شطرنج برجامی مشترک آمریکا و اروپا/ تهدید نصرالله و معادلات جدید جنگ احتمالی با اسرائیل
میخواهند سلیمانی برگردد
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
وقتی میخواهیم از «ایران امروز» سخن بگوئیم، طبیعیترین تصویر این است که «ایران هم اینک در نقطهای ایستاده که دستکم هزار سال در چنین نقطهای نبوده است.» اما نه اینکه جایگاه برجسته ایران در منطقه، دستاورد یک سلسله اقدامات نظامی علیه کشورهایی بوده و در پی فرو پاشیدن کشورها، دولتها و ملتهایی پدید آمده است. بلکه محصول «کمک برادرانه» به کشورها، دولتها و ملتهای منطقه بوده است و صد البته پیش از آن هم «پیام انقلاب اسلامی» اقتدار بخش ملتها و کشورهای منطقه بوده است. در این بین دشمنترین دشمنان انقلاب اسلامی به این موضوع اعتراف میکنند اما با ادبیات خودشان. مثلاً بنیامین نتانیاهو چند روز پیش و در جریان سخنرانی در اجلاس امنیتی «مونیخ» گفت اینک ایران به مثابه «ببری مهاجم» بر منطقه سیطره یافته است و دونالد ترامپ در همان نطقی که ملت ایران را تروریست خواند، میگوید ایران برخاسته و با تکیه بر سابقه تمدنیاش در حال گسترش خطرناک در منطقه است. همین دو تعبیر از آنان کافی است تا ببینیم غرب ایران را چگونه میبیند و نسبت به حال و آینده آن چه احساسی دارد. در این بین محمد بن سلمان ولیعهد سعودی حدود چهار ماه پیش در یک گفتوگوی تلویزیونی گفت اسلام ایرانی بر منطقه سیطره پیدا کرده و سیاستهای مهارگرانه پادشاهان سعودی از خالد تا عبداله اشتباه بوده و به نتیجه نرسیده و باید تغییر کند. پس تصویر انقلاب اسلامی و ایران در نزد دشمنان و نیز رقبای منطقهای ایران نیز کاملاً مشخص است و با احساس آمریکایی و صهیونیستی هیچ تفاوتی ندارد.
خب سؤال این است که آمریکا، اروپا، رژیم صهیونیستی، دولت سعودی و بطور کلی غرب باید چکار کند؟ آیا این توقع منطقی است که در برابر آنچه نتانیاهو آن را «ببر مهاجم» و ترامپ آن را «گسترشی خطرناک» و بنسلمان آن را «اسلامی سیطر» خواندند، سکوت کنند و دست به هیچ کاری نزنند، مسلماً نه منطقی نیست. خب چه راهحلهایی پیشروی آنان برای مواجه شدن با آنچه آن را خطر روزافزون میخوانند، وجود دارد. بله راههای زیادی در عرصههای مختلف وجود دارند ولی طبعاً در اینجا منظور راههایی است که ضریب تحقق آن بالا تلقی گردد.
آمریکا و بقیه چه به انفراد و چه به اجتماع قادر نیستند با حمله نظامی، ایران را از صحنه خارج نمایند چون ایران از نظر نظامی قدرتمند است و میتواند به گونهای از خود در برابر تهاجم دفاع کند که حمله به ایران برای مهاجم صرف نداشته باشد. یک راه دیگر اقدامات اقتصادی است که حسب تجربه، به خودی خود منتهی به خارج شدن ایران از صحنه نمیشود و ضمناً در پی تحولات سالهای اخیر در عرصه بینالملل امکان ابقاء بینالمللی فشارهای اقتصادی بر ایران وجود ندارد، اقدامات محدود کننده آمریکایی علیه اقتصاد ایران نیز در حدی نخواهد بود که ایران را به عقب برگرداند. کار روی یک جناح خاص در ایران نیز اگرچه مغتنم است اما مردمی که در ایران پای کار نظام سیاسی ایستادهاند، آنقدر زیادند که هیچ جناحی قادر نخواهد بود، آنگونه که آمریکا و… میخواهند «ایران» را از صحنه خارج نمایند البته آمریکا، اروپا، رژیم صهیونیستی و رژیم سعودی ترکیبی از همه اینها را به کار میگیرند و در آن درنگ نمیکنند اما اگر ما برای دشمن خود مقداری عقل قایل باشیم میگوئیم به نتیجه این سیاستها خوشبین نیست.
با نگاهی به قضایای یکی- دو سال اخیر و بخصوص قضایایی که در این دو ماهه شاهد بودهایم و نیز آنچه طی ماههای آینده قابل پیشبنیی میدانیم میتوانیم بگوئیم دشمن به فرمول جدیدی در مواجهه با ایران رسیده است: فشارهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی را ادامه میدهیم و خیابانهای ایران را به کمک میگیریم تا دنیایی که ایران را قدرتمند میدید، «ایران در حال تغییر» را به تماشا بنشیند و به ما برای تشدید فشارها به نظام جمهوری اسلامی بپیوندد. آمریکاییها وقتی با این سؤال که حاکی از تردید میکند- که آیا واقعاً میشود- مواجه میگردد، میگوید بله حتماً ولی واقعیت آن است که آنان نیز به این باور نرسیدهاند.
از این منظر میتوان به تماشای اتفاقات ریز و در عین حال پیوسته ماههای اخیر کشور و از جمله به ماجرای دو روز پیش دراویش خیابان پاسداران تهران نگاه کرد. تجمع دراویش منحرف در کوچهای از این خیابان در یک شهر حدود 8 میلیون نفری به 200 نفر نمیرسید. کما اینکه تجمعات هفته اول دی تهران و چند شهرستان نیز هر کدام جدا جدا در همین حدود بوده و این در حالی است که حتی اگر قرار بود ناراضیان اقتصادی در ایران برای توجه دادن به مطالبات خود به خیابان بیایند، خیلی بیش از این عدد میشوند ولی وقتی کار به «اعتراض سیاسی» میرسد، عدد کسانی که به خیابان میآیند و جرأت میکنند چیزی را بر زبان جاری کنند که با اعتقادات و باورهای میلیونها ایرانی تعارض دارد، عدد آنان بسیار کوچک میشود.
