دود مضر است بفرما گلوله/ چرا پیامرسان داخلی؟
*****************
دود مضر است بفرما گلوله!
محمد صرفی در کیهان نوشت:
مجید 24 ساله و ساکن نوار غزه است. شغل او شکار پرندگان است و مانند هزاران فلسطینی دیگر هر روز باید برای کار خود به مناطق مرزی غزه با مناطق تحت اشغال رژیم صهیونیستی برود. کاری که به آن لقب «سفر مرگ» دادهاند. مجید میگوید:
«هر روز پیش از خروج از منزل، مادرم را میبوسم چون هرگز معلوم نیست زنده برگردم.» این خلاصهای از زندگی 2 میلیون ساکن نوار غزه است. منطقهای که «بزرگترین زندان جهان» نام دقیق و بامسمایی برای آن است.
غزه با 360 کیلومتر مربع مساحت به عنوان سومین منطقه پرتراکم جمعیتی جهان، 11 سال است که از زمین و هوا و دریا در محاصره کامل ارتش رژیم صهیونیستی قرار دارد. حکومت مصر که از جنوب با غزه مرز مشترک دارد، دیگر زندانبان غزه است و سرنگونی رژیم حسنی مبارک نیز تغییری در همدستی شرمآور قاهره با تلآویو در محاصره غزه ایجاد نکرد. سال 1998 فرودگاه بینالمللی یاسر عرفات در شهر رفح (جنوب غزه) افتتاح شد. فرودگاهی که سه سال بیشتر عمر نکرد و بلدوزرهای نظامی رژیم صهیونیستی باند آن را شخم زدند و مسئولان فتح از سال 2005 تا کنون مشغول مذاکره برای بازگشایی آن هستند! در حالی که بر اساس توافق میان فتح و تلآویو قرار بود اهالی غزه تا شعاع 20 مایلی ساحل مدیترانه اجازه قایقرانی و ماهیگیری داشته باشند اما این شعاع به کمتر از 9 مایل کاهش یافته و قایقهای جنگی این رژیم به بهانههای واهی به ماهیگیران شلیک میکنند و امنیتی وجود ندارد.
روی زمین وضعیت از دریا هم بدتر است. اسرائیلیها در مرزهای زمینی غزه، منطقه حائل تعریف کردهاند. منطقهای که عملاً تا عمق یک و نیم کیلومتری ناامن است و تردد در آن میتواند با شلیکهای سربازان صهیونیست، باعث مجروحیت و حتی مرگ شود. همان منطقهای که هر روز هزاران فلسطینی کشاورز و کارگر و شکارچی و… برای سیر کردن شکم خود و خانوادهشان مجبور به رفتن به آنجا هستند. آنها هر روز به «سفر مرگ» میروند. رژیم اشغالگر قدس به این محاصره نیز اکتفا نکرده و دیوارکشی دور این زندان دومیلیونی را از دو سال پیش آغاز کرده است. با هواپیما مناطق مرزی را با سموم مختلف سمپاشی میکنند تا این خاک حاصلخیز را به زمین سوخته و لم یزرع تبدیل کنند.
عدهای از مردم غزه که عملاً از سوی جهان و جامعه بینالمللی فراموش شدهاند، در روز زمین (10 فروردین-30 مارس) دور هم جمع شدند تا بر حق بازگشت به سرزمینهای مادری خود تاکید کنند. 70 سال از روز نکبت و تاسیس رژیم نامشروع اسرائیل میگذرد و اکنون فقط پیرمردها و پیرزنهای کهنسال فلسطینی آن روزها را به یاد دارند. اما گذشت زمان این داغ را سرد و این ننگ را پاک نکرده است. پاسخ رژیم صهیونیستی به این تجمعکنندگان بیسلاح و دست خالی که بخش قابل توجهی از آنان زن و کودک بودند، گلوله بود و بمباران با پهپادهای مسلح. اتفاقی که دیروز هم رخ داد و تا کنون بیش از 20 تن به شهادت رسیده و قریب به 2000 نفر مجروح شدهاند. پروپاگاندای جهانی صهیونیسم در دنیا وارد عمل شده و مشغول توجیه این جنایت است. بیبیسی و نیویورک تایمز و سیانان، نام این کشتار را «درگیریها» گذاشته اند! درگیری میان دو گروهی که یک طرف به انواع و اقسام جنگافزارها مسلح است و هیچ مانعی در برابر خود برای استفاده از آنها نمیبیند و طرف دیگر هم به سنگ مسلح است! بیبیسی مثل همیشه بیطرف است و راست میگوید؛ دو طرف با یکدیگر درگیرند. اسرائیلیها شلیک میکنند و فلسطینیها کشته میشوند. مگر درگیری چیست؟!
آمریکا کوچکترین تلاش برای محکومیت لفظی و بیتاثیر رژیم کودککش اسرائیل در سازمان ملل را وتو میکند و مقامات سازمانهای بینالمللی و کشورهای اروپایی مانند همیشه «نگرانی عمیق»! خود را از این وضعیت ابراز کرده و از دو طرف این درگیری خواستهاند که آرامش را بازگردانند! آنان که با ادبیات دیپلماتیک و روابط بینالملل آشنایی دارند به خوبی میدانند که «نگرانی عمیق» به چه معناست و در چه موقعیتهایی به کار میرود. عمق نگرانی جهانی به خاطر کشته و مجروح شدن هزاران شهروند غیرنظامی فلسطینی به دست ارتش صهیونیستی همانقدر است که از خودکشی نهنگها در ساحل و خطر انقراض نسل فلان حشره ابراز نگرانی میشود.
