چهارشنبه , ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » سخن روز مطبوعات

سخن روز مطبوعات

سرمقاله روزنامه ها

بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحت‌طلبی، بحث دنیاخواهی و آخرت جویی، دو مقوله‌ای است که هرگز با هم جمع نمی‌شوند.

سرویس سیاست مشرق – روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********

آخرین فریب

محمد ایمانی در کیهان نوشت:

۱- این روزها دهمین سالگرد انتخابات ۸۸ و آغاز فتنه سبزی که از آشوب سیاسی به مقدمه چینی برای ۸ سال حصر اقتصادی ملت ایران انجامید. همچنین در ششمین سالگرد انتخابات ۹۲ قرار داریم که وعده داده شد از طریق تعامل با آمریکا و اروپا، چرخ سانتریفیوژها و اقتصاد با هم بچرخد و مردم از پول یارانه بی‌نیاز شوند.

دهه سپری شده، درس‌های بسیاری برای اهل عبرت و دقت دارد و می‌تواند توشه راه دهه آینده ما شود. یک پرسش مهم درباره دهه گذشته این است که آیا منطقاً امکان داشت آمریکا، دشمن ملت ما در ۷۸ سال گذشته بلکه دشمن شماره یک بسیاری از ملت‌ها پس از جنگ دوم جهانی باشد، اما سیاستمدارانی در کشور ما، او را دوست و شریک بپندارند؟!

۲- ده سال قبل، مردم ما به چشم دیدند که اوباما و وزیر خارجه‌اش هیلاری کلینتون، چگونه از آشوبگرانی با عنوان «جنبش سبز» برای براندازی حمایت می‌کنند. آمریکا و انگلیسی که حتی سیاستمدار سکولار و غربگرایی مانند دکتر محمد مصدق را تحمل نکردند و به زیر کشیدند، چگونه حامی فتنه سبز و سران آن شده و تمام امکانات رسانه‌ای را در اختیارشان گذاشته بودند؟ شاید کسانی بگویند آن ماجرا رنگ و بوی سیاسی داشت.

اما به دو سال نکشید که همان تیم اوباما-کلینتون با مشورت طیف‌هایی از گردانندگان فتنه سبز، «تحریم‌های فلج‌کننده» را علیه ملت ایران به اجرا گذاشتند. با این وجود، همچنان سیاسیونی بودند که تلقی یا تلقین شان، دوست انگاری و شریک پنداری دولت اوباما در صورت مذاکره و توافق بود. چرا؟ کجای کارشان می‌لنگید که رژیم حامی براندازی و ترور و تحریم اقتصادی بی‌سابقه و راه انداز فتنه ضدامنیتی داعش در کنار مرزهای ایران را قابل اعتماد می‌نامیدند؟ ما از خرداد ۸۸ و سپس خرداد ۹۲، راهی پر عبرت و تجربه را طی کرده‌ایم که می‌تواند توشه راه آینده مان باشد.

۳- نخست‌وزیر ژاپن که ماموریت داشت پیغام ترامپ را به ایران بیاورد، یک جمله مهم و طلایی را در دیدار رهبر انقلاب گفت که هم ادعای ترامپ درباره مذاکرات صادقانه را باطل می‌کند و هم رازگشایی از علت بی‌فایدگی میانجی‌گری‌هایی از این دست می‌باشد. آقای آبه تصریح کرد «آمریکایی‌ها همواره می‌خواهند طرز فکر و عقاید خود را به دیگر کشورها تحمیل کنند».

نخست‌وزیر ژاپن در سفر به ایران به جای آنکه نقشه واشنگتن را پیش ببرد، به عنوان رئیس‌دولتی که ۷۴ سال است در اردوگاه دوستان و زیر دستان آمریکا قرار گرفته، شهادت داد آمریکا فقط دنبال «تحمیل» است، نه تعامل دو جانبه و برد- برد. با این وصف، اگر کسانی نسخه مذاکره و «تسلیم در مقابل تحمیل» را می‌پیچند، از صلاحیت ساقطند و حق ندارند از حقوق بشر و آزادی و کرامت انسان و از این قبیل دم بزنند. آنها رفیق قافله‌ای هستند که به نام راه بلدی، کاروان را به بیراهه و وسط کمین دزدهای سرگردنه می‌کشانند.

۴- مولوی در دفتر اول مثنوی و ذیل عنوان «متابعت نصاری وزیر را» از حقیقتی تلخ سخن می‌گوید می‌گوید «… صد هزاران دام و دانه‌ست‌ای خدا- ما چو مرغانِ حریصِ بی‌نوا / دم به دم ما بسته دام نوییم- هر یکی گر باز و سیمرغی شویم / می‌رهانی هر دمی ما را و باز- سوی دامی می‌رویم، ای بی‌نیاز / ما درین انبار گندم می‌کنیم- گندم جمع آمده گم می‌کنیم / می‌نیندیشیم آخر ما به هوش- کین خلل در گندم است از مکر موش / موش تا انبار ما حفره زدست- وز فنش، انبار ما ویران شدست / اول‌ای جان دفع شر موش کن- وانگهان در جمع گندم جوش (کوش) کن». همان‌اشرافیتی که به بهانه فشارهای اقتصادی بر مردم، آدرس التماس از دشمن را می‌دهد، هنگام تدبیر و تصمیم سازی، خواص و هم قبیله ای‌ها را بر عامه مردم ترجیح می‌دهد. یا دست کم، مردم را در مقابل دشمنان و بدخواهان و زالو صفتان تنها می‌گذارد.

