ماجرای غوطه شرقی دمشق چیست؟/ راهکار مفسدان برای توجیه عملکردشان
اژدهای هفت سر و یک سؤال ساده
محمد صرفی در کیهان نوشت:
عدالت جزو معدود مفاهیم و آرمانهایی است که تقریباً هیچ دین، مکتب فکری، اندیشه سیاسی و فرهنگی نتوانسته و نمیتواند از کنار آن به سادگی عبور کند. مروری گذرا بر آموزهها و تعالیم اسلامی نیز نشان میدهد این آرمان به شدت مورد توجه و تاکید بوده است. احادیث بسیار ائمه معصوم علیهمالسلام در باب عدالت، گویای اهمیت و جایگاه این مسئله در منظومه فکری آن بزرگواران است، از جمله؛
– رسول اکرم(ص) میفرمایند: عادلترین مردم کسی است که برای مردم همان را بپسندد که برای خود میپسندد و برای آنان نپسندد آنچه را برای خود نمیپسندد.
– حضرت علی(ع): عدالت بهتر از شجاعت است زیرا اگر مردم همگی عدالت را درباره همه بکار گیرند از شجاعت بینیاز میشوند.
– امام صادق(ع): سه چیز است که همه مردم به آنها نیاز دارند: امنیّت، عدالت و آسایش.
– حضرت علی(ع): خداوند عزوجل بر پیشوایان عادل واجب کرده که سطح زندگی خود را با مردم ناتوان برابر کنند تا فقیر را، فقرش برآشفته نکند.
– حضرت فاطمه(س): خداوند عدالت را برای آرامش دلها، واجب کرد.
عدالت جنبههای گوناگونی دارد و تقریباً در تمام ابعاد و میدانهای زندگی و اجتماع قابل ارزیابی و مطالعه است. یکی از جنبههای این آرمان که بیش از سایر جنبهها به چشم آمده و همگان به صورت روزمره و ملموس با آن سر و کار دارند، عدالت اقتصادی است. اگر عدالت اقتصادی را همچون آفتابی تابان و زندگیبخش بدانیم، در برابر آن تاریکی و سرمای جانسوز فساد اقتصادی است و در واقع نسبت این دو مفهوم (عدالت و فساد) بیانگر وضع موجود است. هرچه ابرهای تیره فساد پراکنده و کمتر شوند، آفتاب عدالت بیشتر خواهد تابید و هرچه این ابرهای مسموم بیشتر و متراکمتر شوند، نور و گرمای کمتری در کار خواهد بود. از این رو راه دستیابی به عدالت، مبارزه با فساد است. مبارزه با فساد در سخن و شعار آسان، اما در عمل بسیار سخت و پیچیده و مردافکن است. نکات زیر تنها چند نمونه از بایدها و نبایدها و پیچ و خمهای این مسیر صعودی و البته صعبالعبور به سوی خورشید عدالت است.
برای مبارزه با فساد به عنوان یک پدیده اجتماعی باید به ریشههای آن توجه کرد. اگرچه این پدیده اجتماعی است اما عامل آن افراد هستند که گاه به صورت شخصی و گاهی به صورت تشکیل گروهی مخفی و دست در دست یکدیگر – البته به صورت پنهانی و نامرئی- فساد را رقم میزنند. «وانگ انشیه» دولتمرد و اندیشمند چینی که هزار سال پیش میزیست و درپی اصلاح جامعه زمان خویش و مبارزه با فساد بود، دو عامل را باعث بروز فساد میدانست؛ 1- مردان بد 2- قانون بد. راهکار او برای مبارزه چنین بود؛ داشتن؛ 1-صاحبان قدرت دارای سطح بالای اخلاق و تهذیب شخصی 2- قوانین کارآمد و منطقی.
اگر قوانین را نیز زائیده مدیران و مسئولان بدانیم –که در واقع چنین است- باز هم به نکته نخست میرسیم؛ صاحبان قدرت باید از سطح بالای اخلاق و تهذیب نفس برخوردار باشند. چهارصد سال بعد ابن خلدون – اندیشمند مشهور دنیای اسلام- به نحوی همین مضمون را بیان میکند و میگوید ریشه اصلی فساد تمایل به زندگی تجملی در گروه حاکم است. تامین هزینه سنگین زندگی تجملی، آنان را ناچار به ورود به معاملات مفسدانه میکند.
از آنجا که همیشه منابع ثروت نسبت به تقاضا کمتر بودهاند، وقتی گروهی به شکل مفسدانه و تبعیضآمیز به کسب ثروت روی بیاورند، نتیجه آن فقر و تنگی معیشت در جمعیتی به مراتب بیشتر در جامعه خواهد بود. این معادله معکوس – برخورداری افراطی گروهی اندک در برابر سختی معیشت جمعیتی بزرگ- از چنان اهمیتی برخوردار است که رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی بسیار مهم و اخیرشان (29 بهمن در دیدار مردم تبریز) از آن به عنوان «ارتجاع» یاد کرده و اینگونه هشدار میدهند؛ «من وظیفه دارم خطر را به مردم عزیزمان بگویم. ما اگر به سمت اشرافیگری حرکت کردیم، این رفتن به سمت ارتجاع است؛ اگر به جای توجّه به طبقه ضعیف، دلسپرده طبقات مرفّه و زیادهخواه در کشور شدیم، این حرکت به سمت ارتجاع است.»