البته کشورهای اروپایی همیشه هم اینگونه بیشرمانه و عمیق نگران نمیشوند و آنجا که باید وارد عمل میشوند. نمونه اخیرش واکنش آنان به ماجرای چند هفته پیش در انگلیس که یک جاسوس سابق روس مسموم شد. آمریکا و به دنیال آن کشورهای اروپایی به سرعت وارد عمل شده و انگشت اتهام را به سوی مسکو نشانه رفته و جنگ دیپلماتیک را آغاز کردند. دیپلماتهای روس یکی پس از دیگری اخراج و سفرا فراخوانده شدند. حالا پس از آزمایش و تحقیقات معلوم شده است که اتهامات بیاساس بوده است و غربیها عجولانه قضاوت و عمل کردهاند. مسموم شدن یک نفر در لندن باعث بروز جنگ دیپلماتیک میشود و کشته و مجروح شدن هزاران تن در فلسطین به هیچ انگاشته میشود تا بار دیگر برای خوش خیالان، میزان واقعی بودن شعارهایی چون حقوق بشر به نمایش درآید.
به قول سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی رحمتاللهعلیه که این روزها مصادف با بیست و پنجمین سالروز عروج اوست؛ «این روزگار اصلاً روزگار وارونگی انسان هاست و به مقتضای این وارونگی، نه عجب اگر کلمات هم وارونه شوند و اصطلاحاً بر مفاهیمی دلالت کنند که متضاد و متناقض با معانی حقیقی آنهاست!» در این دنیای وارونه است که رژیم کودک کش اسرائیل به خود جرات میدهد نام ارتش خود را اخلاقیترین ارتش دنیا بگذارد و وزیر جنگ این رژیم در پاسخ به انتقادها بگوید که سربازانش به وظیفه خود عمل کردهاند و شایسته دریافت مدال هستند!
کار از وارونگی نیز گذشته و به نوعی بلاهت مضحک و در عین حال وقیح رسیده است. فلسطینیها برای در امان ماندن از گلوله تک تیراندازان اخلاقیترین ارتش دنیا، صدها لاستیک ماشین را جمع کردند تا آتش بزنند و مانع دید و تیراندازی شوند. افری گاندلمن یک سخنگوی دولت نتانیاهو در این زمینه گفته است؛ «سوزاندن لاستیکها باعث انتشار سموم و آلایندهها شده و باعث فاجعه محیط زیستی برای فلسطینیها میشود اما برای حماس اهمیتی ندارد!» یک مقام دیگر صهیونیستی هم برای سازمان بهداشت جهانی نامه نوشته و نسبت به آلودگی محیط زیست هشدار داده و خواسته است که مانع آلوده کردن محیط زیست از سوی فلسطینیها شوند! البته آنها هم مانند بیبی سی راست میگویند و هر آدم عاقلی در دنیا میداند که آتش زدن لاستیک محیط زیست را آلوده میکند و برای سلامتی مضر است.
در چنین دنیای بلاهت آمیز و خطرناکی، هیچ تعجبی ندارد که آلسعود خود را رهبر دنیای عرب بنامد و درحالی که فلسطینیها با گلوله داغ سلاخی میشوند، از صلح و حق حیات صهیونیستها بگوید. در این میانه خونبار، تعجب و شکایتی از آمریکا و دنبالهروهای آن در اروپا نیست که سنگ بنای این سلاخخانه را انگلیس یک قرن پیش با اعلامیه بالفور گذاشت. مشکل اصلی فلسطین، عناصر خسته و سستی هستند که به دلایل مختلف در خود نای مبارزه نمیبینند و ترس و خستگی خود را پشت نقاب مذاکره و صلحطلبی پنهان میکنند. وضعیت امروز فلسطین به روشنی گویای نتیجه این بیراهه است. بیشک این وضعیت ادامه نخواهد یافت.
محیط زیست، پلیس می خواهد
سید صادق غفوریان در خراسان نوشت:
اگر سواحل و دریاها، جنگلها و دشتهای مان زبانی برای سخن داشتند احتمالا یکی از حرفهای شان این بود کهای کاش زمان تعطیلات کمتر باشد و مردم کمتر به سفر بروند…
حالا که چند روزی از تعطیلات نوروزی گذشته، فرصت مناسبی است تا با نگاهی به آن چه برخی از ما بر سر طبیعت آوردیم، بیشتر در رفتارها و نوع نگاه مان به طبیعت و محیط زیست تامل کنیم. من نیز همچون بسیاری از هموطنانم در تعطیلات نوروز بار سفر بستم و مسیری طولانی را از شرق به غرب کشور طی کردم؛ در این حدود 10 روز مسافر مناظر و مقاصد طبیعی و تاریخی بودم و شاید به واسطه خبرنگاری کمی بیش از دیگران در رفتار مسافران به طبیعت و محیط زیست و حتی شهرها و جادهها دقت میکردم.
به نظر میرسد در یک نگاه کلی آن چه از نحوه تعامل بسیاری از ما با طبیعت برمی آید، نوعی رفتار خودخواهانه و البته ناآگاهانه به محیط زیست است و به این صورت که خیلی ساده تر از آن چه تصور میشود با طبیعت نامهربانیم. این را از سواحل دریاها و حوالی رودخانه ها، مسیرها و مکانهای تردد و اتراق در جنگلها و حاشیه جادهها و خبرهایی که در این باره منتشر میشود میتوان دریافت و مشاهده کرد.
