پنجشنبه , ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » سخن روز مطبوعات!

سخن روز مطبوعات!

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

*********

تحلیل‌هایی که با آمدن ترامپ به خبر تبدیل می‌شوند

جعفر بلوری در کیهان نوشت:

مطالعه تاریخ به ما می‌گوید، قوانین به اصطلاح بین‌المللی را غالبا فاتحان جنگ می‌نویسند. در دنیای «سیاست منهای اخلاق» نیز طبیعی است، قوانین طوری نوشته شوند که، منافع همین فاتحان جنگ تامین شود. نحوه فاتح شدن هم اصلا مهم نیست.

می‌توان با بمباران اتمی یک کشور و کشتن صدها هزار زن و کودک بی‌گناه در کسری از ثانیه، زهرچشم گرفت و پیروز شد و قانون را نوشت، و در همین حین، ادعای دفاع از حقوق بشر را یدک کشید و کشورهای دیگر را به اتهام نقض آن تحریم و توبیخ کرد.

می‌توان با داشتن صدها کلاهک هسته‌ای که به گفته دانشمندان، می‌توانند 8 بار کره زمین را نابود کنند، از لزوم خلع سلاح هسته‌ای و خطرات آن سخنرانی کرد و قانون نوشت! سازمان ملل و سازوکار آن، پس از جنگ جهانی دوم، به شکلی که ‌اشاره کردیم با طی مراحلی از سوی فاتحان جنگ نوشته، تشکیل و تکمیل شد.

تکلیف سایر کشورها نیز مشخص است.کشورهایی که در جنگ‌ها شکست می‌خورند، به ظاهر در این سازوکارها بازی داده می‌شوند اما با توجه به امتیازهای ویژه‌ای که تشکیل‌دهندگان چنین سازوکارهایی برای خود قائل می‌شوند(مثل حق وتو) می‌توان نتیجه گرفت، این کشورها را صرفا برای حفظ ظاهر بازی می‌دهند.

هر چه زمان می‌گذرد، تایید این نکته که، بسیاری از سازوکارهای بین‌المللی که از سوی آن چند کشور تهیه شده‌اند، برای تامین امنیت خود آنها بوده نه دنیا، راحت‌تر می‌شود. هر چه جلو می‌رویم مشخص‌تر می‌شود که غالب چنین سازوکارهایی صرفا تشکیل شده‌اند تا منافع مشروع و نامشروع آنها تامین گردند و اگر گاهی حقی هم به یک کشور معمولی داده می‌شود، یا مهم نبوده یا برای القای این دروغ بوده که، سازوکارها عادلانه است!

تا پیش از روی کار آمدن دونالد ترامپ، اثبات این «حقایق» نیاز به تحلیل و کمی زحمت داشت. تحلیل را می‌شود بالا و پایین کرد و روی درستی یا غلطی آن حرف زد اما روی کار آمدن ترامپ کمک کرد، بفهمیم اینکه برخی می‌گفتند بسیاری از این سازوکارها و به قول برخی، قواعد و چارچوب‌های بین‌المللی بیش از هر چیز با هدف تامین منافع همان‌ها ساخته شده‌اند نه تامین صلح یا گرفتن حق یا جلوگیری از نقض حقوق بشر و…، تحلیل نیست، خبر است.

یک خبرنگار منتقد که چند بار در حمایت از آل‌سعود مطلب نوشته و موضع گرفته، با نیت نجات آل‌سعود(نه از بین بردن آن) انتقاداتی را علیه سعودی مطرح کرده است. بن سلمان نیز شخصا دستور قتل فجیع وی در داخل کنسولگری خود در استانبول را صادر کرده است.

18 نفر از جلادان سعودی در پوشش دیپلمات وارد کنسولگری شده و با اره‌برقی به جان این خبرنگار افتاده و…. ترامپ خیلی صریح و بی‌پرده از بن سلمان و قاتلان وحشی خاشقجی حمایت کرد. نه تحلیل کرد، نه حاشیه رفت. صراحتا گفت، بن سلمان، چه خاشقجی را کشته باشد چه نکشته باشد دست از حمایت او بر نمی‌دارد.

تاکید کرد از او 450 میلیارد دلار گرفته و برای مقابله با ایران به نفتش نیاز دارد. همین چند روز پیش هم خبر رسید که طی یک کنفرانس خبری تلفنی گفته، حیات اسرائیل به حمایت‌های عربستان وابسته است. نه آمریکا، هیچ یک از کشورهای دارای حق وتو و مدعی دفاع از حقوق بشر، حاضر نشدند عربستان را به دلیل این جنایت به شورای امنیت بکشانند و آن طور که سزاوارش است، تحریمش کنند.

چند کشور گمنام اروپایی که اصلا معلوم نیست صادرات سلاحی به عربستان دارند و اگر دارند، ارزش آن چقدر است گفتند، دیگر به این کشور سلاح نمی‌دهیم. سازمان‌های حقوق بشری هم فقط محکوم کردند و بد و بیراه گفتند.

معتقدم هیچ چیز مثل پرونده خاشقجی و جنگ یمن نمی‌توانست مدعیان دفاع از حقوق بشر و تشکیل‌دهندگان برخی سازوکارهای بین‌المللی را رسوا و بی‌اعتبار کند. خیلی حرف است، وزیر دفاع سابق انگلیس در پارلمان این کشور به نمایندگانی که خواستار برخورد با سعودی شده‌اند (به خاطر جنایات این کشور در یمن) بگوید، به پول سعودی نیازمندیم، از این پس از این کشور انتقاد نکنید.(این ماجرا پیش از قتل خاشقجی رخ داد).

دبیرکل سابق سازمان ملل بگوید، به خاطر پول عربستان نام این کشور را از لیست قاتلان کودکان یمنی پاک می‌کند، یا رئیس‌جمهور فرانسه تصریح کند، قتل خاشقجی بد است اما من حاضر نیستم فروش تسلیحات نظامی به این کشور را متوقف کنم! این کشورها بزرگ‌ترین مدعیان دفاع از حقوق بشر هستند و همین چند روز پیش علیه ایران در سازمان ملل جلسه تشکیل داده و ما را به نقض حقوق بشر متهم کردند! حال تصورش را بکنید، همین سازمان ملل ریاست یکی از کرسی‌های مهم حقوق بشری را به عربستان می‌دهد!

