از مهمترین دغدغههای مسئولان امنیتی و سیاسی کشور از زمان شکلگیری دولت مدرن در ایران تا به امروز، حفظ یکپارچگی سرزمینی ایران بوده است. درواقع، رویکردهای اتخاذشده در دولت مدرن در دورههای مختلف، تفاوتهای مذهبی، اختلافات قومی در مناطق مختلف کشور، همجواری اقوام با قوم مشترک در آنسوی مرزها، تحولات منطقهای و تحرکات روزافزون دشمنان بهمنظور تفرقهافکنی در داخل کشور، از عواملی است که توجه و بررسی تقویت انسجام ملی و همگرایی در بین اقلیتهای قومی و دینی در ایران را دوچندان میکند.
روزنامه قانون نوشت: از مهمترین دغدغههای مسئولان امنیتی و سیاسی کشور از زمان شکلگیری دولت مدرن در ایران تا به امروز، حفظ یکپارچگی سرزمینی ایران بوده است. درواقع، رویکردهای اتخاذشده در دولت مدرن در دورههای مختلف، تفاوتهای مذهبی، اختلافات قومی در مناطق مختلف کشور، همجواری اقوام با قوم مشترک در آنسوی مرزها، تحولات منطقهای و تحرکات روزافزون دشمنان بهمنظور تفرقهافکنی در داخل کشور، از عواملی است که توجه و بررسی تقویت انسجام ملی و همگرایی در بین اقلیتهای قومی و دینی در ایران را دوچندان میکند.
بیتوجهی به مطالبات و فرهنگ قومیتها سبب بهوجودآمدن احساس تبعیض، محدودیت، حس شهروند درجهدو بودن و … شده که این خود سبب ایجاد گسلهای قومیتی و دینی در کشور شده و خطر گریز از مرکز اقوام را در طولانیمدت به همراه دارد. شایسته است که با آینده نگری و مدیریت راهبردی، خطر گریز را حل كرد و ثبات را در جامعه حاکم ساخت. پس از بررسیهای صورت گرفته و شناسایی گره اصلی در این حوزه تلاش میشود تا در این پژوهش به این سوال که «چگونه میتوان احساس تبعیض و بیتوجهی به اقوام را رفع، و فرصتهای برابر برای آنان ایجاد کرد؟» پاسخ داده شود.ازهمینرو موسسه فرهنگی مطالعاتی صراط مبین مصاحبهای را با عليیونسی، دستیار ویژه ريیسجمهور در امور اقوام و اقلیتهای دینی و مذهبی انجام داده و نظرات او را جویا شدهاست.
شاخصهها و مولفه های همگرایی چیست و چگونه میتوان هم هویت قومی را حفظ و هم همگرایی اقوام را تقویت كرد؟
اگر مفهوم همگرایی روشن شود، پاسخ سوالات دیگر نيز داده خواهد شد. دو اصطلاح مهم در این حوزه وجود دارد: همبستگی اجتماعی و انسجام ملی. همبستگی اجتماعی بیشتر اشاره به یک پدیده پیشاحکومتی و پیشادولتی دارد؛ در واقع روابط مردم یک سرزمین صرف نظر از اینکه چه دولتی دارد، موضوع همبستگی اجتماعی قرار می گیرد اما انسجام ملی ناظر به مولفه های سیاسی- حکومتی و روابط حکومت با مردم و مردم با حکومت است.
سوال این است که استراتژی و راهبرد دولتها چه باید باشد و دولتها چگونه باید از آن همبستگی اجتماعی برای ایجاد انسجام ملی استفاده کنند؟
در خصوص همبستگی اجتماعی تاکید کارشناسان روی چند مولفه هست که اگر در جامعهای خوب اتفاق افتد، جامعه یکپارچه و همبسته خواهد بود. اگر دولت مستقر در چنین جامعه ای هم دولت عاقلی باشد که مردم را خوب درک کند، انسجام ملی هم حاصل خواهد شد. مهمترین مولفه در همبستگی اجتماعی، همشناسی است. ملتی که همدیگر را خوب شناخته و درک کنند، همبسته یکدیگر هستند. به این معنا که با همدیگر ارتباط داشته و زبان همدیگر را متوجه شوند، از قومیت و مذهب یکدیگر مطلع باشند و تفاوت های یکدیگر را قبول کنند. در هر سرزمینی که مردم تبادل، آمد و شد و ارتباط فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی داشته باشند، این همشناسی اتفاق می افتد. اگر چنانچه مرزها و فواصلی بین مردم وجود داشته باشد، آرام آرام فکر می کنند که با همدیگر دشمن و ضد یکدیگر هستند و منافع همدیگر را از بین می برند. اما اگر با همدیگر ارتباط داشته باشند، احساس می کنند که اختلافی ندارند و همدیگر را دوست دارند و دارای منافع مشترک و دشمن مشترک هستند. در واقع هر چه به هم نزدیکتر باشند، بیشتر همدیگر را دوست دارند و هر چه با هم فاصله داشته باشند، احساس دشمنی بیشتری میکنند. موضوع ساده ای است که از فرط ساده بودن توضیح آن مشکل است.