مکانهای خوش آب و هوا در حوالی رودخانه ها، جنگلها و سواحل و حاشیه مسیرهای جادهای مملو از زباله میشود، مسئولان جنگل بانی از بی سابقه ترین جنگل سوزیها در تعطیلات نوروز خبر میدهند و محیط بانان در مواردی از کشته شدن گونههای در خطر انقراض توسط مردم سخن میگویند و نمونههایی از این دست که علاقه مندم دو خبر در همین باره را این جا با هم مرور کنیم:
1- مدیرکل حفاظت محیط زیست مازندران با بیان این که در نوروز 97 بی سابقه ترین آمار آتش سوزی جنگلهای مازندران رقم خورد، گفت: در کمال تاسف بیش از 100 هکتار از اراضی جنگلی مازندران طی این ایام، طعمه حریق شده است. ابراهیمی با اشاره به این که گردشگران نوروزی از برپایی هرگونه آتش در جنگلها خودداری کنند، افزود: وسعت برخی از مناطق سوخته شده جنگلی به بیش از 40 هکتار میرسد. به گفته او بیش از 90درصد جنگل سوزیها علت انسانی دارد. (شبکه اطلاع رسانی راه دانا، 13/1/97)
همچنین سرهنگ سبزه علی فرمانده یگان حفاظت سازمان جنگلها گفت: وسعت آتش سوزیها در نوروز 97 در منابع طبیعی استانهای شمالی کشور نزدیک به 150 هکتار بود. (ایسنا، 15/1/97)
اگرچه این مسئله، تنها علت ماجرای جنگل سوزیها را متوجه مسافران نوروزی نمیکند و ممکن است برخی عوامل انسانی دیگر نیز مرتبط با منافع خاص همچون زمین خواری و… به این اقدام مبادرت کنند اما در نهایت همان عامل انسانی است که بانی و باعث نابودی طبیعت است.
2-سازمان حفاظت از محیط زیست درباره مرگ گونه در حال انقراض «سیاهگوش» در منطقه لواسانات گفت: یک سیاهگوش ماده به همراه دو توله حدود یک ساله خود در حال عبور از کنار رودخانه بودند که توسط گردشگران مورد حمله قرار میگیرند… متاسفانه حیوان براثر شدت ضربات سنگ و چوب دچار شکستگی فک، دندانها و دندهها و خون ریزی داخلی شد و با وجود تلاش متخصصان پردیسان برای احیای گونه در خطر انقراض، این سیاهگوش ماده از بین رفت. (ایسنا،7/1/97)
اما در کنار این موارد، آن چه فراگیری بیشتری در تاثیرات مخرب مردم در محیط زیست دارد، رهاسازی زبالهها به ویژه زبالههای تجدید ناپذیر در طبیعت است. بسیاری از ما بارها در سواحل و حاشیه رودخانهها و جادهها دیده ایم یا عامل آن بوده ایم که زبالههای مان مثل بطریهای آب و نوشیدنیها و پاکتهای پلاستیکی خوراکیها را بدون توجه در اطراف رها میکنیم. جدا از نازیباییهایی که این رفتار پدید میآورد، تخریب طبیعت به واسطه عمر طولانی و دهها ساله این زبالهها و اثری که در تخریب خاک و زمین دارند، موضوعی حیاتی به شمار میآید که به ظاهر نسبت به آن بی آگاهیم یا بی تفاوتیم.
راهکار چیست؟
1-اگرچه راهکاری تکراری محسوب میشود اما به طور قطع تنها راهکار همین است که جامعه از سنین کودکی از طریق آموزش درباره محیط زیستش حساس شود و خود را همواره در جایگاه نگاهبان آن احساس کند.
2- حوادث جادهای طی این سالها نشان میدهد، بخشی از جامعه را حتی برای حفاظت از جان خود فقط میتوان با حضور پلیس، جریمه و توقیف خودرو کنترل کرد. از این رو به نظر میرسد، منابع طبیعی و محیط زیست کشور از آن جا که در شرایط خوبی به سر نمیبرد و سرعت تخریب آن رو به فزونی نهاده است، نیازمند حفاظت پلیسی است. بنابراین ایجاد «پلیس محیط زیست» همچنین تدوین و اجرای قوانین سخت گیرانه میتواند در کاهش آلام محیط زیست موثر باشد.
3-بی شک شخصیتهای مرجع، موثر جامعه و سلبریتیها به منظور آماده سازی جامعه برای حفاظت از منابع آب و محیط زیست نقش اثرگذاری دارند. برای نمونه در تعطیلات نوروزی در کنار هشدارها و پویشهای محیط زیستی، اقدام جالب امام جمعه شهرستان لوشان در استان گیلان با استقبال کاربران فضای مجازی روبه رو شد. وی طی یک فراخوان، مسئولان شهرستان لوشان را به نظافت حاشیه جاده قزوین به رشت مشارکت داد. (الف، اول فروردین97)
4- ایجاد سازوکار بهتر برای جمع آوری و تفکیک زباله در مقاصد گردشگری. به طور قطع دایره تفکیک و بازیافت زباله از مبداء که در برخی از شهرهای کشور به نحو مطلوبی صورت میپذیرد باید در کشور اجرایی شود.
به هر روی اگر همین امروز هم برای نگهداری از سرمایه آب و خاک و هوا و طبیعت تلاشمان را چندبرابر کنیم بازهم دیراست و چه خوب گفته است یکی از شاعران معاصر که:
آب و هوا و خاک که در اختیار ماست
ارکان هستیاند و بهای محیط زیست
خالق چو کرده خلق بیا حرمتش بدار
تکریم کن زلطف خدای محیط زیست…
«توازن هراس»، هدف حملات انصارالله به سعودی
سیدهادی سیدافقهی در وطن امروز نوشت:
پرتاب موشک به ریاض و هدف قرار دادن نفتکش سعودی در آبهای دریای سرخ، از منظر منطق تحلیل دارای تفاوتهایی با یکدیگر است. هدف پرتاب موشک به ریاض از سوی ارتش یمن و کمیتههای انقلاب این کشور به رهبری جنبش انصارالله را باید «توازن هراس» دانست؛ بهگونهای که پرتاب این موشکها موجب میشود شهروندان سعودی که تا به امروز سایه ناامنی و جنگ را به صورت جدی بر سر خود احساس نکردهاند، دچار تشویش روانی شده و از حالت عادی زندگی خارج شوند و تا حدی نارضایتی خود از حکومت سعودی را اعلام کنند.
