نابودی برجام با چاشنی لبخند!/ ترامپ به دنبال هووی برجام در کره
*****************
سپاه را نمیتوان خرید
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
حمله به یک مقر مرتبط با سپاه پاسداران در سوریه و چند روز پس از آن، حمله به هویت سپاه در یک تریبون نظامی از سوی یک مقام مسئول را البته میتوان بدون ارتباط و تصادفی تلقی کرد حتی اگر این همزمانی چند بار دیگر هم تکرار شده باشد، باز هم میتوان تصادفی بودن آن را قبول کرد اما زمانی که نشانیهای مشترک دیگری برای حوادثی که به خودی خود میتوانند تصادفی تلقی شوند، پیدا میشوند، آنوقت پذیرش تصادف دو واقعه در برون و درون مرز به غایت دشوار میشود. یک جریان شناخته شده به پایگاه هوایی «تی فور» سوریه حمله میکند و هفت نفر از پاسداران را به شهادت میرساند و اعلام میکند که سپاه باید سوریه را ترک کند وگرنه بار دیگر مورد حمله قرار میگیرد. درست همزمان با تلاش رژیم متجاوز صهیونیستی به این پایگاه عدهای در داخل نیز مطرح مینمایند که چرا باید نیروهای سپاه در سوریه بمانند و حال آنکه خطر سیطره تکفیریها و یا صهیونیستها و سعودیها برای سوریه و در نتیجه برای امنیت ملی ایران، چیزی نیست که فهم آن دشوار باشد. با این وصف در شرایطی که از یک سو هنوز تروریزم تکفیری در سوریه ریشهکن نشده است و از سوی دیگر جریانی شرورتر از داعش یعنی مثلث آمریکا، رژیم صهیونیستی و دولت سعودی درصدد جایگزین شدن با داعش است، نمیتوان سوریه را در میانه راه رها کرد و در واقع همه زحمات رزمندگان اسلام که در طی این 7 سال با شگفتی و ناباوری، بزرگترین توطئه 100 سال اخیر این منطقه را در هم شکستهاند، بر باد داد. کاملاً واضح است که اصرار اسرائیل، آمریکا، سعودی و ترکیه به بازگشت سپاه از سوریه در میانه راه با اصرار بعضی جریانات داخلی که از اول هم توصیهشان این بود که مقاومت در برابر این موج تکفیری ممکن نیست و نمیتوان بر اراده آمریکا و سعودی و اسرائیل در تغییر نقشه منطقه غلبه کرد، معنا و مفهوم دارد. وقتی یک مسئول دولتی با استفاده از یک «تریبون نظامی» همان سپاه که نمیتواند به کشور و امت خیانت کند و باید محکم بایستد، پس از توصیه به بازگشت از سوریه و رها کردن کارزار را به عناوین نادرستی متهم میکند، معلوم میشود که مسئله فقط بازگشت از سوریه نیست، مسئله کنار گذاشتن «هویت مقاومت» است منتهی وقتی در روال اداری امکان جداسازی سپاه از این هویت نیست، باید به شخصیت و هویت افتخارآمیز سپاه حمله شود.
هویتی به نام «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» چه در دوره نورانی حضرت امام خمینی -قدس سره الشریف- و چه در دوره پرفیض حضرت امام خامنهای- مدظلهالعالی- در حوزههای سیاسی و مالی آلودگی پیدا نکرده است. هر چند در طول این چهار دهه، جریانات مختلف تلاش کردهاند که از موقعیت و امکانات سپاه برای مقاصد خویش بهره ببرند که ناکام ماندهاند. سپاه همواره در مسیر امام حرکت کرده است و آن راحل عظیمالشأن با صراحت فرمودهاند «من از سپاه راضی هستم و به هیچ وجه نظرم برنمیگردد». عجیب این است که بعضی از افرادی که هیچ نشانی از آن امام بزرگوار نداشته و در نقطه مقابل ایشان هم قرار دارند، به سپاه حمله میکنند که چرا به وصیت امام در مورد عدم مداخله در امور سیاسی عمل نمیکند! و این را نه در یک چارچوب مسئولانه و مثلاً طرح در جلسه شورای عالی امنیت ملی، بلکه در تریبون مطرح مینمایند و این معنایی جز مقابله با یک نهاد مسئول که سختترین مأموریت امنیتی کشور را برعهده دارد و آماج حملات جبهه مشترک استکبار است، ندارد. در واقع متهم کردن سپاه به دخالت در محدوده ممنوع سیاسی معنایی جز این ندارد که چرا تابع دستوری نمیشود که از اساس با امنیت ملی ایران و عزت منطقهای آن مغایرت دارد. در واقع اینها نه اینکه سپاه را از ورود به حدود ممنوع سیاسی منع نمیکنند بلکه امر میکنند به بدترین شکل و با زیرپا گذاشتن هویت و سرگذشت افتخارآفرین 40 ساله خود وارد اقدام ممنوع سیاسی شده و بنیان امنیت و هویت و استقلال کشور را ویران نماید.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را نمیتوان به فساد اقتصادی متهم کرد، سپاه بابت اقدامات عمرانی خود که به درخواست مکرر دولت صورت گرفته است، هزاران میلیارد تومان از دولت طلبکار است. سپاه، امروز با انبوهی از مقاطعهکاران و کارگرانی مواجه است که با وعده دولت به آنان بدهکار شده و به دلیل خلف وعده دولت، قادر به تسویه حساب با آنان نیست. هیچ فرمانده سپاهی هم از صدها فرماندهی که در جهت کاستن از بار دولت به میدان عمران کشور گام نهاده، آلوده به فساد نشده است. اما چرا در یک تریبون رسمی نظامی به طور ضمنی به فساد اقتصادی متهم میشود؟ اگر این واقعیت داشت جریانات آلوده که در کمین سپاه و فرماندهان آن نشستهاند از این داستانها میساختند. اما چرا مطرح میشود؟ واقعیت این است که سپاه برای «خط آمریکا» و فعالان خارجی و داخلی آن یک «مانع بزرگ» به حساب میآید. این مانع بزرگ در اختیار هیچ دولت و یا در اختیار هیچ جریان سیاسی نیست که بتوان آن را از میان برداشت. سپاه در اختیار رهبری است و استحکام مواضع آن با استحکام مواضع رهبر انقلاب گره خورده است و از سوی دیگر، سپاه در سطح ملی دارای نفوذ بسیار گستردهای است و یک حزب و رقیب سیاسی نیست که بتوان با بکار بردن یک یا چند عبارت انتخاباتی و یا یک یا چند سخنرانی تهییجآمیز، آن را از میدان بهدر کرد. سپاه را نمیتوان خرید، نمیتوان فروخت، نمیتوان تابع خود کرد نمیتوان آن را خرج انتخابات کرد. در ضمن چون یک شاخص مهم در سنجش اصالت و جریانات سیاسی است، نمیتوان آن را نادیده گرفت. سپاه را باید به چیزهایی متهم کرد که بشدت نسبت به آن حساسیت دارد و برای آلوده نشدن به آن، موقعیتهای نظارتی سختگیرانهای در درون خود تعبیه کرده است. جریانات آلوده، سپاه را به چیزهایی متهم میکنند که مصونیت سپاه از آنها مهمترین دلیل اعتماد مردم به این نهاد برساخته انقلاب اسلامی است.
اما متهم کردن سپاه یک وجه مهم دیگر هم دارد. سپاه پاسداران مهمترین چشم ناظر و نافذ نظام جمهوری اسلامی است و بازماندن این چشم برای دزدان و کلاهگذاران خطر دارد. در ماجرای اخیر همهچیز در خارج و داخل هماهنگ شده بود تا با پوشش محیطزیست و حفاظت از گونههای در حال انقراض حیات وحش ایران به سیستم پدافند موشکی کشور و قدرت دفاعی ایران اشراف پیدا کنند و متاسفانه در این میان موفق شده بودند بخشهای مختلف نظام حتی بعضی بخشهای امنیتی را با خود همراه کنند و اگر چشمهای سپاه نبود این توطئه لطمه بزرگی به کشور وارد میکرد و در واقع امنیت و تمامیت ارضی ما در معرض آسیب جدی قرار میگرفت. خب این چشم باید کور شود! اما چون نمیتوانند سعی میکنند با انجام بازیهای کودکانه از تمرکز آن بکاهند بهگونهای که در این وانفسا بتوان چیزی را عبور داد و به مقصدی رسانید.
تفاوتی نمیکند که حمله به سپاه پاسداران با گرای یک جاسوس در پادگان تیفور و توسط جنگندههای رژیم صهیونیستی صورت گیرد و یا با تنظیم ترتیبات توسط عوامل نفوذی در یک مراسم نظامی و توسط یک مقام مسئول ایرانی صورت گیرد. هر دو در جهت تضعیف یک موضوع انجام میشود آن جاسوس و این نفوذی هر دو اسبابی را به حرکت درمیآورند تا نفوذ سپاه در محیط منطقهای قیچی و خواب آمریکا و رژیم صهیونیستی تعبیر گردد.
منتهی آنکه در داخل عمل میکند، اگرچه در جلسات خصوصی با انکار واقعیات، دستاورد نظام در محیط منطقهای را «زمین سوخته» میخواند اما در پشت تریبون به جای بحث از کاستن از «قدرت منطقهای ایران که واکنش ملی را برمیانگیزد، آدرس جعلی داخل داده میشود و سپاه به اموری نظیر مداخله در منطقه ممنوعه سیاسی و یا آلوده شدن به اختلاس و… متهم میگردد برای آنکه محیط منطقهای را رها کند و به داخل بازگردد. اما این اتفاق هم نمیافتد. سپاه میداند که اگر در محیط منطقهای برخلاف «خط تسلیم» عمل نمیکرد، در داخل به چیزی متهم نمیشد و نیز میداند که اگر در داخل برای اقدامات و اتهامات معاندین و عناصر مشکوک داخلی اهمیت خاصی قایل شود، در این میدان هزینه میدهد بدون آنکه ملت از آن فایدهای ببرد.
وقتی در جریان انتخابات ریاست جمهوری 96، منافقین یک ویدئوی مخدوش از آقای منتظری در دفاع از منافقین معدوم – جریان پس از همه منافقین به کشور در تیرماه 67- پخش کردند و یکی از فرزندان منتظری با منافقین همراه شد، گمان این بود که حد ماجرا همین است، منافقی در خارج و منافقی در داخل. اما با ناباوری شاهد بودیم که یک فرد که قرار بود رئیسجمهوری شود که مملکت او خود را در معرض تهاجمات مشابهی در آینده میبیند، صف خودی را کنار زد و در کنار همان منافقین خارجی و داخلی ایستاد پس واضح است که بحث رابطه منافقی در آن سوی مرز با منافقی در این سوی مرز نیست صحبت سرتصاحب سنگرهای کلیدی نظام توسط منافقین است اما این لقمهای نیست که هاضمه ضعیف منافقین قابلیت فرو بردن آن را داشته باشد. از این رو آنان از طریق بعضی از جریانات سیاسی درصدد شکستن این لقمه گلوگیر و هضم جزء جزء آن هستند. خب در این میان «سپاه پاسداران» یک مانع سخت است و نمیتوان با وجود بزرگ و سخت بودن از آن عبور کرد باید آن را شکست و به قطعههایی قابل عبور تبدیل کرد اما البته هیهات.
