*****************
بهخاطر حرفهایی که گوش نکردید!
حسین شمسیان در کیهان نوشت:
برخلاف دوسال قبل که همه دوست داشتند حتی در مراسم افتتاح جوی آبرسانی از روستای بالایی به روستای پایینی،بادی در گلو بیندازند و گویی اخبار پشت پردهای دارند که هیچکس دیگری ندارد، نگاه عاقل اندر سفیهی به شنوندگان بکنند و لب به تعریف و تمجید از مزایای برجام باز کنند، این روزها کمتر مقام دولتی است که دوست داشته باشد درباره برجام حرفی بزند یا از او درباره دستاوردهای این سند تاریخی چیزی پرسیده شود! اغلب دوست دارند کسی یادش نیاید آن روزها چه خبر بوده و آنها چه وعدهای داده بودند!
دیگر کسی دل و دماغ چانه زنی برای قانع کردن منتقدان ندارد و میکوشد هر سؤالی را با موضوعی کلیشهای منحرف کند تا کسی یاد آن روزها نیفتد! برخی هم که خود را زرنگتر میدانند ، مدام در حال تولید مسائل بیارزش و دست چندم ولی سرگرمکنندهاند! حتی رئیسجمهور هم که روزگاری منتقدان برجام را با رگبار ناسزاهایش مینواخت، اکنون ترجیح میدهد ناسزاها را در حوزههای دیگر خرج کند و در این فقره سکوت کند! یاحداکثر به نحوملایمی خبر بدهد که آمریکاییها در جاهایی خلف وعده کردهاند!
روزنامههای زنجیرهای که هر روز و حتی با ژست چاپ دوم دنبال دستاوردسازی برای برجام بودند ترجیح میدهند دیگر چیزی به روی خودشان نیاورند و از آن همه وعده دود شده یادی نکنند!
صدا و سیما هنوز گزارشهای نوستالژیک از هتل کوبورگ پخش میکند و جوری وانمود میکند که ما در پایان یک مهمانی شاد و مفرح، حداکثر ناراحت این هستیم که حیف! چه زود تمام شد! و دیگر هیچ!
نمایندگان و رئیسمجلس هم با ثبت آن 20 دقیقه تاریخی در حافظه تاریخ ،کار دیگری ندارند و وظیفهای برای خود متصور نیستند و لابد منتظرند تا فردا نوههای ما بعد از خواندن قراردادهای ترکمانچای و گلستان و… یادی هم بکنند از برجام!
اما این سوی معرکه با مردمی مواجه هستیم که به معنی واقعی هیچ طرفی از ماجرا نبستند و هیچ بهرهای نبردند! حکایتی تلخ و ناراحتکننده، آن هم نه به زبان کیهان و منتقدان که به زبان کسی که تا همین چند روز قبل بر خلاف بقیه مقامات دولت،جزء دو سه نفر مدافع برجام باقی مانده بود ! عباس عراقچی به تازگی تصریح کرده که :«انتظارات مردم از برجام برآورده نشد»! این اقرار صریح ،خبر آشکاری است که البته خیلی دیر به گوش مقامات رسیده وگرنه ماجرا از همان روزهای اول معلوم بود، منتها سرعت انتقال مسئله مهمی است!
اینکه ما در چه وضعیتی هستیم و چرا به اینجا رسیده ایم و پس از این چه باید کرد، موضوع بسیار مهمی است و باید بارها و بارها به آن پرداخت، اما بالجمله و در این نوشتار میتوان مروراندکی درباره آن داشت.
1- مهمترین دستاورد برجام، شناخت ماهیت غیر قابل اعتماد غرب بود که صد البته به بهایی بسیار عظیم و سنگین بدست آمد و یقینا میشد این تجربه را ارزانتر بدست آورد، و اگر به توصیههای رهبری عمل شده بود، اساسا کسب این تجربه، تحصیل حاصل و تکرار مکرر بود!
2- پس از برجام تا امروز بیش از 40 تحریم جدید از سوی آمریکا علیه ما تصویب شده است و در همین دوره، عده زیادی از مقامات و اشخاص حقیقی و حقوقی کشورمان در لیست سیاه تحریمی قرار گرفتهاند، این فرآیند، چیزی جدا از اصل عدم پایبندی آمریکا به برجام بود. یعنی درست همان زمانی که آمریکا به هیچ یک- دقیقا به هیچ یک- از تعهدات برجامیاش عمل نمیکرد، مشغول تصویب پیدرپی تحریمهای تازه علیه ما هم بود!