آمریکاییها و دنبال کنندگان خارجی و داخلی «خط آمریکا» بخوبی میدانند که این نظام با این تجمعات آسیب نمیبیند چه اینکه چنین تجمعاتی هیچ نظامی را در معرض آسیب قرار نمیدهد. آنان اما به «زنجیر شدن» اقدامات کوچک و توالی رخدادهای ریز دل بستهاند. چرا؟ به نظر میآید دستهای مرموز خارجی و داخلی به این موارد تمرکز دارند:
1- ایران را نمیتوان با اتفاقات بزرگ خارجی و یا داخلی به شکست کشاند چه اگر این شدنی بود، «اتفاقات بزرگ» پیشین از قبیل جنگ 8 ساله و فتنه 88 باید به چنین نتیجهای میانجامید اما میتوان زنجیرهای از حوادث را در ایران پدید آورد تا از یک سو نظام جمهوری اسلامی را در داخل سرگرم کند و از سوی دیگر برای مخاطب منطقهای و بینالمللی جلوه و جلالی نداشته باشد. از منظر دشمنان انقلاب اسلامی «یک ایران درگیر با داخل» نمیتواند نقش موثری در خارج پیدا کند و امیدی را برانگیزد. همین حدود دو ماه پیش یک مقام سعودی در دیدار با یک مسئول عراقی گفته بود «سلیمانی باید به ایران برگردد و ما او را به ایران برمیگردانیم.» از نظر آمریکاییها یک ماجرای کوچک در مقیاس 200 درویش مغرور که نجابت نیروی انتظامی در عدم برخورد فیزیکی را به ناتوانی نظام در برخورد قدرتمندانه ارزیابی کرده است، برای یک هفته بحث از این منظر در فضای داخلی و خارجی پیرامون ایران کافی است و میتوان مشابه این حادثه کوچک را بر سر هر مسئلهای و در هر نقطه دیگری پدید آورد بالاخره جمع کردن 200 نفر عنصر ماجراجو در هیچ نقطهای از ایران کار دشواری نیست آمریکاییها میگویند ما کاری میکنیم که از ایران جز این اخبار به گوش مردم منطقه و جهان نرسد.
2- حدود شش ماه پیش یک مقام روسیه که با معاون رئیسجمهور آمریکا ملاقات کرده است میگوید من وقتی وارد اتاق شدم، نقشه ایران روبروی این مقام آمریکایی دیده میشد با تعجب پرسیدم شما چه کار به ایران دارید، گفت این دلمشغولی هر روزه ماست و تا آن را حل نکنیم از پای نمینشینیم. در یکی دیگر از ملاقاتهایی که یک تاجر صاحبنفوذ ایرانی با «مایک پنس» معاون اول رئیسجمهور آمریکا ملاقات داشته و از او درباره ایران پرسیده است. پنس پاسخ داده در حال فعال کردن گسلهای اجتماعی در ایران هستیم و به زودی به اندازهای این گسلها را بر سر ایران آوار میکنیم که نتواند از آن خارج شود. البته اگر ما به آنچه به عنوان «گسل اجتماعی» یاد میشود نظر بیندازیم میبینیم که در ایران چنین گسلهای بزرگی که چالش واقعی باشند، وجود ندارند.
ایران چالش دینی ندارد چون بیش از 99 درصد پیرو یک دین هستند. چالش مذهبی نیز ندارد چراکه دستکم 85 درصد ایرانیان شیعه هستند ضمن آنکه آن 15 درصد نیز مخالف تشیع به حساب نمیآیند در ایران چالش قومیتی وجود ندارد چراکه دهها قرن است که قومیتهای ایرانی در مفهوم «ایران» غرق شدهاند. در ایران چالش سیاسی جدی هم وجود ندارد چراکه نظام جمهوری اسلامی مورد پذیرش بیش از 90 درصد مردم ایران میباشد. آمریکاییها دنبال حاشیهها و فرعیاتی هستند که قابلیت آن رادارند که به سرعت امنیتی شوند مثل همین بحث فرقه دراویش گنابادی. در این بین البته دشمن روی خطای نیروهای انقلاب نیز حساب ویژهای باز کردهاند و بر این اساس معتقدند میتوان یک حادثه کوچک را با ترکیب خطای طرف مقابل به ماجرایی بزرگ تبدیل کرد. آنچه در ماجرای دراویش پیش آمد، نشان داد که اینک نیروهای انقلاب پخته شدهاند و به دامهای دشمن نمیافتند.
3- دراین میان دشمن روی «جرات بخشی به مخالفان» حساب باز کرده است و در این رابطه دو کار مشخص را انجام میدهند. از یک طرف با پهن کردن «تور حقوق بشر» و زیر فشار قرار دادن ایران به معارضین ایرانی میگوید مطمئن باشید نظام برای اینکه بیش از این متهم نشود در مواجه با اعتراضات خیابانی و حتی آشوبها مماشات میکنند. از سوی دیگر دشمن به آن دسته از به قول خودش گسلهای خاموش پیام میدهد که «بیایند» ببینید آنکه آمد به سلامت بازگشت و حداقل اتفاقی که برای او افتاد چند روز زندان بود که آن هم برای او در حکم «چک نقد» خواهد بود. درواقع آمریکاییها معتقدند این حلقههای کوچک 200 نفره را در یک فرایند یکی – دو ساله میتواند به حلقههای چند هزار نفره منجر شود و به طور واقعی برای نظام دردسر به وجود آورد. از این رو میتوان گفت اگر برای این موضوع چارهاندیشی نشود، ممکن است در حوادث آینده ما با خشونت بیشتر از سوی «حلقههای کوچک آشوب» مواجه شویم.
4- یکی دیگر از رویکردهای دشمن دوپارچهسازی نظام است. دوپارچه سازی نظام میتواند دو گونه مدنظر باشد یکی از جنبه حاکمیتی و دیگری از جنبه جناحهای کشور. آمریکاییها معتقدند از آنجاکه نظام ایران مبتنی بر انتخابات است، وقتی پای شکافهای اجتماعی پیش میآید و حوادثی نظیر شورش حقیرانه دراویش روی میدهد، بخشی از حاکمیت و نیمی از جناحهای سیاسی ایران که با برجستهسازی میزان تاثیر این حلقهها نگران آرای آینده خود هستند، عملا یا به سمت توجیه اقدامات آشوبطلبانه این حلقهها و یا به سمت انفعال میروند و عملا نظام در استفاده از بخشی از توانمندیهای خود برای دفاع از امنیت و اقتدار جمهوری اسلامی محروم میماند و آسیبپذیر میگردد. به باور باطل آنان در این شرایط مردم در دفاع از نظام اسلامی و آنچه بر سر آن میآید، دچار تردید شده و زمینه تضعیف آن فراهم میشود. از این منظر واقعا رفتار دولت و بخشی از جناحهای کشور که به دلیل سابقه 88 مورد طمع دشمنان هستند، قابل مطالعه و ارزیابی است. بعضی اظهارات دوپهلو که مکرر شنیده شد مبتنی بر اینکه «خشونت محکوم است از هر طرف که باشد» و یا بعضی تاخیرها در موضعگیریها و بعضی سکوتها بیش از فتنهانگیزی آنان که جوانان ناجا و بسیجیها را سر و سینه دریدند و به شهادت رساندند، به کار دشمن میآید.