۵- چه چیزی حال ما را خوش یا ناخوش می‌کند؟ دو پزشک را در نظر بگیرید. یکی، برای درمان موثر، داروی تلخ می‌دهد یا حتی ممکن است جراحی را تجویز کند و دومی، می‌گوید خودت را اذیت نکن؛ مورفین تزریق می‌کنم و توپ توپ می‌شوی! این، حکایت دو رویکرد به مردم و دغدغه‌ها و چالش‌های پیش روی آنهاست.

بارها دیده و شنیده ایم این دو گانه را. یکی، تازه داماد و همسر و پدری است که عروس یا زن و فرزند تازه به حرف افتاده و یا نوه شیرین‌تر از فرزند را می‌گذارد و می‌رود تا از حیثیت و ناموس و عزت و شرافت صیانت کند -هر جا که می‌خواهد باشد- و دیگری پیرانه سر، دل به انواع شهوات دنیا از جاه و مقام و ثروت و کاخ نشینی می‌بازد و در زندگی‌اشرافی غرق می‌شود، بی‌آنکه از خود بپرسد «از مردمی که عائله تو محسوب می‌شوند، خبر داری؟ مردم به کنار! از زن و فرزند خود خبر داری؟!». اولی -همان که برای مردم، از عزیزترین عزیزانش گذشت- هر جا قدم گذاشت، آباد کرد و ساخت، و دومی هر جا گذرش افتاد، فرصت‌ها را از مردم دریغ کرد.

۶- رهبر انقلاب ۲۴ مهر ۹۱ در دیدار بسیجیان خراسان شمالی، از یک دوگانه مهم سخن گفتند که مسئله امروز و فردای ماست. ایشان فرمودند: «یک مسئله، مسئله ایثار است. ایثار در لغت، نقطه مقابل استئثار است. استئثار یعنی هرچه که وجود دارد، ما برای خودمان بخواهیم. گاهی در بعضی از دعاهای ائمه (علیهم‌السّلام) از مستأثرین شکایت شده است.

مستأثرین یعنی آن کسانی که هرچه هست، برای خودشان می‌خواهند؛ دنبال منافع شخصی و دست‌اندازی به داشته‌های دیگرانند. ایثار، نقطه مقابل این است؛ یعنی از سهم خود، از حق خود برای دیگران گذشت کردن، و به نفع دیگران از حق خود صرف‌نظر کردن… آن قله‌های بسیج که عرض کردیم، آنهائی هستند که جان خودشان را در کف دست گرفتند، رفتند برای دفاع از اسلام، برای دفاع از انقلاب، برای دفاع از امام، برای دفاع از کشور، برای حفظ مرزهای کشور جنگیدند. از خودگذشتگی، بالاتر از این؟ بیش از این؟ این، قله ایثار است. پائین‌تر از این، صرف‌نظر کردن و گذشتن از منافع کوتاه‌مدت مادی است».

۷- پیش از امام خامنه‌ای، امام خمینی (ره) ۲۹ تیر ۱۳۶۷ در پیام مربوط به پذیرش قطعنامه ۵۹۸، همین دوگانه را یادآور شدند و فرمودند «ملت عزیز ما که مبارزان حقیقی و راستین ارزش‌های اسلامی هستند، به خوبی دریافته‌اند که مبارزه، با رفاه‌طلبی سازگار نیست؛ و آنها که تصور می‌کنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان، با سرمایه‌داری و رفاه‌طلبی منافات ندارد، با الفبای مبارزه بیگانه‌اند. و آنهایی هم که تصور می‌کنند سرمایه‌داران و مرفهان بی‌درد با نصیحت و پند و اندرز متنبه می‌شوند و به مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آنان کمک می‌کنند، آب در هاون می‌کوبند.

بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحت‌طلبی، بحث دنیاخواهی و آخرت جویی، دو مقوله‌ای است که هرگز با هم جمع نمی‌شوند. و تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینین بی‌بضاعت، گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلابها هستند. ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم… از اتهامات نباید ترسید. باید خدا را در نظر داشت، و تمام همّ و تلاش خود را در جهت رضایت خدا و کمک به فقرا به کار گرفت و از هیچ تهمتی نترسید». (جلد ۲۱ صحیفه امام خمینی، صفحات ۸۶-۸۷)