امارات ، مشکلی دیگر برای بن سلمان
امیر مسروری در خراسان نوشت:
امارات متحده عربی و عربستان سعودی به عنوان دو کشور عربی حاشیه خلیج فارس، از روابط حسنه و پویایی برخوردار بودهاند اما به نظر این رابطه در ماههای اخیر و به واسطه تغییر سیاستها و رفتارهای ریاض در عرصه منطقهای دستخوش تغییر و تحولاتی شده است. در همین باره، روزنامه لبنانی الاخبار به تازگی به انتشار اسناد دیپلماتیک طبقهبندیشدهای اقدام کرده که نشان میدهد امارات متحده عربی دل خوشی از سیاستهای عربستان سعودی ندارد. بنا بر این اسناد درز پیدا کرده، محمد بن زاید، ولیعهد ابوظبی قصد دارد مسیر خود را از عربستان جدا کند و به نوعی از ائتلاف با بن سلمان خارج شود. افشای محتوای ایمیل های سفیر امارات در واشنگتن نیز بروز این شکاف را جدی تر کرد. محمد بن سلمان را مرد نوین و اصلاح گر عربستان می نامند. هر جا که می رود تیم رسانه ای او برای معرفی شخصیت اش تلاش می کنند. به موزه لوور می رود و ساعت ها برای بازدید از این موزه وقت می گذارد در حالی که بمب افکن های کشورش مراکز باستانی یمن را ساعتی قبل بمباران کردند. تمام این موارد نشان می دهد بن سلمان برای حفظ ظاهرش هم که شده خواهان اصلاحات مهم در عربستان سعودی است. عربستانی را که از خاندان آل سعود به آل سلمان منتقل می کند.
البته وی در این باره مشکلات متعدد داخلی و خارجی پیش روی خود دارد. یکی از آن ها این است که بن سلمان رقیب دیگری در جهان عرب دارد که توانسته کشورش را از لحاظ فرهنگی و دینی کاملا مستقل از جریانات اسلام گرا مدیریت کند و خود را قطب تفریح شهروندان کشورهای دیگر قرار دهد. شعارهای بن سلمان الگو گرفته از بن زاید است. شخصی که برای بن سلمان رقیب جدی است و این رقابت در پرونده های مختلف خود را نشان می دهد. از سویی بن زاید در برابر تلویزیون و دوربین رسانه ها به عنوان رفیق گرمابه و گلستانِ بن سلمان نشان داده می شود، از طرف دیگر دعواهای اساسی این دو در یمن پرونده عدن را با گره اساسی مواجه ساخته است. یکدندگی بن سلمان بر حضور منصور عبدربه هادی بر کرسی ریاست جمهوری خودخوانده یمن و مخالف امارات بر استمرار این کرسی موجب دو کودتای اساسی علیه نیروهای متحد عربستانی در عدن شده است که در آخرین مورد ده ها کشته و زخمی از دو طرف تنها دستاورد اختلافات ابوظبی با ریاض بود.
از طرف دیگر بن زاید تا حدودی توانست اقتصاد امارات را از نفت جدا کند و بر پایه صنعت توریسم و بخش های مختلف تکنولوژی از عربستان جلو افتد. حتی ابوظبی مدعی است قوی ترین نیروی هوایی منطقه خلیج فارس را دارد و برای تشکیل آن هزینه های سنگینی متحمل شده است. با این حال سیادت عربستان بر اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس برای امارات غیر قابل تحمل شده است. برخورد های بد عربستان با دیگر کشورهای عربی و تصور بردگی ازپادشاهان و امرای این کشورها موجب شده قطر دیگر کشور عربی عضو شورای همکاری خلیج فارس در یک دعوای سیاسی از عربستان دور شود و شرکای راهبردی دیگری انتخاب کند. این دعواها ادامه داشت تا آن جا که حالا با افشای محتوای ایمیل سفیر امارات در آمریکا وارد درگیری تازه ای شده است. این افشا گری دارای نکات بسیار مهمی از اختلافات ابو ظبی با ریاض است. اختلافاتی که با تمسخر مقامات اماراتی همراه است و اصلاحات بن سلمان را عوام فریبانه و دیوانگی تلقی می کند. هرچند سعودی ها به این ایمیل ها واکنشی نشان ندادند اما به نظر نمی رسد با روحیه تهاجمی بن سلمان این ادعاها بی پاسخ بماند.
تحلیل دیگری نیز وجود دارد. رفتارهای بن سلمان در اصلاحات داخلی عربستان همان چیزی است که سال ها خاندان آل نهیان در جلسات خصوصی به ریاض از ضرورت اجرایی شدنش می گفتند. در واقع بن سلمان عروسک خیمه شب بازی بن زاید شده و او بدون آن که بداند جریان فکری اش را از ابوظبی وام گرفته و بن زاید پدر معنوی بن سلمان شده است. به عبارت دیگر عربستان می خواهد تمام کمبودهای این سال ها و عقب افتادگی ها از امارات را جبران کند و ولع موجود در بن سلمان حسرت و حسادتی است که او ناخواسته به بن زاید دارد و با این تغییرات تطمیع شود.