برخی مفسران و تحلیلگران غربی و عربی معتقدند این موشکها تغییری جدی در معادلات میدانی ایجاد نکرده است اما باید توجه داشت هر چه برد موشکها و قدرت تخریب افزایش پیدا میکند، این پیام مخابره میشود که تجهیزات انصارالله در حال پیشرفته شدن است و میتواند به عنوان یک خطر جدی برای سعودیها به حساب آید.
یکی از مباحثی که متاسفانه در تحلیلها مغفول مانده و مورد اشاره قرار نگرفته است، تهیه فیلمهای اصابت موشک به ریاض توسط شهروندان سعودی است که در شبکههای اجتماعی منتشر شد؛ اهمیت این ماجرا این است که فیلمها و تصاویر منتشر شده باعث میشود مقامات عربستان نتوانند حملات ارتش یا انصارالله یمن و برخورد موشکها به ریاض را تکذیب کنند.به عبارت دیگر این اقدام شهروندان سعودی به کمک انصارالله یمن آمد و توانست دست برتر آنها را به صورت واضح به تصویر بکشد.
مساله مهمتر از آن ایجاد اخلال در گنبد آهنین عربستان است؛ در تصاویر و فیلمهایی که منتشر شد خطای محاسباتی سامانه پدافندی عربستان که متشکل از موشکهای پاتریوت فروخته شده از سوی آمریکا بود، به وضوح دیده شد و صدمه بسیاری به حیثیت عربستان وارد کرد. درست است که علت این اختلال هنوز مشخص نشده است اما اصابت موشکهای انصارالله دقیقاً نشان میدهد تهدیدی جدی متوجه سعودیها خواهد بود و از این جهت است که میگوییم توازن هراس به نفع یمنیها رقم خورده است.
در امتداد این موضوع اخطار به امارات به عنوان شریک اصلی عربستان در بحران یمن در دستور کار قرار گرفته و این موضوع میتواند معادلات را تغییر بدهد؛ به گونهای که سعودیها مجبور خواهند شد برای آرام کردن اوضاع و جلوگیری از چنین حملاتی به سمت راهکار سیاسی قدم بردارند. نمونه این وضعیت را چند روز اخیر در دیدار نماینده ویژه سازمان ملل در امور یمن با عبدالملک الحوثی و محمدعلی الحوثی به عنوان نفرات اول و دوم انصارالله یمن شاهد بودیم.
این دیدارها نشان داد نفوذ یمنیها و قدرت استقامت آنها باعث شد «اسماعیل ولد شیخ احمد» که نماینده پیشین سازمانملل در امور یمن بود اقدام به استعفا کند و شخص دیگری برای پیگیری این پرونده وارد عرصه سیاسی شود. این موضوع دقیقاً قدرت نفوذ انصارالله و یمنیها را نشان داد؛ ممکن است این تغییرات آرام و گام به گام انجام شود اما به هر حال استعفا و تغییر نماینده سازمانملل در امور یمن نشان از قدرت انصارالله و نفوذ سیاسی آنها برای حلوفصل موانع در این کشور دارد.
موضوع دیگر، هدف قرار گرفتن نفتکش سعودیها در دریای سرخ است؛ این موضوع برای نخستینبار اتفاق نیفتاده است اما میتواند به عنوان یک دستاورد بزرگ برای ارتش یمن به حساب بیاید. در بطن این موضوع یک عملیات تلافیجویانه و تسویهحساب با عربستان نهفته است؛ به صورتی که سعودیها اردوگاه آوارگان در استان الحدیده را مورد هدف قرار دادند و یمنیها به تلافی آن اقدام به هدف قرار دادن نفتکش عربستان کردند. این عملیات در نوع خود بینظیر بود، چرا که تمام راههای آبی یمن توسط نیروهای آمریکا، انگلیس و امارات تحت کنترل است و انجام چنین عملیاتی این پیام را مخابره میکند که اگر جنگ در یمن ادامه داشته باشد بدون تردید توان ارتش و کمیتههای انقلابی یمن نهتنها افزایش پیدا خواهد کرد، بلکه به صورت آنی جواب داده خواهد شد.
البته ادامه هدف قرار گرفتن عربستان توسط انصارالله یا ارتش یمن بستگی به حرکتهای بعدی سعودیها خواهد داشت؛ به عبارت دیگر باید ببینیم از این پس چه اهدافی برای یمنیها مهم خواهد بود یا اینکه اهداف عربستان از این پس چگونه عملیاتی خواهد شد، لذا هدف قرار دادن نفتکش نهتنها یک تسویهحساب جدی بود، بلکه یمنیها به دنبال این بودند که به سعودیها بفهمانند تسلیحات و امکانات پیشرفتهای در اختیار دارند که ادامه جنگ میتواند بیش از حد فرسایشی شود که به نفع عربستان و متحدان آن نخواهد بود.
