جمعه , ۱۶ آذر ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » سرمقاله روزنامه ها!

سرمقاله روزنامه ها!

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

*****************

پروژه «ایران کوچک»!

سعدالله زارعی در کیهان نوشت:

ایران در حال مذاکرات رسمی با کشورهای انگلیس، فرانسه و آلمان پیرامون موضوعات منطقه‌ای موردنظر غرب است و در کانون این‌ گفت‌وگوها دو کشور سوریه و یمن قرار دارند، مقامات وزارت خارجه ایران از یک سو به طور صریح وجود گفت‌وگوی ایران و اروپا پیرامون مسایل منطقه‌ای را تایید می‌کنند و از سوی دیگر می‌گویند این ملاقات‌ها و «مذاکرات سطح بالای دیپلماتیک»، گفت‌وگوست و نه مذاکره در مفهوم حقوقی آن و این چیزی است که همواره میان ایران و اروپا جریان داشته است. این قلم سر آن ندارد درباره ماهیت این مواضع و سخنان طرفین بنویسد مهم این است که چه اتفاقی در حال وقوع است و وزارت خارجه ما دقیقا دارد چه کار می‌کند؟ در این خصوص نکاتی وجود دارد:

1- در ارتباط با «مذاکرات» ایران – اروپا چند سوال اساسی وجود دارد؛ مذاکره ایران و اروپا دقیقا پیرامون چیست و با چه دستور کاری همراه است؟ مهندسی مذاکرات دو طرف در دست چه کسانی است و به تعبیری پشت صحنه و کارگردانی مذاکرات را چه کسانی در دست دارند؟ انتخاب زمان مذاکرات به عهده چه کسی بوده است ایران یا طرف مقابل؟ مقصد آمریکا و اروپا در مذاکرات با ایران کجاست یعنی دقیقا برای دستیابی به چه هدفی مذاکره می‌کنند؟ مقصد طرف ایرانی و هدف خاص آن در این مذاکرات چیست؟ و نگاه غرب به ایران در حین مذاکرات منطقه‌ای چیست؟ این‌ها مهم‌ترین سوالاتی هستند که فراروی این مذاکرات قرار دارد و البته پاسخ تفصیلی به آنها در حوصله این یادداشت نیست.

2- آنچه بین ایران و طرف اروپایی جریان دارد، درواقع مذاکره ایران با طرف آمریکایی است چراکه کشورهای اروپایی در منطقه ما نفوذ و سیطره آنچنانی ندارند و این آمریکاست که در بخش‌های مهمی از منطقه حضور نظامی داشته و بر دولت‌هایی در منطقه سیطره دارد اما در فضای کنونی اگر گفته شود این آمریکاست که روبروی مقامات ایرانی در فلان شهر اروپایی مشغول مذاکره است، با واکنش شدید در ایران مواجه شده و موفقیت این مذاکرات در هاله‌ای از ابهام قرار می‌گیرد بلکه باعث شکست آن می‌شود، مقامات واشنگتن به سه کشور انگلیس، فرانسه و آلمان ماموریت داده‌اند تا از جانب آنان، خواسته‌های منطقه‌ای آمریکا را از طرف ایرانی مطالبه کنند. براین اساس همانطورکه در برجام هم شاهد بودیم و پیش از برجام نیز رئیس‌جمهور محترم از لزوم رها کردن 5+1 و حل‌وفصل موضوعات با علت‌العلل فشارهای موسوم به فشار جامعه جهانی یعنی آمریکا سخن گفت، در اینجا هم طرف‌های انگلیسی و فرانسوی درواقع مجریان پروژه آمریکا هستند اما خب طرف ایرانی هم متاسفانه اصرار دارد مذاکرات را ماهیتا اروپایی نشان دهد و برای جا انداختن آن به جای ارائه اسناد قابل قبول، یک مشت تحلیل تحویل ملت ایران می‌دهد که بله کشورهای اروپایی هنجارمحورند و آمریکا قدرت‌محور، بنابراین از آنجاکه بدعهدی آمریکا درمورد برجام، هنجارهای اروپایی را خدشه‌دار کرده است، اروپا علی‌رغم نظر آمریکا، برای حفظ برجام تلاش می‌کند و مذاکرات کنونی سه کشور اتحادیه و رئیس سیاست خارجی آن – خانم موگرینی – با وزارت خارجه ایران براساس حساسیت‌های اروپا روی هنجارهای خود صورت می‌گیرد!

3- هدف آمریکا و اروپا از این مذاکرات، دقیقا اخراج ایران از منطقه ومحصور کردن کشورمان در درون مرزهای جغرافیایی خود است. این هدف با این جمع‌بندی دنبال می‌شود که «ایران کوچک» به سرعت مضمحل می‌شود و فرو می‌پاشد.

اندیشکده آمریکایی «رند» اخیرا در مقاله‌ای تحلیلی با اشاره به وضعیت اقتصادی ایران نوشت: «اداره ایران کوچک برای مقامات جمهوری اسلامی از اداره ایران بزرگی که به سلیمانی افتخار می‌کند، دشوارتر است.»
هدف آمریکا و اروپا از این دور از مذاکرات این نیست که قدرت ایران را در منطقه تعدیل کنند تا جای تنفسی هم برای رژیم‌های عربستان و اسرائیل به وجود آید، کمااینکه برخلاف آنچه تصور می‌شد هدف آمریکای‌ها از بحث‌های هسته‌ای، رفع نگرانی‌های ناشی از امکان دستیابی ایران به تسلیحات هسته‌ای نبود، هدف متوقف کردن ایران هسته‌ای و خارج کردن آن از دور هسته‌ای در دنیا بود که تا محقق نکردند دست برنداشتند. آمریکا در منطقه ما دو پرونده اصلی دارد و روی آن زوم کرده است یکی پرونده سوریه است و دیگری پرونده یمن.