هرچند تحلیل فوق با واقعیت کمتر همخوانی دارد اما اشتباهات راهبردی عربستان موجب شد تا ریاض در پرونده های مختلف برای اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس هزینه تراشی کند و راهبرد های بن سلمان غیر قابل اتکا باشد. از یک سو سوریه را از اتحادیه کنار گذاشتند و تصور می کردند سوریه تحمل چنین نبردی را ندارد اما پس از هفت سال سوریه توانست با مقاومت نظرش را به همین اعضا تحمیل کند. همین موضوع موجب شده تا بسیاری از کشورهای عربی برای ارتباط با دمشق پیش قدم شوند تا هزینه کمتری از تیرگی روابط سیاسی متحمل گردند. در طرف دیگر پرونده لبنان و حزب ا… را می بینیم که برای سعودی ها جز هزینه و بی آبرویی چیزی در بر نداشت. یمن دیگر آبرو ریزی ریاض است که هنوز ادامه دارد و اگر دلارهای نفتی بن سلمان نبود تا به امروز رسانه ها به ریاض رحم نمی کردند.
در کنار آن برخورد عربستان با قطر هم ترس در دل کشورهای عربی گذاشته که هر نوع اختلاف با ریاض چنین هزینه ای دارد. تمام این اختلافات و راهبردهای غلط بن سلمان موجب شده تا بسیاری از کشورهای عربی از جمله امارات علنی تر و جدی تر مسیر خود را از ریاض جدا کنند. درگیری ها ادامه خواهد داشت و باید شاهد علنی تر شدن این درگیری ها میان ابوظبی و ریاض باشیم. هرچند در پرونده یمن این درگیری ها به میدان نبرد و جنگ علیه همدیگر رسیده اما در دیگر پرونده ها هنوز خبری به گوش رسانه ها نرسیده است. به نظر هم نمی آید این درگیری ها فروکش کند و با جدا سازی راه ابوظبی از ریاض و استقلال خواهی عربی امارات، قطعا درگیری ها میان بن زاید و بن سلمان افزایش می یابد و این دو شریک راهبردی را همچون قطر و عربستان به دو بازیگر رقیب ضد یکدیگر تبدیل می کند.
نابودی برجام با چاشنی لبخند!
محمدتقی جواهری در وطن امروز نوشت:
قرار است طی روزهای آتی و تا قبل از 12 مه / 22 اردیبهشتماه [زمان اعلام تصمیم ترامپ درباره توافق هستهای] سران 3 کشور آلمان، انگلیس و فرانسه به ایالات متحده آمریکا سفر کرده و دیدارهای جداگانهای با «دونالد ترامپ» درباره برجام داشته باشند. در این میان، رسانههای غربی تمرکز ویژهای روی سفر «امانوئل مکرون» رئیسجمهور فرانسه به واشنگتن کرده و از دیدار مکرون و ترامپ به عنوان ملاقاتی «تعیینکننده» یاد میکنند.
روزنامه «نیویورکتایمز» در یادداشتی به قلم «راجر کوهن» در این باره نوشت: «اگر مکرون نتواند جلوی ترامپ را بگیرد که درباره ایران دست به بدترین کار نزند و در تاریخ 12 مه توافق هستهای ایران را نابود نکند و تعلیق
تحریمهای ایران را تمدید نکند؛ در آن صورت هر اتفاقی امکان دارد بیفتد. توافق هستهای دارد خوب کار میکند. فرانسه هم مصمم است هرطور شده آن را حفظ کند».
بر اساس آنچه رسانههای غربی ادعا میکنند، «آنگلا مرکل» صدراعظم آلمان و «ترزا می» نیز در دیدارهای خود با ترامپ قصد دارند وی را درباره باقی ماندن در توافق هستهای با ایران اقناع کنند.
1- رایزنی برجامی تروئیکای اروپایی و ایالات متحده آمریکا به صورت جدی از جولای سال 2017 میلادی [ابتدای تابستان گذشته] آغاز شده و به صورت منظم و سلسلهوار ادامه داشته است. مذاکرات تروئیکای اروپایی و آمریکا بر سر آنچه اصلاح برجام – بخوانید تغییر برجام – مینامند، طی یکماه اخیر به صورت محرمانه شدت یافته است. برخی منابع رسانهای اعلام کردهاند مقامات آمریکایی و اروپایی به صورت مشخص، مشغول مذاکره روی 3 مؤلفه «توان موشکی ایران»، «بازرسی از اماکن نظامی» و «محدودیتهای زمانی برجام» هستند. آسوشیتدپرس در این باره نوشت: «مذاکرهکنندگان اروپایی برای چهارمین بار دیدار کردند و به پیشرفتهایی دست یافتند اما نتوانستند بر سر تمام مسائل به توافق برسند. این وضعیت به طور بالقوه سرنوشت توافق هستهای با ایران را به مکرون و مرکل میسپارد که قرار است به ترتیب روزهای 24 و 27 آوریل به واشنگتن سفر و با مقامات آمریکایی دیدار کنند. 2 مقام ارشد آمریکایی گفتهاند طرفین درباره موضوع موشکها و بازرسیها به حصول توافق نزدیک هستند اما تاکنون پیشرفتی درباره بندهای «غروب آفتاب» حاصل نشده است».
2- بر خلاف آنچه مقامات اروپایی ادعا میکنند، اصلیترین هدف سران تروئیکای اروپایی از سفر به آمریکا و دیدار با ترامپ، حفظ توافق هستهای با ایران نبوده و نیست! اصلیترین دغدغه مرکل، مکرون و «ترزا می» در دیدار با ترامپ، «توافق بر سر تغییر برجام» و نحوه «دفرمه کردن توافق هستهای» به سود اهداف واشنگتن است. به عبارت شفافتر، معاملهای که مقامات اروپایی به پیشگامی رئیسجمهور فرانسه با ترامپ صورت دادهاند، مراحل نهایی خود را سپری میکند. در این مذاکرات، مدل و ترکیب 1+5 به 1+3 ( آمریکا و 3 کشور اروپایی) تبدیل شده است.