۸- در جهان قاعده‌مند از منظر خالق آن، نمی‌توان یلخی و بی‌قاعده زیست و انتظار موفقیت داشت. امیر مومنان در خطبه ۲۴۱ نهج‌البلاغه و در حالی که یاران خویش را به جهاد تشویق می‌کرد، برخی از این قانونمندی‌ها را که کلید پیروزی و رمز ظفرمندی است، بیان کرد؛ «وَاَلله مُسْتَأْدِیکُمْ شُکْرَهُ وَ مُوَرِّثُکُمْ أَمْرَهُ وَ مُمْهِلُکُمْ فِی مِضْمَارٍ مَحْدُودٍ لِتَتَنَازَعُوا سَبَقَه، ُ فَشُدُّوا عُقَدَ اَلْمَآزِرِ وَ اِطْوُوا فُضُولَ اَلْخَوَاصِرِ. لاَ تَجْتَمِعُ عَزِیمَهٌ وَ وَلِیمَهٌ؛ مَا أَنْقَضَ اَلنَّوْمَ لِعَزَائِمِ اَلْیَوْمِ وَ أَمْحَی اَلظُّلَمَ لِتَذَاکِیرِ اَلْهِمَمِ. خداوند، شکر گزاری را بر عهده شما نهاده، و امر حکومت را در دست شما گذارده، و مهلتی محدود داده تا برای پیش افتادن و جایزه گرفتن، با هم ستیز کنید. پس کمربندها را محکم ببندید، و دامن همّت بر کمر زنید، که عزم و اراده برای (به دست آوردن ارزش‏های والا) با خوشگذرانی و شکم بارگی قابل جمع نیست. چه قدر نابودکننده است خواب‏ برای تصمیم‏های روز، و تاریکی‏های فراموشی برای همّتهای بلند!». راز موفقیت‌ها و ناکامی‌های خود در دهه گذشته را می‌توانیم ذیل همین چند فراز از بیانات امیر کلام (ع) جست و جو کنیم.

9- فریبکاری است که بزک کنندگان شیطان بزرگ بگویند مذاکره با آمریکا نه، پس چی؟ انگار با مردمانی فاقد حافظه رو به رو هستند یا مردم ما تازه به آمریکا رسیده‌اند و به ویژه، تجارب یک دهه گذشته را ندارند. عیار رویا بافی‌ها درباره آمریکا و اروپا، در تیزاب واقعیت‌ها آشکار شد اما عجیب اینکه کسانی، بی‌راهه و بن‌بست را تنها راه وانمود می‌کنند و طلبکارانه می‌پرسند اگر این مسیر ]بن‌بست[ نه، پس کدام مسیر؟ راهی که کشور را معطل عملیات فریب دشمن کند و فرصت‌ها را بسوزاند، باتلاق است نه راه.

۱۰- نقشه دشمن و عناصر همسو با آن برای شرطی سازی، آسیب‌های مهمی به سیاست و اقتصاد ما وارد کرده است. این آخرین جادوی دشمن را باید در هم شکست. در دوره «تعلیق و انتظار برای معجزه‌گری برجام»، به تدریج رکود اقتصادی حاکم شد. درعین حال نقدینگی رها شده، سراغ بخش‌های دلالی غیر مولد رفت و شرایط رکود تورمی را حاکم کرد. اما از همه بدتر، «شرطی‌سازی» مردم و تصمیم گیران، به مذاکره با آمریکا و اروپا بود. به بازار و مردم و برخی مدیران چنین تلقین شد که هر وقت بوی سفرهای دیپلماتیک و مذاکره می‌آید، حال اقتصاد رو به بهبود می‌شود و هر وقت می‌خواهیم پای حداقل حقوق خود بایستیم یا در برابر تهدید دشمن از خود اقتدار نشان دهیم، بازار ملتهب می‌شود! دولت متاثر از این عملیات فریب، شش سال معطل و منتظر ماند اما نتیجه‌ای جز تضعیف بنیه اقتصادی کشور و معیشت مردم نگرفت.

۱۱- متاسفانه استدلال‌های صاحب‌نظران کمتر شنیده شد. کسی نگفت چرا ظرفیت‌های اقتصادی داخلی مورد بی‌مهری قرار می‌گیرد و نابود می‌شود. صرف آمد و شد هیئت‌های خارجی در انتخابات برای مردم فاکتور شد. برخی مدیران، به جای اهتمام به رونق اقتصاد ملی (هجدهمین اقتصاد بزرگ دنیا) و توسعه دیپلماسی عزتمندانه و حکیمانه در جهان غیر غرب، تماشاچی بازی چند لایه غرب شدند. رندان معارض با نظام و انقلاب هم که سرنوشت ملت و اعتبار دولت نیز برایشان مهم نیست، همچنان با الّا کلنگ ارز بازی کردند تا دولت و دیگر نهادها جرئت نکنند به بازی دشمن پایان دهند. اما واقعیت این است که این بازی مدتهاست ‌اشباع شده و پایان یافته است. وزارتخانه‌ها و معاونت‌های رئیس‌جمهور، بالغ بر بیست دستگاه را شامل می‌شوند. دولت، فقط وزارت خارجه نیست، همچنانکه وزارت خارجه، صرفاً متولی برجام و مذاکره با اروپا و آمریکا نیست. کل مسئولیت‌های دولت با این رویکرد، به یک چهلم یا یک پنجاهم آن فروکاسته شده و تصویری کاریکاتوری از پیکره عملکرد دولت ساخته است. باید نقطه پایان بر این رفتار گذاشت.

اقلیت خودتی! من ایرانی‌ام

سعید زارع در ایران نوشت:

در روزهای اخیر چند خبر نگران کننده و تأسف‌بار در رسانه‌ها و فضای مجازی کشور، منتشر شد: «اهانت به جامعه اهل حق ایران»؛ «پایین کشیدن صلیبی از فراز کلیسا»؛ «اهانت به مقدسات برادران اهل سنت» و در نهایت «بخشنامه‌ای توهین‌آمیز و عجیب از سازمان بهزیستی کشور مبنی بر ممنوعیت به‌کارگیری پرسنل اقلیت‌های دینی در مهد کودک‌های سراسر کشور!»

