“حیات شگفتانگیز احمد فردید” نام مستندی است یک ساعت و نیمه که روایتی از احوال، آراء، آثار و میراث احمد مَهینی یزدی معروف به “دکتر سید احمد فردید” متفکّر اثرگذار ایرانی به دست میدهد. این مستند به تهیهکنندگی علی میرسپاسی (استاد مطالعات خاورمیانه دانشگاه نیویورک) و نویسندگی و کارگردانی حامد یوسفی به سال ۲۰۱۵ میلادی ساخته شده است. این مستندِ پرتره بر اساس کتابی از میرسپاسی ساخته شده با عنوان «فراملیگرایی در اندیشه سیاسی ایران: زندگی و افکار احمد فردید» (نشر دانشگاه کمبریج، ۲۰۱۷). این مستند، فردید را “اولین فیلسوف مدرن تاریخ ایران” میخواند، کسی که یکی از اثرگذارترین مفاهیم مدرن ایران را ابداع کرد: “غربزدگی”
حیات بحثبرانگیز احمد فردید
یاسر میردامادی/ بی بی سی
27 آوریل 2020 – 08 اردیبهشت 1399
فردید به سال ۱۲۸۹ خورشیدی در یزد زاده شد. از دوازده سالگی شروع به آموختن فرانسه کرد. در شانزده سالگی از یزد به تهران آمد. سال ۱۳۰۷ از دبیرستان دار الفنون دیپلم گرفت و سال ۱۳۱۴ از دانشسرای عالی تربیت معلم لیسانس علوم تربیتی گرفت. سال ۱۳۱۸ نام فامیلی خود را از “مهینی یزدی” به “فردید” تغییر داد.
این مستند، زندگی فکری فردید را به چهار دوره تقسیم میکند: دورهی اول از ۱۳۰۵ تا ۱۳۲۵ خورشیدی. در این دوره، فردید در قامت جوانی بیستوهشت ساله مقالهای فارسی در مورد هانری برگسون، فیلسوف فرانسوی مینویسد. او برگسون را متفکری معرفی میکند که منتقد تجدد مادّیگرای غربی است؛ برگسون فیلسوفی است که جنبههای “تاریک” خردمندی، عقلانیت و علم جدید را نشان میدهد و در مقابل، تفکر شهودی را میستاید.
این در حالی است که در همان دوره تقی ارانی و محمدعلی فروغی هر دو در آثار خود هشدار میدادند که نقدهای امثال برگسون به تجدّد غربی برای فکر ایرانی “مضرّ” است؛ زیرا ایرانیها میتوانند با سوء برداشت از این گونه نقدها “عقلگریز” شوند و به “تاریکاندیشی”، “خرافهگرایی” و “قرون وسطاییگری” عقبگرد کنند. در این دوره فردید با صادق هدایت دمخور است. هدایت از یکسو هوش و سواد فردید را میستاید و از سوی دیگر علائق عرفانی او را دست میاندازد.
به روایت مستند، فردید در طول عمر خود سه ویژگی را حفظ میکند: ۱. تأثیرپذیری شدید از متفکران اروپایی منتقد روشنگری و سکولاریسم، ۲. جستوجوی فلسفی برای احیای عرفان و معنویت اسلامی، ۳. علاقهای وسواسی به ربط دادن کلمات زبانهای مختلف به یکدیگر به نیّت بیرون کشیدن “حقایق” هستیشناختی.
فردید در سی و پنج سالگی از برگسون دست میشوید. از نظر او حالا بزرگترین فیلسوف غرب مارتین هایدگر بود. در سال ۱۳۲۴ خورشیدی هانری کربن، فیلسوف و اسلامشناس فرانسوی و نیز مترجم هایدگر به فرانسه، وارد تهران میشود. کربن در زمره نسل جوانتر متفکّران غربی ضدّ سکولار بود که به شرق “معنوی” توجه نشان دادند. در همان سال اوّل حضور کربن در ایران احمد فردید کتاب کربن در باب رابطه عرفان سهروردی با اندیشههای زرتشتی پیش از اسلام را به فارسی برمیگردانَد.
این آخرین اثر مکتوبی است که از فردید تا کنون منتشر شده است. آثار دیگری که از فردید سالها پس از مرگ او منتشر شده، پیاده شده سخنرانیهای او است. به گفته عباس امانت، استاد تاریخ دانشگاه ییل و از شاگردان فردید در دهه چهل خورشیدی، فردید گرچه منتقد غربزدگی بود اما خود تقریباً هیچ گاه به فارسی ننوشت، زیرا معتقد بود گرچه میتوان به آلمانی فلسفهورزی کرد اما زبان فارسی قوّت فلسفهورزی را از دست داده است.
