روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
ترور سردار سلیمانی و آنچه پیشبینی نمیکردند
جعفر بلوری در کیهان نوشت:
شاید یکی از اصلیترین اهداف دشمن از ترور ناجوانمردانه سردار سپهبد سلیمانی و ابومهدی المهندس دو قهرمانِ مظلومان عالم، جلوگیری از ادامه روندی بود که شبکه تلویزیونی MSNBC آن را «گسترش نفوذ ایران و متحدانش در منطقه» نامید و ما آن را «پیشروی جبهه مقاومت از شبهقاره تا سواحل مدیترانه» مینامیم. اما تحولات مهمی که از زمان شهادت این دو بزرگوار تا امروز در این منطقه روی داده، نشان میدهد، این بار نیز دشمن دچار اشتباه محاسباتی از نوع «خطرناک» آن شده است. عراق، سوریه، یمن، افغانستان و انشاءالله فلسطین در حال تجربه تحولات تازه، سرنوشتساز و بعضا بیسابقهای هستند که همگی، پس از شهادت سردار رخ میدهند و «دونالد ترامپ» نیز با ضربهای که از سپاه نوشجان کرد به پرستیژ ارتش آمریکا و آینده سیاسی خود تیر خلاص زد. بخوانید:
1- شاید یکی از مهمترینِ این تحولات، موشکباران حیثیت آمریکا توسط سپاه در عینالاسد عراق بود. بنا بر اعلام دوست و دشمن، انجام چنین حملهای آن هم با این وسعت، تخریب و دقت از زمان جنگ جهانی دوم به این سو بیسابقه بود و بنا بر اعلام شبکه تلویزیونی رسمی چین، «تصور انجام چنین حملهای برای ما هم غیرممکن بود». یکی از نظامیان آمریکایی حاضر در عینالاسد با سابقه طولانی خدمت در ارتش آمریکا میگوید در 16 سالی که خدمت کرده هرگز، چنین حملهای ندیده بود! با وجود گذشت چند هفته از این حمله، آمریکاییها هنوز جرئت نمیکنند، آمار واقعی تلفات خود را اعلام کنند و پنتاگون با چند روز تاخیر و طی چند نوبت اقدام به انتشار قطرهچکانی آمار مجروحین خود کرده است. این آمار از 11 نفر شروع شده و به بالای 64 نفر رسیده است. تصویب اخراج نظامیان آمریکایی از عراق در پارلمان این کشور نیز اتفاق بسیار مهم دیگری است که در صورت اجرایی شدن آن، پیروزی بزرگی برای دو ملت ایران و عراق خواهد بود. به اعتقاد نگارنده اگر همین یک اتفاق یعنی اخراج آمریکا از عراق رخ دهد، یکی از آرزوهای بزرگ آن دو شهید تحقق پیدا کرده و آبرویی برای مدعی صاحب بزرگترین ارتش دنیا نمیماند. انتخاب نخستوزیر جدید عراق و جمع و جور شدن فتنه این کشور از دیگر تحولات مهمی است که به برکت خون این دو شهید روی دادند.
2- اوضاع در سوریه نیز به رغم خالی بودن جای شهید سلیمانی خوب پیش میرود و ارتش سوریه طی چند هفته گذشته کارهای بسیار بزرگی انجام داده است. در همین یک ماه گذشته شهرهای خان طومان، معره النعمان، خان شیخون آزاد شدهاند و همین روزهاست که خبر آزادسازی شهر مهم السراقب و در نهایت، استان ادلب! رسانهای شود. اوضاع برای تروریستهای سوریه و حامیان آنها آن قدر وخیم شده که ترکیه خود رأسا وارد جنگ شده و نخستین رویارویی جدی بین ارتش ترکیه و سوریه طی دو روز گذشته به وقوع پیوسته است. همین روزهاست که بشنویم: «سوریه آزاد شد».
3- عملیات «بنیانالمرصوص» در یمن علیه ائتلاف سعودی هم پس از شهادت سردار سلیمانی اتفاق افتاد. انقلابیون یمن با هدف دفع حمله بزرگ سعودیها به صنعا توانستند 18 تیپ سعودی را منهدم و 1500 نظامی را به هلاکت برسانند آن هم طی فقط 6 روز! بین 300 تا 400 خودرو زرهی دشمن در این عملیات یا نابود شد، یا به غنیمت گرفته شد و 2500 کیلومتر از سرزمینهای یمن نیز آزاد گردید. اتفاق بزرگی که به گفته یکی از فرماندهان ارتش یمن، در 7 دهه گذشته، سابقه نداشته است. برخی کارشناسان نظامی اهمیت این ضربه مهلک به دشمن را کمتر از عملیات بزرگ فتحالمبین ایران نمیدانند.