تاریخ معاصر ایران، آینه‌ای روشن از آرمان‌ها و مطالبات مردم ایران است. تاریخ یکصد ساله عدالت‌خواهی ملت ایران، نشان از آن دارد که مردم ایران زمین، همواره خواهان حرمت نهادن به کرامت انسان و رعایت عدالت اجتماعی در جامعه است. براساس یافته‌های دین‌پژوهان و پژوهشگران حوزه ادیان، آموزه‌های همه ادیان آسمانی و تعالیم تمام انبیای الهی بر عدالت، انصاف و رعایت حقوق انسانی، تأکید دارد و ما این نکته را در تاریخ ایران در بیانات بنیانگذار جمهوری اسلامی و اشارات رهبر معظم انقلاب، همواره شاهد بوده‌ایم. بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تمام ایرانیان از هر قوم، دین و مذهبی، محترم و عزیز هستند. در اصل نوزدهم قانون اساسی تأکید شده است که: «مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند، از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود.»

پرسش مهم این است که با تمام این قوانین و تأکیدات بزرگان کشور، چرا حقوق شهروندان قومی، مذهبی و دینی به شایستگی و مطابق قوانین، رعایت نمی‌شود؟! همه می‌دانیم که بزرگ‌ترین سرمایه یک ملت، اعتماد، روح همبسته و هویت منسجم شهروندان جامعه است. چگونه است که هراز گاهی، برخی بر طبل چنددستگی، واگرایی و تفرقه در جامعه می‌کوبند؟ چگونه ممکن است که از «همبستگی اجتماعی» و «انسجام ملی» به درستی به عنوان اصل اساسی تداوم جامعه ایرانی سخن رانده شود اما مصادیق گسست اجتماعی و شکاف قومی و همچنین عوامل چنددستگی جامعه ایرانی که همچون موریانه در حال تهی کردن و ویرانی جامعه است، مشاهده نگردد؟! چگونه می‌شود که نژادپرستی و برتری قومی را زمینه‌ساز تبعیض و بی‌عدالتی اعلام کرد اما از رفتار تحقیرآمیز، تفرقه‌افکن و تبعیض‌آمیز که مخالف وجدان، دین و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است، جلوگیری نکرد؟! در حالی که همه می‌دانیم که باور به تبعیض در میان مسئولان میانی و وجود احساس تبعیض در میان شهروندان، هم کیان جامعه را تهدید می‌نماید و هم سلامت روان و فضایل اخلاقی جامعه را نابود می‌کند.

در فرهنگ ما ایرانیان همواره همبستگی، همزیستی مسالمت‌آمیز، محبت به همنوع، جوانمردی، مدارا و مروت، کرامت و عدالت، شفقت و عشق به یکدیگر، یک اصل اساسی و چنددستگی، تفرقه، خشونت، واگرایی، برتری‌جویی، اهانت، تحقیر، تبعیض و نامهربانی، یک امر ناپسند و غیر اخلاقی بوده است. اما از اینرو که، این قبیل مسائل در جامعه امروز ایران، مدام تکرار می‌شود، می‌توان دریافت که ما نیاز به فرهنگ‌سازی در این زمینه و نهادینه کردن این ارزش در جامعه به صورت مستمر و روشمند داریم. علاوه بر آن، در دستگاه‌های اجرایی کشور نیز خلأ قانونی، احساس می‌شود. البته ابلاغ منشور حقوق شهروندی از جانب دکتر حسن روحانی؛ ریاست محترم جمهوری، بزرگ‌ترین دلیل و قوی‌ترین پیام بود که ما را تشویق می‌نمود تا به اصلاحات امیدوار باشیم. دولت تدبیر و امید، برای تحقق حقوق شهروندان، منشور حقوق شهروندی را در سال ۹۵، ارائه کرد تا به لحاظ قانونی از هرگونه تبعیض و تفرقه در جامعه، جلوگیری شود. جای بسی تعجب و نگرانی است که با وجود تأکید دولت بر حقوق شهروندی چگونه از دل یک سازمان دولتی (زیر مجموعه وزارت کار، تعاون و رفاه اجتماعی)، بخشنامه‌ای تبعیض‌آمیز و مخالف روح حاکم بر قانون اساسی و صراحت منشور حقوق شهروندی، صادر شده است؟!

چگونه کرامت انسانی ایرانیان پیرو ادیان توحیدی، زیر پا گذاشته می‌شود، در حالی که در ماده هفت این منشور آمده است: «شهروندان از کرامت انسانی و تمامی مزایای پیش بینی شده در قوانین و مقررات به نحو یکسان بهره‌مند هستند.» همچنین در ماده ۱۰ آمده است: «توهین، تحقیر یا ایجاد تنفر نسبت به قومیت‌ها و پیروان ادیان و مذاهب و گروه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی، ممنوع است.»

