یکشنبه , ۱۸ آذر ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » سخن روز مطبوعات : باید به حال این مملکت خون گریست!

سخن روز مطبوعات : باید به حال این مملکت خون گریست!

 

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

************

ستون پنجم

حسین شمسیان در کیهان نوشت:

«من با چهار ستون سرباز و تجهیزات از شرق و غرب و شمال و جنوب به سوی شهر در حرکتم،اما شما فقط روی این چهار ستون حساب نکنید بلکه ستون دیگری هم داریم که در داخل شهر و حتی در میان جمع شما هستند که برای ما فعالیت می‌کنند! آنها «ستون پنجم» ما هستند. اگر از چهار ستون اعزامی واهمه ندارید از این ستون پنجم بترسید که در تمام امور و شئون شما «نفوذ» دارند و راه ورود چهار ستون را به داخل شهر هموار می‌کنند.»

آنچه خواندید، بخش‌هایی از نامه‌ای است که فرمانده سپاه ژنرال فرانکو (رهبر جریان فاشیستی اسپانیا ) در خلال جنگ‌های سه ساله داخلی این کشور خطاب به جمهوری‌خواهانی که شهر مادرید را در اختیار داشتند، نوشته بود. متن نامه خیلی زوتر از آنچه که جمهوری‌خواهان فکرش را می‌کردند عملیاتی شد و «ستون پنجم» دشمن موفق شدند با ایجاد «وحشت گرسنگی» و «ناکارآمد نشان دادن جمهوری‌خواهان» برای رفع قحطی،روحیه مردم را درهم شکسته تا به سادگی دروازه‌ها برای ورود سپاهیان ژنرال فرانکو باز شود!

عبارت «ستون پنجم» که با این نامه وارد فرهنگ لغات سیاسی شد، بعدها در همه کشورهای جهان مصادیق متعددی پیدا کرد و همه از آن به عنوان جماعتی منفور و خائن به وطن یاد کردند.
در جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان هم بودند جماعتی که با رفتار گوناگون، بعنوان ستون پنجم دشمن عمل کردند و بارها باعث وارد آمدن ضرباتی به ایران یا ناکام ماندن عملیات‌های ما شدند.
واقعیت این است که جنگ پایان نیافته و ما هر روزه در معرض تهدید دشمنانی هستیم که به چیزی کمتر از نابودی ایران و ایرانی راضی نیستند.

قطعا اصلاح‌طلبان از بیان این حقیقت ناخرسندند و همچون همیشه، دوست ندارند مردم با حقیقت مواجه شوند! آنها دلشان می‌خواهد با کلماتی مثل «توهم توطئه» به هر آدم بیدار و فهمیده‌ای برچسب بزنند،اما حقیقت را نمی‌توان پنهان کرد، آن هم وقتی از زبان روسای‌جمهور آمریکا در همه ادوار،ما محور شرارت بوده‌ایم و باید ریشه ملتمان کنده می‌شده!
آمریکا به گواهی تاریخ 40 ساله انقلاب اسلامی، هیچ روزی را برای دشمنی با ما از دست نداده و بدون اغراق در همه این سال‌ها «چهار ستون» از چهار جهت برای سرنگونی ما گسیل داشته است،اما راه به جایی نبرده و نخواهد برد ان‌شاءالله.

اگر موضوع همین بود،مثل همه این سالها جوابش را می‌دادیم اما ماجرا به همان «ستون پنجم» مشهور بر می‌گردد که دشمن خیلی به آن دل خوش کرده است. اگر در زمان جنگ ستون پنجم، عملیات را لو می‌داد و گرای نقاط حساس و مهم شهرها را می‌داد،اکنون به تعبیر رهبر انقلاب، ستون پنجم در پی «تغییر باورهای مسئولان و نفوذ در مراکز تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر» است.
این را با صدها قرینه و نمونه می‌توان ثابت کرد.

اکنون ستون پنجم در یک گام مهم،به مرحله «افکارسازی» هم فکر می‌کند.
شاید تا به حال به صورت موضوعی به این مسئله توجه نکرده‌اید، اما با این مقدمه برای شما هم این ابهام پیش می‌آید که چه اتفاقی افتاده که عده‌ای در کشور، فقط و فقط منتظرند تا یک نفر به جرم جاسوسی برای بیگانه، همکاری با دشمن و عناوین مشابه بازداشت شود تا بوق و کوس بدست بگیرند و در رثای آزادی ناله کنند!

فلان هنرپیشه سینما و تلویزیون که به اقرار خودش ،بیش از 5 سال است حتی یک کتاب نخوانده واز تلفظ یک نام ساده عاجز است،ناگهان کارشناس امنیتی می‌شود!فلان ورزشکار،فلان مجری و…ودهها نمونه دیگر هر اقدام دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی یا دستگاه قضایی را تخطئه می‌کنند و بذر رعب در دل مردم می‌کارند!کار آنها شبیه عوامل جریان فاشیستی اسپانیا نیست!؟

راستی این‌همه آدم مطلع از همه امور داریم!؟ آدم‌هایی که توانایی دارند تنها چند لحظه پس از انتشار خبر دستگیری یک شخص مرتبط با بیگانه،تشخیص بدهند که او بی‌گناه است!؟
کار وقتی بدتر می‌شود که برخی نمایندگان مجلس هم ژست‌های فضای مجازی را به ادای وظیفه نمایندگی ترجیح دهند و اگر برای دلار 6 هزار تومانی مهر سکوت به لب زدند، در برابر هر اقدامی برای تامین امنیت مردم،به دفاع از دشمن بپردازند!

راستی ستون پنجم چه تعریفی جز این دارد!؟ جماعتی که آگاهانه و ناآگاهانه، حرف دشمن را می‌زنند و جاده او را هموار می‌کنند!
آن هم درست در زمانی‌که شواهد از در و دیوار می‌بارد! نگاهی به برخی پروژه‌های مهم و کلیدی چند سال اخیر بکنید تا بدانید دشمن چه خیز بزرگی برای بهره‌گیری از ستون پنجم و باز کردن دروازه‌های کشور به روی لشگر جنایتکار خود برداشته است.

بعوان نمونه، چتر علم و سواد و تخصص، یکی از بهترین حربه‌ها برای نفوذ است. زیر همین پوشش بود که ده‌ها سند و پروتکل بین‌المللی به کشور قالب شد و اصلا نهضت جهانی شدن به راه افتاد!
1- سند 2030 را به یاد دارید!؟ عده‌ای به عنوان دانشمند و متخصص آن را تجویز کردند و جاده صاف‌کن‌ها بدون طی مراحل قانونی، آن را اجرا کردند و می‌کنند! کسی نیست که اندک بهره‌ای از انصاف و خرد داشته باشد و متوجه زیان‌های بی‌شمار آن سند نباشد، اما ستون پنجم مصمم به فتح سیستم آموزش فرزندان این سرزمین بوده و هست!