3- طبیعتا پرسش مردمی که امروز آقای عراقچی خبر از نا امیدی آنها از برجام را میدهد این است که دولت ما در مقام مقابله چه کرد؟! بسیاری از مردم هنوز این توصیه و فرمان اکید و صریح رهبر عزیز انقلاب را به یاد دارند که در نامه مورخ 29 مهرماه 94 نوشتند:« در سراسر دوره هشتساله، وضع هرگونه تحریم در هر سطح و به هر بهانهای (از جمله بهانههای تکراری و خودساخته تروریسم و حقوق بشر) توسّط هر یک از کشورهای طرف مذاکرات، نقض برجام محسوب خواهد شد و دولت موظّف است طبق بند ۳ مصوّبه مجلس، اقدامهای لازم را انجام دهد و فعّالیّتهای برجام را متوقّف کند.» و اکنون این پرسش ساده پیش میآید که چرا علیرغم وضوح این دستور،هرگز روند اجرایی برجام متوقف نشد و هیچ واکنشی نشان داده نشد!؟ چرا نه تنها جلوی عدم وفاداری آمریکا به برجام سکوت کردید بلکه سکوت کردید تا تحریمهای تازه هم تصویب شود!؟
4- حقیقت را نمیتوان انکار کرد ، حتی اگر افرادی مثل دکتر عراقچی یا شخص رئیسجمهور تمایلی به بیان آن نداشته باشند.حقیقت این است که دولت ما امکان عملی برای رویارویی با اقدامات خصمانه آمریکا و همراهی موذیانه اروپاییها را نداشت! حتما تعجب میکنید اما این یک واقعیت تلخ است و نباید از نظر دور داشت. علت هم دوچیز بیشتر نیست نخست آنکه متن برجام از ابتدا پر از ابهام و اشکال و کاملا یک سویه نوشته شد، به نحوی که سرنوشت همه چیز به دست 5+1 سپرده شد و ما فقط متعهد بودیم نه منتفع! در این باره رهبر انقلاب هم فرمودند: «محصول مذاکرات که در قالب برجام شکل گرفته است، دچار نقاط ابهام و ضعفهای ساختاری و موارد متعدّدی است که در صورت فقدان مراقبت دقیق و لحظهبهلحظه، میتواند به خسارتهای بزرگی برای حال و آینده کشور منتهی شود.»
اما علت دوم از آن تلختر است و آن، این که مسئولان ما و به خصوص شخص رئیسجمهور با سخاوتمندی غیرقابل درک و بلاوجهی،یکطرفه همه امتیازات کشورمان را که میتوانست ابزار چانهزنی در بزنگاه بدعهدیها باشد، درهمان اول کار با دست خودشان نابود کردند و به پای اعتماد به دشمن ریختند! یعنی برخلاف توصیه صریح رهبر انقلاب که فرمودند: «از آنجا که پذیرش مذاکرات از سوی ایران اساساً با هدف لغو تحریمهای ظالمانه اقتصادی و مالی صورت گرفته است و اجرائی شدن آن در برجام به بعد از اقدامهای ایران موکول گردیده، لازم است تضمینهای قوی و کافی برای جلوگیری از تخلّف طرفهای مقابل، تدارک شود، که از جمله آن اعلام کتبی رئیسجمهور آمریکا و اتّحادیه اروپا مبنی بر لغو تحریمها است. در اعلام اتّحادیه اروپا و رئیسجمهور آمریکا، باید تصریح شود که این تحریمها به کلّی برداشته شده است.
هرگونه اظهاری مبنی بر اینکه ساختار تحریمها باقی خواهد ماند، بهمنزله نقض برجام است.» متاسفانه علیرغم این انذار مهم و دقیق،دولتمردان همه برگ برندههای کشورمان را قبل از بدست آوردن حتی یک امتیاز- تاکید میشود حتی یک امتیاز- سوزاندند و از دست دادند! اورانیوم غنی شده، آب سنگین، نیروگاه آب سنگین،نصب دوربین،حق دسترسی، پلمب مراکز و معادن و…. همه و همه امتیازاتی بود که ما میتوانستیم با آنها حقمان را از دشمن بگیریم و حالا دیگر نداریمشان!
5- اکنون گرد و غبار و هیاهوها خوابیده! روزنامهها تیتر نمیزنند «صبح بدون تحریم»! روحانی سخنرانیهای آتشین نمیکند و یادش نمیآید که قرار بود سیب و گلابی برجام برسد ! لاریجانی از تصویب 20 دقیقهای چیزی نمیگوید و…و البته حالا دلار نزدیک 5 هزار تومان است! حالا به گفته ظریف نمیتوانیم حتی یک حساب در انگلیس باز کنیم و حالا به اقرار زنگنه،پول نفت به کشور نمیآید چون ظاهرا نیازی نداریم! اکنون دوران دیوسازی از کاسبان تحریم به پایان رسیده و کسی از دولتمردان نمیپرسد که اگر آنهمه که شما میگفتید کاسب تحریم داشتیم و برجام دستشان را از سر ملت کوتاه کرده،چرا هیچ تاثیری در زندگی مردم و در اقتصاد کشور نمیبینیم؟! حالا روزگار عوض شده و باید دنبال دلالان قراردادهای یکطرفه با رنو بگردیم! دنبال دلالان هواپیماهایی که قیمتشان عزت و اقتدار ایران بود بگردیم و در یک کلام باید دنبال کاسبان برجام رفت!
6- اما واقعا موضوع «کاسبان برجام» در برابر آنچه رخ داده،هیچ است! یک سیستم هوشمند مدام خود را بازبینی میکند و اجازه انحراف از اهداف یا بروز خطا یا از کار افتادن سنسورها را نمیدهد. آیا اینجا هم چنین است؟! واقعیت این است که با نگاهی به پروژههای مشابهی که آمریکاییها در کشورهای دیگر و با هدف براندازی اجرا کردهاند میتوان به آسانی به این نتیجه رسید که عملیات رسانهای، دیپلماتیک، وحشتآفرینی نظامی و… همهوهمه حلقههای زنجیر بردگی و اسارتی است که آنها برای جامعه هدف طراحی کردهاند و اجرای هر بخش را به گروهی از عوامل مستقیم و غیرمستقیم خودشان سپردهاند و میسپرند.