آمریکا به طور جدی روی حذف نظام سیاسی هم‌پیمان ایران در سوریه تمرکز دارد و این را کلید حل معادله ایران، فلسطین و لبنان مطابق الگوی خود می‌داند. آمریکا معتقد است اگر سوریه‌ای در جبهه مقاومت وجود نداشته باشد، امکان ادامه حیات جنبش مقاومت لبنان – حزب‌الله – و جنبش مقاومت فلسطین – حماس، جهاد و … – ازبین می‌رود و اسرائیل از خطر سقوط و حل در روندهای منطقه‌ رهایی می‌یابد براین اساس آمریکا اگر ناگزیر نباشد، به هیچ‌وجه به سوریه‌ای تن نخواهد داد که امکان ادامه تنفس حزب‌الله و مقاومت لبنان را بدهد و اما این طبیعی است که آمریکا و اروپا در ابتدای ماجرا، انتهای مقصود خود را بیان نکرده و با عبارات کلی – مثل ابراز نگرانی از قدرت منطقه‌ای ایران و یا ادعای اینکه دخالت‌های ایران باعث نگرانی اروپا و بعضی کشورهای منطقه شده است- جلو بیایید کما اینکه در بحث هسته‌ای آنان تا پیش از نشاندن ایران پای میز برجام، از لزوم توقف فعالیت صلح‌آمیز ایران سخن نمی‌گفتند و به عبارات کلی دیگری مثل ابراز نگرانی از بمب اتمی ایران می‌پرداختند.

در پرونده یمن، آمریکا و اروپا دقیقاً دنبال تحقق آن چیزی هستند که دولت متجاوز عربستان طی 36 ماه جنگ به آن دست نیافته است به عبارت دیگر مذاکرات طرف آمریکایی- اروپایی خود یک جنگ مکمل «برای به کرسی نشاندن اهداف طرف سعودی در این جنگ است. طرف سعودی خواسته‌هایی را به طور صریح بیان کرده که تحقق آن به معنای اشغال دائمی یمن توسط این رژیم و حاکمیت مطلق بر آن می‌باشد؛ عربستان با صراحت می‌گوید 1- انصارالله پایتخت را تحویل دهد 2- کلیه مراکز استان‌ها را تحویل دهد 3- کلیه سلاح‌های سنگین و نیمه سنگین را تحویل دهد. الان به فرض آنکه ما با طرف آمریکایی هیچ نوع مذاکره‌ای نداریم، اروپا به نمایندگی از آمریکا در حال پیگیری همین سه هدف است و البته همزمان با آن از وجود قحطی و بیماری یمنی‌ها و ضرورت پایان دادن به جنگ هم صحبت می‌کند اما در واقع آنان به ایران می‌گویند شما هدف خود را روی رفع قحطی و مداوای بیماران یمنی‌ها قرار دهید و ما هدف خود را روی تغییر سیاسی یمن و حذف مخالفان عربستان قرار می‌دهیم! در اینجا نیز هدف نهایی آمریکا و دنباله اروپایی آن این است که رژیم وابسته و منحط سعودی را بر منطقه حاکم نمایند کما اینکه هدف آنان در پرونده سوریه حاکمیت مطلق اسرائیل بر منطقه از طریق کوچک‌سازی ایران است.

4- در واقع می‌توان گفت اولین نتیجه مذاکرات منطقه‌ای، تضعیف شدید موقعیت امنیتی ما نه تنها در محیط منطقه بلکه حتی در محیط داخلی ایران است چرا که پس از آن، «ایران کوچک» به راحتی مورد حمله عربستان، رژیم صهیونیستی، آمریکا و اروپا که عمیقاً نسبت به ایران کینه دارند، قرار می‌گیرد. با این وصف وقتی پای مذاکرات منطقه‌ای و کوچک‌سازی ایران در میان باشد، مذاکره غرب پیرامون تسلیحات ایران محلی از اعراب ندارد. چرا که وقتی «قدرت» از ایران گرفته شد، کارایی موشک‌های عظیم ایران در حد کارایی تیر کمان پایین می‌آید و موجب نگرانی هیچ کس نمی‌شود. در این مذاکرات موقعیت امنیتی ایران در کانون توجه آمریکا و اروپا قرار دارد اما نه با ترجمه آن به موشک‌ها بلکه با ترجمه آن به محیطی که اگر نفوذ ایران نباشد، داعشی‌ها و النصره‌های آن از غرب و شرق کشور به سمت مرزهای ایران هجوم می‌آورند و اوضاع داخل را بهم می‌ریزند و چه کسی است که نداند در این شرایط از موشک‌ کاری برنمی‌آید چرا که موشک، اسلحه جنگ شهری نیست. بنابراین مذاکرات منطقه‌ای در متن خود حذف قدرت نظامی ایران از معادلات قدرت را نیز در پی دارد.

اما با کمال تأسف باید گفت بعضی از مقامات ایران یا نمی‌دانند و یا دانسته، بحث را از محل اصلی خود که قدرت منطقه‌ای ایران است خارج می‌کنند و به محل فرعی و تبعی که توان نظامی ایران است منتقل می‌نمایند. یعنی همزمان با اینکه مثلاً آقای عراقچی معاون سیاسی وزارت خارجه پس از مذاکره با معاونین وزرای خارجه انگلیس، فرانسه، آلمان و ایتالیا می‌گوید: اروپا و ایران می‌توانند در تمام موضوعات دو جانبه منطقه‌ای و بین‌المللی گفت‌وگو، تبادل نظر و رایزنی نه الزاماً مذاکره به معنای سیاسی و حقوقی آن داشته باشند» آقای روحانی در بندرعباس می‌گوید در بحث تسلیحات خود با کسی مذاکره نمی‌کنیم. به هیچ وجه گمان نمی‌کنم معنای آنچه بر زبان رانده می‌شود پیچیده است، معتقدم این ادبیات سرپوشی برای اتفاقات وحشتناکی است که در حال رخ دادن است.

5- طرف ایرانی در این مذاکرات دنبال تبدیل کردن ایران به یک کشور «عادی» است و در واقع تلاش می‌کند تا ایران را از «استثنا» به کشوری مثل بقیه تبدیل نماید. این البته جای نقد جدی دارد چرا که دقیقاً معنای آن نفی انقلاب و هویت نظام جمهوری اسلامی است و تبدیل ایران به کشوری مانند عمان یا کویت یا بورکینافاسو و یا سعودی و بازگرداندن ایران به زمانی است که در هیچ موضوعی استقلال نداشت و «منافع ملی» در آن کاملاً بی‌معنا بود. از اینکه بگذریم اصولاً آیا به فرض اینکه چنین چیزی میسر شود، آیا آمریکا، اروپا و… با عقب‌نشینی ایران از اقتدار منطقه‌ای خود، اجازه می‌دهند کشور ما در امورات اقتصادی و… مثل هر کشوری با کشورهای دیگر مراوده عادی داشته باشد؟ لیبی یک نمونه عبرت‌آمیز پیش‌روی ماست.