2- حدود 60 سال است که کنوانسیون بذر(UPOV) در جهان مورد قبول و پذیرش برخی کشورهاست. ایران حتی قبل از انقلاب هم آن را نپذیرفته بود و کشاورزی ما با هر سختی، به حیات خود ادامه داده بود. اکنون کدام ستون پنجم است که فشار می‌آورد تا این سند در قالب لایحه دولت یازدهم، در مجلس به تصویب برسد!؟کدام جماعت است که ریشه کشاورزی چند هزار ساله ایران را نشانه رفته و قصد نابودی آن را دارد!؟

3- ماجرای اف.‌ای.تی.اف را به یاد دارید!؟ وزیر اقتصاد دولت یازدهم، برخلاف تصریح دو اصل قانون اساسی و بدون اطلاع مراجع رسمی در جریان یک سفر کاری ایران را به مفاد اف.‌ای.ی.اف متعهد کرد! مدتی بعد خبر این اقدام عجیب از سوی رسانه‌های بیگانه منتشر شد و تازه از پرده برون‌افتاد که چه اتفاق مهمی رخ داده است! تعهدی که داده شد،گرفتن دست دشمن و آوردنش به پستوی خانه و نشان دادن زیر و بم زندگی اقتصادی ایران بود که سخاوتمندانه انجام شد! وقتی کیهان درباره همین سند خیانت‌بار افشاگری کرد، حضرات جوابیه فرستادند که «ما در حال بازکردن گره‌های کور تحریمی هستیم و این مهم، از درک امثال شما خارج است و نیاز به تدبیر دولت تدبیر و امید دارد»! حالا می‌بینیم ثمره آن تدبیر این شده که مقامات ارشد بانکداری ما باید به انگلیس بروند و در کلاس آموزشی شرکت کنند تا هرچه دقیق‌تر و بهتر، همه اطلاعات تراکنش‌های مالی کشور را به دشمن تقدیم کنند و در مقابل ،به گفته رئیس‌جمهور محترم «با گونی دلار بیاوریم»! این تدبیر کدام ستون پنجم برای فتح سیستم بانکی ایران بود!؟

4- در همین فقره اخیر درباره پیمان پالرمو، دیدید چه اتفاق عجیبی رخ داد!؟ واقعا در کدام کشور دنیا شاهد این هستیم که متن پیمانی تعهدآور برای کشور را به نحوی ترجمه کنند که کسی متوجه خطرات آن نباشد و بعد که مرکز هوشیار و آگاهی مثل شورای نگهبان، مشت خاطیان را باز کرد، ادعا شود «غلط تایپی» بوده است!؟ حقیقتا تاریخ باید این کارها را به عنوان صفحات سیاه و عبرت‌آموز خود ثبت و ضبط کند تا فردا آیندگان و فرزندان ما بدانند آمریکایی‌ها برای شکست انقلاب اسلامی،چه کارها که نکردند و چه راهها که نرفتند! تا بدانند انقلاب اسلامی از چه طوفان‌ها و گردنه‌هایی عبور کرده است!

5- و بالاخره در همین ماجراهای جاسوسان حوزه محیط زیست و آب، دیدیم که نفوذ تا مرحله معاونِ معاون رئیس‌جمهور هم رخ داد و حتی پروژه فرار متهم پرونده با ورود مستقیم وزارت اطلاعات و درخواست لغو ممنوع‌الخروجی کاوه مدنی عملیاتی شد! در همین پروژه بود که دیدیم جماعت سلبریتی و برخی نمایندگان و افراد شهرت‌طلب، هیاهو به‌راه انداختند و برای نخبه(!) فراری از کشور مرثیه خواندند و چنان وانمود کردند که گویی هرکه در ایران درس خوانده بی‌سواد است و هرکه از آن سوی دنیا مدرک دارد،نخبه است! این همه توهین به ایران و ایرانی برای انجام یک ماموریت، تعجب‌آور نیست!؟ این همه تزریق روحیه حقارت و بدبختی و فلاکت، عجیب نیست!؟راستی ستون پنجم قرار بود چه کار کند!؟

این صورت مسئله‌ای بود که کم و بیش همه می‌دانند و چیدن قطعات پازل کنار یکدیگر، موارد خاص و مهمی را به ما نشان می‌دهد که سر آن به پروژه ناراضی کردن مردم و ناکارآمد نشان دادن نظام برمی‌گردد و رد پای مدیریت آن، به اتاق فکرهای مهم آمریکا و انگلیس می‌رسد.

اما سه پرسش درباره ستون پنجم وجود دارد:
نخست آنکه، در کجای دنیا این آزادی غلط و نادرست وجود دارد که یک نفر در هر کسوتی (هنرپیشه، بازیگر، ورزشکار، مدرس دانشگاه و…) بیاید و درباره یک شبکه وسیع و مخوف جاسوسی که زیر نظر پیچیده‌ترین سازمان‌های جاسوسی در تلاش برای براندازی نظام حاکم هستند، اظهار نظر کند و مقامات کشور را به‌خاطر هوشیاری و اقدام به‌موقع، مورد طعن و لعن قرار دهد و افکار عمومی را علیه آنها سازمان‌دهی کند!؟

دوم آنکه اگر نیروهای نظامی کشور، مسئول مبارزه با آن «چهار ستون» نظامی و آشکار دشمن هستند،چه کسی مسئول مبارزه با «ستون پنجم» است!؟ یعنی هیچ کس مسئولیت ندارد یک نفر را که علی‌الدوام بذر ناامیدی و نفرت از اقدامات مراکز امنیتی و قضایی در دل مردم می‌کارد، مورد سؤال قرار دهد!؟ واقعا معنای آزادی این است که هرکس درباره هرچیز، هرچه دلش خواست بگوید!؟ در کجای دنیا آزادی اینگونه مسخره و وارونه معنا می‌شود!؟ کدام عقل سلیم اجازه می‌دهد زحمت چند ماهه و حتی چند ساله یک سرویس امنیتی و گمنام برای کشف یک شبکه جاسوسی، به وسیله مثلا یک مدرس دانشگاه، ورزشکار یا هنرپیشه سینمایی یا تلویزیونی بر باد برود!؟ آیا ستاره‌های هالیوود این اجازه را دارند!؟ متاسفانه مماشات و تعارف دستگاه قضایی باعث این وضع شده تا جایی‌که حتی عده‌ای به خود جرات دفاع از تروریست‌های سفاک و قاتلان فرزندان ایران را هم می‌دهند!