این موضوعات در دنیا تحت سختگیرانهترین تدابیر مورد شناسایی و کنکاش علمی و آکادمیک و البته امنیتی قرار میگیرد تا از یکسو راه بر تکرار بسته شود،از دیگر سو راه بر تحریف تاریخ بسته شود و بالاخره به کشف شبکه دشمن در داخل کشور منتهی شود. اما به نظر میرسد به زودی شاهد سر برآوردن سوپر انقلابیهایی خواهیم بود که سینه چاکتر از هر منتقد انقلابی و دلسوختهای، از بدعهدی آمریکاییها سخن میگویند و به روی خودشان هم نمیآورند که این نانی است که آنها در سفره مردم گذاشتهاند! فرصت و سرمایهای بود که در طرح و پروژه آنها ازجیب ملت به باد فنا رفت و اگر قرار به پیگیری باشد، آنها باید روی صندلی پاسخگو بنشینند نه منادی انقلابیگری! آیا بازهم مماشات میشود!؟
درس هایی از توصیه های 29 سال پیش امام(ره) به جریان های سیاسی
مصطفی طاهری در خراسان نوشت:
در سال های پایانی عمر بابرکت حضرت امام(ره) برخی از چهره های موسوم به جناح چپ در نامه ای از ایشان برای ایجاد یک تشکل سیاسی جدید به موازات جامعه روحانیت مبارز کسب تکلیف کردند. ایشان در پاسخ به نامه ای که این موضوع را مطرح کرده بود، پاسخی نگاشتند که به «منشور برادری» معروف شد. بنیان گذار کبیر انقلاب در این نامه ضمن به رسمیت شناختن اختلاف سلیقه، توصیه های مهمی را به این افراد که پس از آن مجمع روحانیون مبارز را تشکیل دادند ایراد کردند. حضرت امام(ره) در بخشی از این نامه تأکید می کنند: «در حکومت اسلامی همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا میکند که نظرات اجتهادی- فقهی در زمینه های مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسی توان و حق جلوگیری از آن را ندارد…».
همین فرازها به خوبی نشان دهنده ضرورت وجود سلیقه های مختلف در ساختار قدرت و به رسمیت شناختن آن از سوی انقلاب اسلامی است. حضرت امام (ره) در ادامه به موضوع اصول مشترک میان جریان های سیاسی توجه می دهند و تصریح می کنند:«اختلاف اگر زیربنایی و اصولی شد، موجب سستی نظام میشود و این مسئله روشن است که بین افراد و جناح های موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد، صرفاً سیاسی است ولو این که شکل عقیدتی به آن داده شود، چرا که همه در اصول با هم مشترک اند و به همین خاطر است که من آنان را تأیید مینمایم» حضرت امام(ره) در ادامه توصیه های مهمی به دو جریان مهم کشور مطرح و درخصوص حفظ اصول اسلام و حفظ خشم و کینه انقلابی علیه دو قدرت آن روز جهان تأکید می کنند: «… هر دو گروه باید توجه کنند که دشمنان بزرگ مشترک دارند که به هیچ یک از آن دو جریان رحم نمیکند.» رهبر کبیر انقلاب در این پیام که هفت ماه پیش از عروجشان نگاشتند تأکید کردند: «شما آن قدر دشمنان مشترک دارید که باید با همه توان در برابر آنان بایستید، لکن اگر دیدید کسی از اصول تخطی میکند، در برابرش قاطعانه بایستید.» امام امت در بخشی از این منشور، انذاری تلویحی نیز به دو جریان سیاسی کشور می دهند و می فرمایند: «اگر در این نظام کسی یا گروهی خدای ناکرده بی جهت در فکر حذف یا تخریب دیگران برآید و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتماً پیش از آن که به رقیب یا رقبای خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است».
وظیفه جریان های سیاسی درباره منشور برادری امام
این روزها و پس از گذشت 29 سال از این پیام تاریخی، گویی هنوز هم این توصیه ها تازگی دارد. خلف صالح امام(ره) نیز در سخنرانی های مختلف خود به شخصیت ها و جریانات سیاسی گوناگون این دست توصیه ها را مکرر مطرح کرده اند و در عمل نیز رهبر معظم انقلاب همواره ضمن به رسمیت شناختن اختلاف سلیقه ها، در انتصابات سال های گذشته خود به اصلاح طلبان میدان داده اند و در میان این اشخاص می توان به راحتی از چهره هایی مانند آیت ا.. نور مفیدی، آیت ا… محسن قمی، محمدرضا عارف، سید محمد صدر، مجید انصاری و… یاد کرد. علاوه بر این، براساس نقل قول های منتشرشده، حضرت آیت ا… خامنه ای مقابل بحث حذف کامل جریان اصلاحات در سال های اخیر نیز به صراحت ایستاده اند.
محمدحسین صفارهرندی وزیر اسبق ارشاد در سخنانی از مخالفت رهبر انقلاب با حذف جریان اصلاحات خبر داده بود: «هر وقت افرادی پیشنهاد حذف کامل سران جبهه اصلاحات را می دادند حضرت آقا با این قضیه مخالفت می کردند و با حذف این جبهه و عدم تنوع سلایق مخالف بودند و توصیه ایشان این بود که مردم به مرور آگاه شوند که برخی از اعضای این گروه چه خیانتی به ملت و نظام کرده اند.» قطعا این تاکید ایشان همواره بر یک توصیه همیشگی استوار بوده است و آن هم حرکت نکردن در خط دشمن و مرزبندی با آن هاست . رهبر انقلاب در توصیه های خود به فعالان سیاسی، بر لزوم مرزبندی با کسانی که قصد خیانت دارند اما وارد چارچوب های داخلی می شوند تاکید دارند: «اگر مرزها شفاف نشود، عدهای میتوانند با قصد خیانت و بدون اینکه شناخته شوند، وارد چارچوب شوند.
