پنجشنبه , ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » سخن روز مطبوعات!

سخن روز مطبوعات!

سرمقاله روزنامه ها

وزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********

از ملا علی تا سید علی

محمد صرفی در کیهان نوشت:

منچسترسیتی، لیورپول، آرسنال، منچستر یونایتد، چلسی، تاتنهام، دیوید بکهام، وین رونی، فرانک لمپارد،‌ گریت بیل، پل اسکولز، پل گاسکوئین، رایان گیگز، مایکل اوون، هری کین، استیون جرارد و… اینها نام برخی از باشگاه‌ها و فوتبالیست‌های مشهور انگلیس است.

احتمالاً این نام‌ها برای کمتر نوجوان و جوانی در کشور غریبه و ناآشناست، تا آنجا که برخی حتی سال ساخت استادیوم این باشگاه‌ها، گنجایش آن، بازی‌های تاریخی و اتفاقات معروف مربوط به آن را هم می‌دانند. این اطلاعات درباره فوتبالیست‌ها بیشتر و جزئی‌تر هم می‌شود؛ از قد و وزن و سن و تعداد گل‌های زده و نزده گرفته تا عادات و علایق شخصی. این خط تا آنجا می‌رود که اگر در آرایشگاه بگویی مدل بکهام، هم تو میدانی چه می‌خواهی و هم آرایشگر می‌داند چه کند!

اما اگر از همین جوانان بپرسی درباره تاریخ 200 ساله روابط ایران و انگلیس چه می‌دانند، گمان می‌کنی پاسخ چیست؟ چند نفر می‌دانند انگلیس در دوره قاجار چند قرارداد استعماری با ایران بست. چند بار ایران را ‌اشغال کرد. چگونه هرات و بخشی از سیستان و بلوچستان را از پیکره ایران جدا کرد. نقش آن در دو معاهده ننگین گلستان و ‌ترکمنچای چه بود. چگونه با تحمیل قحطی بزرگ در جنگ جهانی اول، حدود نیمی ‌از جمعیت ایران را – که به خیال خود بی‌طرف بود و به اصطلاح امروزی‌ها فعالیت منطقه‌ای نداشت- به کام مرگی دردناک کشاندند.

رضا شصت‌تیر را از کدام سوراخ پیدا کردند و با کودتا بر تخت پادشاهی نشاندند و آن روز که کارشان با او تمام شد سوار بر کشتی کرده و تبعیدش کردند. آن‌قدر تحقیرآمیز که کشتی 5 روز در ساحل بمبئی لنگر انداخت اما افسر انگلیسی به رضاشاه کبیر(!) که نصف مملکت را به نام خود سند زده بود، حتی اجازه پیاده شدن هم نداد و روی دریا ماند تا ببرندش جزیره موریس که حتی اسم آن را هم نشنیده بود. پدر را فرستادند موریس و تاج را بر سر پسر گذاشتند. انگار نعل اسبی را عوض کنی. به همین راحتی!

وقتی به جای دانستن آنچه بر سر ما رفته است، مدل موی دیوید بکهام و تعداد قهرمانی‌های منچستر را دائم برایمان نشخوار کنند، نتیجه‌اش این می‌شود که گمان می‌کنیم رویترز هم یک خبرگزاری است و عده‌ای شیفته آگاهی و شفافیت، زحمت می‌کشند که مردم دنیا از وقایع و حقایق عالم بی‌خبر نمانند. خدا به انگلیسی‌های شریف خیر دهد که 120 سال پیش ملت ما را از شر نفت بدبو نجات دادند و امروز هم بودجه مالیات‌دهندگان خود را خرج افزایش آگاهی مردم ما می‌کنند! نمونه‌اش همین گزارش به اصطلاح ویژه اخیر رویترز از آشوب‌های آبان که از فرط شیفتگی برای خدمت به مردم، نه نام نویسندگان گزارش را نوشتند و نه از منابع خبری خود نام بردند تا اخلاص انگلیسی کاملاًً رعایت شده باشد! گزارشی که مدعی است رهبر ایران وقتی شنید عکسش را پاره کرده‌اند خیلی عصبانی شد و دستور داد غائله را هر طور شده جمع کنید و 1500 نفر را کشتند و جمع کردند!

اگر داستان ایران و جناب «بارون جولیوس دو رویتر» بنیانگذار کمپانی خبری رویترز را بدانی، از گزارش امروز آن نه تنها تعجب نمی‌کنی که آن را واکنشی طبیعی نیز خواهی دانست. ماجرا به دوران قاجار و زمان ناصرالدین‌شاه بازمی‌گردد. او که تنها راه پیشرفت کشور را سرمایه‌گذاری خارجی‌ها می‌دانست (چه تفکر آشنایی!) در سال 1251 قراردادی عجیب و غریب بست. رویتر برای بستن این قرارداد استعماری در مجموع کمتر از 100 هزار لیره رشوه داد؛ میرزا حسین‌خان سپهسالار، صدراعظم وقت دولت ایران ۵۰ هزار لیره، میرزا ملکم‌خان ۲۰ هزار لیره، معین‌الملک ۲۰ هزار لیره و مبلغی نیز به جیب اقبال‌الملک رفت.

قرارداد رویتر 24 بند داشت و 70 ساله بود؛ واگذاری امتیاز ساختن هرگونه راه و راه‌آهن و سد از دریای مازندران تا خلیج ‌فارس و بهره‌برداری از همه معادن ایران (بجز طلا و نقره)، ایجاد مجاری آبی و قنات و کانال‌ها برای کشتیرانی یا کشاورزی، ایجاد بانک و هرگونه کمپانی صنعتی در سراسر ایران، حق انحصار کارهای عام‌المنفعه، خرید و فروش توتون و تنباکو، استفاده و بهره‌برداری از جنگل‌ها و… «لرد کرزن» دیپلمات انگلیسی درباره این قرارداد تعبیر جالبی دارد؛ «این امتیاز، بخشیدن یکپارچه تمامی ‌منابع صنعتی یک کشور است که همانند آن تا به امروز در هیچ مستعمره‌ای داده نشده ‌است.» «لس یر» سیاستمدار فرانسوی درباره این قرارداد می‌نویسد: «برای شاه چیزی جز هوا باقی نگذاشته‌اند!»