و بالاخره، آیا قرار است با دستگیری یک یا دو جاسوس،شبکه او رها شده و به کار خود ادامه دهد!؟ اگر نه (که منطقا هم باید اینگونه باشد)چرا زمینه‌سازان تصویب و ارائه طرح‌های بنیان‌برانداز فرهنگی و اقتصادی و امنیتی، کماکان به فعالیت خود ادامه می‌دهند و بازهم از این لقمه‌ها برای مردم می‌گیرند!؟ دیگر چه اتفاقی باید بیفتد تا یک نفر ستون پنجمی قلمداد شود!؟

تاکتیک خروج از برجام با بازی اروپا

امیرحسین یزدان پناه در خراسان نوشت:

ظاهرا برجام به نقطه ای غیرقابل بازگشت نزدیک می شود؛ هرچند تحت تاثیر پیش بینی ناپذیری ترامپ، کماکان پیش بینی قطعی آن چه در 22 اردیبهشت روی کاغذ رخ می دهد، امکان پذیر نیست. تثبیت فضای سنگین علیه هرگونه مراوده اقتصادی با ایران که ترامپ آن را در 15 ماه اخیر جلو برد و در ادامه انگلیس، فرانسه و آلمان هم بدون اعلام رسمی  خود به آن پیوستند و نیز سکوت معنا دار کشورهای غیرتروئیکای اروپا در مقابل زد و بندهای فرانسوی با آمریکا که همراهی لندن و برلین را هم به دنبال داشت، حاکی از یک طراحی دقیق غربی علیه ایران با کمک اروپایی هاست.

سناریوی اروپا و آمریکا چیست؟

به نظر می رسد سناریوی طراحی شده علیه ایران بدین گونه باشد: نوع خروج آمریکا از توافق هسته ای، ملایم  تر از آن چیزی خواهد بود که ترامپ نشان می دهد به این معنا که آمریکا همان گونه که ترامپ می گوید دیگر تمدید تحریم ها را (که لازمه باقی ماندن آمریکا در برجام است) تعلیق نمی کند اما فعلا تحریم های بیشتر علیه ایران وضع نخواهد کرد تا  اهرم و فرصتی در اختیار متحدان اروپایی آمریکا  بگذارد که به خیال خود بتوانند در مذاکرات آینده،  ایران را به آن چه «اصلاح برجام» می نامند،  متقاعد  کنند. مواضع اخیر انگلیس، فرانسه و آلمان و به خصوص بیانیه روز گذشته تروئیکای اروپایی نشان داد آن چه  تروئیکا در قالب رسیدن به توافق های جدید با  ایران دنبال می کند، چندان توفیری با خواست آمریکا ندارد. انگلیس، فرانسه و آلمان درباره فشارهای غیر برجامی آمریکا به ایران (نظیر ادعاها درباره برنامه موشکی و حضور منطقه ای ایران) با ترامپ همراه شده اند و تاکنون حتی علیه ایران پیش نویس قطعنامه نیز به شورای امنیت داده اند تا مثلا کاخ سفید را راضی کنند.

دیگر کشورهای اروپایی چه نقشی دارند؟

به نظر می رسد در این سناریو حتی بقیه کشورهای اتحادیه اروپایی نیز سکوت کرده اند که مسیر برای تروئیکا باز باشد تا به این ترتیب قدرت چانه زنی اروپا نیز در مقابل ایران بالاتر رود و اهرمی برای فشار موشکی و منطقه ای به ایران پیدا کند. همان طور که به تازگی موگرینی در حالی بر اجرای برجام و پایبندی اروپا به این توافق تاکید کرد که  درپاسخ به سوالی مبنی بر پیشنهاد ماکرون برای رسیدن به  توافق های دیگر در کنار برجام با ایران بدون رد کردن این پیشنهاد صرفا به این جمله بسنده کرد که « درباره آن چه در آینده روی خواهد داد، در آینده حرف می زنیم.»

ایران چه سیاستی در پیش می گیرد؟

با این وجود نشانه  اندکی وجود دارد که کماکان برخی کشورهای اروپایی نظیر ایتالیا احتمالا با این سناریو خیلی همراه باشند. چه این که دو روز پیش «مایک پمپئو» وزیر امور خارجه آمریکا در بروکسل با «آنجلینو آلفانو»، وزیر امور خارجه ایتالیا ملاقات کرد تا با او درباره «فعالیت های بی ثبات کننده ایران» در منطقه گفت و گو کند. ایتالیا به تازگی در نشست های سران اروپایی برای تصمیم گیری درباره بسته تحریمی علیه ایران، با پشتیبانی اتریش مقابل سیاست های تروئیکا ایستاده است، هرچند واقعا تضمینی برای دایمی بودن این سیاست وجود ندارد. اگر چه  پیچیدگی های بازگشت تحریم ها بسیار بیشتر از وضع اولیه آن هاست اما شرایط کنونی حامل این پیام مهم است که با فرض همگرایی آمریکا و اروپا (لااقل در سطح تروئیکا) ایران باید مقابل چنین طراحی با قدرت بایستد. طبعا بخشی از مقابله ایران در ذات موضوع نهفته است. آن جایی که فدریکا موگرینی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا توافق هسته ای را «منفعت راهبردی اروپا» توصیف می کند؛  به این معنا که  برجام برای اروپا صرفا یک منفعت اقتصادی نیست بلکه به طور مستقیم به امنیت اروپا ارتباط پیدا می کند. چه این که اروپا می داند:

الف- در نتیجه افزایش ناامنی های منطقه و به خصوص دامنه دار شدن بحران سوریه، سر ریز ناامنی این کشور به اروپا وارد می شود، کما این که در این سال ها طعم ناامنی را پایتخت های اروپایی به خوبی چشیده اند.

ب- هر گونه رقابت تسلیحاتی در خاورمیانه  به ویژه اگر جنبه اتمی نیز به خود بگیرد، در حکم یک خطر بزرگ  برای اروپا  خواهد بود چرا که بخش های زیادی از اروپا به خصوص اروپای شرقی در تیررس موشک های بالستیک  از این منطقه  هستند.

ج- اروپا اگر بخواهد در حوزه منطقه از قدرت ایران برای امنیت بخشی به مرزهای قاره سبز کمک بگیرد لاجرم باید تکلیفش را با برجام، خیلی واضح و صریح روشن کند و استراتژی یکی به نعل، یکی به میخ و مبهم گویی و دوپهلو گویی برایش نفعی ندارد.
براساس وجوه سه گانه فوق، مشخص است که نبود برجام فی نفسه برای اروپا یک تهدید تلقی می شود بنابراین ایران در هرگونه تماس خود با این قاره و به خصوص کشورهای مستقل تر و حتی مقامات اتحادیه اروپایی باید این پیغام را خیلی صریح و شفاف منتقل کند که در قبال هر اتفاقی که پس از خروج آمریکا از برجام بیفتد، مسئولیتی برعهده ایران نخواهد بود. چرا که ایران چه در هر شرایطی بخواهد در برجام بماند و چه پس از نقض عهد طرف مقابل بخواهد از برجام خارج شودصرفا بر اساس منافع ملی خود تصمیم می گیرد. کما این که تهدیدهای جدی ایران درباره خروج از «ان.پی.تی» و برخی شنیده ها از ابلاغ دستورالعملی به سازمان انرژی اتمی مبنی بر آمادگی این سازمان برای بالابردن سطح غنی سازی به 20 درصد نشان می دهد که در ایران نیز سناریوها خیلی جدی و حساب شده است. سناریوهایی که باید امیدوار بود با همین قدرتی که در بیان مسئولان وجود دارد روی زمین نیز اجرا شود تا کشورهای اروپایی را در سیاست و سناریویی که در پیش گرفته اند بیشتر با واقعیت ها آشنا کند.

