی بر روی اشرافیت سیاسی دوران­ های گذشته کشید. البته دیدگاه امام، صد در صد مخالف این اشرافیت بود؛ چراکه با ارزش­های اسلامی همخوانی نداشت. ارزش­های انقلاب و شعارهایی که بر سر آن، انقلاب صورت گرفت، با ایجاد این آپارتاید و تبعیض سیاسی آسیب دید. تا ابتدای دهه هفتاد یعنی تا پس از پایان جنگ، اشرافیت سیاسی نتوانست در جامعه سیاسی رخنه کند و بسیار ضعیف بود؛ ولی از ابتدای دهه هفتاد، کم‌کم اشرافیت سیاسی نمود پیدا کرد و امروزه تکمیل­ تر آن را در بین احزاب و جریان‌های سیاسی به­ ویژه حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب می­ بینیم. رقابت بر سر سال­های حضور در جبهه­ های جنگ و پس از آن نیز استفاده از سهمیه­ های این حضور برای رسیدن به مناصب علمی و سیاسی، از مصادیق همان اشرافیت است.

علی بدری: جریان‌های سیاسی در ایران چقدر تحت تأثیر این پدیده است؟ به عبارتی، جریان‌های سیاسی کنونی کشور را چه میزان متأثر از آسیب اشرافیت سیاسی می‌دانید؟

 هنگامه شهیدی: ابتدا باید به این بخش از سؤال چنین جواب داد که در ابتدای انقلاب، جریان‌های سیاسی به این شکل امروزی معنا نداشتند و پس از سال­ها تجربیات سیاسی که عناصر سیاسی پیدا کردند، تصمیم به جریان­ سازی سیاسی گرفتند و تا ابتدای دهه هفتاد، عناصر سیاسی، چندان به سمت اشرافیت سیاسی نرفته بودند و گرایش نداشتند؛ چراکه رأس هرم به دنبال اشرافیت نبود و کسی جرئت نداشت برای خود اشرافیت سیاسی محسوس راه بیندازد. تا اینکه از ابتدای دهه هفتاد، کم­ کم عناصر سیاسی شروع به فعالیت سیاسی با گفتمان سازندگی کردند ‌و خود را با رأس هرم و با گرایش اشرافیت سیاسی همسان­ سازی کردند و این مقوله را در عمل، وارد جامعه سیاسی کردند و به نوعی، خود­برتربینی سیاسی را تسری دادند و عناصر سیاسی که در احزاب سیاسی فعالیت می­ کردند، کم ­کم اشرافیت سیاسی  یا همان خودبرتر­بینی را گسترش دادند و جریان‌های سیاسی و احزاب برای ادامه حیات خود مجبور شدند به این مقوله گرایش پیدا کنند و این مبحث تا انتخابات ریأست جمهوری سال ۸۴ ادامه یافت.

 اشرافیت سیاسی و خودبرتر­بینی تا انتخابات سال ۸۸ به نوعی مغفول ماند و جامعه سیاسی، کشش این موضوع را  از دست داد و این مقوله با انتخاب احمدی‌نژاد، به نوعی در حال نابود شدن بود.

متأسفانه احزابی که در ابتدای دهه هفتاد و در اواسط آن دهه تأسیس شدند، با تأثیر­پذیری از افکار غلط عناصر اصلی احزاب، کم ­کم به سمت اشرافیت سیاسی گرویدند و‌ اینجا، آغاز مرگ جریان‌های سیاسی کشور بود. آسیبی که این آپارتاید به جریان‌های سیاسی کشور وارد کرد، بسیار مخرب­تر از آسیب های بیگانگان به کشور بود؛ چراکه جریان‌های سیاسی کشور با دست خودشان، حیات خود را به خطر انداختند و با خود­برتربینی از مردم فاصله گرفتند.

امروزه شعارهای مردم، متأثر از جریان‌های سیاسی نیست و مردم از شعارهای بزک­ کرده متنفر هستند. امروزه می­ بینیم که جریان‌های سیاسی تلاش می‌کنند خود را به مردم برسانند؛ در صورتی که مردم از این جریان‌ها عبور کردند و این، همان آسیب بزرگی است که جریان اصلاح­ طلب و اصولگرا دیدند. از دیدگاه بنده  باید جریان دیگری به نام «اصلاح­ گری» و «حق­ طلبی» ظهور کند که بدور از اشرافیت اقتصادی و سیاسی و هر اشرافی‌گری است و هدفش این باشد که شعارهای مردمی را عملی و پیگیری کند.