3- «اصلاح برجام»، کلیدواژهای است که آمریکا و تروئیکای اروپایی از آن به عنوان اسم رمزی برای «تغییر برجام» استفاده میکنند. اخیرا نیز «مایک پمپئو» وزیر پیشنهادی خارجه ترامپ در جلسه خود با اعضای سنای آمریکا، از واژه تعمیر (Fix) در قبال برجام استفاده کرد و این واژه فریبنده را جایگزین «تغییر برجام» کرد. واژهسازی مشترک آمریکا و اروپا در تقابل با توافق هستهای به این نقطه ختم نمیشود! «فدریکا موگرینی» مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی و مسؤول کمیته مشترک برجام – که قاعدتا اصلیترین وظیفه وی باید تلاش برای جلوگیری از عدم تغییر توافق هستهای باشد – در کنفرانس خبری اخیر خود در لوکزامبورگ اعلام کرد: «بروکسل از گفتوگوهای میان تروئیکای اروپایی با آمریکا برای «اصلاح برجام» مطابق خواسته «دونالد ترامپ»، رئیسجمهور آمریکا حمایت میکند. البته این گفتوگوها باید در چارچوب توافق هستهای ایران و گروه 1+5 [برجام] باشد».
«حفظ برجام به قیمت تامین خواستههای ترامپ» و به بیان گویاتر «نابودی توافق هستهای» با چاشنی لبخند و دیپلماسی، فرمول رفتاری و تاکتیکی اروپا در قبال توافق هستهای با ایران است. اظهارات اخیر موگرینی نشان میدهد اروپا رسما و صراحتا از میان 2 گزینه «مهار برجامی ترامپ» و «معامله با کاخ سفید بر سر برجام» گزینه دوم را انتخاب کرده است.
4- همانگونه که اشاره شد، کاخ الیزه پررنگترین نقش را در میان تروئیکای اروپایی در معاملات برجامی با ایالات متحده ایفا کرده است. امانوئل مکرون در این باره دست افرادی مانند «لوران فابیوس» وزیر سابق خارجه فرانسه را نیز از پشت بسته است! آگوست 2017 / مرداد 96، مکرون در اظهاراتی جنجالبرانگیز اعلام کرده بود حتی میتوان بر سر موضوع «ابدی کردن محدودیتهای هستهای ایران» مذاکرات مجددی را با تهران انجام داد. در چنین شرایطی جای بسی تامل دارد که رسانههای غربی از «مکرون»، «مرکل» و «می» به عنوان ناجیان(!) توافق هستهای با ایران یاد میکنند. همانگونه که محرز است، زیر پوسته تبلیغات و شانتاژهای تبلیغاتی بر سر سفر سران اروپایی به آمریکا، شاهد شکلگیری نوعی معامله وقیحانه میان کاخ سفید و 3 کشور اروپایی بر سر نابودی کامل برجام هستیم.
5 – هماکنون زمان آن رسیده که دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان پرده از بازی مشترک تروئیکای اروپایی و آمریکا در تقابل با توافق هستهای برداشته و تصویر زیبا اما مجازی و خطرناکی را که رسانههای غربی از تروئیکای اروپایی (به عنوان قهرمانانی که در صدد حفظ برجام هستند!) ایجاد کردهاند از بین ببرد. تفکیک آمریکا و اروپا از یکدیگر در پروسه صیانت از برجام، اشتباه بزرگی بود که دستگاه دیپلماسی ما از سال 2015 میلادی تاکنون انجام داد. جبران بخشی از این خطا، در گرو بازی هوشمندانه و قاطعانه وزارت امور خارجه کشورمان در پردهبرداری از چهره واقعی اروپاست.
ترامپ بهدنبال هووی برجام در کره
سید رحیم نعمتی در جوان نوشت:
کیم جونگ اون، رهبر کرهشمالی، تصمیم گرفته برنامه موشکی- هستهای خود را از روزشنبه 21آوریل متوقف کند و برای این کار دستور داده مرکز پژوهشی مربوط به فعالیتهای موشکی-هستهای در شمال کرهشمالی بسته شود. رسانه دولتی کرهشمالی با انتشار این خبر توضیح داده که برنامه هستهای کرهشمالی از نظر نظامی به هدف خود رسیده و توانسته از جهت بازدارندگی نتیجه بدهد و دیگر نیازی به ادامه این برنامه نیست. این خبری است که نمیتواند در خارج از کرهشمالی بازتاب مثبتی نداشته باشد، چنان که واکنش کشورهایی مثل چین، امریکا، کرهشمالی و حتی اتحادیه اروپا حاکی از استقبال این کشورها از تصمیم جونگ اون است. در این بین، برخی نگاهها به تصمیم جونگ اون بیشتر از وجه تردید بوده تا امید و به همین جهت هم است که ضمن استقبال از این تصمیم متذکر تردید خود هم شدهاند.
دونالد ترامپ، رئیسجمهور امریکا، درست ساعاتی بعد از اینکه تصمیم جونگ اون اعلام شد، پیام توئیتری خود را منتشر کرد تا اشتیاق خود را از اعلام این خبر نشان داده باشد. او این خبر را برای کرهشمالی و جهان «بسیار خوب» توصیف کرد و نوشت: «پیشرفت بزرگ! در انتظار نشست مشترکمان هستم.» منظور او از نشست مشترک، دیدارش با جونگ اون است که در چند ماه اخیر خبرساز بوده و بیشتر از همه، این ترامپ است که به دنبال انجام این دیدار بوده تا آنجا که مارک پمپئو، رئیس سازمان سیا، را هم برای انجام مقدمات آن مخفیانه راهی پیونگیانگ، پایتخت کرهشمالی کرد؛ اتفاقی نادر در تاریخ روابط امریکا با کرهشمالی. در واقع، ترامپ به سختی دنبال دیدار مستقیمی با جونگ اون است تا به قول خودش مسئله کرهشمالی و تنشها با آن را یک بار و برای همیشه تمام کند.