روند تسلیم‌پذیری در برابر غرب- برخلاف آنچه تصور می‌شود- به هیچ وجه مسالمت‌آمیز نخواهد بود. این به خصوص درباره ایرانی که با انقلاب اسلامی‌اش خشم عمیق غرب و رژیم‌های کینه‌توز منطقه‌ای را سبب شده، تأمل برانگیزتر است. تسلیم در برابر آمریکا و اروپا حتماً جنگی سنگین در پی خواهد داشت، جنگی که هر منطقه ایران را به بخشی در حال درگیر با قدرتی بیرونی و با بخشی دیگر داخلی تبدیل می‌گرداند این خوابی است که آمریکا و اروپا برای ایران دیده‌اند و چند روز پیش فرانسیس فوکویاما در «نشست جهانی حکومت» در دبی از آمادگی ایران برای وقوع یک انفجار خبر داد. البته نه پروژه «ایران کوچک» تحقق می‌یابد چون مردمی بزرگ برای عظمت کشور خویش آماده جانفشانی‌اند و نه پروژه تسلیم در برابر غرب به نتیجه می‌رسد چرا که اگر کسانی در جلسات خصوصی به آن تن داده باشند، میلیون‌ها ایرانی آماده بهم‌زدن چنین قرارها و قول‌هایی هستند. این انقلاب را نمی‌توان حبس کرد چرا که در پی تأمین مهمترین نیازهای مردم منطقه یعنی عزت، استقلال، آزادی و دین‌گرایی است. مردم عراق همین ایران قدرتمند را می‌خواهند تا پشتوانه امنیت و عزتشان باشد و مردم سوریه و مردم یمن و مردم در افغانستان و پاکستان و… نیز این گونه‌اند. مردم منطقه آمریکای اشغالگر، اسرائیل متجاوز و عربستان ستمگر را نمی‌خواهند و وجود آنان را دربردارنده هیچ خیری نمی‌دانند و این در حالی است که در طول صدها سال اخیر، مردم منطقه از ایران و ایرانی جز همکاری و خیر سراغ نداشته‌اند. بنابراین نمی‌خواهیم از «استثنا» در لیست آمریکای متجاوز و… خارج شویم، به خود زحمت ندهید!

آمار گزینشی اشتغال مسئولان را فریب ندهد

جواد غیاثی در خراسان نوشت:

با وجود آن که بیکاری به یکی از ابربحران های پیش روی کشور تبدیل شده است و  همه از تلاش برای حل این مشکل سخن می گویند، برخی اظهارات مسئولان اقتصادی دولت، نشان می دهد که به ابعاد و کیفیت این معضل بی اعتنا یا حتی از آن بی خبر هستند. متاسفانه، طی همین چند روز گذشته، مسئولان قوه مجریه چندین بار با استفاده گزینشی از آمار مرکز آمار، از عملکرد خوب خود در اشتغال زایی گفتند. این موضوع اگرچه شاید در مقام ارائه گزارش کار و همچنین انتشار اخبار مثبت ( و حذف جنبه های منفی)، قابل انتقاد جدی نباشد، اما احساس می شود که برخی از اعضای تیم اقتصادی، متوجه ابعاد این بحران و روند رو به رشد آن نیستند. در ادامه توضیح می دهیم که اولا آمار ارائه شده درباره اشتغال زایی در اقتصاد کشور، اگرچه درست است اما گزینشی است و به ویژه انتخاب نقطه شروع و مبنای مقایسه، فریبنده است. ثانیا دولت فعلی، همانند دولت های قبل، هیچ طرح موفقی برای اشتغال طراحی و پیاده سازی نکرده است. ثالثا آن چه در دولت های نهم تا دوازدهم در حوزه اشتغال رخ داده، تقریبا بی ربط با عملکرد دولت ها و در نتیجه تحولات طبیعی اقتصادی، به ویژه در بخش خدمات بوده است.

جنبه های نگران کننده تحولات بازار کار

طی سه سال گذشته، طبق آمار رسمی مرکز آمار، در مجموع برای 1.2 میلیون نفر و به طور متوسط سالانه برای حدود 414 هزار نفر شغل ایجاد شده است. این در حالی است که با گنجاندن سال 92 یا انتخاب فصول خاص، آمار کل اشتغال تا دو میلیون نفر و آمار سالانه هم تا 700 هزار نفر اعلام می شود. در هر حال، اشتغال 400 هزار نفری در سال اتفاق مثبتی است اما نباید با بزرگ نمایی و ارائه گزینشی آمار اشتغال زایی، چشم بر جنبه های نگران کننده بازار کار بست. مثلا طی همین سه سال، 551 هزار نفر هم که قبلا شاغل بودند، شغل خود را به دلایل مختلف از دست داده اند (طبق جدول 28 گزارش نیروی کار مرکز آمار). سرعت افزایش تعداد کسانی که قبلا شاغل بوده و طی همین سه سال بیکار شده اند، تا 200 درصد در سال هم می رسد. این یعنی یک اتفاق عجیب در حال وقوع است و بخش هایی از اقتصاد همچنان در حال تعطیلی و تعدیل شدید نیرو است. در سال 95 حدود 1.7 میلیون نفر بیکار قبلا شاغل داشته ایم که بیش از 600 هزار نفر از آن ها به دلایلی چون تعطیلی محل کار، اخراج و تعدیل نیرو یا درآمد کم بیکار شده اند. از نظر نوع فعالیت نیز حدود 450 هزار نفر از بیکارانِ قبلا شاغل، کارگر ساده بودند اما 360 هزار نفر هم متصدیان صنعتی و تکنسین ها بودند که شغل خود را از دست داده اند. این موضوع با بررسی تغییرات اشتغال زایی در بخش های مختلف که نشان می دهد در بخش های تولیدی و صنعت هیچ شغلی ایجاد نشده، تایید می شود.

