جمعه , ۱۶ آذر ۱۴۰۳
صفحه اول » فرهنگ » جزیره ووزروژدنیا، محلی برای آزمایش سلاح‌های بیولوژیک.

جزیره ووزروژدنیا، محلی برای آزمایش سلاح‌های بیولوژیک.

جزیره‌ای متروک که محل آزمایش‌های محرمانه شوروی بود ‌

جزیره ووزروژدنیا در جریان جنگ سرد به محلی برای انجام آزمایش‌های کاملا محرمانه روی باکتری‌های شدیدا بیماری‌زا تبدیل شده بود. امروز بیش از دو دهه از توقف آن آزمایش‌ها می‌گذرد، اما میراث آن همچنان پا بر جا است.

روی مرز میان ازبکستان و قزاقستان، و در میان کیلومترها بیابان سمی، جزیره‌ای دیده می‌شود. یا شاید بهتر باشد بگوییم چیزی هست که قبلا جزیره بوده.

در گذشته، وقتی که دریاچه آرال چهارمین دریاچه بزرگ دنیا بود و سرشار از ماهی، ووزروژدنیا محل زندگی ماهیگیرانی بود که روستای خود را میان تالاب‌های فیروزه‌ای بنا کرده بودند.

اما سال‌ها استفاده بی‌رویه از آب رودخانه‌هایی که به این دریاچه سرازیر می‌شدند باعث شد تا از سطح آب آن شدیدا کاسته شود و شن و خاک جای دریاچه را بگیرد. آب این رودخانه‌ها را برای آبیاری مزارع پنبه منحرف کرده بودند. امروزه تنها چیزی که از این سرزمین زیبای باستانی باقی مانده لایه‌ای شن شور است که به آفت‌کش‌های سرطان‌زا آلوده شده.

دمای خاک در این نقطه خیلی وقت‌ها به ۶۰ درجه سانتیگراد می‌رسد و تنها اثری که از زندگی به چشم می‌خورد تنه خشک درختان مرده است و شترهایی که در سایه قایق‌های بزرگ به‌گل‌نشسته خوابیده‌اند.

این جزیره حالا چنان بزرگ شده که مساحتش به ده برابر مساحت اولیه‌اش می‌رسد و چون یک شبه‌جزیره به ساحل سابق دریاچه چسبیده. اما چیزی که باعث شد این محل به یکی از مرگبارترین نقاط روی کره زمین تبدیل شود، یکی دیگر از پروژه‌های شوروی سابق بود.

از دهه ۱۹۷۰ به بعد، ووزروژدنیا شاهد چندین اتفاق بدشگون بود. در ۱۹۷۱، محقق جوانی بعد از این‌که قایق تحقیقاتیش، از غباری قهوه‌ای عبور کرد بیمار شد. چند روز بعد مشخص شد که آبله گرفته. اما نکته عجیب این بود که او قبلا در برابر آبله واکسینه شده بود. با این‌که حال او خوب شد، اما شیوع این بیماری در شهرش باعث ابتلای نه نفر دیگر شد که سه نفرشان جان باختند. یکی از آن سه نفر برادر کوچکترش بود.

یک سال بعد، جسد دو ماهیگیری که گم شده بودند در قایقشان در آن حوالی پیدا شد. عقیده متخصصان بر این است که آن‌ها از طاعون مرده بودند. چندی نگذشت که تعداد زیادی ماهی مرده به تور محلی‌ها افتاد. هیچ‌کس نمی‌داند دلیلش چه بود. سپس در ماه مه ۱۹۸۸، ۵۰ هزار راس بز کوهی که در علفزارهای آن منطقه در حال چرا بودند خیلی ناگهانی و ظرف تنها یک ساعت مردند.