کسی که ایران را از این قرارداد بی‌سابقه و خفت‌آور نجات داد، حاج ملا علی کنی، عالم و مرجع تقلید شهیر آن روزگار بود. ساموئل‌گرین ویلر بنجامین – نخستین سفیر آمریکا در ایران – در خاطرات خود درباره شخصیت و نفوذ اجتماعی این عالم بزرگ چنین می‌نویسد: «بزرگ‌ترین مجتهد حالیه که به منزله رئیس عدالت‌خانه حالیه ممالک فرنگ است حاجی ملا علی کنی است. حاجی ملا علی شخص مسنّی است و مایل به تجمل نیست بلکه میل به سادگی زیاد دارد…اگر یک کلمه بگوید می‌تواند اعلیحضرت را از سلطنت خلع کند. سربازهایی که در سفارت ممالک متحده آمریکا قراول می‌کشیدند به من گفتند که اگرچه ما برای حفظ وجود شما اینجا فرستاده شده‌ایم، اما اگر حاج ملا علی امر کند همه شما را می‌کشیم!»

نوشته‌اند روزی ناصرالدین‌شاه به منظور شکار، به همراه اطرافیانش از دروازه شهر خارج شد. هنوز مسافتی را طی نکرده بود که از دور نگاهی به پایتخت کرد و در فکر فرو رفت. پس از آن بی‌درنگ از شکار منصرف شد و به تهران بازگشت. یکی از درباریان علت انصراف شاه را از شکار جویا شد. شاه در پاسخ گفت: «چون از دروازه بیرون رفتم، نگاهم به شهر و دروازه افتاد، این فکر در نظرم آمد که اگر حاجی ملا علی کنی امر نماید درِ این دروازه را بر روی من ببندند و باز نکنند، من چه خواهم کرد؟! از این رو ‌ترس و وحشت مرا فرا گرفت و گفتم برگشتن بهتر است!»

حاج ملا علی، پرچم مخالفت عمومی‌ با این قرارداد را بلند کرد و نامه‌ای تند و تیز و هشدارآمیز برای شاه فرستاد. شاه که تاج و تخت خود را در خطر می‌دید، قرارداد را لغو و میرزا حسین‌خان سپهسالار را عزل کرد. راز فرقه‌سازی‌های انگلیس را در چنین مواردی باید جست. امپراطوری انگلیس که از مدت‌ها پیش بارها از علمای بزرگ ایران سیلی خورده بود و آنان را سدی بزرگ بر سر راه منافع خود می‌دید، در برابر میرزای شیرازی‌ها و ملا علی‌ها، دست به ساخت مراجع و علمای قلابی زد. از ساخت نایب امام زمان قلابی (محمدعلی باب) شروع کردند و به پیامبر و دین جدید (حسینعلی نوری و بهائیت) رسیدند و به پسرش – عباس افندی-  لقب سِر(SIR) و نشان شوالیه دادند.

اگر ملاعلی آن روز ایران را از خفت قرارداد رویتر رهانید، سید علی، انگلیس را تحقیر کرده است. انگلیسی که روزگاری در ایران شاه عوض می‌کرد و نفت کشور را به ثمن بخس می‌برد، امروز اگر غلط زیادی کرده و نفتکش ما را در جبل‌الطارق توقیف کند، نفتکشش در خلیج ‌فارس توقیف می‌شود که به قول سید علی «دوران بزن و در رو گذشته است.» دورانی که می‌شد با چند ده هزار لیره رشوه،‌ دار و ندار کشور را برای 70 سال بلعید، تمام شده است. دورانی که انگلیس با همکاری آمریکا و یک چمدان دلار در ایران کودتا می‌کرد، تمام شده است. دل انگلیس برای آن روزها تنگ شده و دروغ‌پراکنی‌هایی از جنس بی‌بی‌سی و رویترز، چیزی نیست جز مویه و مرثیه برای آن روزگار که روزگار خفت ایران و ایرانی بود. روزگاری که هند در شرق ایران و عراق در غرب، در مشت انگلیس بود و هرگاه اراده می‌کردند تا هر کجای ایران که می‌خواستند لشکر می‌کشیدند.

حقد و کینه انگلیس خبیث از انقلابی که خمینی کبیر پایه گذاشت و پرچم آن امروز در دست سید علی است، عجیب و غیرمنتظره نیست. گزارش‌های به اصطلاح ویژه رویترز، ادای دین به جد بزرگ خود است که رویای بلعیدن ایران را داشت. اگر به جای سید علی، کسی در ایران در مصدر کار بود که مملکت را دو دستی تقدیم اجنبی می‌کرد تا جایگاه خود را حفظ کند و اطرافیان هم رشوه‌ای بگیرند و بچرند، آن وقت همین رویترز در مدح و ثنایش، گزارشی ویژه منتشر می‌کرد، چنان که برای پادشاه‌های مفلوک و فرمان‌بر اطرافمان می‌کنند.

رهبر انقلاب در فرازی از بیانیه گام دوم تأکید می‌کنند: «برای برداشتن گام‌های استوار در آینده، باید گذشته را درست شناخت و از تجربه‌ها درس گرفت؛ اگر از این راهبرد غفلت شود، دروغ‌ها به جای حقیقت خواهند نشست و آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار خواهد گرفت. دشمنان انقلاب با انگیزه‌ای قوی، تحریف و دروغ‌پردازی درباره‌ گذشته و حتّی زمان حال را دنبال می‌کنند و از پول و همه‌ ابزارها برای آن بهره می‌گیرند. رهزنان فکر و عقیده و آگاهی بسیارند؛ حقیقت را از دشمن و پیاده‌نظامش نمی‌توان شنید.»

آمریکا و انگلیس و شیپورهای آنان – از بی‌بی‌سی و رویترز گرفته تا صدای آمریکا و…-  نمی‌خواهند ملت ایران، به خصوص نسل جوان بدانند بر ما چه گذشته است، رویتر که بود و با ایران چه کرد و ملا علی‌ها چگونه مقابلش ایستادند. آنان به طریق اولی نمی‌خواهند ملت بدانند سید علی کیست و با خیال‌های خام آنان – از خاورمیانه بزرگ تا معامله قرن و…-  چه کرده است. استعمار و استکبار همیشه از علمای آگاه و حاضر در میدان، ساده‌زیست و مردمی ‌ترسیده است. اگر ملا علی 150 سال پیش به تاجر صهیونیست انگلیسی یک سیلی زد، امروز سید علی به ارباب انگلیس (آمریکا) سیلی زده است، آن هم بارها. آخرینش را همین دیروز در بغداد خوردند.

