سرکوب دراویش؛ پروژهای از پیش تعیینشده
آیدا قجر
یک ماه میگذرد از شبی که دراویش گنابادی در خیابان «گلستان هفتمِ» خیابان «پاسداران» تهران مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و بازداشت شدند. در آن واقعه، شماری از دراویش که به شدت مجروح شده بودند را به بیمارستان بردند. برخی از آنها به کما رفتند اما پس از به هوش آمدن، روانه زندانهای مختلف، از جمله «اوین» و «فشافویه» شدند. حالا اسنادی در اختیار «ایران وایر» قرار گرفته است که وقایع آن شب را روایت میکند؛ سناریویی که انگار از پیش برنامهریزی شده بود.
بنا بر این اسناد، فشارها بر دراویش در دولتهای نهم و دهم به ریاست «محمود احمدی نژاد» شدت پیدا کرد و این دولتها با مخالفت و دخالت نکردن، با مخالفانِ دراویش و «سرکوب سیستماتیک» آنها همدست شدند. این اسناد حاکی از برگزاری برنامههایی مثل نمایشگاههایی در مخالفت با دراویش و حمله به حسینیهها و مجالس آن ها در شهرهایی مثل قم، اصفهان، بروجرد، کیش، کرج، کوار و همدان در این دوران هستند. تا آنکه در تابستان ۱۳۸۶ قطب سلسله «نعمتاللهی گنابادی»، یعنی «نورعلی تابنده» توسط نیروهای امنیتی در «بیدخت» گناباد بازداشت و به تهران منتقل شد. فروردین ۱۳۹۶ نورعلی تابنده در سخنانی خبر داد که برای حذف او چندین بار تلاش ناموفق رخ داده است.
گفته های نورعلی تابنده نگرانی دراویش گنابادی را به همراه داشت و آنها را به یاد کشته شدن «حاجعلی تابنده محبوب علیشاه»، قطب وقت این سلسله انداخت که در دهه ۷۰، در جریان «قتلهای زنجیرهای» از بین رفت.
طبق اسنادی که در اختیار «ایران وایر» قرار گرفته اند، واکنش پارلمان اروپا و مجامع بینالمللی به این مساله باعث شد که سناریوی حصر قطب دراویش گنابادی و همچنین سرکوب آنها رقم بخورد؛ رفتاری از سوی مخالفان دراویش که تا پای از بین رفتن برخی از آنها، بازداشت، زندان، اعتراف های اجباری و متهمشدن به قتل هم کشیده شد. حالا شماری از آنها همچنان در زندان هستند، برخی مخفیانه زندگی میکنند و نورعلی تابنده هم ضمن سخنانی، خبر داده که زندگی و رفتوآمدهایش تحت کنترل نیروهای امنیتی است.
بنا بر این اسناد، مدیران مجموعه «اداره فرق و ادیان» از «نورعلی تابنده» میخواهند که ضمن تکذیب پروژه حذف فیزیکی او، جانشین خود را معرفی کند، از فعالیتهای حقوق بشری در مجامع بینالمللی برائت جوید و فعالیتهای سایت مجذوبان نور را که تنها پایگاه خبری دراویش گنابادی است، متوقف کند. اما قطب دارویش در اعلامیهای که ششم فروردینماه امسال منتشر شد، تنها به خواسته نخست آن ها پاسخ مثبت داده بود. این در حالی است که اسنادی که در اختیار «ایران وایر» قرار گرفته اند، از تحرکاتی خبر میدهند که پیش از این در فضای مجازی شکل گرفته بودند و زمینهساز حضور نیروهای خودسر در سرکوب تجمع گلستان هفتم شدند.
طبق همین اسناد، در میان سایتها، وبلاگها و شبکههای متعدد تلگرامی در فضای مجازی که علیه دراویش گنابادی مشغول به فعالیت هستند، خبرگزاری «صوفیه» و «فرقهنیوز» نقش ویژهای ایفا میکنند و در اتفاقات گلستان هفتم هم موثر بوده اند.
این خبرگزاریها متعلق به «موسسه حقپژوهی مشهد» هستند که شاگردان آیتالله «احمدعلمالهدی»، امام جمعه تندرو مشهد به حساب میآیند و بنا بر این اسناد، تحت نظر اطلاعات سپاه مدیریت میشوند.
سایت «فرق و ادیان» نیز به «موسسه حقپژوهی و موسسه مطالعاتی روشنگر» وابسته است که علیه دراویش فعالیت می کند. پیش از شروع وقایع گلستان هفتم، کانال تلگرامی صوفیه نیز در چهارم بهمن ماه مطلبی منتشر کرد که دیرتر به وقایع آن روز ختم شد.