البته اینجا نکته ظریف و حساسی وجود دارد که عدالتطلبی و مبارزه با فساد نباید به مبارزه با ثروت و دشمنی با ثروتمندان تعبیر و تفسیر شود. فساد آنجا شکل میگیرد که ثروت به صورت مطلق و بدون هیچ ضابطه، قید و شرطی درباره چگونگی بدست آوردن آن، مورد استقبال و تمجید واقع شود. برخی اندیشمندان مرحله حاد فساد را آنجایی میدانند که جامعه، ثروتمندان را مورد تکریم قرار میدهد و به دنبال رسیدن به جایگاه آنان است، بدون آنکه این پرسش را مطرح کند؛ «کسب ثروت از چه راهی؟»
آنچه هزار سال پیش اندیشمند چینی «وانگ انشیه» درباره لوازم مبارزه با فساد (دارا بودن سطح بالای اخلاق و تهذیب شخصی) گفت را میتوان اینگونه در کلام رهبر معظم انقلاب، به تفصیل مورد توجه قرار داد؛ «عدالتی که همراه با معنویت و توجه به آفاق معنوی عالم وجود و کائنات نباشد، به ریاکاری و دروغ و انحراف و ظاهرسازی و تصنع تبدیل خواهد شد. خیلی از ماها نیتهایمان خوب است و با نیتِ خوب وارد میشویم؛ اما نمیتوانیم این نیت را نگه داریم؛ این نیت در اثنای راه به موانعی برخورد میکند؛ سایش پیدا میکند؛ کمرنگ و ضعیف میشود و احیاناً یک جاذبه قوی معارضی دل را -که جایگاه نیت، دل است- به سوی خودش جذب میکند؛ یک وقت نگاه میکنید، میبینید اصلاً نیت رفت؛ نیت یک چیز دیگر شده؛ آن وقت راه انسان عوض میشود. اگر میبینید بعضیها «ربّنا اللَه» را گفتند، اما امروز بهجای کعبه رو به بتکده دارند؛ شعار خوب را دادند، اما امروز ۱۸۰ درجه در جهت عکس آن شعار حرکت میکنند، عاملش این است؛ نتوانستند نگه دارند. چرا نتوانستند؟ چون در اثنای راه، جاذبهها پیدا میشود.»
نکته درخور تامل و عجیب آنجاست که این سخنان در نخستین روزهای آغاز به کار دولت نهم در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیئت دولت بیان شده است. مرور آن سخنان که 12 سال از بیان آن میگذرد و تطبیق آن با مواضع و وضعیت امروز برخی از مدعیان عدالتطلبی برای اهل بصیرت، معانی و درسهای بسیار دارد که باید در جای خود به آن پرداخت.
اگر بپذیریم که امروز کشور با وجود دستگاهها و نهادهای مختلف نظارتی، با معضلی به نام فساد روبروست، ماجرا از دو حال خارج نیست. یا مدیران و مجریان امر نظارت از ابتدا بهدرستی انتخاب نشدهاند و یا در روند کاری خود و راه سخت نظارت، دچار فرسایش و انحراف شدهاند. بررسی میزان کارآمدی سیستمهای نظارتی، کاری علمی و لازم است و نمیتوان درباره آن بدون تحقیق رای قطعی صادر کرد اما اجمالاً میتوان گفت آلوده کردن مسئولان نظارتی به درآمدهای شبه قانونی یکی از علل این ناکارآمدی است. وقتی مسئول حراست فلان بانک یا دستگاه را عضو هیئت مدیره یک یا چند شرکت زیرمجموعه میکنند و زندگیاش با چرب و شیرین زندگی تجملی آشنا میشود، چگونه میتوان از او انتظار داشت مو را از ماست بکشد؟!
یکی از شگردهای اصلی و همیشگی و البته کارآمد! افراد مفسد آن است که فساد را گسترده و عمیق و همهگیر نشان دهند و بیان کنند تا با جا انداختن افکار مسمومی مانند «همه فاسد شدهاند»، «دیگر برای اصلاح راهی نیست»، «دست همه در یک کاسه است» و امثال اینها، انگیزه مبارزه و برخورد را ضعیف کرده و حتی از بین ببرند. یکی از گلوگاههای مهم برای آغاز جدی مبارزه، تلاش برای یافتن پاسخ این سؤال به ظاهر ساده است؛ چند مسئول نظارتی همزمان در چند و کدام شرکتها مسئولیت و عایدی دارند؟ در آینده درباره راه و رسم مبارزه شمشیر عدالت با اژدهای هفتسر فساد بیشتر خواهیم نوشت.
آیا در غوطه فاجعه ای در حال رخ دادن است؟
امیر مسروری در خراسان نوشت:
یک: اگر از من بپرسند آیا در غوطه فاجعه ای در حال رخ دادن است، قطعا با «آری» جواب خواهم داد اما نه آن چه در رسانه ها گفته می شود. داستان این فاجعه متفاوت از قرائت رسانه هاست. از ابتدای بحران در سوریه، نزدیک ترین منطقه به دمشق در اختیار خطرناک ترین و بی رحم ترین گروه های تروریستی مستقر در سوریه قرار گرفت. این منطقه پس از هلاکت رهبر ارشدشان بی فرمانده و فاقد کارکردهای حساس شد تا جایی که در توافق های صلح آستانه به عنوان طرح مذاکرات آشتی ملی مطرح شد. هرچند دولت سوریه معتقد بود این گروه ها در غوطه با اسیر گرفتن مردم بی گناه و ایجاد سپر انسانی در حال ایجاد بحران در این منطقه هستند اما تن به مذاکرات و آشتی ملی داد تا بهانه ها برای حل پرونده غوطه را از طرف مقابل بگیرد.
در یک هفته گذشته گروه های تروریستی مستقر در این منطقه که از القاعده تا جبهه النصره را شامل می شود، با حمله موشکی و خمپاره ای به شهر دمشق موجب شهادت زنان و کودکان بی گناه و شهروندان غیر نظامی سوری شدند. همین موضوع موجب شد تا ارتش سوریه با پرواز بر این منطقه و پخش اطلاعیه ای از شهروندان سوری بخواهد تا این منطقه را ترک کنند. طبق آمار رسمی بیش از 400 نقطه از شهر دمشق و اطرافش هدف موشک و خمپاره های دست ساز تروریست ها قرار گرفتند و نزدیک به 200 غیر نظامی سوری شهید یا زخمی شدند.
دو: طرح اصلی حمله به دمشق سال هاست روی میز طرف های درگیر در مسئله سوریه هستند. موضوعی که با هلاکت زهران علوش مدتی به محاق رفت اما پس از حمله ترکیه به شمال و افزایش حملات رژیم اشغالگر قدس به نوار غربی سوریه دوباره موضوع مورد علاقه تحلیل گران شده است. به نظر بسیاری از کارشناسان خطرناک ترین چیزی که دمشق و امنیت شهروندان سوری را در پایتخت تهدید می کند، وجود گروه هایی چون جیش الاسلام، فیلق الرحمن، جبهه النصره و احرارالشام است که هر یک تهدیدی بالقوه و بالفعل را برای ارتش سوریه به وجود آوردند. درگیر شدن ارتش در شمال سوریه به ویژه ادلب و عفرین می تواند موجب غفلت این نیرو از بخش های جنوبی باشد.