قرآن به این معنی ساده در آیه تعارف اشاره دارد. در واقع باید گفت که نظریه تعارف راه حل مشکلات ماست و همشناسی منجر به همبستگی و زندگی مسالمت آمیز می شود. این آیه بیشتر به لزوم شناخت یکدیگر معنا میشود که البته اشکالی هم ندارد و زمانی که همدیگر را شناختیم با همدیگر دوست میشویم اما با دقت بیشتر متوجه میشویم که منظور این است که همدیگر را به رسمیت بشناسید. این مفهوم بالاتر از شناختن زید و عمرو است و به این معناست که زید و عمرو به عنوان انسان شناخته شوند. این موضوع در اینکه سوءتفاهم ها در میان افراد از بین رفته و به هم علاقه پیدا کنند، موثر است و قرآن این را به عنوان یک اصل اساسی برای حل منازعات اجتماعی و برای زیرساخت همبستگی ذکر میکند. معنای آن این است که همدیگر را قبول کرده و به رسمیت بشناسید و تفاوت ها را قبول کنید. پذیرش اینکه هر قومی با قوم دیگر، هر مذهبی با مذهب دیگر و هر دینی با دین دیگر فرق دارد و به طور کلی پذیرش اختلاف، از مهم ترین اصولی است که قرآن بر آن تاکید می کند و ما از آن غافل هستیم.
قرآن تاکید میکند که خداوند شما را از اقوام مختلفی قرار داده است اما دركل همه به یک اصل بر میگردید. معنایش این است که تفاوت ها را باید پذیرفت و اقوام با يكديگر تفاوت دارند. در واقع قرآن این اختلافات را امتیاز و آیت خدا می داند. در آیه 118 سوره هود ميفرمايد خداوند اراده نکرده است که مردم یک طور باشند. نباید برخلاف اراده تکوینی خدا چیزی خواست. حدیث معروفی از پیامبر(ص) توسط شیعه و سنی نقل شده است که می فرمایند: « اختلاف امتی رحمه». حکمت این حدیث این است که هر چه خداوند آفریده و خواسته است، اثر رحمت می باشد و خداوند چیزی غیر از رحمت نخواسته است.
شاید قرآن دربیش از ۱۰۰ آیه بر اختلاف زبان، رنگ، قوم، دین و مذهب تاکید دارد.منازعاتی که در جهان وجود دارد ناشی از اختلاف نژاد، زبان، مذهب، دین و … است. جالب است که قرآن بر وجود هر نوع اختلافی با هر منشأ و محترم بودن آن تاکید دارد. نکته مهم این است که قرآن نفرموده که باید این اختلافات را تحمل کرد بلکه میگوید اصل وجود آن خوب است.
در بعضی از آیات قرآن این معنی وجود دارد اما به معنای وجود تفاوت ها، با تعابیر گوناگونی مانند اطوار، اختلاف السن، زبان، دین و … در آیات آمده است و نمیتوان طور دیگری آن را معنا کرد. قرآن میفرماید پیام من به شما همان پیامی است که به حضرت نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع) و همه پیامبران داده شده و بین پیغمبران اختلافی وجود ندارد. قرآن نمی فرماید که اختلافات را قبول کنید بلکه تاکید دارد که این اختلافات خوب است. قرآن برای ایجاد همبستگی بین بشر تاکید بر اصل تعارف دارد. به این معنا که آفرینش بر مبنای تفاوت و گوناگونی است. گوناگون بودن خلقت انسان مانند گوناگون بودن خلقت طبیعت است. موجودات متنوع نشانههای خدا هستند و بدون این تفاوت آفرینش بی معنی بود. بنابراین این تفاوتها لازم هست و بد نیست. اگر بد دانسته می شود، به این دلیل است که با عینک بدبینی به آفرینش نگریسته میشود. متاسفانه خدایی ما انسانها برای خود درست کرده ایم و دوست داریم که خداوند، همان خدای ذهن ما باشد. در نهج البلاغه داریم: كُلَّما مَيَّزْتُمُوهُ بِأَوْهَامِكُمْ في أَدَقِّ مَعانِيهِ فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مِثْلُكُمْ مَرْدُودٌ إلَيْكُمْ. یعنی آنچه در ذهن شماست، خدا نیست و مخلوق شماست. ما دوست داریم که همه مانند ما باشند ولی این خواست ماست و خواست خدا نیست. خواست خدا این است که آسمان، زمین، اشیا و همه آفریده ها متفاوت باشند. اصلی در فلسفه وجود دارد که میگوید هیچي در عالم تکراری نیست و خداوند یک چیز را دو بار نیافریده و همه چیز، تک و بدیع است. نه فقط دو انسان شبیه به هم نیستند بلکه دو سلول انسان هم شبیه به هم نیستند. یعنی 10 میلیارد سلولی که انسان را تشکیل میدهند، همه متفاوت و مستقل هستند. ما باید فهم خود را از جهان تغییر دهیم، در این صورت است که به حل مسائل اجتماعی نزدیک میشویم.
جامعه به طور طبیعی و بدون دخل و تصرف انسان، خود به خود میل به وحدت و انسجام دارد؛ این موضوع، راز خلقت است. این واقعیت، هم در همه طبیعت و هم در بین انسان ها وجود دارد. انسانها بدون دخالت ما یا حکومت و عوامل دیگر به هم نزدیک میشوند و اختلافات را حل میکنند، زبان همدیگر را می فهمند و زود با یکدیگر ازدواج میکنند. آن موقع هم که دور می شوند عوامل خارجی اینها را دور میکند وگرنه گروه های انسانی به طور طبیعی میل به همبستگی دارند.