شطرنج برجامی مشترک آمریکا و اروپا
نوید مؤمن در وطن امروز نوشت:
«نقض عهد آمریکا» و «بازی دوگانه اروپا» همچنان 2 قطعه اصلی پازل برجامی واشنگتن و تروئیکای اروپایی در قبال ایران محسوب میشوند. در جریان برگزاری کنفرانس امنیتی مونیخ، این بازی مشترک در تقابل با توافق هستهای ادامه یافت.
«هربرت مکمستر» مشاور امنیت ملی آمریکا مانند دیگر مقامات کاخ سفید، صراحتا از بازبینی برجام خبر داد و در عین حال، بر خلاف تعهدات آمریکا (وفق مفاد 26 تا 29 برجام)، ایران را مکانی ناامن برای سرمایهگذاری کشورهای جهان دانست! مکمستر در اینباره اظهار داشت: «اکنون زمان رسیدگی به نقایص جدی در توافق [هستهای] با ایران و مقابله با فعالیتهای بیثباتکننده این کشور از جمله تولید و اشاعه موشک و حمایت تهران از شبهنظامیان و تروریستهای دستنشاندهای است که مناقشههای ویرانگر در سرتاسر خاورمیانه ایجاد میکنند!»
پس از مکمستر، «زیگمار گابریل» وزیر خارجه آلمان درصدد تکمیل بازی آمریکا با استناد به 2 مولفه «حمایت کلی از برجام» و «حمله به سیاستهای منطقهای ایران» برآمد. درنگی کوتاه بر اظهارات گابریل، نشاندهنده بازی مستقیم وی در زمین ایالات متحده آمریکاست: «از آمریکا میخواهیم برجام را لغو نکند؛ به ازای آن از آمریکاییها میخواهیم تلاش کنند با کمک یکدیگر راهبردهای جدیدی را برای مقابله با سیاستهای بیثباتکننده ایران و عقب راندن نفوذ آن در منطقه خاورمیانه تعیین کنیم».
مقامات فرانسوی نیز در کنفرانس امنیتی مونیخ به ابراز حمایت کلی خود از برجام اکتفا کردند تا بار دیگر، فرضیه «توافق نهایی واشنگتن و تروئیکای اروپایی» در شهریورماه امسال بر سر «تغییر برجام» تقویت شود. اگرچه کنفرانس امنیتی مونیخ به صحنه تقابل ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپایی بر سر سیاستهای حمایتگرایانه اقتصادی دونالد ترامپ تبدیل شد اما نقطه مشترک بازی ترامپ و تروئیکای اروپایی در این کنفرانس، رفتار عملی آنها ضدتوافق هستهای با ایران بود. پس از برگزاری کنفرانس امنیتی مونیخ، آمریکا و اروپا در صدد تکمیل «بازی سیاسی» خود با «مانوری رسانهای» درباره توافق هستهای با ایران برآمدهاند. انتشار گزارش خبری اخیر از سوی خبرگزاری رویترز در همین راستا قابل ارزیابی است.
این خبرگزاری مدعی شده است وزارت خارجه آمریکا در سندی که برای سفارتخانههای این کشور در برلین، پاریس و لندن ارسال کرده، مطالبات پیشین رئیسجمهور آمریکا از این کشورها درباره توافق هستهای ایران و گروه 1+5 را تعدیل کرده است. با این حال، زمانی که به مرور گزارش رویترز میپردازیم، درمییابیم چنین ادعایی صرفا یک شانتاژ رسانهای [آن هم بلافاصله پس از برگزاری کنفرانس امنیتی مونیخ] است. در متن نامه وزارت خارجه ایالات متحده خطاب به سفرای آمریکا در 3 کشور اروپایی آلمان، انگلیس و فرانسه آمده است: «ما خواستار تعهد شما مبنی بر همکاری با یکدیگر برای رسیدن به یک توافق تکمیلی یا جهت پرداختن به توسعه یا آزمایش موشکهای دوربرد، ضمانت بازرسیهای قدرتمند آژانس و اصلاح معایب موسوم به «بندهای زوالپذیر» توافق هستیم».
براستی «رویترز» چگونه با استناد به این متن، مدعی تعدیل خواستههای ترامپ در قبال برجام شده است؟! آنچه از این متن کوتاه برمیآید، اصرار ایالات متحده آمریکا بر «تحدید توان موشکی ایران»، «حذف بندهای موسوم به غروب آفتاب از متن برجام» و «بازرسی آژانس از اماکن نظامی ایران» است. این 3 خواسته اصلی ترامپ، بارها طی یک سال اخیر مطرح شده و مسأله تازهای نیست. بدون شک، میان این مانور رسانهای رویترز [مبنی بر عقلانی جلوه دادن خواستههای آمریکا(!) و ادعای تعدیل آنها] و رفتار مشترک آمریکا و تروئیکای اروپایی در کنفرانس مونیخ ارتباطی معنادار وجود دارد. انتشار این خبر طی روزهای اخیر نیز به صورتی کاملا هدفمند انجام شده است اما بازی به اینجا ختم نمیشود!
رویترز در ادامه به نقل از مقامات آمریکایی و اروپایی مدعی شده است واشنگتن و تروئیکای اروپایی میتوانند با یکدیگر بر سر یک «توافق مکمل» با ایران به توافق برسند و تایید یا عدم تایید این توافق از سوی ایران، چین و روسیه نیز اساسا اهمیتی نخواهد داشت! بر این اساس ممکن است واشنگتن و تروئیکای اروپایی شروطی را تحت عنوان یک «توافق یکجانبه» لحاظ کنند که مطابق آن، اگر ایران به آزمایشهای موشکی خود ادامه دهد یا اجازه بازرسی از اماکن نظامی خود را ندهد، برجام به صورت خودکار لغو شود! بنابراین رویترز در بخشی از گزارش خود دست به نوعی «بسترسازی رسانهای» برای «نقض عهد مشترک آمریکا و اروپا» در قبال توافق هستهای با کشورمان زده است. همانگونه که مشاهده میشود، بازی مشترک آمریکا و تروئیکای اروپایی در تقابل با برجام به نقطه حساسی رسیده است.
