دوشنبه , ۱۹ آذر ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » سرمقاله روزنامه‌ها!

سرمقاله روزنامه‌ها!

جنگ در دو جبهه ارضی و ارزی/ اینها از آل‌سعود بدترند!

*****************

جنگ در دو جبهه ارضی و ارزی

حسین شمسیان در کیهان نوشت:

در هفته‌های اخیر دو اتفاق مهم و کلیدی در داخل و خارج ایران رخ داد که در یک نگاه کلان و اصولی در اصل یک اتفاق است اما در دو سیرت مختلف خود را به ما نشان داده است. با اینکه این دو اتفاق یگانه است، اما رویکرد اتخاذ شده درباره آن، دوگانه است و طبیعتا در هر میدان، نتیجه مختلفی حاصل شده است.

با هم این رخداد واحد و ذو وجه را (فارغ از تقدم و تاخر زمانی) بررسی می‌کنیم:
وجه نخست رخداد، اتفاقات تازه و کلیدی در جنگ سوریه بود. نبرد نیابتی‌ها با دولت قانونی سوریه درحالی وارد هشتمین سال خود شده که آمریکایی‌ها با هزینه‌کرد میلیاردها دلار، به اقرار صریح ترامپ هیچ نتیجه‌ای در آن میدان به دست نیاورده و روز به روز رسواتر و مفتضح‌تر شده‌اند. در سوی دیگر همان جبهه، ایران قرار دارد که از روز اول و در زمانی که همه، کار را تمام شده می‌دانستند در آن جبهه حضور داشت. ایران نه تنها به سرنوشت شوم آمریکا و نوکرانش در منطقه مبتلا نشد، بلکه مقتدرتر از همیشه،تعیین‌کننده مناسبات منطقه‌ای است و توانسته حرف خود را به کرسی بنشاند. اکنون در محور مقاومت عراق، یمن، سوریه و لبنان سازشان را با آمریکا و نوکرانش تنظیم نمی‌کنند.اگر کسی فکر می‌کند که این حرف‌ها ادعا و خوش‌خیالی است،کافی است به این فکر کند که چند روز قبل، درست در زمانی که جهان منتظر حمله گسترده آمریکا و متحدانش به سوریه بود، چه اتفاقی افتاد که حمله به یک عملیات مسخره و به تعبیر واشنگتن پست«عملیات آبروریز» تبدیل شد!؟ چه شد که رئیس ‌سابق موساد در واکنش به این عملیات مضحک گفت:« حمله آمریکا به سوریه نمایشی بود و هیچ دستاورد استراتژیکی نداشت»!؟ کافی است به این فکر کنید که کمتر از یک روز قبل از آن حمله، در این سوی محور مقاومت،«انصارالله یمن» با موشک‌های خود، اهدافی در ریاض و برخی مناطق مهم عربستان را هدف قرار ‌داد. برخی از صاحبنظران این حمله را حاوی این پیام ارزیابی می‌کنند که اگر آمریکا و متحدانش جنگی را در سوریه آغاز کنند، قطعا آن جنگ نامتقارن و غیر قابل پیش‌بینی خواهد بود به نحوی که لزوما پاسخ آن در سوریه داده نخواهد شد و ممکن است شیوخ خبیث کشورهای حاشیه خلیج‌فارس، شب را زیر باران موشکی انصارالله بگذرانند و آفتاب روز بعد را نبینند!

عملیات آمریکا بعد از آنهمه رجزخوانی و با آن همه لاف گزاف، با سه مجروح به پایان رسید! و حال آن‌که در آستانه حمله سه روز قبل آمریکا به سوریه، وزیر مشاور یکی از شیخک‌های خلیج‌فارس، عکس خندان دکتر ظریف را توئیت کرد و نوشت:«بخند! دیگر پس از این باید همیشه‌گریه کنی»! او سگی بود که با دیدن اربابش به وجد آمده بود و پارس می‌کرد! یقین داشت که ترامپ کار سوریه که هیچ،کار ما را هم یکسره می‌کند! اما ساعتی بعد که انصارالله و محور مقاومت میدان بازی را عوض کردند،او لال شد و به سوراخش خزید! هم‌آوایی در محور مقاومت، عزت دیپلماتیک ایران را هم به نحو چشمگیری ارتقا داده است.
اما این پیروزی از کجا بدست آمد و چه شد که ثابت کردیم «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند»!؟

ماجرا به سالها قبل بر می‌گردد. به آن روزی که تهرانی‌مقدم با شیرینی خاطره‌اش را از دیدار با رهبر انقلاب تعریف می‌کرد. از عهدی که همان روز بسته بود تا ایران را در موشکی خودکفا و مستقل کند. به آن روزی که قاسم سلیمانی مثل روزهای 8 سال دفاع مقدس خودمان لباس رزم به تن کرد و منطقه را زیر نگاه تیزبینش مدیریت کرد، از عراق به سوریه رفت، گوشه چشمی به فلان منطقه داشت و هرجا رفت، دشمن مثل گله‌ای که شیر به آن حمله کرده، از پیش رویش می‌گریخت. ماجرا از روزی شروع شد که پیرمردهایی مثل سردار همدانی و تقوی و جوانان دهه هفتادی مثل حججی، بیضایی، زبرجد، کامران و… جانشان را پای آرمان الهی یک نفر دادند. بله! همه اینان که نامشان را خواندید و همه آنها که خودتان نامشان را می‌دانید، جان و عمر و سلامت و زن و بچه و همه چیزشان را پیشکش فرمانی کردند که سال‌ها قبل(حتی قبل از تولد خیلی‌هایشان) امام راحل صادر کرد و سالها بعد رهبر عزیز انقلاب با جدیت تکرار و دنبال کرد. فرمان لزوم حمایت از مسلمانان و مستضعفان و مقابله با زیاده‌خواهی آمریکای جنایتکار. آنها این فرمان را خوب شنیدند و مردانه برایش جانبازی کردند و اگر امروز نیستند تا شکوه این پیروزی را ببینند، به یقین در ملأ اعلی ثمره زحماتشان را می‌بینند و به‌خاطرش متنعم می‌شوند. این ثمره اطاعت از فرمان ولی خدا بود.