در این پیام که با عنوان «از شمارش معکوس پایان رافت اسلامی» منتشر شد، آمده است: «به زودی تمام کانالهای فرقه سیاسی صوفیه (آمدنیوز، ریاستارت، درتی وی و مجذوبان) به انتشار یک خبر مهم میپردازند! فرقه سیاسی صوفیه به زودی متوجه خواهد شد تعامل و رافت اسلامی حد و اندازه دارد. وقتی بزرگان سلسله گنابادیه، سالخورده و ناتوان هستند و بارها بیان کردند توان کنترل اقطاب مدرن گروهک مجذوبان را ندارند، باید بدانند هرچیزی حساب و کتاب دارد و بعد از زنگ ورزش، زنگ ریاضی است.»
درست پس از این مطلب، اولین تحرکات در گلستان هفتم، یعنی محل زندگی نورعلی تابنده پا گرفت.
در همان روز گروهی از نیروهای لباس شخصی میخواستند «ایست بازرسی» در این خیابان مستقر کنند که با مذاکرات دراویش منصرف شدند. همان روز اما کانال تلگرامی صوفیه با انتشار پستی اعلام کرد که چند درویش مورد حمله قرار گرفتهاند. روز بعد سایت مجذوبان نور با انتشار بیانیهای، حضور نیروهای امنیتی در حوالی منزل نورعلی تابنده را محکوم کرد. ۹ روز بعد، یعنی چهاردهم بهمن ماه اما نیروهای امنیتی و انتظامی دوباره در آن حوالی حاضر شدند.
به گفته برخی از دراویش، آنها در اولین اقدام، با «پلیس ۱۱۰» تماس گرفتند و تصاویر و شماره پلاکهای خودروهای این افراد را اعلام کردند اما تردد نیروهای لباسشخصی و مسلح تا صبح ادامه داشت. اگرچه فضا با درخواست نورعلی تابنده مبنی بر حفظ آرامش، از التهاب افتاد.
داستان آن سرکوب خونین اما از ۲۹ بهمن ماه شکل دیگری به خود گرفت. همان روز «امیرعلی محمدی لباف»، از دارویش گنابادی برای شکایت از سرقت خودروی شخصی خود با کلانتری تماس میگیرد. نیروی انتظامی خبر میدهد که خودروی او پیدا شده است و باید به کلانتری ۱۰۶ منطقه «نامجو» تهران برود. اما حضورش در آن کلانتری، بازجویی، ضرب و شتم و بازداشت او را در پی داشت. چند تن از دراویش به کلانتری میروند، لباف آزاد و «نعمتالله ریاحی» بازداشت میشود. طبق این اسناد، نعمتالله ریاحی را همان روز از کلانتری به دادسرای ناحیه ۷ منتقل می کنند و به ماموران امنیتی تحویل می دهند. آخرین روز بهمن ماه، شماری از دراویش مقابل کلانتری ۱۰۲ پاسداران تجمع کردند و خواستار آزادی فوری این درویش شدند.
بنا بر این اسناد، ظهر ۳۰ بهمن ماه، افسران نیروی انتظامی قول مساعد میدهند تا نعمتالله ریاحی آزاد شود اما به ناگهان یگان امداد نیروی انتظامی با شلیکهای تیرهوایی به استقبال دراویش میآید و برخی از آنها را مورد ضرب وشتم و بازداشت قرار میدهد. یکی از بازداشتشدگان، «محمد ثلاث» بود که حالا به اتهام قتل محاکمه شده است. یک اتوبوس، شرایط تجمع و اعتراضات دراویش، آن شب را به شبی هولناک تبدیل کرد و برخی از مقامات و رسانهها آنها را همدست با «داعش» و «ریاستارت» خواندند.
ساعتهای پایانی سیام بهمن ماه، نیروی انتظامی کوچههای اطراف را مسدود کرد و تنها مسیر باز، گلستان هفتم شد تا دراویشی که از مقابل کلانتری فرار میکردند، به این خیابان هدایت شوند. در همین هنگام، اتوبوسی به سمت نیروی انتظامی حملهور و باعث کشتهشدن سه تن از ماموران شد. در این بین، ماشینهای آبپاش، «نیروی ویژه پاسداران ولایت» (نوپو) و موتورسواران هم از راه رسیده بودند. حدود ساعت دو بامداد اول اسفندماه گفتوگو میان نیروی انتظامی و دراویش آغاز و به منزل نورعلی تابنده کشیده شد. قرار بود دراویش آتشهای برپا شده را خاموش و محل را ترک کنند تا نیروی انتظامی هم ماموران خود را کاهش دهد. به گفته شاهدان عینی، صدای نورعلی تابنده برای دراویش پخش شد و سپس آنها مشغول به ترک محل شدند.