ضمن اینکه عدهای دیگر نیز بدون آنکه متوجه باشند، از مرزها خارج میشوند. بنابراین عدم مرزبندی اشتباهی بزرگ است.» (بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای مجلس خبرگان؛ 6 اسفند 1388) همان طور منشور برادری هم نشان می دهد امام خمینی (ره) با تاکید بر ضرورت وجود نگاه ها و سلایق مختلف سیاسی در کشور بیش از هر چیز نگران «لطمه وارد شدن به انقلاب اسلامی» بوده اند و مبتنی بر همین نگرانی به دشمنان مشترک جریان های سیاسی اشاره و تاکید کرده اند: «شما آن قدر دشمنان مشترک دارید که باید با همه توان در برابر آنان بایستید، لکن اگر دیدید کسی از اصول تخطی میکند، در برابرش قاطعانه بایستید». اکنون این توصیه در پیشگاه جریان های سیاسی و به خصوص کسانی است که چهره های نزدیک به آن ها (چه اصولگرا و چه اصلاح طلب )ندای اپوزیسیونی سر داده و مسیر براندازی را می روند.
لذا توصیه امام برای «قاطعانه ایستادن» مقابل چنین افرادی اکنون نیازمند توجه بزرگان جریان اصلاحات است که به وضوح افرادی در این جریان هنوز مرزبندی مشخصی با براندازان و دشمنان ندارند. مخصوصا که این روزها در بین برخی اصلاح طلبان سخنی از ضرورت مرزبندی با براندازان به میان آمده است امروز زمان آن شده است که مواضع و زمزمه های آنان درباره لزوم مرزبندی با براندازان، جامه عینیت به خود بگیرد و بزرگان این جریان با کسانی که با نقاب اصلاح طلبی به دنبال افراطی گری و براندازی و همصدای با اپوزسیون خارج نشین هستند به صراحت و به دور از هرگونه رفتار دو پهلو و به قول امام خمینی(ره) «قاطعانه» ایستاده و مرزبندی کنند آن ها باید بدانند بسیاری از بدنه اجتماعی اصلاحات می خواهند در چارچوب قانون اساسی به فعالیت سیاسی بپردازند و تا این مرزبندی صورت نگیرد، راه برای سیاست ورزی بی دغدغه آنان فراهم نمی شود.
جریان اصلاحات برای فعال شدن نیاز به مرزبندی با برانداز و مخالفان نظام با نقاب دروغین اصلاح طلبی دارد.
پیامدهای نگاه غلط به مسأله اشتغال
سیدیاسر جبرائیلی در وطن امروز نوشت:
«متولدان دهه 60 در هر مقطعی وارد شدند با مشکل مواجه شدیم. از زمان ورود به دبستان تا دبیرستان و دانشگاه و الان هم بحث اشتغال و در آینده موضوع سالمندی آنها باید مورد توجه جدی قرار گیرد».
این اظهارات آقای اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیس جمهور درباره متولدان دهه 1360 شمسی، فارغ از واکنشها و آثار سوء روانی که در جامعه بر جا گذاشت، به این دلیل که نشاندهنده نوع نگاه دولت آقای روحانی به مساله جمعیت و اشتغال است، بسیار نگرانکننده است.
خلاصه دیدگاه آقای جهانگیری و همفکرانشان این است که جمعیت زیاد عامل بحران است و باید به جای تشویق ازدیاد جمعیت، جلوی رشد آن را گرفت. ریشه این دیدگاه نیز در یک نگاه غلط به اقتصاد است که باید نام آن را «بیماری قطری» گذاشت. در شرایط بیماری قطری، دولت نسبت خود به ملت را همچون نسبت یک پدر تولیدکننده به یک خانواده صرفا مصرفکننده میبیند که باید درآمدهای خود را در مقاطع گوناگون عمر فرزندان، صرف خوراک، پوشاک، رفاه و تحصیلشان کند و چون به مرحله جوانی رسیدند، برای اینکه دست به بزهکاری نزنند و گرفتار اعتیاد نشوند، بخشی از درآمد خود را صرف ایجاد شغل برای این فرزندان کند تا «سرگرم» باشند.
در مراحل بعدی نیز بخشی از درآمد پدر باید صرف ازدواج، مسکن و… این فرزندان شود. روشن است که در چنین نگاهی، هر چه تعداد فرزندان کمتر باشد، بهتر است و اساسا اگر خانواده بدون فرزند باشد، تمام درآمد خانواده صرف بیشینهسازی رفاه زن و شوهر خواهد شد. وقتی دولتی برای اداره کشور، به نسبت درآمدهای نفتی و تعداد جمعیت بیندیشد، قهرا به ملت به چشم سربار نگاه خواهد کرد و به این نتیجه خواهد رسید که هر چه جمعیت کمتر باشد، بیشینهسازی رفاه ملت از محل منابع محدود نفتی سهلتر خواهد شد.