هرچند سپاه پنجم ارتش سوریه برای چنین روزی تاسیس شد اما توجه رسانه ها و افکار عمومی دنیا می تواند فرصت مناسبی برای اعلام منطقه پرواز ممنوع در نوار غربی و جنوبی باشد تا ارتش مسلح به اصطلاح آزادی بخش مستقر در اردن ظرف مدتی خود را به پایتخت سوریه برساند و با ارتش سوریه در دمشق درگیر شود. این مسئله از توان هر ارتشی می کاهد و قطعا دستاوردهای ارتش سوریه در هفت سال نبرد توامان را نابود می سازد. طرح طرف های بازیگر در سوریه به این صورت بود که «با درگیر شدن ارتش سوریه در غوطه شرقی دمشق » گروه های بین المللی از فاجعه انسانی در این منطقه سخن بگویند و ناگهان با اعلام حمله شیمیایی به این منطقه و گرفتن انگشت اتهام به سمت دمشق، رسما آمریکا و حتی فرانسه به پرونده سوریه ورود و منطقه پرواز ممنوع اعلام کنند. پیش از این نیز نتانیاهو هشدار داد در صورت استفاده از تسلیحات شیمیایی توسط دولت سوریه قطعا به دمشق حمله خواهد کرد.
تصور این طرح نشان می دهد برای چنین سناریویی ماه هاست برنامه ریزی شده و در صورت منطقه پرواز ممنوع دمشق مجبور است برای دفاع از خود وارد یک جنگ بین المللی علیه چند کشور مهم دنیا شود. البته نباید فراموش کرد هدف قرار دادن هواپیمای اسرائیلی در نوار غربی و سرنگونی اف 16 اسرائیلی اقدام پیش دستانه دمشق برای مقابله با هر خطر احتمالی از سوی تل آویو بود. با این حال یکی از فرصت های مهم نبرد پیش روی ارتش سوریه قرار دارد. آغاز کننده این حوادث نیز تروریست های مستقر در غوطه شرقی بودند و اگر ارتش سوریه بر این منطقه مسلط نشود قطعا فاجعه بزرگی رخ می دهد.ابعاد این فاجعه بزرگ اعم از موشک باران و خمپاره پرانی ها علیه شهروندان سوری مستقر در دمشق است و فاجعه انسانی و گروگان گیری انسانی در غوطه شرقی نیز گسترش می یابد. بسیاری از شهروندان سوریه از ابتدای بحران در این منطقه سپر دفاعی تروریست ها شدند و گروه های مسلح از آنان به عنوان گروگان برای مقاصد خود استفاده می کنند.
گروگان گیری که باعث شده است درگیری های این منطقه حدود 400 نفر را به کام مرگ بکشاند . روز گذشته نیز خبری از انتقال کامیون های گاز کلر از نوار مرزی ترکیه به غوطه شرقی دمشق منتشر شد که نشان از اجرایی شدن طرح طرف غربی می دهد. ورود ارتش سوریه به منطقه غوطه شرقی که با پشتیبانی طرف روسی انجام می شود یک گام پیش رو برای به دست گرفتن امنیت دمشق و جلوگیری از یک جنگ تمام عیار بین المللی است. اگر ارتش سوریه وارد غوطه نشود و نیروهای تروریستی در اطراف شهر دمشق بمانند ضمن افزایش تلفات غیر نظامی و کشتار مردم بی گناه در حملات موشکی، باید شاهد یک تجاوز سراسری و حمله بین المللی به سوریه بود.
به واقع ارتش سوریه با ریسک بالا و طرح جامع وارد غوطه شد با این حال آغاز گر نقض آتش بس، طرف مقابل یعنی گروه های تروریستی بودند. نباید فراموش کرد ورود ارتش سوریه به معنای برگشتن این بخش به خاک سوریه و برقراری امنیت و رفع مشکلات معیشتی و بحران های انسانی منطقه غوطه شرقی است. ارتش سوریه فرصت دارد تا با خارج کردن گروه های تروریستی نیابتی به طور رسمی به سقوط دمشق پایان دهد و تروریست هارا از منطقه ای که غیر نظامیان و شهروندان سوری حضور دارند، دور کند.
ما اهل فتنه و انحراف نیستیم مردمسالاری تنها بماند!
حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:
به گواهی آنچه در ۹۲ و ۹۶ انجام دادیم و به شهادت آنچه در سالهای اخیر، بلکه در روزهای اخیر علیه فتنه و انحراف نوشتهایم، مختصات رفتار و مشخصات گفتار ما را و نمود عمل و نمودار سخن ما را، اصولی چون تبعیت از قانون، احترام به همه آرای ملت، پذیرش رأی اکثریت ولو هنگام باخت با کمترین فاصله، پرهیز از کشاندن اعتراض به کف خیابان، پیگیری شکایت از مجاری قانونی، مرزبندی با فتنههای دشمنشادکن مولد تحریم، رعایت حرمت نهادهای قانونی، مخالفت قاطعانه با ایدههای متوهمانه و متوحشانهای چون ابطال انتخابات و در یک کلام؛ «پایبندی همیشگی به موازین مردمسالاری» معین کرده است.
ما صرفنظر از اینکه از نتیجه انتخابات، خوشحال باشیم یا ناراحت و حتی صرفنظر از آنکه به فلان و بهمان تصمیم شورای نگهبان، نقد داشته باشیم یا نه، هم سازوکار انتخابات را محترم شمردهایم، هم اصل مسلم مردمسالاری را! اگر سال ۸۸ ناظر بر اصولی که برشمردم، از فردی حمایت کردیم، هرگاه که آن فرد را در تضاد با آن آرمانها ببینیم، قطعا نقدش خواهیم کرد و حتی در صورت لزوم، طردش خواهیم کرد! هر کس میخواهد ما را بشناسد، ملاک و معیارهای ما را بخواند! ما برخلاف دوم خردادیها، هرگز خود را سوم تیری تعریف نکردهایم! و این فخر برای ما بس که با آنکه به نامزد پیروز سوم تیر رأی دادهایم و اگر چه تا سفرهای استانی و وجوه مثبت مسکنمهر و یارانه و روحیه خدمت و کار شبانهروز، با شماری از دولتمردان او رفتهایم، لیکن تا درکات دوزخ منیت و خسارت همزمان در دنیا و آخرت و هرجومرج و منممنم و توهم و توحش و ادعای دروغ تقلب و فتنه و انحراف، هیهات!
