مردم همینها هستند!
محمدحسین محترم در کیهان نوشت:
حضور گسترده و پرصلابتِ هرسال مردم در راهپیمایی 22 بهمن علیرغم تبلیغات پرحجم و بیحد و حساب رسانههای غربی به ویژه شبکههای ماهوارهای و فارسی زبان خارجی و بخصوص شبکههای انگلیسی و آمریکاییBBC و VOA، نماد اقتدار ملت ایران و خنثیکننده تبلیغات و جنگ روانی علیه نظام جمهوری اسلامیِ برآمده از اراده مردم است، اما امسال به دلایل مختلفی
«22 بهمن تماشایی» بود.
1- امسال سرویسهای اطلاعاتی– جاسوسی که برای فتنههای ده ساله علیه ملت ایران برنامهریزی کردهاند، دو سال زودتر دست به کار شدند و حساب ویژهای روی مطالبات اقتصادی مردم باز کرده بودند تا با یاوهگوییهای رئیسجمهور آمریکا شاید بتوانند بر موج اعتراضات بحق مردم سوار شوند. قرائن و شواهد زیادی وجود دارد که سرویسهای اطلاعاتی– جاسوسی آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی فتنه حساب شدهای همزمان با سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی برای تحتالشعاع قرار دادن حضور میلیونی مردم در راهپیمایی22بهمن و القاء اینکه مردم از انقلاب و رهبر و نظامشان دست برداشتهاند، طراحی کرده بودند که اغتشاشات اخیر آشوبگران و شوی تبلیغاتی و مضحک «دختران خیابان انقلاب» و میدانداری رسانههای غربی از آغاز اغتشاشات تا شب22 بهمن که به جای انعکاس مطالبات واقعی مردم، پیگیر برانداری نظام جمهوری اسلامی بودند، پیش درآمد فتنه بزرگتری بود.سرویسهای اطلاعاتی– جاسوسی آمریکایی- صهیونیستی وقتی در این هدف خود ناامید شدند و مشاهده کردند مردم با هوشیاری از همان ابتدا صف خود را از آشوبگران جدا کردند و تحث تاثیر القائات و جنگ روانی آنها قرار نگرفتند، شب22 بهمن نیز در اقدامی خبیثانه و مذبوحانه با هک کردن سایت چند روزنامه داخلی، خبری سراسر دروغ را درباره رهبری روی سایت این روزنامهها گذاشتند و رسانههای آمریکایی– صهیونیستی هم روی این خبر کذب معرکه رسانهای گرفتند و ادعا کردند به این مناسبت راهپیمایی22 بهمن برگزار نمیشود! تا شاید از حضور مردم در 22 بهمن تماشایی جلوگیری کنند. اما با حضور خیرهکننده و میلیونی مردم در راهپیمایی22 بهمن، همه نقشههای آمریکا یک بار دیگر به طور تماشایی خنثی شد و این حضور تماشایی مردم در 22 بهمن اولا نشان داد 22 بهمن هم، 9 دی دیگری است. ثانیا نشان داد دشمنان هنوز ملت ایران را نشناختهاند که خداوند آنها را از حُمقاء قرار داده است.
ثالثا جنگ روانی گسترده رسانههای غربی و اقدام توطئه آمیز سرویسهای اطلاعاتی– جاسوسی دشمنان نشان داد که حضور مردم در صحنه، به ویژه در راهپیمایی 22 بهمن چقدر مهم است و نشان داد آنها چقدر از حضور مردم در راهپیمایی 22 بهمن نگرانند و واهمه داشتند.
2- علیرغم دخالت آشکار آمریکا در امور داخلی ایران واشک تمساح ریختن رئیسجمهور این کشور و مقامات غربی برای مشکلات اقتصادی ملت ایران، ملت ایران با فهمی درست و تحلیل لحظه به لحظه مسائل کشور و توطئههای دشمنان، هم به دشمنان و هم به جریان غربگرای داخلی که به دشمنان گرا میدهد، اعلام کردند اولا این خود شماها هستید که با اعمال و تشدید تحریمهای ظالمانه مسبب مشکلات اقتصادی کشور هستید. ثانیا به برخی مسئولان اشرافی و منفعل و ترسو در برابر یاوهگوییهای آمریکا فهماندند که ترس آنها هیچگاه به ملت ایران سرایت نخواهد کرد و در برابر دشمنان مقاوم و استوار ایستادهاند و به اتکا به منابع فراوان داخلی«میتوانیم» علیرغم تحریمها، مشکلات را حل کرد و کلید حل مشکلات نه در مذاکره با دشمنان و سرمایهگذاران خارجی، بلکه در مقاومت ملت ایران و در دست تولیدکنندگان داخلی است.
3- ملت ایران به صراحت و با صدای بلند به ویژه به کسانی که در داخل و خارج مدعیاند «باید صدای مردم را شنید»، اعلام کرد پیگیر مطالبات اقتصادی بحق خود در نظام جمهوری اسلامی که با خون هزاران جوان پاک این کشور آبیاری شده، هستند، نه در کف خیابانها و خارج از نظام برآمده از اراده خود! مردم فریاد زدند «هم جمهوری اسلامی، هم مقاومت و هم مطالبات بحق»! لذا به فرمایش رهبرمعظم انقلاب «مردم را با شعارهایشان بشناسید.»
4- اما چرا دشمنان برای فتنه جدید و بزرگتر حریص بودند و عجله داشتند و مجدداً در شناخت ملت ایران دچار تصورات غلط شدند؟ اولا علت اصلی«نفوذ جریانی» است. وقتی برخی در داخل کشور ارادهای برای حل مشکلات مردم ندارند و نفوذیهای نفوذ کرده در ارکان اجرایی کشور توانستهاند محاسبات برخی مسئولان را تغییر دهند تا تمام تخممرغهای خود را در سبد «مذاکره با آمریکا و احساس نیاز به آمریکا» بچینند، و با عدم حل مشکلات مردم ناکارآمدی نظام را القاء کنند و به دشمنان گرا دهند، طبیعی است که دشمنان با مشاهده چنین ضعف و انفعالی برای ضربه زدن به ملت ایران حریصتر و مشتاقتر شوند! ثانیا همانگونه که دشمنان، مردم ایران را نشناختند، در داخل نیز جریانی که «مکرر اسم مردم را میآورد»، مردم را نشناختهاند و حرف مردم را نمیفهمند، مثل روشنفکران زمان طاغوت که مردم هم حرف آنها را نمیفهمند! ادعا میکنند تورم را از 40٪ به 8٪ – که در هیچ کشوری سابقه ندارد- کاهش دادهاند، اما مردم جیب خود را میبینند و شاهد کوچکتر شدن سفرههایشان هستند. دم از مبارزه با فساد میزنند و فریاد آی دزد سر میدهند، اما مردم شاهد بالا کشیدن یک جای حقوقهای نجومی و صندوق ذخیره فرهنگیان و اختلاسهای 12 هزار میلیاردی اطرافیانِ «مدعیان شنیدن حرف مردم» هستند! به واقع مردم حرف این مدعیان را نمیفهمند که چگونه حقوقهای نجومی بگیر حرامخور«ذخیره انقلاب» هستند و اختلاسهای کلان معوقات بانکی!؟ وقتی وعدههای غیرواقعی تبلیغاتی و انتخاباتی به مردم میدهید و زمان پاسخگویی میگویید «من کی گفتم!»، مردم نمیفهمند «یعنی چه!؟» وقتی گفته میشد با برجام تحریمها بالمره برداشته شد، اما اکنون میگویند هدف برجام برداشته شدن تحریمها نبود، و وقتی رئیس سازمان برنامه و بودجه میگوید به مدد برجام یک میلیون و 33 هزار شغل ایجاد میکنیم اما رئیسجمهور میگوید بعید است، نشان میدهد که بین مردم و دولت رابطه و فهم درستی وجود ندارد.