4- اوضاع آمریکا در افغانستان هم خوب نیست. انگار سیلی نخست ایران و موشکباران مواضع آمریکا در عراق و اعلام آن در تریبونهای رسمی به همه از جمله افغانها هم جرئت سیلی زدن به آمریکا را داده است و دیگرانی هم هستند که با ملاحظه شرایط پس از شهادت سلیمانی، به فکر «انتقام سخت» افتادهاند. یکشنبه رسانهها به نقل از «سیگار» (بازرس ویژه آمریکا در افغانستان) اعلام کردند، حمله به نیروهای آمریکایی در افغانستان به طرز بیسابقهای افزایش یافته است. شبهنظامیان طالبان نیز طی همین ایام یک هواپیمای اطلاعاتی و پیشرفته آمریکایی را در استان غزنی سرنگون و همه سرنشینان آنها را که «دهها افسر ارشد سیا» اعلام شده است، به هلاکت رساندند. اتفاق بیسابقهای که پیش از این هرگز رخ نداده بود و آمریکاییها به طرز فاجعهباری جرئت نمیکنند درباره آن اطلاعرسانی کنند! ساعاتی بعد هم یک هلیکوپتر جنگی آمریکا در افغانستان سرنگون و تمام 4 سرنشین آن به هلاکت رسیدند و… افغانها در شبکههای اجتماعی نوشتند: «ایران توانست، چرا ما نتوانیم؟»
5- اما آنچه در فلسطین جریان دارد در نگاه اول، شاید «اتفاق بد و خطرناکی» به نظر برسد. ما خطرناک بودن «اعلام رسمی معامله قرن» را رد نمیکنیم اما معتقدیم، این اتفاق اولا جدید نیست؛ ثانیا یک «فرصت» است برای فلسطینیها که کار نیمهتمام خود را با اسرائیل تمام کنند. در ماجرای معامله قرن، فقط همان «اعلام رسمی» است که جدید است وگرنه، کیست که نداند آن چند کشور مرتجع عربی سالهاست با صهیونیستها سَر و سِر دارند، آمریکا مدتهاست به صورت یکطرفه، قدس را پایتخت رژیم صهیونیستی اعلام کرده، جولان و دره اردن در کرانه باختری را متعلق به صهیونیستها میداند! اینکه مقاومت فلسطین باید خلع سلاح شود و دولتی بیاختیار و بیقدرت داشته باشد هم که حرف تازهای نیست.
اینکه عدهای متحد و دوست دور هم بنشینند و آرزوهایشان را مرور کرده و روی کاغذ بنویسند، بدون اینکه حتی یک نفر از طرف مقابل در این دورهمی حضور داشته باشد، دستاورد است؟! «احمقهای درجه یک» با اعلام رسمی طرحی که مدتها بود بهصورت یکطرفه اعلامش کرده بودند، فقط مقاومت فلسطین را متحد، ضرورت مقابله با رژیم صهیونیستی را بر همگان آشکار و منطقه را مهیای یک قیام ضد صهیونیستی کردند که یکی از خروجیهای آن میتواند هوا شدن توافق اسلو باشد.
این را از آن جهت گفتیم که برخی، ترور سردار سلیمانی را به معامله قرن مرتبط دانسته و گفتهاند، «آمریکا پس از حذف سلیمانی با خیال آسوده معامله قرن را اجرایی کرد». تماس اخیر سردار «اسماعیل قاآنی»، جانشین شایسته سردار سلیمانی با رهبران مقاومت فلسطین و گفتوگویی که حتما دارای پیام بسیار مهمی بوده! نیز نشان داد، این منطقه نیز با وجود جای خالی سردار دلها، آبستن تحولات سرنوشتسازی است که دیر یا زود همه آن را خواهند دید. فقط به این اشاره کرده و میگذریم که… شاید به آن 25 سال هم نکشد!
همه این تحولات و تحولاتی که در پیش است نشان میدهد، محاسبات دشمن در ماجرای ترور سردار سپهبد سلیمانی «غلط» از آب درآمده و به قول تحلیلگر اسپوتنیک، «روح سلیمانی ولکن آمریکاییها نیست.» و به نوشته نشریه میدل ایست مانیتور، «ایران و متحدانش به رغم نبود سلیمانی همچنان میتازند….»
پرسشهایی که آقای بورل باید پاسخ دهد
حمیدرضا آصفی در ایران نوشت:
آقای جوزف بورل، مسئول جدید سیاست خارجی اتحادیه اروپا از مهرماه به جای خانم فدریکا موگرینی در این سمت ایفای وظیفه میکند. خانم موگرینی عملکردی محتاطانه و البته مستقل داشت و سعی میکرد حتیالمقدور حساسیتهای جمهوری اسلامی ایران را در موضعگیری در نظر گیرد. آقای بورل پیشتر وزیر خارجه اسپانیا بود. جمهوری اسلامی ایران یک بار چنین شرایطی را تجربه کرده بود وقتی خاویر سولانا، وزیر خارجه وقت اسپانیا در همین سمت ایفای وظیفه کرد. هر دوی آنها مخالفتهایی با دولت امریکا داشتند. بورل نیز در مقام وزیر خارجه اسپانیا مخالفتهای متعددی با مواضع دولت امریکا و شخص ترامپ و حمایت از برجام نشان داده است.