علی بدری: این «حق طلبی»، واژه ­ای است که فی­ البداهه گفتید یا درباره آن فکر کردید؟

هنگامه شهیدی: به آن فکر کرده ­ام. اخیرا هم پای مطالبم از هشتگ «حق­ طلبم»، استفاده می­کنم.

علی بدری: از نظر شما واژه کاملی است؟

هنگامه شهیدی: بله، واژه  کاملی است. «حق طلبی» فقط حق و منافع مردم را در نظر می­ گیرد. حق طلبی یک جریانِ فراجناحی است؛ یعنی شما خودت را داخل منافع گروهی قرار نمی دهی. وقتی حق­ طلب می­ شوی، فقط زبان مردم­ هستی.

علی بدری: امتداد اشرافیت سیاسى به چه چیز منجر می­ شود؟

هنگامه شهیدی: اشرافیت سیاسی و اقتصادی در نهایت به «الیگارشی» و در نهایت «توتالیتر» منجر خواهد شد. قطعا انحصارگرایی و تبعیض در هر مقوله­ ای وارد شود، آن را به توتالیتر پیوند خواهد داد. اینکه به نام دموکراسی، از روش­ های غیردموکراتیک برای رسیدن به دموکراسی بهره ببریم، عین دیکتاتوری است.

بنده در آخرین دیدارم با رئیس دولت اصلاحات که دیداری کاملا نقادانه به وضعیت اصلاح­ طلبان و شورای سیاست گذاری اصلاحات بود، این موضوع را متذکر شدم. از دیدگاه من، نوع شکل­ گیری و پایه­ گذاری شورای سیاست گذاری، روشی کاملا دیکتاتور­مآبانه است. پیشنهاد من برای اصلاح وضع موجود به ایشان، استفاده از الگوی «لویی جرگه» بود. یعنی در کل احزاب سیاسی در کشور، انتخابات آزاد داخلی برگزار شود و در نهایت هم اعضای شورای نهایی با رأی کل کشور انتخاب شوند و برای سرنوشت اصلاح­ طلبان تصمیم­ گیری کنند. اینکه با رانت، رفاقت و فامیل­ سالاری، عده ­ای به نام افکار کل اصلاح­ طلبان بر سرنوشت آنان تصمیم­ گیری کنند و ته­ لیست ­های انتخاباتی­شان را هم به همین شیوه ببندند، چیزی جز اشرافیت سیاسی آن عده خاص بر جریان اصلاحات نیست و متأسفانه رئیس دولت اصلاحات در این زمینه بسیار ضعیف عمل کردند و نتوانستند دموکراسی واقعی را در جریان اصلاح ­طلبی نهادینه کنند. این موضوع باعث رنجش و فاصله­ گیری و در نهایت، جدایی فکری بسیاری از اصلاح ­طلبان از این جریان شده است که گواه آن، جدایی برخی اصلاح ­طلبان از شورای سیاست گذاری بوده است و آنها منتظر ظهور جریان جدید و بستر مناسب برای فعالیت­ هایشان هستد.

علی بدری: یعنی برای برون­ رفت از اشرافیت که در نهایت به توتالیتر منجر می‌شود، کلیدواژه ­ای به نام حق ­طلبی دارید؟

هنگامه شهیدی: بله؛ «اصلاح­ گری» و «حق­ طلبی».

علی بدری: نگاه شخصی شما به مقوله اشرافیت سیاسی چگونه است؟

 هنگامه شهیدی: اشرافیت سیاسی مقوله­ ای است که دایره آن به تعدادی از افراد محدود است و در جامعه سیاسی به صورت هم ­عرض حرکت نمی‌کند؛ بلکه به صورت هرمی از بالا به پایین صورت می‌گیرد. اگر رأس هرم از اشرافیت سیاسی در جامعه برخوردار باشد، به مراتب زیر­مجموعه دچار این اشرافیت خواهد شد و آن گاه این اشرافیت به کل جامعه سیاسی تسری خواهد یافت؛ آن گاه عناصر سیاسی بنا به پست و منصب، به همان اندازه از اشرافیت سیاسی برخوردار خواهد شد. همان طور که پیش­تر هم گفتم، اشرافیت چه سیاسی و چه اقتصادی، منجر به الیگارشی و در نهایت توتالیتر می­ شود.