وجه دوم رخداد، تلاطم ارزی در هفته‌های اخیر بود. رخداد تلخی که ارزش پول ملی را تا 60 درصد کاهش داد و موجب تشویش و نگرانی مردم و بخصوص قشر ضعیف جامعه شد. این یک عملیات مهم آمریکایی‌ها بود که با بی‌تدبیری دولت، اثری اینگونه گذاشت. باز ممکن است عده‌ای (حتی به‌عنوان مخالف دولت) بگویند ماجرای اخیر ارزی، ربطی به آمریکا ندارد! اما باید گفت کمترین تردیدی در این موضوع، نشان از نشناختن جبهه وسیع نبرد و بی‌خبری از اظهارات آشکار مقامات آمریکایی است.

همین چند روز قبل بود که نشریه «بیزینس اینسایدر»در مقاله‌ای با عنوان:«آمریکا به‌دنبال جنگ اقتصادی با ایران» بااشاره به افزایش قیمت دلار و ناآرامی‌های اخیر بازار ارز ایران، ضمن بیان نقل قول‌هایی از وزیر خزانه‌داری و برخی مقامات ارشد آمریکایی مبنی بر تشدید این عملیات؛ به تشریح رویکرد آمریکا برای داغ کردن جنگ اقتصادی علیه ایران پرداخت. اگر فکر می‌کنید نباید به حرف یک نشریه اهمیت داد(!) ببینید جیمز ریکارد، «مشاور ارشد تهدیدات مالی و جنگ نامتقارن در CIA» درسال 2012در این باره چه می‌گوید:«به‌عنوان یک تحلیلگر کلان جهانی، اغلب از من پرسیده می‌شود که اگر جنگ با ایران شروع شود چه اتفاقی می‌افتد؟ پاسخ من این است که جنگ آغاز شده است اما در این جنگ هنوز تیری شلیک نشده! ایالات‌متحده و اسرائیل درگیر جنگی نامحدود یا نامتقارن با ایران هستند. این جنگ شامل خرابکاری، ترور، عملیات ویژه، عملیات روانی، حمله به زیرساخت‌های حیاتی، جنگ سایبری و همچنین شامل جدیدترین شیوه جنگ یعنی «جنگ مالی» است… بیش از ۳۰ سال است که ایالات‌متحده تحریم‌های مالی و اقتصادی علیه ایران را اعمال کرده است؛ این تحریم‌ها چیز جدیدی نیستند؛ اما چند هفته پیش رئیس‌جمهور اوباما با اعمال تحریم بانک مرکزی ایران راه تأمین اکسیژن ایران را مسدود کرد. به بانک‌های بین‌المللی گفته شد اگر آنها به کسب‌وکار با بانک مرکزی ایران بپردازند، آنها هم از انجام کسب‌وکار در سیستم پرداخت جهانی دلار که توسط ایالات‌متحده کنترل می‌شود محروم خواهند شد. البته که این بانک‌ها از این دستور پیروی کردند… این یک جنگ واقعی است که اتفاق افتاده است…»
می‌بینید که ماجرا یک جنگ تمام‌عیار است و جای کمترین تردیدی باقی نمی‌ماند. ما در این جبهه نتوانستیم واکنش مناسب و بهنگامی داشته باشیم و به اصطلاح نظامی«تک دشمن» موثر بود. (اقدام اخیر دولت در کنترل و رفع التهاب بازار، هرچند دیرهنگام بود اما ستودنی و قابل تقدیر است.)

چند سالی است رهبر انقلاب بر «اقتصاد مقاومتی» تاکید می‌کنند، بارها بر ضرورت قطع وابستگی به نفت تاکید کرده‌اند. برای هریک از این فرامین، راهکارهای روشن و عملیاتی هم ارائه کردند. ماجرای فقیر شدن یک شبه کشورهای آسیای شرقی را شرح دادند و به‌عنوان یک کلیدواژه بسیار مهم، به ضرورت «شکستن ارزش و آقایی دلار» تاکید کردند و فرمودند:«اگر مسئولان و مردم بتوانند اقتصاد مقاومتی را به معنای واقعی محقق و کشور را از جادوی مالی و پولی دشمن خلاص کنند و ارزش  و آقایی دلار را در زندگی اقتصادی بشکنند، کشورهای دیگر را نیز  نجات داده‌اند و برای آنها الگو خواهند شد.» (95/6/28)

شاید برخی بگویند نیل به این اهداف بلند عمر نوح می‌خواهد و اصلا نشدنی است! اما خوب است بدانید همین حالا که مشغول خواندن این متن هستید حداقل 54 کشور جهان با انعقاد پیمان‌های پولی دو و چندجانبه، خودشان را از شرّ دلار راحت کرده‌اند و با پول‌های خودشان معامله می‌کنند! ماجرا وقتی جالب‌تر می‌شود که بدانید تقریبا هیچیک از آن کشورها تحریم هم نیستند و تحت هیچ تهدید تجاری و اقتصادی نیز قرار ندارند! عجیب نیست که آنها این مسیر مهم را با موفقیت طی کرده‌اند و ما که در کوران حوادث و تهدیدهای دائمی هستیم، هنوز اسیر دلاریم!؟ چینی‌ها که از پیشتازان این نوع قراردادها هستند،صراحتا اعلام کردند که از بیم آنچه آمریکا با ایران در موضوع دلار کرد، به سرعت با طرف‌های تجاریشان پیمان منعقد می‌کنند اما همان زمان،ما دربدر سوئیفت بودیم و دنبال FATF! نتیجه هم معلوم است و نیازی به شرح و بسط ندارد!
آنچه خواندید روایت یک جنگ گسترده در دو جبهه ارضی و ارزی بود.