شاید به جرئت بتوان گفت، رسوایی‌ای که پرونده خاشقجی برای این کشورها و سازوکارهایشان به بار آورد و آنها را بی‌اعتبار کرد، از جنایات هولناک یمن هم بیشتر و شدیدتر است. چرا؟ بخوانید:

بسیاری، جنگ یمن را (ولو جانبدارانه و رسوا) تحلیل می‌کنند، انصارالله را مقصر و ائتلاف سعودی را تبرئه می‌کنند. به هر تقدیر وقتی کار به «تحلیل» یک مسئله می‌کشد (اینجا جنایات یمن) راه دَررویی برای جنایت کسانی که در تحلیل‌هایشان از آنها حمایت می‌کنند(اینجا عربستان، آمریکا و امارات) پیدا می‌کنند.

اما وقتی آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا(سیا)، شخص ترامپ و تقریبا تمام کشورهای دنیا(به غیر از چند کشور مرتجع عربی حاشیه خلیج ‌فارس که حیات و مماتشان به آمریکا وابسته است) تاکید و تصریح می‌کنند، دستور قتل خاشقجی از داخل دربار سعودی صادر شده و اسناد این جنایات نیز منتشر و سعودی نیز نه نفس وقوع جنایت و شکل کشتن این روزنامه‌نگار نگون‌بخت را تایید می‌کند، اینجا دیگر با تحلیل سروکار نداریم.

اینجا دستور بن سلمان برای تکه‌تکه کردن خاشقجی و فرستادن سر آن به ریاض می‌شود یک «خبر». در چنین شرایطی نمی‌توان از زیر بار مسئولیت آن در رفت و از لزوم حرکت در چارچوب‌های بین‌المللی، رعایت کنوانسیون‌های آنچنانی و…. حرف زد. مگر مثل ترامپ و ماکرون.

ترامپ یکجا می‌گوید، به احتمال زیاد خاشقجی با دستور بن سلمان کشته شده است و در جای دیگر می‌گوید، خاشقجی را چه بن سلمان کشته باشد چه نکشته باشد ما از عربستان حمایت می‌کنیم و این اواخر هم گفته، بن سلمان از جنایت و لاپوشانی حتی بیش از خود من متنفر است!

امروز راحت‌تر می‌توان از بی‌اعتباری حقوق بشر غربی و برخی سازوکارهای بین‌المللی حرف زد و از مسئولین خواست، نه در چارچوب و قالب‌های تعریف‌شده آنها، که در چارچوب قالب‌های کشور خود حرکت کنند.

تصورش را بکنید، در ایامی که چنین سازوکارهایی بی‌اعتبار شده و انگیزه اصلی تشکیل‌دهندگان آن عیان شده، عده‌ای در داخل کشور خودمان، تازه به یاد این افتاده‌اند که باید، با سازوکارهای بین‌المللی پیش رفت. این را می‌توان از سخنرانی‌های برخی مسئولین محترم، مطالب برخی رسانه‌ها فهمید. توافق آب و هوایی پاریس، سند 2030، FATF و ملحقات آن و… از جمله همین سازوکارها هستند.

ماجرای خاشقجی و جنایات یمن فقط بی‌اعتبار بودن چنین سازوکارهایی را رو نکرد. نشان داد دنیای امروز دنیای فریب و نظمش، نظم کثیفی است، پس باید با آن مقابله کرد نه همراهی.

وقتی آمریکا، فرانسه، انگلیس و دبیرکل سابق سازمان ملل به دلارهای سعودی ‌اشاره کرده و تصریح می‌کنند، به خاطر پول و تجارت با آل‌سعود، نمی‌توانند قوانینی را که خود نوشته‌اند رعایت کنند یعنی، هر کس به شکل‌دهندگان چنین نظمی پول داد، هر غلطی که خواست می‌تواند بکند ولو 22 میلیون انسان را به طور سیستماتیک و عمدا گرسنگی دهد تا بمیرند (رئیس ‌سازمان دیده‌بان حقوق بشر، پنجشنبه گذشته) در ایامی که اعتبار چنین سازوکارهایی «هوا» شد، صحبت از حرکت در قالب سازوکارهای بین‌المللی شبیه به «جوک» است. به سازوکارهای داخلی خودمان رجوع کنید.

اقتدار ملی در اقتدار بسیج

محمدعلی رحمانی در ایران نوشت:

بسیج در انقلاب اسلامی ایران به فرمان معمار بزرگ انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت. تشکلی مردمی و مکتبی که یکی از دستاوردهای بی‌نظیر و منحصر به فرد انقلاب اسلامی محسوب می‌شود و فرمانی استراتژیک در دفاع همه‌جانبه از نظام نوظهور با خاستگاه ولایت و با هدف پاسداری از استقلال و آزادی و عزت و سربلندی میهن و ملت به‌شمار می‌رود.

امام خمینی‌(ره) مسیر این حرکت را به گونه‌ای تبیین نمود که بسیج از ابتدا به عنوان یک تفکر بزرگ و فرهنگ پیشرو، مردم شریف ایران را در مسیر حیات طیبه همسو و متحد کرد، حرکت مقدسی که همچون سدی پولادین در برابر تهاجم اجانب تجلی نمود و  در دوران دفاع مقدس با حراست از مرزهای عقیده و ایمان به کسب پیروزی‌های عظیم نائل آمد و برگ‌های زرین افتخار بر تارک انقلاب اسلامی ایران نشاند.