 اُلیگارشی در نظر افلاطون، شکل منحط حکومت، یعنی صورت فاسدشده آریستوکراسی (حکومت نخبگان) است. الیگارشی یعنی هم رسانه در اختیارت باشد تا متهم کنی، هم نیروی امنیتی در اختیارت باشد تا بازداشت کنی، هم دادگاه در اختیارت باشد تا محاکمه کنی، هم زندان در اختیارت باشد تا زندانی کنی و هم دین را در اختیاری بگیری تا توجیه کنی؛ اینجاست که بندگان خداوند باید جانشان را سر دست بگیرند.

علی بدری: آیا مردم ایران و بدنه منتقدان پذیرفتند که سران و خواص جریان‌های سیاسی اصولگرا و اصلاح­ طلب، دچار این پدیده شدند؟

 هنگامه شهیدی: در پاسخ به این سؤال باید گفت هیچ جامعه­ ای که متشکل از عموم مردم هستند، با توجه به اینکه اشرافیت سیاسی یک نوع خودبرتر­بینی و آپارتاید است، راضی به اشاعه آن نیست و شاید متنفر از این موضوع هم هستند؛ ولی چون جریان‌های سیاسی، خود را فراتر از مردم می ­دانند و به نوعی خود را عقل کل فرض می‌کنند و در محافل خود، منویات مردم را در نظر نمی‌گیرند و منافع حزبی را بر منافع مردم و ملت ترجیح می­ دهند، در اینجا هم با اشرافیت سیاسی که برای خود و حزب­شان قائل هستند، با مردم در تضاد عمل می‌کنند و صدای مردم و منتقدین به گوش این جماعت نمی­ رسد و جریان‌های سیاسی، تحمل شنیدن صدای حق را ندارند و خود را برتر می­ دانند و این اشرافیت را برای خود قائل هستند.

علی بدری­: چه فرقی بین جریان اصولگرا و اصلاح ­طلب در‌ مواجهه با این پدیده وجود دارد؟

 هنگامه شهیدی: متأسفانه اشرافیت سیاسی را ابتدا جریان اصلاح ­طلب در کشور به راه انداخت و تعدادی از پارامترهای فرهنگ غربی پیرامون اشرافیت سیاسی وارد این جریان سیاسی شد و خود را برتر از سایرین دانستند. جریان اصولگرا با توجه به سنتی بودن نتوانسته است به آن صورت، همانند اصلاح ­طلبان به سمت اشرافیت سیاسی برود. شعارهای اعتقادی اصلاح طلبان برای حضور در قدرت، به اشرافیت سیاسی و خود­برتر­بینی و آپارتاید سیاسی نزدیک­تر است.

اشرافیت سیاسی پس از انقلاب با جریان­ های اصولگرای سنتی تحت نام انقلابیون و تصدی پست­ ها توسط آنان شکل گرفت و در زمان جنگ و پس از آن هم با محاسبات حضور در جنگ، برای چنبره زدن بر قدرت سیاسی ادامه یافت، اما با آغاز دوران اصلاحات، برخی از همان انقلابیون اصولگرای سابق، در پوسته ­اندازی فکری با اشرافیت سیاسی توانستند از طریق انتصاب در پست­ های دولتی، عقب ­ماندگی اقتصادی را جبران کرده و به اشرافیت اقتصادی هم برسند. ولی به شکل کلی، زمینه اشرافیت اقتصادی، از اوایل دهه هفتاد و دوره دولت سازندگی و بعد از آسایش و فراغت از جنگ آغاز شد.

علی بدری: عبور مردم از چپ و راست را محصول آسیب اشرافیت سیاسی دانستید. حال چه عواملی بستر بروز این پدیده را در جامعه ایجاد کرد؟

هنگامه شهیدی: عوامل متعددی باعث بروز این مسئله در جامعه شده است و در ابتدای مصاحبه به موضوع مهمی اشاره کردم و آن این است که عناصر سیاسی به رؤسای خود در حزب و نیز جریان‌های سیاسی نگاه می‌کنند و در دهه هفتاد، اکثر مسئولان اجرایی که در احزاب عضو بودند و فعالیت سیاسی می­ کردند، کم­ کم به زیر­مجموعه خود اشرافیت سیاسی را القا کردند و هنگامی که رأس هرم، اعتقاد به خودبرتر­بینی داشته باشد، همه تلاش خود را برای تسری این موضوع می‌کند و در یک جاهایی، سعی می‌کند با دستور نانوشته و با رفتار و اخلاق خود، این آپارتاید را گسترش دهد و برای رسیدن به اهداف خود توجیه­ گری ‌کند.