چرا پیامرسان داخلی؟
عباس حاجی نجاری در جوان نوشت:
موضوع مدیریت کشور بر عرصه فضای مجازی، با سخنان دبیر شورای عالی فضای مجازی در زمینه تمرکز دولت در سال 97 بر ساماندهی فضای مجازی، با اشاره به عملکرد منفی تلگرام در عرصه اقتصادی با ایجاد پول مجازی تحت عنوان «گرام» و همچنین سخنان پیش از این رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس در زمینه تهدیدات امنیتی تلگرام برای کشور، اگرچه ابعاد جدیدی از پیامدهای منفی سلطه دیگران بر عرصههای مختلف اقتصادی، امنیتی و سیاسی کشور از بستر فضای مجازی را آشکار کرد، اما همچون گذشته واکنش شتابزده برخی از اصلاحطلبان و رسانههای مربوط به آنها و معاندین علیه نظام را با واژههایی نظیر «بستن راههای ارتباط اجتماعی»، «سیاست شکستخورده» و یا اعلام نگرانی نسبت به امکان دسترسی مراکز اطلاعاتی کشور به پیامهای کاربران را درپی داشت که متأسفانه اغلب معترضین از میان نمایندگان فراکسیون امید مجلس بودند، آنها حتی خواستار نظرسنجی برای تعیین میزان اعتماد عمومی به پیامرسانهای داخلی و مسدودسازی پیامرسان تلگرام شده بودند. دبیر شورای عالی فضای مجازی با اشاره به تهدید تلگرام و پول مجازی آن یعنی گرام برای اقتصاد کشور گفت، تلگرام یک راهزن است که در حال تبدیل شدن به شرکت هرمی مجازی است و نمیتوانیم اجازه دهیم چنین پولی به کشور وارد شود. تلگرام 50 میلیارد دلار را از کشور خارج کرد. اما رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس با اشاره به تهدید امنیتی تلگرام، یادآور شد که بخشی از تهدیدهای امنیت ملی کشور در تلگرام رقم میخورد و نگاه به آن باید از موضع امنیت ملی باشد.
در زمینه اهمیت فضای مجازی و ضرورت دسترسی عموم مردم به فضای سالم مجازی اگرچه تا کنون تدابیر زیادی اندیشیده شده و اقداماتی نیز صورت گرفته است، ولی با توجه به پیامدهای منفی نفوذ برخی از پیامرسانها، نظیر تلگرام و تهدید صریح آنها علیه امنیت ملی کشور که در اغتشاشات دیماه، ماجرای فرقهای خیابان پاسداران و یا همین تحریکات اخیر قومی در خوزستان جلوههای آن آشکار گردید، اهتمامی بیش از این را از سوی مسئولین اجرایی کشور و بهویژه شورای عالی مجازی که ریاست آن با رئیسجمهور است، انتظار میرفت و شاید اگر تهدید اقتصادی این پیامرسان به سرعت آشکار نمیگردید، حساسیت اینگونه مسئولین برانگیخته نمیشد. اگرچه اینبار نیز مواضع پنهان و آشکار مسئولین ذیربط در این زمینه مسئلهساز شد و گویا هنوز کارکرد ابزاری این فضا برای رأیآوری و انتخابات، بر مصالح ملی و امنیت سیاسی و اقتصادی کشور غلبه دارد. در خصوص زمینهها و بستر تهدید این فضا علیه امنیت سیاسی و اقتصادی کشور، شاید توجه به تأکید هفتههای اخیر دشمنان نظام اسلامی و بهویژه رئیسجمهور امریکا و تیم جدید افراطی او در کاخ سفید بر تلاش امریکا برای دامن زدن به اغتشاشات در ایران از طریق این فضا در سال جدید، برای مسئولین کشور حجت باشد که در بیان و عمل خود تجدید نظر اساسی داشته باشند. به گونهای که ترامپ در پیام نوروزی خود خطاب به مردم ایران در حالیکه نتوانسته بود ظاهر منافقانه رؤسای جمهور سابق امریکا در پیام نوروزی در مواجهه با مردم ایران را حفظ کرده و از همان آغاز بر مبارزه با نظام ایران تصریح و یادآور میشود که برای وزارت خزانهداری امریکا دستورالعملی را صادر و بر حمایت امریکا از جریان آزاد اطلاعات به شهروندان ایران تأکید کرده است.
تجربه وقایع اخیر و عدم امکان مدیریت کشور بر کنترل این نرمافزار و ظرفیت آن در فراخوانها و تحریک افکار عمومی و هدایت اغتشاشات و در نقطه مقابل اشراف و توان مدیریت دشمن بر آن، ظرفیت تهدیدزایی اینگونه نرمافزارها را روزبهروز بیشتر میکند و بهرغم آنکه برخی از مسئولین بدون ارائه مستند آماری از اشتغال برخی در کشور از طریق این نرمافزار آمارهای متفاوتی ارائه میدهند، اما تردیدی در این نیست که پیامد منفی امنیتی کارکرد این نرمافزار بسیار بیشتر از آورده اقتصادی آن است و حال اگر پیامد منفی ارز دیجیتالی آن که این روزها آشکار شده است، دیگر برای هزینههای آن در قبال آوردهها نمیتوان توازنی را منظور کرد. در این میان آنچه که اهمیت مییابد ضرورت یک سیاستگذاری روشن و حمایتهای مالی و تبلیغی از نرمافزارهای داخلی و انتقال تدریجی کاربران داخلی به آن نرمافزارهاست که بیش از سختافزار نیازمند «عزم» مسئولین اجرایی کشور است.
تجربه نشان داده است که اگر روشنگری لازم در این زمینه نسبت به پیامدهای سلطه بیگانگان بر این فضا و پیامدهای سوء اقتصادی و امنیتی آن صورت گیرد، افکار عمومی همانگونه که در اغتشاشات اخیر نشان داد همراه این تدبیر خواهد بود. همانگونه که کشورهای دیگر نیز در این زمینه موفق شده و توانستهاند به مرور ضعفهای پیامرسانهای داخلی را جبران و مدیریت این فضا را خود بر عهده گیرند.
طرح های شکست خورده مثلث شوم واشنگتن – ریاض – تل آویو
احمد دستمالچیان در ایران نوشت:
چندی است در محافل سیاسی و رسانهای عربی بویژه دربار آل سلمان، بحثهایی پیرامون عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی مطرح میشود. هر چند این اظهارنظرها با احتیاط و اما اگرتوأم است تا احساسات ملتهای منطقه تحریک نشود، اما تواتر توأم با صراحت شاهزاده جوان و ناپخته و جاه طلب سعودی حکایت از طرح و نقشهای پیچیده وخطرناک برای ملت فلسطین دارد.