2020 در اطراف ما

در سرمقاله روزنامه ایران آمده است:

امروز اولین روز سال میلادی 2020 است. نگاهی به سال گذشته و چشم‌اندازی از سال آینده در آغاز هر سال مرسوم است. اگر چه به دلیل آنکه بهار آغاز سال جدید ماست این کار را در پایان اسفند انجام می‌دهیم، ولی اکنون نیز می‌توان درباره آنچه که چشم‌انداز منطقه و موضوعاتی که در رابطه با روابط خارجی ایران اثرگذار است را مرور کنیم.

– در سطح جهانی شکاف میان امریکا از یک سو و چین و روسیه از سوی دیگر در حال افزایش است. یکه‌تازی ترامپ نه فقط چین و روسیه را حساس نموده، بلکه کشورهای متحد امریکا را نیز نسبت به اهداف و برنامه‌های ترامپ بدبین کرده است. اروپایی‌ها هر چند قادر به مقابله جدی با ترامپ نیستند ولی از همراهی کامل با او نیز سر باز می‌زنند. ولی نزدیکی روسیه و چین ممکن است موازنه قوا را دچار تحول کند.

زیرا نظام دوقطبی در دوران شوروی مبتنی بر وحشت و ترس از جنگ و قدرت اتمی بود، در حالی که اکنون و با ورود چین به این مجادله، ابعاد رقابت گسترده شده است. از تفوق بر اقتصاد و بازارهای جهانی تا رهبری اینترنت نسل پنج موضوع رقابت و اختلاف است. بنابراین شکل‌گیری تفاهم بیشتر میان روسیه و چین و اتحاد دو قدرت نظامی و اقتصادی و فناوری می‌تواند چشم‌انداز نظام بین‌الملل را تا حدودی امیدوارانه‌تر کند تا بلکه از یکه‌تازی‌های ترامپ جلوگیری شود.

– افغانستان در سال 2020 بعید است که وضع بهتری از آغاز هزاره سوم داشته باشد. 20 سال حضور امریکایی‌ها در افغانستان و صدها و هزاران میلیارد هزینه کردن و ده‌ها هزار تلفات انسانی موجب نشده است که گام چشمگیری به سوی ثبات برداشته شود. سهل است که افغانستان در حال تجربه مسیر بازگشت است و انتخابات ریاست جمهوری آن که با کاهش چشمگیر شرکت‌کنندگان همراه بود و اعتراض و انتقاد بسیاری را برانگیخته است نشانه این ادعا است. ضمن اینکه پس از گذشت دو دهه، طالبان هنوز حضور مؤثر دارد و حتی در حال به رسمیت شناخته شدن نیز هست. اگر وضع به همین ترتیب ادامه یابد، به احتمال فراوان طالبان بتواند از طریق رأی قدرت را در افغانستان به دست آورد!

– عراق پس از 17 سال وضع بهتری نخواهد داشت. اتفاقات سه ماه گذشته عراق نشان داد که مسأله این کشور فقط داخلی نیست، کشورهایی با پول های نفتی، عراق را بحران زده کرده اند. هرچند برخی مسایل و مشکلاتی درون این کشور وجود دارد. مشکلات قانونی و اجرایی بویژه پس از استعفای نخست وزیر می تواند مشکلاتی در اداره کشور ایجاد کرده و بن بست های قانونی پدید آورده اما اجماع احزاب و پذیرش مطالبات مردم می تواند از تضعیف دموکراسی جلوگیری کند. عراقی که به اعتقاد مردم این کشور دارای فساد است و در عین حال درآمدهای کلان نفتی دارد ولی همچنان برای رسیدن به یک اقتصاد سالم و پویا و توانمند مشکلاتی دارد و بسیاری از جوانان آن فاقد شغل و آینده هستند. باید امیدوار بود با تشکیل یک دولت مورد اجماع، عراق به سمت ثبات حرکت کند.

–  سوریه نیز ظاهراً قرار است در همین وضعیت بی‌ثباتی و تجزیه باقی بماند. هر چند حضور ترک‌ها در شمال سوریه تحولی را در سال 2019 رقم زد ولی گمان می‌رود که فقدان تفاهم بین‌المللی درباره سوریه امکان رسیدن به یک توافق فراگیر و تبدیل شدن سوریه به یک کشور متحد را حداقل در آینده نزدیک کم کرده است. این بهترین وضع برای مخالفان ثبات و آرامش در منطقه و به‌طور مشخص اسرائیل و امریکا است.

–  به نظر می‌رسد که چشم‌انداز 2020 لبنان از سایر کشورهای منطقه امیدوارکننده‌تر است.

–  و بالاخره 2020 انتخابات امریکا است. یک احتمال وجود دارد که اقتصاد این کشور دچار رکود شود و حباب آن بترکد. اگر این اتفاق رخ دهد ممکن است ترامپ دوباره انتخاب نشود. ترامپی که به احتمال فراوان از استیضاح جان سالم به در خواهد برد، ولی ارزیابی کلی این است که نه رکودی ایجاد شود و نه ترامپ شکست بخورد. لذا جهان باید چهار سال دیگر او را تحمل کند، چهار سالی که ممکن است رفتارهایش به یک رویه تبدیل شود.

فرض کنیم 200 میلیارد دلار داریم، چه می کنیم؟!

جواد غیاثی در خراسان نوشت:

رئیس جمهور دیروز در مراسم افتتاح قطار برقی هشتگرد به انتقادها از دولت در خصوص مدیریت ضعیف این گونه پاسخ داد که طی دو سال 97 و 98 در مجموع 100 میلیارد دلار درآمد نفتی و 100 میلیارد دلار منابع اعتباری خارجی از دست رفته است و تصریح کرد:

« وقتی آب نیست و غذا نیست، طرف هرچه قوی باشد در خطر قرار می گیرد».با یک محاسبه ساده معلوم می شود که چنان چه طی دو سال اخیر دو میلیون بشکه در روز از صادرات نفت کشور از دست رفته باشد و متوسط قیمت نفت را هم دست بالا 60 دلار در نظر بگیریم کل درآمد نفتی از دست رفته 44 میلیارد دلار در سال خواهد بود.