پیدایش جریان اصلاحات، ناشی از یک جنبش اعتراضی به پدیده اشرافیت سیاسی نبود. در بخشی از این موضوع اشاره کردم که شروع اشرافیت سیاسی از ابتدای دهه هفتاد به وجود آمد و اصلاح­ طلبان در انتخابات سال ۷۶ ، هیچ گونه اعتراضی به این موضوع نکردند؛ بلکه جریان اصلاح­ طلب از حالت خودبرتر­بینی محض در آن دوران خسته شده بود و به نوعی از حالت تبعیض محض می­ خواستند به منفعت­ طلبی برسند؛ به خاطر همین در آن دوران، شروع به تخریب آقای هاشمی کردند و دوران سازندگی را به چالش کشیدند. اصلاح‌طلبان هیچ گاه نمی­ خواستند اشرافیت سیاسی را از بین ببرند؛ بلکه از حالتی به حالت دیگر به نفع خود و برای رسیدن به اهداف خود، یعنی رسیدن به قدرت مطلق تغییر دادند. چراکه امروزه کمتر اصلاح‌طلبی را می­ بینیم که از پوزیشن سیاسی برخوردار  نباشد و کمتر دیده ­ایم که خود را از دایره اشرافیت سیاسی و از این آپارتاید بیرون بداند. نباید بگوییم که اصلاح‌طلبان، علیه این اشرافیت سیاسی قیام کردند؛ بلکه باید بگوییم این اشرافیت سیاسی را با تعریف خود ادامه دادند تا اینکه کشور را در انتخابات ریأست جمهوری سال۸۴ به رقیب سپردند و یکی از علل شکست اصلاح‌طلبان در سال۸۴ می‌تواند همین اشرافیت سیاسی باشد.

علی بدری: آیا احمدی‌نژاد هم مشمول اشرافیت سیاسی می‌شود؟

 هنگامه شهیدی: احمدی‌نژاد در ابتدای سال ۸۴ و بدور از شعارهای اشرافیت سیاسی که سال‌ها، احزاب اصلاح‌طلب به خصوص مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب سر داده بودند، شروع به فعالیت کرد و علت مهمی که ایشان در انتخابات پیروز شد، به همین دلیل بود که از شعارهای اشرافیت اقتصادی و سیاسی تبری می­ جست و تلاشش این بود که این تبعیض ­ها برداشته شود و این تا سال ۸۸ بیشتر ادامه نیافت.  متأسفانه اطرافیان احمدی‌نژاد به سمت اشرافیت فکری و ایدئولوژی رفتند که این مقوله هم با شعارهای انقلاب همخوانی نداشت ‌و منجر به انحراف آنان شد. در آخر باید بگویم با مردم ماندن و درکنار ‌مردم زندگی کردن، امری بسیار سخت و طاقت­ فرسا است؛ چراکه مردم جامعه ما هیچ گاه به دنبال اشرافیت اقتصادی و سیاسی نبودند و همیشه حاکمانی را قبول دارند که از این مقولات بپرهیزند.

علی بدری: نظام پارلمانی در برابر این پدیده آسیب­ پذیرتر است یا نظام جمهوری؟

 هنگامه شهیدی: در نظام­ های پارلمانی یا حتی جمهوری، این آپارتاید و تبعیض سیاسی که از آن با نام اشرافیت سیاسی یاد شد، می‌تواند وجود داشته باشد و مهم‌ترین علل آن همان رأس هرم است که آیا به دنبال تبعیض سیاسی است یا نه و اگر باشد، قاعدتا اشرافیت سیاسی را تسری خواهد داد و به نظر من احتمال دارد در نظام­ های پارلمانی، این آپارتاید تسری بیشتری یابد و در نظام جمهوری که رأی مردم در انتخاب حاکمان خود، تأثیر مستقیم و بدون‌واسطه دارد، این آپارتاید را می‌شود تا حدودی کنترل کرد.