چرا می گوییم دولت ها عملا هیچ کاری برای اشتغال نکرده اند؟

دلایل بسیار متنوعی وجود دارد که نشان می دهد هر چهار دولت گذشته، عملا هیچ تاثیر مستقیمی بر تحولات بازار کار نداشته اند بلکه آن چه رخ داده تحولات طبیعی بازار بوده است. طبق سال های گذشته، تمام اشتغال ایجاد شده صرفا در بخش خدمات بوده است که متاثر از رشد جمعیت، به طور طبیعی این گونه مشاغل به وجود می آید. مثلا افزایش جمعیت نیاز به عرضه بیشتر پوشاک ( و لو چینی یا ترک، وارداتی یا قاچاق)، تعمیرات تلفن همراه، پیرایش و … ایجاد می کند و این موضوع، باعث افزایش اشتغال می شود. دولت ها اگر بتوانند در بخش های تولیدی بر اشتغال بیفزایند، آن گاه می توانند بگویند ما شغل ایجاد کردیم. مثلا طی همین سه سال اخیر (93-94-95)، اشتغال در بخش صنعت 100 هزار نفر کاهش یافته و اشتغال در بخش کشاورزی حدود 100 هزار نفر (2 درصد) رشد کرده است؛ یعنی در بخش های تولیدی عملا اشتغال ثابت مانده است و همه 1.2 میلیون شغل ایجادشده در بخش خدمات بوده است.

شاید بپرسید که اگر روند تحولات بازار کار، طبیعی است و دولت ها نقشی نداشته اند، چرا در دولت های نهم و دهم، با همین روند طبیعی، بر تعداد شاغلان افزوده نشد؟ پاسخ چندان پیچیده نیست. طی این سال ها (84 تا 92) نیز در بخش خدمات حدود یک میلیون شغل ایجاد شده است (ناشی از رشد جمعیت). بخش صنعت هم اشتغال زایی اندک 400 هزار نفری داشته است. اما آن چه اشتغال زایی خالص این سال ها را تقریبا صفر کرده است، سقوط شدید 1.2 میلیون نفری اشتغال در بخش کشاورزی است که یکباره و ناشی از دو شوک سال 87 (در اثر سرمازدگی شدید زمستان 86) و خشکسالی سال بعد از آن بوده است. بنابراین اگر این اتفاقات غیرمترقبه را حذف کنیم، هیچ کدام از دولت ها تاثیر مستقیمی (منظور تاثیر طرح های دخالت فعال در بازار کار ALMPs است) نداشته اند؛ نه بنگاه های زودبازده احمدی نژاد و نه طرح های کاغذی دولت های بعد.

به طور کلی، می توان از این فرضیه دفاع کرد که نرخ بیکاری 12 تا 13 درصد برای اشتغال کشور، یک نرخ تعادلی است و در صورت تمایل به افزایش این نرخ با ورود افراد جدید، اقتصاد خود به خود ( با ساز و کارهای فشار تقاضا یا عرضه، به ویژه در بخش خدمات) اشتغال ایجاد می کند ( اتفاقی که از سال 92 به بعد رخ داده است) و اگر متقاضیان جدیدی برای شغل وجود نداشته باشد، اقتصاد هم شغل ایجاد نمی کند و البته نرخ بیکاری هم در سطح تعادلی خود ثابت می ماند ( اتفاقی که در دولت قبل رخ داد).

بنابراین دولت ها اگر می خواهند ادعای  ایجاد شغل داشته باشند، بهتر است به عملکرد خود در بخش های تولیدی یعنی کشاورزی و صنعت اشاره کنند و بگویند که با طرح هایی، ضمن جانشینی تولید داخل با واردات یا قاچاق، شغل ایجاد کرده اند. وگرنه بخش خدمات همیشه بر اساس نیروهای طبیعی، شغل ایجاد خواهد کرد. اما متاسفانه، در فضای عمدتا سیاسی و جناحی کشور، برخی علاقه دارند آمار را آن گونه که دوست دارند انتخاب و تفسیر کنند و از دستاوردهای خود بگویند و حتی اجازه می دهند که به منتقدان، ولو این که آن ها هم در ارائه آمار اشتباه کرده باشند، اهانت کنند.

لطفا بگویید کدام طرح؟

پیش از این درباره این که طرح های اشتغال زایی با عنوان اشتغال ضربتی، تسهیلات خرد و بنگاه های زودبازده در دولت های هفتم، هشتم و نهم، طبق بررسی های رسمی، شکست خوردند بحث کرده ایم. اما جالب است که برخی در دولت فعلی، ضمن گزینش برخی آمار رسمی و گاهی اغراق در آن و البته مقایسه ناصواب با دولت های گذشته، می گویند که “ما” شغل ایجاد کردیم! سوال این است که با کدام طرح شغل ایجاد کردید؟ طرح مشاغل عمومی؟ طرح حرکت؟ طرح رشد اشتغال فراگیر؟ یا بسته حمایت از توسعه اشتغال پایدار؟ قبلا با جزئیات توضیح داده ایم همه این طرح ها که در دولت یازدهم مطرح شد، روی کاغذ ماند و کار به آن جا رسید که حسن روحانی که در سال 92 وعده طرح جدی و جامع اشتغال زایی داده بود در برنامه تبلیغاتی سال 96 خود، صرفا حرف از “اجرای آزمایشی” برخی طرح ها در برخی استان ها زد و باز برای آینده وعده داد.