کنفرانس امنیتی مونیخ، «محل اثبات» بازی مشترک برجامی ایالات متحده آمریکا و اروپای واحد در قبال ایران بود. همچنین گزارش خاص و معنادار خبرگزاری رویترز نیز از شطرنج هستهای واشنگتن و تروئیکای اروپایی در تقابل با توافق هستهای پرده بر میدارد. بدیهی است طی ماههای مارس و آوریل (2 ماه منتهی به ضربالاجل 4 ماهه ترامپ) این روند تشدید خواهد شد. با چینش شواهد و مستندات موجود میتوان به این نتیجه رسید که ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپایی، درصددند به جای احیای مذاکرات 1+5، مذاکرات 0+4 را میان خود شکل داده و برگزار کنند.
بدیهی است این اقدام نهتنها با واکنش قاطعانه جمهوری اسلامی ایران، بلکه با مخالفت شدید چین و روسیه نیز مواجه خواهد شد. قدر به یقین این موضوع، «تلاش آمریکا و اروپا برای همسانسازی رویکرد خود در قبال برجام» است؛ موضوعی که باید با هوشمندی دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان همراه باشد. همچنین لازم است در مواجهه با این بازی وقیحانه، از ظرفیت 2 کشور چین و روسیه نیز استفاده کرد. بدون شک طی هفتههای آتی، رفتارهای تقابلی مشترک واشنگتن و تروئیکای اروپایی در قبال برجام، ملموستر خواهد شد. نکته جالب توجه اینکه اسم رمز این عملیات مشترک کشورهای غربی، «تلاش برای حفظ برجام» است!
تهدید نصر ا… و معادلات جدید جنگ احتمالی با اسرائیل
امیر مسروری در خراسان نوشت:
تهدید اخیر سید حسن نصرا… خطاب به تل آویو مبنی بر این که اگر لازم باشد سکو های نفتی رژیم صهیونیستی را هدف قرار می دهیم نشان می دهد که معادله نبرد در منطقه و سرزمین های اشغالی دچار تحولات جدی شده است .جنگ شش روزه را کسی فراموش نکرده است. جنگی که در آن اسرائیل توانست ظرف مدت شش روز به مقاصد خود برسد و ارتش کشورهای عربی را در خانه خودشان نابود کند. از سال 1967 تا به امروز که در سال 2018 هستیم، این اسرائیل است که به جای قدرت یابی هر روز به نابودی اش نزدیک می شود.
برآوردها نشان می دهد اسرائیل دیگر توانایی یک نبرد حساس و پیروزمندانه را ندارد و درگیر شدن در هر محوری می تواند موقعیت این کشور را در محیط پیرامونی با چالش مواجه سازد.
لبنان: صهیونیست ها تمایل جدی دارند تا در نوار شمالی بر مناطق نفت خیز جنوب لبنان مسلط شوند و از طرفی برای همیشه مناطقی از خاک لبنان را در تصرف خود نگه دارند. برای رسیدن به این هدف با طرح « دیوار مرزی» به دنبال تثبیت حضور خود هستند اما این اقدام با واکنش طرف لبنانی مواجه شده است. تحلیل گران معتقدند درگیری لبنان با اسرائیل دیگر همانند جنگ 33 روزه نیست و این بار موشک های نقطه زن مقاومت با حجم بالا چالش جدید میدان نبرد خواهد بود.
دست یابی حزب ا… به ساختار جدید پدافندی می تواند برای نیروی هوایی ارتش اسرائیل یک بحران ایجاد کند و حتی ظرف مدت کوتاهی بخش های مهمی از نبردهوایی اسرائیل را ناکام بگذارد. در کنار آن حزب ا… بارها اعلام داشت از سوی محور مقاومت مورد حمایت قرار گرفته و تکنولوژی مقاومت اسلامی در قالب مستشاری به رزمندگان لبنانی منتقل شده است. اگر این موضوع را در حوزه پهپاد و نبرد هواپیماهای بی سرنشین در نظر بگیریم خواهیم فهمید تهدید سید حسن نصر ا… چقدر ترسناک است. بارها مراکز نفتی اسرائیل و انبار آمونیاک این کشور از سوی نصر ا… به عنوان اهداف ثابت پاسخ به هر نوع تجاوز طلبی صهیونیست ها اعلام شده و برای تل آویو این یک پیام سهمگین است. طرف صهیونیستی می داند در صورت خطا و تکرار نبرد 33 روزه قطعا نمی توان نتیجه جنگ را کنترل کرد.
سوریه: هرچند سوریه در نبرد داخلی به سر می برد و تروریست های مختلف، ارتش این کشور را بیش از هفت سال درگیر خود کرده اما نباید فراموش کرد ارتش این کشور برای نبرد با اسرائیل آموزش دیده است. به واقع رزم کلاسیک و سازمان نبرد سوریه برای مقابله با صهیونیست ها طراحی شده و انگیزه این نبرد در نیروهای ارتش سوریه بسیار زیاد است. در کنار آن یگان های مردمی تشکیل شده جبهه مقاومت در سوریه برای طرف صهیونیست بسیار خطرناک است. حملات گاه و بی گاه ارتش اسرائیل به مناطق مختلف سوریه و اشغال منطقه جولان غیرت عربی سوری هارا درگیر ساخته و نمی توان نسبت به آن بی تفاوت بود. نباید فراموش کرد جنگ در سوریه موجب تشکیل بزرگ ترین یگان مردمی در نوار مرزی سرزمین های اشغالی شده است. دفاع وطنی یا نیروهای مردمی سوریه که بعضا اعضای وفادار به حزب حاکم این کشور هستند در نبرد با تکفیری ها تجربیات زیادی به دست آوردند و این قدرت وجود دارد این تجربیات در نبرد آزاد سازی جولان استفاده شود.
فلسطین: چالش دیگر دولت صهیونیستی مسئله فلسطین به ویژه نیروهای مستقر در نوار غزه است. ظرف مدت کوتاهی یک بالگرد و پهپاد صهیونیستی توسط پدافند هوایی نوار غزه سرنگون شد و پس از حمله هوایی ارتش این کشور به منطقه باریکه غزه، نیروهای مقاومت با حمله به چند شهرک صهیونیستی طرف صهیونیستی را مجبور ساختند پشت میز مذاکره بنشیند. اسرائیل دیگر اسرائیل سابق در نبرد با فلسطینی ها نیست. مقاومت در غزه توانسته است با استفاده از تنوع سلاح و نبرد ناهم تراز برای طرف صهیونیست چالش ایجادکند.