باید دید او در این جایگاه میتواند استقلال قبلی خود را حفظ کند یا با سیاست محتاطانه، عملاً در خدمت کاخ سفید قرار میگیرد. حضور بورل در ایران مغتنم است. حتی اگر هیچ حرف و طرحی نداشته باشد. وی میتواند از دیدگاههای روشن جمهوری اسلامی ایران آگاه شود و فضای داخل را فارغ از تبلیغات خارجی از نزدیک لمس کند. اتحادیه اروپا نشان داده است که فقط برجام را بدون هزینه میخواهد یا به تعبیری هزینه آن را از کیسه جمهوری اسلامی بدهد.
اتحادیه اروپا پس از خروج امریکا نتوانست حتی حداقلها را حفظ کرده و موجب حفظ برجام شود. توافقی که اکنون در زندگی نباتی خود به سر میبرد. سازوکار مالی یا «اینستکس» که حتی تأمین کننده حداقل منافع ایران هم نبود در شرایط اما و اگر به سر میبرد. گامهایی که ایران بر اساس بند 36 توافق برجام برداشته است موجب نگرانی اروپا شده است و شاید یکی از دلایل سفر آقای بورل، همین موضوع باشد. اتحادیه اروپا بهتر است قبل از اینکه با ایران وارد مذاکره شود به جمعبندی واحد در میان اعضای خود برسد.
دولتمردان انگلیسی از طرح ترامپ برای جایگزینی برجام نام میبرند، پاریس ساز دیگری درخصوص فعالیتهای منطقهای ایران میزند و آلمان نیز به اقتضای زمان و شرایط اتخاذ مواضع میکند. چنانچه ایران بعد از 14 سال مذاکره به دنبال جایگزینی برجام با طرحهایی مانند آنچه طرف انگلیسی میگوید، باشد اساساً به اروپا نیازی ندارد. باید از لندن پرسید آیا به عنوان یک عضو اتحادیه که دیگر عضو آن نیست سخن میگوید یا به عنوان یکی از سه کشور اروپایی؟ لندن باید در این خصوص شفافسازی کند. روشن است که ایران نمیتواند هر لحظه با تذبذب سیاسی کشورهای طرف گفتوگو هماهنگ و دم ساز شود. سؤالات زیادی مطرح است که آقای بورل باید به آنها پاسخ بگوید.
1- آیا اتحادیه اروپا اراده آن را دارد که برای حفظ برجام به مسئولیتهای خود عمل کند؟ و خلأ خروج امریکا از این توافق را جبران نماید؟
2- اروپاییها در مقابل کوتاهیهای خود و شرایط سختی که از این رهگذر برای ایران به وجود آمده است، چه اقدامات جبرانی را در دستور کار قرار میدهند؟
3- آیا کشورهای اروپایی قادر خواهند بود یک موضع واحد شفاف و مسئولانه در قبال این توافق اتخاذ نمایند؟
4- میزان توان و پایداری اروپا در مقابل زیاده خواهیهای امریکا چه اندازه است و جمهوری اسلامی ایران چه انتظاراتی باید داشته باشد؟
پس از پاسخ به این پرسشها است که میتوان درخصوص سایر مسائل به گفتوگو نشست. اروپا میداند استفاده از مکانیسم ماشه نه محمل حقوقی و قانونی دارد و نه مؤثر و بازدارنده است. روشن است توسل به این حربه که البته طرف اروپایی هنوز آن را اجرایی نکرده است، اقدامات متناسب جمهوری اسلامی را به دنبال خواهد داشت. درباره موضوعات متعدد منطقهای، نگرانی و علائق مشترکی میان ایران و اروپا وجود دارد و متأسفانه اروپا جایگاه خود را تا حدود زیادی تنزل داده است. ایران برای تبادل نظر و اتخاذ راهکارهای مناسب در همه مسائل منطقهای و فرامنطقهای نیازمند شریکی قابل اعتماد، قدرتمند و مستقل است اما اروپا نشان داده فاقد این ویژگیها است و تقریباً در دو سال گذشته به اتلاف وقت و نشان دادن سراب اکتفا کرده است. باعث خوشحالی خواهد بود که آقای بورل بر این فرضیهها در مذاکرات خود در تهران خط بطلان بکشد.