برای اثبات بطلان این نگاه کافی است فرض کنیم در ایدهآلترین شرایط جمعیتی این دیدگاه ایجاد شده و در کشور پهناور ایران صرفا یک خانواده بدون فرزند زندگی میکنند اما یک واقعیت را به این شرایط اضافه کنیم و آن اینکه نفت وجود ندارد یا تمام شده است. در شرایط زندگی بدون نفت، این خانواده 2 نفره با توجه به اینکه نمیتوانند مایحتاج خود را از طریق فروش نفت و واردات تامین کنند، باید همه نیازهایشان را به دست خود تامین کنند. حال سوال اینجاست که آیا زمان و تخصص کافی برای بیشینهسازی رفاهشان در اختیار دارند؟ آیا چنین کشوری اساسا فرصت و امکان خروج از شرایط زندگی اولیه و پیشرفت را خواهد داشت؟ طبیعی است که پاسخ منفی است و هرچه تعداد جمعیت بیشتر شود، امکان تقسیم کار، تولید بیشتر، تنوع بیشتر تولیدات با توجه به تنوع در تخصص و در نهایت مبادله تولیدات برای بیشینهسازی رفاه بیشتر خواهد شد.
نگاهی به نقشه جمعیتی جهان به ما میگوید تراکم جمعیتی نهتنها به هیچوجه عامل عقبماندگی نبوده، بلکه نسبت جمعیت به وسعت جغرافیایی در اکثر کشورهای پیشرفته، بسیار بیشتر از این نسبت در اکثر کشورهای در حال پیشرفت یا عقبمانده است. کشورهای اروپایی در زمره پرجمعیتترین کشورها نسبت به وسعت سرزمینی هستند. برای مثال نسبت جمعیت به وسعت (Population Density) آلمان و انگلیس 5 برابر ایران، 5/2 برابر ترکیه، 5/5 برابر آفریقای جنوبی، 2 برابر غنا، 5 برابر تانزانیا، 3 برابر اتیوپی، 63 برابر لیبی، 26 برابر چاد، 19 برابر کنگو و 13 برابر سودان است. نسبت جمعیت به وسعت در کرهجنوبی 10 برابر ایران و در ژاپن 5/7 برابر ایران است.
لذا برخلاف تصور لیبرالهای ایرانی- البته اگر انشاءالله مسالهشان جهالت باشد و نه خدای ناکرده خیانت- جمعیت زیاد از عوامل اصلی پیشرفت کشورهاست. کشورهایی چون چین و هند که پرجمعیتترین کشورهای جهان هستند نیز در دهههای اخیر با تکیه بر همین قدرت جمعیتی با سرعت بسیار زیادی مسیر پیشرفت را طی کردهاند.
لیبرالهای ایرانی چون مدیریت اقتصاد را مساوی فروش نفت و مصرف آن میدانند، تصورشان این است که هر چه جمعیت کمتر باشد، درآمد سرانه بیشتر شده و سرانه رفاه نیز افزایش خواهد یافت، چنانکه قطر رتبه نخست دنیا را در سرانه تولید ناخالص داخلی (GDP per Capita) دارد.
به تبع همین نگاه است که هرگاه سخن از ایجاد شغل به میان میآید، مدیران دولت آقای روحانی و استراتژیستهای اقتصادی آن درباره منابع مالی اشتغال سوال میکنند و میگویند ایجاد هر شغل فیالمثل 100 میلیون تومان هزینه دارد و با توجه به میزان درآمد دولت، صرفا میتوان n تعداد شغل در سال ایجاد کرد. این سخن، ناشی از همان نگاه «ایجاد سرگرمی» به «ایجاد شغل» است. به سبب همین نگاه است که فیالمثل به جای اینکه نرخ خرید تضمینی گندم به موقع اعلام شود تا کشاورز تصمیم به کاشت گندم بگیرد و هم نیاز کشور تامین شده و هم از محل زنجیره تولید گندم اشتغال به وجود آید، ماهها در اعلام این نرخ تاخیر میشود و به سبب بیانگیزگی کشاورز برای کاشت محصول، شغلزدایی در این حوزه اتفاق میافتد و کشور به واردات محصولات کشاورزی وابستهتر میشود؛ در عوض 5/1 میلیارد دلار از صندوق توسعه ملی برای اعطای وام اشتغال به روستاییان برداشت میشود تا بلکه با پولپاشی و بدهکارسازی روستاییان، شغلی که در حوزهای اساسی چون کشاورزی از دست رفته، جبران شود. اینگونه است که دولت به فروش نفت وابستهتر میشود؛ چه، از محل پول نفت هم باید گندمی را که میتوانست کشت شود، وارد کند و هم باید از این محل وامی را برای اشتغال به روستاییان پرداخت کند.
باید گفت اساسا سیاست «اشتغال به مثابه هدف» یک سیاست کاملا غلط و ناشی از همان نگاه «سرگرمی» به اشتغال است. هدفگذاری مسؤولان کشور باید تامین نیازها و پیشرفت کشور باشد. اگر هدفگذاری به این شکل انجام شد، مدیریت کشور سعی خواهد کرد منابع انسانی موجود در کشور را در جهت رفع نیازها و رسیدن به اهداف پیشرفت هدایت کند. اینگونه است که اشتغال نیروی انسانی، نقش یک ابزار را ایفا خواهد کرد نه یک هدف. وقتی دولتی دروازههای خود را روی کالاها و خدمات خارجی باز کرده باشد و از محل منابع نفتی، هم نیازش به مصرف و هم نیازش به پیشرفت را با تولیدات خارجی ارضا کرده باشد، روشن است که به جای درک ارزش سرمایههای انسانی، جمعیت را سربار خود بداند. وقتی همه نیازها از محل واردات تامین شد، اشتغال نیز در قامت یک نیاز دیگر ظاهر خواهد شد که باید از محل درآمدهای نفتی رفع شود. این است که اگر جلوی واردات قابل تولید در داخل (چه رسمی و چه قاچاق) گرفته شود و برای تامین نیازها، متوجه داخل شویم، اشتغال برای ما نهتنها هزینهبر نخواهد بود، بلکه ثروتآفرین خواهد بود.