حالا بماند که قطعا طی این دو سال دو میلیون بشکه در روز از دست نرفته است. چرا که تحریم نفتی از آبان 97 شروع شد و طی ماه های قبل از تحریم هم، بسیاری از مشتریان بیش از میزان معمول خود خرید کردند. بنابراین متوسط سالانه در حد معمول بوده است. بعد از آن هم تا اردیبهشت 98 مشتریان اصلی معافیت داشتند و اکنون هم صادرات صفر نیست!

از این موضوع هم بگذریم که در سال های 95 و 96 که درآمد نفتی جهش کرد و هر روز از برقراری خطوط اعتباری چند 10 میلیارد دلاری از کشورهای مختلف خبر می رسید و ارزهای آزادشده در طول مذاکرات هم در اختیار کشور بود، چه تحولی رخ داد؟ مگر در همان سال 96 برخی از مردم به خاطر مشکلات معیشتی به خیابان نیامدند؟

به این هم کاری ندارم که با یک جست وجوی ساده، می توان اظهاراتی از خود ایشان یافت که ناقض اظهارات فوق است. آن جا که تحریم ها را فرصتی برای رشد یا فرصتی برای انسجام توصیف کرده بودند  یا آن جاکه پیش از ریاست جمهوری، ضعف مدیریت داخلی را علت اصلی و تحریم ها را مشکل فرعی کشور دانسته بودند.

به این هم کاری ندارم که انگیزه رئیس جمهور از این گونه اظهارات چیست؟ واضح است که ایشان در موقعیت فعلی، مجبور است در برابر منتقدان و جناح رقیب ( که البته بین آن ها منصف هست و غیرمنصف هم هست) از خود دفاع کند. بنابراین ورود به این موضوع، ورود به دعوایی است که به ما مردم، ربطی ندارد!

به هر کدام از موضوعات فوق که بپردازیم، تکرار مکررات  و بازی کردن در زمینی است که گرهی از مشکلات کشور باز نخواهد کرد. مطرح کردن موضوعات جنجالی، حربه اهالی سیاست است برای انحراف افکار عمومی. به این هم کاری ندارم که چطور شده اهالی سیاست هنوز در دهه 70 و 80 سیر می کنند و شگردهای قدیمی را در برابر جامعه ای استفاده می کنند که به این بازی ها واقف است و با یک جست وجوی ساده تناقضات گفتار و رفتار افراد را در موقعیت های متفاوت، پیش چشم می بیند.می خواهم به یک موضوع مهم تر بپردازم که شاید یک گام به پیش باشد.

همین الان فرض کنیم که تحریم ها رفع و  لوایح FATF  (به عنوان موضوع دیگری که مدت هاست محل دعوای سیاسی است و قطعا به اندازه ای که محل بحث و جدل است مهم نیست) تصویب شده است. همه درآمدهای معمول برقرار شده و نه تنها سالانه 200 میلیارد دلاربلکه هزار میلیارد دلار بر درآمد بخش عمومی کشور افزوده شده است.

آیا تضمینی هست که تحولی رخ دهد؟ این منابع سرشار در مسیر کدام برنامه توسعه مدون استفاده خواهد شد؟ مگر در نیمه دوم دهه 80 درآمدهای سرشاری نداشتیم، چه شد؟ آیا سیاست گذاری کلان اقتصادی به نحوی تغییر کرده است که شرایط پیشین تکرار نشود؟

آیا اصلاحی در سیستم بوروکراسی کشور رخ داده است که میزان زیادی از منابع را تلف نکند و حجم بیشتری را فراری ندهد؟ در این نظام حکمرانی اقتصادی که مسائل پیچیده و مهم اقتصادی را در یک جلسه شبانه بررسی می کند و به تصمیمی فاجعه بار می رسد، چه تضمینی وجود دارد که منابع حاصل، مثل سال های 92 تا ابتدای 97، صرف سرکوب بازارها و ایجاد رکود و توزیع رانت و تشدید فرار سرمایه نشود؟

البته واضح است که درآمد نفتی مهم است. باید به دنبال تعیین تکلیف محققانه و فنی و غیرسیاسی FATF بود. رفع یا دورزدن موثر تحریم ها مهم است. اما سخن این است که گلوگاه کجاست؟ وقتی در آزادراه توسعه کشور، گلوگاه ها فراخ نشود، عریض کردن جایی دیگر، کمک زیادی به حرکت کشور نخواهد کرد. گلوگاه هم، به اعتقاد بسیاری از صاحب نظران و به گواه تجربیات ریز و درشت متعدد، نظام حکمرانی اقتصادی کشور در سطوح مختلف است.

ابتدا در سطح سیاست‌گذاری که هرگز نتوانسته یک برنامه سازگار توسعه ای برای کشور تدوین کند و مهم تر از آن در سطح اجرایی و بوروکراسی است که نه تنها نتوانسته برنامه های نیم بند سیاست گذاران را اجرا کند بلکه موانع متعددی هم ایجاد کرده است و البته به حجم قابل توجهی از فساد هم دامن زده است. درآمد 100، 200 یا هزار میلیاردی، با تزریق در یک نظام حکمرانی اقتصادی معیوب، کمک هایی خواهد کرد اما حرکت و تحولی ایجاد نخواهد کرد. از همه بدتر این که این نظام حکمرانی اقتصادی در برابر ورود نسل جدید و فکرهای نو و تحول گرا هم بسیار مقاوم است!

درباره این کلیت، مثال زیاد است؛ از سرمایه هایی که همین روزها به خاطر تعدد مقررات و محیط کسب و کار غیرشفاف و پرریسک فرار می کند تا میلیاردها دلار سرمایه ای که در دهه 70 و 80 به میادین نفتی جذب شد اما در نبود نهاد نظارتی و تنظیم گری کارآمد، به نیمی از اهداف هم نرسید.

این موضوع آن قدر واضح و مورداتفاق نظر است که نیاز به تشریح نداشته باشد. ای کاش سیاستمداران هم، در کنار جنجال ها و حاشیه آفرینی ها و بگومگوهای جناحی – که شاید طبیعت سیاست باشد- یک گام در مسیر ارتقای نظام حکمرانی اقتصادی کشور بردارند؛ همان گونه که بیش از 30 سال است در جهان، اولویت توسعه از جذب و تزریق منابع، اصلاح الگوی تجارت، صنایع پیشران و … به بهبود نظام حکمرانی اقتصادی تغییر کرده است.