شاه کلید مقابله با هرگونه تحریم و فشار

بدیهی است  تقویت اقتصاد کشور با رویکرد افزایش «تاب آوری» آن  یا به عبارتی اقتصاد مقاومتی به اذعان قریب به اتفاق کارشناسان و متخصصان علم اقتصاد  شاه کلید مقابله با هرگونه تحریم و فشار های ناشی از آن است. رویکردی که به رغم تاکیدات مکرر رهبر انقلاب از همان روز های اول توافق برجام اگر چه آغاز شد اما متاسفانه زمان زیادی طول کشید تا این باور در ذهن بسیاری از مسئولان نهادینه شود و ظاهرا اکنون این روند به نوعی روی ریل افتاده و باید امیدوار باشیم با جدیت بیشتری دنبال شود. همچنین تعریف منافع مشترک اقتصادی با کشورهای مستقل اروپایی موسوم به «اروپای دوم» نیز در این رهگذر می تواند به عنوان اهرمی برای شکستن اجماع در جبهه اروپایی موثر باشد. هرچند به نظر می رسد در شرایط فعلی که قدرت اقتصادی نمی تواند به عنوان عامل اصلی دربرابر غرب ایفای نقش کند، مهم ترین اهرم فشار ایران اتکا به توانمندی های برگشت پذیری هسته ای است که خواهد توانست معادلات آینده را تحت تاثیر قرار دهد. در حوزه داخلی نیز به نظر می رسد در این شرایط و  به دلیل ضربات جبران ناپذیری که در این 2.5 سال از سوی غرب به توافق وارد آمده، دولت باید با واقع بینی درباره برجام با «سال بدون برجام» کنار بیاید و یک بار برای همیشه اقتصاد کشور را از برجام جدا کند و همان طور که به تازگی مقامات دولتی اظهار می کنند، کشور را فارغ از توافق ببیند و اداره کند.

باید خون گریست!

حسن رضایی در وطن امروز نوشت:

هنوز جوهر توهین هرزه‌نگار روزنامه اصلاح‌طلب به ساحت امام رضا(ع) خشک نشده، یکی دیگر از رسانه‌های اصلاح‌طلب در اظهاراتی شرم‌آور و شوکه‌کننده به نقل از عبدالله ناصری، عضو شورای سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان و مشاور سیاسی محمد خاتمی، همسران شهدای 8 سال دفاع‌مقدس را آماج توهین و بی‌شرمی تازه قرار داد. سایت اصلاح‌طلب مورد بحث، با گشودن پرونده‌ای ویژه(!) با عنوان «نقش پرستوها در حذف سیاستمداران»، در یک کلام، در پی القای این مساله به مخاطب است که استعفای وزیران در دولت‌های خاتمی، احمدی‌نژاد و روحانی را به پرونده‌سازی دستگاه‌های اطلاعاتی کشور برای این افراد ارتباط دهد؛ آن هم پرونده‌هایی اخلاقی که با عاملیت زن‌های همکار با دستگاه‌های اطلاعاتی کشور اجرایی شده است!

رسانه‌نمای مذکور اگرچه در بخش ابتدایی این مطلب توهین‌آمیز قصد دارد استعفای وزرای دولت احمدی‌نژاد را هم در همین راستا به اقدامات سربازان گمنام امام زمان(عج) ارتباط دهد اما در ادامه با از یاد بردن مطالب ابتدایی خود کاملاً به یک‌سو غش کرده، اینگونه ذهن مخاطب را در جهت هذیان‌گویی خود و طرف مصاحبه‌شونده جهت‌دهی می‌کند: «این فعال سیاسی اصلاح‌طلب در واکنش به طرح این موضوع که چرا «تنها» دولتمردان و کنشگران سیاسی اصلاح‌طلب و معتدل سوژه‌ چنین اخبار و چنین دام‌هایی هستند، می‌گوید: ….» سایت اصلاح‌طلب مذکور در بخش دیگری از مصاحبه خود با مشاور سیاسی خاتمی، به موضوع استعفای محمدعلی نجفی اشاره کرده، دستگیری یکی از اعضای اصلاح‌طلب شورای شهر مشهد را نیز تلویحاً به همین موضوع ارتباط می‌دهد.

نویسنده هتاک در بخش دیگری از گزارش خود با اشاره به استفاده دستگاه اطلاعاتی موساد از این روش، می‌نویسد: «البته این مساله حتما محدود به موساد و عاملان زنش نیست. در طول تاریخ و در دوران‌های مختلف نیز استفاده از زنان برای این منظور سابقه داشته است. زنانی که موسوم به «پرستو» هستند و علاوه بر جاسوسی از آنها برای حذف افراد تاثیرگذار در عرصه‌ سیاست نیز استفاده می‌شود؛ یا به‌طور سیستماتیک در دستگاه‌های امنیتی – مثل موساد- یا توسط رقبای سیاسی در داخل کشوری برای تغییر ترازوی قدرت به نفع جریان متبوع». گزارش- مصاحبه مورد اشاره، پس از زمینه‌چینی‌های فوق، به روایت گفته‌های عبدالله ناصری در این زمینه پرداخته، می‌نویسد: «عبدالله ناصری می‌گوید بعید است بتوانم انکار کنم که چنین امکانی امروز در دستگاه‌های امنیتی خودمان وجود نداشته باشد؛ این موضوع جزو پروتکل‌های نانوشته‌ سیستم‌های امنیتی دنیاست».

بخش تکان‌دهنده این مصاحبه اما آنجاست که مشاور سیاسی رئیس دولت اصلاحات به فرآیند جذب و آماده‌سازی پرستوها در دستگاه‌های اطلاعاتی کشور می‌پردازد. ناصری می‌گوید: «در جامعه‌ای که یک دوره جنگ 8 ساله داشتیم و جمع قابل‌توجهی از بانوان بافضیلت ما همسران خود را در سنین جوانی از دست دادند و طبیعتا با رعایت عفاف و پاکدامنی خیلی‌های‌شان همسر دوم یا همسر غیر رسمی آدم‌ها- چه مسؤولان و چه غیرمسؤولان- شدند، بنابراین خیلی کار پیچیده‌ای نیست؛ چون گفتم وقتی انگیزه‌های روحی، فردی، اجتماعی و اقتصادی را در نظر بگیرید و حتی گاهی پرستیژ سیاسی یک فرد هم انگیزه‌ای را ایجاد می‌کند برای کشش یک زن؛ نکته خاص و حادی نیست. یعنی می‌خواهم بگویم تا اینجایش، روند، روندی طبیعی است». در واقع از نظر فرد موردنظر، دستگاه‌های اطلاعاتی کشور نه‌تنها از روال موجود در موساد استفاده می‌کنند که مهم‌ترین ابزارشان در این مورد، همسران شهدای جنگ تحمیلی بوده است!

