به گزارش توانا؛ چندروزی ست فشارها بر دراویش گنابادی و قطب آن ها «نورعلی تابنده» بالا گرفته است. خیابان گلستان هفتم که محل سکونت نورعلی تابنده است، در روزهای اخیر محل درگیری دراویش پیرو او و نیروهای امنیتی و نظامی بود.
اما چرا جمهوری اسلامی تا این اندازه بر دراویش گنابادی سخت میگیرد؟ چرا آنها را به زندان میافکند، از تحصیل منع می کند و مانع آزادی مذهبی و مخل طریقت آنان می شود؟ مشکل نظام اسلامی با دراویش گنابادی در چیست؟
در این نوشتار تحقیقی سعی شده است در خلال گزارشی از نقض حقوق باورمندان به معنویتگرایی نوین و دراویش نعمتاللهی، این پرسش ها نیز مورد توجه قرار بگیرد و به آنها پاسخ داده شود.
اما آنچه در دوران اخیر مایه تهاجم بیشتر رژیم اسلامی به این افراد شد، حمایتی بود که در سال ۱۳۸۴ محمدمهدی کروبی از ایشان نمود و به تخریب حسینیه شریعت در شهر قم اعتراض کرد. در روز دوشنبه ۲۴ بهمن ماه این حسینیه به همراه دو خانه مجاور متعلق به دراویش تخریب شد و در پی آن ۱۲۰۰ تن از دراویش گنابادی دستگیر و دهها تن از آنان مجروح شدند.
کروبی در کسوت دبیرکل حزب اعتماد ملی چنین موضع گرفته بود: «در شرايطی که مسلمانان در اسپانيا زير فشار شکنجه و تفتيش عقيده جان میباختند در پناه تمدن اسلامی، عوام و علمای يهود و نصاری به آسودگی و در پناه رواداری دينی زندگی میکردند. ايرانيان چه پيش از اسلام و چه پس از اسلام همواره حامی رواداری و تساهل دينی و پذيرش عقايد مختلف بودهاند. بر اين اساس، اقدام اخير پس از عاشورای حسينی در شهر مقدس قم و درگيری وسيع تعداد زيادی از متصوفه و مضروب و مجروح و محبوس شدن حدود هزار تن از آنان و تخريب مکانی متعلق به ايشان موجب تعجب اينجانب شد.»
قبل از مهدی کروبی نیز آیتالله منتظری در موضعگیری مشابهی چنین گفته بود: «باطل دانستن برخی افکار و نظريات آنان مجوز هتک و ضرب آنان و تخريب و تصرف غاصبانه در اموال آنان نيست.»
البته به تدریج فشار نیروهای بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که دست به تخریب حسینیه دراویش میزدند، دامنه خود را در دیگر شهرها نیز گستراند. در آذرماه ۱۳۸۶ نیز در بروجرد حمله دیگری رخ داد و دهها نفر زخمی و عدهای بازداشت شدند. در سال ۱۳۸۸ ماموران اداره اطلاعات گناباد با دراویشی درگیر شدند که قصد خاکسپاری یکی از هممسلکان خود را در مزار سلطانی بیدخت گناباد داشتند. مزار سلطانی مدفن اقطاب و مشایخ دراویش سلسله نعمتاللهی در بیدخت است. ماموران اطلاعاتی عمل دفن مردگان را در این محل «غیربهداشتی» خوانده بودند. قابل توجه آنکه بنا بر دستور رسمی به کلیه بیمارستانها و مراکز پزشک قانونی نمیبایست این افراد تحت معالجه یا مشمول دریافت طول درمان قرار میگرفتند.
متاسفانه در دوران اخیر باز هم میتوان از افزایش فشارهای بیشتری علیه دراویش گنابادی سراغ گرفت که ریشه در ارتباطگیریهای سیاسی آنان با اصلاحطلبان داخل ایران دارد. دیدار نورعلی تابنده، ملقب به مجذوب علیشاه (قطب نعمتاللهیها) با اعضای بیت آیتالله خمینی از جمله سید حسن خمینی، آیتالله توسلی و آیتالله موسوی بجنوردی در سال ۱۳۹۰ در حالی رخ داد13 که چند سال قبلتر در جریان انتخابات ۱۳۸۸ مجذوب علیشاه حمایت خود را از نامزدی مهدی کروبی به صورت رسمی اعلام کرده بود. تیتر نخست روزنامه اعتماد ملی يكشنبه هفدهم خرداد ۱۳۸۸ چنین بود: «امروز حمايت از كروبي در انتخابات وظيفه تمام فقرا است». او در مصاحبهاش دلیل حمایت از کروبی را چنین ذکر کرده است: «درويش در سياست دخالت نمیكند. اما افراد درويش آزاد هستند، البته اكنون و در اين برهه شرايط استثنايی حاكم است. حاج آقای كروبی كه فرياد ما را به گوش مسلمين رسانيدند و پيوسته میرسانند پس درويشان به آقای كروبي توجه دارند و اين بسيار طبيعي است و به طور قهری و طبيعی میخواهند زحمات و محبتهای آن جناب را جبران كنند. اينبار به طور استثناء كسی نامزد است كه فريادرس ما بود. كسی كه به ما توجه میكرد و حرفها و سخنان را میشنيد و اعتراض میكرد كه چرا حسينيه دراويش را تخريب میكنيد و پيگير كار ما بود و اين رسم مردانگی و درويشی است كه مصداق “هل جزاء الاحسان الا الاحسان” را جبران كنيم زيرا درويشان معتقد به اخلاق اسلامی هستند.»