چگونه ریاست سازمان بهزیستی از پذیرش مسئولیت تصمیم نادرست و تبعیض‌آمیز خود سرباز می‌زند و مسئولان عالی وزارت از مردم ایران به شایستگی عذرخواهی نمی‌کند؟ در حالی که در ماده ٢٤ این منشور آمده است: «حق شهروندان است که از دولتی برخوردار باشند که متعهد به رعایت اخلاق حسنه، راستگویی، … رعایت حق‌الناس، توجه به وجدان و افکار عمومی، اعتدال و تدبیر و پرهیز از تندروی، شتاب‌زدگی، خودسری، … پذیرفتن مسئولیت تصمیمات و اقدامات خود، عذرخواهی از مردم در قبال خطاها،… و نصب و عزل بر مبنای شایستگی و توانایی افراد باشد.»

چگونه سازمان دولتی به بخشنامه‌ای تبعیض‌آمیز تن می‌دهد در حالیکه در ماده ٧٧ این منشور آمده است: «حق شهروندان است که آزادانه و بدون تبعیض و با رعایت قانون، شغلی را که به آن تمایل دارند، انتخاب نمایند و به آن اشتغال داشته باشند. هیچ‌کس نمی‌تواند به دلایل قومیتی، مذهبی، جنسیتی و یا اختلاف‌نظر در گرایش سیاسی و یا اجتماعی، این حق را از شهروندان سلب کند.» در ماده ١٠٨ نیز تأکید شده است که: «حق دانش‌آموزان است که از آموزش و پرورشی برخوردار باشند که منجر به شکوفایی شخصیت، استعدادها و توانایی‌های ذهنی و جسمی و احترام به والدین و حقوق دیگران، هویت فرهنگی، ارزش‌های دینی و ملی شود و آنها را برای داشتن زندگی اخلاقی و مسئولانه توأم با تفاهم، مسالمت، مدارا و مروت، انصاف، نظم و انضباط، برابری و دوستی بین مردم و احترام به محیط‌زیست و میراث فرهنگی آماده کند.» همچنین در ماده ١١٠ بیان شده است: «هیچ کس حق ندارد موجب شکل‌گیری تنفرهای قومی، مذهبی و سیاسی در ذهن کودکان شود یا خشونت نسبت به یک نژاد یا مذهب خاص را از طریق آموزش یا تربیت یا رسانه‌های جمعی در ذهن کودکان ایجاد کند.»

به نظر می‌رسد که ضروریست دولت بار دیگر به تمام سازمان‌ها و نهادهای دولتی لزوم صیانت از حقوق شهروندان، کرامت انسانی و رعایت عدالت اجتماعی را، تأکید کند و بر انجام دقیق آن نظارت نماید. همچنین همه ما شهروندان ایرانی نیز مراقب رعایت حقوق شهروندان باشیم و بدانیم که اگر جامعه‌ای توسعه یافته، اخلاقی و پیشرو در فرهنگ و تمدن می‌خواهیم باید از خود آغاز کنیم که به تعبیر مولوی این عارف بزرگ ایرانی، تا صلحی در درون انسان اتفاق نیفتد، صلحی در بیرون صورت نمی‌گیرد.

راز یک شعف

محسن مهدیان در خراسان نوشت:

یکم. چه احساسی از دیدن و شنیدن خبر دیدار رهبری با نخست وزیر ژاپن داشتید؟ احساس عزت همراه با شعف و قدرت. این یک حس معنوی است. این حس معنوی آدم و بلکه جامعه را رشد می دهد. همین جا متوقف شوید. موضوع مهم تری وجود دارد.

دوم. به تفاوت دینداری قبل و بعد از انقلاب تا به حال توجه کردید؟ آیا فکر کردید دینداری فردی من و شما ربطی به انقلاب سیاسی ۵۷ ندارد؟ یعنی آدم دیندار بعد از انقلاب هم دیندار مانده است و آدم بی دین نیز همچنین؟ خیر.

اگر دقیق تر شوید می گویید انقلاب ۵۷، بستر دین ورزی حداکثری را فراهم ساخته است. بنابراین دین فردی دوران طاغوت، تبدیل به دین اجتماعی شده است و گستره تحقق توحید روی زمین و سلوک مومنانه بیشتر شده است. انقلاب، ذکر را از سر سجاده به ساحت اجتماع کشانده است.

حرف درستی است. اما ماجرا فراتر است.

اگر دقیق تر شوید می گویید انقلاب سیاسی ۵۷ بستر دین ورزی اجتماعی را تقویت کرده است و بسیاری از آدم ها در بستری که عبودیت جلوه بیشتری دارد، مومن شده اند. یعنی بخشی از اهل معصیت در دوران طاغوت نیز در جامعه دینی اهل ایمان شده‌اند و عاقبت‌شان ختم به خیر شده است. چون بستر تعبد و معنویت و اخلاق فراهم است.

حرف درستی است اما ماجرا باز هم فراتر است.

سوم. فرض کنید یک نفر قبل از انقلاب دارای سطحی از دینداری است و بعد انقلاب نیز همان سطح دینداری را حفظ کند و نه بیشتر. آیا به نظر شما دینداری این آدم تغییر نکرده است؟ خیر. او نیز مومن تر است. این آدم نیز تکوینا رشد یافته تر است. چرا؟ تفاوت این دو را باید در مقایسه دینداری ذیل طاغوت و دینداری ذیل اسلام دید.

