گروه اندیشه-رجانیوز: محمدرضا تاجیک، رئیس مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری در دوره اصلاحات طی گفتگوی امروز خود با روزنامه شرق، به آسیب شناسی تفصیلی جریان روشنفکری در ایران از بدو تاسیس آن پرداخته و عوامل مهجوریت و طرد این جریان از سوی جامعه ایرانی را بصورتی قابل تامل بیان کرده است.
به گزارش رجانیوز، بررسی جریان روشنفکری در طول سده اخیر همواره در میان نخبگان و اصحاب اندیشه موضوعیت داشته و در یکی دو دهه اخیر تامل پیرامون روشنفکری دینی نیز به آن افزوده شد. در همین راستا موضوعاتی مانند خودنخبه پنداری، دوری از مردم کوچه و خیابان و همچنین نسخه پیچی های ترجمه ای برای معضلات کشور، ترجیع بند انتقادات به جریان روشنفکری بوده است. این بار اما همین انتقادات بصورتی قابل تامل از سوی چهره ای چون تاجیک مطرح شده تا اهمیت این “اعترافات” اهمیتی دو چندان یابد.
تاجیک در این گفت و گو مواردی چون عقب ماندگی روشنفکران از جامعه ایرانی، تکرار آورده های فکری و نظری در غرب و تاکید روشنفکران بر متون ترجمه ای، عدم تجانس نسخه های روشنفکری با مقتضیات کشور و نگاه از موضع بالا به مردم از سوی روشنفکران را مورد نظر قرار داده و تاکید می کند که “به میراث کهن و تمدنی خود چشم داشته باشیم و آنچه خود داریم از دیگران طلب نکنیم و با اندیشه و اندیشهورزی جهانِ خودمان آشنا باشیم”. به خاطر بیان همین قسم مواضع، این گفت و گو را باید دادگاه جریان روشنفکری غربگرا ارزیابی نمود.
به عنوان مثال تاجیک درباره ناهمخوانی نسخه های روشنفکران با واقعیات مردم و جامعه می گوید: “روشنفکر ما همواره تلاش کرده است از ورای کتاب و نگاه دیگران به جامعهاش نگاه کند… روشنفکران ما گاه از منظر سوسیالیستی، مارکسیستی، پسامارکسیستی، لیبرالیستی، ناسیونالیستی، گاه از منظر مدرنیستی و گاهی پستمدرنیستی تلاش کردهاند به جامعه نگاه کنند و از همان منظر تجویز و تدبیری داشته باشند. حال در اینجا چه اتفاقی افتاده است؟ حاصل، تضاد بین تکست و کانتکست یا یک نوع ناهمخوانی بین آنهاست.تکستی که روشنفکر ما نوشته است، مطابق با زمینه و بستر نیست. مقتضیات جهان ما چیز دیگری است. چون این اتفاق نیفتاده، دیالوگی میان تکست و کانتکست برقرار نشده است. این کانتکست، تکست را طلب نمیکند و بهاصطلاح پس میزند و این مشکلی است که باید مرتفع شود. …جامعه دارای مشکلاتی است که هرروزه با گوشت و پوست خود احساس میکند و روشنفکر ما در دنیای انتزاعی و تجریدی به سر میبرد و از آن دنیا به دنیای انضمامی انسانها نگاه میکند. دنیای انضمامی انسانها با دنیای انتزاعی روشنفکران نمیتواند رابطه معناداری برقرار کند؛ اینجاست که روشنفکر بهعنوان یک معضل اجتماعی تلقی میشود.”
به گفته وی، “باید به سمتی برویم که در نسل آتی روشنفکران، با کسانی مواجه باشیم که از عرش به فرش آیند و بتوانند دنیای انتزاعی خودشان را با دنیای انضمامی مردم آشتی دهند و رابطهای دیالکتیکی برقرار کنند و با هم به گفتوگو بنشینند و بر هم تأثیر بگذارند”.
از سوی دیگر، انتقاد از رویکرد ترجمه ای و نگاه به بیرون روشنفکران و بی توجهی این طیف به نظریات بومی و منطبق با واقعیات جامعه موضوعی است که از دیرباز به عنوان پاشنه آشیل جریان روشنفکری مطرح بوده است. تاجیک ایین نقیصه مهم را اینگونه شرح می دهد: “با وجود اینکه روشنفکر در جامعه اکنون و فردای ما ضرورت دارد؛ اما دیری است که در چنبره خود گرفتار آمده و دیری است که در حصار آموختههای خود گرفتار شده و دیری است به تعبیر مرحوم شریعتی به پژواک صدای دیگران تبدیل شده است و بهعنوان روشنفکری پیرامونی عمل میکند که صرفا از رهگذر ترجمه متون دیگران و از رهگذر پژواک صدای دیگران به کنش میپردازد. به بیانی دیگر همه روشنفکر کنونی ما ادامه متدولوژیک و اپیستمولوژیک اندیشهورزانی هستند که در غرب شکل میگیرند و حرف آنان را تکرار میکنند. نیازمند آن هستیم که روشنفکرانمان بتوانند با میراث فرهنگی، اندیشگی، معرفتی و دینی جامعه رابطه وثیقتری داشته باشند و با تودههای مردم رابطه سیال و معنادارتری برقرار کنند تا در آینده بتوانند آن نقش را که از آنان انتظار میرود، ایفا کنند.”
