بنا بر اسناد آمریکا، بعد از واقعه ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ مقامات آمریکایی با طیف وسیعی از دوستان و دشمنان آیتالله خمینی صحبت میکردند تا تصویر بهتری از زندگی، شخصیت و سوابق او به دست بیاورند. این اسناد همچنین حکایت از آن دارد که یکی از مهمترین رابطان آمریکاییها در بین فعالان مذهبی مخالف، جعفر بهبهانی، پسر محمد بهبهانی (از عوامل اصلی کودتای ۲۸ مرداد) بوده که ظاهرا از طریق واسطه با آیتالله خمینی پیام رد و بدل میکرده است.
به نظر میرسد که بزرگترین نگرانی دولت جان اف. کندی این بوده که آیتالله خمینی به مرجع اصلی شیعیان تبدیل بشود و حکومت پهلوی و منافع آمریکا را به خطر بیندازد، به خصوص که در بحبوحه سرکوب معترضان، اخبار تأیید نشدهای رسید که عدهای از شیعیان پاکستان هم آیتالله خمینی را رهبر خود اعلام کردهاند.
جولیس هولمز، سفیر آمریکا در تهران، در پیام روز ۱۸ خرداد خود به واشنگتن بعید دانست که این مدرس حوزه علمیه قم، شخص شماره یک جهان شیعه شده باشد. هولمز اما آیتالله خمینی را مردی میدید که “در مرکز مشکل سیاسی شماره یک دولت ایران” قرار داشت و از آن مقطع به بعد تحولات مرتبط با وی- از میزان محبوبیتش در بین مردم عادی و علما گرفته تا احتمال آشتی کردنش با حکومت و ترجمه و تحلیل نطقهایش بعد آزادی از زندان- را به واشنگتن گزارش میداد.
سفارت آمریکا در ۲۹ خرداد ۱۳۴۲ به واشنگتن پیام داد که در حال تهیه گزارش جامعی درباره زندگی و سوابق آیتالله خمینی است. سندی با عنوان ‘خلاصه زندگینامه آیت الله حاج سید روحالله موسوی خمینی’ که احتمال دارد چکیده آن گزارش باشد و به تازگی از حالت طبقه بندی خارج شده، از آیت الله خمینی تصویر یکی از مهمترین روحانیان ایران را ترسیم کرده که “انگلیسی و فرانسه میخواند” و “به گفته خبرچینهای مذهبی، بیش از ۵۰۰ مجتهد از ایران و سراسر جهان در زمره شاگردانش هستند”.
اسناد حکایت از آن دارد که تعدادی از هواداران آیت الله خمینی به آمریکاییها اطلاعات اغراقآمیز میدادند. به طور نمونه مهدی حائری – از شاگردان و بستگان آیتالله خمینی – به یکی از دوستانش در وزارت امور خارجه آمریکا (ویلیام میلر) میگفت که ایران حداقل ۱۰ هزار مجتهد دارد که یک هزار نفر آنها روحانیان طراز اول هستند.
آقای حائری – که بعدها مدتی به سفارت جمهوری اسلامی در واشنگتن منصوب شد – آیتالله خمینی را یکی از بزرگ ترین متفکرین ایران توصیف می کرد که “با تجدد، اصلاحات ارضی و حق رای زنان مخالف نیست…او معتقد است که در کل این مردم هستند که باید در این مسائل تصمیم بگیرند که در حال حاضر امکان آن را ندارند”.
او میگفت: “خمینی از بازگشت ایران به سلطنت مشروطه حمایت می کند تا این که همه طیف های جامعه ایران بتوانند درباره این مسائل مهم تصمیم بگیرند”.