طرحی که هدف کوتاه مدت آن حساسیت زدایی از مسأله فلسطین، واشغالگری، هدف میان مدتش رسمیت دادن به موجودیت رژیم غاصب صهیونیستی و هدف بلندمدتش نابودی روحیه مقاومت و مبارزه علیه ظلم واشغالگری رژیم جنایتکار اسرائیل است.
این در بدترین شرایط ممکن برای یک رژیم پوسیده و رو به اضمحلال که هم از نظر سنی فرسوده است و هم از نظر کارآمدی در حل بحرانهای منطقه محل تردید واقع شده، گام بلندوجاه طلبانهای است.
مثلث شوم کوشنر، نتانیاهو، بن سلمان پس از شکست فضاحت بار سنگینی که در برپایی غائله خونبار داعشی تکفیری علیه ملتهای مسلمان منطقه و محور مقاومت داشتند و نتوانستند رژیم غاصب صهیونیستی را در حاشیه امن قراردهند امروزه با صراحت لهجه باردیگر میخواهند شانس شکست خورده خود را بیازمایند.
دربار پادشاهی عربستان سعودی که زمام امور خود را بهدست جوانی به ظاهر تحصیلکرده، عملگرا، آینده نگر و روشنفکر داده است درگام اول تثبیت قدرت خود با خشونت تمام، شاهزادگان و امرای بانفوذ دربار پادشاهی را کنار زد و در گام دوم با اعطای آزادی به جوانان و زنان، به سمت اقبال و گسترش فضای تعامل جهانی حرکت کرده تا پایههای قدرت خود را در داخل تثبیت و بتواند مأموریت شوم و سنگین مشروعیت بخشی به رژیم صهیونیستی را با قدرت و بدون دغدغه انجام دهد.
رژیم آل سعود با دراختیار داشتن دو غول ابزار اقتصادی و رسانهای با در اختیار داشتن مفتیان درباری وهابی سعی خواهد کرد که افکار عمومی را برای پذیرش خیانت بزرگ که به معامله بزرگ قرن معروف شده است آماده کند. هدف اصلی از همه این اقدامات شرارت بار که در اتاق فکر همان مثلث شوم طراحی میشود، نابودی مقاومت و رسمیت دادن به اشغالگری است.
اما تجربه تاریخی ثابت کرده است که هرگاه اقدامات اردوگاه دشمن در نابودی روحیه مقاومت رادیکالتر میشود بار دیگر مردم با شعور وآگاهی بیشتری به صحنه کارزار برای دفاع از آرمانهای خود بپا میخیزند.
نبرد امروز در دوران گذار در خاورمیانه، نبرد بین جبهه حق وباطل، بین دو محور خیر و شر و برای تعیین سرنوشت نهایی است. همانطور که محور مقاومت با رشادت تمام توانست سربلند و پیروز، دماغ جباران خونخوار را به خاک مذلت بمالد درآخرین نبرد نیز با رشادت تمام پیروز میدان خواهد بود.
هلال مقاومت از صور تا باب المندب و درگستره ژئوپلیتیکی بسیار مهم و با نیروهای آموزش دیده و سلاح اعتقاد، آماده پاسخ دادن قوی وتعیینکننده به شریران هستند. بدون تردید آلسعود وآل صهیون بازنده بزرگ این هوس بازیهای آلوده خواهند بود و جبهه حق مستظهر به عنایات الهی است برنده این منازعه می شود و این عهد خداوند است تا هنگامی که بندگانش با اخلاص، مجاهدت، عدالت، حکمت و تدبیر در مسیر حق پایداری کنند، نصرت حق یار آنها بوده و صدها پازل و طراحی نیز توان مقابله با قدرت الهی را نخواهد داشت. این پازل نیز انشاءالله ناموفق بوده و مسیر تحقق وعده نصرت الهی هرچند دشوار ولی پیمودنی خواهد بود.
«سرپل ذهاب» ٥ ماه بعد
مهدی زارع در شرق نوشت:
چهارشنبه ١٥ فروردین ٩٧ در آستانه پنجمین ماه بعد از زمینلرزه ٢١ آبان ٩٦ فرصتی دست داد تا بازدید مجددی از منطقه زلزلهزده ازگله سرپل ذهاب داشته باشم. در این مختصر میکوشم از مهمترین نکتههای این بازدید گزارشی ارائه دهم:
١-روز ١٢ فروردین ٩٧ پسلرزهای با بزرگای ٥,٣ در نزدیکی سرپل ذهاب رخ داد که البته به دلیل هراس و وحشت مردم برای گریز و خروج از ساختمان و زیر دست و پا رفتن، حدود ٥٠ نفر مجروح شدند. این رخداد و همچنین پسلرزههای دیگری که در منطقه رخ میدهد، موجب شد تا موج دیگری از نگرانی از وقوع زلزله در منطقه میان مردم ایجاد شود. در عین حال شایعهپراکنی و باور به شایعات همزمان با تردید به اخبار رسمی نزد حداقل گروهی از مردم موجب توسعه نگرانی شد. به نحوی که شایعه بیپایه و دروغی در منطقه سرپل ذهاب دهان به دهان میگشت که زلزله بزرگی قرار است تا ٢٨ اردیبهشت بیاید و ما تا قبل از ٢٨ اردیبهشت به خانههای خود برنمیگردیم! این در حالی است که مدت استاندارد استقرار در چادر در دنیای مدرن برای اسکان اضطراری برای ٤٨ تا ٧٢ ساعت اولیه است و مدت اسکان موقت (مثلا در کانکسها) نیز برای چهار تا هشت هفته بعد از رخداد منطقی است.