کرونا و چند ملاحظه درباره اقتصاد ایران
جواد غیاثی در خراسان نوشت:
انتشار سریع ویروس کرونا، فارغ از جوانب انسانی و اجتماعی آن به سرعت در عرصه اقتصادی نیز تبعاتی را به بار آورد. قیمت کالاهای اساسی مثل نفت، فراورده های پتروشیمی و فلزات بعد از یک دوره رشد، دچار ریزش شد و بسیاری از بورس های جهانی نیز ریزش کردند؛ در این زمینه تفاوتی بین بورس های آسیایی و غربی وجود نداشت چرا که آسیب دیدن اقتصاد بزرگ چین، همزمان با کاهش تولید و مصرف در این کشور، تقاضا برای بسیاری از مواد اولیه و محصولات نهایی را کاهش خواهد داد. لذا علاوه بر اقتصاد چین، کل اقتصاد جهانی به سرعت از این موضوع متاثر شد.در این شرایط، به تازگی تحلیل ها و نگرانی هایی در خصوص اثر این پدیده بر اقتصاد ایران نیز مطرح شده است که توجه به آن در سطح سیاست گذاری و عمومی لازم به نظر می رسد.
همچنین پیشگیری از تحلیل های اغراق آمیز و تزریق نگرانی به فضای اقتصادی کشور نیز ضروری است. در خصوص اثر این پدیده بر اقتصاد ایران، اولین و مهم ترین نکته این است که به دلایل مختلف ساختار اقتصاد ایران و به ویژه روابط بینالمللی اقتصاد کشور (تجارت کالا و جریان پول و سرمایه) به نحوی است که اثری ناچیز از تحولات اقتصاد جهانی می گیرد. تجربه رکود بزرگ جهانی در سال 2007 یا شیوع گسترده ویروس سارس در سال 2002 این موضوع را تایید میکند.
کاهش قیمت نفت و کالاهای اساسی، یکی از این مسیرهاست که بر درآمد ارزی نفتی و غیرنفتی ایران اثر می گذارد. البته میزان ریزش قیمت های جهانی نفت و فلزات، تاکنون در حد نوسانات متعارف بازارهای جهانی بوده است. ضمن این که روند نزولی در ابتدای معاملات هفته جدید میلادی (دیروز) متوقف شد. لذا تصویر ایجاد شوک از این محل به اقتصاد کشور صرفا یک مبالغه است. قیمت برخی کالاهای اساسی هم اکنون، بیشتر از مقادیر آن در اوج جنگ تجاری در پاییز امسال است.
یک نگرانی نیز در خصوص وضعیت بازار سرمایه و احتمال ریزش همراه با بورس های سهام و کالایی جهانی وجود دارد که فعلا موج نقدینگی موجود در بورس در کنار توقف روند نزولی بازارهای جهانی، مانع از این موضوع شده است. با این حال رشد حبابی بورس در وضعیتی که کنترل کرونا به درازا بکشد، ممکن است شرایط نامناسبی برای بورس و به ویژه سرمایه های جدیدالورود ایجاد کند.یک مسیر دیگرِ اثرگذاری که نیازمند بررسی و توجه بیشتری است، مسئله آسیب دیدن اقتصاد چین به عنوان یکی از بزرگ ترین شرکای تجاری کشور است. در این خصوص باید توجه کرد که تخمین ها از آسیب اقتصاد چین از این پدیده حدود 60 میلیارد دلار معادل حدود 3 درصد از تولید ناخالص داخلی این کشور است.
احتمالا میزان مبادلات تجاری، اندکی بیش از این مقدار افت کند. در این میان آن چه مهم است این که کاهش اجتناب ناپذیر تجارت این کشور- که طبیعتا با همه شرکای تجاری رخ خواهد داد- به صورت نامتقارن رخ ندهد. یعنی کشور ما نیز که در برخی موارد مبادلات گسترده ای با چین دارد، بیش از سایر شرکای این کشور دچار کاهش تجارت نشود. یعنی چنان چه کشور ما نیز مثل همه شرکا دچار افت 3 تا 5 درصدی در مبادلات با چین شود، مشکل جدی ایجاد نمی شود و طبیعتا این افت از مسیرهای دیگر قابل جبران است. البته درباره برخی اقلام اساسی که از چین تامین می شود باید حساسیت بیشتری وجود داشته باشد. رسیدن به این هدف با دیپلماسی اقتصادی، حفظ روابط اقتصادی در کنار سیاست های پیشگیری از شیوع ویروس و همراهی با این کشور در کنترل تبعات مختلف انسانی و اقتصادی این پدیده، مهم ترین راهکارهایی است که به راحتی می تواند اقتصاد کشور را از تبعات کرونا مصون کند. علاوه بر آن در عرصه رسانه ای و مدیریت افکار عمومی نیز،باید مراقبت های خاص با رویکرد پاسخ و خنثی کردن تحلیل ها و گزارش های مبالغه آمیز در صورت ضرورت، مدنظر باشد.