5- «مخاطب این بایدها خود شما هستید آقای روحانی»! متاسفانه بعد از اینکه در دولت یازدهم عبارت «دولت قبلی» ذکر یومیه رئیسجمهور بود و همه مشکلات عالم و آدم را به دولتهای نهم و دهم و زمان گذشته نسبت میداد، اکنون در دولت دوازدهم واژه «باید» وِرد زبان آقای روحانی شده است، گویی «باید» مسئولینی از سیارهای دیگر بیایند و در آینده مشکلات کشور و مردم را حل کنند! و انگار نه انگار که آقای روحانی با شعار حل مشکلات اقتصادی از مردم رای گرفته است. این نشان میدهد آقای روحانی هیچگاه در زمان حال زندگی نمیکند و همیشه در توهم گذشته و یا آینده است! آقای رئیسجمهور فقط در نشست خبری اخیر بیش از 60 بار و در سخنرانی 22 بهمن بیش از 23 بار کلمه «باید» را تکرار کرد! نکته تعجب برانگیز اینکه در حالی که مردم بعلت گرانی و بیکاری و پرداخت نشدن مطالبات خود لب به اعتراض گشودهاند، آقای روحانی با ادعا اینکه «خواست مردم فقط در بخش اقتصادی نیست»!
تلاش میکند این مطالبات بحق مردم را به سوی مطالبات غیرواقعی منحرف کند. سخن طنزآلود اینجاست که با فرافکنی، رسانهها را به جای سیاستها و تصمیمات غلط دولت عامل عدم پیشرفت کشور و عدم سرمایهگذاری خارجی معرفی میشوند و در ادامه «باید»های تحکمآمیز، علیرغم ادعای آزادی بیان و نقد و انتقاد و زنده باد مخالف من، خواستار تک صدایی در کشور میشوند و میگویند «باید همه تریبونها و رسانهها با دولت همسو باشند»! و نکته تاسفبار اینکه رئیسجمهور بعد از پنج سال در دست داشتن سکان اجرایی کشور، تازه به جای برنامهریزی درست و تلاش برای اجرای آنها «گفتمانسازی»! را راهحل مشکلات مردم اعلام میکند. آقای روحانی گویی که «باید»هایش پایانی ندارد، ادعا میکند «باید یک گفتوگوی ملی توسط جامعه مدنی درباره مشکلات کشور راه بیفتد و مردم باید در این گفتوگوها مشارکت کنند تا مشکلات حل شود»! این «باید»های رئیسجمهور باعث شد حتی رسانههای مدعی جامعه مدنی و حامی دولت هم سخنان آقای روحانی در نشست خبری را جدی نگیرند و به جز یک روزنامه، بقیه تیتر صفحه اول خود را به موضوعات دیگری اختصاص دهند. آن روزنامه هم تیتر اصلی خود را با عنوان «پرسشهای بیپاسخ رئیسجمهور» انتخاب کرد و در سرمقالهاش با عنوان «چه اصراری بر نشست خبری؟» نوشت: «سخنان رئیسجمهور نشان داد برنامه و تصمیمهای جدی و عملی برای مشکلات زندگی مردم از بیکاری تا تورم و گرانی در کار نیست و آقای روحانی عملا حرفی به مخاطب تحویل نداد!»
6- و کلام آخر در این مجال؛ اینکه راهحل مشکلات کشور، انحراف افکارعمومی و بازی با شعور مردم فهیمی که علیرغم وجود مشکلات، بهطور تماشایی در22 بهمن از نظام و انقلاب دفاع کردند، نیست. آقای روحانی! مشکل مردم انتخابات نیست که همه سلیقهها باید حضور پیدا کنند، چرا اگر همه سلیقهها حضور نداشتند اکنون شما رئیسجمهور نبودید. مشکل مردم سران فتنه نیستند که خود، از قطار انقلاب پیاده شدند. مشکل مردم قانون اساسی و اصل 59 آن نیست، چرا که مردم در 9 دی و 22 بهمن خواست خود را به صراحت اعلام کردند. «حرف مردم، شکایت از فساد و تبعیض و برخورد شدیدتر و جدیتر با ظلم و فساد در میان کارگزاران حکومتی است» آقای رئیسجمهور! اگر میخواهید «مردم را راحت بگذارید» از حال و هوای رقابتهای انتخاباتی و دغدغه انتخابات آینده بیرون بیایید و «مردم را اشتباه نگیرید و با شعارهایشان بشناسید» که مشاور خود شما اذعان دارد 80٪ علت اعتراضهای اخیر مردم مشکلات اقتصادی است. اگر گوش شنوایی برای شنیدن حرف مردم وجود دارد، «مردم همینها هستند» که در 22 بهمن حضور یافتند و «مردم همانهایی هستند» که در 9 دی حضور داشتند و حل مشکلات اقتصادی خود را به حق مطالبه میکنند.
ابعاد سیاسی و اقتصادی روابط ایران و هند
محسن روحی صفت در خراسان نوشت:
دکتر حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران پیرو دعوت یک سال گذشته نارندرا مودی، نخست وزیر هند امروز عازم این کشور خواهد شد. این سفر از این نظر حائز اهمیت است که روابط دو کشور پس از اختلافات و مناقشات سال های اخیر درباره قراردادهای تجاری- اقتصادی حل شده و پیشرفت هایی نیز صورت گرفته است.
در آخرین سفر آقای مودی به تهران پیمان سه جانبه ساخت بندر بین المللی و کریدور ترانزیتی چابهار به امضا رسید وسفر آقای روحانی برای گفت وگوهای دو جانبه درباره این پیمان انجام می گیرد. از طرف دیگر دادوستدهای تجاری که به بهبود روابط سیاسی میان هند و ایران و گسترش روابط تجاری فی مابین می انجامید در آینده نیز می تواند در مناسبات و محاسبات سیاسی منطقه و فرامنطقه ای تأثیرگذار باشد.
البته اولویت اصلی مسئولان جمهوری اسلامی ایران در این سفر فارغ از ابعاد سیاسی آن مسائل اقتصادی است. به نظر می رسد در این سفر موضوعاتی چون انرژی، فناوری اطلاعات، انتقال فناوری، حمل و نقل و همچنین بخش های مختلف کشاورزی، مقابله با تروریسم و افراطی گری وموضوعات فرهنگی با توجه به اشتراک فرهنگی دو کشور مورد توجه دو طرف قرار خواهد گرفت. علاوه بر این ها در بخش سیاسی نیز مشورت ها وگفت وگوهای سیاسی درباره نظم منطقه ای و نقش کشورهای فرامنطقه ای به طور قطع در دستور کار مقامات دو کشور قرار می گیرد.