طرح اشتغال فراگیر و اشتغال روستایی هم که امسال چندین بار ابلاغ و مراسم آغاز اجرای آن هم برگزار شده، با کندی بسیاری پیش می رود. وزیر کار تازه دیروز گفت که این طرح از بهار سال آینده خیز می گیرد! بماند که ایرادات اساسی هم به ماهیت این طرح ها وارد است و حتی در صورت اجرا، چیزی فراتر از طرح های تکراری بنگاه های زودبازده و کارورزی نخواهد بود. البته برخی بخش های این برنامه ها، مثل طرح تکاپو امیدوارکننده است، اما سهم چندانی از کلیت طرح اشتغال فراگیر ندارد. به ویژه آن که کندی شدید دولت، در کنار سرعت تحولات بازار کار کشور، بر نگرانی ها می افزاید. اما نگرانی بیشتر از فرافکنی ها، تفسیرهای غلط از آمار و دل خوش بودن به آن، دوری تصمیم گیران از فضای جامعه و سیاسی دانستن همه انتقادات است. البته گویا برخی مسئولان ارشد اجرایی و تصمیم گیران اقتصادی، از ابعاد مختلف آمار بی اطلاع اند و با آن چه در جامعه و معیشت خانوارها در حال رخ دادن است هم سخت بیگانه اند.  با توجه به این که این موضوعات، باعث بی عملی و کندی بیشتر خواهد شد، وظیفه این یادداشت کوتاه، توجه دادن به برخی واقعیات با استناد به آمار رسمی بود. امید است که فرافکنی ها کمتر، بی توجهی ها به مهم ترین بحران کشور رفع و با تغییرات جدی در تیم اقتصادی دولت، سرعت عمل بیشتر شود.

همه دشمنان حجاب

محمدجواد اخوان در جوان نوشت:

بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا، حاوی نکات مهم سیاسی و اجتماعی بود که یکی از مهم‌ترین محورهای آن در خصوص تحرکاتی بود که برخی جریانات و افراد برای تهاجم به حجاب و پوشش زن ایرانی در روزها و هفته‌های اخیر در فضای مجازی و حقیقی دنبال نموده‌اند. از همین رو بد نیست که در خصوص افراد جریانات مهاجم به حجاب و عفاف، اندکی واکاوی صورت گیرد. به‌نظر می‌رسد مجموعه جریانات مؤثر در عملیات «تهاجم به حجاب‌» را در چند دسته می‌توان طبقه‌بندی کرد:

1- قدرتمندترین عامل مهاجم در این عملیات که در واقع نقش راهبری و هدایت جمعی این پروژه را دارد، همان دشمن دیرین انقلاب اسلامی یعنی «نظام سلطه» است. انگیزه سلطه‌گران برای حجاب‌زدایی از جامعه ایرانی، اولاً به تلاش برای استحاله و فروپاشی جامعه اسلامی ایران از درون بازمی‌گردد که حجاب در این میان نماد مهمی در ارزش‌های اسلامی و شاخصی تعیین‌کننده است؛ ثانیاً نگرانی آنها از الگوشدن حجاب اسلامی زن و تسری این فرهنگ به جوامع غربی است، چنانکه در سال‌های اخیر، بدون هیچ‌گونه ابایی در حال حجاب‌زدایی جبری از جوامع غربی نیز هستند.

مهم‌ترین ابزار تأثیرگذاری عملیات حجاب‌زدایی غرب، رسانه‌های نوین و مؤثر در تغییرات سبک زندگی است. تحلیل محتوای رسانه‌های نوین و تولیدات غربی آن به‌روشنی نشان از ترویج بی‌حیایی، برهنگی و کمرنگ‌سازی مرزهای فرهنگی مقوم عفاف و حجاب است. تأثیرات تولیدات فرهنگی غرب اعم از محتواهای آلوده رسانه‌ای و نیز کالاهای دارای تأثیرات فرهنگی همچون پوشش و صنعت مد و لباس به‌خوبی روشنگر این عملیات پیچیده و گسترده است.

2- طیف دیگر فعال در عملیات گسترده تهاجم به حجاب را برخی از نخبگان ایرانی داخل و خارج از کشور شکل می‌دهند که حجاب‌زدایی را به‌عنوان نوعی «ابزار براندازی» جمهوری اسلامی تلقی کرده و با انواع فعالیت‌ها و اقدامات پیدا و پنهان می‌کوشند فرایند حجاب‌زدایی را تقویت کنند. یک سر طیف این جریان کسانی قرار دارند که زنان ایرانی را تشویق به کاهش و ترک حجاب می‌کنند ذیل عنوان «آزادی» این تلاش خود را موجه جلوه می‌دهند و در سر دیگر طیف افرادی قرار دارند که بعضاً حتی در لباس دین، مقابله با حجاب‌زدایی را بی‌فایده معرفی کرده و تحت عنوان «عدم اجبار در حجاب‌» جاده‌صاف‌کن عملیات تهاجم به حجاب زن ایرانی هستند.

طیف دوم که بیشتر در داخل کشور هستند و حتی برخی نخبگان داخل نهادهای رسمی نیز زمزمه‌های همراهی با این طیف را سر می‌دهند برای اثبات ادعای خود حتی از شریعت، سیره بزرگانی همچون امام راحل (ره) و… نیز مایه می‌گذارند. ‌این دو طیف به حجاب به‌عنوان سنگری مهم در جامعه اسلامی می‌نگرند که برداشتن آن می‌تواند راه برای سکولاریزاسیون جامعه ایرانی را فراهم آورد.

3- دسته دیگری نیز هستند که شاید نیت متفاوتی با گروه پیشین داشته باشند، اما در عمل با آنها هم‌صدا شده‌اند. بیشتر این افراد که البته جمعیت قابل‌توجهی در میان نخبگان ندارند، هرچند سکولاریسم فکری را نفی کرده و خود را پایبند به نظام اسلامی می‌دانند، اما در عمل دچار نوعی «سکولاریسم عملی» شده و مبلغ «تبعیض در تشرع» شده‌اند. اینان به این بهانه که مثلاً برخی گناهان کبیره دیگر همچون غیبت و دروغ تا حدی شایع شده است، خواستار اغماض حاکمیت دینی در مقابل گناه بی‌حجابی می‌شوند، غافل از اینکه اولاً جنس گناه بی‌حجابی – خصوصاً در وجه تبلیغی و ترویجی آن- با بسیاری از این گناهانی که مثال زده می‌شوند متفاوت است، ثانیاً یکی از بزرگ‌ترین معاصی خفیف شمردن یک گناه و توصیه به اغماض مداوم نسبت به آن است؛ به این معنا که نمی‌توان به‌خاطر کم‌کاری‌ها و غفلت‌ها برخی رفتارهای نادرست را که در جامعه رشد پیدا کرده به رسمیت شناخت و آن را کوچک شمرد. همچنین به نیکی می‌دانیم که هیچ دروغ‌گویی موقع ارتکاب این عمل به آن اعتراف و آن را ترویج نمی‌کند، اما ماجرا در مورد کشف حجاب و ترویج آن متفاوت است.

