مردم اصل کار و پای کار انقلابند
محمدهادی صحرایی در کیهان نوشت:
إِنّالله لایُغَیِّرُ مابِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم.1 انسان اگر بخواهد به فلاح و صلاح برسد و از دار مکافات دنیا به سلامت برهد،گریز و گزیری جز دست به دامان قرآن شدن و نشستن پای منبر معصومین علیهمالسلام ندارد. باید طبق گفته امیرالمؤمنین علی، از قرآن استنطاق کرد و از معصوم پرسید تا آگاه شد و راه را از بیراه شناخت. باید متواضعانه شنید و مجدانه عمل کرد که علم بیعمل، چراغ نیفروختهای است که به کار نیاید. باید به گفته امام راحل، به راه افتاد و شروع کرد. باید قیام لله کرد و از خود شروع نمود تا عطر شریف «خودساختگی»، جامعه را نیز معطر سازد. و باید تغییر کرد تا خدا نیز خیر را تقدیر کند و این معنی آیهای است که فرمود: خدا حال قومی را تغییر نمیدهد تا آنان خود بخواهند حال خود را تغییر دهند. این همان بود که خمینی کبیر به آن معتقد بود و به همان موعظه عجیب قرآنی در مورد قیام لله، مؤمن بود. که فرمود دو به دو و یک نفری برای خدا قیام کنید.2 قیامی به دور از هوی و تلبسات دنیایی. قیام لِلّهی که تنها از امثال خمینی نوَّرالله قبره بر میآید.
ایام مبارک دهه فجر است و مردم ایران ورود به چهلمین سال پیروزی انقلاب خود را جشن میگیرند. انقلابی که به تمام معنا انقلاب بود و پس از آنکه عبای امام به قبای مردم خورد، راه خود را یافتند و حرف امامشان را دریافتند. و دریافتند باید طرحی نو دراندازند و آسمان آرزوها را سقف بشکافند و راه خود به سرا و ثریا را باز کنند. مردم قیامِ لله کردند و خدا به خواست آنها برکت داد. آنها دست در دست ولی خدا گذاشتند و به راهی سر نهادند که هرخاری از آن، نشانی از کف پایی داشت. مردم نَفَس امام را حق و حرفش را درست و راهش را راست دانستند که راه و هدفش، راه و هدف پیغمبران و صالحان بود. اگر شروع انقلاب را از سال 42 بدانیم، حقاً و انصافاً در این نیم قرن مبارزه و استقامت، مردم کم نگذاشتند و هرچه داشتند در کف اخلاص گذاشتند. با کم و کوتاه ساختند و مشکلات را پیمودند و اکنون که به قله نزدیکند میبینند که برای این سرفرازی، چه خطرها کردهاند و خون دلها خوردهاند. مرحبا بر این استقامت مرحبا.
مهمترین تفاوت انقلاب اسلامی مردم ایران با سایر انقلابات دیگر کشورها ماهیت دینی و الهی داشتن آن است و از میان شاخصههای انقلاب که هدف و رهبر و مردم است همگی بودند. هدف مشترک، براندازی رژیم و استقرار حکومت مستقل با محوریت اسلام بود. و مردم حاضر، از میان ایسمها و رسمهای متنوع و مدعی، اسلام را برگزیدند. آن هم نه اسلام لیبرال یا متحجر. اسلام نابی که امام تعریف میکرد. اسلامی که نه شرقی و نه غربی است. اسلامی که مخالف ظلم است و معاند ظالم. اسلامی که سازشکار نیست و بهترین راه رسیدن به آرامش را در مبارزه با ظلم میداند. اسلامی که انقلابی است و اهل دروغ بامردم و مجامله بادشمن و معامله با متخاصم نیست. اسلامی که به دفع خطرِظالم قانع نیست و به دنبال رفع خطرِظلم است. اسلامی که نه ظلم میکند و نه ظلم میپذیرد. اسلامی که به طول تاریخ بشر و عرض جغرافیای جهان احاطه دارد و میداند که سازش انسان شریف، با ستم ممکن نیست.