اسرار این جزیره، حل‌نشده باقی مانده. دلیل اصلیش این است که شما نمی‌توانید به راحتی وارد این منطقه بشوید. در پی خالی شدن ووزروژدنیا از سکنه در دهه ۱۹۹۰، سفرهای اکتشافی به آن خیلی محدود بوده. نیک میدلتون، خبرنگار و استاد جغرافی از دانشگاه آکسفورد، در سال ۲۰۰۵ فیلمی مستند از این جزیره تهیه کرد. او می‌گوید “می‌دانستم که چه کارهایی در این جزیره شده، برای همین با یک نفری که قبلا برای ارتش بریتانیا کار می‌کرده تماس گرفتیم و او آمد و اعضای تیم را راهنمایی کرد. راستش را بخواهید با صحبت‌هایش من یکی را که زهره‌ترک کرد.”

آن شخص دیو باتلر بود که در نهایت با آن‌ها همسفر شد. به گفته او “ممکن بود خیلی اتفاقات بدی بیافتد”. آقای باتلر از روی احتیاط و از یک هفته قبل از شروع سفر برای اعضای تیم آنتی‌بیوتیک تجویز کرد. از زمان ورود به منطقه مجبور بودند از ماسک‌های پیشرفته استفاه کنند و چکمه‌های پلاستیکی ضخیم و لباس‌های یک‌تکه سفید‌رنگ بپوشند.

شاید فکر کنید که دچار توهم شده بودند، ولی ترسشان بی‌دلیل نبود. عکس‌های هوایی سازمان جاسوسی آمریکا در سال ۱۹۶۲ نشان می‌داد که بر خلاف جزایر دیگر که اسکله و انبار ماهی داشتند، این جزیره پادگان داشت و میدان مشق. ولی این همه ماجرا نبود و ساختمان‌های تحقیقاتی، لانه حیوانات و محلی سر باز برای انجام آزمایش هم دیده ‌می‌شد. این جزیره به یک پایگاه نظامی خطرناک تبدیل شده بود –

این پروژه کاملا محرمانه بود، و حتی روی نقشه‌های موجود در شوروی هم دیده نمی‌شد. اما کسانی که از وجودش خبر داشتند با نام آرالسک-۷ به آن اشاره می‌کردند. این مکان با گذر زمان به کابوسی واقعی تبدیل شد، جایی با سیاه‌زخم، آبله و طاعون. امراض عجیب‌وغریبی مثل تب مالت، تب خرگوش و تیفوس هم در منطقه دیده می‌شد.

این جزیره تا حدی دورافتاده بود که تا قرن نوزدهم کشف‌نشده باقی مانده بود، و به همین خاطر محل مناسبی برای مخفی شدن از دست سرویس‌های جاسوسی غربی بود. حتی دریاچه اطرافش هم مانند یک خندق طبیعی از ورود افراد ناشناس جلوگیری می‌کرد.

این مشخصات باعث شد تا بزرگترین محموله میکروب سیاه‌زخم در تاریخ بشر را در این محل دفن کنند. محموله‌ای که معلوم نیست از کجا آمده، ولی احتمال می‌رود که در مجموعه در کارخانه‌ای در نزدیکی شهر یکاترینبورگ، تولید شده باشد.

آرالسک-۷ بخشی از برنامه تولید سلاح‌های بیولوژیک عظیمی بود که شامل ۵۲ مرکز تولیدی در سراسر شوروی می‌شد، و بیش از ۵۰ هزار کارمند داشت. میکروب سیاه‌زخم را در خمره می‌ریختند تا تخمیر شود، و چنان لی‌لی به لالایش می‌گذاشتند که انگار دارند آبجو می‌سازند.

در سال ۱۹۸۸، یعنی نه سال بعد از این‌که نشت سیاه‌زخم از مجموعه ۱۹ به مرگ حداقل ۱۰۵ نفر انجامید، رهبران شوروی بالاخره تصمیم گرفتند تا ذخایر این میکروب را نابود کنند. میکروب‌های سیاه‌زخم را در خمره‌های بزرگی ریختند و با وایتکس قاطی کردند، و بعد از انتقال به شهر بندری آرالسک (این شهر حالا حدود ۱۶ کیلومتر با ساحل دریاچه فاصله دارد) با قایق به ووزروژدنیا بردند. چیزی حدود ۱۰۰ تا ۲۰۰ تن محلول سیاه‌زخم داخل چاه ریخته شد و از خاطره‌ها پاک شد.