4- طیف دیگری که شاید ظاهراً در میان دشمنان آشکار انقلاب اسلامی قرار نگیرند و حتی بعضاً دارای ظاهری کاملاً انقلابی و موجه هستند، اما از نیروهای مؤثر بر موفقیت پروژه تلخ حجاب‌زدایی هستند، مدیران و تصمیم‌گیرانی هستند که در دستگاه‌های فرهنگی گوناگون پست‌های مدیریتی حساس را اشغال کرده، اما یا کوچک‌ترین دغدغه‌ای برای حل معضلات فرهنگی خصوصاً در عرصه سبک زندگی و حجاب و عفاف ندارند و یا متأسفانه با بودجه بیت‌المال بر حیازدایی و عفاف‌زدایی دامن می‌زنند.

5- دسته آخری شاید به نحوی ظاهراً در ویترین این پروژه قرار دارند، کسانی هستند که با نیت‌های متفاوت به‌عنوان پیاده‌نظام این عملیات نقش ایفا کرده‌اند و این روزها به‌عنوان ابزار مظلوم‌نمایی رسانه‌های ضدانقلاب شده‌اند. این دسته یا افرادی هستند که وابستگی‌های تشکیلاتی به دشمنان انقلاب دارند و یا متأسفانه دچار خطای نفسانی تبرج بی‌حدومرز شده‌اند. این طیف بیش از آنکه شبهه علمی در خصوص حجاب داشته باشند، گرفتار شهوت عملی هستند و گمان می‌کنند برداشتن حجاب، گرهی از زندگی‌شان بازکرده و یا مسیر التذاذ را هموارتر می‌سازد.

البته باید به این نکته تأکید کرد که بیشتر بانوان ایرانی را در شمار این طیف نمی‌توان آورد. حتی کسانی که به دلیل ضعف نهادهای فرهنگی و تبیین مناسب حجاب، دچار شبهات جدی در خصوص این امر هستند و همین تردیدها باعث عدم توفیق کامل آنها در رعایت این فریضه الهی شده‌اند را نمی‌توان حتی به‌عنوان «مخالف حجاب‌» تلقی کرد. اتفاقاً بسیاری از همین بانوان محترم دل‌بسته به نظام و ارزش‌های اسلامی هستند و نباید یک نقطه‌ضعف در یک حوزه را به‌عنوان بی‌دینی و مخالفت دانست. عدم رعایت کامل حجاب در این افراد – که بعضاً به‌اشتباه به‌عنوان دین‌گریزی یا ضدیت باارزش‌ها تلقی می‌گردد- بیش از آنکه ناشی از اراده خود این افراد باشد، ناشی از کم‌کاری همان مدیران بی‌کفایت و بی‌خیالی است که در راستای ترویج هرچه بیشتر عفاف و حجاب در جامعه به وظایف خود عمل‌نکرده‌اند. البته روشن است که اشتباه بزرگ «خفیف شمردن بی‌حجابی و اغماض در برابر آن‌» از سوی نخبگان و مدیران حکومت اسلامی به‌تدریج موجب کمرنگ شدن هرچه بیشتر گوهر ذی‌قیمت حجاب در جامعه و خصوصاً این طیف خواهدشد.

روشن است که دستگاه‌های مسئول باید به میدان بیایند و هر نهادی متناسب با مأموریت ذاتی خود به وظایف مرتبط خود در این حوزه عمل کند تا «حجاب‌زدایی» به‌عنوان بخشی از سناریوی براندازی دشمن ناکام ماند.

«اون» و مذاکره با ترامپ

علی خرم در ایران نوشت:

داستان کره‌ شمالی و امریکا داستانی دنباله دار است که از زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون آغاز می‌شود. امریکا که در اغلب سال‌های دو دهه گذشته بجز در دوره باراک اوباما، سیاست ارعاب و تهدید را در قبال کره شمالی در پیش گرفته‌است، در دوره دونالد ترامپ نیز همین سیاست را با شدتی بیشتر ادامه داد. ترامپ به علت کم تجربگی، نابخردی و نداشتن تجربه دیپلماسی زبان ارعاب و تهدید را در قبال کره‌ شمالی در پیش گرفت و در مقابل کره شمالی نیز راه توسعه موشکی و هسته‌ای را برگزید.

آنچه باعث شد «اون» یک سال پس از شروع تهدیدهای دو طرف، پیشنهاد دیدار با ترامپ را مطرح کند، در چند نکته نهفته است. نخست اینکه کره شمالی به آنچه می‌خواست دست یافته است. تسلیحات هسته‌ای و موشکی خود را توسعه داده و کار را به جایی رسانده که امریکا را واداشته موجودیت هسته‌ای و موشکی آن را بپذیرد. این کشور همچنین از حمایت روسیه و چین که نسبت به روش امریکا معترض هستند، برخوردار است. بنابراین طبیعی است که بخواهد ابتکار عمل را در دست بگیرد و برای مذاکره با امریکا پیشقدم شود. بویژه که کره شمالی همواره خواسته است با واشنگتن به‌طور مستقیم پای میز مذاکره بنشیند و خود را در قامت امریکا می‌بیند و نه کره‌ جنوبی.