در جبهه ارضی، فرماندهان ما حرف گوش کردند،کمر بستند و کار آنگونه پیش رفت که داعش نه تنها نتوانست به ایران اسلامی چپ نگاه کند، بلکه آنها را در عراق و سوریه هم سرکوب و منکوب کردیم و به اربابان عربستانی و آمریکایی‌شان هم سیلی فراموش ناشدنی زدیم.
اما در جبهه ارزی، آن نصایح عملیاتی نشد. نه در این دولت و نه در دولت قبل. مقامات ما همچنان فکر می‌کنند که شکستن آقایی دلار یعنی به جای دلار، یورو مصرف کنیم! حتی آقای رئیس‌جمهور، جلب سرمایه خارجی را مقدمه و نماد اقتصاد مقاومتی می‌داند و عده‌ای دیگر از تکنوکرات‌ها، خرید هواپیما و خودرو فرانسوی را به معنی مشارکت فعال در اقتصاد جهانی می‌دانند!

نتیجه هر دو میدان پیش روی ماست. ما در یک نبرد هستیم، اما دو راهبرد در پیش گرفته‌ایم.

ترامپ؛ لبه پرتگاه و بازگشت؟

امیر علی ابوالفتح در خراسان نوشت:

رسوایی های رئیس جمهور آمریکا به نقطه عطف نزدیک می شود. این رسوایی ها ابتدا با ورود رابرت مولر، سیاسی – امنیتی بود،اما اکنون با افشاگری های جیمز کومی ممکن است که به یک رسوایی اخلاقی- حیثیتی تبدیل شود. با در هم آمیختن شاخه های سیاسی – امنیتی با اخلاقی- حیثیتی، دونالد ترامپ به مسیری سوق داده خواهد شد که نهایت آن می تواند استیضاح رئیس جمهوری آمریکا باشد.به نظر می رسید با برکناری جنجالی جیمز کومی از ریاست اداره تحقیقات فدرال، اف بی آی، دردسرهای رئیس جمهوری آمریکا  از سوی  یکی از اعضای کلیدی جامعه اطلاعاتی این کشور تمام شده باشد. کومی از سوی ترامپ برکنار شد زیرا رئیس جمهوری آمریکا معتقد بود رئیس اف بی آی به وظایف خود در قبال رسوایی ایمیلی هیلاری کلینتون، نامزد شکست خورده در انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 عمل نکرده است . اما منتقدان، تصمیم جنجالی ترامپ در عزل رئیس اصلی ترین نهاد اطلاعاتی و امنیتی درون خاک آمریکا را تلاش برای سرپوش گذاشتن در پرونده دخالت روسیه در انتخابات آمریکا توصیف می کردند.اکنون کومی از سایه بیرون آمده است تا تندترین و بی سابقه ترین اتهامات را به یک رئیس جمهوری در تاریخ آمریکا وارد کند. مردی که تا یک سال پیش بر مسند نهاد پرقدرت پلیس فدرال تکیه زده بود، رئیس جمهوری آمریکا را به رهبران مافیا تشبیه کرده است که از زیردستانش وفاداری مطلق را طلب می کند. وی به همین بسنده نکرده و صلاحیت اخلاقی دونالد ترامپ را برای ادامه ریاست جمهوری نیز زیر سوال برده است.

از آن مهم تر، رئیس پیشین اداره تحقیقات فدرال، عزل رئیس جمهوری آمریکا را خواستار شده است. کومی برای توجیه ضرورت برکناری ترامپ، شائبه وجود اطلاعات رسواکننده علیه رئیس جمهوری آمریکا توسط روسیه را مطرح کرده است. وی در حملاتی بی سابقه در تاریخ سیاسی آمریکا در یک برنامه تلویزیونی گفته است: «صادقانه بگویم هرگز فکرش را هم نمی کردم چنین واژه هایی را بر زبان بیاورم اما نمی دانم آیا رئیس جمهور کنونی آمریکا (دونالد ترامپ ) و روسپی ها در سال 2013 در مسکو روی یکدیگر ادرار کرده اند یا خیر. این امکان وجود دارد اما من نمی دانم.» البته دونالد ترامپ نیز بیکار ننشست و در توفانی توئیتری، رئیس سابق اف بی آی را هدف حملات لفظی بی امان قرار داد. رئیس جمهوری آمریکا، کومی را ” آدم عوضی “،  ” دروغگو ” و ” فراری ” خواند که برای گرفتن شغل با ” هیلاری متقلب ” و ” بیل (کلینتون) وحشی ” تبانی کرده بود.به کارگیری چنین ادبیاتی از کسانی که هم اکنون یا مدتی قبل عهده دار سمت های مهمی در آمریکا بوده اند، از افول اخلاق عمومی بین سیاستمداران این کشور حکایت دارد. ضمن این که نشان می دهد موضوع های شکل گرفته درباره رئیس جمهوری آمریکا به نقطه عطف سرنوشت سازی نزدیک می شود.چند روز پیش، ماموران اف بی آی به خانه و دفتر کار مایکل کوهن، وکیل شخصی دونالد ترامپ یورش بردند و مدارک مهمی  را مربوط به  موکل وی توقیف کردند.