٢- اینکه پسلرزهها ادامه دارند، برای بخشی از مردم همچنان به عنوان سؤال مطرح است. با وجود رخدادن زمینلرزهای با بزرگای ٧,٣ وقوع پسلرزهها تا حداقل یک سال آینده با بزرگای بین شش تا هفت و کمتر از آن منطقی است و طبیعی است که هرچه از زمان رخداد زمینلرزه دور شویم، از تعداد و بزرگای زمینلرزهها (پسلرزهها) کاسته شود. بنابراین بساط پیشبینیها و گروههایی که با روشهایی مبهم یا غیرعلمی مشغول تولید اطلاعات شبهعلمی هستند، با وقوع این پسلرزهها ظاهرا همچنان گسترده است و البته این بر عهده مردم است که از این تولیدکنندگان شبهاطلاعات پیروی نکنند و عملا آنها را منزوی کنند. نگارنده با جوانی دانشجو در کرمانشاه صحبت میکرد که همچنان بر این باور بود که تعداد کشتههای زلزله ٢١ آبان ٩٦ بیش از سه هزار نفر در هر یک از روستاهای ویرانشده بوده است! و وقتی با سؤال و توضیحات نگارنده مواجه شد که اساسا چند نفر در هر یک از این روستاها زندگی میکردهاند؟ این کشتههای سههزارنفری را چه کسی شمرده و گزارش کرده است؟ پاسخ داد که این آمار رسمی اساسا دروغ است! جواب نگارنده آن بود که آمارگران و گزارشکنندگان در دولت و نهادهای رسمی کسانی هستند مانند من و شما و درصد خطای آنها ممکن است تا حدود ١٠ درصد باشد، آیا قبول میکنی که خودت و همکارانت را نیز دیگران دروغگو بپندارند؟ او به سکوتی عمیق فرو رفت!
٣- در روستاهای پیرامون سرپل ذهاب مسئلهای به عنوان تعیین محل و اسکان بهویژه در محدود زمینلغزش بزرگ ملهکبود مطرح است. بعضی از گروههای کارشناسی در محل روستاهای آسیبدیده که در معرض وقوع زمینلغزش بودهاند، در گفتوگوهای محلی به اهالی یا به مسئولان محلی ابراز کردهاند که این روستاها باید تغییر مکان یابند و کلیه اهالی به نقطه دیگری منتقل شوند. دلایلی که برای این موضوع در گزارشها آمده، آن است که زمینلغزش رخداده در منطقه بسیار بزرگ بوده و همچنین وجود خاک نرم و احتمال لغزش بعدی عمدتا در روزها و هفتههای بعد از رویداد زمینلرزه میتواند به لغزشهای بیشتر بعدی و تخریب منزلهای روستایی که مجاور لغزش هستند، بینجامد. در بازدید اخیر به ویژه از روستاهای ملهرولان، کوئیک، قوشچیباشی و ملهکبود، مشخص شد در هیچیک از این روستاها، توده دچار لغزششده در زلزله ٩٦,٨.٢١حرکت بعدی نیافته و منزلهای مسکونی که پیرامون پنجه لغزش در این روستاها قرار گرفتهاند، دچار آسیب بیشتری (حتی پس از فصل بارندگی اخیر) نشدهاند. بر اساس مشاهده و ارزیابی نگارنده، فقط چهار منزل مسکونی در شرق روستای قوشچیباشی و در مجاورت و جلوی پنجه لغزش ملهکبود از نظر آسیب در زمینلغزش قابل استفاده مجدد نیستند و حتی در همان روستا نیز میتوان همان چهار خانه را در مکانی دیگر (در غرب روستا) ولی در داخل همان روستا بازسازی کرد.
از نظر جابهجایی زمینلغزش نیز ترک کششی طولی و در راستای حرکت لغزش مشاهده نشد و پرسش محلی و جستوجو از سطح کاسه لغزش تا منتهیالیه پنجه لغزش نشان داد که خطر عمدهای روستاهای موجود در منطقه را از نظر جابهجایی در زمینلغزش تهدید نمیکند و بنابراین تخلیه و جابهجایی این روستاها منطقی نیست و دلیلی علمی برای آن نمیتوان ارائه داد. ضمن آنکه جابهجایی جوامع انسانی و کوچدادن انسانها تبعات فرهنگی و اجتماعی گوناگونی دارد که معمولا در این توصیههای تخلیه، نادیده گرفته میشوند.
٤- در شهرک شهید شیرودی سرپل ذهاب، از آنجا که به غیر از دو بلوک (که کاملا تخریب شده)، اسکلت بقیه بلوکها سالم مانده بود، دیوارهای ٢٠ بلوک ساختمانی با هزینه پنج میلیون تومان برای هر بلوک تخریبشده و بازسازی آنها برای اول مهر ٩٧ برنامهریزی شده است. ضمنا بازسازی مدارس منطقه نیز برای آغاز سال تحصیلی ٩٧-٩٨ برنامهریزی شده است و بنابراین در حدود پنجونیم ماه باقیمانده تا اول مهر ٩٧ امید است این بازسازی به سرعت انجام شود. ضمنا خانوادههایی که متمولتر هستند، چه در شهر و چه در روستاهای بازدیدشده، منازل مسکونی خوبی با دریافت کمکهزینه بازسازی احداث کردهاند که البته همین منازل با کیفیت و ظاهر شیک نیز در علاقه سایر ساکنان به داشتن چنین خانههایی (به جای خانههایی که قبل از زلزله داشتهاند و تخریب هم نشدهاند) بیاثر نبوده است! و بنابراین سطح مطالبه و نارضایتی این اهالی همچنان بالاست.
٥- در محل پردیس دانشگاه علمی- کاربردی واحد سرپل ذهاب، بازسازی دیوارها و بخشی از پردیس تخریبشده توسط دانشجویان اعزامی از خود دانشگاه علمی- کاربردی از شهرهای دیگر به صورت داوطلبانه انجام شده که قابل تقدیر است. ضمنا کلاسهای درس در کانکسها مجددا آغاز به کار کردهاند.