بنابراین زیرساخت همبستگی جامعه، همشناسی است. همبستگی جامعه را باید بر اساس تفاوتها و گوناگونیها، تعریف کرد. تضادی در جامعه وجود ندارد بلکه تفاوت وجود دارد. یعنی من و شما با همدیگر متفاوت هستیم اما دشمن نیستیم. هر جایی که تضاد بیشتری وجود دارد، چون عامل حرکت بیشتری وجود دارد، همبستگی بیشتری هست. مانند دو رشته مثبت و منفی برق است، اگر اینها با همدیگر ترکیب نشوند، روشنایی نمی دهند و حرکتی ایجاد نمیکنند. جایی که تضاد دیده میشود، تفاوت است و تضاد نیست. البته «عدم» و «وجود» متضاد هستند اما «عدم» وجود ندارد، آنچه هست، تضاد ندارد. علمای ما میگویند وجود، مقول به تشکیک است. هستی مانند نور است که کم و زیاد آن فرقی ندارد و باز هم نور است. در عالم وجود تضادی نداریم، هرچه وجود دارد، تفاوت است. این تفاوت ها هم از نظر قرآن، آیت است و همه آن، فرصت و حسنه است. همه اینها در جامعه عامل همبستگی، تکامل و رشد است. اگر در جامعه تفاوتها و تضاد ظاهری نباشد، حرکتی وجود ندارد.
جامعه ما به ظاهر یک جامعه کثیرا لقوم است ولی آن گونه که تصور می شود، ملت ایران، کثیرالقوم نیست و این ادعا که در ایران یک قوم بیشتر نداریم، بسيار گزاف نیست. خوشبختانه ایران از بیشترین همبستگی قومی و تاریخی برخوردار است. خانواده مردم ایران، یک ریشه، یک پایه، یک قوم و یک مردم بیشتر نیستند و در هر محل و منطقه ای یک جلوه خاص دارند. این جلوه بيشتر با یک زبان و لهجه خودش را ظاهر کرده است. لهجههای فارسی مانند گیلکی، مازنی، خراسانی، تالشی، لری، کردی، لکی و … که در حدود 250 تا 300 تا هستند، همه از یک ریشه و نژاد زبانی هستند.
براي مثال زبان مازندرانی ها با لکی ها بسيار نزدیک است. لکی میگوید بچو و مازندرانی میگوید بشو؛ هردوی آنها به معنای آمد و شد است. حافظ میگوید: حافظ خلوت نشین دوش به میخانه شد؛ یعنی دوش به میخانه رفت. به جای واژه «شدی» که حافظ در فارسی دری به کار میگیرد، لک ها و لر ها میگویند: بچو! از این موارد بسیار وجود دارد. ریشه اینها به فارسی دری یا به فارسی میانه و گاهي هم به فارسی دوره اول برمی گردد. براي مثال کاشانیها، اصفهانیها و شیرازی ها شباهت زیادی دارند. همچنین بلوچها و لرها بسیار به هم نزدیک هستند. بنابراین همه مردم سرزمین ایران فعلی و بخش های زیادی از ایران فرهنگی، همه دارای یک اصل و تبار و یک زبان بوده اند. در واقع90 درصد مردم ایران از لحاظ زبانی هیچ تفاوت ریشه ای با هم ندارند. بنابراین اینکه خیال کنیم کردها، لرها و مازنی ها هر کدام به طور جداگانه یک قوم هستند، این گونه نیست. اینها بدآموزیهایی است که دیگران به ما گفته اند. اینها همه یکی هستند و زبان، فرهنگ، تاریخ و تبار آنها یکی است. این در حالی است که در کشورهایی مانند انگلیس یا فرانسه تفاوت زیادی بین بخشهای مختلف وجود دارد.
در مورد ترکها چگونه است؟
ما ترکها، ترکمنها و عربها را در کشور داریم که باید به این 3 مورد به طور جداگانه پرداخت. اینها تفاوتهایی با بخش اعظم کشور دارند. البته باید بین ترک و آذری فرق گذاشت. آذریها، هم زبان فارسی و هم تبار فارسی دارند و فارس تر از خیلی مناطق هستند. آذری ها برادر دوقلوی کردها هستند. این دو همان قوم ماد هستند که قبل از هخامنشیان این سرزمین را گرفتند با همدیگر درگیری داشتند اما همه از یک خانواده بودند. یک بخش زیادی از آذری ها زبان ترکی را گرفتند و فارسی کردند. بعضی از آنها مانند تالشیها همچنان به فارسی قدیم صحبت می کنند. همچنین در شهر میانه در آذربایجان تعداد زیادی همچنان به زبان قدیم صحبت می کنند. زبان ترکی که در آذربایجان رسم شده است، حدود 400-300 سال بیشتر سابقه ندارد که زبانی عارضی است و درگذشته همه آنها مانند تالشی ها صحبت میکردند. زبان ترکی توسط آذری ها به شدت ایرانیزه شده است یعنی 50 درصد از اسامی اماکن و افراد آنها فارسی است. براي مثال واژه آذربایجان از آذرآبادگان گرفته شده است. آذر به معنای آتش است که همان آگِر یا آذِر است. در واقع آذری ها، آگاهانه این زبان را فارسی کرده اند. حتی در افعال و ضمایر آذری هم نفوذ فارسی وجود دارد. براي مثال ضمیر «من» در زبان آذری وجود دارد. مرحوم دکتر مرتضوی که یک ایران شناس متبحر در ادبیات فارسی بوده و در تبریز زندگی خود را گذرانده است، به همراه دانشجویان خود تحقیقات گسترده ای در این خصوص انجام دادند که حاصل آن یک کتاب شده است. مقام معظم رهبری از طریق آقای حداد عادل از ایشان خواستند که استاد دانشگاه تهران شوند ولی ایشان قبول نکردند. ایشان دو کتاب مهم دارد که یکی از آنها راجع به زبان ترکی است؛ ایشان با گسیل 500-400 دانشجو به شهر و روستاهای آذربایجان یک تحقیق میدانی انجام دادند و زمان و نحوه شکل گیری زبان آذری را بررسی کردند و ثابت کردند که زبان اصلی آذربایجان، فارسی بوده و همچنان در خیلی از مناطق آذربایجان به فارسی صحبت میکنند. البته پانترکیست ها او را منزوی و طرد کردند. در واقع زبان آذری یک لهجه از زبان فارسی محسوب ميشود و البته یک قسمت از آن هم ترکی است که بخش زیادی از آن فارسی شده است. بنابراين فارسی زبانان ترکی را از گیلکی راحتتر متوجه میشوند. در حقیقت میتوان نام آن را ترکیِ فارسی یا ترکیِ ایرانی گذاشت.