نباید فراموش کرد صهیونیست ها به دنبال بهره گیری از فضای گازی نوار شمالی خود و هزینه کرد برای ساخت دکل های گازی – نفتی دریایی در مدیترانه است. از طرفی بر منطقه نفت خیز نوار غزه مسلط شده و می خواهد در صحرای سینا نیز نفوذ کند. با این حال محاصره دو بخش مهم فلسطین بی نتیجه مانده و می داند جنگ جدید علیه مقاومت قطعا خسارت بار خواهد بود. در کنار ظرفیت نبرد حزب ا… لبنان، ارتش سوریه، نیروهای مردمی در سوریه، الحشدالشعبی با صد لشکر وتیپ را باید در نظر گرفت که انگیزه ایدئولوژیک بالایی برای نبرد با طرف صهیونیست ها دارند.
از سوی دیگر نیروهای انصار ا… با دست یابی به سامانه موشکی و توان دفاع هوایی توانسته اند ارتش تا دندان مسلح عربستان را زمین گیر کند و اگر این نیروها در قالب محور مقاومت بخواهند برای نیروی دریایی و نیروی زمینی ارتش اشغالگر چالشی ایجاد کنند، قطعا چیزی از اسرائیل باقی نخواهد ماند. هیمنه اسرائیل در این چند ساله از بین رفته و می بینیم پس از سرنگونی اف 16 در نوار اشغالی غربی چگونه با تماس های متعدد از دمشق می خواهد به درگیری ادامه ندهد.
سخنان دکتر ظریف در کنفرانس مونیخ درباره «پایان افسانه شکست ناپذیری اسرائیل» مستند به این گفتمان و نگاه راهبردی است. توجه شخصی چون دکتر ظریف بر سست شدن امنیت پیرامونی اسرائیل نشان می دهد، تل آویو در بدترین شرایط ممکن قرار دارد و با کوچک ترین اشتباهی قطعا اسرائیل با پاسخی سهمگین مواجه می شود که غیر قابل جبران است.
همراهی تروریستهای کهنهکار با داعشیهای بالانشین
محمدجواد اخوان در روزنامه جوان نوشت:
ماجرای ناآرامیهایی که عناصر منتسب به یکی از فرقههای صوفیه در یکی از محلات شمال شهر تهران به راه انداختند، مهمترین محورهای رسانهها را به خود اختصاص داده است. اندک مطالعهای آشکار میسازد که سران این فرقه تا چه میزان به رژیم ستمشاهی وابستگی داشتهاند و هیچگاه همراه واقعی ملت ایران نبودهاند.
اما بررسی دقیقتر ماجرا این احتمال را تقویت میکند که هرچند در ویترین کار عناصر درویش حضور دارند و به بهانه تعصب فرقهای این تجمعات شکلگرفته است، اما در واقع هدایتگران پشتصحنه حادثه بسیار بزرگتر از چند نفر از اراذلواوباش گمراه هستند. نوع توحش رخداده در این حادثه در کنار سلسله حوادث چند ماه اخیر در حمله به مساجد و حسینیهها – که در ظاهر از سوی یکی از شومنهای شبکههای ماهوارهای هدایت میشود- نشان میدهد سرویسهای اطلاعاتی دشمن و گروهکهای تروریستی ضدانقلاب به هدایت این التهابات بیارتباط نیستند. حمایت از دزد توسط فرقهای که مدعی فقراست رسواکننده پشت پرده منحرفین در مکتب تشیع است.
بهبیاندیگر میتوان گفت تروریستهای کهنهکار این بار نقاب فرقهای بر صورت زدهاند تا در این پوشش جدید بتوانند همان کارنامه سیاه سابق را تکرار کنند. بدون شک اگر نهادهای ذیربط خصوصاً وزارت اطلاعات که مأموریت رصد و پایش جریانهای تروریستی نفاق، سلطنتطلب و تکفیری را بر عهده دارند، اندکی بیشتر مداقه نمایند، ردپایی از چنین گروهکهایی در عناصر میدانی و هدایتگر فرقه ضالهای که این بلوا را به پا کرده بود، پیدا خواهد کرد.
درعینحال نوع مدیریت بحران و مواجهه با التهاب نیز قابلتأمل و بررسی است. هرچند خویشتنداری نیروهای انتظامی در برابر توحش اوباش، بهانه را -از آنان که منتظر کوچکترین خطای نهادهای امنیتی کشورند تا جای شهید و جلاد را عوض کنند- گرفت، اما باید دانست که تأمین امنیت پایدار مؤلفههای گوناگونی دارد و از جمله آن امتناع از آغاز بیثباتی است. ماجرای قدارهکشی و عربدهجویی اوباش فرقهای در ماههای اخیر مسبوق به سابقه است. طبعاً انتظار میرفت که نهادهای ذیربط مانع از شکلگیری مجدد آشوب از سوی همان عناصر معلومالحال گردند.
اگر اراذلواوباش این فرقه میدان را برای التهابآفرینی مهیا ببینند و در خیابانهای شهر جولان دهند، چهبسا اغتشاشگری به الگویی برای باجگیری همه فرقههای تبهکار تبدیل شود و هیچ بعید نیست که عصبیتهای فرقه ای ، کشور را بهسوی تکرار شدن وضعیتی مشابه برخی سرزمینهای بحرانزده منطقه سوق دهد. بدون تردید با مسئله «امنیت ملی» نمیتوان «شوخی» کرد و اگر کسانی هم به دلایل سیاسی یا خانوادگی قصد مماشات با فرقههای تبهکار را دارند، باید بدانند که در حال پهن کردن فرش قرمز زیر پای تروریستهای کهنهکار هستند و البته مماشات کنندگان باید هزینه تصمیمات خود را خودشان پرداخت کنند.
اکنون واضح شده که فرقههای گمراه اگر تا پیشازاین تنها با «ایمان» مردم خصومت داشتهاند، ازاینپس قصد «جان» آنها را نیز کردهاند. با هیچ توجیهی – حتی اگر به شخص خاصی در فلان انتخابات رأی داده باشند- نمیتوان و نباید این بستر بیثباتی و تهدید امنیت ملی را نادیده گرفت. مسئولان امنیتی و اجرایی باید حفظ جان و آرامش مردم را اولین اولویت خود دانسته و اجازه جولان داعشیهای فرقهای را ندهند. البته تاوان خون مظلومان انتظامی و بسیجی که در این ماجرای تلخ بر زمین ریخت نیز باید بر اساس اصول شرعی و قانونی اخذ شود.