ما هرگز نمیگوییم چون روز کذا به آقای «الف» رأی دادهایم، پس اگر در گوش ۴۰ میلیون رأی ملت هم زد یا اگر با سیلیزن علیه مردمسالاری همراه شد یا اگر مرز خود را با متوهم متقلب متوحشی روشن نکرد که هنوز انتخابات تمام نشده، شوی پیروزی برگزار میکند، همچنان ناچاریم به حمایت از او! نه! برای ما و به فرموده معصوم، آنچه اصل است «حق» است، نه افراد! ما این روزها با همان سمتوسویی علیه بعضی حرافیها موضع میگیریم که سال ۸۸ علیه عملیات فتنه، موضع گرفتیم! و یومالله «۹ دی» موضع گرفتیم! ما در آن چهارشنبه خدایی، اصولی را سردست گرفتیم که همیشه خدا اصول ما هستند! ما آن روز، از قانونگرایی گفتیم و از حرمت انتخابات و از زشتی قانونشکنی و از لزوم دفاع توأمان از کلیت آرای مردم، نیز رأی اکثریت! و این همه را در ۹۲ و ۹۶ و صدالبته این روزها هم از خود بروز دادهایم! این را جریان فتنهگر انحراف، خوب بداند؛ اگر قرار بود ما این سالیان اخیر، ماله روی گفتار ساختارشکن، ضدقانون و خلاف مردمسالاری جماعت بکشیم، سال ۸۸ هم بر رفتار ساختارشکن، ضدقانون و خلاف مردمسالاری جریان منحرف فتنه، ماله میکشیدیم! لیکن «اصول» برای ما، نه بستگی به دیروز و امروز و فردا دارد، نه وابسته است به افراد! و دقیقا سر همین «اصولگرایی» بود و سر همین «مردمسالاری» بود که سال ۷۶ با تمدید ریاستجمهوری مرحوم هاشمی، مخالفت کردیم! بدعتی که البته از یاد نمیبریم؛ با دفاع تام و تمام شماری از حضرات بعدا موسوم به «دوم خردادی» همراه شد! پس دوم خردادیها حتی روز نازنازی خودشان را هم مدیون مبارزه ما و البته نظام با بدعتها هستند و الا در فردای دوم خرداد، مجبور بودند «عالیجناب سرخپوش» را باز هم «رئیسجمهور» ببینند! و این گزاره، صدالبته برای روزهای سوم تیر ۸۴ و ۲۲ خرداد ۸۸ هم صادق است! اگر قرار بود نظام مقدس جمهوری اسلامی، تن به بدعتهای خلاف مردمسالاری بدهد، لاجرم روی چشم میگذاشت آن پیشنهادات بیشرمانه را! عجبا از بیمعرفتی بعضی بیصفتها که هنوز نشناختهاند جمهوری اسلامی را! نظام ما اگر قرار بود امروز برخلاف موازین مردمسالاری عمل کند، ابتدا باید ۸ سال پیش در سال ۸۸ تن به مطالبات نویسنده «نامه سرگشاده» علیه سازوکار انتخابات میداد و خب! در آن صورت، رئیسجمهور را نظر «سران فتنه» معین میکرد، نه «رأی اکثریت»! جناب منحرف!
اگر قرار بود من و ما و این نظام ۳۰۰ هزار شهید، تن به حرف زور بدهیم و تسلیم فتنهگران علیه مردمسالاری و انتخابات و قانون شویم، هرگز ۹ دی، در پاسداشت مردمسالاری و انتخابات و قانون، خلق نمیشد! شگفتا از توهم تو! ما که تسلیم زور «نامه سرگشاده» نشدیم؛ در برابر «نامه متوهمانه» بیزور، تسلیم شویم؟! والله اگر قرار بود ما در امتحان مردمسالاری و احترام انتخابات، دست در دست بعضی خواص انصافا دانهدرشت و گردنکلفت، هم از اصل و هم از اسب بیفتیم، اصلا نوبت به تو نمیرسید! از قضا، ما از خود تو هم به خاطر مردمسالاری و اینکه رأی اکثریت بودی، دفاع کردیم، نه بهخاطر خودت! بگذار فاش بگویم؛ ما در مکتب ولایت فقیه آموختهایم که حتی از خمینی و خامنهای هم به خاطر «خدا» دفاع کنیم! ما مفتخریم به وجود رهبرانی که اگر «سوم خرداد» شد، از خدا گفتند و اگر «۹ دی» باز هم از خدا! لیکن چه نظرشان با رأی مردم در انتخابات، همخوان بود و چه نه، تنفیذ کردند رأی مردم را! و مردمسالاری را! و انتخابات را! و قانون را! جز این بود، نه جنابعالی «رئیسجمهور سابق» بودی، نه حتی «رئیسجمهور اسبق» توان حمل این سمت را داشت، بر اساس آنچه در سطور میانی این متن نوشتم! نظر ما هم اگر در برخی دوگانهها، نزدیکتر به نظر تو بود، منبعث از خدماتی بود که داشتی و الا اگر قرار بود در همه نظرات و تا هر روز و در هر جا، همراهیات کنیم و در قعر هر منیتی که میلرزی، ما هم با تو بلرزیم، پس چه بود فرق ما با دوم خردادیهای رادیکال که معالاسف رأی و وجدان را با هم دادند؟! نه! ما تکرار نمیکنیم هر چه تو گفتی را! و هر چه تو نوشتی را! بگذریم که مثل چی پشیمان هستند تقلیدکنندگان «تَکرار»! ما از نسل همان پدرانیم که شاید در مدح بازرگان و منتظری و کی و کی، شعار هم داده بودند! و حتی شاید به بنیصدر هم رأی داده بودند! اما بیعتشان، فقط و فقط با «روحالله» بود و خیلی زود پس زدند مسالهسازها را! قسم به نام مقدس شهیدان، اگر قرار بود «مسألهسازی» و «انباشت مسائل»، انقلاب اسلامی و مهمترین ثمره آن یعنی جمهوری اسلامی را تضعیف کند، پدران ما هرگز از زیر برف سنگین پاوه و مریوان، سر به سلامت بیرون نمیگذاشتند؛