این مدارک می تواند حقایقی را از طیف وسیعی از موضوعات مختلف از تبانی انتخاباتی با روس ها تا پرداخت حق السکوت به هنرپیشه فیلم های مستهجن یا فرار مالیاتی و پولشویی امپراتوری مالی دونالد ترامپ در “سازمان ترامپ ” بر ملا کند. هم اکنون کوهن در مظان اتهاماتی همانند سفر پنهانی به پراگ و دیدار با هکرهای روسی برای کمک به نفوذ آنان به ستاد انتخاباتی دموکرات ها و پرداخت 130 هزار دلار حق السکوت به استورمی دنیلز، هنرپیشه فیلم های مستهجن است که به رابطه پنهانی با ترامپ در سال های قبل از ریاست جمهوری آمریکا اعتراف کرده است.از سوی دیگر، مولر از مقامات مسئول در “سازمان ترامپ ” خواسته است مدارک مالی دونالد ترامپ و بستگان وی شامل ایوانکا ترامپ و جرد کوشنر، دختر و داماد رئیس جمهوری و مشاوران ارشد وی را به هیئت تحقیق پرونده دخالت روسیه در انتخابات آمریکا تحویل دهند. پیش بینی می شود در جریان بررسی این اسناد و مدارک، رد پایی از فرار مالیاتی، پولشویی و معاملات مشکوک در امپراتوری مالی ترامپ یافت شود.

البته هم اکنون هیچ یک از این موارد خطر فوری برای رئیس جمهوری آمریکا و مواجه شدن وی با روند استیضاح ایجاد نمی کند. دونالد ترامپ هنوز به “دروغگویی زیر قسم “، ” تلاش برای جلوگیری از روشن شدن حقیقت ” و ” مانع تراشی بر سر وظایف کنگره ” – سه جرمی که می تواند به محاکمه و برکناری رئیس جمهوری آمریکا منجر شود – متهم نشده است. با این حال، ادامه تحقیقات مولر یا افشاگری های کومی، چه بسا روند پرونده را به گونه ای سوق دهد که رئیس جمهوری آمریکا رسما بازجویی شود و احیانا زیر قسم، دروغ بگوید. ضمن این که افشاگری های بیشتر، از عیاشی های ترامپ و تخلفات مالی وی و برخی از بستگانش پرده بر می دارد که در نهایت به تضعیف موقعیت اخلاقی و حیثیتی رئیس جمهوری آمریکا خواهد انجامید. این موضوع از این نظر اهمیت دارد که برای اغلب رای دهندگان محافظه کار و سنتی آمریکا – کسانی که پایگاه رای ترامپ در انتخابات سال 2016 را تشکیل می دادند – فساد اخلاقی و مالی رئیس جمهوری آمریکا حتی در دوران پیش از ورود به قدرت، غیر قابل پذیرش خواهد بود و چه بسا همین موضوع به شکست جمهوری خواهان در انتخابات میان دوره ای کنگره در نوامبر امسال بینجامد.

اینها از آل‌سعود بدترند!

حسن رضایی در وطن امروز نوشت:

آل‌سعود نه قد رعنایی دارد، نه کدخداست، نه چشم آبی و موبور است! دموکراسی را هم اگر به زور در حلقش بریزی، عنقریب بالا می‌آورد. طبق قول معروف و ثابت شده این روزها، سعودی‌ها تنها نقش «گاو شیرده»ی را بازی می‌کنند که به ستون حاشیه اصطبل کدخدا بسته شده است. همین! آنها البته از این تقدیر میمون و مبارک! به غایت خوشحالند و آن را تنها ذخیره خود برای روز مبادا تصور می‌کنند. به باور آنها، بستن با کدخدا چیزی بالاتر از چک سفید امضاست. ولو آن بستن، بسته شدن به ستون حاشیه اصطبلش باشد! بگذارید البته خیلی بی‌انصافی نکنم! آنها بر خلاف «روزنامه شرق» و دوستانش، خوب می‌دانند «امضای کری تضمین نیست»  ولی چاره‌ای جز شیر دادن ندارند. چرا؟! چون می‌دانند در صورت شیر ندادن، ایستگاه آخر گاوهای شیری هم همان کشتارگاه گاوهای پرواری است! لذا با کمال میل، شیردهی به شرط ادامه حیات را برگزیده‌اند.

چنین زیستنی حتماً شایسته یک انسان نیست. توزیع‌کنندگان سهام آزادی، حقوق بشر و دموکراسی در کاخ سفید، الیزه و باکینگهام اما از ابتدای تسلط آل‌سعود بر ریاض و مکه چنین صلاح دانسته‌اند! خب! حالا که صاحب جنس راضی است، واقعاً چه اشکالی دارد؟! مهم این است که اولاً سعودی‌ها ادامه حیات دهند و ثانیاً آنها هم از دیگ آزادی سهمی داشته باشند؛ ولو به اندازه شیر دادن! شیرهای سعودی‌ها این روزها اما دیگر چربی سابق را ندارد. نشان به آن نشان که 82 درصد کاربران العربیه در یک نظرسنجی گفته‌اند اهداف حمله اخیر «صاحبان دیگ» به سوریه محقق نشده است. این در حالی است که یک برآورد دم‌دستی از تعداد و قیمت موشک‌های پرتاب‌شده به سمت سوریه نشان می‌دهد سعودی‌ها چیزی بیش از 100 میلیون دلار تنها خرج موشک‌های تجاوز اخیر کرده‌اند. دستمزد خلبان، خدمه ناو و… بماند!

همزمان شاه سلمان اما در نشست اتحادیه عرب گفته است: «اقدامات ایران در منطقه، تروریستی است!» روزنامه عربستانی الریاض هم طی گزارشی در شماره اخیر خود نوشته است: «کشورهای عربی باید بدانند خطر ایران برای آنها از اسرائیل بیشتر است و تنها راه مقابله با آن، آسوده‌خاطر شدن از جانب اسرائیل با صلح با آن است. این تصمیم به عنوان تصمیمی تاریخی باید در نشست این هفته اتحادیه عرب نهایی و اتخاذ شود». اینها البته خبرهای بدی نیست. برداشته شدن نقاب‌ها حتما باعث خواهد شد امت اسلامی ضربه‌های کمتری را از سوی سعودی‌ها متحمل شود. مسأله در ایران ما اما به همین سادگی‌ها هم نیست، چرا که آل‌سعود اینجا طرفداران خاص خود را دارد. ابتدای این یادداشت گفتم که «زیستنی چون سعودی‌ها حتماً شایسته یک انسان نیست». چنین زیستنی در ایران اما ظاهراً شایسته شهروندان جامعه مدنی تعریف شده در منطق برخی اصلاح‌طلبان ایرانی هست.