از خصوصیات آن رهبر فرزانه و حکیم انقلاب زمان‌شناسی بود. امام خمینی(ره) جهت آگاهی نسل‌های بعدی با ژرف‌نگری در مقام یکی از بزرگ‌ترین طراحان دفاعی، ایده بسیج 20 میلیونی با حضور اقشار مختلف مردم را مطرح کرد. در این مقطع هنوز جنگ آغاز نشده بود، با این فرمان روح‌اللهی، روح بسیجی در کالبد و پیکر جامعه دمیده شد و شور ثاراللهی در همه عرصه‌های مقاومت و جهاد فی‌سبیل‌الله توأم با اخلاص و ایثار عینیت یافت. همه و همه از زن و مرد و پیر و جوان بسیج شدند و در پادگان‌ها، مساجد، حسینیه‌ها و تکایا به آموزش فنون نظامی پرداختند.

با فاصله اندکی در31 شهریور 1359 تجاوز عراق به کشورمان آغاز شد  و بسیج مردمی در آغاز راه در معرض آزمون بزرگی قرار گرفت، ولی با تکیه بر روحیه ایثارو اخلاص توانست در طول هشت سال دفاع مقدس چهره درخشانی از خود به یادگار گذاشته و در برابر جهان استکبار و عوامل آن بویژه ارتش متجاوز بعث عراق مقاومت کند.

سلاح بسیج که از او اسطوره ساخت،روحیه ایثار واخلاص ، پیروی از رهبری امام گونه امام امت، و تهذیب نفس و خودسازی بود. این عوامل از پدیده بسیج  انسانی ساخت که به هیچ چیز جز خدا و تکلیف الهی‌اش در سایه اطاعت از امام (ره) نمی‌اندیشید. از این رو بسیج در قاموس انقلاب اسلامی آنچنان شرافتی یافت که عناوین دیگر برای کسب اعتبار دست به دامان آن شد و تعابیری همچون رئیس ‌جمهور بسیجی ،نخست‌وزیر بسیجی، وزیر بسیجی، استاندار بسیجی، روحانی بسیجی، دانشجوی بسیجی و… رواج گرفت.

بدین ترتیب بسیج دایرةالمعارفی از ارزش‌های الهی شد که در سایه ایمان به خدا، آیین عزتبخش محمدی(ص) و تمسک به اهلیت عصمت و طهارت بویژه مکتب حسینی(ع) ودر راستای نهضت خمینی(ره) آیینه‌دار آن ارزش‌ها بود.

امام خمینی(ره) مؤسس و بنیانگذار پدیده بی‌نظیر بسیج، در پیامی بسیار مهم در واپسین ماه‌های عمر شریف‌شان فرمودند:

«بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش بر گلدسته‌های رفیع آن اذان شهادت و رشادت سر دادند، بسیج میقات پابرهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت‌یافتگان آن نام و نشان در گمنامی و بی‌نشانی گرفته‌اند، بسیج لشکر مخلص خدا است که دفتر تشکل آن را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضا نموده‌اند. من همواره به خلوص و صفای بسیجیان غبطه می‌خورم و از خدا می‌خواهم تا با بسیجیانم محشور گرداند چرا که در این دنیا افتخارم این است که خود بسیجی‌ام.»

با پایان گرفتن جنگ تحمیلی تلاش‌های مذبوحانه و جاهلانه از سوی دشمنان و بعضی دوستان نادان صورت گرفت تا چنین القا کنند که بسیج یک پدیده محصور به دوران جنگ بوده و پرونده‌ای است که باید آن ر ا بست و کنار گذاشت.

حضرت امام(ره) که این خطر را پیش‌بینی می‌کردند در ادامه پیام خود با تأکید بر لزوم تداوم بسیج با همان اقتدار دوران دفاع مقدس می‌فرماید: «من دست‌ یکایک شما پیشگامان رهایی را می‌بوسم.می‌دانم اگر مسئولان نظام از شما غافل شوند به آتش دوزخ الهی خواهند سوخت.» و بدین سان برضرورت تداوم فعال و گرم بسیج و تفکر بسیجی تأکید فرمودند.

براساس همین بیان است که فرماندهی معظم کل قوا حضرت آیت‌الله‌ خامنه‌ای  در دوران ریاست جمهوری مهم‌ترین حامی بسیج بودند و بعد از رحلت حضرت امام در پیام‌ها و بیانات شریفشان فرمودند: «سعی کنید این روحیه بسیجی را برای کشور و انقلاب و اسلام حفظ کنید و بر ماست که در این راه مقدس تلاش نموده و نام مقدس بسیج را همواره در همه عرصه‌ها زنده نگهداریم» و تأکید بر عزت و اقتدار بسیج مستضعفین دارند.

نهایتاً نظر حضرت امام(ره) و همچنین رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا برحفظ و تداوم فعالیت‌های بسیج است. البته تا تحقق بسیج 20 میلیونی راه زیادی در پیش داریم. رضایت مقام معظم رهبری و روح مطهر حضرت امام(ره) برافزودن به تلاش‌ها و برنامه‌ریزی برای تحقق ارتش 20 میلیونی است. بنابراین صیانت از نهاد بسیج و تلاش در جهت ارتقای آن یک استراتژی درازمدت برای انقلاب اسلامی برای مصون ماندن  از توطئه‌های مداوم استکبار جهانی است.

افغانستان و مأموریت رو به پایان طالبان

سیداحمدموسوی مبلغ در خراسان نوشت:

از ابتدای هفته وحدت تا کنون، سه انفجار و ترور هدفمند در افغانستان رخ داده که به طور مشخص، افراد طرفدار فعالیت های تقریبی و مراکز معتدل اهل سنت هدف حملات بوده اند.همزمانی این رویدادها با پیشرفت مذاکرات صلح آمریکا و طالبان و نگرانی دولت افغانستان از این مذاکرات، می تواند افق جدیدی از آینده افغانستان را فراروی ما قابل تصور سازد.دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا حدود دو هفته قبل به زلمی خلیل زاد نماینده ویژه آمریکا در گفت وگو های صلح با طالبان فقط شش ماه فرصت داد تا این گفت وگوها را به نتیجه برساند.شاید به همین دلیل، ترافیک دیدارها و ملاقات های خلیل زاد و محمد اشرف غنی رئیس جمهور در هفته  گذشته به شدت زیاد بود.