او این برنامه را از یک سو در مقابل باراک اوباما، رئیسجمهور سابق امریکا، دنبال میکند تا در برابر برجام، بتواند نوعی از توافق هستهای با کرهشمالی را ترتیب دهد تا بگوید که گامی مهمتر از اوباما برای خلع سلاح اتمی برداشته است. از سوی دیگر، ترامپ میخواهد از رسیدن به توافقی با جونگ اون نام خود را در میان رؤسای جمهور امریکا به یادگار بگذارد، چرا که پرونده تنش با کرهشمالی پنج سالی بعد از جنگ جهانی تاکنون باز بوده و هیچ یک از رؤسای جمهوری امریکا نتوانستهاند این پرونده را ببندند و ترامپ با دیدار مستقیم با جونگ اون و رسیدن به توافقی با او در آرزوی بستن این پرونده است.
تردیدهایی در مقابل این حجم بالا از خوشبینی ترامپ وجود دارد که ایستونوری انونودرا، وزیر دفاع ژاپن، نتوانسته از بیان تردیدش خودداری کند و به همین جهت هم میگوید: «ما بابت این مسئله نمیتوانیم رضایت داشته باشیم. کیم جونگ اون اشارهای به دست کشیدن از آزمایشهای موشکی میانبرد بالستیک و کوتاه برد نکرده است.» تردید او از این جهت واقعیت دارد که جونگ اون تنها از تعلیق برنامه موشکهای قارهپیمای خود گفته و اشارهای به تعلیق برنامه موشکی میانبرد و کوتاهبرد نکرده است. از طرف دیگر، ژاپنیها نمیتوانند تا قبل از رسیدن به قدرت نظامی مورد نظرشان از بسته شدن پرونده شبهجزیره کره راضی باشند. در واقع، بسته شدن این پرونده تا قبل از آن درجه از توان نظامی به معنای گشوده شدن پروندههایی علیه ژاپن است که توکیو نمیتواند بدون قدرت نظامی قابل توجه برگ برندهای در آن پروندهها نداشته باشد.
باید توجه داشت ژاپن با کشورهای منطقه در مورد مالکیت برخی از جزایر اقیانوس آرام تنش ارضی با کشورهای منطقه دارد که چین، کرهشمالی و کرهجنوبی از جمله این کشورها هستند. ژاپن تاکنون و با وجود تنش در شبهجزیره کره میتوانست از کارت امریکا در مقابل این کشورها استفاده کند که حالا و با پیشرفت حل مسئله شبهجزیره میبیند این کارت در حال ناپدید شدن است. از سوی دیگر، افق دیدار و مذاکره ترامپ با جونگ اون چنان نامعلوم است که حتی در داخل امریکا هم تردیدهایی در این مورد وجود دارد. شبکه تلویزیونی سیانان تردید خود را به این صورت بیان کرده: دلایل بسیاری برای محتاط و شکاک بودن دربارۀ اعلام کرهشمالی مبنی بر توقف آزمایشهای هستهای یا موشکی، وجود دارد و کرهشمالی هرگز به طور کامل از اهرم خود دست برنخواهد داشت.» در مجموع، باید گفت که با وجود اینکه تصمیم جونگ اون برای تعلیق برنامه موشکی- هستهای یک گام به جلو است اما وزنه تردیدها بر امید آن قدر سنگین است که باید نسبت به این گام محتاط بود و دید بعد از این چه پیش خواهد آمد.
دغدغههای روحانی
احمد خرم در ایران نوشت:
آقای روحانی دیروز در سخنرانی خود به مواردی اشاره کردند که به نظر میرسید تمام آنها ضمن اهمیت جداگانهای که داشتند، دارای یک ارتباط و به هم پیوستگی معنادار بودند. بخشهای مهم سخنان آقای رئیسجمهوری را میتوان به چهار دسته تقسیم کرد و به تفسیر هر کدام پرداخت.
آقای روحانی به درستی در سخنرانی خود به مسأله تلاطمهای ارزی اخیر و یکسانسازی نرخ ارز اشاره داشت. با توجه به حساسیتی که جامعه به این بخش دارند، اشاره مقامات عالی کشور به سیاستهای آرامش بخش میتواند قسمتی از التهابهای روانی بازار را کنترل کند. سیاست یکسانسازی نرخ ارز، آن طور که مورد اشاره آقای روحانی بود سیاستی درست است که در 40 سال اخیر همواره مد نظر بوده و بارها برای آن خیزبرداشته شد، اما جز در دولتهای هفتم و هشتم اجرایی نشده است.
در شرایط فعلی برای اجرای این سیاست باید تأمل بیشتری کرد. این موضوع ملتزم تضمین دو چیز است؛ اول تداوم و دوام آن و دوم تزریق ارز کافی توسط دولت و بانک مرکزی به بازار. در این بین نکته سومی هم وجود دارد و آن اینکه نباید به نقدینگی موجود در کشور هم دامن زده شود. متأسفانه از سال 84 تاکنون همواره میزان نقدینگی ما رشد فزاینده داشته است. هر چند این مهم در دولتهای نهم و دهم از شدت بیشتری برخوردار بود و سالانه به طور متوسط 80 درصد به حجم نقدینگی ما افزوده میشد. این میراثی است که برای آقای روحانی باقی مانده و همچنان باید بکوشد تا امکان کنترل آن به وجود بیاید. اما به طور خلاصه میتوان گفت تک نرخیسازی ارز، سیاستی است که در صورت اجرای درست، نیاز مبرم کشور در شرایط فعلی است.