تعبیر دقیق‌تر در این زمینه شاید این باشد که برخی اصلاح‌طلبان، چنان زیستنی را آرمان و آرزوی خود می‌دانند. نگاهی به تیترهای پرزرق ‌و برق رسانه‌های شاخص اصلاح‌طلب درباره اصلاحات فرهنگی  بن‌سلمان در یک سال اخیر، بخوبی این مدعا را اثبات می‌کند. خاصه آنکه پوشش اخبار مربوط به اصلاحات مترقی(!) شاه سلمان در رسانه‌های اصلاح‌طلب، همزمان با اوج‌گیری غائله دختران خیابان انقلاب پررنگ‌تر شده بود. پیش‌تر و مهرماه 96 اما یکی از رسانه‌های اصلاح‌طلب طی یادداشتی در همین زمینه نوشته بود: «موضوعاتی همچون «ممنوعیت رانندگی برای زنان» در عربستان کمک می‌کرد تا ما بتوانیم همچنان امیدوار و ای بسا مسرور باشیم که «از ما بدتر هم هست»…. حالا اما شیپورهایی نواخته شده که این خواب نوشین را آشفته می‌کند».

فردی که چنین از زیستن در ایران شرمگین است و فیلش هوای عربستان کرده، در ادامه، صفیر شیپورها را چنین روایت می‌کند: «چند خبر سریع و غافلگیرکننده، به فاصله‌ای اندک، یکی پس از دیگری منتشر شد؛ ابتدا لغو ممنوعیت رانندگی زنان عربستان، سپس مجوز صدور فتوا برای زنان مفتی و در نهایت، پخش موسیقی خواننده شهیر عرب، «ام‌کلثوم» از تلویزیون عربستان».

وی در ادامه با اطمینان خاصی تاکید می‌کند: «بی‌شک و همان‌طور که در همین مدت کوتاه شاهدش بودیم، گروهی دوباره بسیج می‌شوند تا خاک به سیمای واقعیت بپاشند. اینان به هر دری می‌زنند که حقیقت را پنهان کرده یا مخدوش کنند. روند اصلاحات در یکی از بزرگ‌ترین کشورهای منطقه و حتی جهان را صرفا محصول یک اراده شخصی و دستوری جلوه دهند، یا آن را توطئه‌ای فریبنده بخوانند! آسمان به ریسمان ببافند و اگر شده حقوق زنان را به جنگ یمن پیوند بزنند تا همچنان آرامش گورستانی این برکه راکد را حفظ کنند».

برکه راکد مدنظر نویسنده محترم، همین جمهوری اسلامی است که او و همفکرانش چنین در آن آزادانه در مدح آل‌سعود قلم می‌زنند. مدار تحولات منطقه‌ای و جهانی اما متاسفانه بر خلاف پندار مداحان آل‌سعود و کدخداپرستان می‌چرخد. نتایج تجاوز اخیر آمریکا و نوچه‌هایش به روشنی نشان داد سعودی‌ها به چه ستون سستی بسته شده‌اند. سرخوردگی کاربران العربیه نشان می‌دهد مردم عادی نیز چنین واقعیتی را بخوبی درک کرده‌اند. آمریکا توان اعمال اراده یکسویه خود بر منطقه را ندارد، چرا که پیروزی در جنگ و تسلط بر سرزمین، با پرتاب موشک و بمباران هوایی مقدور نیست و غرب و آل‌سعود روی زمین حرفی برای گفتن ندارند. جنگ‌های عراق، افغانستان، یمن، غزه و لبنان بخوبی چنین واقعیتی را گوشزد می‌کند.

اصلاح‌طلبان اما باز هم آماده‌اند تا همزمان با ترویج زیست سعودی و سر دادن نوای «ما چقدر بدبختیم!» از همین آمریکای دست‌بسته هم غول بسازند و بگویند اگر برد موشک‌های‌مان را با «صاحبان دیگ» هماهنگ نکنیم، غول از شیشه بیرون می‌آید! انگار نه انگار که مثلاً «برجام» قرار بوده سایه جنگ را از ایران دور کند! راستی به نظر شما آمریکا و آل‌سعود خطرناک‌ترند یا سعودی‌های وطنی؟! من که می‌گویم البته گزینه 2!

حمله به سوریه؛ جنایت برای حفظ جنایتکاران

رسول سنایی‌راد در جوان نوشت:

رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، حضرت امام خامنه‌ای در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی در روز عید مبعث، حمله محور امریکایی حامی تروریست‌های وحشی تکفیری را جنایتکارانه و رؤسای جمهور امریکا و فرانسه و نخست‌وزیر انگلیس را جنایتکارانی نامیدند که البته به اهداف خویش هم نخواهند رسید. به عبارتی این روسیاهان در نزد انسان‌های آزاده با این اقدام ابلهانه تنها مرتکب جنایتی عبث شده و بدنامی تاریخی را برای خود رقم زدند.
گرچه صرف حمله نظامی به نقاطی از یک کشور گرفتار جنگ داخلی که در حاشیه یا نزدیک آن شهروندان غیرنظامی ساکن هستند که امکان فرار چندانی برایشان وجود ندارد، به تنهایی برای جنایت نامیدن این حمله و آن هم در سحرگاه که مردم در خواب و استراحت شبانه به سر می‌برند، کفایت می‌کند، اما دلایلی که منطق این توصیف را با قطعیت اثبات می‌کنند، عبارتند از:

1- این حمله هیچ‌گونه مشروعیت حقوقی و قانونی ولو ظاهری نداشته و فاقد هر گونه پشتوانه اخلاقی نیز به حساب می‌آید و تنها با اتکا به روحیه زورگویانه، قلدری و غرور ظالمانه آمران آن انجام شده و لذا یک جنایت مسلم به حساب می‌آید.