درخصوص عرب ها و ترکمن ها، موضوع مقداری متفاوت است؛ ترکمن ها از نژاد ایرانی نیستند و زبان آنها نيز از زبان ما تاثیر نگرفته است. البته آداب و رسوم آنها مانند نوروز، اسب سواری، ورزش، سفره های غذا و … ایرانیزه شده و حتی آن طرف مرز هم، اینچنین است. آنها هیچ مشکلی با ما ندارند.
در مورد عرب ها باید گفت که زبان عربی متعلق به یک دنیای بزرگتر از ماست که ریشه دینی دارد و زبان دینی ماست. تسلط زبان عربی به زبان فارسی بر کسی پوشیده نیست و این دو بسیار با هم مخلوط شده اند. در مورد عرب های خوزستان ایران، بسياري از دانشمندان می گویند که اینها اقوام ایرانی بوده اند که در دوره ای مستعرب شدهاند و بعضی میگویند که عرب هایی بوده اند که قبل از اسلام به ایران مهاجرت کرده اند. آنها با ریشه هستند؛ مرحوم حکیم میگفت که ایشان عربتر از ما عراقی ها هستند و چیز هایی را که عراقی ها ندارند، ایشان دارند و برعکس زبان عربی عراقی با فارسی، نزدیکی بسیار کمتری دارند و سعی کرده اند که استقلال خود را حفظ کنند. عرب های خوزستان از سه جهت مذهب، ایرانی بودن و زبان با ملت ایران پیوند دارند. اکثریت شیعه دارند، جزو اقوام قدیمی ایرانی هستند و بیش از هزار سال یا حتی قبل از اسلام در ایران سکونت داشته اند و زبان آنها هم زبان دین ماست که در همه مدارس ایران آموزش داده می شود. یعنی عرب های خوزستان هیچ گونه مشکل سیاسی، اجتماعی و امنیتی با ما ندارند. البته مطالباتی دارند که بیشتر آنها مطالبات محلی است و بيشتر بر حق است.
سیاستهای حاکمیت بر چه مبنایی باید استوار شود که احساس تبعیض اقوام رفع شود و اقوام مختلف که در واقع شعب مختلف یک قوم واحد هستند، همگرا شوند؟
کردها، بلوچ ها، لرها، گیلک ها، مازنی ها، خراسانیها، فارس ها و … تیره هایی هستند که جلوههای مختلف یک ملت هستند یعنی کرد ها هم به ایرانی بودن خود و هم به کرد بودن خود افتخار میکنند. همین گونه سایر مناطق به ایرانی بودن خود افتخار میکنند و تعلقات محلی و قومی و زبانی خود را هم دارند. البته در بسياري از مناطق یک احساس تحقیر یا نا برابری دیده می شود.
روی موضوع «احساس» باید تاکید ویژه ای داشت. بین اینکه یک موضوع وجود داشته باشد یا فقط احساس آن وجود داشته باشد، فرق است. براي مثال در خانواده حضرت یعقوب(ع) بی عدالتی و تبعیض نبود اما احساس آن وجود داشت و کار خودش را کرد. نباید رفتار، سیاست ها و گفتمان حکومت با مردم به گونه ای باشد که احساس تبعیض و تحقیر به وجود آید.
راهکار برطرف کردن این احساس تحقیر چیست؟
نباید در کشور شهروند درجه 1 و 2 داشته باشیم و باید برای همه ایرانی ها حقوق برابر قائل شد. این موضوعي است که قانون اساسی به ما تکلیف کرده و فلسفه حکومت داری هم این است. وظیفه حکومت تامین عدالت، امنیت، آسایش و امروزه اضافه بر اینها، توسعه است. در گذشته دولت حاکم بود اما در حال حاضر، دولت حاکم نیست بلکه خادم است. این مفهوم، همان تعبیری هست که امام علی(ع) در نهج البلاغه میفرماید: من در خدمت شما هستم و شما بر من حق و تکلیفی دارید. مردمسالاری دینی هم به این معناست که دولت نباید حکومت کند و این قانون است که باید حکومت کند و بنابراين کوچکترین تبعیضی نباید قائل شد. نباید فرقی بین مردم کردستان، یزد و اصفهان وجود داشته باشد و همه اینها شهروند هستند. البته به دلیل عقب ماندگی های تاریخی در بسیاری از مناطق، دولت در آن مناطق باید تبعیض مثبت داشته باشد. یعنی دولت باید برای مردم کردستان، بلوچستان و … در توسعه اولویت قائل باشد.