خواندن نماز فتح در مسجد جامع خونینشهر، آن هم بدون «سیدمحمد جهانآرا» پیشکش! ما الان، رئیسجمهور سابقی داریم که آخر مسالهسازیاش، نوشتن «نامه متوهمانه» از سرمشق «نامه سرگشاده» است و البته آنقدر کاریکاتوری که بیشتر به کار لو دادن مضاعف خودش میخورد اما روزگاری بود در دهه ۶۰ که رئیسجمهور فعلیمان رسما جاسوس شیطان بود! آن روز «مصطفی چمران» مسائل موجود را با خون مطهر خود در «کربلای دهلاویه» حل کرد! و دیروز همین کار را «مصطفی احمدیروشن» انجام داد، در «کربلای هستهای»! و امروز «مصطفی صدرزاده» در «کربلای شام»! و این انقلاب، فردا و فرداها هم «مصطفی» دارد! و شاید به پشتوانه همین «جمهوری مصطفیها» بود که امام دوراندیش ما در مدح فرزند شهیدش، سخن از «امید آینده اسلام» گفت! که هر مصطفای شهیدی، تداعیگر «مصطفی خمینی» است! که هر شهیدی «یادگار خمینی» است! اگر دیروز، مسائل انقلاب را «حسین فهمیده» حل کرد؛ همان رهبر ۱۳ ساله، امروز هم خون پاک شهیدی جوان و سرجدا، حلالمسائل انقلاب خواهد شد! که سرخی، سیاهی را میشوید! نه! آنقدرها هم غریب نیست انقلاب اسلامی که بعضی متوهمان، توهم زدهاند! ما با قاسم سلیمانی کربلای ۵ تسلیم مسألهسازیها نشدیم؛ با قاسم سلیمانی خود کربلا تسلیم مسألهسازیها و مغلوب توطئهها شویم؟! پس به اصول و آرمانهای مردمسالارانه ما اضافه کنید خیبر و بدر پیش رو را! و همراه با بهار، لالههای فتحالمبین را! و اندکی بعد، روز بهشتی دهم اردیبهشت را! و ستارههای الی بیتالمقدس را! چشم ما به رهایی قدس است و سپیده و سحر و نور و ظهور! تو بگذار بعضیها، قند در دل تیتر یک رسانههای انگلیسی آب کنند! و بروند روی جلد معاریو! و اضافه شوند به ناکثانی که نتانیاهو، آنها را سرمایههای اسرائیل در ایران خواند! مسأله اما در این مسألهسازیها نیست! مسأله این است؛ اگر باز هم قرار بود «مالک» از خیمه معاویه به عقب برگردد، هرگز حسین خرازی شرق ابوالخصیب به قاسم سلیمانی غرب آسیا تبدیل نمیشد!
فیالحال، رئیسجمهور آمریکا «ترامپ» است؛ بهترین و دقیقترین نماد لیبرال- دموکراسی! و همانقدر دیوانه! و همانقدر وحشی! و سالیانی است هیچ خبری از ژنرال پترائوس در منطقه نیست! و ملک عبدالله هم تأیید شد «خبر مرگش»! پس مسأله این است؛ عبور کرده سردار نیروی قدس سپاه ما، از خیمه معاویه! مدتها پیش! به شهادت اربعین! و به گواهی آن شکوه بیبدیل! ما در آستانه خیمه نور هستیم! و خانه خورشید! چه بدوقتی بعضیها شبپرست شدهاند! اضافه کنید به اصول ما وصال «مهدی فاطمه» را! که ما در تحقق وعده خدا- همان خدای سوم خرداد و ۹ دی- ذرهای تردید نداریم! نه! «اصولگرایی» جریانی مقابل «اصلاحطلبی» نیست، بلکه یک «افتخار» است! افتخار نفروختن حق به افراد! ما فتنهگر یا منحرف نیستیم که «مردمسالاری» تنها بماند! که «قانون و انتخابات و رأی مردم» تنها بماند! که «علی» تنها بماند! ملت ما را با مردم صدر اسلام، اشتباه نگیرید! ما اگر اهل کوفه بودیم، هشتاد و اشک، تسلیم فتنه میشدیم! به تقویم نگاه کنید! چیزی تا خیبر و بدر نمانده! و چیزی تا بهار! بیخود نیست به ما میگویند «راهیان نور»! بیخود نیست «دوکوهه» منتظر است! بیخود نیست کوهها و صحراها و دشتها را دنبال شهادت میگردد حاجقاسم! بیخود نیست امیدواری حضرت ماه! «روزگار جنگ» باشد یا «جنگ روزگار»! دیروز یا امروز! از آن بیسیم که پشتش «همت» بود، جز «روایت فتح» شنیده نخواهد شد؛ «الا ان حزبالله همالغالبون»!
زیر پوست غوطه شرقی چه میگذرد؟
احمد کاظم زاده در جوان نوشت:
در اینکه باید برای وخامت اوضاع انسانی حاکم بر غوطه شرقی کاری کرد و راهحل عاجل پیدا کرد، تردیدی نیست اما وقتی تلاشهایی که به کار گرفته میشود به اغراض و اهداف سیاسی آغشته میشود یا به سلاحی در برابر دیگر طرفهای مقابل تبدیل میشود نه تنها کارساز نمیافتد بلکه چه بسا باعث بدتر شدن اوضاع میشود.