روشنفکران فردای حوادث و تحولات یافت می شوند!
بیگانگی در دوگانه روشفکران_مردم موضوع دیگری است که تاجیک به عنوان یک آسیب مهم این جریان ذکر می کند: “روشنفکر چون نتوانست فضا و رابطهای دیالوگی با مردم داشته باشد، مردم نیز در تحرکات و فعالیتهای خودشان جایگاه ویژهای برای روشنفکر قائل نشدند و ازاینرو روشنفکر در جامعه ما به حاشیه رفت و منفعل از تغییرات تاریخی خود شد. با دچارآمدن به تأخیر تاریخی، به یک تعبیر حوادث اتفاق میافتادند و روشنفکران در فردای بعد از حوادث یافت میشدند و سعی میکردند آن حادثه و رخداد را به تسخیر خود کشند و در یک روکش تئوریک قرار دهند! آنها نبودند که حوادث را ایجاد میکردند و تاریخ را رقم میزدند؛ تودهها این عمل را انجام میدادند.”
اما جالب ترین بخش این مصاحبه را باید در تاکید تاجیک بر اتخاذ رویکرد پوپولیستی روشنفکران دانست! در سال ها و دهه های مدید بخصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هر جا که بخشی از حکومت، رویکرد مردمی در پیش گرفت و با گذار از سازوکارهای بروکراتیک، خود را خادم و نوکر مردم خواند، روشنفکران بلافاصله اتهام پوپولیسم را سردست گرفته و بر آن مسئول بشدت تاختند. اکنون اما چهره ای سرشناس از همین طیف که عواقب دوری روشنفکران از بدنه مردم و زیست آنان در فضاهای تخیلی را در عمل دیده، معتقد است روشنفکر باید پوپولیست باشد؛ نه آنکه صفت پوپولیست را برای او منفی بداند، بلکه معتقد است با حذف آن، چیزی از روشنفکر باقی نمیماند. وی در این خصوص می گوید: “خصیصه اول بهمثابه سالارحقیقت و سالارآگاهی بروز و ظهور کرد. رابطه آنها با تودههای مردم نه رابطهای دیالوگی که رابطهای مونولوگی بود… این روشنفکر بر تخت سلطنت و برج عاج نشست و بر آن فرض شد که فهم دقیق جامعه نزد اوست؛ اوست که درد را میفهمد و درمان را میتواند تجویز کند. بنابراین نتوانست با تودهها رابطه برقرار کند و دچار جدایی از تودهها شد و در بیان، زبان و رفتار نتوانست با تودهها رابطهای برقرار کند و تافتهای جدابافته از تودهها شد و تلاش کرد این جداماندگی را با بهکارگرفتن مفاهیمی چون پوپولیسم توجیه کند.”
به نظر می رسد فاصله روزافزون جریان روشنفکری از مردم و بدنه جامعه در طول سال های متمادی که در برهه هایی چون انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و همچنین تحولات مهم و سرنوشت ساز سال های اخیر کشورمان خود را نشان داده، موجب شده است تا از داخل همین اردوگاه، نداهایی نقادانه برخاسته و ضمن تجدیدنظر در مسیر 150 سال گذشته، به “نگاه به درون” توصیه نمایند.آنچنان که تاجیک توصیه می کند: ” نمیبایست پژواک صدای دیگران و انسانِ اندیشهورز غربی باشیم و هنگامی که تُن صدایش تغییر کرد، ما هم به تبع آن زبانمان را تغییر بدهیم؛ با این توجیه که امر جدیدی به بازار آمده و در ویترینها قرار گرفته است. باید تلاش کنیم بین امر قدیم و جدید، بین امر بومی و غیربومی و بین آنها جغرافیای خاصی ترسیم کنیم. به میراث کهن و تمدنی خود چشم داشته باشیم و آنچه خود داریم از دیگران طلب نکنیم و با اندیشه و اندیشهورزی جهانِ خودمان آشنا باشیم.”