البته در مورد موضوع انتصابات باید گفت که انتصابات خواست خواص و یک نیاز سیاسی است. ممکن است جزو مطالبات مردم عادی نباشد چون آنها بیشتر رفاه، شغل و کار میخواهند. اما نخبگان و تحصیل کردهها، کرامت و احترام میخواهند.
مصداق آن در ایناست که آنها متوجه شوند در جلوی چشم هستند و در انتصابات، استخدامها و ارتقاهای اجتماعی دیده می شوند و هیچ محدودیتی به دلیل قومیت و مذهب برای آنها وجود ندارد. اینگونه نباشد که اگر نمره عالی کسب کردند، از به دست آوردن موقعیت محروم شوند. متاسفانه مصادیقی در کشور ما وجود دارد که به دلیل نسبت داشتن با یک دین، فرقه یا مذهب از حق خود محروم شده اند.
این یک حکم مذهبی، دینی، کارشناسی و عقلانی است که هیچ کس نباید به دلیل انتساب و ارتباط به یک مذهب، فرقه و دین محرومیت داشته باشد اما متاسفانه مصادیق آن وجود دارد ولی این اراده حکومت جمهوری اسلامی نیست.
بیشتر اعمال نظرهای شخصی بوده که این اتفاقات رخ داده است!
در بالاترین سطح حکومت یعنی امام و رهبری و دولت ها اراده بر این بوده است که تبعیض نباشد و عدالت، رفاه و امنیت بین همه توزیع شود اما نفوذ فرقه گرایان، متعصبین مذهبی و ضد مذهبی و ناسیونالیست های ضد مذهب مانع از این کار میشود. ناسیونالیست های ضد مذهب یا همان پانایرانیست ها فقط خود را قبول دارند و ایران را در یک زمان خاص خلاصه میکنند که این ظلم به ایران است. آنها ایران را محدود و تاریخ را بد معنی می کنند. آنها از جهتی از متعصبین مذهبی هم بدتر هستند و هر نوع تفاوت را بر نمیتابند. بی دلیل از کرد، ترک و بلوچ نگران هستند و به شدت با آموزش زبان ترکی یا کردی مخالف هستند. متعصبان مذهبی هم نگران این هستند که اگر فرق و ادیان دیگر محدود نشوند، ممکن است سلطه پیدا کنند. در حالی که اینگونه نیست و در ایران اسلامی که اکثریت شیعه اثنی عشری و فارس هستند، به طور طبیعی قانون حکم میکند که همیشه اکثریت فرصت های بیشتری به دست آورد اما این نباید به قیمت نادیده گرفتن حقوق سایران باشد و آنها نيز باید منزلت، ثروت، رشد، امنیت و رفاه خود را داشته باشند.
گاهی توسط خودسرها به دلیل بدآموزیهای دینی، بدآموزی های حوزوی و فقهی که در یهودیان، مسیحیان و مسلمانان و اقوام مختلف وجود دارد، یک صدای محدود بزرگ می شود و تاثیر خود را میگذارد. رفتار افراد متعصب در مراکز قدرت که گاهی ممکن است در سازمان های اطلاعاتی، قوه قضاییه یا نیروهای نظامی و انتظامی نفوذ پیدا کرده باشند، یک اراده شخصی است و ربطی به راهبرد جمهوری اسلامی ندارد. یعنی نه دولتها و نه رهبری نظام و نه اکثریت علما و حوزههای ما تبعیض را نمیخواهند و طرفدارحاکمیت امنیت،رفاه وعدالت هستند.
در جهت همشناسی اقوام که در بحثهای شما بود، چه راهکارهای دیگری وجود دارد؟
در گذشته سعی می شد که از طرقی مانند توزیع امکانات آموزشی مانند دانشگاهها در همه مناطق که باعث حضور دانشجویان اقوام مختلف در همه نقاط کشور میشود، نقل و انتقال نیروهای نظامی مانند سربازان وظیفه اقوام مختلف به همه نقاط کشور مانند اینکه کرد ها و بلوچ ها به همه نقاط ایران اعزام میشدند و یزدی ها و اصفهانی ها به بلوچستان میرفتند، اقوام شناخت خوبی از همدیگر پیدا کنند. در حال حاضر بیشترین نقش را در این حوزه دو چیز دارد که هر دوی آنها نيز تا حدودي جدید است: اول فضای مجازی است که میتواند این فاصله موهوم را کاهش دهد. براي مثال فردی که در کردستان و در سقز زندگی می کند با آن فردی که در ابرقو هست در یک گروه با همدیگر ارتباط داشته باشند و احساس کنند که همدرد و همزبان هستند. در حال حاضر به صورت وسیعی، فضای مجازی در حال شکل گیری است.