در مجموع به نظر میرسد که اطلاعات آمریکاییها از آیتالله خمینی جمع آوری شده شنیدههای آنها از منابع مختلف بوده که در بعضی موارد ناقص یا نادرست بوده است. در سند ‘خلاصه زندگینامه آیتالله حاج سید روحالله موسوی خمینی’ – که در ژوئیه ۱۹۶۴ برای یک مقام اداره اطلاعات وزارت خارجه آمریکا تهیه شده بود – حتی نوشته شده که آیتالله خمینی “دو همسر دارد: (زن) مسن تر دختر یک ملای قم است که برایش پسری به دنیا آورده (متولد ۱۹۳۳) که نامش مصطفی است. (زن) جوانتر یک مالک زمین ثروتمند از گیلان است که برایش دو دختر به دنیا آورده”.
بنا بر یک سند دیگر، سفارت آمریکا در تهران گزارشهایی دریافت کرده بوده مبنی بر این که آیتالله خمینی از چند ماه قبل از درگیری علنی با حکومت، در قالب “سهم امام” و خمس مبالغ زیادی از مردم پول جمعآوری کرده بود. حدود دو ماه بعد – در اوت ۱۹۶۳ (شهریور ۱۳۴۲) – یکی از رقیبان آیت الله خمینی در قم به نام ‘آیتالله حجت’ در مورد این مسئله به سفارت آمریکا گزارش مفصلی داد.
او گفت: “هرچند شکی نیست که بخشی از این وجوه صرف طلبه ها شد، وجوهی که از این طریق جمع آوری شده بود به وضوح بیش از نیاز برای آن هدف بود. مازاد آن پول به وضوح قرار بود برای اهداف سیاسی دار و دسته بهبهانی-خمینی استفاده شود”.
محمد بهبهانی – یکی از علمای متنفذ تهران – به عقیده حجت، ‘عالیجناب خاکستری پوش’ ایران بود که در همه امور دخالت داشت و از جمله بعد از مرگ آیت الله بروجردی در فروردین ۱۳۴۰ – شبکهاش را برای ارتقای جایگاه آیتالله خمینی بسیج کرده بود، به این خیال که خمینی مرد ضعیفی است و اگر زمام امور را در قم در دست بگیرد، دستنشانده بهبهانی خواهد شد.
در سند آمده که حجت، آمریکاییها را ساده لوح و غیرقابل اعتماد می دانست. مقامات سفارت هرچند جزئیات همه حرفهای حجت را قابل تایید نمی دانستند، روایتش را کاملا محتمل می دیدند چرا که با گزارش های قبلی سفارت به واشنگتن، مطابقت داشت.
حسن حجت همچنین گفته بود که مذهبیهای مخالف به رهبری آیتالله خمینی قصد داشتند که در فاصله عاشورا تا اربعین، احساسات مذهبی مردم را تحریک و حول و حوش ۲۱ تیر (روز اربعین) دستههای جنوب شهر تهران را به خیابانها بیاورند و دست به خشونت گسترده بزنند تا دولت اسدالله علم مجبور به استعفا شود که دستگیری آیتالله خمینی برنامه آنها را جلو انداخت و برهم زد.
او گفت: “خمینی برنامه ریز خوبی نیست و ملاها به عنوان یک گروه، دشوار می توانند مقاصد خود را به اقدامی هماهنگ تبدیل کنند. او (خمینی) احساسات پرهیجان ملاها را کنترل نکرد و خودش هم یک رشته سخنرانی های شدید و تند کرد. شاه ابتکار را در دست گرفت و برای بازداشت خمینی و بقیه علامت داد. بقیه ماجرا را همه می دانند.”
یک ارزیابی دیگر سفارت آمریکا با تیتر ‘عملکرد پلیس در ناآرامی های تهران’ – مورخ ۲۷ تیرماه – تصویر مشابهای ارائه میکند: “همه گزارشها حکایت از آن داشت که روحانیان – با همکاری گروه بازار و نهضت آزادی ایران – نقشه داشتند تا روز ۱۲ ژوئیه (اربعین) تنشها را تشدید کنند که در آن زمان آشوبطلبان خشمگین دست به خشونت بزنند و دولت را مجبور به استعفا کنند.”