هندی ها سال هاست که به دنبال نقش بیشتر درشورای امنیت وبه دست آوردن کرسی دایم در این شورا هستند بنابراین به دنبال جلب حمایت ایران به عنوان کشوری با نفوذ در منطقه اند. نخست وزیر هند از روز به قدرت رسیدن تاکنون، همواره در مسیر حفظ و گسترش روابط خود با ایالات متحده آمریکا در رقابت با چین و همچنین حفظ تعادل برای ایجاد تعاملی سازنده با این همسایه قدرتمند شمالی خود حرکت و احتیاط را در روابط با ایران با توجه به حساسیت آمریکا حفظ کرده است. ایران هم به عنوان یک کشور مهم از توسعه منطقه استقبال می کند چرا که توسعه، امنیت و فقر، ناامنی به دنبال خواهد داشت.
نکته مهم این است که از مدت ها قبل طرف هندی برای سرمایه گذاری در حوزه های مختلف اقتصادی در جمهوری اسلامی ایران برنامه داشته است اما تحت فشار برخی کشورهای غربی به خصوص آمریکا این امکان را نداشتند اما این سفرمی تواند بسترهای مناسبی برای پیگیری این سرمایه گذاری ها فراهم کند. قدمت همکاری ایران وهند به دوهزار سال قبل می رسد. هم اکنون نیزبه طور طبیعی دو کشور خواهان افزایش و ارتقای تعامل هستند.
البته باید توجه کرد که تا قبل از برجام و تحت تاثیر خط مشی های آمریکا همواره شاهد خلف وعده های طرف هندی در قبال ایران بوده ایم اما بعد از برجام هندی ها در رفتار خود تجدیدنظر کردند و در تلاش هستند که موانع را در راه توسعه روابط با جمهوری اسلامی برطرف کنند. با این وجود برخی ازشرکت های هندی که منافع بیشتری در آمریکا دارند تحت تاثیر فشار آمریکا در روابط و تعامل شان با ایران رفتار
می کنند . طبیعتا جهان و سیاست هایش در خلأ شکل نمی گیرد بلکه در تعاملات دوجانبه یا چند جانبه است که روابط جهانی شکل می گیرد در این زمینه هرچه ارتباط ما با کشورها بیشتر باشد درک ما ازموضوعات مشترک بیشتر و بهترخواهد بود و قطعا این موضوع می تواند روی جهت گیری های منطقه ای و جهانی ما تاثیر به سزایی داشته باشد.
درباره نگرانی هایی نیز که راجع به روابط توسعه یافته هند و رژیم صهیونیستی مطرح می شود باید گفت، هندی ها همیشه اعلام کرده اند که روابط شان با کشورهای دیگرهیچ گاه تاثیر منفی بر ارتباط شان با ایران نداشته است؛ به عنوان نمونه هند به طور سنتی روابط بسیار خوبی با فلسطین داشته است و اولین کشوری بود که نماینده سازمان آزادی بخش فلسطین را به عنوان سفیر درکشورش شناسایی کرد و حزب کنگره در زمان حکومت برهند همیشه نسبت به حمایت از فلسطین اهتمام داشت. از سوی دیگر در رای گیری که به تازگی در مجمع عمومی سازمان ملل در خصوص اعلام بیت المقدس به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی با پیشنهاد رئیس جهمور آمریکا برگزار شد، هند رای مخالف داد.هندی ها همیشه ادعاها مبنی بر این که مقامات رژیم صهیونیستی ازاین کشور خواسته اند تا در ارتباط شان با جمهوری اسلامی ایران تجدید نظر کنند، رد و اعلام کرده اند که هیچ شرط و شروطی را در این باره نمی پذیرند.
همچنین توجه کنیم که جمهوری اسلامی ایران با همکاری و تعامل با هند و دیگر کشور ها به عنوان کشوری قدرتمند می تواند ضمن کاهش تنش و درگیری به مدیریت آن ها بپردازد، به خصوص درمناقشه هند وپاکستان می تواند طرف مشورت وگفت وگو قرار بگیرد وبستر رشد وتوسعه و ایجاد ثبات و امنیت در منطقه را فراهم کند. همچنین افزایش روابط با جمهوری اسلامی ایران موجب افزایش و ارتقای جایگاه هند در دنیا می شود.
عواقب ریسکپذیری در برابر کدخدا
نوید مؤمن در وطن امروز نوشت:
تقابل ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی ایران درباره برجام به نقطه اوج خود رسیده است. تابستان سال 2015 میلادی زمانی که توافق هستهای میان ایران و اعضای 1+5 به امضا رسید، کمتر کسی تصور میکرد فردی به نام «دونالد ترامپ» در رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا پیروز شده و با شعار «پاره کردن برجام» راهی کاخ سفید شود! متاسفانه در آن زمان هشدار افراد دلسوز در خصوص «امکان ابطال برجام» توسط دولت بعدی آمریکا نیز به مذاق دیپلماتهای کشورمان خوش نیامد و رسانههای حامی مطلق برجام نیز به جای اتخاذ گارد بسته یا حداقل محتاطانه در برابر غرب، به «بایکوت منتقدان» روی آوردند.
دیماه 94 آقای دکتر «محمدجواد ظریف» وزیر امور خارجه کشورمان به عنوان ریسکپذیرترین سیاستمدار جهان در سال 2015 انتخاب شد. مؤسسه تحقیقاتی «گلوبال ریسک اینسایتس» با شعار «جهان خود را بشناس»، این عنوان را به محمدجواد ظریف اعطا کرد. چنانکه مسؤولان این موسسه تحقیقاتی اعلام کردند، این عنوان به شخصی اهدا میشود که بیشترین ریسک را در عرصه سیاست در طول سال انجام داده باشد و به اصطلاح از بالاترین ریسک سیاسی برخوردار است.
این موسسه 3 دلیل مهم را برای انتخاب آقای ظریف به این عنوان برشمرد. نخستین دلیل، «دیپلماسی ماهرانه و مذاکره مصرانه» بود. مذاکراتی که در نهایت منتج به توافق هستهای میان ایران و اعضای 1+5 شد. این موسسه در گزارش خود، «دیپلماسی ماهرانه و مذاکره مصرانه» محمدجواد ظریف را علت اصلی خارج شدن ایران از انزوا و بازگشت کشورمان به جامعه بینالملل(!) دانست.
دومین موضوعی که در گزارش سال 2015 موسسه تحقیقاتی «گلوبال ریسک اینسایتس» به آن اشاره شد، مربوط به «مطرح شدن ایران به عنوان قدرت منطقهای» بود. در متن گزارش آمده است: «نتیجه توافق [برجام] باعث شده است ایران به عنوان قدرتی در منطقه مطرح شود. ایران، امروز توانایی این را دارد که تأثیر خود را در دیگر مسائل و بحرانهای منطقهای نشان دهد که نقش برجسته ظریف در مذاکرات اخیر در وین پیرامون آینده راهحل سیاسی در سوریه از مصادیق این تأثیرگذاری است».