خلیل زاد و رئیس جمهور هریک به صورت مستقل، با فهرست بلند بالایی از افراد تاثیر گذار در تحولات افغانستان ملاقات داشتند و با این که موضوع کلی این ملاقات ها، مسئله صلح در افغانستان بود، اما هر یک از آن ها از زاویه ای خاص به آن می نگریستند و طرف های ملاقات شان را نیز بر اساس زوایای مد نظر خود انتخاب کرده بودند.

از سوی دیگر، رئیس جمهور، در حالی که محمد کریم خلیلی رئیس شورای عالی صلح و متولی رسمی پیگیری فعالیت های مرتبط با این موضوع، در یک سفر رسمی به تهران آمده بود، یک کارگروه مشورتی برای پیگیری گفت وگو های صلح تشکیل داد که بسیاری از تحلیل گران، این کارگروه را یک تشکیلات موازی با شورای عالی صلح تلقی کردند.کارگروه مشورتی رئیس جمهور برای صلح، چه یک تشکیلات موازی با شورای عالی صلح باشد و چه نباشد، نشانگر سراسیمگی رئیس جمهور در مسئله صلح با طالبان و نا امیدی او از شورای عالی صلح در به دست گرفتن ابتکار عمل است.

بر اساس آن چه از برخی منابع به بیرون درز کرده، اشرف غنی از این که آمریکا به طور مطلق دولت افغانستان را از مذاکرات صلح کنار گذاشته و ابتکار عمل در مذاکرات صلح با طالبان را در اختیار خود گرفته، سخت خشمگین و بیش از آن، بیمناک است.بیم و وحشت رئیس جمهور از مذاکرات مستقیم آمریکا با طالبان، چندان هم بی دلیل نیست.

با تغییر راهبرد  آمریکا در افغانستان و نگاه ویژه منفعت گرایانه ای که ترامپ به جهان دارد، حفظ دستاوردهای ظاهری همچون حقوق زنان و دموکراسی، اهمیتی برای این کشور ندارد.آمریکا از مدل حکومت هایی همچون حکومت آل سعود که ظاهری خشک از دین داشته باشند، اما روابط مستحکمی با آمریکا برقرار کنند بسیار استقبال می کند و هیچ بعید نیست که ترامپ، برای آینده افغانستان، خواب  حکومت مشابهی را دیده باشد که اگر چنین باشد، به صورت طبیعی، دولت فعلی افغانستان به حاشیه خواهد رفت.

طالبان بارها به صورت رسمی اعلام کرده اند که خواهان خروج نیروهای خارجی از افغانستان هستند و به همین دلیل، اگر مذاکره ای انجام دهند، ترجیح می دهند به صورت مستقیم با خارجی ها باشد.

اکنون و با طی شدن چند مرحله از این مذاکرات، طالبان فشار بیشتری برای تصرف مناطق مختلف و در اختیار داشتن جغرافیا به دولت افغانستان وارد کرده اند و این فشارها، با سکوت مطلق و  معنا دار خارجی ها همراه شده است که به منزله موافقت با این اتفاق است.

زلمی خلیل زاد، در ملاقات های هفته گذشته خود، بیشتر به سراغ کسانی رفت که می توانند بر روند گفت وگو های آمریکا با طالبان تاثیر بگذارند و اشرف غنی هم بیشتر با کسانی ملاقات کرد که با آن ها، چالش های سیاسی زیادی در دو سال گذشته داشته است.این تفاوت در هدف گذاری ملاقات ها، نشانگر این است که رئیس جمهور، در یک سراسیمگی مطلق، از عملکرد خلیل زاد برای آینده حکومت خود بیمناک شده است و به همین دلیل، با تاکید بر مذاکرات بین افغانی، تلاش دارد در گفت وگو های صلح، برای خود و حکومت افغانستان، نقشی شایان توجه بیافریند.

گویا رئیس جمهور این مطلب را که ممکن است به زودی با اعضای برجسته طالبان در یک حکومت مشترک مشغول به کار شود پذیرفته و از این بیمناک است که مبادا کل حکومت به طالبان واگذار شود و همه کسانی که هم اکنون در افغانستان سیاست می کنند، کنار گذاشته شوند.

این نگرانی غنی زمانی برای تحلیل گران به صورت جدی تر قابل درک شد که شایعه هایی مبنی بر تعویق انتخابات ریاست جمهوری که قرار است در بهار سال آینده برگزار شود، بر سرزبان ها افتاد.بر اساس این شایعات، شکل گیری حکومت موقت، محتمل تر از برگزاری انتخابات به نظر می رسید و حکومت موقت نیز می تواند مقدمه حضور طالبان به عنوان قدرت مطلق در افغانستان تلقی شود.این سخن بدین معناست که آمریکا برای تامین منافع خود، پذیرفته باشد که حکومت افغانستان رابه طالبان واگذار کند و حتی، برای تامین خواست طالبان، نحوه حضور خود را در این کشور تغییر دهد و از شکل نظامی به اشکال دیگری در آورد.

اعتراف هفته قبل ژنرال دانفورد رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا که به صراحت اعلام کرد شکست دادن طالبان در جنگی نظامی غیرممکن است به خوبی این سیاست را آشکار کرد.

بنابراین، نگرانی اشرف غنی از نحوه پیشرفت مذاکرات آمریکا و طالبان قابل درک است و این نگرانی مختص رئیس جمهور نیست بلکه در ذهن همه مردم افغانستان به صورت گسترده ای موج می زند.این نگرانی ها در حالی افزایش می یابد که بر اساس شواهد، حتی اگر طالبان نیز در تعامل با آمریکا وارد حکومت شوند، باز هم چشم انداز ایجاد صلح در افغانستان چندان روشن نیست چون تداوم جنگ در افغانستان، به صورت کاملا ویژه، تنها راه تامین منافع آمریکا و غرب  در این منطقه است و حتی اگر طالبان نیز دست از جنگ بکشند و در حکومت حضور پیدا کنند، گروه های دیگری، مسئولیت گسترش جنگ در این کشور را به عهده خواهند گرفت.در این صورت، فقط نام گروه های تروریستی  تغییر خواهد کرد، اما در ماهیت آن ها، تغییری ایجاد نخواهد شد.