مسأله امر به معروف و نهی از منکر و بسط بیشتر آن در جامعه و همردیف شدن آن با امکان نقد حاکمیت توسط مردم هم از جمله قسمتهای مهم سخنان آقای روحانی بود. برداشت سطحی از مسأله مهم امر به معروف متأسفانه در سالهای اخیر نه تنها کمکی به انسجام اجتماعی و اخلاقی جامعه نکرده که حتی در مقاطعی باعث از هم گسسته شدن برخی ریسمانهای اعتماد میان مردم و حاکمیت شده و به برخی نارضایتیها دامن زده است. نمونه اخیر آن برخوردی بود که توسط مأموران گشت ارشاد با یکی از بانوان در پارکهای تهران شد. این برداشت نه تنها تأثیر اصلاحی در جامعه ندارد بلکه میزان عصبیتها، خود تخریبیها، خشونتها و در نهایت کم انگیزگیهای اجتماعی را افزایش میدهد. حال آنکه مفهوم امر به معروف اگر به موازات مسائلی چون حق آزادی نقد و همچنین امکان نقد هر چه بیشتر حاکمیت توسط جامعه مطرح شود، تأثیری کاملاً عکس این و مثبت در شاخصهای یاد شده خواهد گذاشت. ما همان گونه که تاکنون از برخوردهای سلبی و سطحی در امر به معروف نتیجه لازم را نگرفتهایم، بعد از این هم نخواهیم گرفت و تجربه گذشته باید برای اصلاح روشها در آینده درسهای لازم را به ما بدهد.
اشاره آقای روحانی به بحث فضای مجازی هم بجا و درست بود. ما متأسفانه در تاریخ کشورمان همواره به مخالفت با ابزار روز دنیا پرداختهایم. زمانی در دوران پهلوی اول به بلندگو لقب بوق الشیطان داده بودند و این روش تا امروز که به نفی ابزار فضای مجازی میپردازیم نیز مورد تجدید نظر قرار نگرفته است. مخالفتی که امروز با تلگرام و ابزارهای نظیر آن میشود مانند این است که به فرض افزایش بزه اجتماعی در مدارس مانند اعتیاد، بیاییم و کل مدرسه را تعطیل کنیم بدون اینکه توجه داشته باشیم که زیرساخت اجتماعی این بزه چه چیزی میتواند باشد. ما در حوزه رسانه نه تولید جذابی داریم و نه امکانی برای اینکه مردم خودشان را در آئینه رسانهها ببینند فراهم میکنیم و به موازات این با جدیت نوعی از تک صدایی را نیز در فضای رسانهای خود دنبال کردهایم. با این تفاسیر مشکل ،ابزارهای جدید نیستند بلکه محتوایی است که ما در تولید آن توانایی و موفقیت کامل و لازم را نداریم. همان طور که سالهای سال مبارزه با ماهواره و ویدئو و نظایر آن بی نتیجه ماند، نمیتوان شک کرد که سیاست جدی مقابله با فضای مجازی هم بینتیجه میماند و تنها حاصل آن افزایش نارضایتی مردم از وضعیت خواهد بود.
در نهایت اما مهمترین بخش از سخنان آقای روحانی آنجا بود که اشاره کرد انقلابی بودن باید به معنای افزایش کارآمدی نظام و تلاش برای جلب رضایت بیشتر مردم و شنیدن صدای جامعه باشد. چیزی که متأسفانه در سالهای اخیر گاه محدود به رفتارهای سطحی و گاه خشن شده است. ما اگر نگران واقعی نظام و دستاوردهای انقلاب باشیم باید در اولین قدم نسبت به کارآمدی واقعی سیستم و سطح رضایت مردم هم حساسیت داشته باشیم. این اساسیترین فاکتور ماندگاری و تعالی انقلاب ما است. عدم رضایت مردم از وضعیت در عمل مترادف عدم موفقیت نظام و در ادامه آن اشتباه بودن اصل انقلاب تعبیر میشود. چیزی که شاهد هستیم دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامی هم به دنبال تزریق آن به مردم هستند. در این شرایط ،انقلابی واقعی کسی است که با اتکا به شنیدن صدای مردم در تلاش برای افزایش سطح کارآمدی سیستم و نظام باشد و مفهوم گسترده انقلابیگری را تنها در رقابتهای سیاسی گذرا و رفتارهای سطحی و غیر سازنده خلاصه نکند.
از شهرداری تا شهریاری؟!
غلامعلی دهقان در شرق نوشت:
۲۹ اردیبهشت که فرابرسد یک سال از زمان انتخاب اعضای شورای پنجم شهر تهران سپری شده اما هنوز سخن از انتخاب شهردار به پایان نرسیده و دور جدید رایزنی برای برگزیدن شهردار جدید پس از استعفای محمدعلی نجفی آغاز شده است. این در حالی است که زمان در گذر است و فرصتها رو به اتمام. دراینباره نکات زیر درخور توجه است:
۱- بهراستی چرا انتخاب شهردار پایتخت اینهمه مهم و مورد توجه است؟ به نظر میرسد سه نمونه رسیدن شهردار یک پایتخت به منصب عالی کشور یعنی ریاستجمهوری، دو مورد در خارج از ایران، یکی در کشور فرانسه و دیگری در ترکیه و یک مورد در داخل ایران در سال 84، سبب شده شهرداری تهران سکوی پرش برای منصب بالاتر باشد. همین موضوع اهمیت شهردارشدن در پایتخت را مضاعف، گزینش را سختتر و همه جناحهای صاحب قدرت را حساستر کرده است.