پیشنویس قطعنامهای که از طرف سوئد و کویت درباره برقراری آتشبس یک ماهه در سوریه به شورای امنیت ارائه شده و از سوی جناح غربی شورای امنیت یعنی امریکا، انگلیس و فرانسه حمایت شده و همینطور تبلیغات گستردهای که رسانههای متبوع این دولتها به راه انداختهاند از چنین ماهیتی برخوردار است. در پیشنویس این قطعنامه درباره برخی از مسائل مهم اغماض شده که ابعاد دیگری از برخورد دوگانه را آشکار میکند: از جمله اینکه 8 میلیون سکنه دمشق پایتخت سوریه هر روز در معرض حملات خمپارهای گروههای مسلح و تکفیری حاضر در غوطه شرقی قرار دارند و لذا دولت سوریه نیز حق مقابله و دفاع از خود و ساکنان دمشق را دارد. یا اینکه این گروهها طبق قطعنامههای سازمان ملل در فهرست گروههای تروریستی قرار دارند و حق برخورد با آنها به دولت سوریه داده شده است و از همه مهمتر اینکه این گروهها ساکنان غوطه شرقی را به گروگان گرفتهاند و از یک سو میخواهند از آنها برای خود سپر انسانی و از دیگر سو برای دولت سوریه و حامیان آن پرونده ضد حقوق بشری درست کنند.
بر این اساس اگر به این ملاحظات و دیگر ملاحظات دولت سوریه توجه میشد نه تصویب قطعنامه جدید اینقدر به درازا میکشید و نه اینکه گروههای مسلح و تکفیری برای به راه انداختن یک فاجعه جدید به وسوسه میافتادند. برخی خبرها و نشانهها حاکی از این است که این گروهها ظاهراً با چراغ سبزی که از خارج دریافت کردهاند قصد دارند یک ماجرای شیمیایی دیگر را علیه ساکنان و بهخصوص کودکان غوطه شرقی راه بیندازند و با معطوف کردن مسئولیت آن علیه دولت سوریه و روسیه فشارهای بینالمللی را علیه آنها افزایش دهند.
بیتردید زمانی به وخامت انسانی در سوریه پایان داده میشد که جنگ به طور کلی در این کشور خاتمه مییافت و در پی مذاکرات سیاسی فراگیر بازسازی کشور در دستور کار قرار میگرفت. اگر با این معیارها درباره عملکرد بازیگران دخیل در سوریه قضاوت شود مشخص میشود همان دولتهایی که اکنون سنگ مردم سوریه و ساکنان غوطه شرقی را به سینه میزنند از همان ابتدا هیچ اعتقادی به حل سیاسی بحران نداشتند و به همراه دیگر همپیمانان سعودی، قطری، اماراتی، ترکی و اسرائیلی برای براندازی دولت سوریه و تغییر نظام سیاسی حاکم بر این کشور میکوشیدند و اگر بعدها با نشستهای ژنو همراه شدند بیشتر با هدف جبران ناکامیهای نظامی بوده است.
بر این اساس زمانی میتوان به کاستن از رنج مردم سوریه از جمله در غوطه شرقی امیدوار شد که اولاً حق حاکمیت ملی و تمامیت ارضی سوریه همانند سایر کشورهای جهان به رسمیت شناخته شود و به دخالتهای خارجی در این کشور پایان داده شود و دوم اینکه زمینه استمرار گفتوگوهای فراگیر داخلی در راستای آخرین مصوبات فراهم شود اما متأسفانه کسانی که اکنون سنگ مردم سوریه و غوطه شرقی را به سینه میزنند رویکرد سیاسیشان کاملاً برخلاف این دو مقوله است.
دانشگاه، کانون توسعه و پرسشگری
غلامرضا ظریفیان در ایران نوشت:
رئیس جمهوری در مراسم اختتامیه جشنواره بینالمللی خوارزمی توصیفات و انتظاراتی از دانشگاه بیان کرد که به نظر میرسد در خور توجه است. در ادبیات آکادمیک و دانشگاهی دو مفهوم را میتوانیم مورد بررسی قرار دهیم. «دانشگاه پیشتاز» و «دانشگاه پیرو». واقعیت این است که برای شناخت دانشگاه چند اصل را باید مورد تأکید قرار داد تا بر اساس آن یک مفهوم آکادمیک با مأموریت پیشتازی برای آن متصور شد. اولین اصل دانشگاه «پرسشگری» است. اساس دانشگاه بر اساس پرسش در مسألههاست و نهایتاً این پرسشگری دانشگاه را از مجهول به سمت معلوم سوق میدهد. بنابراین دانشگاه بر اساس این پرسشگری «آزادی پرسشگری» هم پیدا میکند. معتقدم که با بخشنامه و دستورالعمل نمیتوان دانشگاه را در پرسش محدود کرد.
به میزانی که آزادی آکادمیک از دانشگاه گرفته شود و دانشگاه از پرسشگری خارج شود، دانشگاه به طور کلی از مفهوم اصلی خود خارج میشود و اگر بتوان به آن نام دانشگاه را نیز اطلاق کرد، دیگر دانشگاه پیشتاز نخواهیم داشت و با دانشگاه پیرو روبرو خواهیم بود. بنابر این اصل دوم آزادی است. اصل سوم نیز به «خودگردانی» معروف است. دانشگاه چون محل اجتماع نخبگان تخصصی است، اداره دانشگاه و پرسنل آن متکی بر مقتضیات و چارچوبهایی است که خود دانشگاه آن را ترسیم میکند.
اگر این خودگردانی را از دانشگاه بگیریم، دانشگاه از دانشگاه بودن میافتد و اگر هم بتوان نام دانشگاه را بر آن گذاشت باز هم دانشگاه پیرو خواهد بود و نمیتواند نقش توسعه خود را انجام دهد. نکته چهارم اما این است که دانشگاهها علاوه بر اینکه به مسألههای روز میپردازند به مسألههای فردا نیز توجه دارند که اصطلاحاً به آن «آینده پژوهی» میگویند. دانشگاه باید در عرصههای مختلف علمی با توجه به وضعیت موجود برنامه ریزی کند تا رسیدن به آینده ترسیم شده تسهیل شود. ما در عرصه دانشگاهی تحولات بزرگی را در جهان طی کردیم. زمانی دانشگاه صرفاً وظیفه آموزش و تربیت نیروی متخصص را برعهده داشت.