مردم نیز باید خود را در حفظ امنیت جامعه و شهر خود سهیم بدانند و مانع از تقویت جریانها و فرقههای تبهکار شوند.
اشتراکات اقتصادی و امنیتی ایران و اروپا
علی اکبر فرازی در روزنامه ایران نوشت:
وزرای خارجه هلند و اسپانیا در حالی به تهران سفر کردهاند که بهنظر میرسد کشورهای تأثیرگذار اروپایی بیش از گذشته به اهمیت توسعه مناسبات با جمهوری اسلامی پی برده و این آمد و رفتها قطعاً در شرایط حاضر از دید تحلیلگران بینالمللی بااهمیت تلقی میشود.
اهمیت این دیدارها در مرحله نخست از منظر توافق هستهای مورد توجه قرار میگیرد. در حالی که دولت ترامپ برای به شکست کشاندن برجام تلاش میکند، اروپاییها نشان دادند که از رویکرد امریکا حمایت نمیکنند زیرا منافع دوطرفه ایران و اتحادیه اروپا در ادامه روند برجام به اندازهای برای کشورهای اروپایی حائز اهمیت است که در توسعه و بهبود رابطه متقابل در همه زمینهها تأثیر بسزایی گذاشته است. اما نکته مهم آن است که کشورهای اروپایی باید بهطور جدی وارد مذاکره شده و یک راهکار عملی برای توسعه مناسبات پیدا کنند. روابط ایران با کشورهای اروپایی همیشه روابط معقولی بوده است اما برخی اوقات تأثیرات کشورهای فراآتلانتیکی بر کشورهای اروپایی تأثیراتی داشته که به سود آنها نبوده است. بنابراین اروپاییها باید یک بار برای همیشه به این جمعبندی برسند که در شرایط حاضرمنافع آنها ایجاب میکند با جمهوری اسلامی رابطه معقول و محکمی داشته باشند چنانکه این رابطه تحت تأثیردیگران کند نشود. چرا که به همان میزان سودی که از کند شدن رابطه به امریکاییها میرسد، زیانش به اروپاییها میرسد. حال آنکه دو موضوع امنیت و همچنین امنیت انرژی در روند مناسبات ایران و اروپا از اهمیت بسیاری برخوردار است. اروپاییها در زمینه امنیت باید بدانند که همکاری با ایران میتواند در دراز مدت به سودشان باشد.
اگر اقدامات جمهوری اسلامی در سوریه و عراق نبود الان خطرات ناشی از تروریسم خیلی بیش از گذشته اروپاییها را تهدید میکرد اما جمهوری اسلامی توانست سد محکمی برای جلوگیری از توسعه تروریسم در منطقه و سرایت آن به اروپا در منطقه باشد گرچه معتقدیم هنوز تروریسم به طور کامل نابود نشده اما قطعاً جمهوری اسلامی امکانات و توان آن را دارد که در همکاری با اروپاییها امنیت پایدار منطقه را ایجاد کند.
در کنار آن و درهمان راستا بحث امنیت انرژی برای اروپا مطرح است. نیاز اروپا به انرژی بتدریج افزایش پیدا کرده است و از آن طرف راههای وصل به انرژی برای اروپاییها دستخوش تحول میشود که آینده خوبی برای آن قابل تصور نیست. از یک طرف وابستگی اروپاییها به انرژی از طرف روسیه باعث شده روسیه با کارت انرژی در مقابل اروپاییها بازی کند و از طرف دیگر بحث کریدور اقتصادی چین به منطقه، آسیای میانه و پاکستان و افغانستان نشان میدهد چینیها بنا به خبری که اخیراً یکی از روزنامههای انگلیسی مطرح کرد ترجیح میدهند کریدور اقتصادی خود را حتی به قیمت کنار آمدن با گروههای تروریستی راه بیندازند و این یعنی زیرپا گذاشتن ارزشهایی که اروپا به آن معتقد است.
از طرف دیگر چین به گرفتن بخشی از بازار در اروپا قانع نیست. روال و روند حرکت چینیها بهسمت و سوی همه بازارهای اروپا و بازارهای منبعث از اروپا جریان دارد، لذا این نشان میدهد چین نیز در جهت منافع خودش سعی میکند منافع اتحادیه اروپا را تحت تأثیر قرار دهد. اینجاست که باز هم بحث امنیت انرژی و ارتباط ایران هم به نفع اروپاییها مورد توجه قرار میگیرد زیرا ایران هیچ وقت از ابزار انرژی در ارتباط با اروپا بهعنوان یک ابزار گروگانگیری علیه کشورهای اروپایی استفاده نکرده اما کشورهای دیگر این کار را کرده و میکنند.
بنابراین بهنظر میرسد این بار اروپاییها متقاعد شده باشند که بهتر است با استحکام بیشتری طرف امریکایی را به پایبندی به تعهدات خود در برجام متقاعد کنند و خودشان هم در عین حال که راههای جدیدی برای توسعه مناسبات با ایران ارائه میدهند، موانع بانکی و بیمهای را به نحو مقتضی از سر راه بردارند چرا که فشار داخلی بر دولت جمهوری اسلامی ایران و بر شخص روحانی و وزارت خارجه خیلی زیاد است.
گروههای مختلفی در داخل ایران معتقدند وقتی امریکاییها به برجام پایبند نیستند چرا ایران باید همچنان تعهداتش را در چارچوب برجام اجرا کند. این در حالی است که مقامهای ایران با وجود همه این فشارها بارها اعلام کردند تا انتها به برجام پایبندند و اینجاست که اروپاییها باید این موقعیت خطیر را درک کنند و موانع توسعه مناسبات را بردارند. اقدامی که باعث میشود جمهوری اسلامی و اروپا از مراودات معمول دوجانبه وارد برنامههای همکاریهای استراتژیک در زمینه امنیت منطقهای و امنیت خطوط انرژی شوند.
بنابراین حضور مقامهای اروپایی در چنین شرایطی میتواند سرفصل خوبی برای پرداختن به این موضوعات باشد البته موضوعات مورد اختلاف هم براحتی قابل مذاکره است کما اینکه ایران و اروپا سابقه ای طولانی از مذاکرات دوجانبه بر سر موضوعات مورد بحث داشتهاند و همیشه در چارچوب احترام متقابل این موضوعات را پیش بردهاند. معتقدم به شرط اینکه اروپاییها جدی وارد کار شوند، چشمانداز روشنی برای توسعه مراودات، یافتن راهکارهای اجرایی برای تأمین امنیت انرژی و همچنین تداوم سازنده مذاکرات دوجانبه در زمینههای مورد بحث با حفظ منافع دو طرف دیده میشود.