باکتری سیاه‌زخم بیشتر مواقع در قالب هاگ (اسپور) به زندگی خود ادامه می‌دهد – حالتی منفعل با قابلیت بقاء بسیار بالا. تقریبا هر بلایی بر سرشان بیاورید باز هم زنده می‌مانند – از مواد ضدعفونی‌کننده بسیار سمی گرفته تا پخته شدن به مدت دو ساعت در دمای ۱۸۰ درجه سانتیگراد.

این هاگ‌ها وقتی در زمین دفن شوند می‌توانند صدها سال به بقای خود ادامه دهند. برای مثال، یکی از مواردی که در جریان حفاری در محل یک بیمارستان قرون وسطی در اسکاتلند کشف شد همین هاگ سیاه‌زخم بود – آن هم در کنار بقایای چندصد ساله آهکی که برای کشتنش استفاده کرده بودند.

همین اواخر بود که یک پسر دوازده ساله بعد از ابتلا به سیاه‌زخم در شمال روسیه درگذشت. شیوع این بیماری ۷۲ نفر، از جمله ۴۱ کودک، از عشایر ننتسی را روانه بیمارستان کرد و باعث مرگ هزاران گوزن شمالی شد. به نظر می‌رسد که منشاء این بیماری جسد گوزنی بوده باشد که ۷۵ سال پیش از آن مرده بود و یخش به خاطر موج گرما آب شده بود.

همان‌طور که احتمالا حدس می‌زنید، تمهیدات روس‌ها برای از بین بردن این محموله کافی نبود. سال‌ها بعد از فروپاشی شوروی، و در پی حملات توکیو و برملا شدن برنامه تولید سلاح‌های بیولوژیک عراق، نگرانی‌ها از احتمال دسترسی گروه‌ها و کشورها به باکتری‌های بیماری‌زا و استفاده تسلیحاتی از آن‌ها شدت گرفت. برای همین دولت ایالات متحده چند تیم متخصص را برای انجام آزمایش به این محل فرستاد.

محل دقیق دفن محموله سیاه‌زخم هرگز افشاء نشد، اما بعدا معلوم شد که اهمیتی نداشته. چاه‌ها چنان بزرگ بودند که در عکس‌های ماهواره‌ای به خوبی معلوم بودند. در برخی از نمونه‌های خاک هاگ زنده سیاه‌زخم پیدا شد، و دولت ایالات متحده قول داد شش میلیون دلار برای پاکسازی محل هزینه کند.

برای این کار خندقی عمیق کنار چاه‌ها کنده شد، سطح داخلی آن با پلاستیک پوشانده شد، و هزاران کیلوگرم پودر وایتکسی قوی در آن ریخته شد. تنها کاری که بعد از آن باید انجام می‌شد انتقال چندین تن خاک آلوده به این خندق بود. این کار در دمای ۵۰ درجه و با لباس‌های ایمنی انجام شد. این پروژه در کل چهار ماه طول کشید و ۱۰۰ کارگر محلی برای انجامش استخدام شدند.

پروژه موفقیت‌آمیز بود. پودر وایتکس بالاخره بعد از شش روز کارش را کرد و هاگ‌ها نابود شدند.

اما غائله به این راحتی‌ها قرار نیست ختم به خیر شود. نیم قرن آزمایش در فضای باز باعث شده تمام جزیره آلوده شود. لس بیلی، متخصص سیاه‌زخم در دانشگاه کاردیف، می‌گوید “بگذارید خیالتان را راحت کنم. آنجا قطعا هنوز هم سیاه‌زخم پیدا می‌شود.” او سابقا به مدت یک دهه در پورتون داون، مرکز تحقیقات سلاح‌های بیولوژیک سابق بریتانیا، کار می‌کرده.