سومین موضوعی که این موسسه انگلیسی با استناد به آن، وزیر امور خارجه کشورمان را ریسکپذیرترین سیاستمدار سال 2015 خواند، «عادیسازی رابطه با آمریکا» بود. در گزارش این موسسه آمده است: «برای نخستینبار در 36 سال اخیر، نخستین نشانههای ایجاد روابط سیاسی حسنه بین ایران و آمریکا دیده شد. اگرچه عادی شدن روابط بین ایران و آمریکا همیشه بحث و فشارهایی را در داخل 2 کشور در پی داشته و همیشه موانعی بر سر آن وجود داشته است اما تعامل ایران و آمریکا [در زمینه توافق هستهای] مثبت بود. ظریف و «جان کری»، با وجود عناصر محافظهکار در هر دو طرف [ایرانی و آمریکایی] در مجلس و کنگره که به دنبال عملی نشدن توافق بودند، در تعاملی سالم در 2 سال اخیر توافق را به ثمر نشاندند».
هماکنون بیش از 2 سال از انتشار گزارش موسسه تحقیقاتی «گلوبال ریسک اینسایتس» سپری میشود. حال زمان آن رسیده است که با استناد به گزارش منتشرشده درباره شخصیت ریسکپذیر وزیر محترم امور خارجه کشورمان و با تکیه بر وقایعی که طی 2 سال و نیم اخیر رخ داده است، نکاتی را در این باره مطرح کنیم.
یک- ریسکپذیری ( Risk Taking) به صورت ذاتی یک خصلت ایجابی یا سلبی محسوب نمیشود، آنچه ریسکپذیری را معنادار یا بیمعنی جلوه میدهد، بستر و شرایطی است که ریسکپذیری یک فرد در آن تجلی مییابد. بدیهی است اصلیترین پیششرط در یک ریسکپذیری، «چینش صحیح گزارههای موجود» در کنار یکدیگر و سنجش نسبت آنها با «اهداف بازیگران» است. اهداف جمهوری اسلامی ایران در مذاکرات هستهای با اعضای 1+5 کاملا مشخص بود. حوزه استراتژیک ما نیز در تقابل با ایالات متحده آمریکا در جریان مذاکرات هستهای کاملا تعریفشده و معین بود.
با این حال آنچه طی 2 سال و نیم اخیر در پی توافق هستهای گذشته است، بخوبی نشان میدهد «چینش دادههای موجود» قبل از ریسکپذیری آقای دکتر ظریف بخوبی از سوی ایشان و مشاورانشان انجام نشده است. به عنوان مثال، «پذیرش قول شفاهی جان کری» درباره قانون آیسا و برخی موارد دیگر، نشان میدهد حداقل برخی پیشفرضهای وزیر محترم امور خارجه کشورمان در جریان مذاکرات هستهای، نادرست بوده است. همچنین عادی نشدن روابط بانکی جمهوری اسلامی ایران با بانکها و موسسات اعتباری در نظام بینالملل نشان میدهد «ریسکپذیری یک سیاستمدار» میتواند لزوما نتیجه مثبتی در بر نداشته باشد.
دو- در متن گزارش موسسه تحقیقاتی «گلوبال ریسک اینسایتس»، از برجام به عنوان «مبنا»یی برای آغاز روابط حسنه میان ایران و آمریکا، نقطه آغازی برای مذاکرات بر سر توان منطقهای ایران و حتی نمادی از تغییر رفتار ایران در نظام بینالملل یاد شده است. مشابه این موضعگیری، بارها توسط مقامات آمریکایی و اروپایی نیز بیان شده است؛ اینکه برجام یک «هدف» نیست بلکه یک «مقدمه» و «نقطه آغاز» برای تغییر رفتار بینالمللی ایران محسوب میشود. حال سوال اصلی اینجاست: «ریسکپذیری» در چنین فضایی، نقطه قوت است یا ضعف؟! به راستی طی 2 سال اخیر دستاورد ریسکپذیری در برابر کدخدا برای اقتصاد کشور چه بوده است؟ آیا تحریمها عملا برداشته شده یا از بین رفته است؟ آیا برجام به عنوان یک «متغیر مستقل» مورد شناسایی بازیگران بینالمللی قرار گرفته است؟ براستی تلاش مشترک آمریکا و تروئیکای اروپایی برای گنجاندن موضوعاتی مانند توان موشکی و سیاستهای منطقهای ایران در برجام نشانه چیست؟ ضربالاجلهای 2 ماهه و 120 روزه رئیسجمهور آمریکا برای تمدید تعلیق تحریمهای ایران چه معنا و مفهومی دارد؟ آیا میتوان نتیجه گرفت حداقل برخی از این موارد، محصول ریسکپذیری در برابر ایالات متحده آمریکا بوده است؟
سه- فارغ از شخصیت فردی دکتر ظریف به عنوان فردی محترم و کشوردوست، باید اذعان کرد نوع نگاه ایشان و تیم همراهشان نسبت به «غرب»، تابعی از «دادهها و گزارههای قطعی» درباره ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپایی نیست. اعتماد دیروز ما به ایالات متحده آمریکا برای «اجرای برجام» و اعتماد امروز ما به اتحادیه اروپایی برای «نجات برجام» از چنگال آمریکا جملگی نشان میدهد دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان متوجه هزینههای سنگین اعتماد به کدخدا یا حتی معامله با آن نیست.
در شرایطی که حتی نزدیکترین متحدان غربی آمریکا از سیاستهای آن در قبال «حمایتگرایی اقتصادی»، «خروج از پیمانهای بینالمللی» و مواردی از این قبیل به تنگ آمدهاند، ریسکپذیری در برابر دشمن قسمخورده جمهوری اسلامی ایران چه معنا و مفهومی دارد؟ شاید مسؤولان محترم وزارت امور خارجه اینگونه پاسخ دهند که این ریسکپذیری در حوزه تاکتیک و نه استراتژی بوده و اصول و بنیانهای سیاست خارجی کشورمان در تقابل با سیاستهای خصمانه آمریکا و متحدانش، همواره ثابت بوده است. این استدلال نیز با توجه به واقعیات جاری در حوزه سیاست خارجی کشورمان قابل پذیرش نیست. باید این حقیقت را پذیرفت که میان «استراتژی» و «تاکتیک» بویژه در حوزه سیاست خارجی، مرز کمرنگی وجود دارد که عبور از آن، منجر به خلط این دو و تسری بازی تاکتیکی به بازی استراتژیک خواهد شد. این قاعده به صورت مشخص در قبال برجام نیز صادق است. چنانکه از مواضع و اظهارات مقامات آمریکایی و اروپایی برمیآید، نگاه آنها به «برجام» کاملا استراتژیک و در راستای تغییر راهبردهای منطقهای و عدول ایران از ثوابت 40 ساله حوزه سیاست خارجی خود است. به عبارت بهتر، ایالات متحده آمریکا و شرکای اروپایی آن طی سالهای اخیر به بهانه برداشته شدن فشارهای هستهای علیه کشورمان سعی کردهاند استراتژیها و ثوابت حوزه سیاست خارجی ما را فدای بازی تاکتیکی خود درباره برجام کنند. بدترین معامله ممکن با دشمن، زمانی شکل میگیرد که «استراتژی» یک بازیگر در مقام و جایگاه معامله با «تاکتیک» بازیگران دیگر قرار گیرد.