در تحلیل وضعیت مذاکرات بین رهبر کره‌ شمالی و رئیس‌جمهوری امریکا همچنین نباید از ویژگی‌های شخصیتی و رفتاری دو طرف غافل شد. ترامپ به لحاظ شخصیتی فردی نابخرد و اهل زور است و در قالب یک سیاستمدار تراز اول و دیپلمات شاخص نمی‌گنجد. او همچنین فردی است که علاقه‌مند است کسی خود را مشتاق به مذاکره با او نشان دهد و از همین رو اگر فردی این کار را انجام دهد، حاضر است از تمام اشتباه‌های او بگذرد. نمونه آن را در مورد محمد بن سلمان دیده‌ایم. در حالی که نمایندگان کنگره امریکا به‌طور رسمی عربستان را در واقعه 11 سپتامبر مقصر و حامی تروریسم معرفی کرده بود، وقتی محمد بن سلمان در دوره مبارزات انتخاباتی به‌طور پنهانی به امریکا رفت و با او مذاکره کرد، ترامپ با همه لفاظی‌هایی که علیه عربستان داشت، همه چیز را فراموش کرد و به ریاض نزدیک شد. در مورد کیم جونگ اون هم باید گفت، او نیز سیاستمداری جوان است که نشستن با رهبر بزرگ‌ترین کشور جهان و خوردن یک فنجان قهوه با او برایش یک نوع آرزو است. او چیزی برای از دست دادن ندارد و بنابراین محافظه کار نیست.

هر دوی آنها در یک سال اخیر انواع توهین‌ها و تحقیرها را نسبت به یکدیگر داشتند. این خصومت‌های لفظی و ویژگی‌های شخصیتی جهان را نگران از خطر جنگ هسته‌ای کرد. بنابراین اروپایی‌ها، روسیه و چین وارد عمل شده و به امریکا هشدار دادند از این کشاکش جلوگیری کند. ترامپ در این مرحله بود که متوجه شد قادر نخواهد بود با زور بحران کره شمالی را ولو با تحریم‌هایی که در سازمان ملل به تصویب رساند، تحت فشار قرار دهد. زیرا کره‌ شمالی کشوری نیست که تحریم‌ها بتواند تأثیر قابل توجهی روی آن داشته باشد. چرا که واردات و صادرات کره شمالی اندک است و بخشی از صادرات و واردات مهم نیز به‌ صورت تهاتری با چین در جریان است. ترامپ همچنین در این مرحله خود را رویاروی جهانی دید که انتقادهای شدیدی بابت سیاست‌هایش در قبال کره‌ شمالی به او دارد. پس با مجموع این شرایط بود که به چراغ سبز «اون» برای مذاکره پاسخ مثبت داد. پیش‌بینی می‌کنم «اون» در مذاکرات چهره‌ای دوستانه از خود نشان دهد اما بعید است حاضر شود به وعده‌هایی که داده عمل کند و مثلاً دست از سلاح‌های هسته‌ای خود بردارد.

این مذاکرات تأثیرات مثبتی نیز در مورد برجام دربر خواهد داشت، زیرا امریکا با قبول کردن موجودیت هسته‌ای کره‌ شمالی است که پای میز مذاکره می‌نشیند. بنابراین در مورد ایران نیز نباید انتظار داشته باشد شاخ و برگ ایران زده شود تا بعداً با ایران وارد مذاکره شود. علاوه بر این ترامپ به این ترتیب پذیرفته است حل بحران کره‌ شمالی باید از راه مسالمت‌آمیز انجام شود نه تهدید و ارعاب که این چیزی نیست جز تأیید راه برجام.

تیشه به ریشه

سیدعلی خرم در شرق نوشت:

ایران چهار دهه بعد از پیروزی انقلاب، راهبرد خود را در زمینه فرهنگی یافته اما به نظر می‌رسد در زمینه اقتصادی و سیاست خارجی هنوز نوعی تردید در انتخاب یک راهبرد مشخص و اجماع‌پذیر در سطح کشور به چشم می‌خورد. آثار نبود یک راهبرد در زمینه اقتصادی را می‌توان از شواهد فراوان آن در سیستم بانکی، نحوه همکاری‌های اقتصادی و صنعتی و به‌ویژه در زمینه سرمایه‌گذاری خارجی ‌مشاهده کرد. در این زمینه وضعیت معیشت مردم، کاهش مداوم ارزش پول ملی، ‌گرانی، بی‌کاری، نبود بخش خصوصی به‌عنوان موتور محرکه اقتصاد هر ‌کشور، پرداخت‌نشدن طلب‌های مردم از بانک‌ها، مؤسسات بانکی و… در آن حد به مردم فشار می‌آورد که همگان می‌توانند آن را ‌لمس کنند. در سال ١٣٩٢، زمانی که بخش مهمی از مردم با صندوق‌های رأی آشتی کردند، مصاحبه کردند، نظر دادند، سخنرانی کردند و مقاله نوشتند که دیگر دوران گذشته مبتنی ‌بر درگیری و تنش با جهان را نمی‌خواهند و از دوران جدید حمایت می‌کنند که در آن آشتی با جهان باشد، رفت‌وآمدها با کشورها صورت بگیرد، احترام ایران و ایرانی و گذرنامه‌اش در خارج محفوظ باشد و در یک کلام سیاست خارجی مبتنی ‌بر تعامل سازنده در پیش گرفته شود. اینها شرط انتخاب دکتر روحانی از سوی مردم به‌عنوان رئیس‌جمهوری بود و ایشان تعهد خود را به این اهداف مردم رسما اعلام کرد.

وقتی به این خواست مشترک و تأکید مردم بر آن در ایام مبارزات انتخاباتی نگریسته شود، یادآور سند چشم‌انداز ١٤٠٤ به‌عنوان بزرگ‌ترین سند بالادستی ایران است. ١٠ سال بودجه و انرژی کشور برای گردهمایی کارشناسان و عقلای کشور در تدوین سند صرف شد و پس از تصویب، سند به توشیح مقام ‌معظم ‌رهبری رسید.

این سند تأکید دارد ایران باید تا سال ١٤٠٤، اقتصاد اول منطقه در پرتو تعامل سازنده با همه جهان باشد. امروز که شش سال از اعلام خواست مردم در انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم می‌گذرد و چند سالی به ١٤٠٤ باقی‌مانده، وقتی به اول‌شدن در اقتصاد تعامل سازنده با همه جهان اندیشیده می‌شود، تنگناهای جدی در سیاست خارجی و اقتصاد خود را نشان می‌دهند؛ اینکه حداقل در این دو حوزه پایبندی به سند چشم‌انداز وجود ندارد. یقینا منظور سند چشم‌انداز این نبوده که جهان باید برای پیاده‌کردن این سند، برای ما فرش قرمز بگسترد، بلکه با وجود دینامیک‌بودن تحولات و پیشرفت‌های جهانی و تنوع رقابت‌ها و ازجمله تلاش برای محدودکردن قدرت ایران در خاورمیانه، باید اقتصاد ایران در منطقه اول شود و سیاست خارجی کشور با تمرکز بر تعامل سازنده با همه کشورهای جهان هموار شود. نمی‌توان این را که کشورمان پیشرفت‌هایی در زمینه‌های گوناگون داشته است، انکار کرد؛ ولی تا زمانی که برای اقتصاد و سیاست خارجی راهبرد ‌اجماع‌پذیری مانند سند چشم‌انداز وجود نداشته باشد و تا زمانی‌که سند ملی پشت سند ملی تنظیم کنیم و کنار بگذاریم، پیشرفت‌ها نیز در جایگاه خود معنا پیدا نمی‌کنند.