این مقدمات بهانهای شد تا بخش اصولگرای حاکمیت، بهویژه اطلاعات سپاه پاسداران و گروههای فشار لباس شخصی و بسیجی، برای تاخت و تازهای خود بهانهای متناسب در دسترس داشته باشند. شهریور ۱۳۹۰ شهرستان کوار از توابع اصفهان شاهد یکی از درگیریهای مسلحانه بود که در نتیجه آن بیش از ۴۰ نفر زخمی شدند. مصطفی آزمایش، سخنگوی دراویش نعمتاللهی گنابادی، در گفتوگو با بیبیسی فارسی ضمن تایید این خبر، علت آغاز درگیریها را «حمله» به مغازههای دراویش و «تفتیش» منازل آنان ذکر کرده بود.
تخریب سالن اجتماعات دراویش واقع در تخت فولاد اصفهان نیز تجمعی اعتراضی-مدنی در پی داشت که طی آن عدهای از دراویش در روز سوم اسفند مقابل ساختمان مجلس شورای اسلامی تحصن کردند و در این تحصن نیز ۶۰ نفر دیگر توسط نیروهای امنیتی دستگیر شدند.
علاوه بر اینها نیز بایستی از محرومیتهای تحصیلی موقت و بلندمدت عدهای از فعالان گنابادی یاد کرد؛ فائزه عبدیپور دانشجوی علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی تهران است که از طراحان کمپین اعتراض به محرومیت تحصیلی دراویش گنابادی بوده است. او در مصاحبه با وبسایت کمپین بینالمللی حقوق بشر خبر داده است که محرومیت دراویش گنابادی از تحصیل و تدریس و شغل، محدود به حال حاضر نیست و دراویش دیگری از جمله فرشید یداللهی و امیر اسلامی نیز به دلیل اعتقادات خود از تحصیل محروم شدهاند.
گسترش این کمپین بدانجا رسید که ۳هزار دانشجو با امضای بیانیهای به محرومیتهای تحصیلی دراویش نعمتاللهی اعتراض کردند. «مصطفی دانشجو» دانشجوی دوره کارشناسی ارشد حقوق جزا و جرمشناسی و «فرشید یداللهی»، دانشجوی دانشگاه شیراز، دو نفری هستند که به جرم پیروی از طریقت گنابادی از ادامه تحصیل بازماندهاند. سال پیش دکتر «محمدعلی طاووسی»، پژوهشگر حوزه عرفان و تصوف، با بیش از ۱۶ سال سابقه کار به جرم درویش بودن از سازمان میراث فرهنگی اخراج شد. دکتر «شهرام پازوکی»، دکتر «بیژن بیدآباد» و دکتر «علیمحمد صابری» از اساتید صاحبنام حوزه فلسفه، اقتصاد و عرفان نیز در طول چند سال اخیر یا از تدریس در دانشگاههای کشور به جرم مشابه بازماندند یا از ارتقاء آنان به هیأت علمی دانشگاه به جرم درویش بودن جلوگیری شد.
مطالعه نحوه مواجهه جمهوری اسلامی با اقلیتهای دینی بهترین راه شناخت ماهیت نظام حاکم بر ایران پس از انقلاب بهمن است. حجم سرکوبها و خشونتها و جنایتهای پیدا و پنهان و تضییع حقوق شهروندی در روند خوانش تاریخ دهههای اخیر چنان فراوان است که جایی برای تردید در ماهیت فرقهای ساخت سیاسی کنونی باقی نمیگذارد. شناخت ریشههای نظری این نقض سیستماتیک از آن رو اهمیت دارد که تاریخ حکومتهای محلی و جسته و گریخته فقیهان در طول تاریخ چیزی نیست جز نمونههای قبلی و جزئی آنچه در ولایت فقیه رخ میدهد. تبعیض و مرز کشیدن میان انسانها به سرشت شریعت اسلامی بازمیگردد و حکومتی که نظم خود را از فقه گرفته باشد، با شهروندان همان میکند که فقیهان حاکم بر ایران از فردای پیروزی انقلاب اسلامی تا کنون کردهاند. آنچه در روند خوانش این بیدادگریها بیش از هر چیزی هشداردهنده است همانا عادیشدن سرکوب و کشاندن جامعه به بیتفاوتی و خاموش ساختن وجدان فرد فرد شهروندان است. از اینرو، عاجلترین وظیفه و ضروریترین تعهد در شرایط غیرعادی حاکم بر دهههای اخیر ایران آن است که به هر طریق ممکن درباره هر سرکوب یا تضییع حقی صدای اعتراض علیه حکومت را هرچه رساتر بیان کرد و با اطلاعرسانی و نیز تحلیلهای روشنگرانه در برابر عادیسازی نظام تبعیض ایستاد. این پژوهش نیز گامی هر چند کوچک در همین راه بوده است.