در نهایت اینکه بنا به تعبیر رهبر حکیم انقلاب، ما در یک پیچ تاریخی بزرگ قرار داریم. یکی از خصایص مهم این پیچ تاریخی، خلط مرزهای عقیدتی (آرمانی)، استراتژیک و تاکتیکی در سیاست خارجی کشورهاست. ایالات متحده آمریکا همواره در صدد است بسترسازی لازم را برای تغییر این مرزها انجام دهد. در چنین شرایطی، آثار «ریسکپذیری» در برابر آمریکا نهتنها خود را در حوزه تاکتیکی سیاست خارجی کشورمان نمایان نخواهد کرد، بلکه به حوزه راهبردی کشور نیز تسری خواهد یافت؛ تجربهای که امیدواریم آقای دکتر ظریف و دیگر دیپلماتهای کشورمان با تکیه بر آنچه طی 2 سال و نیم اخیر گذشته است، کسب کرده باشند.
مهار قدرت منطقهای و جام زهر
عباس حاجینجاری در روزنامه جوان نوشت:
در شرایطی که حضور باصلابت ایران در روند تحولات منطقه که به فروپاشی گروهکهای تروریستی و شکست راهبردهای امریکا برای تسلط بر منطقه و انزوای رژیم صهیونیستی انجامیده و به دغدغه اصلی سران نظام سلطه تبدیل شده است و به همین دلیل تلاش دارند به هر قیمت ممکن سد نفوذ ایران در منطقه شوند، مواضع برخی از فعالان داخلی و سیاسیون همنوا با القائات نظام سلطه، این حضور را به نقد کشیده و تلاش دارند آن را به مسئلهای ملی تبدیل کنند.
هفته گذشته عبدالله ناصری، عضو مرکزیت حزب اتحاد ملی و سازمان منحله مجاهدین انقلاب اسلامی با ادعای اینکه اصلاحطلبان دنبال حل بحرانهای کشور هستند، میافزاید: من معتقدم اگر در بعضی از رفتارهای منطقهای و بینالمللیمان تجدیدنظر نکنیم، گرفتاریهایمان در آینده بیشتر از دوران پیش از برجام خواهد بود. در شرایطی که جریان حامی ایشان نقش اصلی را در تشکیل دولتهای یازدهم و دوازدهم داشته و دارد و به همین دلیل باید پاسخگوی ضعفها و کاستیهایی باشند که سبب گسترش نارضایتیها و ناکارآمدیهای نظام اسلامی شده است، در ادامه مدعی میشود که با این حال اصلاحطلبان در حاکمیت نقش آنچنانی ندارند و نهادهای اصلی دولت که مورد حمایت اصلاحطلبان است باید فضایی را در اختیار بگیرند تا بتوانند نسبت به سرنوشت کشور مختارتر و فعالتر فکر کنند!
اما خارج از مواضع وی، با توجه به اینکه ایجاد تردید در نقش و حضور منطقهای ایران این روزها با هدایت بیگانگان حتی تبدیل به شعارهای کف خیابانی برخی از آشوبطلبان شده است، توجه به نکاتی چند در این زمینه ضروری است.
اول: ادعای هزینهبر بودن حضور منطقهای از سوی این جریان سیاسی در شرایطی است که هم در دوران حمله صدام به کویت، همفکران ایشان توصیه میکردند که ایران باید با صدام در جریان این حمله متحد شود و به کمک او بشتابد و هم در جریان جنگ افغانستان و درگیری طالبان با امریکاییها توصیه عناصر این جریان برای به کمک به طالبان در جنگ با امریکاییها منشأ انتقادات جدی به آنها در کشور شد و این در حالی است که هم بقایای حزب بعث و هم حامیان اصلی طالبان نقش اصلی را در ایجاد داعش داشتند که آن هم هزینههای سنگینی را بر جهان اسلام تحمیل کرد و جالب آن است که در طول سالهای اخیر که داعش با جنایات خود در جهان اسلام و حتی علیه بشریت، سیاهترین تصویر را از اسلام ساخته بود، مدعیان این جریان نه در مقابله با داعش در منطقه حضور یافتند و نه در مواضع و دیدگاههای آنها میتوان ردی از محکومیت این گروه تروریستی دید.
دوم: ایجاد تردید در ضرورت حضور ایران در منطقه در شرایطی است که یکی از اهداف اصلی حضور ایران دفاع از امنیت ملی ایران و دفع تهدیداتی است که در صورت غفلت میتوانست کشور را درگیر یک جنگ داخلی ناخواسته کند. بدیهی است اگر حضور به موقع کمکهای مستشاری ایران در عراق و سوریه نبود، علاوه بر فروپاشی دولتهای این دو کشور به دست داعش و گروههای تروریستی، اکنون دیگر از نجف و کربلایی نیز نشانی نبود.
سوم: ادعای عدول از این حضور و پیشنهاد تشکیل جبهه نجات برای عملیسازی آن در شرایطی است که نهتنها تهدیدات گروههای تروریستی دفع نگردید، بلکه به دلیل حمایتهای مستقیم امریکا از این جریان برای مشغولسازی جهان اسلام و مهار نیروهای مقاومت، منطقه اکنون با اشکال و جبهههای جدید از این گروهکها مواجه شده که نفوذ و گسترش داعش در افغانستان که یک سناریوی جدید مثلث غربی-عبری-عربی است به طور قطع درآینده مشکلات دیگری را بر جهان اسلام تحمیل خواهد کرد که غفلت از آن سبب خواهد شد که بخشی از هزینه آن را ایران اسلامی بپردازد.
چهارم: توصیه به تجدیدنظر در رفتارهای منطقهای ترجمان همان توصیهای بود که در موضوع هستهای شد و به آنجا رسید که اکنون امریکاییها به بهانه برجام تلاش دارند کشور را در دام یک جنگ پیچیده روانی بیندازند که آثار آن این روزها در عرصه اقتصادی خود را نشان داده است. به طور طبیعی سلب این نقطه اقتدار همچون هستهای، نهتنها ظرفیتهای کنشگری ایران در روند تحولات جهانی را کاهش خواهد داد، بلکه همچون برجام، محدودیتهای دیگری را بر نظام اسلامی تحمیل خواهد کرد.
پنجم: تجربه حضور موفق ایران در منطقه و دستاوردهای مقاومت، علاوه بر فرصتهای ذیقیمتی که برای دستگاه دیپلماسی کشور ایجاد کرده (که متأسفانه قدر آن به درستی شناخته نمیشود) عملاً دست برتر را به ایران داده و به تقویت نفوذ و پایگاه ایران در میان مردم منطقه انجامیده است، تجدید این حضور نهتنها به جایگزینی قدرتهای فرامنطقهای و حامیان منطقهای آنها خواهد انجامید، بلکه علاوه بر سلب فرصتهای ایران، عملاً حلقه محاصره علیه ایران را تنگتر خواهد کرد، به گونهای که حتی میتواند به تهدید مستقیم نظامی بینجامد و در این صورت است که اولین کسانی که دستهای خود را بالا میبرند همین آقایان و همفکرانشان هستند، همانگونه که در مقطع دهه 80 انگیزه اصلی از توصیه نظام به نوشیدن جام زهر رابطه با امریکا را ترس و نگرانی خود عنوان میکردند.