مشاهده می‌شود که خصومت با آمریکا که با آمدن دونالد ترامپ، دلایل بیشتری به دست آورده و اختلافات ایدئولوژیک و مبنایی با اسرائیل پررنگ است، اعراب به رهبری عربستان به سمت نوعی دشمنی تاریخی در حرکت‌اند. برخی نیز از دست‌خالی‌برگشتن بوریس جانسون، وزیر امور خارجه بریتانیا، از ایران خشنودند و لودریان، وزیر خارجه فرانسه را با دست‌خالی بدرقه کرده‌اند.

پس در صحنه سیاست خارجی باید با کدام کشورها وارد تعامل شد؟ چین که برای ایران در صحنه سیاسی، اقتصادی و سرمایه‌گذاری به‌اصطلاح تره هم خرد نمی‌کند و فقط با تزریق کالاهای دست‌پایین خود با کره‌جنوبی و هند در اشغال بازار مصرفی ایران رقابت می‌کند. هر ‌اندازه ایران به سمت روسیه‌ گرایش سیاسی پیدا می‌کند، چین از ایران دور می‌شود. علایق ایران با روسیه فقط به حوزه سیاست و امنیت در سوریه منتهی می‌شود و علائمی در سایر حوزه‌ها مانند حق‌وحقوق در دریای خزر، اقتصاد، علم، تجارت و بقیه موارد مشاهده نمی‌شود. اگر بر فرض هم مشاهده می‌شد، ‌گرایش یک‌طرفه ما به روسیه، در غیاب کشورهای دیگر، نقض آشکار سیاست «نه‌شرقی، نه‌غربی» محسوب می‌شود. آیا نسل حاضر ما و جوانان ما قادر هستند پاسخی به چگونگی تحقق سند چشم‌انداز بدهند که چرا بعد از ١٢ سال از اجرای آن، به‌جای پیشرفت، پس‌رفت در اقتصاد منطقه داشته‌ایم؟

آیا ممکن است این همه مشکلات ریزودرشت در صحنه اقتصادی کشور وجود داشته باشد؛ اما آنها مرتبط با راهبردها در اقتصاد و سیاست خارجی نباشند؟ تا دیر نشده به‌خود آییم، از تاریخ تحقق سند چشم‌انداز حدود هفت سال باقی ‌مانده است. سال ١٣٨٤ که سند چشم‌انداز اجرائی شد، مقام چهارم را در اقتصاد منطقه داشتیم؛ ولی امروز نزدیک به مقام چهاردهم هستیم. باید پاسخی روشن و قانع‌کننده برای نسل جوان و مردم شریف ایران داشت. قرار بود وقتی توافق هسته‌ای برای ازبین‌بردن اثرات بی‌تدبیری که به قطع‌نامه‌های شورای امنیت انجامید، در پرتو لغو تحریم‌های مرتبط با هسته‌ای، به‌سرعت در دو حوزه سیاست خارجی و اقتصاد حرکت کنیم تا عقب افتادگی‌ها جبران شود. امروز در واپسین روزهای سال ٩٦، جدای از برخی مشکلات خارجی، عده‌ای صاحب‌نفوذ در داخل تیشه‌ به ‌ریشه این توافق زدند تا همان دو هدف هم به دست نیاید؛ غافل از اینکه این تیشه به ریشه کشور است و آثار آن دیر یا زود تبلور پیدا خواهد کرد.

راهبرد «بی حجابی اجباری»

در سرمقاله “صبح نو” آمده است:

نقطه فصل آدمی از سایر موجودات و ناطق بودن، فقط سخن گفتن نیست و لوازمی دارد که پوشش یکی از آن‌هاست؛ داستان آدم و حوا هم نشانه‌ای کلامی است بر این قاعده. به این اعتبار، حجاب (پوشش) هیچ گاه مساله بشر نبوده، جز زمان فرمانروایان فاسد روم و یونان و اخلاف آنها در عصر مدرن. در ایران این واقعه مصادف است با ظهور منورالفکری در عصر مشروطه و شاخصه مهم انتلکتوئل ها طلب بی حجابی است که اگر چنین نشود، توسعه و ترقی کشور ایجاد نمی‌شود. این برنامه ضدایرانی سرانجام در دولت رضاقلدرخان اجرایی می‌شود و شاید بتوان «کشف حجاب اجباری» در دوره پهلوی را سرآغاز شکل گیری مساله حجاب دانست؛ دیوار کجی که در رخداد انقلاب اسلامی و با خواسته مردمی، تلاش شد تا صاف شود، هرچند که همواره معارضه و مخالفتی با آن وجود داشته و دارد.

اینکه سیاست حجاب جمهوری اسلامی از چه نقیصه‌هایی رنج می‌برده قابل بحث است، اما به نظر می‌رسد بیش از آن که سیاست‌های مستقیم این عرصه دچار مشکل و اشکال باشد، «ول حجابی» فکری متولیان امر در دولت‌های مختلف (تقریباً همگی آنها در 30 ساله اخیر) از اصلی‌ترین علل ممارست و فعالیت دشمن بر اعمال «بی حجابی اجباری» در ایران است؛ چرا که یکی از محوری‌ترین دلایل میل به استقلال فرهنگی در انقلاب اسلامی، همانا مراعات پوشش و مبارزه با مفاسد اخلاقی بوده و هست و این مرزی است که باید از آن به سختی (هم سخت و هم نرم) پاسداری و حراست کرد.