کافی است گورهای حیوانات آلوده به این میکروب، یا گور بی‌نشان زنی را که دهه‌ها قبل به خاطر تماس با مواد عفونی جان سپرده بود به معادله اضافه کنید تا به وخامت اوضاع پی ببرید. آقای بیلی می‌گوید “حتی وقتی حیوانی را دفن می‌کنید، باید دو سه متری پایینتر از سطح خاک باشد. اگر در آن ناحیه سیل بیاید، هاگ‌ها ممکن است با کمک آب به سطح زمین نزدیک شوند و کرم‌های خاکی آن‌ها را جابه‌جا کنند.”

اما مساله ترسناک این است که شما لازم نیست برای پیدا کردن چنین محلی تا استپ آسیای مرکزی سفر کنید. گروینارد جزیره‌ای کوچک در نزدیکی سواحل اسکاتلند است. این جزیره بین سال‌های ۱۹۴۲ و ۱۹۴۳، یعنی تنها برای یک سال، مرکز برنامه سلاح‌های بیولوژیک بریتانیا بود. در جریان آزمایش گوسفند‌ها را با طناب در فضای باز می‌بستند یا داخل جعبه‌های چوبی می‌گذاشتند، و سپس آن‌ها را در معرض مقدار زیادی باکتری سیاه‌زخم قرار می‌دادند. در یک مورد باکتری‌ها را با انفجار در جزیره پخش کردند و یک بار هم با هواپیما روی سطح جزیره پاشیدند.

مرگ‌ومیر گوسفندها بعد از سه روز شروع ‌شد – آقای بیلی می‌گوید “تشخیص این‌که دلیل مرگ حیوان سیاه‌زخم بوده آسان است. لاشه ورم می‌کند و آثار خون‌ریزی داخلی دیده می‌شود.” – و لاشه‌هایشان را به دقت دفع می‌کردند. محققان لاشه‌ها را می‌سوزاندند و حتی یک بار صخره‌ای را با انفجار روی لاشه‌ها ریختند تا آلودگی پخش نشود.

همین تعداد آزمایش چنان جزیره را آلوده کرد که تلاش‌های اولیه برای پاکسازی آن ناموفق بود و محل کاملا تخلیه شد.

تنها افرادی که طی نیم قرن پا به این جزیره گذاشتند محققان مرکز پورتون داون و دو برادری بودند که در اسکاتلند زندگی می‌کردند؛ برادران فلت. این دو برادر سالی یک بار با قایق پارویی و مجهز به لباس‌های ایمنی به این جزیره می‌رفتند و تابلوهای خطر را رنگ می‌زدند.

نمونه‌های خاکی که در سال ۱۹۷۹، تقریبا چهار دهه بعد، از این جزیره گرفته شد، نشان داد که در هر گرم خاک هنوز چیزی بین 3 هزار تا ۴۵ هزار هاگ سیاه‌زخم وجود داشت. طرح‌های زیادی برای حل این معضل پیشنهاد شد؛ از پوشاندن کل جزیره با بتون گرفته تا برداشتن لایه فوقانی خاک و ریختنش در اقیانوس اطلس شمالی.

در نهایت وجب به وجب سطح این جزیره ۲ کیلومتر مربعی با ۲۸۰ تن محلول فرمالدهید شست‌وشو داده شد و بالاخره در سال ۱۹۹۰ اعلام شد که کاملا بی‌خطر است. امروزه به راحتی می‌توان با قایق به این جزیره رفت – البته به شرط این‌که بتوانید کسی را راضی کنید که شما را ببرد.

خوشبختانه ووزروژدنیا به این راحتی قابل دسترسی نیست. میدلتون، باتلر و تیمشان برای این‌که به آنجا برسند ابتدا عرض قزاقستان را طی کردند و به روستایی در آن حوالی به نام کویلانی رفتند. قصدشان این بود که قایقی اجاره کنند و به همراه چند راهنما از دریاچه آرال عبور کنند. محلی‌ها طبیعتا خیلی برای رفتن به این جزیره علاقه نداشتند – میدلتون می‌گوید “حواسشان بود که نباید به آن نزدیک شوند” – و در نهایت مجبور شدند با کسانی که دنبال آهن‌پاره و دیگر چیزهای ارزشمند بودند هم‌سفر شوند.