کشورهای غربی فقر منابع طبیعی خود را از طریق غارت دیگران جبران کردند و اکثر کشورهای فقیر امروز جهان نیز فقرشان در نتیجه غارتگری غرب است. ایران فقر منابع طبیعی ندارد و در زمره غنیترین کشورهای جهان است. به برکت انقلاب اسلامی، جلوی غارت شدن کشور توسط بیگانگان گرفته شده اما لیبرالها با سیاستهای ضدجمعیتی، در پی آنند که نیروی انسانی یعنی عامل بهرهبرداری از این منابع بومی و نعمت الهی را تضعیف کنند تا فرآیند غارت از سر گرفته شود تا بیگانه از منابع ما بهرهبرداری کند و ما از محل فروش منابع خود، نیازهای خود را وارد کنیم و در نتیجه این کوتهنگری، با اتمام منابع دچار افلاس شویم. یادمان نرود اواخر دوران قاجار بیگانگان بر بازار ایران مسلط شدند و تولید ایرانی را از بازار ایرانی محروم کردند تا ریشه تولید را بخشکانند. خزانه قاجار که صرف واردات شد و از جواهرات و مسکوکات خالی شد، کشور دچار افلاس شد.
ایران امروز، هم منابع سرشار طبیعی دارد و هم منابع سرشار انسانی که متولدان دهه 60 شمسی، در زمره گرانسنگترین این منابع انسانی هستند و هرجا نشان از پیشرفت و بالندگی و حرکت در مرزهای دانش میبینیم، اثری از این فرزندان و تربیتشدگان جمهوری اسلامی به چشم میخورد. نقمتانگاری این نعمت عظیم الهی، ریشه در دچار شدن ذهن برخی مدیران به «بیماری قطری» دارد. تردید نداریم که اگر نقمتانگاران جای خود را به این نعمات الهی بدهند، اقتصاد کشور راه پیشرفت را با سرعت بسیار بیشتری خواهد پیمود.
خطر تطهیر نوین برجام – امریکا
محمد اسماعیلی در جوان نوشت:
1-تفکیک میان انتظارات «دولت» با انتظارات «مردم» از شیوههایی است که میتوان به واسطه آن از اصل برجام – مذاکره دفاع و انتقادات وارده درباره برجام را به یک نقطه خیالی هدایت کنند.
«تفکیک» در حالی تبدیل به یک پروژه میشود که این تاکتیک بارها مورد استفاده قرار گرفته است که مهمترین آن تفکیکگذاری میان « دموکراتها و جمهوری خواهان» در امریکا بود و تفکیکهایی که در ادامه به آن اشاره خواهد شد. عبارس عراقچی در گفتوگویی که روز گذشته منتشر شد میگوید: « نکتهای که مشهود است و درست هم هست این است که انتظارات اقتصادی مردم پس از برجام برآورده نشده است». وی کمترین اشارهای به انتظارات اقتصادی – تجاری دولت از برجام نمیکند و سخنی از این مسئله به میان نمیآورد که آیا توقعات دولت از برجام در حوزههای مهم بانکی، تجاری، سوئیفت، سرمایه گذاری و اقتصادی برآورده شده است یا خیر.
نکته مهم اینجاست که عباس عراقچی همانند بسیاری از دولتمردان میان انتظارات مردم با انتظارات دولت از برجام تمایز قائل میشود که بدین معناست که انتظارات دولت از برجام محقق شده است!
این در حالی میباشد که انتظارات مردم برگرفته از شعارهای مقامات ارشد دولتی است و ناشی از وعدههای دستگاه دیپلماسی در حین و بعد از امضای برجام است. بنابراین تفاوت و تمایزی نباید میان این دو قائل شد و باید پاسخ داده شود که چه نسبتی میان طیف وسیعی از انتظارات دولت با روح حاکم بر سیاست خارجه دولت امریکا و نه شخص دونالد ترامپ است.
2-طی چند ماه اخیر تلاش شده انتقادات وارده نسبت به «متن» برجام و «رویکرد» تیم مذاکره کننده کشورمان به سمت یک هدف مصنوعی نشانه گیری شود تا توافق هستهای به مفهوم«اصل مذاکره مستقیم با ایالات متحده»هویت و اصالت خود را حفظ کند. هدف مصنوعی شخص دونالد ترامپ است و نه دولت امریکا ؛به این معنا که تلاش میشود جامعه ایرانی میان ترامپ با امریکا و بین«اصل مذاکره مستقیم با غرب»با«هویت برجام»تفاوت و تمایز قائل شود.