آقای رئیس جمهور، نظام حکمرانی اقتصادی کشور صرفا ضعیف نیست که با آب و غذا قوی شود، مریض است؛ داروی تلخ می خواهد و جراحی. تا جسارت جراحی نباشد، با آب و غذا و گلابی و 200 میلیارد و هزار میلیارد هم، حالش چندان فرقی نمی کند.

 بحران عراق برنده‌ای ندارد

حسن بهشتی‌پور در آرمان نوشت:

آنچه طی روزهای اخیر در عراق به هر دلیلی به وجود آمده باید هرچه زودتر مدیریت شود و اجازه ندهند وضعیت از آنچه الان پیش آمده، وخیم‌تر شود چون واقعا همه ضرر خواهند کرد. اینکه دونالد ترامپ، ایران را مسئول دانسته دقیقا مثل این می‌ماند که ما نیز آمریکا را مسئول حمله به کنسولگری ایران در نجف و کربلا بدانیم.

درحقیقت در درجه اول دولت عراق باید تامین کننده امنیت مراکز دیپلماتیک در کشورش باشد و نه سایر دولت‌ها و کشورها. منتها وقتی دولت عراق عملا نتواند بر مراکز تاثیرگذار بر امنیت کنترل داشته باشد در نتیجه هر کشور یا گروه داخلی می‌تواند این امنیت و ثبات را برهم بزند. در خبرها آمده که وزارت دفاع آمریکا حمله قریب‌الوقوع خود به مراکز حشدالشعبی را به نخست وزیر عراق اطلاع داده و با اینکه نخست وزیر عراق به آمریکایی‌ها یادآور شده این کار موجب ناامنی بیشتر می‌شود و تاثیرات بسیار ناگوار خواهد داشت.

وقتی دولتی این حق را برای خودش قائل است که اینچنین آشکار و بی‌محابا در کشور دیگری مداخله آنهم مداخله نظامی کند، تبعاتش همین می‌شود که شاهد هستیم. این یک واقعیت است که ایران و آمریکا با هم اختلاف دارند و این اختلافات روی تحولات عراق تاثیر می‌گذارد ولی اصل اینکه کشوری مداخله‌ای کند و بعد تبعات آن مداخله را به گردن کشور دیگری بیندازد، واقعا در افکار عمومی دنیا قابل پذیرش نیست. عراق از سال 2003 تاکنون که اشغال شده، دچار دو بحران هویت و بقا شده که در حال تجربه است و هنوز نتوانسته به ثبات برسد. به نظر می‌رسد به هر دلیلی این بحران به‌وجود آمده و هرکسی مقصر بوده، باید زودتر مدیریت واز این وضعیت خارج شود.

چون کار بسیار خطرناک و تداومش به ضرر همه کشورهای منطقه و فرامنطقه‌ای است و کسی نمی‌تواند برای خودش در این موقعیت خانه امنی تعریف کند. بنابراین هرچه زودتر باید مذاکرات یا اقدامات و ابتکاراتی به عمل آید که مانع از گسترش بحران شود. البته شاید داعشی‌ها تکفیری‌ها که سال‌ها منتظر چنین فرصت‌هایی هستند، برنده این ماجر باشند. چون نیروهایی که با آنها درگیر بودند، الان ضربه خوردند، آنها از فرصت‌ها استفاده خواهند کرد و بدشان نمی‌آِید به این اختلافات دامن زده شود. در تحلیل آنچه معترضین عراقی نسبت به سفارت آمریکا انجام دادند باید گفت وقتی کشوری به مراکز نظامی کشور دیگر حمله می‌کنند، با اینکه نمی‌توان این کار را تائید کرد ولی یک عکس‌العمل طبیعی است همانطور که گفته می‌شود پاسخ کلوخ انداز، سنگ است.

کسی که اقدامی می‌کند باید فکر تبعات آن را هم بکند. اگرچه این کار از نظر حقوق بین‌الملل نمی‌تواند مورد باشد ولی طبیعتا وقتی کشوری به خودش اجازه می‌دهد مراکز نظامی کشور دیگری را بمباران می‌کند طبیعتا طرفداران آن گروه‌ها دست به چنین اقداماتی می‌زنند. تاکید می‌کنم این حرف به معنای درست بودن این عمل نیست ولی در حقوق بین‌الملل درستی یا نادرست بودن عمل‌ها اینگونه سنجیده نمی‌شود بلکه منشا شروع چنین بحرانی و اقداماتی که منجر به چنین حرکاتی می‌شود، مورد توجه قرار می‌گیرد. بحث ما با آمریکا یک موضوع ولی بحث عراق و ایران موضوع دیگری است.

یعنی هرنوع ناامنی در عراق در ناامن شدن ایران تاثیر می‌گذارد و بالعکس. ما دو کشور همسایه هستیم و امنیت و ثبات‌مان با هم گره خورده و نسبت نزدیکی دارد. بنابراین باید دقت کنیم بحث ایران و آمریکا به تنهایی نیست بلکه بحث این است که سرنوشت مردم عراق برای ایران مهم است و سرنوشت مردم ایران برای عراق و دو کشور همسایه نمی‌توانند بگویند خانه همسایه آتش گرفته و به من ربطی ندارد! چون حتما آتشش به ما هم سرایت خواهد کرد. بنابراین ایران باید هرچه زودتر تلاش کند تا این بحران مدیریت و حل شود. این وضعیت نه به نفع ایران و نه به نفع عراق و نه به نفع آمریکا و نه هیچ کشور دیگری و تنها داعشی‌ها و تکفیری‌ها و گروه‌های تروریستی از این فضا استفاده خواهند کرد.

درباره FATF حقیقت را به مردم بگویید

عبدالله متولیان در جوان نوشت:

آنچه که در باره لوایح استعماری FATF، پالرمو و CFT نگران کننده است، اصرار بر تصویب آن در عین نامحرم دانستن مردم و سکوت دولت در قبال مردم است، گویا دولت در باره این لوایح دانستن را حق مردم نمی‌داند و این همان نقطه ضعف کلیدی و رویه جاری در کشور است که آثار و نتایج خطرناکی در پی دارد که وقایع پس از افزایش قیمت بنزین (بدون توجیه مردم) از نمونه‌های عدم اعتماد به مردم و نامحرم دانستن آنان است.