مسمومیت غذایی اعضای گروه باعث شد تا سفر دچار تاخیر شود. البته خیلی هم بد نشد چون درست چند ساعت بعد از زمان اولیه حرکتشان طوفان شن بزرگی کل دریاچه و روستا را احاطه کرد. آقای باتلر می‌گوید “قیامت شد. قرار بود با آن قایق‌های بی‌دوام و سست وسط آن طوفان باشیم. فکر نمی‌کنم جان سالم به در می‌بردیم.”

روز بعد بالاخره به مقصد رسیدند. پایگاه به دو بخش تقسیم شده: شهر کنتوبک که برای زندگی محققان و خانواده‌هایشان ساخته شده بود، و مجموعه آزمایشگاه‌ها که در حدود سه کیلومتری جنوب آن واقع شده.

باتلر می‌گوید “حتی وقتی به جزیره رسیدیم راه زیادی تا مقصد اصلی مانده بود”. با این‌که این جزیره در ازبکستان واقع شده، اما گروه مجبور شده بود به خاطر سختی گرفتن ویزای این کشور از مسیر قزاقستان سفر کند.

آن‌ها در حالی که لباس‌های ایمنی پوشیده بودند با موتورسیکلت و بدون استفاده از نقشه از بیابان‌های مرکزی جزیره عبور کردند. به گفته باتلر “راهنماها احتمالا از خورشید استفاده می‌کردند”.

راهنماها با این‌که می‌دانستند کار خطرناکی است ولی چندین بار به شهر کنتوبک رفته بودند و به مرور لوله‌های مسی، سیم‌کشی‌ها و چراغ‌ها، و باقی چیزهای ارزشمند قابل فروش را کنده بودند و شهر را لخت کرده بودند. میدلتون می‌گوید “بار اول که شهر را می‌بینید، فکر می‌کنید که هنوز در دست ساخت است”.

کنتوبک امروزه شهری ویران و خالی از سکنه است. در آن نشانه‌هایی از زندگی مرفه دیده می‌شود که با چیزهای وحشت‌آور دیگری که به چشم می‌آید در تضاد است. یک طرف خانه و سالن غذاخوری و چند مدرسه است و در طرف دیگر تابلوهای شکسته پرسنل نظامی، کتاب‌های مارکس و لنین، و تانک‌های زنگ‌زده.

میدلتون می‌گوید “عجیب است چون حس زوال غریبی به انسان دست می‌دهد، ولی از طرف دیگر عناصری دیده می‌شود که با محیط اطراف هم‌خوانی ندارند، مثل یک نقاشی دیواری جنگی که کنار زمین بازی کودکان کشیده شده و یک اردک کارتونی را نمایش می‌دهد. حتی یک پرنده یا حشره هم نیست – سکوت محض است.”

آن‌هایی که برای لخت کردن شهر آمده بودند می‌خواستند هر چه سریعتر از جزیره خارج شوند، برای همین اعضای گروه تحقیقاتی وقت چندانی نداشتند و بعد از مدت کوتاهی شهر را به مقصد مجموعه آزمایشگاهی ترک کردند. باتلر می‌گوید “ما را تا ورودی مجموعه بردند و گفتند باقی مسیر با خودمان است. نمی‌خواستند پا داخل مجموعه بگذارند.”

چیزهایی که در محل پیدا کردند واقعا نگران‌کننده بود. میدلتون می‌گوید “ساختمان‌های تحقیقاتی اصلا پاکسازی نشده‌اند. انگار که فقط ساختمان‌ها را ویران کرده‌اند و رفته‌اند.”