2- این حمله که تهدیدی قطعی برای جان بسیاری از شهروندان سوری محسوب می‌شد، برای حمایت از تروریست‌های وحشی تکفیری انجام شده که سر بریدن، زنده سوزاندن انسان‌ها، ربایش و اعدام دسته‌جمعی انسان‌ها تنها به جرم دین و مذهب و یا حتی یک گرایش سیاسی متفاوت و استفاده از زنان و کودکان معصوم برای ایجاد بهانه واهی حمله شیمیایی و حتی به عنوان سپر انسانی و … را در پرونده کثیف خود داشته و مهاجهمین که از قبل هم در گرو حامیان این تروریست‌ها بوده‌اند، برای ایجاد و اخلال در مسیر فروپاشی و روند شکست‌های متوالی آنان، دست به موشکباران شهرها و مراکز جمعیتی برای حفظ این جانیان انسان‌نما زده‌اند که جنایت برای استمرار جنایت بیشتر محسوب می‌شود.

3- این حمله به بهانه حمله شیمیایی ارتش سوریه در غوطه شرقی انجام شد، که یک حقه کثیف، تکراری و لو رفته از سوی تروریست‌های وحشی تکفیری و حامیان جنایت پیشه آنان بوده و درست همزمان با حضور تیم‌های حقیقت‌یاب در سوریه انجام شد که در واقع پاداش دادن به تروریست‌هایی است که بارها با استفاده از کمک‌ها و تجهیزات ارسالی حامیان خود، مناطق اشغالی خود را برای پرونده‌سازی علیه ارتش سوریه، به مواد شیمیایی آلوده و جان مردم بیگناه و ساکنان محلات تحت اشغال را به خطر انداخته‌اند. این حمله نیز برای کمک به این تروریست‌های جانی و تبدیل بهانه ادعایی تروریست برای فراری دادن آنان از تنبیه و نابودی توسط امریکا، فرانسه و انگلیس و با تشویق آل‌سعود و رژیم صهیونیستی انجام شد. به عبارتی این حمله، در واقع یک جنایت مسلم برای حمایت از جنایتکاران است.

این سناریوی کثیف و جنایتکارانه زمانی انجام شد که تروریست‌ها و حامیان آنان در پرونده‌سازی اولیه برای ارتش سوریه در شرایط محاصره تروریست‌ها و به شماره افتادن نفس‌های نحس آنان در غوطه شرقی، کاری پیش ببرند و در شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه‌ای علیه سوریه به تصویب برسانند. لذا در ادامه به صورت مستقیم و بدون مجوزهای معمول به حمایت آشکار از تروریست‌هایی برآمدند که سابقه جنایاتشان، آنان را منفور مردم سوریه و تمامی مسلمانانی ساخته است که در چهره آنان نفاق آشکار و جنایت به نام دین را به نفع سناریوی اسلام‌هراسی مطلوب صهیونیسم و تیم‌های ذی‌نفع کارتل‌های بزرگ تسلیحاتی و جنگ‌طلب و عوامل امنیتی و سیاسی نظام سلطه غربی، دیده می‌شود. نفاقی که گرچه به نام سلفی و مجاهد دست به جنایت و کشتار می‌زند، اما در جهان اسلام به جز آل‌سعود و برخی فرصت‌طلبانی مثل حاکمان ابوظبی و آنکارا هیچ حامی و مدافعی نداشته و تنها خریدار نفرت جهان اسلامند.

الزامات انتخاب شهردار تهران

پروانه مافی در ایران نوشت:

این روزها بحث انتخاب شهردار پایتخت  به بحث داغ محافل شهری بدل شده است و گمانه زنی‌ها برای کاندیداهای این  پست  مهم در رسانه‌ها و فضای مجازی  ادامه دارد اما فارغ از این مسائل آنچه حائز اهمیت است  اداره مطلوبِ شهرداری تهران است زیرا  مدیریت چنین نهاد اجرایی غیردولتی از بسیاری  از وزارتخانه‌ها سخت‌تر است. شما در یک وزارتخانه می‌دانید که ذینفعان مشخص و محدودی را باید راضی کنید.اما در شهرداری تهران  اینگونه نیست. شهردار تهران به واسطه استقرار پایتخت کشور در این شهر،  باید همه مردم و نهادهای موجود در کشور را راضی نگه دارد. هم شهروندان عادی، هم بخش خصوصی، هم سازمان‌های مردم نهاد و هم دستگاه‌های دولتی و حاکمیتی باید از عملکرد شهرداری تهران رضایت نسبی داشته باشند و به نظر من این موضوع در شرایط کنونی پُر رنگ‌تر شده است.

از طرفی شهردار آینده تهران باید از هنرِ مدیریت ذینفعان شهری برخوردار باشد و مدیرانی که از این توانایی برخوردار باشند معدودند، چرا که هنرِ مدیریت ذینفعان شهری اگرچه تا حدی ذاتی است، اما بخشی از آن به واسطه کسب تجربه و دانش مدیریت در سطوح عالی نظام تصمیم‌گیری کشور، اکتسابی است. بنابراین شورا باید به سمت انتخاب فردی برود که همه‌ این ویژگی‌ها را داشته باشد.