در وقایع پسابنزین عدم اعتماد به مردم سبب سوءاستفاده حداکثری اشرار و اغتشاش گران سازماندهی شده و تحمیل خسارات جانی و مالی و آبرویی فراوان به مردم و نظام شد. در باره این لوایح استعماری نیز نه تنها دانستن حق مردم است بلکه بی‌شک عدم اعتماد به مردم می‌تواند آثاری به مراتب بدتر و سنگین‌تر از لوایح مذکور در پی داشته باشد. فهرستی کوتاه از تیتر برخی از اخبار منتشر شده در این باره (که متأسفانه هیچ مسئول دولتی تا کنون از طرق مختلف از جمله رسانه رسمی کشور نسبت به شفاف سازی آن و رد یا قبول آن‌ها توضیحی داده نشده و موجب نشر شایعات و اتهامات پراکنده علیه دولتمردان کشور شده است) از این قرار است:

۱ – خروج امریکا از برجام با هدف «تشدید فشار همه جانبه به نظام اسلامی و مردم ایران و عاصی کردن و کشاندن آنان به کف خیابان» قسمتی از جنگ نسل چهارم و براندازی هنگ کنگی بود که تحقق آن بنا به گفته بسیاری از مقامات امریکایی، مستلزم پیوستن ایران به لوایح استعماری FATF، پالرمو و CFT است. اظهارات مقامات وزارت خزانه‌داری امریکا در سال‌های اخیر بر این حقیقت تصریح دارد که لوایح مذکور نقش بسیار مهم و برجسته‌ای در سیاست فشار حداکثری امریکا، شفافیت و کنترل مالی ایران دارد.

دیوید کوهن معمار تحریم‌ها علیه ایران می‌گوید: موفقیت تحریم‌های ما بستگی به وجود یک سیستم مالی «شفاف» و «خوب تنظیم شده» دارد، بر اساس مجموعه‌ای از اطلاعات کلیدی در مورد ماهیت معاملات مالی طرفین شرکت کننده و افرادی‌که در نهایت از آن‌ها بهره مند می‌شوند، ما معاملات را برای بازیگران غیرقانونی که سعی می‌کنند خود را پشت اقتصاد قانونی پنهان کنند سخت‌تر می‌کنیم، به همین دلیل است که شفافیت مالی (ساختمان آن)، محافظت از آن و اجرای آن در هسته مأموریت امنیت ملی وزارت خزانه داری ما قرار دارد.

۲ – پیوستن به این لوایح اگر دور زدن تحریم را غیرممکن نکند بی‌شک بسیار سخت‌تر و هزینه دارتر خواهد کرد.

۳ – آقای ظریف رسماً در مجلس گفته نه من نه رئیس جمهوری نه هیچ کس دیگر در کشور نمی‌تواند تضمین بدهد که با پیوستن به لوایح فوق موانع پیش پای مبادلات مالی ایران برداشته می‌شود، اما می‌گوییم که پیوستن ما به این لوایح یکی از بهانه‌ها را از دست امریکا خواهد گرفت. براساس سخنان ظریف ما مکلف به از میان برداشتن بهانه‌ها از پیش پای امریکا هستیم.

٤ – حقیقت این است که اولاً بهانه امریکا موجودیت انقلاب اسلامی است نه لوایح فوق، ثانیاً در این تردیدی نیست که با پیوستن ما به لوایح نه تنها بهانه کم نمی‌شود بلکه مستمسک برای تشدید تحریم‌ها و بهانه جویی‌های بیشتر به دست امریکایی‌ها می‌دهد.

۵ – مگر رئیس FATF علناً نگفته که حتی اگر ایران لوایح را بدون هیچ حق تحفظی هم بپذیرد باز هم به طور قطع ایران از لیست قرمز خارج نخواهد شد، پس چه دلیل و الزام قانع کننده‌ای برای پیوستن به این لوایح وجود دارد.
۶ – امریکا بر اساس متن صریح لوایح (علاوه بر حزب‌الله لبنان، حماس، انصارالله یمن و…) سپاه (و نیروی قدس) و صدا و سیما و… را به عنوان حامی تروریسم معرفی کرده و پیوستن ایران به لوایح به منزله قبول خودتحریمی همراه شفافیت مالی و… است.

۶ – طبق کنوانسیون ۶۱ وین و بیانیه ۹ ماده‌ای به هیچ وجه حق تحفظ در مواردی که با روح پیمان مغایر باشد پذیرفتنی نیست.

۷ – مگر ما (به اذعان صریح رئیس‌جمهور) در جنگ اقتصادی نیستیم؟ کدام انسان عاقل با امضای یک کنوانسیون استعماری، در جنگ اقتصادی محل‌های اختفای مهمات اقتصادی و نقشه راه جنگ خود را آگاهانه به دشمن تسلیم می‌کند؟

۸ – کدام انسان عاقل در معرکه جنگ با دشمن با روشن کردن نورافکن‌های دشمن تمام منافذ دور زدن تحریم را آشکار و مسدود و خود را ملزم به «جبر خودتحریمی» می‌کند؟

۹ – کارکرد و هدف اصلی این لوایح هوشمندسازی و قانونی کردن تحریم‌ها است و دلیلی برای پیوستن به آن‌ها دیده نمی‌شود.

۱۰ – اجرای استانداردهای مندرج در لوایح قطعاً موجب افزایش قدرت نقطه زنی تحریم‌ها توسط امریکا خواهد شد.

۱۱ – تصویب و عضویت و پیوستن ایران به لوایح، راه تنفس اقتصادی کشور را به کلی مسدود می‌کند.

۱۲ – چرا دولت به جای یافتن راه‌های مقابله با زورگویی و مستعمره طلبی اقتصادی غرب، سیاست تسلیم سازی و تشدید فشار به نظام اسلامی را در پیش گرفته و اصطلاحاً از ترس مرگ راه خودکشی را در پیش گرفته است؟

۱۳ – درحالی که منوچین (وزیر خزانه داری امریکا) رسماً و علناً تأکید می‌کند که باید ایران به لوایح بپیوندد و این پیوستن برای ما حیاتی بوده و مانع از دور زدن تحریم‌ها می‌شود، باز هم دولتمردان بر تصویب آن‌ها اصرار می‌کنند.

۱٤ – اجرای کامل لوایح به انزوای مالی ایران منجر و زمینه تشدید تحریم‌ها و تکمیل فرایند تسلیم سازی است.

۱۵ – پیوستن ایران به لوایح به منزله زمینه سازی برای اجرای برجام‌های بعدی و گرفتن برگ برنده در ادامه مسیر مبارزه و جنگ اقتصادی است.