مخزن‌های شیشه‌ای بزرگ حاوی مواد خطرناک به دیوارها آویزان است، و کف ساختمان‌ها با لوله‌های آزمایش شکسته و دیگر وسایل آزمایشگاهی پوشیده شده. لباس‌های ایمنی کهنه و مجهز به ماسک‌ها و لوله‌های تنفسی همه جا دیده می‌شود. حس و حال کلی این محل شبیه بازی‌های رایانه‌ای ویران‌شهری است.

اینجا بود که آقای باتلر تصمیم گرفت ملاحظات ایمنی را ارتقاء دهد. اعضای گروه سیستم‌های تنفسی خود را به وسایلی مجهز کردند که هوا را فیلتر می‌کند. او می‌گوید “غلظت مواد خطرناک معمولا در داخل ساختمان‌ها بیشتر است”. باکتری سیاه‌زخم تنها چیزی نبود که اعضای گروه را تهدید می‌کرد. فرمالدهید هم که ماده‌ای سرطان‌زا است در فضا وجود داشت.

اما چیزی نگذشت که اوضاع وخیم شد. آقای باتلر می‌گوید “بعد از تنها یک ربع حضور در محل بود که کپسول‌ها اشباع شدند”. اولین نشانه اشباع شدن فیلتر هوا بویی است که به مشام می‌رسد. به گفته او “مواد شیمیایی صنعتی با غلظت و خورندگی بالا چنین تاثیری دارند”.

در آن موقعیت اما دیگر مهم نبود که دلیلش چیست. خیلی سریع محل را ترک کردند. باتلر شب را در جزیره سپری کرد تا روز بعد به محلی برود که برای آزمایش در فضای باز استفاده شده بود. اما صبر بقیه اعضای گروه لبریز شده بود. او می‌گوید “راستش برای من هیجان‌انگیز بود. فرصتی بود تا هر چه را که تا آن روز آموخته بودم عملی کنم. ولی خب همه مثل من عجیب نیستند.”

باتلر تصمیم گرفت تا محض احتیاط هم که شده مجاری بینی تک‌تک اعضای تیم را بررسی کند تا اثری از هاگ سیاه‌زخم در آن‌ها نباشد.

نگرانی او کاملا وارد بود. سیاه‌زخم می‌تواند به چند روش متفاوت شما را بکشد، و نشانه‌های وحشتناکش بسته به روش ابتلا متفاوت است. یکی از آن‌ها مسیر جهاز هاضمه است که در میان جانوران گیاه‌خوار مانند گاو، اسب، گوسفند و بز مرسوم است و همچنان باعث مرگ انسان‌ها در کشور‌های در حال توسعه می‌شود. نشانه‌های گوناگونی دارد، اما معمولا با استفراغ، اسهال، و جراحت جهاز هاضمه، از دهان تا روده، همراه است.

اما در اغلب مواقع تماس پوستی هم کفایت می‌کند. مثلا در قرن نوزدهم، مرضی معروف به “بیماری پشم‌ریسان” از خطرات کاری افرادی بود که در صنایع ریسندگی بریتانیا کار می‌کردند.

اما ناخوشایندترین سرنوشت در انتظار کسانی است که میکروب سیاه‌زخم را تنفس کرده باشند. وقتی هاگ سیاه‌زخم وارد بدن می‌شود، در قدم اول خود را به غدد لنفاوی می‌رساند. هاگ‌ها در آنجا باز و تکثیر می‌شوند و در ادامه به خون راه پیدا می‌کنند. امری که باعث جراحات بافتی و خون‌ریزی داخلی می‌شود. باور بر این است که این روند می‌تواند ماه‌ها طول بکشد، اما در پایان فقط ۲۰ درصد کسانی که از این طریق به سیاه‌زخم مبتلا شده‌اند زنده می‌مانند.

تالیما پیرسون، زیست‌شناس در دانشگاه آریزونای شمالی، یکی از افرادی بود که در سکانس سویه میکروبی که باعث اپیدمی در یکاترینبورگ شده بود نقش داشت. او می‌گوید “این میکروب در حالت عادی هم یک سلاح بیولوژیک ایده‌آل است. منبع اصلی آن‌ها احتمالا محیط‌های طبیعی بوده.”