سفر بورل، یک نقطه عطف در روابط ایران و اروپاست
نوذر شفیعی در آرمان نوشت:
در سیاست خارجی کشورها نقاط عطف، بسیار است. منظور از نقاط عطف، نقطهای است که یک تحول مهم حادث میشود که این تحول مهم شرایطی را بهوجود میآورد که با قبل متفاوت خواهد بود. به نظر میرسد در کل، کشور ما در یک نقطه عطفی در روابط خارجیاش قرار دارد و این تلاشهایی هم که الان دارد صورت میگیرد، کشاکشی بین دو نیروست که یک نیرو میخواهد آن را جلو ببرد و یک نیرو میخواهد آن را در شرایط موجود حفظ کند و حتی آن را به عقب برگرداند. این به عقب برگرداندن، الزاما بار منفی ندارد. منظور این است که مانع از وقوع یکسری تحولات جدید بشود. به عبارت دیگر دو رویکرد الان در سیاست خارجی ایران وجود دارد.
یکی رویکرد حفظ وضع موجود است و دیگری رویکرد تجدیدنظرطلبانه. به نظر میرسد چون رویکرد تجدیدنظرطلبانه که متعلق به دولت آقای روحانی است، دارد با بنبستهایی مواجه میشود که خیلی خوشایند اروپاییها هم نیست، بنابراین هر دو طرف؛ هم جانب ایرانی و هم جانب اروپایی تمایل دارند این ماشین را به جلو حرکت دهند. منتها دو نیرو مانع از حرکت همکاری ایران و اروپا در حرکت رو به جلوست. نخست، نیروهایی در ایران که مخالف تجدیدنظرطلبی هستند و دوم، ایالات متحده که تمامیت خواه است، انحصارگراست، حاضر به انعطاف نیست و دارد یک فشار حداکثری را به ایران وارد میکند. بنابراین الان اینکه از قرار داشتن در نقطه عطف سخن میگویم، هر کدام از این نیروها تلاششان بر این است که سیاست خارجی ایران را در مسیری که میخواهند هدایت کنند.
شاید سفر کمیسر عالی اتحادیه اروپا به تهران یکی از آخرین امیدهایی باشد که بتواند همکاری بین ایران و آمریکا و اروپا را تقویت کند و در پرتوی این تقویت، هر دو امیدوار باشند که در مواضع آمریکا هم انعطافهایی ایجاد شود و بعد هر سه، یعنی آمریکا، اروپا و دولت روحانی امیدوار باشند که بر نیروهای طرفدار وضع موجود غلبه کنند. البته فشار زمان هم بسیار بالاست. انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در پیش است، انتخابات مجلس ایران و انتخابات ریاست جمهوری ایران هم متعاقب آن انجام میشود و اینها میتواند در تعیین نتیجه بازی بسیار سرنوشت ساز باشد. واقعیت قضیه این است که ترامپ به فشار حداکثری اش علیه ایران ادامه خواهد داد و این ناشی از ویژگیهای شخصیتی اوست. ترامپ بهعنوان یک شخصیت آلفا، اساسا تمامیت خواه است. بنابراین جمهوری اسلامی ایران هم نمیتواند به تمامیت خواهی ترامپ پاسخ بگوید. یعنی نمیتواند انتظارات ترامپ را برآورده کند در نتیجه چارهای جز مقاومت در برابر ترامپ ندارد.
از این رو به نظر میرسد تنش در روابط ایران و ایالات متحده کماکان و با شدت بیشتر ادامه پیدا خواهد کرد. با این حال در عالم سیاست، دو ضربدر دو همیشه چهار نمیشود! یا به عبارت دیگر عالم سیاست همیشه الزاما سیاه یا سفید نیست. هر تحول دیگری هم ممکن است حادث شود. این تحول میتواند واقعا به سمت یک گفتوگوی برای حل اختلافات و یا برعکس به سمت یک جنگ منتهی شود که بستگی به ادراک سیاستمداران از شرایط زمانه دارد. یعنی همان زمانی که حوادث میخواهد اتفاق افتد. شاید الان ملاحظاتی مانع از این کار باشد از جمله خود انتخابات ریاست جمهوری آمریکا اما در شرایط بعدی ممکن است این بحثها هم پیش بیاید.
پادشاهان عصر لیبرالیسم!
غلامرضا صادقیان در جوان نوشت:
رقبای انتخاباتی، روشنفکران و فیلسوفان امریکایی در چند ماه گذشته کراراً ترامپ را «دیکتاتور» و «پادشاه» نامیدند که فراموش کرده است امریکا مهد لیبرالیسم است و باید تسلیم قانون و رأی نمایندگان مردم باشد. ظاهراً ظهور یک پادشاه در امریکا بیش از هر چیز دیگری برای لیبرالیسم، سخت و سنگین و ناباورانه است. چه کسانی که لیبرالیسم را دربست و بیکم و کاست پذیرفتهاند و چه کسانی که نقدهایی به آن دارند، اما نظریه لیبرالیسم را واجد امتیازات بیشمار و منطبقترین نظریه با عقلگرایی میدانند، نمیتوانند بپذیرند که یک پادشاه در نظام لیبرالیستی ظهور کند.