بعدها اما به دلیل تحولاتی که در عرصههای علمی پیدا شد علاوه بر وظیفه آموزش، دانشگاه متکی بر پژوهش را به وجود آوردند. این یعنی پژوهش باید در خدمت آموزش باشد تا روند توسعه سرعت بیشتری پیدا کند. در یک گام جلوتر دانشگاه علاوه بر آموزش و پژوهش با همان نکتههای چهارگانهای که نگارنده در بالاتر آورده، دانشگاه نوع سوم هم با عنوان «دانشگاه کار آفرین» به وجود آمد. این یعنی اینکه دانشگاه علاوه بر نقش آموزشی و پژوهشی خود باید تولید ثروت و کار هم بکند. نوع چهارم از دانشگاه که امروز با آن روبهرو هستیم «دانشگاه جامعه محور» است. این نوع دانشگاه به ما میگوید که دانشگاه باید نیازهای جامعه را در عرصههای مختلف رصد کند و به آنها پاسخ بدهد. نکته مهم اما درباره «تولید دانشگاه» است.
پیش از این گفته میشد که دانشگاه باید از طریق آموزش یک فرد متخصص تولید کند. اما بر اساس تعاریف و ادبیات یونسکو دیگر تربیت این نوع دانشجو برعهده دانشگاه نیست بلکه دانشگاه باید به تولید انسان توسعه یافته در عرصههای مختلف بپردازد که بتواند زیست جمعی داشته و با محیط سازگار باشد و با آن پیوند بخورد. یک انسان تولید شده دانشگاه باید از اخلاق مدنی برخوردار باشد تا بتواند زیست مدنی را نیز در جامعه گسترش دهد. بنابر این دانشگاه در دوره جدید موتور محرک توسعه پایدار است و دانشگاه زمانی میتواند این نقش خود را ایفا کند که براساس مقتضیات و ضوابط بتواند به نقش اصلی خود بپردازد.
مدارا برای همه
احمد شیرزاد در شرق نوشت:
رواداری واژهای است که بیش از یک دهه از عمر آن در فرهنگ سیاسی- اجتماعی ایران نمیگذرد. ترجمه کلمه «Tolerance» که به تحمل و مدارا هم ترجمه شده است. این کلمه در حوزههای مختلف، معنای خود را میدهد، مثلا در صنعت میزان تغییرات مجاز قطعه را تلورانس میگویند. دانشمندان علوم اجتماعی واژه زیبای رواداری را برای آن در نظر گرفتهاند؛ به این معنا که انسانها بتوانند همنوع خود را همانگونه که هست بپذیرند و به رسمیت بشناسند. با نگاهی به جوامع مختلف هرچه تنگنظریها و تعصبات فرهنگی، قومی و سیاسی بیشتر باشد، درجه رواداری کاهش مییابد و هرچه صاحبان این فرهنگها راحتتر با یکدیگر کنار بیایند و زندگی کنند، رواداری روند افزایشی خواهد داشت.
رشد رواداری، امکان توسعه و بیان خلاقیت در کشورها را سرعت میبخشد و برعکس؛ تنگنظریها و ایجاد چارچوبهای انحصاری، عامل کاهش سرعت رشد و ایجاد جمود خواهد شد. در کشورهای اسلامی میتوان مالزی را مثال زد؛ کشوری که از رشد و توسعه بیشتری برخوردار است، درحالیکه پیشینه فرهنگی آن با ایران، ترکیه و پاکستان قابل مقایسه نیست. سطح زندگی آنان یک سده قبل، بسیار پایین بود و پادشاهی فراموششده بهشمار میرفتند. اکثریت مالزی اگرچه مسلمان هستند اما موتور توسعه این کشور، اقلیت چینیتبار هستند که انواع و اقسام بنگاههای اقتصادی را دایر کردهاند و جامعه مالزی، روادار آنها و سرمایهگذاری خارجی است.
در ایالات متحده صرفنظر از اینکه اختلافات سیاسی میان ایران و دولتمردان آمریکا وجود دارد، کسی منکر توسعهیافتگی منحصربهفرد آن کشور نیست. کشوری که ملغمهای از فرهنگها و اقوام مختلف مهاجر است. یک چینی یا یک ایرانی با آسودگی خاطر، همه استعدادها را برای پیشرفت خود که به پیشرفت جامعه منجر میشود، به کار میگیرد. او تحمل میشود و کسی به مذهب، رنگ پوست، نژاد و ملیت او کاری ندارد. این نگرش سبب میشود آن کشور مأمن و قطب جاذب استعدادهای مختلف از دنیا شود.
ایران نیز در پیشینه خود قطب جاذب ملل همسایه بوده که باعث پیشرفت ما در اعصار مختلف شده است. برخی کشورها نظیر لبنان به دلیل چندقومی و فرهنگی بودن، ناچار به نوعی رواداری هستند و گاهی همین مسئله باعث تنازع، کشمکش و تشدید درگیریها شده است. در ایران به دلیل وضعیتی تاریخی که درگیر آن بودیم، معمولا استعدادها در چارچوب فرهنگ مسلط بروز کرده و تاجاییکه در خدمت مجموعه حاکم یا موازی آن بوده، توانسته رشد و پیشرفت کند اما بیش از آن تحمل نشده است. شخصیت برجستهای مثل امیرکبیر یا دکتر محمد مصدق و بسیاری دیگر از رجال و فرهیختگان کشور به هر نسبتی که تحمل شدند، کشور گامی به جلو برداشته است. پس از پیروزی انقلاب، فرهنگ عدم تحملومدارا در مقاطعی شدت یافته و رواداریها بیشتر شده است.
دوران اصلاحات، دریچهای به سمت تحمل و رواداری بیشتر بود و شعار ایران برای همه ایرانیان به این معنا بود که هرکسی که شناسنامه ایرانی دارد، با هر نوع تفکر، لباس و سبک زندگی، حق اظهارنظر و فعالیت دارد. شعار زندهباد مخالف من، شعار تبلیغاتی توخالی نیست؛ بلکه نشان میدهد واضع این شعار، در مقابل منتقدان خود نیز صبور است. همین نگرش سبب شد در دولت دوم اصلاحات، رشد و شکوفایی چشمگیر اقتصادی رخ دهد و استعدادها و امکانات بهتر در کشور به کار گرفته شود. برخی رد صلاحیتها و اعمال سلیقهها، درست برعکس فرهنگ رواداری عمل میکند. حتی در حوزههای تخصصی در بطن برخی نهادهای امنیتی که کار بسیار ارزشمندی دارند، میتوان نگاه روادارانه به ایرانیان دوتابعیتی یا تحصیلکردگان علاقهمند به بازگشت به کشور داشت.