مردم در 54 سال اخیر مبارزه، مثل تمام تاریخ شیعه، از میان مدعیان، کسانی را رهبر برگزیدند که شبیهترین به معصومند. چه میگویند آنها که اسلام را کج میخوانند و حواس مردم را پرت میخواهند و در وقت حساب، انشاء میخوانند. مردم که اصیل و اصل کارند، در بیعت با رهبران خود با خدا معامله میکنند و پای کارند. آنها فرق میکنند با دیگرانی که گاهی بر در خانه کدخدا سفره و گاهی سنگ میاندازند. ملت راه را از بیراه میشناسد و به برکت انقلاب و فضایِ باز ایجاد شده، میداند زمانی که در انتخاب دقت شده، خدمت دیده و کرامت چشیده و اگر زمانی چنین نکرده است، رنج کشیده است. این طبیعت انتخابات است. ملت به برکت جمهوری اسلامی و سیره امامین انقلاب، دانسته است که مسئولینِ اهلِ انقلاب، مردم را ولی نعمت میدانند و خود را نوکرشان و موظف به پاسخگویی به آنها. ولی مدیران تکنوکرات و اهل غنیمت انقلاب، خود را ذخیره میدانند و شرمی ندارند که در مقابل مردم محترم، از میل خود به شیشلیک بگویند یا چون سلاطین معتقد به اصالت خون و نژاد، ژن و هوش خود را بستایند.
کمترین کار انقلاب اسلامی ایران، هموار کردن مسیر رشد و تعالی مردم با استقلال است و مردم میتوانند بدون نیاز به اجنبی، به آرزوهای خود برسند. از امکان تحصیل همگانی در هر رشته و تا هرجا که میخواهند تا امکان ترقی در هر حرفه و فن. از کسب فضایل تا رسیدن به مرزهای علم و دانش. از پیشرفت پزشکی تا نظامی. از شکافتن اتم تا دست یافتن به ثریا و… و بزرگترین انقلاب نیز سپردن سرنوشت مردم به خودشان بود. مردم خود از میان افراد و افکار، برمیگزینند و مسئولیت میدهند. مردم میخواهند چه کسی رئیسجمهور شود و چه کسی نماینده و چه کسی در شورای شهر، امور شهر را در دست گیرد. خوب و بد کار با مردم است. و این مهم است و مراقبت میخواهد که مبادا ناباب، معتبر شود. اگر زمانی شاه میخواست که مردم فقط یک نوع لباس و حتی کلاه بپوشند، یک شبکه ببینند، تنها عضو یک حزب باشند، بعد از شاه، ولیعهد شاه باشد و…، نام آنکه شاه و ساواک میخواهند از صندوق بیرون بیاید، هیچکس حق انتقاد نداشته باشد، امور مملکت به دست دهها هزار مستشار مفتخور باشد و… ، ولی امروزه اینگونه نیست.
به راحتی صدر تا ذیل حکومت نقد میشود، کتاب و مقاله نوشته میشود، فیلم ساخته میشود. اگر در کشورهای مدعی آمریکا، انگلیس، فرانسه و… خطوط قرمز تحقیقاتی و نظریه پردازی سیاسی، اجتماعی و حتی علمی نظیر هولوکاست، موجودیت اسرائیل، نظریه داروین و… وجود دارد، در ایران خطوط قرمزی جز اعتقادات اخلاقی مردم نیست. اگر پلیس آمریکا سالانه 800 شهروند خود را با گلوله به خون مینشاند یا 76 دیویدی را زنده زنده میسوزانند یا در دادگاه اروپا زنی در مقابل خانوادهاش به جرم حجاب با چاقو پاره پاره میشود یا «گارودی» محاکمه میشود یا به بانو «شیمل» حمله میکنند و میتازند یا دگراندیشان را به کشور دیگری تبعید میکنند و… در کدام خیابان ایران مثل دادگاه فرانسه رفتار میشود؟ کجا حتی دراغتشاشات به مردم شلیک شده؟ کجا دانشمندی برای نظریه علمی دادگاهی یا تبعید شده؟ و… این از برکت آزادی، امنیت و اقتدار جمهوری اسلامی است که حتی منتقدان و مخالفانش مثل مردم عادی و در میان آنان زندگی و حتی در ادارات دولتی کار میکنند باید منصفانه دید و شکر گزارد.