علی بدری: ریزش جریان منتقد دلبسته به اصلاح‌طلبانی که براثر اشرافیت سیاسی منفعل شدند، چه سرنوشتی پیدا می‌کنند؟

هنگامه شهیدی: منتقدان به اشرافیت سیاسی از طیف اصولگرا و اصلاح‌طلب نمی‌توانند از جریان متبوع خود به خاطر اعتراض به مقوله اشرافیت سیاسی جدا شوند؛ بلکه باید سعی کنند این فرهنگ غلطی را که در جامعه سیاسی به وجود آمده است، با هر اقدامی کمرنگ کنند. زیرا کسی امروز نمی‌تواند آن را از بین ببرد. البته من به این موضوع اعتراض شدیدی دارم که در دیدار آخرم با رهبر اصلاحات ـ آقای خاتمی ـ اعتراض کردم و در برابر اعتراضم، پاسخ منطقی نشنیدم. به همین جهت، من مسیر حق ­طلبی بدون اشرافیت و تبعیض سیاسی یا بهتر بگویم آپارتاید سیاسی را در پیش خواهم گرفت و امیدوارم جریان­ها و عناصری که از اشرافیت سیاسی خسته شده­ اند و اعتراض دارند و در متن جریان اصولگرا و اصلاح‌طلب در حال فعالیت سیاسی هستند، به این جریان گرایش پیدا کنند.

علی بدری: این ریزش­ها بعد از یأسی که سیاسیون به آن دچارند، به کجا می­ رسد؟

هنگامه شهیدی: بحث یأس و سرخوردگی نیست؛ حداقل درباره خود من، بحث یأس و سرخوردگی مطرح نیست. از روزی که از زندان بیرون آمدم، ثابت کردم نه تنها دچار یأس نشدم، بلکه خود را در پیگیری اهداف و آرمان­ هایم مصمم ­تر می­ بینم. شاید امروز در برخی روش­ ها و منش­ ها، خود را با افرادی که زمانی از نظر فکری به آنها نزدیک بودم، دچار زاویه می ­بینم. من پراگماتیک هستم و از شعار پرهیز دارم.

الان شرایط به گونه­ ای شده است که وقتی پای منافع شخصی و جناحی به میان می­ آید، خیلی­ ها چشم بر روی حقیقت می­ بندند. من نه در بازپس­ گیری حقوق خودم و نه حقوق دیگران، چشم بر روی حقیقت نمی ­بندم و معامله نمی­ کنم. من به «اصلاح­ گری» و نه «اصلاح‌طلبی» معتقدم.

 اصلاح‌طلب، اصلاحات را طلب می­کند؛ اما اصلاح­ گر با عمل ثابت می کند که دنبال اصلاح امور است؛ بدون نفع شخصی و با لحاظ نفع مردم. من با اصلاح‌طلبان عملگرا (اصلاح­ گر) موافقم. البته ممکن است از دیدگاه بدنه اصلاح‌طلبی به اصلاح‌طلبان تندرو تعبیر شوند که از دید من، ابوالفضل قدیانی در این دسته می­گنجد.

علی بدری: هنگامه  شهیدی­ ها و در نهایت آن جبهه حق­ طلبی که شما در بحثتان اشاره کردید، کجا هستند؟ به منصه ظهور رسیده است؟

هنگامه شهیدی: افراد این جبهه همه جا حضور دارند. حتی معمولی­ ترین افراد در جامعه تا افراد صاحب­ منصب، کسانی هستند که همچنان در جریان‌های سیاسی و احزابشان وجود دارند، ولی کمرنگ هستند. خیلی کمرنگ! یعنی هنوز اعلام جدایی از جریانشان نکردند.

علی بدری: شعار«اصلاح‌طلب ـ اصول­گرا، دیگه تمومه ماجرا!» زمانی  مطرح شد. بحثی هم مطرح  کردید که شاید خواص و نخبگان جریان نقاد و انتقادگرای  وضع موجود، کاملا از این جریان‌ها زده شوند، پرسشم این است که آیا اینها در خانه می­ نشینند؟ جریان حق ­طلبی با آن ماهیت، چه زمانی به وجود خواهد آمد؟ آیا به وجود آمده است؟ آیا به بلوغ ماهیتی نرسیده، ولی به بلوغ ارگانیک رسیده است؟