در سالهای اخیر متأسفانه این عدم روادارای به برخی یاران انقلاب نیز تعمیم یافت و زمانی که نظری خلاف نظر برخی صاحبان تریبون یا جریان خاص سیاسی ابراز کردند، مورد سرزنش و گاهی برخورد قرار گرفتند. بااینحال با وجود همه این زخمهای کهنهای که بخشی از آنها باقی مانده، فضای سیاسی، رسانهای، اجتماعی و… میزان رواداری در شرایطی که در هفتههای پایانی سال ٩٦ قرار داریم، در مقایسه با دولتهای نهم و دهم بهبود یافته، هرچند هنوز راه درازی در پیش است اما شواهد نشان میدهد تا حدی روحیهها تغییر کرده است. نامه اخیر محمود احمدینژاد شاید فرازهای تندی داشته باشد اما به مرور نهادهایی که حساس بودند، مشاهده کردند با نگارش این نوع نامهها، اتفاق خاصی در کشور رخ نمیدهد؛ حتی اگر مواضع امروز او درتضاد با گذشته این فرد باشد.
اصلاحطلبان نیز نباید به نویسنده این نامه، طعنه گذشته را بزنند. در رفتار نیروی انتظامی در حوادث دیماه با وجود برخی وقایع تلخ، نوعی رواداری نسبت به گذشته دیده شد و در ماجرای دراویش گنابادی اطلاعیههایی در محکومیت خشونت از سوی سران آنها صادر شد و پلیس هم با سعه صدر، اقتدار خود را نشان داد. در شرایطی که این اقتدار تحسینبرانگیز نشان داده شد، نیازی به گفتن جملاتی نظیر با آرپیجی آنها را میزنیم، وجود ندارد. رواداری اگرچه در ویترین کشور در نگاه جهانیان هم اثرات انکارنشدنی دارد اما نباید صرفا امری زینتی تلقی شود بلکه باور به آن باید در میان همگان نهادینه شود. در این میان، برخی پدیدهها نماد و علامت تلقی میشود. برای مثال برخی محدودیتهایی که به دلیل حوادث سیاسی گذشته اعمال شده، بهتدریج در حال کمرنگترشدن است و حذف کامل آن، میتواند نمادی از اقتدار کشور و نظام حاکم و سامانه سیاسی را به تصویر بکشد و در تغییر جایگاه ایران در جهان، کاملا مؤثر عمل کند.
اصحاب رسانه نیز امروز حس میکنند انتقادات آنان بهتر پذیرفته میشود. نگارنده بارها از سوی رسانههای مخالف تفکرمان دعوت شده و با کمال میل، حضور در آن نشست را پذیرفتهام؛ چون دعوت آنان نشان از علاقه به شنیدن سخنان دیگران دارد. اگر مسئولان کشور صلاح میدانند، میتوان سال ٩٧ را به سالی برای ایجاد فضای تحمل و مدارا بین همه ایرانیان تبدیل کرد و اجازه داد معترضان نیز بهراحتی سخنان خود را بیان کنند. دولت اصلاحات نشان داد تحملومدارا، میتواند نتایج بهتری در همه بخشها به همراه داشته باشد. دولتمردان دولت دوازدهم نیز میتوانند در بخش دولت، حرفهای تند مخالفان را تحمل کنند و در این صورت میتوان همین خواسته را از رئیس و سخنگوی قوه قضائیه، مسئولان قوه مقننه، شورای نگهبان، مجلس خبرگان و… داشت.
هزینههای سنگین
در سرمقاله شماره امروز روزنامه صبح نو آمده است:
برخی از مدیران دولتی که حداقل 5 سال است بر سر کارند، مدعی شدهاند که جامعه در حال زوال اجتماعی است؛ بماند که این گفتار را از نظریه فردی دیگر اختیار کرده و آنرا معوج ساختهاند، لیکن پرسش اینجاست که آقایان چرا در همین سال اول دوره دوم صدارت و وزارتشان، بهجای رفع مشکلات متنوع معیشتی کشور، بهفکر نظریهپردازیهای معرفتشناسانه و کلامی و جامعهشناختی افتادهاند.
همین نحو از #گفتاردرمانی در اظهارنظر تازه رییسجمهور محترم نیز بود؛ ایشان در سخنرانی خود به مقوله بومیسازی دانش پرداختند و با ذکر مصادیقی تلاش کردند امکان دینیبودن علم را نفی کنند. اینجا مجال گفتوگو در قبال این بحث نیست، اما اگر اعلام مواضع رییسجمهور در همین یکماهه اخیر تحلیل محتوا شود، چه حجم و میزانی از آن، مرتبط با مسوولیتها و وظایف ایشان است و چه مقدار خارج از این موضوع؟ اینکه عدهای میخواستند علوم اسلامی ایجاد کنند و اکنون به زعم و تعبیر رییسجمهور نشده است، مگر جز گفتوگویی در محافل دانشگاهی و حوزوی بوده است و چه ارتباطی با حوزه عمومی و دشواریهای غالباً معیشتی و اقتصادی دارد؟
آیا جز این است که مجموعه این اظهارنظرها از 12 بهمن تاکنون، برای پوشش دادن به ناکامیها و ناکارآمدیهایی است که در زمینه برجام، اف.ای.تی.اف و… حاصل آمده و متاسفانه هزینههای سنگینی را نیز بر کشور تحمیل کرده. گویی برخی مشاوران دولت که خود را متخصصان عملیات روانی میدانند، چاره را در این دیدهاند که هر روز تیتری را برای رسانههای هوادارشان خلق کنند که تا مدتی افکار بدان جهت متوجه شده و مسائل اصلی را فراموش کند.