آن چه در هفته گذشته رخ داد، مشخصا هدف قرار دادن آن دسته از علمای اهل سنت بود که به داشتن مواضع تقریبی و مخالفت با افراط گرایی اشتهار داشتند و اتفاقا در میان کشته شدگان، نام برخی از سران برجسته طالبان نیز دیده می شود و  بدین معناست که ماموریت طالبان به عنوان یک گروه دهشت افکن و تروریست به پایان خود نزدیک شده و به زودی باید جای خود را به گروه های خطرناک دیگری بدهند.

زیر و روکردن اداری یا جوانگرایی؟

غلامعلی ریاحی در آرمان نوشت:

قانون منع به‌کارگیری بازنشستگان، از جمله اقداماتی است که مجلس بدون انجام کارشناسی جامع در یک فضای احساسی آن را به تصویب رسانده است. بزرگترین دلیل یا بهانه برای توجیه ضرورت تصویب این طرح فرصت دادن به جوانان و ایجاد اشتغال برای آنان است. این موضوع اشتغال عنوانی است که همه مخالفت‌ها را به بهانه آن می‌شود از میان برداشت.

در حالی که نخبگان جامعه و کسانی که در سطوح مدیریتی تشکیلات و سازمان‌های دولتی و بخش خصوصی سابقه و تجربه کار دارند، می‌دانند که فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها و موسسات عالی به علل مختلف از جمله کاربردی نبودن محتوای دروس دبیرستانی و دانشگاهی و فقدان نظامات کارآموزی و کارورزی و به اصطلاح قدما، شاگردی نکردن این تحصیلکردگان در شروع فرآیند استخدام کمترین قابلیت و توانایی برای انجام امور تحت تصدی و مسئولیت خود را نیز فاقدند و فقط با اتکاء به کمک «قدیمی‌ها» مشکلات حوزه مسئولیت خود را رفع و رجوع می‌کنند.

نمایندگان مجلس در تصمیم این قانون، گرفتار یک شعار پوپولیستی شدند و به این طرح رای دادند. قانونی که اینجا و آنجا می‌بینیم افراد کارآمد را حذف می‌کند و برای خودی‌ها، افراد مشمول قانون با اتخاذ تدابیری از چرخه مدیریتی خارج نمی‌شوند و معافیت می‌گیرند.

اگر هدف نمایندگان مجلس، این بوده که دایره بسته مدیریتی 30، 40 ساله دولت را بشکند و افراد توانمند و خوشفکر از بین قشر جوان پا به عرصه میدان خدمت بگذارند، از همین ابتدا می‌توان دید که این هدف برآورده نخواهد شد و در سایه رانت‌های استخدامی به اصطلاح جوانان مورد نظر طرح به استخدام گرفته می‌شوند ولی در عمل تکالیف و وظایف سازمانی آنان را افراد قدیمی‌تر موجود در سیستم انجام می‌دهند. نشانه‌های روشنی از زیانبار بودن اجرای این قانون پیش روی ماست.

خانم شهیندخت مولاوردی که هم باسواد است و هم نشان داد که کاربلد می‌باشد، به استناد این قانون از گردونه قدرت بیرون رانده شد. یا آقای محمدعلی افشانی که در طول چند ماه نشان داد که توانایی اداره کلانشهر تهران را دارد و به موجب همین قانون برکنار شد. اما در قاب دیگر، وزرا و برخی مقام داران دیگر و کارگزاران ارشد، اصولا مشمول این قانون نمی‌شوند. وزیری که با تهدید استیضاح در شرایط خداحافظی بود، به وزارتخانه دیگری نقل مکان می‌کند.

وزیر دیگری که وزارتخانه‌اش، جامع تمامی فعالیت‌های مهم اقتصادی کشور شامل بانک‌ها، مالیات، گمرک، بیمه و بالاخره بانک مرکزی بوده با استیضاح برکنار می‌شود اما بدون اینکه کوچکترین سابقه‌ای در کار بسیار حساس و فوق تخصصی نفت داشته باشد، به مدیرعاملی این حوزه مهم برگزیده می‌شود و در توجیه این انتصاب غیرمتناسب گفته می‌شود چند مشاور کاربلد کنارش می‌گذاریم تا کار یاد بگیرد. اینگونه معافیت گرفتن‌ها و جابه‌جایی‌ها نشان می‌دهد که گروه حاکم که از چند دهه قبل بر مناصب تکیه زده‌اند، قرار نیست از چرخه مدیریت خارج شوند.

تصویب قوانینی از این دست افراد واقعا سربار تشکیلات دولتی را شامل نمی‌شود. زیرا آنها توانایی دور زدن اینگونه قوانین را دارند. اثر مخرب اجرای این قانون، از قضا شامل مدیران کارآمد می‌شود و اجرای آن، توان مدیریتی و کارشناسی دستگاه‌های دولتی و عمومی و نهادهایی نظیر شهرداری‌ها را به شدت کاهش می‌دهد و بر ناکارآمدی عمومی دولت خواهد افزود.

اتفاقاً امیدوارانیم

حسین قدیانی در وطن‌امروز نوشت:

شاهدیم که بعضی دولتمردان و دولتزنان کنونی، هر وقت در عرصه خدمت، کم می‌آورند- بدبختی زیاد هم کم می‌آورند!- به جای عذرخواهی و تلاش برای جبران مافات، آویزان اتهام‌زنی به جناح رقیب می‌شوند، مثل همین طعنه «دلواپسان» که اخیرا در زبان یکی از بازنشستگان اعتدال که ملت را از خدمات شبانه‌روز(!) خود محروم کرد، جاری شد: «دلواپسی در مرام منتقدان دولت است! ذات اینها با دلواپسی خو کرده و قابل اصلاح هم نیستند»!