دوره دوّم فکری فردید از ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۴ خورشیدی است. این دوره از زمانی آغاز میشود که سال ۱۳۲۵ فردید برای ادامه تحصیل در سوربن فرانسه بورس دولتی میگیرد و بعد از چهار سال اقامت در پاریس سال ۱۳۲۹ از پاریس به هایدلبرگ آلمان میرود. در این دوره فردید گویا با زنی اتریشی ازدواج میکند و از این ازدواج صاحب دختری هم میشود اما از سرنوشت این ازدواج و عاقبت این دختر فردید اطّلاعی در دست نیست.
دوره سوم فکری فردید از ۱۳۳۴ تا ۱۳۵۷ است. سال ۱۳۳۴ فردید در چهل و پنج سالگی از اروپا به ایران باز میگردد بی آنکه دکتری خود را گرفته باشد. به روایت داریوش آشوری، زبانشناس و از شاگردان سابق فردید، موفقیت فردید در برساختن و جاانداختن مفهوم “غربزدگی” حاصل فضای غربستیزانهای بود که بر اثر کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دولت ملی محمد مصدق شکل گرفته بود. اما این خود فردید با آن زبان پیچیدهاش نبود که این تعبیر را رایج کرد، بلکه جلال آل احمد با قلم همهفهماش بود که مفهوم فلسفی “غربزدگی” را از فردید گرفت و در قالب نقدی بر طرح مدرنیزاسیون آمرانه و استبدادی شاه در آورد، نقدی که البته بیشتر رنگمایه سیاسی-اجتماعی داشت تا فلسفی-عرفانی.
فردید، با آنکه هیچگاه دکتری خود را تمام نکرد اما “دکتر” خوانده میشد. او به کمک سید حسین نصر توانست به عنوان استاد به استخدام دانشکده ادبیات دانشگاه تهران درآید. ایده اصلی فردید که نوعی بازآفرینی معنویت شرقی در “پسفردا”ی تاریخ بود با ایدئولوژی ملّیگرای غیر دموکراتیک ضدّ چپ نظام شاه در یک راستا بود. از همین رو فردید کوشید نوعی فلسفه شاهنشاهی برای حزب تازه تأسیس رستاخیر بنویسد. از این گذشته، زندگی شخصی فردید هم، به روایت اطرافیانش، نسبتی با زیست رایج مسلمانی نداشت. با این حال، به تعبیر داریوش آشوری، در آستانه انقلاب “فردید صد و هشتاد درجه چرخید و میخواست ایدئولوگ اسلام و جمهوری اسلامی بشود.”
فصل آخر فکر فردید از وقوع انقلاب پنجاهوهفت تا درگذشت او در ۱۳۷۳ طول میکشد. در این دوره، نقد فردید به غرب و دعوت او به بازگشت به شرق “معنوی”، که پیش از انقلاب به هیچ عنوان دلالت سیاسی، شریعتمحور و ضدّ سلطنت نداشت، در فضای انقلابی رنگ اسلام سیاسی به خود گرفت. به روایت مستند، از نظر فردید انقلاب اسلامی پایانی بود بر تاریخ جهانی “غربزدگی”؛ البته در صورتی که بتوان بر “طاغوتزدگی” غلبه کرد. فردید برای غلبه بر “طاغوتزدگی” سانسور و سرکوب را توجیه کرد. فردید خیلی زود سه مصداق “طاغوتزدگی” را در میان انقلابیان تازهنفس تشخیص داد و به مقابله به آنها پرداخت: مهدی بازرگان، ابوالحسن بنیصدر و عبدالکریم سروش. هر سه میکوشیدند فهمی مدرن از فکر دینی به دست دهند، این اما برای فردید ضد مدرن کاری در حد “غربزدگی” و “طاغوتزدگی” بود: “من پیام کوچکی به امام خمینی دارم. این انقلاب را عبدالکریم سروش خراب میکند”، این پیام فردید به آیتالله خمینی بود.
ادبیات فردید الهامبخش نسلی از نویسندگان انقلابی مانند رضا داوری اردکانی، مرتضی آوینی، یوسفعلی میرشکّاک و شهریار زرشناس شد؛ نویسندگانی که به پشتوانه نهادهای حکومتی به مخالفت با نسل جدیدی از روشنفکران دینی پسا-انقلابی مانند عبدالکریم سروش و محمّد مجتهد شبستری پرداختند؛ روشنفکرانی که میکوشیدند فکر دینی را با دموکراسی و حقوق بشر سازگار کنند. به تحلیل این مستند، ایده “تهاجم فرهنگی” یا “شبیخون فرهنگی”، که آیتالله خامنهای در اوایل دهه هفتاد خورشیدی مطرح کرد و به تشدید سرکوب روشنفکران در ایران انجامید ـــ سرکوبی که اوج آن در قتلهای زنجیرهای رخ داد ـــ ایدهای است که تحت تأثیر افکار احمد فردید شکل گرفت.