بازار ارز، نیازمند مدیریت دولت
محمد لاهوتی در روزنامه ایران نوشت:
به غائله این روزهای ارز از چند جهت باید توجه کرد. در وهله اول نرخ ارز؛افزایش و یا کاهش آن از متغیرهای دیگر اقتصادی نشأت میگیرد، اگر عرضه کم شود و به هر دلیلی تقاضا زیاد شود، قیمت طبیعتاً بالا میرود.
البته در کشور ما به این دلیل که دولت به عنوان نظام حاکمیت به دنبال حفظ ارزش پول ملی بوده است، اجازه افزایش نرخ ارز را نداده و مدیریت کرده است. این در حالی است که قرار بوده مدیریت،شناور باشد و سرکوب انجام نشود.
طبق قانون برنامه پنجم و ششم توسعه، دولت مکلف و موظف است که نرخ ارز را مطابق با تورم هر سال به صورت مدیریت شده هدایت کند. متأسفانه این قانون در دولت نهم، دهم و یازدهم رعایت نشد و در نتیجه نرخ ارز از یک طرف بهطور غیرواقعی پائین نگه داشته شد و از طرف دیگر هم تورم وجود داشت. روند افزایش نرخ ارز بسیار پائین و حتی طی چند سال ثابت بود، در حالیکه هر سال میزان مشخصی تورم تجربه میشد و این فنر، مدام فشردهتر میشد. همین مسأله میتواند یکی از دلایل افزایش نرخ ارز در مقطع کنونی باشد؛ آن هم در شرایطی که به هر دلیلی دولت از پاسخ گفتن به تقاضا ناتوان بوده است. اما آیا نرخ کنونی، نرخ واقعی و منطقی است؟
خیر چنین نیست. شرایط کنونی بازار بیشتر نشأت گرفته از جو روانی و تقاضای کاذب است که اگر دولت به درستی آن را مدیریت نکند، تبعات بسیار منفی در اقتصاد خواهد گذاشت و یکی از دستاوردهای مهم دولت که حفظ تورم و مدیریت کاهش آن بوده است، تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. فعالان بخش خصوصی، تولیدکنندگان و صادرکنندگان هم مدام از لزوم واقعی شدن نرخ ارز صحبت میکردند؛ اما نه به معنای افزایش نرخ کاذبی که حالا اتفاق افتاده است.
نقد صادرکنندگان و تولیدکنندگان به نرخ دلار، به نوعی تذکر به دولت بود تا شاهد چنین روزی نباشیم. در حالیکه نرخ ارز میتوانست روندی منطقی و واقعی را طی کند، امروز شاهد افزایش یکباره آن هستیم. در حال حاضر شرایط به ضرر فعالان اقتصادی هم هست، چرا که نمیتوانند حتی برای کوتاه مدت و میان مدت خود برنامهریزی کنند و اصلاً معلوم نیست اوضاع بازار به چه سمتی برود.
بنابراین در حال حاضر هم نرخ ارز واقعی نیست، ما از دولت انتظار داریم هرچه سریع تر به چالش ارزی ورود پیدا کند و جلوی افزایشهای سرکش و غیرقابل پیشبینی را بگیرد. افزایشهایی که امکان برنامهریزی را کاملاً از ما سلب کرده است.
اما مدیریت این بازار هم با اقدامات امنیتی برای درازمدت ممکن نیست. دستگیری افراد در کوتاه مدت ممکن است در بازار تأثیر بگذارد ولی حتی در میان مدت هم اثری ندارد، چرا که با موضوعات اقتصادی باید براساس اقتضائات اقتصادی برخورد شود. البته سؤالی بزرگ وجود دارد که چرا زودتر از این نابسمانیها نظارت جدی بر بازار انجام نشد؟ ضمن اینکه دولت باید صرافیها را رصد کند و نظارت داشته باشد، شکی هم نیست که دولت باید با متخلفین و سفته بازان ارزی برخورد داشته باشد.
اینها خود از مطالبات بخش خصوصی است. اما در حال حاضر تنها ممکن است نرخ ارز در کوتاه مدت کمی کاهش پیدا کند و باید سیاستگذاریهای مداوم وجود داشته باشد. انتشار اوراق مشارکت ارزی هم یکی دیگر از سیاستهایی است که این روزها بحث آن مطرح است. این سیاست خوبی است که دولت میتواند از طریق آن حوالههای ارزی را هم مدیریت و قیمتها را منطقی کند. پیشنهادهای بانک مرکزی بر اساس واقعیت هاست و میتواند مؤثر باشد.
غفلت از چالش بزرگ
مصطفی هاشمیطبا در شرق نوشت:
اخیرا یکی از نشریات کثیرالانتشار از ٣٠ نفر از اشخاص زبده کشور، متشکل از ١٨ نماینده مجلس، هشت نفر از مسئولان فعلی و سابق و چهار نفر از فرهیختگان درباره چالشهای اصلی فراروی کشور سؤال کرده است. پاسخهایی که در روزنامه درج شده بود با اندکی تفاوت به شرح زیر قابل استخراج است:
١٤ مورد، توجه به اقتصاد و رونق اقتصادی
٩ مورد اشتغال و مبارزه با بیکاری
هفت مورد مشکلات معیشتی مردم
شش مورد بیاعتمادی به مسئولان
سه مورد فساد
سه مورد ضعف مدیریت
دو مورد عدالت
دو مورد اشرافیت
دو مورد رعایت اخلاق
و نیز یک مورد به آزادی، فامیلبازی و بیتعهدی مسئولان اختصاص داشت. افراد پاسخدهنده از نظر سیاسی از طیفهای گوناگون بودند و نمیتوان دیدگاه سیاسی خاصی را حاکم بر پاسخها دانست. چنانکه ملاحظه میشود سه مورد اولی که ٣٠ پاسخ از ٥١ پاسخ است، مربوط به مسائل اقتصادی است. رونق اقتصادی، اشتغال و مشکلات معیشتی از یک جنس بوده و کاملا به هم مرتبطاند؛ به عبارت دیگر ٦٠ درصد پاسخها حاکی از وجود و اولویت چالش اقتصادی در داخل کشور است.
با نگاهی دیگر، پاسخدهندگان مسائل فرهنگی را اصولا چالشی برای کشور نمیدانند و نیز چالشهای تهدید امنیتی از خارج را از قلم انداختهاند. اگر چالشهای امنیت خارجی امری بدیهی فرض شود و امر بدیهی نیازی به ذکر ندارد، نمیتوان از بیاعتنایی به چالش فرهنگی کشور که به صورتهای مختلف وجود دارد، عبور کرد. گویی شرایط فرهنگی کشور در وضعی است که هیچگونه نگرانیای از آینده فرهنگی جامعه وجود ندارد. اگر فرض شود چالش امنیت خارجی با وجود استکبار، صهیونیسم و وهابیت و دیگر معاندان امری بدیهی است و نیز چالش فرهنگی هم به دلیل بیان «من لا معادله من لا معاشله» وابسته به شرایط اقتصادی در نظر گرفته شود، به همین چالش اقتصادی میرسیم. آیا چالش دیگری در کشور وجود ندارد که ٦٠درصد پاسخ ٣٠ نفر از سیاستمداران و فرهیختگان کشور به چالش اقتصادی بهمثابه مهمترین چالش پیشرو اختصاص یافته است؟ علیالاصول در جوامع پیشرفته اقتصادی درحالحاضر، پیشرفت اقتصاد در بستری آمادهشده از سوی دولت، بهدست مردم صورت میگیرد. دولتیترین نوع پیشرفت اقتصادی درحالحاضر کشور چین است که بستر آن را دولتی کمونیستی فراهم کرده اما مؤسسات گوناگون خصوصی و گروهها و افراد تولیدی کوچک، فعالان اصلی اقتصاد آن هستند.