من‌باب مقدمه باید این را بنویسم که اگر چه «دلواپس» و «دلواپسی» و «دلواپسیم» ناظر بر شناخت ما از کم و کیف جنگ نرم، هرگز در ادبیات «وطن‌امروز» نبوده اما قبول داریم که وقتی توافق کذا حتی به‌زعم آورندگانش هم دستاوردی معادل «تقریبا هیچ» داشته، مع‌الاسف باید نگران چیزهایی بود! یا اینکه اجازه بدهند آقایان همان کاری را که آمریکا با هسته‌ای ما کرد، اروپا با موشک‌های ما بکند و دست‌آخر هم بخوریم به پست مادر تحریم‌ها و احتمالا چند صباح دیگر، مادربزرگ تحریم‌ها! و این همه با اذعان به آنکه اصلا و اساسا با هدف لغو تحریم‌ها، اذن مذاکره داده شد به حضرات.

خب! این چیزها نگرانی هم دارد! اصلا خیلی هم بند غیرت نیست! مخ اگر معیوب نباشد، حتما متأثر از عدم توازن میان داده‌ها و ستانده‌های هر معامله‌ای، دل‌نگران اموری می‌شود! و اینکه نکند خط پایانی بر این روند شوم، وجود نداشته باشد که تو مدام امتیاز نقد بدهی و طرف مذاکره‌ات علی‌الدوام وعده نسیه! امروز هسته‌ای را بده، فردا موشکی را، پس‌فردا منطقه را و پسان‌فردا هم بهانه حقوق بشر! که چی؟! که شاید دل دشمن به حال ما سوخت و تحریم‌ها را لغو کرد! و باش تا لغو کند! اگر چه دیر اما انصافا قشنگ گفت آقای روحانی، دیروز پیش از سخنان گهربار رهبر انقلاب که: «مشکل دشمن با ما هسته‌ای نیست»!

یک حرف قشنگ‌تری هم قبلا زده بودند رئیس قوه مجریه که «مشکلات کشور، آنقدری که ناشی از سوءمدیریت‌هاست، ربطی به تحریم ندارد»! و «سوءمدیریت‌ها» وقتی زیاد شد و فی‌المثل وقتی پست وزارت راه را دادیم به شخصی در مایه‌های جناب آخوندی؛ آن می‌شود کارش، آن می‌شود کارنامه‌اش و آن هم می‌شود مرقومه استعفایش که چه ادبیاتی داشت! از محیط‌زیست ارض بگیر تا موضوع ارز، مع‌التأسف شاهد طی‌الارضی از بی‌تدبیری‌ها و طی‌الارزی از سوءمدیریت‌ها در دولت موسوم به اعتدال هستیم! همین است که تا صدای اعتراض کارگران بیکار را دشمن هم نشنود، دولتمردان به صرافت حل مشکل نمی‌افتند! بله که نگران می‌کند این چیزها آدمی را! گاه می‌مانم ظریف، وزیر امور خارجه ایران است یا نه؟!

روحانی بگوید که «بحث دشمن با ما هسته‌ای نیست» و یعنی «هسته‌ای بهانه است» و آنوقت وزیرش جوری سخن بگوید که برنامه هسته‌ای را به امنیت اروپا ربط دهد! چرا باید حرف ظریف را بارها و بارها از زاویه تهیه خوراک، تیتر یک خود کنند بطالین؟! و آیا اگر عاقلی، دلواپس این رویه شد، قابل شماتت است؟! وقتی از فرط بی‌عرضگی و بی‌خیالی، نه چرخ هسته‌ای آنچنان که باید بچرخد و نه چرخ کارخانه‌ها، معلوم است فرد عاقل، نگران می‌شود! وقتی در سال پنجم و ششم دولتی با آن همه ادعا، این وضع رکود است و آن حکایت تورم، این آمار بیکاری است و آن کارنامه اقتصاد داخله و آن یکی هم فرجام اقتصاد خارجه، باید هم حق داد به بعضی دلواپسی‌ها! و از همه بدتر اینکه عوض پذیرش بی‌عرضگی، بزنی بر طبل بی‌خیالی و فرافکنی.

همین فراز را به فال نیک می‌گیرم و فاش می‌گویم که بر خلاف آنچه در سطور نخستین این یادداشت و از لسان بعضی دولتی‌های مؤنث، مبنی بر دلواپسی ذاتی منتقدان دولت آمد، اتفاقا امید ما بیشتر است! ما در بسیاری از سنگرهای علمی، نظامی، پژوهشی، ارزشی، ورزشی، منطقه‌ای و جهانی، نسبت به آنچه اول انقلاب بودیم، جلوتر آمده‌ایم! خیلی جلوتر! بعضا حتی ورای محاسبات‌مان! کجا روز دهم اردیبهشت ۶۱ که هنوز آواره جاده اهواز به خرمشهر بودیم، این روزهای شکوه حاج‌قاسم را می‌دیدیم؟! که سردار نیروی قدس ما، نه‌تنها از کربلای ۵ که حتی از خود کربلا هم گذشته باشد و دشمن نگون‌بخت اما هنوز درگیر مکان دقیق نارنجک حسین فهمیده؟!

به قول آقای روحانی: «گاوچران‌ها و شترسوارها اصلا در کجا همدیگر را توانستند پیدا کنند؟!» لیکن بنازم بازوی شهدایی حاج‌قاسم را که هم مچ پترائوس گاوچران را خواباند، هم مچ عمرسلیمان شترسوار را! همه اراذل و اوباش عالم، جمع شدند در شام اما در سوریه، دقیقا همان شد که رهبر ما می‌گفت! و ولی‌امر مسلمین جهان می‌خواست! کجا اول انقلاب، این همه آمریکا پرت از مرحله بود و شهید جوان سپاه قدسی ما تاج سر منطقه؟! حتی در حوزه خدمت هم چه بسیار جوان مخلص آتش به اختیار که جورکش کم‌کاری‌های دولت شده‌اند!