به بیان بهتر ایرادت وارده نسبت به اصل توافق در کانالی مدیریت شود که اصل برجام – اصل مذاکره دچار خدشه نشده و به جای آن شخص دونالد ترامپ مورد هجمه قرار گرفته و نتیجه چنین طرحریزی آن است که انتقادات به جای آنکه به رویکرد و عملکرد دولت متمرکز شود به سمت ترامپ منتهی میشود! با اغماض نسبت به عملکرد تیم مذاکره کننده کشورمان ، عامل هزینه زا شدن برجام در حوزههایی مانند اقتصادی، سیاسی ، حقوقی و بین المللی تفکرات حاکم بر دستگاه سیاست خارجه امریکا و نوع دیپلماسی غرب با ایران است کمااینکه همزمان باراک اوباما و دونالد ترامپ برجام را نقض و از اجرای تعهدات خود سرباز زدهاند.
3- محمدجواد ظریف نیز در جدیدترین موضع گیری خود بیان میکند: « … ترامپ از روزی که سر کار آمده، تلاشهای خود را برای از بین بردن برجام انجام داده است و ما در این دوران شاهد بدعهدیهای امریکا در مورد برجام هستیم… این واقعیت وجود دارد که اگر امریکا این اشتباه را مرتکب شود و از برجام خارج شود، قطعاً این اشتباه دردناکی برای امریکاییها خواهد بود». رئیس دستگاه سیاست خارجه بدعهدی را تنها به شخص ترامپ و نه ایالات متحده و یا باراک اوباما تخصیص داد، یعنی رئیس جمهور سابق این کشور سهمی در عدم اجرای تعهدات امریکا و نقض برجام ندارد!
وزیر امور خارجه در عبارت مورد اشاره نیز همانند موضع گیریهای گذشته خود از عنصر«تهدید» بدرستی استفاده نکرده و به جای اینکه بگوید طرف ایرانی نیز از برجام خارج خواهد شد و حقوق خود را از مسیرهای پیش بینی شده در متن برجام و مجاری حقوق بین الملل دنبال خواهد کرد تنها امریکا را توصیه به مراعات میکند!
4-فقدان «پیگیری حقوق تضییع شده ایران در برجام» توسط وزیر امورخارجه و دستگاه متبوع بهواسطه نقض آن توسط امریکا و اروپا نیز نکته دیگری است که با برگزاری یازدهمین جلسه کمیسیون مشترک برجام در جمعه گذشته بیشتر خودنمایی کرد.
در حالی یازدهمین جلسه کمیسیون مشترک برجام برگزار شد که درست یک هفته پیش از آن محمدجوادظریف از نقض برجام گفته بود و بدون اینکه در این جلسه از نقض برجام توسط اروپا سخنی به میان بیاید یا امریکا – اروپا ملزم به اجرای تعهدات مندرج در برجام شوند این جلسه نیز بدون دستاوردی حداقلی به پایان رسید. به راستی اگر اروپا به گفته وزیرخارجه برجام را نقض کرده چرا نباید هزینههای بین المللی آن (حداقل بر اساس سازوکار حل و فصل اختلافات موجود در متن برجام) را بپردازد؟
5-این پرسش همچنان بعد از 33ماه باقی است که چرا بعد از هزینههای متعدد برجام در حوزه سیاست داخلی و خارجی و حوزه اقتصادی، چرا اصل مذاکره مستقیم با امریکا از سوی مذاکرهکنندگان و دولتمردان مورد تردید قرار نگرفته و به جای آن تلاش میشود با 1- پروژه تفکیک گذاری میان ترامپ –امریکا وانتظارات مردم- انتظارات دولت و 2- پیگیریهای کم رمق و دم دستی، در جامعه رضایت عمومی نسبت به اصل برجام ایجاد کرده و زمینه برای مذاکرات آتی هموار شود؟
چرا نباید اصل مذاکره مورد خدشه قرار بگیرد و به جای آن نقاط خیالی مورد هجوم قرار بگیرد؟
«رجل» در تنگنای تعریف دقیق
بهمن کشاورز در ایران نوشت:
1- خبر تعریف معیارها و شرایط لازم برای تشخیص رجل سیاسی و مذهبی و مدیر و مدبر بودن ابتدا خوشحال کننده بود؛ زیرا این تصور را ایجاد کرد که بالاخره پس از سالهای دراز سرگردانی در این مورد پایان یافته است. اما با ملاحظه بیانات سخنگوی محترم شورای نگهبان در این خصوص موارد قابل تأملی به نظر رسید.