عبدالله ناصری در روز روشن معلوم نیست بر اساس کدام مستندات، سربازان گمنام امام زمان (عج) را متهم به استفاده ابزاری از همسران شهدا برای مقابله با مدیران مریضی چون شهردار مستعفی تهران می‌کند! این وسط معلوم نیست دستگاه‌های اطلاعاتی کشور چرا در این زمینه سکوت کرده‌اند و دیگر آنکه بنیاد شهید به عنوان جایگاهی که حداقل وظیفه‌اش حمایت از حیثیت و آبروی خانواده شهداست، چرا در برابر این هتاکی بزرگ ساکت مانده است؟ تومار توهین اصلاح‌طلبان به مقدسات برای رسیدن به اهداف پست دنیایی البته قطورتر از آن است که بتوان آن را حتی در چندصد مورد خلاصه کرد. من نمی‌دانم کدامیک از نزدیکان عبدالله ناصری احتمالاً با خانواده شهدا نسبتی دارند، این را اما می‌دانم که دوست دارم به نیابت از همه همسران شهدای سرزمینم قلم وانهم و مشت بر چنین دهان هرزه‌گویی بکوبم!

انگار همین دیروز بود که فیض‌الله عرب‌سرخی، دیگر چهره هتاک اصلاح‌طلب در مخالفت با تشییع شهدای مدافع حرم توئیت می‌زد: «مدت‌ها بود برنامه تشییع شهید نداشتیم اما پیروزی اصلاح‌طلبان و شادی مردم و جشن‌های مردمی در شهرها باعث شده باز هم فصل تشییع شهیدان آغاز بشه». محمدجواد حق‌شناس، دیگر دوست اصلاح‌طلبش نیز در دفاع از رضا پالانی ملعون، ضمن حمله به اقدامات دیگر اصلاح‌طلب مرحوم شده، می‌نویسد: «یکی از اشتباهات و تندروی‌های غیرقابل درک و دفاع آیت‌الله خلخالی در ابتدای انقلاب، تخریب آرامگاه رضاشاه در کنار حرم حضرت عبدالعظیم بود». اصلاح‌طلبان دوست دارند به هر بهانه‌ای زلف خود را به دشمنان ملت گره بزنند و اسم آن را سیاست‌ورزی گذاشته‌اند. بندبازی روی خون شهدا و پا گذاشتن روی مقدسات و آبروی دیگران اما بیش از آنکه سیاست باشد، بوی دیاثت می‌دهد!

جدال منطق و زور در آیینه ملت

عبدالله گنجی در جوان نوشت:

اگرچه دولت امریکا تاکنون به تعهدات خود در برجام عمل نکرده اما احتمالاً 22 اردیبهشت رسماً از آن خارج خواهد شد. آیا دولت و ملت ما از این خروج نگران هستند؟ دولت فعلی امریکا به آنچه انجام نداده رسمیت می‌بخشد و برخلاف دولت قبلی‌شان مسئله را شفاف نموده است و از اینکه ما را از بلاتکلیفی و انتظار خارج کرده و تکلیف‌مان روشن شده است نباید ناراحت باشیم بلکه باید محل ایستادن خود را محکم کنیم.

آنچه در چهار سال گذشته در مقابل چشم ملت ما اجرا شد نمایشی بیش نبود. اما این نمایش لازم بود. برخی مذاکره نظام با امریکا را تابو معرفی می‌کردند و اگر یک مسئول ایرانی از در اتاق کارکنان سفارت امریکا در سازمان ملل عبور می‌کرد عده‌ای به وجد می‌آمدند و امیدآفرینی را تبلیغ می‌کردند. عده‌ای استکبارستیزی را نه یک امر عقلانی – دینی که نوعی غیریت‌سازی می‌دانستند و می‌گفتند: اگر استکبارستیزی را از شما بگیرند و وارد مذاکره با امریکا بشوید دیگر هیچ حرفی برای گفتن ندارید. اما آنچه در چهار سال گذشته به دست آوردیم گشایش اقتصادی نبود که «جدال منطق و بی‌منطقی‌» در مقابل چشم ملت ایران بود. این جدال منطقی نظام بسیاری از غرب‌گرایان و «سراب‌پروران‌» داخلی را به محاق سیاسی برد و فهمیدند که مذاکره و تعهد و اجرای کامل تعهد از سوی نظام جمهوری اسلامی مسئله امریکا را حل نخواهد کرد.

فهمیدند جدال آنان با ما جدال هویتی است و شرط عادی شدن روابط، عدول از هویت و پذیرش سیادت و بزرگی مبتذل‌ترین شخصیت‌های جنسی جهان در کاخ سفید است. منطق ما مذاکره و تعهد و انجام تعهد بود. منطق آنان مذاکره برای مذاکره و عدم انجام تعهدات بود. منطق ما در منطقه مبارزه با تروریسم در عین تحریم بود و منطق آنان تولید تروریسم و تحریم ما به بهانه حمایت از تروریسم است. موشک‌های ما یک بار فراتر از مرزهای‌مان به سوی تروریسم شلیک شد و موشک‌های آنان دو بار در سوریه به سمت دولت قانونی آن کشور که در حال مبارزه با ترویسم است، شلیک شد. اکنون آنان از گفت‌وگو، دیپلماسی، دادوستد و حقوق بین‌الملل عدول کرده‌اند و تنها گزینه‌شان گاو صفتی و تکیه بر «زور» است.

آنان منطق را با زور جابه‌جا کرده‌اند و علت آن هم ناکامی خود و صهیونیست‌ها در تحمیل تروریسم بر خاورمیانه اسلامی است. امروز «غرور مقدس» ایرانیان در جدال جدی با زور رسوایان جنسی و گاوصفت است. امروز قدرت همچون تیغی در دست زنگی مست در امریکا است و مگر می‌شود ملت ایران در مقابل این زور سر تسلیم فرود آورد؟ اما چه باید کرد؟ دولت ما باید دو شرط اساسی را بر خود حاکم کند؛ اول ارتقای خود به دولتی در تراز دولت بحران که بتواند در روزهای سخت کشور را اداره کند. از نازپروردگان و لذت‌چشیدگان فعلی این هنر ساطع نمی‌شود.

دوم پایان انتظار در نگاه به دروازه‌های غرب و انداختن طرحی نو در جهان چندقطبی و ظرفیت‌سازی از منابع بومی است. ایستادن امروز ایران در مقابل همه‌چیزخواهی و عریان‌گری نظام سلطه به عوامل متعددی بستگی دارد اما به زعم نگارنده چاره‌اندیشی برای دو مسئله ما را از بقیه مسائل نیز عبور می‌دهد. طبق اعلام بانک جهانی و همچنین دولت، آهنگ رشد اقتصادی کشور در سال 2018 برتر از همه کشورهای عربی منطقه است. این آهنگ را باید حفظ کرد اما آن دو مسئله اگر حل شود عزت ملی ما نه تنها تحقیر نخواهد شد که ارتقا خواهد یافت. «نفت» مهم‌ترین تهدید نظام اسلامی و ملت ایران است. هیچ عاملی به اندازه نفت ملت و حاکمیت ما را به اضطراب و اضطرار نمی‌کشاند. پاشنه آشیل نظام جمهوری اسلامی قبل از هر چیز نفت است.