پیش از آنکه به شماری از اظهارات و نگرانیهای اخیر در امریکا در اینباره اشاره کنم، تعریفی از لیبرالیسم را هم از قول آقای دکتر عبدالکریم سروش میآورم. با این انتظار که درباره سرنوشت نامیمون لیبرالیسم در امریکا و بسیاری دیگر از کشورهای جهان نیز باید تبیین صورت گیرد. دستکم باید ببینیم چه توجیهی برای این وضعیت وجود دارد.
ایشان میگوید: «لیبرالیسم یعنی هیچکس و هیچچیز، هیچگاه مقدس نبوده و نیست، ما را از شرّ مقدسات رها کنید. هیچ شخصیت یا هیچ عقیدهای را مطرح نکنید که فقط وظیفه ما تقدیس و تجلیل آن باشد و بس. ما از این پس، اهل تحلیلیم، نه اهل تجلیل. این است مفهوم دقیق لیبرالیسم. راسیونالیسم به معنای عقلگرایی که همزاد لیبرالیسم است، از همینجا برمیخیزد. عقل اهل تحلیل است، نه اهل تقدیس. آن عاطفه است که اهل تقدیس است و به همین دلیل است که شما میبینید که به طور ناخواسته، در مکتب لیبرالیسم، عاطفه تحقیر میشود…
لیبرالیسم از آنجا آغاز میشود که آدمی میکوشد خودش را از شرّ مقدسات آزاد کند. اما فقط ولایت کلیسا نبود که مقدس بود. ولایت شاهان (سلطنت) نیز مقدس بود. ولایت متفکران پیشین نیز مقدس بود. شوریدن در برابر هرگونه ولایت، چه ولایت دینی چه ولایت سلطنتی چه ولایت فکری از ارکان لیبرالیسم است؛ لذا وقتی گفته میشود لیبرالیسم نقش سلطنت و حکومت و دولت را به شکل محدود میخواهد به همین نکته بازمیگردد. او هیچ آقابالاسری را نمیپسندد؛ هرکه میخواهد باشد، خواه خدا، خواه سایه خدا، خواه در عرصه فکر و نظر و مذهب، خواه در عرصه حقوق و امتیازات مادی و معنوی. به این ترتیب لیبرالیسم نفی قدرتهای مقدسی بود که جامعه آن روز اروپا را نظراً و عملاً به طور کامل در تسخیر خود داشت.»
هرچند معتقدم لیبرالیسمی که نه خدا و نه سایه خدا، هیچ یک را تحمل نمیکند، پستترین ضدارزشها را در نظامهای سرمایهداری به اربابی و خدایی پذیرفته است و مشغول عبادت و بندگی و چاکری آنهاست، اما باید توضیح داد این لیبرالیسمی که اهل تحلیل است و ولایت هیچ پادشاهی را نمیپذیرد، چرا و چگونه یک پادشاه را بالای سرخود در امریکا میبیند؟!
اکنون بحث بر سر اینکه لیبرالیسم در اندیشه نظریهپردازان اولیه چه بوده و در کتابها درباره آن چه نوشتهاند، نیست. الان باید توضیح دهیم چرا لیبرالیسم به چنین سرانجامی رسیده است.
برخی افراد سیاسی و علمی در امریکا چنین نگرانی عمیقی دارند:
پولیتزر، تاریخدان معروف: ترامپ عملاً همچون پادشاه عمل میکند. قدرتمندترین رئیسجمهور تاکنون!
سناتور الیزابت وارن: اعمال و رفتار ترامپ با رژیمهای دیکتاتور دنیا همراه است. او همه دیکتاتورها را در آغوش میگیرد. او در کنار ناسیونالیستهای سفید قرار گرفته است. او آزادی مطبوعات را زیرپا گذاشته و محرک خشونت علیه ژورنالیستها است.
جرولد نادلر، رئیس کمیته قضایی مجلس نمایندگان: ما با هر تلاش ترامپ برای تبدیل شدن به یک پادشاه و دیکتاتور مخالفت خواهیم کرد، رئیسجمهور اختیار ندارد قدرت بودجه کنگره را غصب کند. استیضاح آخرین پاسخ قانون اساسی به رئیسجمهوری است که خود را با یک پادشاه اشتباه گرفته است!
نشریه فارین پالیسی: عشق امریکاییها به دیکتاتورها شبیه عشق آنها به شیرینی پای سیب است!