راهکار دوم اهمیت دادن به گردشگری علمی، اقتصادی، فرهنگی و … است. براي مثال طلبه ها به حوزه های علمیه مختلف رفته و با آنها ارتباط داشته باشند. حوزه علمیه قم ادبیات را بيشتر از اهل سنت گرفته است اما سوال این است که چرا با آنها مانوس نیست؟ باید به میان آنها رفته و از یکدیگر شناخت پیدا کنند. هر چقدر افراد به همدیگر نزدیک شوند از افراطگرایی و اینکه آنها به گروه های تندرو مانند داعش گرایش پیدا کنند، جلوگیری میشود. گردشگری فرهنگی، تفریحی و اقتصادی هم میتواند فرهنگ ملی ما را تقویت کرده و اصل تعارف را عملی کند. امام علی(ع) در نهج البلاغه می فرماید: « النّاس أعداء ما جهلوا» در واقع زمانی که افراد همدیگر را نشناسند، دشمن یکدیگر خواهند بود اما با شناخت یکدیگر، دوستی و محبت ایجاد میشود. گردشگری میتواند ما را با همدیگر آشنا کند. مردم ما به مشهد، اصفهان و شمال میروند و این آشنایی ایجاد میشود اما باید بررسی کرد که چرا به کردستان و بلوچستان و مرزها نمیروند؟ مرزهای ما بيشتر در فصول خاصی، بسیار دیدنی هستند و مردم آن، سخی، عاشق و خونگرم و مهمان نواز هستند و قیمت اجناس هم ارزان است. طبیعت زیبای کردستان و بلوچستان فرصت مهم گردشگری است و بلوچستان یک قطعه جدا شده از هندوستانِ بهشت است ولی متاسفانه فقط کویر آن دیده میشود! مناطقی مانند سواحل مکران ظرفیت مناسبی هستند که باید در جهت گردشگری استفاده شود.
چابهار در تابستان از تهران و خوزستان خنکتر است؛ چابهار یا همان چهاربهار، بسیار زیبا و گردشگر پذیر است. در اين اواخر یک محدودیتهایی ایجاد شده است که اشتباه است. سیاست بومیگرایی که هرکس در محل خودش تحصیل یا سربازی کند، صحیح نیست و باید اجازه داد که فرزندان ایران در هر جای ایران که میخواهند، تحصیل کنند. باید به دختران و پسران خود اعتماد داشته باشیم تا در مناطق مختلف تحصیل و کار کرده و همان جا زندگی و ازدواج کنند. باید اجازه داد تا کرد با بلوچ، یزدی با کرد و عرب با ترکمن ازدواج کند. در واقع با ازدواج و آمد و رفت به هم نزدیک تر میشویم. هر چه به همدیگر نزدیکتر و آمیختهتر شویم، همبستگی بیشتری ایجاد شده و دوستان بیشتری پیدا میکنیم و رونق اقتصادی هم سرعت پیدامیکند.
وزارت علوم، ارشاد، آموزش و پرورش و سازمانهای نظامی، سپاه، ارتش و بسیج برای اختلاط و امتزاج جمعیت، میتوانند نقش کلیدی داشته باشند. همچنین یک مرکز علمی، مانند حوزه علمیه که طلبه از همه مناطق داشته باشد، یک واحد همبسته خواهد بود که این روش را میشود در همه جا اجرا کرد. اینکه در قم، فرق نمیکند که مرجع تقلید آیت ا… شبیری ترک یا آیت ا… مکارم شیرازی فارس یا آیت ا… بروجردی لر یا آیت ا… سیستانی یا آیت ا… خوئی آذری باشد، نشان می دهد که قوم گرایی وجود ندارد و معیارهای اصیل انسانی و اسلامی حاکم هست و مردم را به هم نزدیک می کند. دانشگاه های ما نيز باید همینگونه باشند. دانشگاه سیستان و بلوچستان هزاران دانشجو دارد که به اندازه کل دانشجویان قبل از انقلاب است که پیروزی بزرگی برای مردم منطقه است. حدود 60 درصد از آنها خانم هستند. بعد از فارغ التحصیلی، استان ظرفیت پذیرش آنها را ندارد و باید در جاهای دیگر کشور جذب شوند. این باعث میشود که جمعیت کشور ما به هم امتزاج پیدا کند.
گاهی از روی توهم گفته می شود که جمعیت یک قوم یا مذهب در حال افزایش است. براي مثال گفته میشود که اهل سنت ایران در حال افزایش هستند یا براي مثال کردها در حال تسخیر آذربایجان و بلوچها در حال گرفتن سیستان و بلوچستان هستند. چنین مسالهاي وجود ندارد و افزایش جمعیت یا کاهش جمعیت به عنوان یک قاعده کلی تابع ضوابط خود است. در همه مناطق جمعیت اضافه یا کم میشود که ارتباطی به شیعه و سنی ندارد. براي مثال در کردستان جمعیت رو به کاهش است؛ هم جمعیت شیعه کاهش مییابد و هم جمعیت سنی. در واقع رشد موالید تابع قواعد فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی است که ارتباط مستقیم به مذهب و دین ندارد. اینکه فتوای یک روحانی مسبب افزایش جمعیت شود یا مرکز و ستادی باشد که اراده چنین چیزی را داشته باشد، درست نیست.
