دشمنان طریقت فقر و درویشی و معاندان خمینی ستیز و اسلام زدا را هرچه بیشتر افشاء باید کرد:
یک آخوندک تکفیری داعشی بیسر وپا موسوم به احمد عابدی -که باخزیدن در عبا و عمامه ملائی درصدد همکاری با مشتی آخوندک ریش و پشمکی بیسوادِ داعشی تکفیری بیسر و پا برای ریشه کن کردن اساس مکتبی است که آیت الله سیدروح الله الموسوی المصطفوی الخمینی ملقب به “صوفی هندی” به آن ارادت خالصانه میورزید یعنی تصوف و عرفان اسلامی و طریقت فقر و درویشی-، هرآنچه را که به مغز علیل و مالیخولیایش میرسد بدون استناد به اسناد و مدارک تاریخی در پایان درس خارج اصول در قم به زبان نجاست آلود خودش می آورد که یکسره دروغ و نیرنگ است و برای درج در سینه تاریخ در سطور زیر منعکس میشود:
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حجت الاسلام والمسلمین احمد عابدی در پایان درس خارج اصول که در حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها برگزار شد، به مناسبت وقایع خیابان پاسداران تهران نکات جالب و مهمی را درباره دراویش و صوفیه مطرح کرد که تقدیم خوانندگان میشود.
عارف با صوفی متفاوت است
بین صوفی و عارف فرق بگذارید؛ اینها دو چیز است. الان در حوزه جریاناتی راه افتاده که هر عارفی را صوفی میگویند و هر صوفی را عارف میگویند؛ در حالی که این، خلط مبحث است. اینها دو گروهاند و کاملا از هم جدا هستند.
امام خمینی(ره) هر جا میخواهد دراویش را نام ببرد، میفرماید:«جهله صوفیه». ملاصدرا هم میگوید «جهله صوفیه». هر وقت میخواهند عرفا را نام ببرند، میگویند «محققین صوفیه»؛ پس عارف و صوفی دو چیز است. افرادی مثل امام خمینی، علامه طباطبایی، آیت الله بهجت و میرزا جواد آقا ملکی عارف هستند و صوفی نیستند.
تا قرن پنجم صوفی و عارف یک چیز بود. ازقرن ششم به بعد صوفی یک چیز است و عارف چیز دیگر. اینهایی که در تهران این اتفاق را ایجاد کردند صوفی هستند و عارف نیستند. تاریخ اینها هم خیلی قدیمی است و از قبل از اسلام بودند.
صوفی داخل کشور و خارج کشور با هم تفاوت دارند
بین صوفی داخل کشور و خارج کشور فرق بگذارید. این هم یک بحث سیاسی نیست. ما الان در مصر یا لیبی خیلی صوفی و درویش داریم، ولی مبارزه کنندگان با آمریکا یا استعمار انگلیس و فرانسه همین صوفیها بودند.
ولی یکی از صوفیان داخل کشور در این هشت سال جنگ جبهه نرفت. خودشان میگویند دین از سیاست جداست و در واقع دروغ میگویند. ارتشبد نصیری رئیس ساواک، صوفی و از همین گنابادیها بود. قبل از ارتشبد نصیری، سپهبد مقدم از همینها بود. اسدالله علم، وزیر دربار شاه از همین صوفیهای گنابادی بود.
زمانی که هنوز مشهد فرودگاه نداشت، گناباد فرودگاه داشت. چون ارتشبد نصیری صوفی بود و میخواست به گناباد برود و دست قطب را ببوسد و بیاید ریاست ساواک را داشته باشد.
شاید حدود صد فرقه درویشی در کشور است و خارج کشور هم بیشتر از این است.
قطع سلسله سند، دلیلی بر بطلان صوفیه
صوفی یا درویش هیچ دلیلی بر بطلان کارش، مهمتر از این نیست که سلسله سندشان قطع شود؛ مثل روایت که سند میخواهد تا برسد به معصوم. تصوف هم اینطور است؛ یعنی این کسی که قطب است باید از قطب قبلی اجازه داشته باشد تا به امیرالمؤمنین علیهالسلام برسد. اگر یک جا سند قطع شود دلیل بر بطلان تصوف است.
در مورد دراویش گنابادیها سندشان این است که اولا «رضا علی شاه» اجازه از «سلطان محمد گنابادی» ندارد؛ یعنی اینجا سند قطع شده است.
ثانیا سلطان محمد که دراویش گنابادی از او درست شدهاند میگوید: فقر (صوفی گری) در ایران وجود نداشت، من رفتم از یک مرتاض هندی در حیدر آباد فقر را یاد گرفتم و اینجا گسترش دادم. سلسله سند این درویشهای نعمت اللهی به یک مرتاض هندی میرسد.
آخوند صاحب کفایه یک فتوای قتل صادر کرد و آن هم حکم قتل همین سلطان محمد، رئیس گنابادیها بود و جنازهاش را در چاه توالت انداختند.
مؤسس خانقاه
این دراویش در خانقاه میروند، ولی در مسجد نمیروند. مسجد را انبیاء ساختند؛ ولی اولین کسی که خانقاه را ساخت یک معمار مسیحی مصری بود که در کوفه اولین خانقاه را ساخت.
حجاب دهان
قبل از انقلاب، حرم مطهر حضرت معصومه(س) دست همین صوفیهای گنابادیها بود و هر روز بعد از ظهر در حرم جلسه داشتند و این هم عادی بود که معمم بودند، ریششان را میتراشیدند و سبیل میگذاشتند. سبیل را حجاب دهان میدانند؛ در حالی که طرفدار حجاب نیستند و زنانشان مقید حجاب نیستند.
زمخشری کتابی دارد و در آن میگوید که وقتی این صوفیها «هو هو» یا «علی علی» میگویند، نه مقصودشان حضرت علی است و نه مقصودشان خداست؛ اینها یک عشق شهوانی را میگویند.
زمانی در اصفهان دراویشی بودند؛ طلبهای آب خورد و گفت «سلام بر حسین و لعنت بر یزید». دراویش عمامه از سر طلبه برداشتند و او را کتک زدند که چرا به یزید توهین کرده است. چون معتقد به صلح کل هستند که یعنی کسی به یزید هم نباید اهانت کند!/999/پ۲۰۱/س