انقلاب اسلامی منحصر به فرد است. هجمه عجیب به اسلام ناب و سنتستیزی که از دوره پهلوی شدت گرفت و امروزه توسط دشمنان خونی ایران، تقویت و هدایت میشود و به اوج رسیده چیز کمی نیست. مقابله عجیب شیاطین با حجاب زنان عفیف و عزیز ایران، موضوع کمی نیست و گفتنی و شنیدنی است. گویی خشم و ترس دشمن از حجاب زنان، بیش از خوف و هراسشان از موشک و صلابت سپاه و ارتش است که دهها سال است به تبعیت از تجربه اندولس، برایش نقشههای رذیلانه میکشند و آمریکا به جای سیر کردن 50 میلیون گرسنه کوپنبگیر خود، سالانه میلیونها دلار، صرف عقب کشیدن چادر و چارقد زنان نجیب ایران میکند. اینها که امروز اعمال تحریمها را هفتگی کردهاند و ورود داروهای حیاتی و تجهیزات درمانی و رفاهی به ایران را ممنوع میکنند، با بیشرمی و وقاحت دم از حمایت از ایران و آزادی در ایران میزنند. ترورها، تحمیل جنگ و تحریم، تحریک اقوام، به آشوب کشاندن منطقه، نفوذ دادن عناصر سیاسی و اقتصادی وابسته و… از جمله خباثتهای دشمنان قسم خورده، علیه مردم مظلوم ایران است.
با اینحال، انقلاب اسلامی هرسال پویاتر از گذشته و باتجربهتر از قبل، راه را پیموده و قدم به سمت قله برداشته است. ملت حساب مدیران متمول دوتابعیتی و تحصیلکرده غرب و کمکار و آقازادگان بیهنر و عار و فسادهای آنان را از اسلام و انقلاب جدا میکند و هر روز غربال خود را خالصتر میبیند و دانسته است نتیجه مدیریت غربی سراب است و چاره کار بازگشت به مدیریت اسلامی و اندیشه انقلابی و مدیران پاکدامن و پاک دستی است که چشم امیدشان به فکر و بازوی ایرانی است و خود را خدمتگزار مردم میدانند و به جای حرافی و بازی با کلمات و جنگ روانی و نشانی غلط دادن و تحریف دین و تاریخ، سرگرم خدمتند و خود و اطرافیانشان گرفتار پروندههای مالی و امنیتی نیستند و سفره انقلاب را در خانههای مردم پهن میکنند که زحمت اصلی انقلاب بر دوش و گرده رنجدیده آنان است و اصل کار و پای کار انقلابند و خدا اراده کرده به مزد جهادشان آنها را به آرزوهای بزرگشان برساند و دشمنانشان را خوار و خسته نماید و مَن أصدَقُ مِنَ اللهِ حَدیثاً.
به استقبال ابهام های نسل سوم و چهارم برویم
امیرحسین یزدان پناه در خراسان نوشت:
این روزها که مصادف با ورود به چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی و به دست گرفتن قدرت تعیین سرنوشت کشور توسط مردم ایران است، در تحلیل ها و برنامه های رسانه ای درباره این موضوع سخن گفته می شود که بخشی از جمعیت نسل سوم و تاحدودی نسل چهارم انقلاب اسلامی، درباره چرایی انقلاب و زمینه های شکل گیری نهضت 15 خرداد سوالات و حتی ابهام هایی مطرح می کنند. سوال ها و ابهام هایی که نفس وجود آن نشان دهنده روحیه پرسش گر و حقیقت جوی این نسل ها برای رسیدن به حقایق انقلاب اسلامی است. روحیه ای که باید آن را قدر دانست و با بیانی لیّن و اقناع کننده به سوی آن شتافت.
واقعیت این است که بخشی از وجود این ابهام ها و پرسش ها ی بعضا بسیار بدیهی، نشان دهنده ضعف در گذشته است. ضعف در انتقال مفاهیم و ارزش های انقلاب اسلامی به نسل هایی که سال ها پس از انقلاب به دنیا آمده اند. این ضعف البته ریشه در چند عامل دارد، ازجمله:
1- یکی از مهم ترین این اشکالات، رواج این تصور غلط است که پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن، پایان نهضت مردمی 15 خرداد بود. درحالی که منطق می گوید، تازه از 22 بهمن به بعد باید فرایند اصلی مربوط به تمدن سازی این تحول بزرگ آغاز شود. این نه حرف من که تاکید سکان دار انقلاب است:«…انقلاب فقط شورش کردن، به خیابان ریختن و جنجال کردن نیست. انقلاب یعنی تغییر بنیادینِ همه نهادهای اصلی زندگی جامعه…این امری است که به تدریج و در طول زمان با تلاش و مجاهدت دایمی انجام می گیرد؛ مشروط بر اینکه روح و خواست و ضرورت انقلاب در مردم باقی بماند… انقلاب یک ضرورت است، تمام نشده و وظیفه انقلابی بر دوش همه وجود دارد.» (بیانات رهبر انقلاب؛ 15 بهمن 81) وقتی انقلاب را یک عنصر زنده و جاری بدانیم و در حرف و عمل به جای افعال ماضی درباره آن افعال مضارع استفاده کنیم، طبعا بخشی از ایجاد حساسیت در همه نسل های پس از 22 بهمن 57 انجام می شود و «روح، خواست و ضرورت انقلاب اسلامی» بین مردم زنده می ماند.