قطعاً برخی معیارها ثابت است و برخی معیارها حسب شرایط و اقتضائات تغییر می‌کند. مثلاً این‌که شهردار باید سابقه اجرایی قوی با تأکید بر فعالیت در امور شهری داشته باشد یا این‌که نیاز به تخصص کافی در مدیریت امور چند کارکردی و پیچیده مانند شهرداری داشته باشد، معیارهایی ثابتند. اما معیارهایی از جمله که شهردار لزوماً باید فرد حزبی باشد یا الزاماً باید وابستگی او به یک جریان سیاسی اثبات شده باشد، به زعم من در حال حاضر اولویت ندارد و روشن است که شورا گزینه‌ای را که به لحاظ فکری با خود همسو نباشد، انتخاب نخواهد کرد.

اما برخی معیارها که شاید در گذشته کمرنگ‌تر بودند، امروز باید پررنگ شوند. همانطور که اشاره کردم توانایی راضی نگه داشتنِ ذینفعان متعدد و متکثر شهری، امروز یک معیار اساسی در انتخاب شهردار تهران است. شهردار آینده تهران باید بتواند با نهادهای قدرت در شهر تهران تعامل داشته باشد و از این منظر توانایی تعامل با دستگاه‌های حاکمیتی و نهادهای قدرت، مهم‌ترین ویژگی است. شهرداری که از این ویژگی برخوردار باشد و بتواند در عمل هم آن را اجرایی کند، ثمرات زیادی خواهد داشت.

به عقیده من اگر شورا به سراغ گزینه‌ای مقتدر و توانا در زمینه تعامل با نهادهای حاکمیتی برود، انتخاب چنین فردی اولاً باعثِ افزایش محسوس کارآیی مدیریت شهری، ثانیاً باعث بهبود روابط سازمانی شهرداری تهران با دیگر دستگاهای ذی مدخل در امور شهری و ثالثاً منجر به بهبود روابط مدیریت شهری و جریان اصلاحات با نهادهای حاکمیتی خواهد شد.

البته نظر رسمی در این باره را طبعاً شورا یا سخنگوی آن باید ارائه کند. تا جایی که من می دانم گزینه‌هایی که در حال حاضر مطرح می‌شوند همه گمانه زنی هستند و به صورت رسمی با هیچ فردی برای تصدی این سِمت صحبت نشده است.

اما شورای شهر پنجم نشان داده که شهردار را فرآیندمحور انتخاب می‌کند. ابتدا باید فرآیند انتخاب شهردار توسط شورا مشخص شود، سپس گزینه‌های محتمل توسط اعضا معرفی شوند. بنابراین تا زمانی که شورا روی فرآیند به جمع بندی نرسد، پیش‌بینی گزینه‌های احتمالی و بررسی این‌که شانس کدامیک بیشتر یا کمتر است، موضوعیت ندارد.

متفقین در برابر سوریه

فریدون مجلسی در شرق نوشت:

موشک‌های آمریکا، انگلیس و فرانسه با همکاری و هماهنگی به اهداف خود در سوریه حمله کردند و حتی کانادا که به انتخاب نخست‌وزیر جدیدش خوش‌بین بودیم، از این اقدام حمایت کرد. در برخی از گفت‌وگوهای مطبوعاتی در برابر این پرسش که آیا ایران می‌تواند اروپا را در برابر آمریکا قرار دهد، پاسخ این بوده است که وابستگی‌های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی اروپا و آمریکا بیش از آن است که ایران بتواند با اثرگذاری در آن، اروپا را در برابر آمریکا قرار دهد. وقتی نخست‌وزیر جدید کانادا با حضور دو نماینده ایرانی در مجلس کانادا، انتخاب شد، این امید ایجاد شد که گشایشی در روابط با آن کشور پدید آید.

گره اصلی به قتل زهرا کاظمی، روزنامه‌نگار ایرانی و کانادایی، باز می‌گردد که با وجود ایرادهای برخی مقامات قضائی درباره نقش قاضی مرتضوی، هرگز به‌طور شفاف اقدامی آشتی‌جویانه و تلاشی برای دلجویی بازماندگانش نشد. انتخاب ترامپ به ریاست‌جمهوری آمریکا که بیشترین رابطه اقتصادی و استراتژیک را با کانادا دارد، مزید بر علت شد تا مواضع اتاوا تغییر کند. در ماه‌های اخیر درگذشت دکتر کاووس سیدامامی، استاد ایرانی- کانادایی جامعه‌شناسی و فعال محیط زیست، در شرایطی خطیر در زندان اوین روابطی را که در صورت بهبود می‌توانست گشایش اقتصادی مهمی برای ایران و با توجه به صدها ‌هزار ایرانی‌تبار کانادایی فراهم کند، به بن‌بست کشاند. رابطه با آمریکا دقیقا تابع سیاست و دیدگاه جمهوری اسلامی در مورد اسرائیل است. اما درباره اروپا که امید می‌رفت حمایت بیشتری از بقای برجام و بهره‌مندی اقتصادی واقعی از آن کند، روابط ظاهرا به دلیل برخی دوگانگی‌ها در سیاست خارجی با بن‌بست مواجه شد. در واقع تردیدی نیست که دولت ایران از ابتدای انتخاب آقای روحانی خواهان اصلاح روابط بوده است.