اما حضور نیروهایی دیگر غیر از ماموران نیروی انتظامی و افرادی به جز دراویش، این توافق را برهم میزند. از همان ساعتهای توافق، صدها نیروی «بسیج»، «انصار حزبالله» و «سپاه ثارالله» قدم به گلستان هفتم میگذارند و شعار سر میدهند: «حیدر حیدر… ماشالله حزبالله.. ایولا حزبالله.»
شاهدان عینی میگویند که این عده چوب و شمشیر، قمه و شوکر در اختیار داشتند و به سمت دراویشی که قصد ترک محل داشتند، یورش بردند و آنها را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
در فیلمهایی که پس از این واقعه منتشر شد، پشتبام ساختمانی نشان داده میشود که شمار بالایی از دراویش زخم خورده و خونین را در آن نگه داشته بودند و ماموران با الفاظ رکیک و در دست داشتن شمشیر، آنها را تهدید میکردند. حالا شاهدان عینی میگویند نیروی انتظامی که قرار بود میانجی باشد، از دراویش میخواهد به کارگاه ساختمانی در حال ساخت بروند تا از یورش لباسشخصیها در امان باشند. اما انگار تلهای انتظار دراویش را میکشید. افراد محاصره شده به سمت پشتبام همین ساختمان هدایت شدند و باز هم مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. شلیک مستقیم تیر، حمله به دراویش با شمشیر، قمه، باتوم، پنچه بکس، میله آهنگی، سنگ و آجر و در نهایت «تونل مرگ» در انتظار آنها بود.
گفته میشود تعدادی از دراویش هم از پشتبام به پایین پرتاب شدهاند که هنوز اطلاعی از شرایط آنها در دست نیست. دراویش با همان وضعیت سوار اتوبوسی میشوند که آن ها را به بیمارستان «بهارلو»، «سجاد»، «لبافینژاد» و زندان منتقل میکند. از طرفی، حوالی ساعت چهار صبح افراد لباس شخصی به منزل نورعلی تابنده حملهور میشوند اما نمیتوانند وارد آن شوند. پس از این واقعه بود که قطب دراویش با انتشار پیامی خبر داد که در حصر قرار گرفته است.
در این میان، آنچه همراهی برخی از افراد را در محکومیت دراویش به دنبال داشت، حمله اتوبوس به نیروی انتظامی بود. حالا در این اسناد گفته شده است که یک هفته پیش از این واقعه، اتوبوسی از دراویش با هماهنگی معاونت ناجا منطقه جهت اقامت دراویش در محل قرار گرفته بود که بدنه و شیشههای آن نقاشی شده بود. طبق این اسناد، دراویش تکذیب میکنند که این حمله توسط آنها رخ داده است. اما جمهوری اسلامی با دادگاهی کردن محمد ثلاث، ضمن گرفتن اعتراف از او در حال وخیم جسمی، رای به محکومیت دراویش داده است.
پس از این واقعه، کانال خبرگزاری صوفیه از مصدومیت مدیر این کانال در گلستان هفتم خبر داد وعلت حضور او را هم مشاهده میدانی ماجرا اعلام کرد. چندی بعد عکسهایی انتشار یافتند که حضور مسوولان جمهوری اسلامی را بر بالین این مدیر تلگرامی نشان می دهند. با این وجود، دراویشی که مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و بازداشت شدند، هنوز در زندان به سر میبرند و از وضعیت بسیاری از آنها خبری در دست نیست. گروهی دیگر نیز در شهرهایی غیر از تهران، تحت تعقیب قرار گرفتند. بعد هم اعلام شد که «محمد راجی»، یکی از دراویش مجروح در گلستان هفتم جان خود را در بازداشت و زندان از دست داده است. راجی فرمانده گردان «مالک اشتر» ازنا بود و در هشت سال جنگ با عراق، از مرزهای کردستان دفاع میکرد. او حالا به خاک سپرده شده است و فشار بر دراویش همچنان ادامه دارد. انگار که جای مجرم و مجروح و شاکی و متشاکی بار دیگر در نظام جمهوری اسلامی عوض شده است.