بنابراین انتظار میرود در کشور ما بسترهای مناسب اقتصادی از سوی دولت فراهم شود و با بهبود شرایط کسبوکار شرکتها و گروههای خصوصی به ارتقای اقتصاد کشور بپردازند.
اگر بستر تجارت خارجی فراهم شده و محیط کسبوکار آماده، خدمات بانکی منطقی، انتقال دانش فنی برای بهبود تولید ممکن شود و فعالان بخش خصوصی و کارآفرینان با شور و شوق در عالم تصور، به کار، تولید، بازرگانی و صادرات بپردازند، با روند فعلی شرایط کشور این اقدامات در کدام شرایط زیستی کشور اتفاق میافتد؟ پیشبینی میشود در ١٠ سال آینده ١٠ تا ١٥ میلیون نفر از روستاها به سمت شهرهای کوچک و سپس شهرهای بزرگ و نهایتا کلانشهرها مهاجرت کرده و در حاشیه شهرها سکونت کنند. در این حالت با فرض آنکه در عالم تصور، اقتصاد به شرح آنچه در سطور بالا گفته شد به رونق رسیده باشد، تصویری از وضع کشور را میتوان طرح کرد.
١- شهرهای بزرگ کشور پرازدحامتر شده و حاشیهنشینی بسیار بیشتر خواهد بود.
٢- بسیاری از روستاها از سکنه خالی شده و جمعیت آن برای معاش به شهرها روی میآورند. از جمعیت ١٠ تا ١٥ میلیون مهاجر رقمی حدود چهار میلیون راهی تهران خواهند شد.
٣- گستره تولید کشاورزی بسیار محدود خواهد شد؛ یعنی بهدلیل شورشدن آب و نبود آن، کشاورزی در مناطق وابسته به آب چاه و حتی رودخانهها و سدها نابود خواهد شد.
٤- تولیدات کشاورزی به نسبت پایین خواهد آمد و واردات مواد غذایی افزایش مییابد.
٥- بسیاری از شهرها دچار کمبود آب خواهند شد و احیانا جیرهبندی هم مشکل را حل نخواهد کرد.
٦- مردم بخشهای مختلف کشور برای دستیابی به آب تلاش کرده و اختلافات بالقوه آماده بالفعلشدن خواهد شد.
٧- تولید برق آبی به نزدیک صفر خواهد رسید.
٨- با خشکشدن دریاچه ارومیه اراضی کشاورزی استانهای آذربایجان، زنجان و قزوین نمکی و غیرقابلکشت خواهد شد.
٩- در ١٠ سال آینده موضوع مهاجرت از ایران افزایش یافته و همراه با آن فرار سرمایه (تبدیل ریال داخلی به ارز برای خارج کردن از کشور) افزایش مییابد و طبعا با توجه به افزایش مصرف نفت در داخل، صادرات آن کاهش یافته و ارز در دسترس دولت کمتر شده و نرخ ارز افزایش مییابد.
با وجود چهره فوق، آیا امکان تأمین آب صنعت، رونق صنعت، تولید و نیز رونق گردشگری در این محیط خاکستری وجود دارد.
فرهیختگان و مسئولان که چالش آینده کشور را در موضوع اقتصاد خلاصه دیدهاند، آیا نمیاندیشند که اقتصاد به شرایط طبیعی و زیربنایی کشور وابسته است؟ حتی یکنفر از ٣٠ شخصیت سؤالشونده، چالش کشور را در شرایط طبیعی و زیستمحیطی ندانسته و واقعا جای سؤال است که اینان که نوعا تصمیمگیران کشور هستند، آیا در فضای کشورمان قرار ندارند؟ بهویژه آنکه ١٨نفر از ٣٠ نفر مورد پرسش، نماینده مردم در مجلس هستند که برای آینده کشور تصمیمگیری میکنند. آیا اینان نمیدانند در سرزمین سترون آلوده خالیشده از منابع طبیعی هیچ اقتصادی شکل نمیگیرد و امید و اعتماد مردم بهشدت کاهش مییابد و این امر به نارضایتی، ناآرامی و حوادث مهارناپذیری تبدیل میشود؟
حقیقت آن است که مسئولان ما غافلاند یا خود را به تغافل میزنند و بعضا میگویند با این سخنان مردم ناامید میشوند. برعکس امروزه بخشی از مردم امید به آینده را از دست دادهاند و برخی مسئولان سر خود را زیر برف کرده و امیدواری میدهند. تردیدی نیست میتوان آینده پرامیدی را برای نسل آینده ترسیم کرد؛ مشروط بر آنکه مسائل اصلی و واقعی را برای مردم بازگو کنیم و از آنان استمداد طلبید. اتفاقا رئیس مجلس در جلسه ١٧ بهمن سال جاری، در موضوع اصلاح بودجه یادآوری کرده است که این بودجه نسبت به ١٠ ابرچالش کشور بیتفاوت است و خواستار آن شد که حداقل پنج ابرچالش از ١٠ مورد یادشده را که شامل چالشهای یارانه، بحران آب (بخوانید فقدان آب)، کوچکشدن دولت، افزایش صادرات و کاهش واردات است، در بودجه دیده شود. با تقدیر از این سخنان باید تأکید کرد بحران آب قابل مقایسه با چهار ابرچالش دیگر نیست. با بقیه موارد میتوان کجدارومریز روزگار گذراند اما بحران فقدان آب، منهدمکننده و زیروزبرکننده کشاورزی، حیات و امنیت کشور است. اگر چشم بینا داشته باشیم، بسیاری از مردم به خارج مهاجرت کرده و با فروش اموال خود به بازار ارز مراجعه میکنند و با تبدیل آن سرمایه خود را به خارج میبرند. کسی هم میگفت «کار درست نمیشود و باید مهاجرت کرد» گفتم «خیر باید ایستاد و روندها را اصلاح کرد».
از تلخی بدبینانه تا تلخی واقعبینانه
رضا دهکی در روزنامه ابتکار نوشت:
روز گذشته بود که مصاحبهای با سرلشکر سید حسن فیروزآبادی، رئیس سابق ستاد کل نیروهای مسلح روی خروجی خبرگزاری فارس قرار گرفت. این مصاحبه نسبتا طولانی، در واقع سیر وقایع از شکلگیری 2 خرداد 76 تا ماجراهای پس از انتخابات سال 88 را در بر میگرفت.
فیروزآبادی که پیش از این نیز سابقه اظهارنظرها و روایتهای جالب توجهی را داشته است، در این مصاحبه نیز ادعاهایی را درباره رویدادهای دو دهه گذشته مطرح میکند که برخی جدید و برخی مکمل روایتهای دیگر هستند.