تک‌محصولی بودن ایران و تکیه اصلی اداره کشور به نفت مهم‌ترین عاملی است که در دوراهی‌ها ما را به سمت انتخاب‌های سخت می‌کشاند و عجیب است که سیاست 40ساله نظام جمهوری اسلامی و شعار همه دولت‌ها عدم اتکا به نفت بوده است اما در عمل چیزی اتفاق نمی‌افتد. رئیس‌جمهور در جمع کارگران می‌گوید: 55 درصد نفت سهم مستمری‌بگیران است و مردم نمی‌دانند چرا باید اینگونه باشد و می‌پرسند پس کسورات مستمربگیران چه شده است؟ همه دولت‌ها هنگام تقدیم لایحه بودجه به مجلس از کاهش سهم نفت در اداره کشور می‌گویند اما در همان نقطه قبل ایستاده‌ایم. عبور از نفت، گردن نظام جمهوری اسلامی و ملت ریشه‌دار ایران را در مقابل «گاو زور» برافراشته‌تر خواهد کرد. عجیب‌تر اینجاست که در عین گرفتار آمدن در این معضل، 60درصد اقتصاد کشور مالیات نمی‌دهند.

به مطب پزشکان متخصص در سراسر کشور سری بزنید آنگاه خواهید دید که دکه روزنامه‌فروش کارتخوان دارد اما فوق‌تخصص ما ندارد. مسئله دوم اجماع نخبگانی است. حنجره واحد نخبگان کشور هم دشمن را ناامید و هم از چندپارگی ملت در فهم چرایی مشکلات جلوگیری خواهد نمود. اکنون که روشنفکران و توسعه‌گرایان غرب‌باور منطق نظام در مذاکره-تعهد را دیده‌اند و عربده طرف ماجرا را می‌بینند به ریسمان محکم «حریت» چنگ زنند و نه از محتوای دینی نظام که لااقل از روش و منطق آن دفاع نمایند. استاد گرامی جناب دکتر کاشی که خود از این اردوگاه است، چندی پیش در مقاله‌ای از روشنفکران خواستند تکلیف خود را با امریکا روشن کنند. 22 اردیبهشت میعادگاه روشن شدن این تکلیف است. رئیس جمهور جدید امریکا به اجماع نخبگانی درون کشور کمک شایانی نموده است، به صورتی که بی‌بی‌سی فارسی می‌گوید: «امروز بین حرف روحانی، ظریف، اصلاح‌طلبان و فرماندهان سپاه تفاوتی مشاهده نمی‌شود.» این آورده ملی را نباید دست کم گرفت که نگاه مسئولانه به منطق نظام از یک سو و عربده‌کشی استکبار از سوی دیگر باید موجب هارمونی در فهم مسائل شود. خداوند بر درجات امام راحل بیفزاید که می‌فرمود: «جهانخواران تا کی و کجا ما را تحمل می‌کنند؟» و خود پاسخ دادند: «یقیناً آنان هیچ مرزی جز عدول ما از هویت‌مان نمی‌شناسند.»

چه کسی از ناامیدی سود می‌برد

عبدالکریم حسین‌زاده در ایران نوشت:

سخنان دیروز رئیس جمهوری در مراسم بزرگداشت روز کارگر می‌تواند نقطه رجعت مناسبی برای دولت جهت دستیابی به موفقیت‌های کلان باشد، اما رسیدن به این نقطه شرط و شروطی دارد. در این میان دو موضوع جای خوشحالی دارد؛ اول اینکه شخص رئیس جمهوری آسیب‌شناسی ناظر به عملکرد کابینه را پذیرفته است. شروع ارزیابی عملکرد دولت از درون خود دولت می‌تواند بسیار گره‌گشا باشد. دوم هم بحث پذیرش این نکته است که ما در کشور، در بخش‌های مختلفی از جمله شرایط زیست محیطی، اقتصادی، اجتماعی و… شرایط مطلوبی نداریم و حتی در مواردی دچار بحران هم هستیم. این دو موضوع یعنی شروع خود انتقادی از درون خود دولت و توسط رئیس دولت و دوم هم پذیرش مشکلات اثرگذار در کشور توسط بالاترین مقام اجرایی گام مؤثری است برای عبور از وضعیت فعلی. هر چند این دو موضوع شروط لازم برای عبور از گردنه مشکلات هستند اما نمی‌توان صرفاً آنها را شروط کافی دانست.

شرط لازم و کافی این است که ما برای آسیب‌شناسی و خودانتقادی انجام شده و همچنین شناسایی مشکلات و مسائل واقعی کشور به «برنامه» رو بیاوریم. در حوزه دولت رئیس جمهوری می‌تواند با دو نگاه رویکردی و عملکردی به اعضای کابینه خود بنگرد و آنها را آنالیز کند. از منظر رویکردی افرادی که کمتر با رویکردهای کلی دولت و شخص رئیس جمهوری – که بر اساس آنها توانسته رأی مردم را بگیرد- هماهنگ هستند، یا به تعبیر رئیس جمهوری ناامید هستند قطعاً نخواهند توانست کمک لازم را به دولت بکنند. همان‌طور که آقای روحانی در هفته‌های گذشته هم چندباری تذکر داده‌اند کسانی که توان ماندن ندارند، خودشان مسئولیت را ترک کنند.

به عبارتی رئیس جمهوری به‌عنوان یک استراتژیست باید استراتژی‌های کلان را تعیین کند و تیم اجرایی او یعنی کابینه آن را به اجرا بگذارند. قاعدتاً اگر این افراد باور لازم را به این استراتژی‌ها نداشته باشند، در میانه کار کم می‌آورند. در حوزه عملکردی هم احتمال دارد مدیرانی در سطوح عالی خودشان متمایل به کار کردن و کمک کردن به دولت باشند اما توان اجرایی لازم برای این کار را نداشته باشند.

اما اصل قضیه این است که ما سال‌هاست دچار مشکلاتی هستیم و در برابر این مشکلات، مطلوب نظر دو گروه شکست خوردن و زمینگیر شدن دولت  است؛ یکی رقبای داخلی دولت و گفتمان اصلاحات و دیگری نیروهای متخاصم خارج از کشور. گروه اول بی‌میل نیستند که پروژه دولت فعلی به انضمام شورای شهرهای بزرگ و همین‌طور بخش اصلاح‌طلبی مجلس کاملاً زمین بخورد و زمینه برای حرکت آزادانه‌تر آنها در انتخابات بعدی مهیا شود. این گروه‌ها برای نیل به این مقصود، کارآمدی و نتیجه‌بخشی این حوزه‌ها را هدف گرفته‌اند. گروه خارجی هم تمام تلاش خود را می‌کنند تا در نهایت امید مردم به پروژه اصلاحات گام به گام، آن‌طور که شعار آن داده شده از بین برود و از این وضعیت به‌عنوان یک فرصت استفاده کنند.