۱۶ – پیوستن به لوایح مذکور بر خلاف نص قانون اساسی، قوانین موضوعه، مصالح و منافع ملی است.

۱۷ – اگر ٤۰ اولویت مهم کشور فهرست شود به اذعان اکثر نخبگان و کارشناسان، پیوستن ایران به لوایح بی‌شک اولویت چهلم هم نخواهد بود پس این همه فشار و اصرار چه دلیلی جز تعقیب پروژه تسلیم سازی و پاک کردن صورت مسئله و ریختن آب به آسیاب دشمن دارد؟

۱۸ – در حالی که ایران با شیطان بزرگ روابط دیپلماتیک نداشته و فاقد سفارتخانه هستند، این لوایح در واقع شعبه اختصاصی وزارت خزانه داری امریکا در ایران است.

۱۹ – این لوایح قطعاً تهدید کننده جدی امنیت ملی ایران است، چون ملزم به «شناسایی و به اشتراک گذاشتن اطلاعات مربوط به ذی‌نفع واقعی» است و زمینه لازم را برای اجرای موفقیت آمیز تحریم‌های ثانویه بانکی امریکا در خاک ایران توسط نظام بانکی جمهوری اسلامی ایران فراهم می‌کند.

مردم (قبل از آنکه به سبک و سیاق معمول در سال‌های اخیر مبنی بر عدم اعتماد به مردم و پنهان کاری و… با یک اقدام پرهزینه و احتمالاً مستعمره‌ساز مواجه شده و طبق معمول هزینه آن را به جای مسببان اصلی اتفاقات و سوءمدیریت‌ها بپردازند) بی صبرانه منتظر توضیحات و توجیهات منطقی و قابل قبول مسئولان بوده و به‌عنوان صاحبان اصلی انقلاب بر این عقیده‌اند که فرصتی که در اختیار مسئولان برای خدمت و مقابله با فشارهای تسلیم‌ساز دشمن قرار می‌دهند بسیار محدود بوده و به وقت مناسب تصمیم انقلابی خواهند گرفت و مشارکت مردم در عرصه انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی یکی از وقت‌های طلایی است که مردم با انتخاب نمایندگان شجاع، مؤمن، متدین، انقلابی، جوان، باانگیزه، فهیم و بصیر و… مسیر بازگشت به ارزش‌های حیاتی نظام و گام دوم انقلاب را هموار خواهند کرد.

امیدواری به مسکو و پکن تا کجا و کی؟

محمدرضا ستاری در ابتکار نوشت:

سفر محمدجواد ظریف وزیر خارجه ایران به مسکو و پکن توامان شده با چند اتفاق منحصر‏به‏فرد در منطقه. نخستین موضوع همزمانی این سفر است با مانور مشترک دریایی میان روسیه، ایران و چین؛ مانوری که با پوششی وسیع در رسانه‌های بین‌المللی همراه بود و حتی برخی از نشریات اروپایی مانند اشپیگل آلمان در خصوص آن گزارش دادند که پیام چنین اقدام سه‏جانبه‌ای در بندر چابهار، این است که ایران را نمی‌توان منزوی کرد.

در واقع فارغ از تمامی جنبه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی، این مانور نشانگر آن است که ایران در شرایط کنونی به صورت علنی خواستار بهره‌گیری از مزیت موازنه و همراهی با قدرت‌های بزرگ همسو است؛ امری که با توجه به محوریت شعار «نه شرقی و نه غربی» در سیاست خارجی ایران به گفته برخی از کارشناسان حاکی از پوست‏اندازی جدید در مناسبات دیپلماتیک ایران است.

دومین موضوع مهم که همزمان شده با سفر ظریف به روسیه و چین، حمله آمریکا به نیروهای حشد‏الشعبی در استان الانبار عراق است. حمله‌ای که هر‏چند در گذشته نیز مسبوق به سابقه بوده، اما این‏بار آمریکایی‌ها آشکارا آن را بر عهده گرفته و با پیوند زدن آن به ایران، در پی تشدید سطح تنش‌ها با تهران هستند.

سومین موضوع مربوط به تحولات پیرامون توافق هسته‌ای است. هفته گذشته خبرگزاری رویترز به نقل از شش دیپلمات اروپایی اعلام کرده که سه کشور آلمان، انگلیس و فرانسه قصد دارند در ماه جاری میلادی مکانیسم ماشه در برجام را به منظور توقف گام‌های‏ هسته‌ای ایران فعال کنند.

این امر در پیوند با صحبت‌های روز دوشنبه سرگئی لاوروف وزیر خارجه روسیه که پس از دیدارش با ظریف در مسکو گفته بود، برجام به دلیل مسیر مخربی که آمریکا در پیش گرفته است در معرض فروپاشی قرار دارد، بیانگر روندی جدید از مناسبات بین‌المللی در خصوص ایران است. ‏خاصه آنکه ایالات متحده آمریکا در طول یکسال گذشته فرآیندی معنادار را در جهت اجماع جهانی علیه ایران آغاز کرده و اکنون در حوادث عراق به طور رسمی ایران را متهم به سازماندهی در جهت ضربه زدن به نیروهای آمریکایی می‌کند.

در این میان، فصل مشترک تمامی راهبردهای ایران‏هراسی از سوی ایالات متحده و هم‏پیمانانش تمرکز بر روی موضوعی ملموس به نام برجام است تا هزینه‌های شکست احتمالی آن را تماماً بر دوش ایران بیندازد. هر چند ظریف دیروز در دیدار با مقامات چینی تصریح کرده که بعید می‌داند اروپایی‌ها از برجام خارج شوند، اما اقدامات اروپا که برجام را میراث دیپلماتیک خود می‌داند در طول یکسال و نیم گذشته نشان داده، نه اراده‌ای در جهت مقابله با تحریم‌های آمریکا دارد و نه توانی. در نتیجه به نظر می‌رسد طرف مقابل مترصد فرصتی است تا گام‌های هسته‌ای ایران به مسیر غیر‏قابل بازگشتی بیفتد تا با ارجاع پرونده به شورای امنیت سازمان ملل، ضربه نهایی به برجام وارد شود.

در این رابطه است که با توجه به مبهم بودن تحولات آتی، تدوین راهبردهای خارجی ایران در جهت مقابله با چنین روندی اصطکاک اهمیت فزاینده‌ای برخوردار است؛ زیرا اولاً تصمیم درست در زمان درست قابل بهره‌برداری بوده و چه بسا پس از گذشتن از زمان مناسب، هزینه‌زا نیز باشد.