اگر بخواهیم مجموع مصاحبه فیروزآبادی را خلاصه کنیم، به یک دایره میرسیم؛
اول، کابینه میرحسین موسوی – که به تعبیر فیروزآبادی «چپ سوسیالیست» – است با کابینه آیتالله هاشمی رفسنجانی که راست آزاداندیش – فیروزآبادی در مصاحبه میگوید از به کار بردن لفظ «لیبرال» پرهیز دارد، اما در نهایت آن را میگوید – یکی است و نتیجه میگیرد که خط و خطوطهای که مطرح میشود – یعنی راست و چپ یا بعدا اصولگرا و اصلاحطلب – خیلی واقعیت ندارد.
دوم، فیروزآبادی پدید آمدن دوم خرداد را حاصل عمل مرکز تحقیقات استراتژیک که از سوی آیتالله هاشمی رفسنجانی ایجاد شده است میداند. گذشته از ادعای قابل توجه اختصاص 20 میلیون تومان و قرار دادن آن در اختیار سعید حجاریان و بهزاد نبوی برای شکلگیری «پروژه دوم خرداد»، وی در نهایت نتیجه میگیرد که آیتالله هاشمی رفسنجانی در روی کار آمدن سید محمد خاتمی نقش داشته است.
سوم، فیروزآبادی وقوع ماجراهای کوی دانشگاه در 18 تیر 78 را از ایجاد تا برخورد به گردن خود اصلاحطلبان میاندازد.
چهارم، وی پس از مرور برخی رویدادهای این سالها همچون جلوگیری از افتتاح فرودگاه امام خمینی(ره) از سوی نیروهای مسلح، قتلهای زنجیرهای و میزان تهدید جنگ علیه ایران به رویدادهای سال 88 میرسد. فیروزآبادی در این میان در عین حال که رای مردم به محمود احمدینژاد در سال 84 را «از روی عشق» میداند و با بالا دانستن احتمال رای دو دورهای به هر رئیسجمهوری، شانسی برای رقبای او قائل نیست، اما درباره رویدادهای پس از انتخابات بر اشتباه او در شکلگیری تجمع میدان ولیعصر تهران و به کار بردن عبارت «خس و خاشاک» تاکید میکند. در سوی مقابل اما هر چند معتقد است میرحسین موسوی و حسین کروبی اشتباهاتی داشتهاند، اضافه میکند که «من البته هیچ وقت دسترسی به اطلاعاتی پیدا نکردم که شخص موسوی، کروبی و یا خاتمی از جریان سازماندهی فتنه سبز مطلع بودند.
جریان سازماندهی فتنه سبز چیزی غیر از اخلاق و اعتقادات این آقایان بود». وی در عین حال راهپیمایی 25 خرداد 88 را یک کار گروهکی و نه مردمی میداند و معتقد است اگر اینان موفق میشدند، خاتمی، موسوی و کروبی زنده نمیماندند. این حلقه در نهایت به دو بخش ختم میشود؛ اول اعتقاد به این که نباید جلوی فعالیت سیاسی محمود احمدینژاد گرفته شود و دوم تعبیری که در ابتدای مصاحبه درباره حسن روحانی به کار برده شده است: «[حسن روحانی] از سرهنگ هم بالاتر است»!
بررسی صحت و سقم روایتهای فیروزآبادی به بررسیهای بسیار نیاز دارد. با این حال نکتهای که از این حلقه اطلاعات مطرح شده خارج میشود، در درجه اول این موضوع را به ذهن متبادر میکند که تمامی رویدادهای 20 ساله اخیر فضای سیاسی ایران در یک فضای محدود از آدمها برنامهریزی شده است. در واقع به روایت طنز معروف به تحلیلهای «توی تاکسی»، همه چیز «کار خودشان است». با این تعابیر، فضای سیاسی ایران نه به طیفهای اصولگرا و اصلاحطلب که به سه دسته متفاوت تقسیم میشود؛ اول، سیاستورزان اصلی فضای سیاسی که با نتیجهگیری از این روایت حول محور آیتالله هاشمی رفسنجانی فعالیت میکنند، دوم، خارجخوانانی همچون محمود احمدینژاد – که البته اگر این آگاهی را که حامیانش از همان اصولگرایانی بودند که فیروزآبادی به خط و خطوطی که بین آنها و اصلاحطلبان مطرح میشود، باور ندارد به ماجرا اضافه کنیم، باز هم به کمک دسته اول به قدرت رسیدهاند – و سوم چهرههایی مثل فیروزآبادی که خارج از این بازیهای سیاسی، نظارهگر و گاه منذرند و تنها دغدغه انقلاب اسلامی و سرسپردگی به رهبری دارند.
فیروزآبادی به واسطه سوابق و جایگاههایی که همیشه داشته است، قطعا فردی مطلع از پشت صحنه بسیاری امور و رویدادها به شمار میرود. با این حال تقلیل فضای سیاسی یک دهه پر ماجرای اخیر به یک حلقه خاص که از روایات وی مستفاد میشود، دور از ذهن یا حداقل بسیار سخت است. اگر این تعابیر از روایتهای فیروزآبادی را بپذیریم، باید این را بپذیریم که برخلاف انتظار، مردمی کاملا قابل پیشبینی داریم که در عین اشتراک فکری و اعتقادی بر اصل بقای نظام، با سیاستورزی سیاستمداران به سوی برنامهریزی شده از سوی ایشان حرکت میکنند.
باید بپذیریم که تمام جدلها و رقابتهای سیاسی در واقع تغییر معنیداری در نوع برنامههای اصلی و بنیادین نظام ایجاد نمیکند و حتی بحثهای رسانهای از جمله این قلمزدنها و سیاه کردن کاغذها تنها کاری است که در این روند باید باشد و انجام شود تا «بازی» طبیعیتر به نظر برسد. بخش تلختر ماجرا این جاست که ما به عنوان مردم، در حالت عادی متوجه این ماجراها نمیشویم و باید منتظر باشیم تا فردی همچون فیروزآبادی، گوشهای از پرده را برایمان کنار بزند و از آن سوی ماجرا برای مان بگوید. در واقع مردم تنها سیاهی لشکران صحنه نمایش فرض میشوند که حتی از نقش خود مطلع نیستند و البته لازمه نقش شان هم همین است تا جدی و واقعی بازی کنند. حتی رسانهها هم به دلیل قرار داشتن در میانه این بازی نمیدانند که این پرده کنار زدنها چقدر کشف حقیقت و چقدر جزیی از بازی است.
مجموع این شرایط فرض شده بر اساس تعابیر مطرح شده، همین قدر بدبینانه خواهد بود و دلیل اصلی آن نامحرم دانستن مردم است. قطعا آقای فیروزآبادی بیش از این حرفهای گفته شده، حرفهای ناگفته دارد. بسیاری دیگر نیز هستند که میتوانند با بیان جزئیات روایت از رویدادهای گوناگون – و نه صرف تحلیلهای شخصی – از این احساس نامحرم بودن بکاهند. در این میان قطعا برخی روایات ضد و نقیض خواهند بود، اما در کثرت روایتها، حقیقت راه خود را باز خواهد کرد. آن وقت دیگر نیازی نیست که چنین تحلیلهایی کسی را به باورهای تلخ و بدبینانه بکشد، بلکه حقیقت، هر چند همچنان تلخ، واقعبینانه رخ خواهد نمود. این یک دعوت است برای گفتن و تعریف کردن از رویدادهای گوناگون از زوایای مختلف تا شاید به شفافیت هر چه بیشتر تاریخ معاصر و آگاهی مدنی منجر شود.