خیلی البته امکان و اختیاری ندارند اما هر آجری که در روستایی محروم، روی آجری دیگر بند می‌شود، مایه امیدواری این ملت است که هنوز هستند کسانی که سمت و صندلی ندارند اما عزم کار، چرا! اگر دیروز مصطفی چمران قید درس هسته‌ای در آمریکا را زد و رهسپار جهاد شد؛ عَلم عِلم او را در همین دانشگاه شریف خودمان، مصطفی احمدی‌روشن برداشت و شد آن نماد که دانی و دانم! شهریاری نیز! رضایی‌نژاد نیز! در حوزه‌ای دیگر، طهرانی‌مقدم! در میدانی دیگر، نخبگان مبحث سلول‌های بنیادی! یا نانو! یا صنعت فضا! یا حتی آن پرچمدار چادری کاروان پرافتخار ما در رقابت‌های ورزشی!

اینی که من نوعی بروم زیارت اربعین و جوانان جای‌جای عالم را عاشق محسن حججی ببینم که خود البته عاشق احمد کاظمی بود! غافلیم ما که چقدر این روزها آمریکا از دست ملت ما عصبانی است! فقط که مواجه با ۴ تا وزیر و وکیل نیست! خودش هم خوب می‌داند! صفا کردم دیروز وقتی حضرت آقا اسم «انصارالله» را بردند و وعده دادند که هم یمن، پیروز می‌شود و هم فلسطین! صدالبته به نصرت الهی! ما را همین نصرت الهی، فاتح خرمشهر کرد و الا مگر در همان نخستین ساعات عملیات «الی بیت‌المقدس» و با وجود آن همه شهید که داده بودیم، فکر فتح خدایی سوم خرداد را هم می‌کردیم؟! اما شد! و ما توانستیم! وقتی در پس سرمان فهمیده‌ها را داریم و در پیش سرمان حججی‌ها را و در عرصه خدمت هم اژدری‌ها را؛ وقتی «فلق ۲» ما الگوی موشک فلسطینی‌ها می‌شود و خواب را بر چشم کابینه فراعنه حرام می‌کند؛

وقتی با وجود این همه بمباران علیه حجاب، زن مسلمان ایرانی با حجاب برتر یا کامل، مدال‌آور ما در محیط ورزش می‌شود؛ وقتی اعتکاف جوانان ما در مساجد، آن هم در این زمانه «ظهرالفساد فی‌البر و البحر» چنان صحنه‌های مملو از معنویتی خلق می‌کند؛ وقتی پسرکی فلافل‌فروش، در حد و اندازه شاگردان بلافصل آیت‌الله قاضی، ظاهر می‌شود و دل یلان حشدالشعبی را می‌برد؛ وقتی در سوریه، همان می‌شود که دیروزها خامنه‌ای گفته بود؛ وقتی کابوس ۳۳ روزه صهیونیست‌ها به ۲۲ روزه و ۸ روزه و ۲ روزه بدل می‌شود، تا آن حد که منجر به استعفای وزیر جنگ اسرائیل شود؛ وقتی در بحرین زیر چکمه آل‌خلیفه، جوانان آن جزیره مظلوم، نوحه خود را تقدیم به روح شهید مدافع حرم ایرانی می‌کنند و وقتی تمام فکر و ذکر حضرت سیدعلی، امید است و امید است و امید، الحق که اسباب امیدواری ما فراهم‌تر است تا بهانه‌های دلواپسی‌مان!

تو گویی رهبر ما جایی را و روزی را و فردایی را می‌بیند که به چشم ما رهروان نمی‌آید و تنها آرزوی وصالش را داریم، لیکن مگر نه آنکه وصال کربلا هم تنها و تنها یک آرزو بود برای ما؟! به کوری چشم غرب و غربزده‌ها، اتفاقا ما امیدوارانیم! و ذره‌ای به صدق وعده الهی تردید نداریم! بدبخت آن آل گوربه‌گوری که درست عکس فریضه «اشداء علی الکفار رحماء بینهم» عمل می‌کند! آری! آل‌سعود را می‌گویم که در بدترین زمانه، صمیمی‌ترین دوست اسرائیل شده و عنودترین دشمن جمهوری اسلامی! اما بن‌سلمان نفله کجا و سلیمانی قهرمان کجا که سینه‌اش مصداق مسلم «رحماء بینهم» است و نیز «اشداء علی الکفار»؟! در داخل هم هستند کسانی که با کدخدا مهربان‌ترند تا خدا! و قول کری را تضمین‌تر می‌دانند تا قول الله!

و دیدیم چقدر هم تضمین بود! لذا دلواپس اصل‌کاری همین جریان غربزده است که روزی سیلی از ناراستی آمریکا می‌خورد و دگر روز کتک از ناعهدی اروپا! ما اما غرق امید و امیدواری هستیم به خدایی که آن بالا «پاسدار خون شهیدان» است حقیقتا! آدمی وقتی ایستادگی ملت‌های یمن و فلسطین را می‌بیند، حتم می‌کند که «جناب حمزه» زنده است هنوز! و موسم بدر است انگار هنوز! یا محمد! اسلامی که تو آوردی، اسلام امید است و امیدواری! و بلاشک ما به طلوع خورشید، امیدوارتر از همیشه هستیم… .

نسل ما و قضاوت آیندگان

دکتر عبدالله گنجی در جوان نوشت:

رئیس‌جمهور در اجلاسیه وحدت اسلامی به نکته بسیار مهمی اشاره کردند که تسلیم شدن نه‌تن‌ها خیانت به امروز است که خیانت به نسل‌های آینده ایران نیز هست. اصولاً این انگاره روشنفکرانه که گذشتگان هر چه کرده‌اند به ما ربطی ندارد و آیندگان نیز هرچه خواهند کرد به ما مربوط نیست و ما باید در زمان حال زندگی کنیم، انگاره‌ای شعاری است. قطعاً عملکرد گذشتگان از جهت حفظ یا افول عزت و غرور ملی بر شخصیت و قضاوت نسل‌های بعدی مؤثر خواهد بود.

قضاوت درباره حال، توسط نسلی که در آن زندگی می‌کند، هم بسیار مناقشه‌برانگیز است هم با جزئیات بیان می‌شود، اما گذشت زمان قضاوت را صریح، بی‌تأمل و کلی می‌کند. جزئیات و مسئله‌های حال در آینده مورد توجه قرار نمی‌گیرد، بلکه صرفاً تصمیماتی که غرور ملی، تمامیت ارضی و عزت ملی را خدشه‌دار یا تقویت کرده است، مورد توجه قرار خواهد گرفت.