2- گفته شده است متن قوانین، آرای دادگاهها و قراردادها باید از صفت و قیود مبهم و به طور کلی الفاظ و عبارات دارای ایهام خالی باشد. در گفتههای سخنگوی محترم شورای نگهبان که مصوبه شورای مذکور را تبیین میفرمودند به موارد متعددی که با این قاعده سازگار نیست، برمیخوریم:
الف) «آگاهی لازم به دین اسلام و مذهب تشیع» که مشخص نیست حد این لزوم چیست؟ آیا این فرد باید مثلاً مجتهد مطلق باشد یا مجتهد متجزی یا کسی باشد که مثلاً مدرک کارشناسی از دانشکده الهیات داشته باشد و…
ب) «در تدین و مناسک دینی در زندگی فردی از ویژگی برجستهای برخوردار باشد؛ به گونهای که در میان مردم مشهور باشد.» احراز این موارد از چه طریق ممکن است؟ آیا باید در احوال کاندیداها تجسس کامل شود که مثلاً اهل نماز شب و قائم اللیل و صائم الدهر هستند؟ و عواملی که در پی احراز این موارد هستند، چه ویژگیهایی باید داشته باشند؟
ج) در مورد رجل سیاسی گفته شده که باید «قدرت تحلیل و درک آنها از مسائل و پدیدههای سیاسی به جهت آگاهی عمیقشان از مسائل اجتماعی، اقتصادی اعم از داخلی و بینالمللی و حضورشان در صحنههای سیاسی به نحوی باشد که همواره مصالح نظام اسلامی و معیارهای اصیل انقلابی در عملکرد آنها لحاظ شده باشد…» ملاحظه میشود که الفاظی چون «قدرت تحلیل و درک»، «آگاهی عمیق»، «حضور در صحنههای سیاسی»، «مصالح نظام اسلامی» و «معیارهای اصیل انقلابی» باعث شده است که با معادلهای چندین مجهوله مواجه باشیم. اینکه در پایان این بند گفته شده «به گونهای که در میان مردم به این خصوصیت شناخته و مشهور باشند»، نه تنها ابهام را برطرف نمیکند بلکه بر سرگردانی میافزاید. منظور کدام مردم در چه سطحی از سواد و اطلاعات و… هستند؟
د) در مورد مدیر نیز تعبیرهای «شایستگیهای ذاتی و اکتسابی»، «استفاده بهینه از منابع انسانی»، «با رعایت حداکثر بهرهوری»، «اهداف کلان نظام» و «ارزشهای حاکم بر جامعه» باعث شده که در اینجا نیز با ابهامات و پرسشهای بی پاسخ بسیار مواجه باشیم.
ﻫ) آنجا که بحث «مدبر» مطرح است، «توانایی پیشبینی و عاقبتاندیشی نسبت به امور مبتنی بر عقلانیت» و «قدرت حل مشکلات و برون رفت آنها به نحو شایسته» آمده است که ایضاً مدبر را نیز به مدیر و رجل مذهبی و سیاسی ملحق میکند.
3- سپس شورای محترم نگهبان تفصیل شرایط را در 11 بند بیان فرموده است که در بندهای مذکور به «سوابق کافی و قابل ارزیابی»، «تصدی برخی مسئولیتها و مدیریتهای کلان»، «سلامت و توانایی لازم جهت ایفای مسئولیتهای ریاست جمهوری»، «سن متناسب» و «صلاحیتهای علمی لازم» برمیخوریم. ملاحظه میشود که سلسله ابهامات کماکان ادامه پیدا کرده است.
4- در بندهای 6 و 8 و 9 موارد مشخص و روشنی بیان شده که قابل ارزیابی است. اما بندهای 10 و 11 نیز در بردارنده مفاهیمی مبهم است. زیرا برای ویژگیهای سلبی مندرج در این دو بند لزوم تصریح آنها در احکام قطعی دادگاهها قید نشده و لاجرم راه تفسیر و تعبیر و اعمال سلیقه باز خواهد ماند.
5- مشکلی که از زمان تصویب قانون اساسی تا این زمان مطرح بوده یعنی بحث جنسیت کماکان لاینحل مانده است.
6- البته سخنگوی محترم فرمودهاند جزئیات امر از طرف مجلس- یعنی در اصلاح قانون انتخابات- مشخص خواهد شد. گمان میرود با توجه به ابهامات و پیچیدگیهای موجود در این دستورالعمل آنچه مجلس تصویب کند، احتمالاً به کرات بین مجلس و شورای نگهبان رفت و آمد خواهد کرد و عاقبت راهی مجمع محترم تشخیص مصلحت نظام خواهد شد. به هر حال باید منتظر ماند و نتیجه را دید. والله اعلم
آتش زدن قیصریه
در سرمقاله صبح نو آمده است:
باور این نکته که آدمها چگونه تغییر میکنند، گهگاه سخت و دشوار است و این گردش روزگار در عالم سیاست خیلی زودتر خود را بازتاب میدهد؛ چه اینکه امر سیاسی متوقف بر کنشگری و فعالیت است و آنجایی که محل تزاحم قرار میگیرد، لحظهای است که میتوان تغییر فرد را لمس کرد و چه بسیار افرادی که در پیچ تاریخی زندگی خودشان، مسیر درست را انتخاب نکردهاند (اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً).
آنچه در روزهای آخر سال در صحنه سیاسی شاهدیم، نمونههایی از این نابسامانیهای فردی است که عزم کردهاند به واسطه منافع شخصی خویش که مورد بازپرسی نظام قضایی قرار گرفته، قیصریه را به آتش بکشند؛ آنهم با جنجال آفرینی و اتهام زنی روی خطوط امنیت ملی و تولید پیامهای مخرب در جهت منافع سلطه گران بین المللی.
جمهوری اسلامی در عمر چهل سالهاش، بحرانهای ریز و درشتی را از سر گذرانده و نه این جریانات انحرافی در قد و اندازه بحران آفرینی است و نه کشور، بیدی لرزان. کُری خوانیهای بی انتها هم لحظهای که با دست سخت تنبیه قانونی مواجه شود، به تاریخ سپرده خواهد شد، مانند دیگرانی که این راه رو به انحطاط را پیمودهاند و از آنها دیگر یاد و خاطرهای نیست. این جریان چه بسا یاد و خاطرهای تلخ برای کشور داشته باشد، از ندانم کاریها، قبیله گرایی ها و نابودی فرصتهای بزرگی که پیش روی پیشرفت ایران بود و آنها نگذاشتند محقق شود.