جاناتان فریدلند (نشریه انگلیسی گاردین): دونالد ترامپ در حال ایجاد یک دیکتاتوری است، ولی ما نباید به رفتارهای استبدادی او که امریکا و جهان را تهدید میکند، فقط بخندیم. نمادها و نشانههای دیکتاتوری را رسم کنید و میبینید که ترامپ همه را دارد. او با صدای بلند درباره رئیسجمهوری برای تمام عمر حرف میزند و میگوید، این خیلی خوب است. او اغلب بیان کرده که نتیجه انتخاباتی را که در آن شکست خورده، نمیپذیرد. او تهدید کرده که مخالفان سیاسیاش را به زندان میاندازد. او رویکرد مستبدانهای در قبال حقیقت دارد.
فرید زکریا، استراتژیست: ترامپ بارها و بارها سازوکارهای قانونی را که ناظر رفتار او بوده دور زده است. با ادامه وضع موجود سمت رئیسجمهور امریکا از «پاسخگو» به «دیکتاتور منتخب» تبدیل میشود.
جرالد نادلر، نماینده دموکرات نیویورک در کنگره امریکا در چهارمین روز بررسی روند استیضاح: ترامپ دیکتاتور است و باید از قدرت برکنار شود.
کلوبچار، سناتور دموکرات: ما درخواست حضور چهارشاهد را برای بررسی استیضاح کردهایم. اگر جمهوریخواهان با این مسئله موافقت نکنند، باید برای ترامپ یک تاج بفرستند، چون او را تبدیل به یک شاه کردهاند!
البته خود ترامپ نیز خود را نه فقط پادشاه که «مسیح دوم» مینامد، یعنی چیزی در همان حدود خدا و سایه خدا! او با نقل قول از روت (یک یهودی تغییر دین داده و مسیحی انجیلی شده و نویسنده کتابی با عنوان «مرد سفید پوست خشمگین: چگونه پدیده دونالد ترامپ در حال تغییر دادن امریکاست») این پیام را منتشر کرد: من (ترامپ) بزرگترین رئیسجمهور برای یهودیان و برای اسرائیل در تاریخ جهان هستم. مردم یهودی اسرائیل به گونهای من را دوست دارند که گویی پادشاه اسرائیل هستم و حتی آنها من را به گونهای دوست دارند که گویی «دومین ظهور خدا» هستم!
به نظر میرسد اندیشمندان جهان متواضعانه در پی یافتن پاسخ این پرسش بر آمدهاند که «شکاف لیبرالیسم کجاست که امریکا به ترامپ ختم میشود؟» و آیا میتوان این نقص را صرفاً یک شکاف دانست؟! کسانی که میخواهند به این پرسش، پاسخی واقعبینانه و بیغرض بدهند، نباید فرآیند استیضاح ترامپ را از نظر دور بدارند؛ جایی که در همین نظام دموکراتیک امریکا جناح اکثریت محافظهکار در سنا اجازه حضور شاهدان و شهادت علیه رئیس جمهور جناح خود را نمیدهند!
امریکا یک انتظار حداقلی از دموکراسی را برآورده نمیکند و یک پادشاه را در عصر لیبرالیسم پسندیده است!
مرثیهسرایی اروپا برای برجام
محمدرضا ستاری در ابتکار نوشت:
جوزف بورل، مسئول جدید سیاست خارجی اتحادیه اروپا که جانشین فدریکا موگرینی شده است، برای نخستینبار پس از قبول این سمت، به تهران سفر کرد و با حسن روحانی، علی لاریجانی و محمدجواد ظریف دیدار و گفتوگو داشت.
این در سفر در حالی صورت گرفته که مناسبات میان ایران و اتحادیه اروپا و مهمتر از آن موضوع برجام، از محوریترین بخشهای گفتوگوهای دیروز در تهران را تشکیل میداد؛ گفتوگوهایی که به نقل از سیدعباس موسوی، سخنگوی وزارت خارجه ایران، بسیار صریح و شفاف با طرف اروپایی صورت گرفت.
هرچند از زمان انتشار خبر سفر بورل به تهران، گمانهزنیهای مختلفی در خصوص دستاوردها و نتایج این دیدار از سوی کارشناسان مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت و برخی از آنها نیز زمینههایی از گشایش در مورد برجام را از جمله موارد مهم این سفر قلمداد کردهاند، اما با بررسی تحولات گذشته و دورنمای آینده میتوان به نتایجی متفاوت از گمانهزنیهای کنونی رسید.
نخست اینکه بورل در حالی به تهران آمده که وضعیت توافق هستهای از هر زمان دیگری شکنندهتر است. این امر با فعالشدن مکانیسم ماشه توسط سه کشور اروپایی در ماه گذشته، یکی از مهمترین تحولات توافق هستهای پس از خروج آمریکا از برجام بود. هرچند اروپاییها مدعی هستند که همچنان خواستار حفظ توافق هستهای به عنوان میراث دیپلماتیک و چندجانبهگرایی خود هستند و روز شنبه نیز یکی از مقامات ارشد اروپا به خبرگزاری رویترز گفته بود که آنها خواستار بازگشت برجام به شرایط عادی هستند، اما شرایط موجود در برجام و نیز اختلافنظرهایی که در دو سوی تهران و بروکسل وجود دارد، گویای ابهامات فروانی در خصوص آینده برجام است.