شاید مهم‌ترین برداشت از سخن رئیس‌جمهور «خیانت ذهنی» به نسل‌های آینده باشد، آیندگان نباید از اقدامات ما احساس حقارت کنند یا لعن خود را نثار ما نمایند. همانگونه که ما امروزه اقدامات قاجاریه در تجزیه کشور را نوعی درگیری ذهنی و خیانت به غرور ملی ایرانیان می‌دانیم. چرا هیچ‌کس در ایران امروز ذره‌ای برای فتحعلی‌شاه حق و شعور قائل نیست که حتماً حکمتی داشته است که بخشی از ایران را واگذار کرده است؟

چرا کسی دفاع نمی‌کند که او حق داشته عهدنامه ترکمنچای را بپذیرد؟ چرا کسی نمی‌گوید اگر نمی‌پذیرفت باید تبریز و تهران را نیز تحویل روس‌ها می‌داد. شاید آن‌روز به او گفته‌اند اگر عهدنامه ترکمنچای و گلستان را نپذیری، باید به‌زودی تبریز و تهران را تقدیم نمایی و او دفع افسد کرده باشد. اما امروز آنگونه قضاوت نمی‌کنیم و جزئیات را مدنظر قرار نمی‌دهیم. در فضای عمومی کشور فقط فتحعلی‌شاه متهم است و از ده‌ها دست‌اندرکار و هزاران رزمنده و کشته در دو طرف رود ارس خبری نیست.

او به هر دلیل آن دو عهدنامه را پذیرفته باشد، امروز مورد تأیید ما نیست و وی را به بی‌عرضگی، نالایقی، زن بارگی، عقب‌ماندگی و ده‌ها صفت سلبی دیگر متهم می‌کنیم. ما امروز از واگذاری هرات به خود می‌پیچیم، اما هرگز نمی‌پذیریم که اگر هرات را واگذار نمی‌کرد، انگلستان بوشهر و شیراز را تصرف می‌کرد؛ لذا تا مرز فحاشی به محمدشاه و ناصرالدین‌شاه پیش می‌رویم و لعن و نفرین خود را نثار آنان می‌کنیم و این را برای خود حق می‌دانیم. در مثالی دیگر امروز کسی نمی‌گوید سقوط اصفهان و تسلیم شاه سلطان حسین در سال ۱۱۳۴ قمری با هدف کاهش کشتار مردم و پایان مسالمت‌آمیز جنگ و محاصره ۹ ماهه اصفهان بود بلکه آنان را نالایق، بی‌عرضه و خائن به وطن معرفی می‌کنیم.

اصولاً ایرانیان امروز از دوران ۲۳۰ ساله صفویه فقط شاه‌عباس را می‌شناسند. چرا؟ چون غرور ملی خود را در گسترش و حفظ قلمرو، یکپارچگی ایران، بناهای اسلامی و تمدنی، گسترش تشیع، تجارت بی‌نظیر و… می‌دانند.

امروزه کسی سؤال نمی‌کند در زمان کدام شاه صفویه مردم گرسنه بودند یا در فقر و تنگدستی زندگی می‌کردند. آنچه مهم است اینکه کدام توانسته است موجب افتخار و غرور نسل امروز و فردای ایران باشد. اصولاً آیندگان تسلیم شدن نسل‌های قبل خود را به هیچ دلیل نمی‌پسندند. هیچ حجتی را جز ایستادن تا مرز کشته شدن نمی‌پذیرند. به تعبیر مقام معظم رهبری اگر سلطان حسین صفوی از اصفهان بیرون می‌آمد و با افغان‌ها می‌جنگید و در آن جنگ کشته می‌شد، حتی اگر اصفهان نیز بعد از کشته شدن وی سقوط می‌کرد امروز مورد سرزنش سلسله نسل‌ها نبود.

قطعاً آیندگان نیز درباره «نسل جمهوری اسلامی» بدون توجه به جزئیات قضاوت خواهند کرد. ممکن است درباره جنگ تحمیلی ۲۲۰ هزار اسم شهید فراموش شود. همت، باکری، رضایی، کاظمی، خرازی، قالیباف، جعفری و… فراموش شوند، اما ایستادگی ایران و رهبری امام در تاریخ خواهد ماند.

درباره منازعه امروز ما با غرب بدترین چیزی که می‌تواند در تاریخ آیندگان مورد مطالعه و قضاوت قرار گیرد، این است که نسلی بعد از ۴۰ سال مقاومت برای شکم و رفاه بهتر (که آن هم تضمین نیست) تسلیم شدند. عزت و استقلال و غرور ایرانیان را برای نان بزرگ‌تر فروختند و دست از استقلال‌طلبی خود با هدف لذت‌گرایی برداشتند و در مقابل آن آبنباتی هم دریافت نکردند.

آیندگان جز عزت، استقلال و تمامیت ارضی کشور همه‌چیز را نسبت به ما فراموش خواهند کرد، همانگونه که ما درباره گذشتگان صرفاً با این سه گزاره قضاوت می‌کنیم و ده‌ها اقدام کوچک و بزرگ سلبی و ایجابی را مدنظر نداریم. عظمت ۲۳۰ ساله دولت صفوی در یکپارچگی ایران به نام تشیع انجام شد و تا بر دین و جهاد و محوریت علمای تراز اول تشیع اصرار داشتند موفق بودند، اما وقتی به رفاه، خوشگذرانی، زن‌بارگی، حرمسرا و… مشغول شدند، از درون تهی گردیدند و به دست خود عظمت ۲۳۰ ساله را تسلیم یک گروه چریکی یاغی کردند که بویی از تمدن و فرهنگ نبرده بودند.

تاریخ قابل تکرار و معلم همه ماست. امروز را برای آینده ننگین ثبت نکنیم. امروز در شعب ابوطالب بودن پیامبر (ص) برای ما افتخار است و اگر پیامبر در نقطه مقابل قرار می‌گرفت شاید امروز از او و از مسلمانی ما خبری نبود.