٦- در مجاورت سرپل ذهاب (در شمال شهر و ابتدای جاده قصرشیرین) مهاجرانی تازهرسیده به شهر مستقر شدهاند که اهل سرپل ذهاب نیستند. این مهاجران عمدتا در چادرها و کانکسها زندگی میکنند.
گزارشهای دریافتشده در سرپل ذهاب نشان میداد که در تعطیلات نوروزی بعضی از مواد غذایی کنسروشده و همچنین تعدادی از کانکسهای اهداشده، در استان کرمانشاه و استانهای مجاور به فروش میرسیده است. همچنین بخشی از مردم که کمکهزینه پنجمیلیونتومانی را برای بازسازی منزل دریافت کردهاند (٢٤ میلیارد تومان از سوی بنیاد مسکن پرداخت شده)، نتوانستهاند (یا نخواستهاند) آن را در بازسازی به کار برند و همچنان متقاضی مسکن و کانکس هستند و به همین ترتیب همچنان در چادر زندگی میکنند، چراکه کمک مالی دریافتی را در ماههای گذشته به عنوان هزینه زندگی خود خرج کردهاند.
٧- زلزله ٩٦/٨/٢١ در منطقه سرپل ذهاب در محدودهای کمجمعیت رخ داد (جمعیت حدود ١٣٠هزارنفری در پهنه رومرکزی) و البته درسآموزی از همین رخداد که با بزرگای ٧,٣ در ژرفای ٢٤کیلومتری روی داد و کانون آن در محلی بدون سکنه قرار داشت و آسیبهایی که حین و بعد از رخداد برای کشور ما در این اتفاق ایجاد شده، برای آمادگی برای رخدادهای آینده بسیار حیاتی است.
امضای ایرانی مقدم برکالای ایرانی
محمدعلی وکیلی در روزنامه ابتکار نوشت:
امسال نیز مطابق سنت هرساله توسط رهبر انقلاب نامگذاری شد. «حمایت از کالای ایرانی» نام و راهی بود که معظمله برای امسال برگزیدند. سالهاست که مقام رهبری، دست بر مفاهیمی میگذارد که عناصر تشکیل دهنده پازلِ اقتصاد مقاومتی است.
حمایت از کالا و تولید داخلی را میتوان ذیل الگوی اقتصاد مقاومتی قرائت کرد. اقتصادی که باید علیالاصول یک اقتصاد ملی باشد. طبیعی است که رونق تولید و کالای ملی میتواند اقتصاد ملی را تقویت کند.
به نظر میآید یکی از حلقههای مفقوده حمایت از کالای ایرانی، عدم وجود اندیشه ایرانی است. سالیانی است که ما امضای ملی خود را از دست دادهایم. اصولا برای این امضا دیگر اعتباری هم قائل نیستیم.
ما فکر و اندیشه ایرانی نه تولید می کنیم و نه اگر هم تولید شود کسی به آن بها میدهد. اگر فکر و اندیشه کسی ایرانی نشد دستان او هم نمیتواند کالای ایرانی تولید کند. ایران خودروی ما توسط متخصصان ایرانی اداره میشود اما آیا واقعا تولیدات آن ایرانی و ملی است؟
پایان نامههای ما توسط دانشجویانی با ژن کاملا ایرانی نوشته میشوند اما آیا میتوان تولیدات آنها را ایرانی نامید؟
ما چون فکر ایرانی نداریم، مصنوع ایرانی نیز نداریم و در این مسیر چندان سرخورده شدهایم که غرور ملی خود را باختهایم و برای امضای ایرانی بر کالاها، غیرت ملی خرج نمیکنیم.
در واقع، مهمتر از تولید هر کالایی، فکر و اندیشه ایرانی است که باید گرامی داشته شود. اگر تولیدات اذهان و افکار ما ایرانی شود، دستان ما نیز کالای ایرانی تولید میکنند. به عبارت دیگر، داناییِ ایرانی، بناییِ ایرانی نیز تولید میکند. تا جسارت اندیشیدن در ما دمیده نشود و تا از این اندیشه حمایت نشود، اساسا نمیتوان کالای ایرانی تولید کرد. پرایدِ بیستویک میلیونی، توسط متخصصان ایرانی ساخته شده ولی اصلاً و اساساً نمیتوان نام کالای ایرانی بر آن نهاد.
وقتی اندیشمندان ما قدرت نیابند، صنعت ایرانی، تنها یک خیال خام است. البته بدیهی است که تولید فکر ایرانی با تخفیف سایر اندیشهها و اندیشمندان، قابل دستیابی نیست. فکر ایرانی با گفتوگو با سایر اندیشهها قابل تولید است. «امکان»، در «گفتوگو» متولد میشود. بستن مرزها راهِ تقویت خودیها نیست. شک دارم که بتوان کالای ایرانخودرو را، که با رانت انحصار بازار حیات دارد، «ایرانی» نامید. اساساً علم و صنعتِ ایرانی، در مواجهه با سایرین معنا پیدا میکند. هر خط و سخنی که نمیتواند امضا به حساب بیاید؛ خطی که ما را میان اغیار برکشد و بشناساند، نام و امضا و نشانه ما است.
لذا راهِ حمایت از کالای ایرانی، از راهِ حمایت از اندیشه ایرانی میگذرد. مسئله این است که ما ابتدا باید کالای ایرانی «تولید» کنیم.یکی دیگرازالزامات تولیدداخل ارج یافتن سرمایه گذاری است اما دیوانسالاری حاکم وسوءظن به سرمایه دارامنیت روانی سرمایه گذاری رابه حداقل رسانده است. متاسفانه هم اکنون بخش مهمی ازصاحبان سرمایه وکارآفرینان درزندان به سرمیبرند و این وضعیت بامنویات رهبری فاصله معناداری دارد.