البته همه آن هم سیاه‌زخم معمولی نبود. آرالسک-۷ زمانی ساخته شده بود که شوروی داشت با ایالات متحده و بریتانیا رقابت تسلیحاتی می‌کرد. هدف این برنامه خطرناک افزایش مقاومت، واگیری و کشندگی باکتری‌های بیماری‌زایی بود که در حالت عادی هم بسیار کشنده بودند. تلاش‌های زیادی برای مقاوم‌سازی باکتری‌ها در برابر آنتی‌بیوتیک‌ها صورت گرفت و ویروس‌هایی تولید شد که می‌توانست حتی افراد واکسینه را هم مبتلا کند.

دانشمندان برای رسیدن به این هدف ابتدا باکتری‌های بیماری‌زا را از محیط طبیعی جدا می‌کردند، سپس آن‌ها را در مقیاس صنعتی کشت می‌دادند و در آن‌ها دنبال نمونه‌هایی با شاخصه‌هایی مناسب می‌گشتند. آقای بیلی می‌گوید “هر چه تعداد بیشتری در اختیار داشته باشید احتمال پیدا کردن مورد مناسب هم بیشتر می‌شود”.

اما در ۱۰ آوریل ۱۹۷۲ این سه کشور بر سر توقف تولید سلاح‌های بیولوژیکی به توافق رسیدند. این دقیقا همان لحظه‌ای بود که شوروی وحشتناکترین برنامه تسلیحاتی خود را راه‌اندازی کرد. رهبران شوروی این بار قصد داشتند از علم نوپای ژنتیک مولکولی استفاده کنند. نسل جدید سلاح‌های بیولوژیک دیگر کشت داده نمی‌شد، بلکه طراحی می‌شد.

این برنامه شامل یکی از سویه‌های شدیدا وحشتناک سیاه‌زخم می‌شد که به اس‌تی‌آی معروف است. اولین حسنش این بود که در برابر آنتی‌بیوتیک‌های متعددی مانند پنی‌سیلین، ریفامپین، تتراسایکلین، ماکرولید، کلرامفنیکل و لینکومایسین مقاوم بود. اما این تنها دلیل برای دوری کردن از اس‌تی‌آی نیست.

ظاهرا دانشمندان شوروی فکر می‌کردند که سیاه‌زخم به اندازه کافی وحشتناک نیست، برای همین تصمیم گرفتند که برای افزایش توانایی‌هایش چیزی به آن اضافه کنند: سمومی که باعث پارگی گلبول‌های قرمز و پوسیدگی بافت‌های بدن انسان می‌شد. آن‌ها ژن یکی از اقوام نزدیک میکروب سیاه‌زخم را استخراج کردند و با استفاده از آخرین روش‌های علمی به آن افزودند.

سیاه‌زخم در حالت طبیعی توده‌ای رشد می‌کند، اما این توده‌ها ممکن است در مجاری بینی گیر کنند و منجر به عفونت نشوند. برای همین روس‌ها آن‌ها را با دستگاه‌های صنعتی می‌سابیدند. نتیجه نهایی دانه‌هایی به اندازه تنها ۵ میکرون است – یعنی ۳۰ برابر نازکتر از موی انسان. آقای باتلر می‌گوید “این اندازه برای استنشاق کاملا ایده‌آل است”.

باتلر پیش از رفتن به جزیره محلی را برای ضد عفونی کردن در نظر گرفته بود: یک شیر آب در فضای باز به همراه مقادیر زیادی صابون ضدباکتری. تک‌تک اعضای گروه بعد از بازگشت لخت مادرزاد شدند و خودشان را شستند. او می‌گوید “باید مطمئن می‌شدیم که هیچ هاگی لای موهای تنمان گیر نکرده باشد”.