برای خنثی کردن این دو پروژه خطرناک دولت باید بتواند برای عبور از مشکلات برنامه‌هایی مبتنی بر واقعیت‌های جاری کشور ارائه دهد. ما در شرایط فعلی نمی‌توانیم نسبت به مسائلی چون فضای کسب و کار، ارزش پول ملی و آسیب‌پذیری ناشی از آن، مسائل محیط زیستی، تأثیر تحریم‌ها بر اقتصاد و شرایط کشور، کاهش ریسک سرمایه‌گذاری خارجی و افزایش نرخ استهلاک سرمایه، ایجاد حس مشارکت عمومی در جامعه و… بی‌تفاوت یا کم تفاوت باشیم. آن هم در شرایطی که سرعت اصلاحات بنیادین در کشور طی سال‌های اخیر سرعت قابل قبولی نبوده. این سرعت پایین مهم‌ترین نتیجه‌ای که می‌تواند در پی داشته باشد افزایش ناامیدی عمومی و باز کردن فضا برای زمین زدن فرآیند اصلاحات در ذهن جامعه توسط رقبای سیاسی است. ما در شرایط فعلی درگیر مشکلاتی چند وجهی هستیم و کمتر به نظر می‌رسد که امکانی برای اتفاقات و اصلاحات بزرگ در کوتاه‌مدت داشته باشیم لیکن این به آن معنا نیست که افق چنین اصلاحاتی را از ذهن بیرون کنیم. کاری که دولت باید برای اصلاحات بزرگ و بنیادین انجام دهد این است که نشانه‌های قابل اعتمادی را به جامعه و افکار عمومی بفرستد. نشانه‌هایی مبنی بر اینکه عزم او برای ورود به فرآیند چنین اصلاحاتی جدی است و با روی آوردن به اصلاحات کوچک‌تر نیز دورخیز خود را برای رسیدن به مرحله آغاز تغییرات بنیادین نشان دهد.

خلاصه سخن این است که هر چند طرح‌ریزی‌های زیادی برای زمین خوردن پروژه‌های دولت در حوزه‌های مختلف و نا امید کردن مردم از آن وجود دارد اما همچنان در شرایطی هستیم که سرنوشت دولت در برابر این تلاش‌ها، به‌دست خودش است. در این میان نهادها و دستگاه‌های مختلف غیردولتی هم اگر دل در گرو کشور و گره گشایی از مشکلات مردم را دارند، نباید بر موج‌های ناامیدی دامن بزنند بلکه انتظار آن است که در مسیر هم‌افزایی با مجموعه دولت حرکت کنند چرا که نتیجه ناامیدی مردم از انجام اصلاحات برای هیچ کس مطلوب نخواهد بود.

خاکریز قابل اتکا

جاوید قربان‌اوغلی در شرق نوشت:

کشورهای تأثیرگذار جهان، ازجمله فرانسه و آلمان، در تکاپوی «نجات برجام» تا قبل از 22 اردیبهشت (12 می) هستند. قرار است رئیس‌جمهوری آمریکا تصمیم خود را برای ادامه تعلیق تحریم‌های منتج از توافق هسته‌ای (برجام) یا خروج از این توافق با تمدیدنکردن تعلیق تحریم‌ها اعلام کند. دو روز قبل خبر رسید مایک پمپئو، وزیر خارجه جدید آمریکا، در اولین سفر خارجی خود بعد از تأییدش در سنا، وارد عربستان ‌سعودی شده است. سفری که توافق‎‌نامه هسته‌ای، برنامه موشکی و موقعیت منطقه‌ای ایران محور اصلی گفت‌وگوهای او با مقامات ارشد عربستان است. رئیس سابق سیا در ادامه سفر منطقه‌ای به اسرائیل خواهد رفت که با توجه به رویکرد به‌شدت مخالف این دو با توافق هسته‌ای ایران با 1+5 از یک‌سو و شدت‌گرفتن جنگ لفظی بین عربستان با ایران از سوی دیگر، گمانه‌زنی درباره اینکه ایران باید در سه موضوع محل مذاکره وزیر خارجه آمریکا با مقامات عربستان و اسرائیل، منتظر رخدادهای جدیدی باشد، چندان دشوار و دور از ذهن نیست؛ به‌ویژه اینکه اظهارات امانوئل مکرون و آنکلا مرکل، رهبران فرانسه و آلمان، پس از ملاقات با ترامپ، نمایانگر آن است که این دو در مأموریت «نجات برجام» با دست پر به خانه بازنگشته‌اند؛ هرچند نمی‌توان با قاطعیت از شکست این دو در تحقق هدف سفر صحبت کرد. به نظر می‌رسد ترامپ در ملاقات با رهبران فرانسه و آلمان، بر خواسته قبلی خود درباره تغییرات مدنظر در برجام تأکید کرده است.

او از این دو و دیگر متحدان اروپایی‌ خود خواهان تغییرات «مطلوب واشنگتن» در توافق هسته‌ای، حل‌وفصل (و احتمالا توقف) فعالیت‌های موشکی ایران و دستیابی به توافقی بین قدرت‌های جهان و کشورهای منطقه برای مهار ایران در منطقه به‌ویژه در عراق، سوریه و یمن شده است. در چنین شرایط پیچیده‌ای، راهبرد ایران باید چگونه باشد تا با کمترین هزینه و به‌حداقل‌رساندن خطر، این عقبه را پشت‌ سر بگذارد. در شرایط پیچیده و به‌شدت مخاطره‌آمیز کنونی که مبارزه برای حفظ برجام با شکل کنونی و استفاده از مزایای آن میان ایران و آمریکا از یک‌سو و گفت‌وگوهای جدی دیپلماتیک بین اروپا و آمریکا از طرف دیگر در فاصله باقی‌مانده تا 22 اردیبهشت در جریان است، هر اقدامی که بتواند بر تصمیم ترامپ در لغو تعلیق تحریم‌ها تأثیر بگذارد و مانع از فروپاشی این توافق بین‌المللی تأییدشده از سوی کشورهای بزرگ و سازمان ملل شود، اقدام درست و درخور دفاعی است. در این راستا پیشنهاد می‌شود:

اولا ایران به‌صراحت بر پایبندی خود به توافق و تخطی‌نکردن از آن تحت هر شرایطی تأکید کند. با تمام نقدهایی که ممکن است بر این توافق وجود داشته باشد، برجام خاکریزی قابل اتکا برای مقابله با تهدیداتی است که جنگ‌طلبان تیم ترامپ با همراهی رژیم صهیونیستی و عربستان در حال طراحی علیه کشورمان هستند. در همین راستا، تهدید خروج از معاهده منع گسترش سلاح هسته‌ای (ان‌پی‌تی) در صورت خروج آمریکا از برجام، علاوه بر اینکه عدم امکان‌ آن با توجه به رویکرد کشور حتی در بدترین شرایط تحریم‌ها، قطع‌نامه‌ها و اجماع بین‌المللی، در راستای هدفی است که تیم جنگ‌طلب کاخ سفید (جان بولتون، مایک پمپئو و…)، هیئت حاکمه زخم‌خورده عربستان و به یقین رژیم صهیونیستی خواهان آن هستند. تأکید بر پایبندی بر توافق هسته‌ای، تقویت مدافعان و حامیان توافق هسته‌ای (اروپا، روسیه، چین، سازمان ملل متحد و بسیاری از کشورهای جهان) و رفتاری منطقی و قابل درک و احترام از سوی جامعه جهانی، احترام به قواعد بین‌المللی و از همه مهم‌تر احترام به توافق از سوی ایران است. اگر بپذیریم آمریکا، عربستان و اسرائیل خواهان بازگشت به شرایط قبل از برجام و ایجاد اجماعی جهانی علیه ایران هستند، بهترین گزینه برای تحقق این هدف، شکست برجام و خروج ایران از معاهده منع گسترش سلاح‌های اتمی است. حامیان این اقدام، همان‌هایی هستند که علم مخالفت را در مدت مذاکرات در هر کوی‌وبرزنی برافراشته بودند و بقای خود را در بحران‌سازی و اتخاذ سیاست‌های به‌شدت تند ایران در توافق هسته‌ای و منطقه می‌بینند.