روابط، مستلزم توانایی مذاکره با طرف مقابل است که به نتیجه مثبت در قالب برجام انجامید، اما دولت ترامپ که موفقیت خود را تا حدودی مدیون تندروی دلواپسان ایرانی است، از آغاز سیاست خود را بر پایه عقد اخوت با اسرائیل نهاد که اکنون پول عربستان نیز بر آن افزوده است، بی‌آنکه در رابطه واقعی آنان با ایران بهبودی حاصل شده باشد. ولیعهد عربستان در این میان نقش مخربی برعهده گرفته و هرکدام از متفقین غربی را با قراردادی دل‌خوش کرده است که مقابله با آن از کیسه ایران بر نمی‌آید. همین چند روز پیش بود که بدر عربستان با شرکت توتال طرف قرارداد ایران در گاز پارس جنوبی قرارداد ١٠ میلیارددلاری بست تا فضای همکاری غول نفتی انگلیس با ایران تیره‌تر شود. قرارداد با انگلیس هم شامل خرید ‌میلیاردها دلار اسلحه و هواپیما بود. در آمریکا ارائه فهرست خریدهای عربستان در حضور ولیعهد آن کشور صحنه بی‌سابقه‌ای بود. آلمان هم قبلا اعلام کرده روابط اقتصادی جدی آن کشور با ایران بستگی به رفع تهدید ایران نسبت به اسرائیل دارد.

در واقع مسئله برای ایران زمانی آغاز شد که فتنه داعش در سوریه تقریبا پایان یافت؛ پایانی به هزینه‌های جانی و مالی ایران. حالا غربی‌ها دیگر نیازی به ادامه شرایط قبلی با ایران نمی‌بینند. اتهام استفاده سلاح شیمیایی در سوریه آن هم در آستانه پیروزی بر آخرین سنگرهای انصارالاسلام در حما، بهانه‌جویی کودکانه‌ای به نظر می‌رسد، همچنان که نخست‌وزیر انگلیس در ابراز دلیل مشارکتش در حمله موشکی به سوریه، تنبیه روسیه را هم به خاطر کاربرد اسپری محتوی گاز سمی به قصد ازبین‌بردن دو نفر از اتباعش که در بریتانیا پناهنده بودند، افزود؛ حمله با موشک به سوریه به خاطر استفاده از اسپری علیه دو نفر در لندن!

هرچند روسیه باید از این‌گونه توطئه‌های استالینی علیه اتباع خود یا دیگران دست بردارد، اما واکنش موشکی، مصنوعی‌بودن بهانه‌جویی‌ها را نشان می‌دهد. این یعنی جمیع آنان توجیه شده‌اند که دلیل اقدامشان بیش از هر چیز، رنگ دفاع از موجودیت اسرائیل را دارد. روسیه به‌عنوان دوست اسرائیل در این باب با آنها اختلافی ندارد و دنبال منافع خود در پایگاه لاذقیه است و شاید به سازشی برای لغو تحریم‌هایش تن دهد. ترکیه نیز در هر حال عضو ناتو و نیز دارای روابط گسترده با اسرائیل است. تصور نمی‌رود روسیه خطر مقابله با آمریکا را برای حفاظت از سوریه یا بشار بپذیرد. ایران در مقطعی حساس قرار دارد. سخنان تهدیدآمیز رئیس‌جمهور آمریکا که ضمن امکان‌پذیربودن راه‌آمدن با روسیه و ایران به عدم امکان آن نیز اشاره کرد، فضای جدیدی را نشان می‌دهد. اکنون، ایران در سوریه موقعیت‌هایی دارد که می‌تواند از آن به نوعی استفاده کند که مستلزم مذاکره است.

 آمادگی همیشگی

در سرمقاله صبح نو آمده است:

تعرض‌های مستقیم و غیرمستقیم رژیم  صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی افزایش یافته است. ‌تعبیری که دبیرکل شجاع حزب الله لبنان به کاربرد که حمله به T4  وضعیت منازعه میان ایران با دشمن دیرینه‌اش را وارد مرحله‌ای جدید کرد. ذائقه این مرحله جدید، جسارت و تعدی دشمن تفنگ به دست و کم عقل است که در پیوند با پول سعودی و شعار آمریکایی می‌خواهند جنگ نیابتی با ایران را توسعه دهد.

در چنین شرایطی فرض عقلایی این است که به تعدی‌گری پاسخ متقارن یا نامتقارن داده شود (که این امر مسبوق به سابقه است) در چنین وضعیتی افکار عمومی کشور می‌بایست همراه و همگرا باشند. به نظر می‌رسد جریان
«غیر انقلابی» که اکنون سکان اداره بخش‌هایی از حاکمیت را به همراه دارد و دچار تردیدهایی است که زمینه تقویت «ضد انقلاب» را فراهم آورده و محتوای نوعی شالوده شکنی ایدئولوژیک را ایجاد کرده است. در چنین شرایطی، آماده‌سازی افکار و انگیزه‌ها نیازمند بازخوانی تجربه اشغالگری صهیونیسم و ظلمی است که در تمامی جهان فراگیر ساخته و تمامی مردمان آزاداندیش را نسبت به خود متنفر کرده است. فیلم‌ها، مستندها، رمان‌ها، پژوهش‌ها و … مرتبط با سلطه صهیونیسم جهانی، عقبه فکری، عقیدتی و رفتاری مقابله با اسرائیل را پشتیبانی می‌کند. در این بخش امیدها و نگرانی‌هایی وجود دارد؛ ادبیات با جدیت در حال تولید و تولد آثاری است که می‌تواند انگیزه‌های ملی را بر مبارزه تقویت کند.

در سینما و فیلم محتواهای محدودتری وجود دارد اما خوشبختانه نهضت بین‌المللی مقابله با اسرائیل بسیار پرکار و فعال است  و خلل‌های داخلی را جبران می‌کند. موازی با صنایع فرهنگی فعالیت‌های مدنی ضد اسرائیلی اثر بخش‌اند چرا که آنها هستند که برای تبدیل ایدئولوژی به عمل میدانی را تحقق می‌بخشند. برآورد دقیقی از این حوزه وجود ندارد اما شاید دستگاه‌های متولی و مرتبط با سخن‌ها و گروه‌های مردم نهاد می‌بایست هوشیاری مضاعفی به خرج دهند و از این رو موقعیت خاص بسترهای مناسب را فراهم آورند.