نقش سازمانهای مردم نهاد در این مسیر چیست؟ آنها چه کاری میتوانند انجام دهند که اقوام به همدیگر نزدیکتر شده و همگرایی ملی افزایش یابد؟
راهکار این مساله تقویت مشارکت مردم در امور سیاسی و اجتماعی است. تشکیل و تقویت سازمان های مردم نهاد، یکی از راهکارهایی است که مشارکت اقوام و مذاهب را در امور کشور بالا میبرد. سازمان های مردم نهاد مانند احزاب نوعی واسطه هستند. احزاب سیاسی برای مشارکت سیاسی مردم واسطه هستند. هر چه که احزاب ملیتر باشد به نفع ماست. احزاب محلی به مصلحت ما نیست. حزب ملی که در سراسر ایران فراگیر باشد و همه با ایدههای مشترک ملی در آن شرکت کنند به مصلحت ماست که متاسفانه به این جایگاه نرسیدهایم که احزاب ملی داشته باشیم. اینگونه احزاب اگر هم شکل گیرد متاسفانه به گونه ای تضعیف میشود. مصلحت آینده ملت ایران این است که احزاب ملی شکل گرفته تا از طرف دولت و مردم برای مبارزه با واگرایی ها نمایندگی کنند. واگرایی محلی یا قومی و مذهبی را با احزاب ملی و با گروه های اجتماعی میتوان مهار کرد و با برخورد و اجبار نمیتوان با این موضوع رفتار کرد. البته باید جلوی فتنه و قوم گرایی را گرفت اما مردم به طور طبیعی دنبال واگرایی نیستند. اگر زمینه مشارکت در مسائل سیاسی و اجتماعی مهیا شود مردم اشتیاق به شرکت دارند. دلیل اینکه اقوام ایرانی بیشتر از مرکز در انتخابات شرکت کرده اند، همین است.
از ظرفیت دین و مذهب چگونه میتوان در خصوص حل آسیب واگرایی اقوام استفاده کرد؟
اقوام به ما هو اقوام با همدیگر مشکلی ندارند. گاهی متعصبان مذهبی، قومی را در استخدام خود قرار میدهند و سعی میکنند که وجود شکاف قومی و مذهبی را القا کنند. براي مثال میگویند که بلوچها، اهلسنت هستند و نسبتی با بقیه ندارند. وقی دو مولفه قومیت و مذهب در کنار هم قرار میگیرند، موضوع خطرناک می شود. در اینجا افراد به ظاهر دیندار، مفاهیم قومی را به استخدام می گیرند و تعصبات قومی و مذهبی را ادغام میکنند که یک خطر جدی برای انسجام و همبستگی اجتماعی ایجاد می کند. این خطر، خطری در سطح داخلی برای تمام کشورهاست و در سطح دنیا هم تبدیل به ظهور گروه های افراطی داعش، طالبان و انواع و اقسام گروه های تندرو شده است. افراطگرایی بزرگترین تهدیدی است که امروزه امنیت منطقه ما را تهدید میکند. با کمال تاسف، بدآموزی های دینی این شکاف موهوم و اختلاف را تقویت کرده و دشمنی قومی ایجاد میکند. شیعه و سنی کردن جامعه ایران و بزرگ کردن یا خلق کردن دشمن موهوم و بزرگ کردن دشمنی به نام اهل سنت در کشور، در طول تاریخ دسیسه انگلیس و دشمنان ما بوده است و در حال حاضر هم دیگر بومی شده است یعنی بدون مزد و مواجب، این کار در حال انجام است. ما نیاز داریم که دین خود را بازبینی کنیم. متاسفانه ما بدترین برداشت را از دین داریم. دین برای نجات ما و صلح و همزیستی آمده است. ما نه تنها با سنی ها دعوا نداریم بلکه با هیچ دینی هم دعوا نداریم. اسلام دین صلح، اخلاق و کرامت است نه دین جنگ، تفرقه، دعوا و تحقیر. متاسفانه بدترین بهرهبرداری از دین صورت می گیرد که در نتیجه آن در دنیای اسلام فاجعه به وجود آمده است و اسلام را دین خشونت و سر بریدن معرفی کردهاند. البته وضع ما نسبت به کشور های دیگر بسيار بهتر است اما این خطر وجود دارد. حوزه های علمیه باید با فرهنگی که شیعه و سنی را در مقابل هم میپندارد، مقابله کند. این تفکر که اهل سنت یا فرقه های مختلف در ایران تهدید هستند و خطر دارند، باید اصلاح شود. اگر تکلیفی در مورد فرَق غیر شیعه داریم ، تکلیف جذب هست؛ در این صورت است که یا شیعه می شوند یا متمایل به شیعه. با درگیری و برخورد به جز دشمنی هیچ چیز دیگری حاصل نخواهد شد و یک نفر هم شیعه نمیشود. سوال این است که با تمام تلاش های انجام شده مانند کتب نوشته شده، جلسات، کلاسهای درس و … چه تعدادی از افراد شیعه شده اند؟ از بین ما شیعیان، افراد زیادی مسیحی، سنی، لائیک و بهایی شده اند و خروجی های ما به میلیون می رسد اما ورودی های ما مشخص نیست که حتی به 100 نفر هم رسیده باشد! با وجود این همه منبر و وعظ و فعالیت های صداوسیما و دانشگاه ها تاحدودي هیچ ورودی نداشته ایم! اینکه ما خروجی داشتهایم به دلیل قوت تبلیغ دیگران نیست بلکه به دلیل بد عمل کردن ماست. اگر افرادی سکولار شدند یا به فرقه های نوظهور و به مکاتب مختلف پیوستند و انفضاض ایجاد شد، به دلیل بداخلاقی، تنگ نظری و سختگیریهای ماست. اما اگر لینت داشته باشیم و اخلاق و سیره پیغمبر(ص) را به کار گیریم، جذب خارج نخواهند شد. زمانی آیت ا… هاشمی در کنفرانس تقریب گفتند که اختلاف ما با اهل سنت یک اختلاف تاریخی است و ما نمیتوانیم زمان را برگردانیم تا امام علی(ع) خلیفه اول شود. بنابراین دعوا بر سر اینکه چه کسی خلیفه اول باشد، بیهوده است.این را بسياري واضح گفتند که به ایشان نيز اهانت کردند.