در سند دیگری در مورد افرادی که با قمه و چماق به شهربانیها و ساختمان رادیو و دفتر روزنامه اطلاعات و ساختمان چند وزارتخانه حمله کردند، آمده است که “ناآرامیها با هدفی استراتژیک برنامه ریزی شده بود. غارت نسبتا کمی اتفاق افتاد ولی بیشتر املاک دولتی بود که نابود شد”.
این در حالی است که در روایت رسمی جمهوری اسلامی، در ‘یوم الله’ ۱۵ خرداد یک قیام خودجوش مردمی اتفاق افتاد که آیت الله خمینی از جزئیات آن بی خبر بود و حدود دو ماه بعد از وقوع آن – زمانی که از زندان قصر به حبس خانگی در قیطریه تهران منتقل شد – از آن مطلع شد. آیت الله خمینی خود در یک سخنرانی در روز ۲۶ فروردین ۱۳۴۳ گفته بود: “[از] قضیه ۱۵ خرداد من مطلع نبودم تا اینکه حبس به حصر تبدیل شد و اخبار خارج به من رسید”.
‘پیام آیتالله خمینی‘
بدیع الزمان فروزانفر
بنا بر اسناد، ویکتور ولف همچنین با اشخاص دیگری مانند بدیع الزمان فروزانفر، ادیب مشهور و رئیس وقت دانشکده معقول و منقول (الهیات فعلی) دانشگاه تهران تماس و گفتگوهایی داشته است.
حدود دو ماه بعد از آزادی آیت الله خمینی، بدیع الزمان فروزانفر به مامور سفارت گفت که اختلافات بین علمای شیعه عمیقتر و موقعیت خمینی نسبت به گذشته ضعیف تر شده است؛ “در حال حاضر آقای گلپایگانی قویا با خمینی مخالف است و شریعتمداری قصد دارد که در مخالفت (با خمینی) به گلپایگانی بپیوندد”.
بدیع الزمان فروزانفر فکر میکرد که حرکت سریع خمینی به سمت مرجعیت عام با مشکل مواجه شده زیرا سیاست دولت در شکاف انداختن بین علما موفق بوده؛ “حکومت اول خردمندانه خمینی را از حبس خانگی آزاد کرد، در نتیجه او به جای آن که مقام شهید را پیدا بکند به یک سیاستمدار مخالف تبدیل شد. بعد حکومت محدوده فعالیت های سیاسی مجاز را برای او تعریف کرد. نتیجه این شد که همه علما متوجه شدند که نه دولت که این خمینی است که باید برای دست زدن به تحریک و خشونت تصمیم بگیرد.”
فروزانفر به دبیر دوم سفارت آمریکا گفته بود: “واضح است که خمینی جراتش را از دست داده – و خیلی از همکاران و حامیانش متوجه این مسئله هستند.”
با این حال، آیتالله خمینی بعد از چند ماه سکوت یک بار دیگر وارد صحنه شد و در چهارم آبان ۱۳۴۳ در نطق معروفش گفت که “آقا، تمام گرفتاریهای ما از آمریکاست”. او اعطای مصونیت قضایی به مستشاران آمریکایی در ارتش را به عنوان احیای کاپیتولاسیون به شدت محکوم کرد که به دستگیری و تبعیدش به ترکیه منجر شد. بنا بر اسناد، متن آن نطق جنجالی آیتالله خمینی – مانند متون تمام نطقهای دیگرش – را سفارت آمریکا به انگلیسی ترجمه و برای واشنگتن فرستاده بود.
در یک سند آمده که جعفر بهبهانی به مأمور سفارت گفت که آیت الله خمینی از او پرسیده بود که درباره طرح یاد شده چه موضعی بگیرد. “بهبهانی (از طریق یک واسطه) به خمینی گفته عاقلانه خواهد بود که درگیر این مسئله نشود و بگذارد ‘ما سیاستمداران’ به آن رسیدگی بکنیم.”
“اما خمینی توصیه را نادیده گرفت و خودش را در مناقشه درگیر کرد و در نتیجه تبعید شد.”