ثانیاً برجام هر چند که بر روی کاغذ وجود دارد، اما همچنان پنجره دیپلماسی را باز نگه داشته و سدی جدی در مقابل اجماع جهانی محسوب می‌شود. از سوی دیگر، هر چند هم که راهبردهای ایران، روسیه و چین از نظر منافع در منطقه امروز به یکدیگر نزدیک باشد، اما در شرایط خاص به واسطه مناسبات سیاسی و اقتصادی جهانی بعید به نظر می‌رسد که مسکو و پکن تا انتهای این مسیر نامعلوم در کنار ایران قرار بگیرند؛ موضوعی که نمونه بارز آن را در رای مثبت این دو کشور به قطعنامه‌های سازمان ملل و فراهم آوردن شرایطی برای رفتن ایران به زیر فصل هفتم منشور ملل متحد در زمان دولت‌های نهم و دهم شاهد بودیم.

لذا دقیقاً در همین نقطه است که می‌توان گفت پیوندهای غربی و شرقی در تصمیم‌گیری‌های داخلی هر چند شرط لازم محسوب می‌شود، اما به هیچ عنوان شرط کافی نبوده و لزوم طراحی مناسبات در جهت تامل‏برانگیز شدن هر‏گونه اقدام از سوی شرکای برجام چه در اروپا و چه در مورد چین و روسیه، حلقه کلیدی راهبرد سیاست خارجی ایران در شرایط حساس و دشوار کنونی است.

آمریکا در عراق سیلی خورد

محسن پیرهادی در رسالت نوشت:

فارغ از آن‌که بهانه آمریکایی‌ها برای حمله به مواضع تیپ 45 بسیج مردمی عراق در استان الانبار چه بوده، حمله مستقیم و ایجاد درگیری رویارو با حشدالشعبی، عجیب به نظر می‌رسد. هر کس که تحولات اخیر عراق را رصد کرده باشد، می‌داند که آمریکا و متحدانش، از روز اول هم دل‌خوشی از حشدالشعبی نداشتند و حتی در مواقعی، رسما تز انحلال آن را دنبال کرده‌اند. اما دلیل حمله مستقیم سنت کام به حشدالشعبی، باوجودآنکه می‌داند هزینه‌ها و تبعات سنگینی به همراه خواهد داشت، چیست؟

چند ماه پیش، زمانی که دولت آمریکا رسما خواهان انحلال حشدالشعبی شد، نخست‌وزیر عراق رسما آن را بخشی از نیروهای مسلح عراق اعلام کرد و تیر دولت ترامپ به سنگ خورد. از سوی دیگر، در جریان درگیری‌های داخلی عراق که از حدود سه ماه پیش شدت گرفت، رسانه‌های جبهه غربی، تلاش زیادی کردند تا سوی اعتراضات، ماهیت حشدالشعبی را نشانه رود که با هوشمندی مرجعیت شیعی و همراهی حشدالشعبی با آن بخش‌هایی از اعتراضات که مردمی بود، این سناریو هم ناکام ماند.

حشدالشعبی، ازآنجاکه نیرویی مردمی، شیعی و تشکیل‌شده بر مبنای تفکر مقاومت است، نیروهای مسلح عراق را از حالت انفعال و خمودی درآورده و ابتکار عمل را در دست گرفته است. نقش این سازمان نظامی مردمی در مقابله با داعش و حضور سرتاسری آن در تمام شهرها و مرزها و حتی روستاها که از ماهیت مردمی آن نشات می‌گیرد، باعث تغییر موازنه داخلی عراق شده است، به‌طوری‌که حتی تحلیلگران منطقه‌ای اعلام می‌کنند رصد دقیق تحرکات و هماهنگی‌های میدانی و مرزی میان نیروهای سنت کام و عوامل داعش، تحت اشراف سازمان حشدالشعبی قرارگرفته و نقاب از چهره دوگانه آمریکا برداشته است، آمریکایی که از یک‌سو رهبر ائتلاف ضد داعش است و از سوی دیگر از این گروه تروریستی، پشتیبانی مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی می‌کند.

روشن است که در چنین شرایطی، آمریکا نتواند حشدالشعبی را تحمل کند و مترصد فرصتی برای اجرای فرمول قدیمی نظریه بحران باشد، فرمولی که ابتدا با مشغول کردن حریف و ایجاد خلا امنیتی، کشوری را به آشوب بکشاند که بهانه‌اش می‌تواند انتخابات یا نارضایتی از اوضاع مالی باشد و سپس در گام دوم، خود مستقیما وارد عمل شده و عملیات کند. به خاطر داریم که تنها مقطعی که دشمن توانست دانشمندان هسته‌ای ما را ترور کند، ماه‌های پس از فتنه 88 بود و چنین چیزی، نه قبل و نه بعدازآن، اتفاق نیفتاده است.

از سوی دیگر، آمریکا تلاش کرد تا با استفاده از معترضان جوکری، سازمان حشدالشعبی و متحدان آن را عامل بسیاری از نارضایتی‌ها در عراق جلوه دهد و با این ترفند، میان بدنه مردم و این سازمان، شکاف ایجاد کند. عجیب آن‌که جادوگران رسانه‌ای و هالیوودی آمریکا، این توانایی را داشته‌اند که مردمی‌ترین سازمان مسلح عراق که برای حفظ ثبات، امنیت و تمامیت عراق، بیش از سایر بخش‌های مسلح عراق شهید داده است را در ذهن بخش‌هایی از مردم، غیرمردمی و عامل بی‌ثباتی جلوه دهند و این فریب و وارونه نمایی رسانه‌ای، مقدمه عملیات نظامی علیه حشدالشعبی بوده است.

پیش‌ازاین، سپاه پاسداران در ایران و حزب‌الله در لبنان، مورد تحریم یا تهاجم مستقیم آمریکا بوده‌اند. باید به حشدالشعبی و ملت عراق تبریک گفت که در این فاصله کوتاه از زمان تشکیل، آن‌قدر مؤثر عمل کرده‌اند که حالا نامشان به همان فهرستی اضافه می‌شود که پیش‌ازاین، نام نیروهای مسلح مقتدر ما و رزمندگان فداکار حزب‌الله، در آن ثبت‌شده است.