من از خود ایشان پرسیدم که ایشان گفت که این حرف آقای بروجردی است. آیت ا… بروجردی میگفتند که روی بحث های تاریخی متمرکز نشوید چون اختلاف ما با اهل سنت اختلاف فقهی است. یعنی دعواهای کلامی، فلسفی و تاریخی را باید به اهل آن واگذار کنیم و این موضوعات را نباید به بیرون از محیطهای علمی آورد. اینکه شیعه و سنی با همدیگر دعوا داشته باشند، نه به نفع اهل سنت است که در جهان اسلام دارای اکثریت هستند و نه به نفع ما است که اقلیت هستیم. ما اگر به امنیت شیعیان عربستان و پاکستان و مناطق دیگر اهمیت می دهیم باید امنیت این اقلیت سنی را در کشور خود حفظ کنیم و نشان دهیم که چطور اکثریت حقوق اقلیت را حفظ می کند. به وحدت نباید نگاه تاکتیکی و مصلحتی داشت بلکه باید به آن به عنوان یک هدف عالی و استراتژی تغییرناپذیر نظر کرد. حتی اگر دشمن هم نداشته باشیم یعنی اسرايیل و آمریکا هم نباشند، باز هم ما با اهل سنت دعوایی نداریم به خاطر اینکه منطق اسلام، منطق صلح است. خدا در محل امن، قابل عبادت است. در جایی که مردم گرسنه باشند یا در نا امنی باشند، خدا پرستیده نمی شود. ما باید ملت خود را مرفه و تحمیل عقیده را نابود کنیم. هیچ کس نباید احساس خطر یا اجبار کند. در حال حاضر در ایران افرادی هستند فقط به دلیل اینکه ما اینگونه رفتار می کنیم، مسلمان نمیشوند.
نظر شما درباره نقش رسانه ها و راهکارهای رسانهای برای همگرایی اقوام،چیست؟
معلوم است که رسانهها چه کاری باید کنند! باید گفت چه کاری نباید انجام دهند وگرنه همه میدانیم که باید از مولفه های وحدت ملی و انسجام ملی حرف زده شود. همه میدانیم که نباید تفرقه ایجاد کنیم و افراطگرایی را ترویج دهیم. از نظر سطح آگاهی، جامعه وضع خوبی دارد. اگر رسانههای ما فقط میل مردم را منعکس و حس مردم را منتقل کنند، بسیاری از مشکلات حل میشود. هرجا صداوسیما بد عمل میکند و مردم گوش نمیدهند، برای این است که متاسفانه صداوسیما به میل مردم توجه ندارد. مردم ما نه از دین، نه از رهبری و نه از حکومت گریزان نیستند بلکه از تندروی رویگردان هستند.
نهادهای آموزشی و پژوهشی برای مقابله با واگرایی و ایجاد هویت ملی چه سیاستهایی را باید اجراکنند؟
این نهادها اگر آموزه های اصلی اسلام را منتقل کنند، مشکل حل میشود. این نهادها نباید خرده فرهنگ ایجاد کنند و نظر شخصی افراد را پیاده کنند بلکه باید اندیشه اکثریت علمای اسلام را اجرا کنند. متاسفانه گاهی نظر یک عالم که مخالف اکثریت علمای دیگر رفتار می کند، برای نهادهای مختلف معیار قرار میگیرد.
اگر در پایان نکته ای باقی مانده است، بفرمایید؟
آیات 8 و 9 سوره ممتحنه مبنای همبستگی ملی و انسجام ملی ماست که اشاره به چند قاعده یا اصل مهم دارد. در واقع قرآن مسلمانان را موظف می کند که حتی نسبت به کسانی که مشرک هستند اما سر جنگ ندارند، عدالت داشته باشند و با احسان، بر و قسط عمل کنند. اصل بر و اصل قسط باید در حوزههای ما مورد بحث قرار گیرد.
این اصل حتی نه فقط نسبت به اهل کتاب، بلکه مشرکینی که با مسلمانان سر جنگ ندارند، باید برقرار باشد. یعنی بر و نیکی نه فقط نسبت به پدر و مادر یا همسایه لازم هست بلکه نسبت به مشرکینی که با ما سر جنگ ندارند و به ما ظلم نکرده اند و آنهایی که می خواهند با ما زندگی کرده و دوست باشند، باید برقرار باشد. خداوند به مقسطین محبت دارد چون حتی نسبت به کسانی که مشرک هم هستند، با بر رفتار می کنند. قسط بالاتر از عدل است. در سوره برائت که آیات شدید و غلاظ وجود دارد. اگر مشرکین به شما پناه آوردند، به آنها پناه دهید تا سخن خدا را بشنوند و بعد شما وظیفه دارید تا امنیت آنها را برقرار کنید. نفرموده است که اگر آنها مسلمان شدند، امنیت آنها را تامین کنید بلکه فرموده است: شنیدن سخن خدا، کافی است. زمانی که ما با مشرکینی که سر جنگ ندارند، باید با عدالت و قسط و بر عمل کنیم، دیگر تکلیف ما در رفتار با مسلمانان، مسیحیان، یهودی ها، زرتشتیها و صابئین مشخص است و باید آنها را دعوت به توحید، عدالت و نیکی کنیم.