پرهیز از نگاه سیاسی به سوانح هوایی
احمد خرم در شرق نوشت:
سوءاستفاده سیاسی از رویدادی که همه ایرانیان در غم آن شریک و سهیم هستند، از سوی هر جریان یا نهادی که باشد، مصداق فرصتطلبی غیراخلاقی است. معمولا پس از سوانح مختلف، عدهای بیتوجه به سلسله علل و عوامل این اتفاقات که ریشه در مسائل مختلفی دارد، به حمله به یک یا چند مسئول و دولت میپردازند. میدانیم صنعت حملونقل هوایی از این مزیت برخوردار است که نقاط کمترتوسعهیافته کشور را به توسعه برساند اما یکی از مشکلات اساسی آن، فرسودگی ناوگان است. موضوعی که هراس مسافران از سفرهای هوایی را افزایش داده و باعث بالارفتن مصرف قطعات یدکی و گاهی نیز زمینگیرشدن هواپیماها شده است. نوسازی ناوگان و تجهیزات ناوبری چالشی جدی است. این تجهیزات عمدتا متعلق به دو نسل قبل است.
به تبع این شرایط، تعداد مسافران جابهجاشده در سال کاهش مییابد و بهرهوری هواپیماها به حداقل میرسد. اینکه هواپیما در ٢٤ ساعت بهطور متوسط چند ساعت در پرواز است، در نرخگذاری آن فاکتوری تعیینکننده است. در این میان نباید از تأثیرات تحریمها در سالهای گذشته عبور کرد. پیش از فعالیت دولت نهم، تحریمها به شکل یکجانبه از سوی ایالات متحده علیه ایران اعمال میشد. در دولت نهم پرونده ایران به شورای امنیت رفت و تحریمها فراگیر شد. آمریکا، کانادا، استرالیا، اتحادیه اروپا، کره، ژاپن و… بهعنوان بزرگترین کشورهای صنعتی ناگزیر از تبعیت از تحریمهای بانکی بودند و این مسئله خرید هواپیمای نو را با مانع مواجه کرد. امروز استفاده از هواپیماهای با عمر بیش از ١٥ سال فاقد توجیه اقتصادی است و پس از این مدت باید آن را فروخت. بله میتوان نیم قرن هم از یک هواپیما استفاده کرد اما مقرونبهصرفه نخواهد بود. پیش از ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت، محصولاتی که بیش از ١٠ درصد آن بهوسیله آمریکا ساخته شده بود، ممنوع بود. فراموش نکنیم دستکم
٣٤ درصد سرمایهگذاری و سهام شرکتهای تولیدکننده موتور هواپیما در دنیا متعلق به آمریکاست؛ بنابراین هیچ موتوری را در دنیا نمیتوانستیم خریداری کنیم. راهکارهایی مانند خرید هواپیمای دستدوم با سن کم یا اجاره به شرط تملیک در دستور کار بود. مشکلی که پس از قطعنامههای تحریمی شورای امنیت پدید آمد، این بود که کشورها علاوه بر اجتناب از فروش هواپیما، از ارائه قطعات نیز پرهیز میکردند. قطعات با چند برابر قیمت واقعی تأمین میشد و موتور هواپیما نیز برای تعمیر به کشور سازنده انتقال پیدا نمیکرد.
برخی کشورهای مقصد به هواپیماهای ایرانی سوخت نمیدادند و نشست و برخاستهای غیرضروری، ٢٠ تا ٢٥ درصد به هزینه ایرلاینها میافزود. پیش از آن در جریان سفر رئیسجمهوری دوران اصلاحات به فرانسه از رئیسجمهور وقت آن کشور، قول خرید چهار فروند ایرباس٣٣٠ گرفته شد که برد بلند و مناسب پروازهای طولانی دارد اما آمریکا با استفاده از همان قانون داماتو، مانع فروش این هواپیماها به ایران شد. پیش از تحریمهای سازمان ملل این امکان وجود داشت که از طریق «لیزینگ» هواپیماهای مورد نیاز را وارد کشور کنیم. با رویکارآمدن دولت یازدهم و توافق برجام که بند مشخص برای خرید هواپیماهای نو داشت، این امیدواری ایجاد شد که نیاز کشور یعنی حدود ٢٥٠ فروند هواپیمای جدید در مسیرهای کوتاه، متوسط و طولانی به کشور وارد شود. بهطور طبیعی ایرلاینهای داخلی به دلیل نبود توجیه اقتصادی، سراغ خرید هواپیماهای کهنه و ارزان میروند…
…چراکه اگر قیمت بلیت افزایش پیدا کند، برای مدتی بهشدت مسافر کاهش مییابد و اگر درصد اشغال صندلی از ٧٠ درصد پایین بیاید و میزان ساعات پرواز در شبانهروز کاهش داشته باشد، دیگر برای آنها توجیه اقتصادی ندارد. از سوی دیگر سنگینبودن اقساط هواپیما نیز میتواند در سودآوری کوتاهمدت ایرلاینها اختلال ایجاد کند و به همین دلیل اشکال مختلف تأمین مالی، مد نظر آنان قرار گرفته است. واقعا شایسته ملت ایران نیست هواپیمایی مانند «ام دی» سوار شوند و مسئولان دولتی باید برای از رده خارجکردن تمامی این هواپیماهای فرسوده اقدام کنند.
صنعت هوانوردی ایران در ردههای آخر کشورهای جهان قرار دارد و تجهیزات فرودگاهی نیز دچار نواقص جدی و بعضا متعلق به٢٠ تا ٢٥ سال قبل است که نیاز به بهروزسانی فوری دارند تا ایمنی پروازها حفظ و از سوانحی مانند سانحه اخیر جلوگیری شود. بهتر است به جای مقصردانستن این دولت یا آن وزارتخانه و دستگاه دیگر، برای استفاده از مواهب برجام در زمینه خرید هواپیما، نوعی همراهی میان همه نیروها و ارکان در کشور ایجاد شده و باید به آن بهعنوان یک پروژه ملی برای رفاه و تأمین امنیت جانی مردم و نه رقابت با دولت نگریسته شود. همچنین لازم است که با استفاده از مدیران متخصص در ایرلاینهای مختلف، بیشازپیش به بهرهوری ظرفیتهای موجود توجه شود.
اعتماد به بیگانه!