خوشبختانه همه نمونه‌هایی که او از مجاری بینی اعضای گروه گرفته بود منفی از آب درآمد. راهنماهای تیم هم که علاقه‌ای به استفاده از لوازم ایمنی نشان نداده بودند به سلامت بازگشتند. سیاه‌زخم ووزروژدنیا فعلا به سطح زمین راه پیدا نکرده.

اما دلیل اپیدمی‌های اسرارآمیز دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ چه بود؟ حالا مشخص شده که قایق محقق جوان از داخل توده‌ای از آبله تسلیحاتی که چندی پیش از آن در جزیره منفجر شده بود عبور کرده بود. این حادثه توسط رهبران وقت شوروی، از جمله یوری آندروپوف، رئیس کاگ‌ب، که بعدا رهبر این کشور شد، مخفی نگه داشته شد. مشخص نیست که دقیقا به کدام سویه آبله مبتلا شده بودند، ولی به گفته دیوید ایوانز، ویروس‌شناس در دانشگاه آلبرتا، به احتمال زیاد سویه ایندیا-۱۹۶۷ بوده.

این سویه‌ای بسیار مسری بود که ابتدا در مردی هندی که در ۱۹۶۷ به مسکو رفته بود کشف شد. می‌توان دو دلیل برای ابتلای کسانی که قبلا واکسینه شده بودند ارائه کرد: واکسن کار نکرده بود، یا آن‌ها در معرض مقادیر زیادی از این ویروس قرار گرفته بودند.

آقای ایوانز می‌گوید “انتقاداتی به آن واکسن ساخت شوروی مطرح بود، برای همین ممکن است که ایراد از آن بوده باشد. و البته تماس با مقادیر زیادی از هر چیزی می‌تواند بر تمهیدات ایمن‌سازی غلبه کند.” اگر ایراد از واکسن بوده باشد، ایندیا-۱۹۶۷ ویروس بسیار خطرناکی برای کسانی بوده که با آن تماس پیدا می‌کردند.

آیا هنوز احتمال دارد که این جزیره به این ویروس آلوده باشد؟ ایوانز می‌گوید “نه، قطعا مدت‌ها پیش از بین رفته”. آب شدن یخ منجمد به روس‌ها اجازه داده تا اجسادی را پیدا کنند که بر اثر شیوع آبله در سیبری مرده بودند. با این‌که این اجساد به مدت ۱۲۰ سال منجمد باقی مانده بودند، اما محققان در بقایای آن‌ها ویروسی پیدا نکردند. فقط دی‌ان‌ای آن باقی مانده بود.

آقای ایوانز روی یکی از سویه‌های این ویروس که برای ساخت واکسن استفاده می‌شود کار می‌کند. این سویه خاص تنها باعث عفونت پوستی موضعی می‌شود. او می‌گوید “ما در آزمایشگاهمان این ویروس را در دمای ۸۰- درجه سانتیگراد و شرایط ایده‌آل منجمد می‌کنیم، ولی با این حال با گذر زمان از شدت واگیریش کاسته می‌شود.”

و اما طاعون. با این‌که روس‌ها مشغول تسلیحاتی کردن این میکروب بودند، باکتری طاعون تا به امروز در سراسر آسیای مرکزی شایع است و تعداد افراد مبتلا به آن حتی در پی فروپاشی شوروی به شدت افزایش پیدا کرد. حالا فقط باید پاسخی برای ماهی‌ها و بزهای کوهی مرده پیدا کنیم. هر دو موضوع حل‌نشده باقی مانده، اما آلودگی فراگیر دریاچه آرال در آن زمان، و مرگ‌ومیر‌های دسته‌جمعی سالیان اخیر بزهای کوهی احتمالا به این معنی است که دلایل دیگری پشت مرگ ماهی‌ها و بزها بوده.

ووزروژدنیا در کلمه به معنی “حیات مجدد” است. باید امیدوار بود که باکتری‌های بیماری‌زای مدفون در این جزیره حالاحالاها به فکر حیات مجدد نیافتند.