2- در فرانسه شیراک توانست با ۱۸ سال سابقه شهرداری پاریس سرانجام در انتخابات سال ۱۹۹۵ میلادی به کاخ الیزه راه یابد و ۱۲ سال در آنجا بماند و در ترکیه رجبطیب اردوغان پس از چهار سال موفقیت در شهرداری استانبول، ابتدا به نخستوزیری رسید و پس از مدتی ردای ریاستجمهوری را هم بر تن کرد. در داخل هم محمود احمدینژاد فقط پس از دو سال حضور در جایگاه شهرداری تهران در انتخابات نهم ریاستجمهوری پیروز میدان شد، هرچند خلف او محمدباقر قالیباف حتی پس از ۱۲ سال شهرداربودن هم نتوانست به پاستور راه پیدا کند تا معلوم شود «نه هرکه سر بتراشد قلندری داند.» بههمین دلیل قرار نیست هرکه «شهردار» شود، پس از مدتی «شهریار» شود؛ اما چه باید کرد که این نوع نگاه بر بخشی از جامعه نخبگان ما حاکم است و کار انتخاب را پیچیدهتر کرده است. نگاهی که منطقی هم نیست و منافع کلانشهر تهران را نیز تأمین نمیکند.
3- قرائن و شواهد نشان میدهد شهردار آینده تهران باید بخشهای مختلفی را با خود همراه داشته باشد. حداقل اینکه مخالفت بخشهای تأثیرگذار را برنینگیزد؛ بنابراین شورای شهر باید بهدنبال گزینهای باشد که حول او اجماعی در میان حامیانش و ارکان قدرت شکل بگیرد. واقعیت این است که در میان گزینههای موجود مصادیقی وجود دارند که هم میتوانند اجماع اصلاحطلبان و هم اعتدالیون و هم مخالفنبودن نیروهای دیگر را با خود داشته باشند. چنین گزینههایی میتوانند بدون حاشیه خدمت خلق را سرلوحه کار قرار داده و کار را به فرجام برسانند. در غیر این صورت به قول معروف روز از نو، روزی از نو!
4- علاوه بر مورداجماعبودن، شهردار آینده باید از سابقه درخشان مدیریت شهری و از صفت صداقت و پاکدستبودن و شجاعت در تصمیمگیریها برخوردار باشد. اگر این مصادیق یافت شد، نباید به مسائل فرعی مانند امضای میثاقنامه برای ماندن در شورا، فلان موضعگیری یا دیگر موارد فرعی توجه شود. شهردار باید واقعا شهریار باشد؛ یعنی اینکه یاور شهر باشد، اما نباید به فکر شهریاری باشد، چراکه باید از تاریخ آموخت: نه هرکه شهردار شد شهریار شد.
5- واقعیت این است که تکرار ناخوشایند شورای اول عدهای را نگران کرده است. آنجا هم انسجام درونی نبود و بلوکبندی جای اتحاد را گرفت و شد آنچه نباید میشد. ناکارآمدی شورای اصلاحطلبان در اولین دوره احیای این اصل معطلمانده قانون اساسی در دولت اصلاحات، شکست آنها را در اسفند سال ۱۳۸۱ سببساز شد و درست از همانجا، احمدینژاد اسب ریاستجمهوری را زین کرد و هشت سال شد آنچه که شد. باید از تاریخ آموخت. آیا آموزندهای وجود دارد؟
سپاه و ارتش؛کارکردهای متفاوت
در سرمقاله “صبح نو” آمده است:
درباره رابطه سپاه و ارتش، ظرافتها و دقتهایی در سطح نظام جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. مهمترین این دقتها مربوط به رهبر انقلاب است. نوع نگاه ایشان به دو بال نظام کشور بدون هیچگونه تبعیض و بسیار منصفانه است. ایشان ارتش و سپاه را از ارکان انقلاب میدانند که کارکردهای متفاوتی دارند. ارتش یک نهاد نظامی کلاسیک است که در سالهای بعد از انقلاب رفتهرفته محتوای انقلابی پیدا کرده و از یک نیروی کلاسیک به نیرویی ارزشی و معنوی ارتقا یافته است.
در مورد سپاه اما شرایط متفاوت است. سپاه همزاد انقلاب است. دقیقاً همراه با تولد انقلاب متولد شده است. بچههای پاسدار در واقع سپاه را خانه انقلاب میدانستند و محافظت از انقلاب را وظیفه خود. برخلاف آنچه حسن روحانی میگوید، سپاه مانند ارتش فقط یک نهاد نظامی نیست. سپاه نیرویی عقیدتی، سیاسی و نظامی است. هم وظیفه تأمین امنیت کشور را دارد و هم وظیفه محافظت از گفتمان انقلاب را. چنین وظایفی کارکرد خاصی برای سپاه ایجاد کرده و این دقیقاً متفاوت با کارکرد ارتش است. اینکه آقای روحانی در سخنان خود تفاوت کارکردهای سپاه و ارتش را تبدیل به طعنه به سپاه میکند؛ یا ناشی از قصد روحانی برای فضاسازی اجتماعی است یا ناشی از ناآگاهی. هرچه باشد، راهی که روحانی میرود موجب شکاف میان ارتش و سپاه نخواهد شد.
سخنان فرمانده ارتش از این نظر مهم است، اما ایجاد شکاف نکردن به معنای این نیست که در سطح اجتماعی بدون اثر باشد. اینگونه سخن گفتن روحانی گرچه در عمل تأثیری ندارد اما در سطح اجتماعی مضراتی خواهد داشت.