محمد کاظم انبارلویی در روزنامه سالت نوشت:
اعتماد به بیگانه یکی از سه آفت بزرگ انقلاب اسلامی است که در دل خود دو آفت دیگر یعنی «اشرافی گری» و «بی توجهی به مستضعفان» را دارد.
اعتماد به بیگانه یعنی اعتماد به تئوریهای آنها در اداره حکومت!
اعتماد به بیگانه یعنی متابعت از راهحلهای آنها در مناقشات!
اعتماد به بیگانه یعنی اعتماد به قول و قرارها و پیمانهای آنها!
اعتماد به بیگانه یعنی نفی اقتدار ملی و مصادره امنیت ملی به نفع دشمن!
اعتماد به بیگانه یعنی خودی انگاشتن آنها و غیر خودی تلقی کردن نیروهای اصیل اسلامی و ملی!
اعتماد به بیگانه یعنی اعتماد به اتباع دوتابعیتی و سه تابعیتی در اداره کشور!
مقام معظم رهبری در دیدار با مردم آذربایجان شرقی به مناسبت سالگرد حادثه عظیم 29 بهمن سال 56 از «اعتماد به بیگانه» به عنوان یکی از سه آفت و سه خطر بزرگ انقلاب یاد کردند.
دانش حکمرانی خوب ما، در بعد سیاست خارجی و نظام بین الملل در رشتههای علوم سیاسی، حقوق بین الملل و… در دانشگاه ها به متونی برمیگردد که اولاً؛ سکولار است! ثانیاً؛ مدام تشویق به پذیرش نظم ناعادلانه فعلی نظام بین الملل می کند و توصیه به قفل شدن به اقتصاد جهانی! ریشه هر دو رویکرد در اعتماد به بیگانه و سلب اعتماد از سیاست ورزی مستقل متکی به متون دینی و الهی است.
توصیه ها و رهنمودهای دکتر محمود سریع القلم در سمینار بررسی چشم انداز اقتصاد ایران و جهان در سال 97 در باب سیاست خارجی از این دست است. بر اساس این توصیهها بود که مسئولین کشور به آمریکا اعتماد کردند و محصول این اعتماد شد؛ «تقریباً هیچ»! حالا که تجربه برجام را پشت سر گذاشته ایم وی نسخه «اعتماد به اروپا» را میپیچد و صیانت از منافع ملی را به ناکجاآباد حوالت می دهد.
او سالهاست در معتبرترین دانشگاههای ایران تدریس می کند و اکنون استاد دانشگاه شهید بهشتی است. در رهنمودهای او نشانی از دیدگاههای انقلابی و جهادی نیست. اثری از رهنمودهای قرآنی و روایی نیست. حتی او دیدگاه اجتهادی از دریافت های خودش از آموزه های غربی ندارد.
او می گوید با تانک و جنگنده نمی توان قاعده نظم بین الملل ساخت. این حرف درستی است اما چرا آمریکاییها و اروپاییها بیش از 2 قرن است ساختهاند و دورتادور آبها و خشکیهای جهان پر است از ناوگان دریایی با ظرفیتهای پرتاب موشکی و هواپیمابر و… کافی است او چشم باز کند اطراف مرزهای ایران را ببیند. آمریکاییها و ناتو مغز خر نخورده اند که هزینه های میلیاردی این لشکرکشی را تحمل کنند و ندانند با تانک و ناو و جنگنده نمی توان قاعده در نظم بین الملل ساخت.
او حتی برای «آزادی» تعریف و قرائت جدیدی به نقل از «فریدمن» دارد و می گوید: «اگر قدرت سیاسی از قدرت اقتصادی جدا نشود، آزادی محقق نمی شود.»
آیا واقعاً «سیاست» یک مسیر و «اقتصاد» مسیر دیگر می رود و در هیچ نقطهای به هم نمیرسند؟ با همین توهّم رفتند سر میز مذاکره برجام نشستند و میلیاردها دلار به مملکت ضرر زدند. آن طرف میز مذاکره وزیر خزانهداری کل آمریکا در مجموعه سیاستمداران و نظامیان آمریکا نشسته بود و این طرف میز چنین مقامی معادل او وجود نداشت!
چرا باید برای یک استاد دانشگاه که فوق دکترای روابط بین الملل دارد نظر توماس فریدمن، ستوننویس نیویورک تایمز و وکیل مدافع رژیم صهیونیستی در نظام بین الملل حجت باشد اما نظریهپردازی امام و رهبری و دهها تئوریسین در ایران و جهان اسلام در مورد نظم جدید نظام بینالملل که متأثر از انقلاب اسلامی است گوشه چشمی نداشته و به هیچ انگاشته شود؟
آقای سریع القلم 40 سال است نان این مردم را می خورد، برای اجانب تئوریپردازی میکند.40 سال سیاست ورزی امام و رهبری را که معادلات منطقه و جهان را به هم ریختند و در تئوری و عمل توفیق دیدگاههای خود را به اثبات رساندند، نادیده می گیرد و از فریدمن شاهد مثال برای صحت دیدگاههای خود می آورد؟
ملت چهل سال است انقلاب کردند و فریاد میزنند ما نمی خواهیم در معده نظم و نظام بین الملل هضم شویم، ما نمی خواهیم اقتصاد ما با اقتصاد بین الملل تحت سلطه آمریکاییها «قفل» شود. ما اقتصادی درونزا و بروننگر می خواهیم، ما نه به کسی ظلم می کنیم و نه از کسی ظلم می پذیریم و پای هزینه های آن هم ایستادهایم.
امروز پس از 40 سال اگر بخواهیم با زبان هزینه – فایده هم سخن بگوییم مشاهده می کنیم فایده این رویکرد انقلابی بیش از پذیرش ستم و ظلم نظم بین الملل و قفل شدن در اقتصاد جهان است.
انقلاب اسلامی نه شبیه انقلاب کبیر فرانسه است نه شبیه انقلاب کبیر روسیه و نه شبیه قیام گاندی در هند یا قرائت نوعی از سوسیالیسم در زبان مائو و جانشینان او در چین است. انقلاب اسلامی در ریشه با مبانی مدرنیسم و آموزههای الحادی لیبرالیسم اختلاف دارد و قابل جمع نیست. اگر ما هم بخواهیم با آن جمع کنیم آنها دل به این جمع نمیدهند. آنها اگر در توانایی ثروت، خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ ما هم قرار دهند که هرگز قرار نخواهند داد، پاسخ ما یک چیز بیش نیست؛ «لکم دینکم ولی دین». این پاسخ پیامبر ما به زیادهخواهان مشرک و کافر مکه بود! ما گریزی از این پاسخ نداریم.