ثانیا، خطر هم‌افزایی فعالیت‌های عربستان و اسرائیل علیه ایران و اتحاد آنها را با توجه به ویژگی‌های شخصیتی ترامپ و پیوستن سیاست‌مداران به‌شدت ضدایرانی به کاخ سفید، باید جدی گرفت. آغاز کار وزیر خارجه جدید آمریکا با سفر به عربستان و اسرائیل، پدیده‌ای تصادفی نیست و نمی‌توان از آن به‌سادگی گذشت. موضع اخیر دکتر ظریف که ایران و عربستان هیچ‌کدام نمی‌توانند قدرت هژمونیک منطقه باشند و بهتر است به‌جای رقابت با یکدیگر به سمت گفت‌وگو و تفاهم حرکت کنند، سخنی به‌غایت صحیح هرچند دیرهنگام است. بیان ایده و این ادبیات باید از همان ابتدای دولت یازدهم و پابه‌پای منطق برد-برد در مذاکرات هسته‌ای کلید زده می‌شد؛ زمانی که هنوز ملک‌عبدالله زنده بود، هیئت حاکمه عربستان آمادگی بیشتری برای گفت‌وگو با ایران داشت، حکام جاه‌طلب بر سر کار نیامده و جنگ یمن شروع نشده بود. تصور می‌کنم کمک به عربستان (حتی در این شرایط) برای خروج آبرومندانه از باتلاق یمن از محتمل‌ترین راه‌های بازگشت دو کشور به مسیر گفت‌وگو، ریل‌گذاری جدید در روابط به‌شدت مخاطره‌آمیز بین دو همسایه و ایجاد مانع در اتحاد نامیمون با اسرائیل در خصومت با ایران است. هنر دیپلماسی کشور باید نقدکردن دستاوردهای نظامی در عرصه سیاسی منطقه باشد.

ثالثا، فروکش‌کردن بحران در شبه‌جزیره کره و پشت‌ سر گذاشته‌شدن شرایط جنگ با مذاکره رهبران کره‌شمالی و جنوبی و دیدار احتمالی کیم جونگ اون با دونالد ترامپ در سه، چهار هفته آینده، نشان داد در صورت برخورداری از اراده سیاسی می‌توان در چند هفته شبه‌جنگ را به فضای صلح تغییر داد. قصد ورود به دلایل این رویداد مهم را که با استقبال جهان روبه‌رو شد، ندارم؛ ولی احتمالا این سؤال نزد افکار عمومی کشورمان و به‌ویژه جوانان به‌طور جدی مطرح است؛ اینکه وقتی کشوری با ویژگی‌های کره‌شمالی می‌تواند با یک مانور سیاسی شرایط را تغییر داده و خطر جنگ را از خود دور کند، به طریق اولی ایران با توجه به جایگاه استراتژیک در منطقه و جهان از قدرت مانور بسیار بیشتری برخوردار است. نباید گذاشت شرایط مانند برخی رخدادهای دهه‌های گذشته رقم بخورد. در ماجرای ایران‌کنترا، رونالد ریگان در مقام پاسخ به افکار عمومی آمریکا و دلیل معامله با ایران، در تلویزیون سراسری مردم کشورش را به «جایگاه ایران در جغرافیای جهان» ارجاع داد. با وجود تغییرات در شرایط سیاسی جهان و منطقه در سه دهه گذشته، از ارزش جایگاه استراتژیک ایران در ژئوپلیتیک منطقه و جهان کاسته نشده است. اندک تغییر در رویکرد سیاسی کشور، فروکاستن آگاهانه ادبیات تهاجمی و سخن‌گفتن به زبان «با دوستان مروت، با دشمنان مدارا»، عین حکمت و مصلحت -دکترین نظام در سیاست خارجی است- که عزت را نیز در پی خواهد داشت.

 فرصت هنوز باقی است

در سرمقاله صبح نو آمده است:

بعد از سفرهای مارکوپولووار روسای دولت‌های غربی، ارتجاع عربی و اسرائیلی‌ها به کشورهای یکدیگر در سه‌ماه‌اخیر، به نظر می‌رسد آن‌ها ماقبل 22‌اردیبهشت به توافقی دست‌یافته‌اند که وزنه چماق‌بازی قدیمی‌شان (چماق-هویج) در قبال ایران را سنگین کنند.

این هم‌گرایی امپراتوری سلطه در برابر نظم نوین اسلام سیاسی اتفاق تازه‌ای نیست، اما مشکل این‌جاست که در داخل کشور، یک جریان سیاسی عهده‌دار اداره بخشی از امور شده که حتی قائل به ایران قدرت‌مند نیز نیست و داستان‌پردازی‌های خنده‌دار کتاب‌های مدیریتی را باور کرده و فکر می‌کند که می‌توان اقیانوس سرخ و خونین منطقه را با اقیانوسی آبی جابه‌جا کند. این سطح از خوش‌بینی -که حتماً عناوین تند و تیزتری باید در برابر آن به‌کار برد- مابه‌ازاهای واقعی در سیاست و اقتصاد کشور برجا گذاشته که مهم‌ترین آن، خود را در بحران ارز نشان داد. دولتی که فکر می‌کرد اروپایی‌ها حاضرند به تعهدات خود در برجام عمل کنند، با پشت‌پا زدن به شرکای راهبردی‌اش در شرق آسیا، عملاً پل‌های پشت‌سرش را خراب کرد، به این توهم که می‌تواند مشکلاتش را از طرق تازه برآمده از برجام حل کند و اکنون نه برجامی وجود دارد و نه شریکان تجاری‌ای که چشم‌انتظار مشارکت و سرمایه‌گذاری در اقتصاد ایران بودند.

هرچند که فرصت‌های بسیاری ازدست‌رفته اما اگر دولت بتواند به‌سرعت با اعزام پیام‌رسان‌هایی مطمئن و ایمن، اعتماد ازدست‌رفته را ترمیم و با اجرایی‌سازی وعده‌های برزمین‌مانده، همکاری‌ها را ارتقا دهد،‌ شاید بتوان این هژمون جدید را در همان مسیرهایی که بر ما تحمیل شده (در چارچوب توافق‌نامه برجام) متوقف کرد.