ماجرای صفوان جمال معروف است. از اصحاب امام کاظم (ع) بود و یک بار شترهایش را به هارون اجاره داد. امام او را بازخواست کرد. گفت برای سفر معصیت ندادم؛ قصد حج داشت. فرمود آیا علاقه داری هارون سالم برگردد تا کرایه شترهایت را بدهد؟ گفت بله. فرمود به همین میزان راضی به بقای ظالمی و اهل معصیت.

به همین دلیل امام خمینی ذیل تفسیر روایت عمربن حنظله می فرماید، رجوع به طاغوت ولو برای احقاق حق نیز جایز نیست چون کمک به اوست.

نتیجه اینکه مومن با انقلاب سیاسی خمینی و در همان سطح دین ورزی قبلی، بازهم رشد کرده است، چرا که زندگی عادی اش به جای تقویت طاغوت، به تقویت حق منجر می شود.

حرف درستی است اما ماجرا باز هم و بازهم فراتر است.

و در نهایت چهارم. برگردیم به دیدار اخیر رهبری.

تا اینجا هرآن چه گفتیم از انقلاب و جامعه دینی بود اما فعل امام نیز در دینداری امت موثر است. انقلاب یقظه است و تکانه اما سلوک و کمال ادامه دارد. رشد انقلاب به سلوک امام و امت وابسته است.

به عنوان یکی از پارامترهای مهم، هر میزان امام جامعه رشد کند یا کمالاتش را به ظهور بیشتری بکشد و معروفی را اقامه کند، جامعه اهل ذکر و معروف و معنویت بیشتر می شود. امام یک امت دستگیر از مردم است. رشد او رشد جامعه است. اقامه او، یک جامعه را هم با خودش می کشد و بلند می کند. جامعه ای که با او سیر کند، سفر او، سلوک جامعه می شود و در هیچ موقفی در تعارض حق و باطل دچار حیرت نمی شود.

حس معنوی آن روز من و شما از دیدار رهبری، متکی به چنین حقیقتی است. فقط تماشای معنویت نبود، حقیقتاً جامعه رشد معنوی کرد.

هرچند آن روز دقیق تر شدیم وگرنه این حس و کشش ۴۰ ساله است.

رسوایی سیاسی و نفتکشی ترامپ

هادی محمدی در جوان نوشت:

رخدادهای چند هفته اخیر نشان داد که ترامپ برای اینکه در رقابت انتخاباتی امریکا حرفی برای گفتن داشته باشد، چقدر به مذاکره با ایران نیاز دارد. این نیاز تا حدی است که حاضر است شعار فریبکارانه مذاکره بدون پیش‌شرط را هم از ژاپن اعلام کند و دست به دامن نخست‌وزیر ژاپن شود تا او خود را هزینه سیاست‌های قلدرمآبانه ترامپ کند.

شینزو آبه را به تهران می‌فرستد تا با سایه جنگ‌افروزی و چماق نظامی، تا قبل از نوامبر (آبان‌ماه) آینده به آرزوی مذاکراتی با تهران دست یابد. ترامپ اطمینان دارد که در هیچ‌یک از پرونده‌های سیاست خارجی و حتی برخی سیاست‌های اقتصادی خود با اروپا، روسیه و چین به دستاورد مهمی نمی‌رسد و لذا باید با تمام توان و کمک متحدان اروپایی مانند انگلیس، آلمان، فرانسه و متحدان منطقه‌ای مانند رژیم صهیونیستی و امارات و سعودی، هرچه در چنته دارد به میدان بیاورد.

وزیر خارجه آلمان با اینکه نمی‌خواهد روابط تجاری با تهران را از دست بدهد، ولی در سناریویی که برای ترامپ دنبال می‌کرد، با دست خالی و سرافکندگی به کشورش بازگشت و نخست‌وزیر ژاپن در کنار احساس احترامی که در تهران کرد، با تحقیر چهره زشت و ناشایست ترامپ و مواضع کودکانه وی در زبان مقامات ایرانی و به‌ویژه رهبری معظم انقلاب روبه‌رو شد.

رسوایی این تحقیر به حدی بود که رسانه‌های غربی در رویه‌ای شناخته شده دست به سانسور خبری از دیدار آبه با رهبری زدند. محور مشترک کلام ماس و آبه یک سایه جنگ بود تا ایران در محاسبات خود دچار انفعال شود، ولی به خوبی آشکار است که ترامپ قادر به راه‌اندازی جنگ نیست و فقط از سایه جنگ قصد بهره‌برداری دارد.

ترامپ تصور می‌کند که فقط در صورتی می‌تواند به آرزوی مذاکراتی با تهران دست یابد که سیاست صفر کردن درآمد نفتی را محقق کند و اگر ایران واکنش بازدارنده داشته باشد، رویکرد ترامپ و رویای آن محقق نمی‌شود لذا سایه جنگ فقط برای این است که ایران در مقابل فشارهای ترامپ بدون واکنش باشد.

سناریوی مشترک امریکا، انگلیس و اسرائیل و عرب‌های صهیونیست برخلاف انفجارهای بندر فجیره، برای پس از دیدار آبه از تهران تکامل داشت و بلافاصله و برای سایه انداختن بر شکست ترامپ و نتایج سفر آبه، در انفجار دو نفتکش بزرگ سعودی و اماراتی خودنمایی کرد و بلافاصله تهران را متهم بدان کردند.