هنگامه شهیدی: به بلوغ ارگانیک رسیده است. به واقع افرادی که در این جریان می ­توانند حضور داشته باشند، وجود دارند؛ ولی هنوز همدیگر را پیدا نکرده ­اند که بتوانند این جبهه را تشکیل دهند. از همه خطوط سیاسی و احزاب در این جبهه پیدا می­ شود؛ افراد خسته از شعار و سیاسی­ بازی گرفته تا جریان اصلاح‌طلب و اصولگرا. در همه گرایش های فکری، افرادی هستند که برتری دادنِ منافع حزبی جریان‌های سیاسی نسبت به حقوق مردم را برنمی­ تابند و زاویه­ دار عمل می‌کنند؛ البته نه تنها زاویه ­دار، بلکه وقتی خود را زاویه­ دار می ­بینند و نباید خارج از چارچوب حزبی رفتار کنند، دچار انفعال می­ شوند. نمی‌خواهند مشارکتی در  بقیه امور این جریان­ها داشته باشند؛ چون آنها از دفاع از حقوق مردم فاصله گرفته­ اند.

علی بدری: در واقع ساختار سیاسی آینده کشور از اصول­گرا ـ اصلاح‌طلب به منفعت ­داران و مردمی که منافع، رانت و دسترسی به منافع ندارند، تبدیل می‌شود؛ جبهه تغییر می‌کند. دیگر دعوای بین اصلاح‌طلب ـ اصولگرا رنگ می­ بازد. این طور است؟

هنگامه شهیدی: به نظر من این طور است. یعنی جریانی می‌تواند با افکار و روحیات مردم همخوانی داشته باشد که به دنبال حقوق مردم باشد. مردم از جریان‌های سیاسی عبور کردند و این جریان‌های سیاسی هستند که باید دنبال مردم بدوند تا ببینند آنها چه خواسته­ ای دارند. تنها آن جریانی موفق خواهد شد که در پیگیری حقوق و مطالبات مردم به آنها نزدیک­تر باشد و بین خودش و مردم هیچ فاصله ­ای  ایجاد نکند؛ نه اینکه تأمین­ کننده منافع حاکمیت باشد.

علی بدری: دوگانه اصولگرا ـ اصلاح‌طلب رنگ می­ بازد؟

هنگامه شهیدی: بله، این طور فکر می­ کنم؛ بزرگ­ترین جنبش ­های بزرگ تاریخی و احزاب همواره جلوتر از افکار مردم حرکت کرده ­اند. اما در کشور ما اکنون این دو تفکر از خاستگاه فکری مردم عقب مانده­ اند.

علی بدری: با مسائلی که در این مدت پیش آمده، فکر نمی ­کنید اگر جریان اصلاح‌طلبی دچار اشرافیت سیاسی نبود، شرایط تغییر می­کرد؟

هنگامه شهیدی: برای خود من که بحث اشرافیت سیاسی اتفاق افتاده است. به رغم اینکه در سال ٨٨ برای اصلاحات و جریان اصلاح‌طلبی هزینه داده بودم و پای هزینه ­هایش هم ایستاده بودم، متأسفانه بر خلاف تصور، در زمانی که سال گذشته مجددا بازداشت شدم، افراد مؤثر در جریان اصلاح‌طلبی به این بازداشت اعتراضی نکردند؛ چون منافع گروهی و جناحی آنان اجازه نداد تا از من حمایت شود. دلیلش هم واضح بود: نهادی که به عنوان ضابط مرا بازداشت کرده بود، وزارت اطلاعاتِ دولتِ آقای روحانی بود و اگر از سوی اصلاح‌طلبان، اعتراضی به بازداشت من می­شد، با توجه به اینکه زمان بازداشتم در آستانه  انتخابات ریاست جمهوری بود، ممکن بود آقای روحانی با کاهش رأی مواجه شود و در اعتماد مردم به دولت ایشان خلل وارد شود. این یک نوع معامله سیاسی پنهانی و نانوشته بین مطبوعاتی­ ها و سیاسیون بود. ولی توقعم حداقل از روزنامه­ نگاران داخلی و خبرگزاری­ ها این بود که شرافت حرفه­ا را زیر پا نگذارند و موضوع را صنفی ببینند.