دوم اینکه اگر اروپاییها توان و یا اراده حفظ و نگهداری برجام را در مقابل تحریمهای آمریکا داشتند، در یک سال و نیم گذشته شرایط بسیار مساعدتر از وضعیت کنونی برای افقگشایی در توافق هستهای بود. در آن زمان نه سطح تنشها در منطقه خاورمیانه به این شدت افزایش یافته بود و نه اینکه وضعیت میان ایران و آمریکا به نقطهای غیرقابل بازگشت رسیده بود.
مسئله سوم این است که اروپاییها با فعالکردن مکانیسم ماشه که در واقع پاسخی به گام پنجم هستهای ایران بود، اگر چه اعلام کردهاند که برنامهای برای بازگشت تحریمهای بینالمللی علیه ایران ندارند، اما در صورت ارجاع پرونده به شورای امنیت و با توجه به اینکه اکنون آمریکا بازیگر مسلط این شورا محسوب میشود به سمت شلیک نهایی به بقایای برجام حرکت کردهاند.
چهارمین موضوع این است که با توجه به اظهارنظرهای صریح مقامات سه کشور اروپایی، مبنی بر لزوم یک توافق جامع با ایران و اینکه بوریس جانسون چندی قبل به صورت واضح بیان کرده است که در توافق احتمالی آینده پیرو طرح ترامپ خواهیم بود، این نتیجه حاصل میشود که اروپاییها به همراه ایالات متحده برای رسیدن به یک توافق جدید با ایران قصد نابودی برجام را دارند تا با فعالکردن تحریمهای بینالمللی چارهای به جز تندادن به مذاکرات جدید را برای تهران باقی نگذارند.
در همین راستا و با توجه به موضع ایران در قبال توافق هستهای و نیز دورنمای مشخص آن در آینده، صحبتهایی مبنی بر علاقه یا تلاش اروپا برای حفظ برجام امری طبیعی و عادی محسوب میشود؛ چرا که به طور قطع آنها در مواجهه با افکار عمومی به صراحت به بنبست پیشرو و دستهای بسته خود اشاره نخواهند کرد. در نتیجه، در حالی که توافق هستهای دشوارترین روزهای خود را سپری میکند، آنها از لزوم حفظ و تداوم آن سخن میگویند و در عمل دقیقاً به سمتی گام برمیدارند که نتیجه نهایی آن در آیندهای نزدیک به جز فروپاشی کامل توافق هستهای چیزی دیگری نخواهد بود.
در این میان، جمله کلیدی را در بطن تحولات اخیر میان ایران و اروپا شخص جوزف بورل بیان کرد؛ جایی که بهصراحت از علاقه اتحادیه اروپا به گفتوگو با ایران و نیز حفظ برجام سخن گفت، ولی درنهایت اذعان کرد که نقش او به عنوان مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا نقشی هماهنگکننده است و تصمیم اصلی در این خصوص را سه کشور انگلیس، فرانسه و آلمان خواهند گرفت.
فرزند زمان خویش بودن
صبح نو در سرمقاله خود آورده است:
شاید باید هنوز بگذرد و از اصل واقعه فاصله بگیریم تا بهتر بتوان اصل رویداد را تحلیل کرد. صحبت از شخصیت و رویدادی به نام قاسم سلیمانی است و فقدانش. حاجقاسم منهای همه شخصیت نظامیگریاش اما نماد و شمایل یک انقلابی بود؛ انقلابی که بهشدت با مقتضیات زمان جلو آمده و در دهههای 50 و 60 و 70 و 80 نمانده. حاجقاسم نمادی بود از چگونه انقلابیبودن در زمانی که دیگر هیجانات و التهابات اولیه انقلاب فروکش کرده و باید در حکم یک موتور محرک آرمانگرایی در طول زمان جلو رفت.
یک آرمانگرایِ فعالِ رو به جلویِ امیدوارِ متحرکِ پویا که هیچ نسبتی با سکون و رکود نداشت؛ شخصیتی که در بند ظواهر انقلاب نمانده بود اما کسی در انقلابیگری او شک و شبههای نداشت. او عینیتِ بیرونیِ مفهومِ «انقلاب اسلامی» و انسانهای ساخته و پرداخته انقلاب و مکتب امام بود؛ انسانهایی که در هر عصر، اقتضائات خود را خوب میشناسند و اولویتبندی میکنند و درگیر حواشی و فرعیات نمیشوند؛ انسانهایی که
رد پایشان همه جا هست؛ انسانهایی که کار و وظیفه و تکلیف و تدبیر، ویژگی نخست شخصیتشان محسوب میشود، فارغ از آنکه اسمی از آنها در میان باشد یا نباشد.