حال آنکه محتوای دو سفر ماس و آبه و نتایج آن آنقدر برای تهران اهمیت داشت و بزرگ بود که نیازی به اقدام دیگری نداشت و فقط متحدان امریکا را بهره‌مند می‌کرد. تئاترگونه بودن و رسوایی این انفجارها آنقدر مضحک است که بلافاصله پمپئو با اقدام برای مطرح کردن آن در نشست غیرعلنی شورای امنیت سازمان ملل، به دنبال مجبور کردن ایران به مذاکره است! در واقع ترامپ و همه مشاوران داخلی و خارجی‌اش فقط برای طرح‌های عجولانه، هزینه می‌دهند و رسوایی و ناکامی‌های پیاپی ثبت می‌کنند.

بررسی‌های تکمیلی از این انفجارها اثبات خواهد کرد که این سناریوی ناشیانه را یک تلاش دسته‌جمعی استخباراتی متحدان امریکا و پهپادهای امریکایی و کماندوها و دزدان دریایی متحدان آن‌ها سامان داده‌اند که برای ترامپ در آستانه تلاش‌های انتخاباتی، یک سقوط حتمی را تصویر می‌کند. چهره مأیوس ماس و آبه و ماجراجویی ناشیانه در دریای عمان و نمایش اقتدار ایران، باتلاق ترامپ و برخی متحدان خواهد بود.

آشفته ‏بازار سیاست

جهانبخش محبی‏ نیا در ابتکار نوشت:

در زمان تکنولوژی‏های پیچیده جاسوسی و اطلاعاتی که دوران زوال کنترل هم نامیده می‏شود، بسیار عجیب می‏نماید که در آب‏های بین‏المللی و با هر جای دیگر نفتکش‏هایی منفجر شود که صاحبان آنها از دولت‏های مستقر است و پرچم تردد دارد و کسی تولیت آن را نپذیرد و بسیار مرموز است که زنجیره‏وار شاهد وقوع چنین اتفاقاتی باشیم. در تحلیل اتفاق، پاسخ به بعضی از سوال‏ها می‏تواند موضوع را تا حدی ردیابی و مشخص کند.

۱ -چه کسی از انفجار نفتکش‏ها ضرر و آسیب می‏بیند؟
۲- کدام کشور از این اتفاق می‏تواند نفع ببرد؟
٣- کدامین کشورها با سازمان‏های تروریستی در معرض اتهام هستند؟
۴ -هم‏زمانی انفجار مذکور با سفر نخست‏وزیر ژاین که برای اولین‏بار بعد از انقلاب اسلامی، از ایران بازدید می‏کند و حامل پیام از سوی رئیس‏جمهور ایالات متحده آمریکا است، چیست؟

و در پایان خاورمیانه ناامن و مختل در انتقال انرژی، چه کشورها یا دولت‏هایی را در معرض تاثیر و تاثر قرار می‏دهد؟

آنچه که در نگاه اول مسلم و بدیهی به نظر می‏رسد این است که هیچ کشوری به خاطر قباحت اقدام حاضر به پذیرش مسئولیت این عمل نیست، اما دولت‏هایی چون عربستان سعودی، امارات متحده عربی، ایالات متحده آمریکا، اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران با اتهامی که به هم وارد می‏کنند بازیگران این صحنه‏اند.

ماجراجویی محمد بن سلمان، ترامپ، نتانیاهو، محمد بن زائد تا حال ثابت شده است، دور زدن قوانین اقدام سخیف بن سلمان در کنسولگری عربستان سعودی و قتل خاشقجی، بازی سیاسی با تجارت در سطوح متفاوت، اعدام‏های دسته‏جمعی، نمایش‏های سیاسی بخشی از هویت دیپلماتیک کارگزاران فوق الا‏شاره است. آیا حسن روحانی در این سطح هم‏قد آنهاست؟ و هنگامی که به دلایلی میهمانی دارد که دنیا متوجه مبادله آنهاست، نیازی به انفجار تانکرهای نفتی دارد که موضوع را تحت‏الشعاع قرار دهد و به طاق نسیان بعد دیگر تحلیل به پیامدها و آثار نزدیکی ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی ایران بر‏می‏گردد.

در هر برهه‏ای از زمان که منازعه آمریکا و ایران به سطح مدیریت می‏رسد در منطقه و یا جهان اتفاق غیرمنتظره و پر‏رازو‏رمزی به وقوع می‏پیوندد.

عربستان سعودی، رژیم غاصب صهیونیستی و معاندان جمهوری اسلامی در مواقعی که رابطه آمریکا و ایران سمت‏و‏سوی حل مسئله پیدا می‏کند اوضاع‏شان وحشتناک به هم ریخته و بدعهدی‏های آنها شروع می‏شود.

اقدام غیرمتعارف و ناسازگار با قوانین بین‏المللی در چنین شرایطی شاید موضوعیت یابد و کمین واقعی برای شناخت عاملان ماجراجو همین جا باشد. البته رابطه آمریکا و ایران علاوه بر بد‏عهدی از سوی ترامپ که به جد از آداب دیپلماسی خارج است، برای مدیریت مشارکتی با موانع تاریخی مواجه است و در حال حاضر نیز طرفین باید مجاب‏گر مسائل و مشکلاتی باشند که سایه بر شکاف بسیار بزرگی بین دولتین انداخته است که روزبه‏روز عمق پیدا می‏کند.