خبرگزاری­های ایرنا، ایلنا و ایسنا از دو روزنامه ­نگار دولتی که همزمان با من در بازداشت بودند، حمایت می­ کردند؛ ولی آن حمایت را از من دریغ داشتند. خبرنگاران این رسانه­ ها به وکیل و خانواده ­ام گفته بودند که به ما گفته­ اند پوشش اخبار زندان ایشان ممنوع است. البته روزنامه­ های مدعی اصلاح‌طلبی هم با اشرافیت مطبوعاتی عده­ ای خاص از مدیرانشان، بنده را بایکوت کردند و نشان دادند که تا چه حد به اصول بی­طرفانه و حرفه­ای گردش آزاد اطلاعات برای یک همکار و همفکر معتقدند! هرچند با توجه به شرایط فعلی در وضعیت رسانه­ های مجازی، دیگر بایکوت کردنِ افراد امکان­پذیر نیست. اگر با رسانه خودتان، افراد را بایکوت می­ کنید، اما افراد باشرافتی، چه در رسانه­ های خارجی و چه در شبکه­ های مجازی، حرمت پیشکسوتی و همکار سابق بودن مرا نگه داشتند و از بعد انسانی و حقوق بشری برایشان مهم بود و اخبار را دنبال کرده و پوشش دادند.

بعد از آزادی، فعالیت­های افراد درباره خودم را دنبال کردم و توئیتی از آقای حسین باستانی، تحلیل­گر بی بی سی خواندم که به رفتار و سکوت سایرین درباره وضعیت من اعتراض کرده بود؛ آن هم در روزهای اعتصاب غذای ١١٠ روزه. حتی برای شماهایی که معتقدید درباره وضعیت هنگامه شهیدی غلو شده ـ  نکند درباره اینکه هم در بازداشت است و هم اعتقاد دارید در بازداشت نیست و غلو شده که بازداشت است! ( نقل به مضمون) ـ باید گفت چنان فضا را به سمتی برده بودند که پنداشتید درباره شرایط و اعتصاب غذای من غلو  شده است. حال آنکه شش­ ماه زندان انفرادی غلو نبود. اعتصاب غذای تر ١١٠ روزه که از روز اول بازداشت تا عید فطر طول کشید، غلو نبود؛ البته بین این مدت، چند اعتصاب کوتاه خشک سه، پنج و  هفت روزه انجام شد و اعتصاب غذای ١٥ روزه دوم که هشت روز اول خشک و هفت روز دوم، تر بود و منجر به آزادی شد، غلو نبود.

عکسی که در لحظه آزادی من از زندان بر روی شبکه­ های مجازی رفت، خیلی از افرادی را که درباره من معتقد به غلو بودند، دچار عذاب وجدان کرد و خیلی از اصلاح‌طلبانی که تا آن زمان سکوت کرده بودند، وارد اظهارنظرهای مجازی شدند که از قافله مردم عادی عقب نمانند؛ اما برایشان دیر بود و این شرمندگی وجدان، همیشه با آنها خواهد ماند. آن عکس حداقل به خیلی­ ها ثابت کرد که آن تصوری که درباره من داشتند، اشتباه بود و آن فضای رسانه­ ای که بین خودشان برای تحریم من ایجاد کرده بودند، خیلی­ ها را به عذاب وجدان کشاند. شاید اگر این عکس بیرون نمی ­آمد، خیلی از اصلاح‌طلبان همسو با دادستانی تهران ـ که به دروغ مدعی شد من در اعتصاب غذا نبودم ـ بر این اعتقاد می ماندند.

علی بدری: یعنی یک عکس، کار همه رسانه­ ها را کرد!

هنگامه شهیدی: بله، واقعا انتشار یک عکس در اینستاگرام، به اندازه­ ای توان بورد خبری داشت (بدون استفاده از امکانات و ابزاهای تبلیغی و نیز بدون بایکوت اطلاع ­رسانی وضعیت قبل و حین و بعد از بازداشتم) که توانست حقیقت را منعکس و ثابت کند که جفایی که شمای دوست در حقِ منِ همفکر و همکار کردید، به میزان جفای دشمنانم بود.

علی بدری: آخرین سؤال این است که آیا اشرافیت سیاسى، پروسه ظهور را دچار تأخیر می کند؟ در آستانه ظهور و حتى پس از ظهور جامعه آخرالزمانى چه رویکردى متوجه پدیده اشرافیت سیاسى خواهد شد؟

 هنگامه شهیدی: من صلاح می­دانم که مقوله آخرالزمانی را به موضوع اشرافیت سیاسی گره نزنم؛ ولی بعید می‌دانم که عملکرد بد افراد، در مقابل اراده خداوند به حساب آید و ‌موجب تأخیر در ظهور امام عصر(عج) شود.