سرنوشت جنبش‏های منطقه‏ای و آزادی‏بخش چون حزب‏الله، حماس و انصار‏الله و توجه به انتظارات متحدان مثل روسیه، چین و سایر کشور‏های جهانی برای جمهوری اسلامی حائز اهمیت است. آمریکا هم عملیات خود را در این سطح با رژیم صهیونیستی اسرائیل و نظام قبیله‏ای عربستان و حتی کوچولوهای خلیج‏فارس هماهنگ می‏کند اما نکته باریک‏تر از مو اینجاست که چرا توازن مورد اشاره جوابگوی نیازهای دیپلماتیک نیست و یکی از طرفین به آشفتگی، پنهان‏کاری و ماجراجویی دست می‏زند. با این اوضاع و احوال باید صادقانه عنوان کرد ماجراجویی‏های مذکور در شان کدام دولت قابل توجه است و متهم واقعی کیست؟

آقای ترامپ! این بار قمار را باختید

حنیف غفاری در رسالت نوشت:

دونالد ترامپ در شرایط بسیار سختی به سر می برد! نظرسنجی های صورت گرفته در آمریکا نشان می دهد که وی در ایالاتی کلیدی مانند پنسیلوانیا، میشیگان، ویسکانسین و فلوریدا از رقیب احتمالی خود یعنی “جو بایدن: عقب افتاده است. از سوی دیگر، نظرسنجی اخیر دانشگاه “کوئینی‌پیاک “نشان می دهد که تنها ۳۷ درصد از شهروندان آمریکایی مشی حاکم بر سیاست خارجی این کشور را مورد تایید قرار می دهند.

در چنین شرایطی امکان دارد “سیاست خارجی” به پاشنه آشیل دولت ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ تبدیل شود، خصوصاً آنکه جو بایدن به عنوان یک فرد شناخته شده در حوزه سیاست خارجی آمریکا قصد دارد در صورت راهیابی به دور نهایی، رئیس جمهور آمریکا را از همین منظر به چالش بکشد.

رئیس جمهور آمریکا به خوبی می داند که برای “تغییر شرایط موجود” یا باید دست به “اقناع افکار عمومی آمریکا” در حوزه سیاست خارجی خود بزند یا مشی حاکم بر دیپلماسی و سیاست خارجی دولت خود را تغییر دهد.

گزینه نخست تقریباً منتفی به نظر می رسد! نزدیک به سه سال شانتاژ تبلیغاتی ترامپ علیه کشورهایی مانند ایران، ونزوئلا، چین و….نتیجه ای جز سرزنش افکار عمومی و مخالفت با ماجراجویی های کاخ سفید از سوی شهروندان آمریکایی نداشته است.

ترامپ در جریان رقابت‌های انتخاباتی ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ وعده داده بود تا هزینه های آمریکا در آن سوی مرزها (از جمله در منطقه غرب آسیا) را کاهش دهد اما نه تنها به این وعده خود عمل نکرده است، بلکه هزینه های واشنگتن را نیز به صورت تصاعدی در نقاط مختلف افزایش داده است.برکناری “رکس تیلرسون” و

” مک مستر” از قدرت و جایگزینی “جان بولتون ” و ” مایک پمپئو” نیز نه تنها کمکی به اقناع افکار عمومی آمریکا در قبال سیاست خارجی حاکم بر کاخ سفید نکرد، بلکه منجر به افزایش نارضایتی ها نسبت به یک‌جانبه گرایی حاکم بر ایالات متحده شد.

با این حال ترامپ برای انتخاب گزینه دوم، یعنی “تغییر در سیاست خارجی آمریکا” نیز محدودیت‌ها و موانعی دارد! اگر رئیس جمهور آمریکا جان بولتون یا مایک پمپئو را از قدرت برکنار کند، با مخالفت طیفی از نومحافظه کاران و اعضای تی پارتی مواجه خواهد شد.

در این خصوص، مذاکرات مخفیانه و مفصلی بین اعضای ارشد حزب جمهوریخواه با ترامپ در جریان است.اگر رئیس جمهور آمریکا اطمینان یابد که می تواند در ازای جلب آرای افراد مستقل و بخش ناراضی جمهویخواهان سنتی، می تواند آرای بخشی از اعضای تی پارتی و نومحافظه کاران را نادیده بگیرد، لحظه ای در اخراج بولتون و پمپئو درنگ نخواهد کرد. اما از سوی دیگر، ترامپ به خوبی می داند که چنین اقدامی منجر به بهره گیری دموکراتها از هرج و مرج به وجود آمده میان جمهوریخواهان سنتی و طیف‌های تندروی این حزب خواهد شد.

به نظر می رسد بازی خطرناکی که ترامپ در ابتدای سال ۲۰۱۷ و همزمان با حضور رسمی در کاخ سفید آغاز کرد، به یک “قمار دوسر باخت ” برای وی تبدیل شده است. هم اکنون، هر تصمیمی که ترامپ بگیرد برای وی و همراهانش گران تمام خواهد شد. این بدترین نقطه ای است که یک سیاستمدار می‌تواند در آن قرار گیرد.ترامپ در بهترین حالت ممکن، می تواند “نحوه مرگ سیاسی” خود را انتخاب کند، بدون آنکه بتواند ماهیت موضوع را تغییر دهد.