2- دومین آسیب این است که انتقال میراث فرهنگی و اجتماعی و ارزشهای جامعه از نسل های گذشته به نسل های بعدی به خوبی و به طور کامل انجام نشده است. این جا باید به ضعف در حوزه رسانه ها شامل معنای خاص آن یعنی رادیو، تلویزیون، سایت ها، مطبوعات و … و رسانه در معنای عام، یعنی تریبون ها، مسئولان و نهادهای تولید و توزیع کننده پیام و … نیز اشاره کرد که در چهار دهه اخیر، در جامعه محتوا تولید و توزیع کرده اند. بدون هیچ تعارفی باید اقرار کنیم که اگر ارزش ها و میراث های چهار دهه گذشته در این سال ها به خوبی و به طور کامل منتقل نشده است همه تریبون داران و مسئولان و رسانه ها مقصرند و باید مقابل میراث امام خمینی (ره) و شهدای انقلاب اسلامی پاسخ گو باشند، حالا برخی کمتر و برخی بیشتر. نقش رسانه ها در انتقال فرهنگ و ارزش های انقلاب اسلامی آن قدر مهم است که رهبری نظام در دیداری با برنامه سازان تلویزیونی به آن ها تاکید می کنند: «…حقیقتاً اگر شما مسئولیت خود را درست و پیگیر انجام دهید و انشاءا… استعدادهای جوان، روزبهروز شکوفایی پیدا کنند، شما از این بنده حقیر، برای اسلام و مسلمین و انقلاب مفیدتر خواهید شد.»(7 اردیبهشت 71) چه این ضعف نتیجه توجه نکردن به اقتضائات نسل های جدید یا نتیجه ادبیات نامناسب و گاه متاسفانه توهین آمیز و چه نتیجه نبود مقابله قدرتمند با جنگ نرم دشمن باشد، در هرحال نباید فراموش کنیم که انقلاب اسلامی که برای مردم آزادی، استقلال و قدرت تعیین سرنوشت کشور را به ارمغان آورد و باعث شد حس مطالبه گری مردم که در دوره پهلوی سرکوب می شد، زنده و در قانون اساسی کشور به رسمیت شناخته شود، طبعا نیازدارد که مسئولان کشور سازوکارهای لازم را برای پاسخ گویی اقناع کننده به این پرسش ها فراهم آورند.
شاید اگر در همه این سال ها مسئولان کشور به مطالبات و تبیین های رهبری نظام درباره مقوله «آزاداندیشی» که بیش از هشت هزار بار در بیانات ایشان به کار رفته است توجه و برای ایجاد کرسی های آزاد اندیشی، نه به صورت صوری و ظاهری بلکه در عمل اقدام می کردند، بخشی مهم از مسیر انتقال میراث فرهنگی و اجتماعی ریل گذاری شده بود. البته کاهش اعتبار برخی تریبون ها و رسانه ها (اعم از مکتوب و غیر مکتوب) که نتیجه اقدامات اشتباه یا ادبیات نامناسب و غیرقابل اقناع و پذیرش و تبدیل شدن آن مسئولان یا رسانه ها به تریبون های یک جریان یا طیفی از مردم بود نیز قابل توجه است؛ بی آن که به این مهم توجه شود که انقلاب اسلامی متعلق به همه مردم ایران است و در بزنگاه ها و زمان هایی که طیفی از نسل های جدید به ابهام یا پرسشی می رسند، برای آن که پاسخ به این پرسش ها باورپذیر باشد، گوینده و تولید کننده و توزیع کننده پیام نیاز به «اعتبار» دارد.
طبعا بیان این آسیب ها به معنای این نیست که مطلقا هیچ تلاشی صورت نگرفته و هیچ میراثی منتقل نشده است بلکه همان طور که در بالا تصریح شد، مراد این است که این ارزش ها و فرهنگ ها و مفاهیم آن طورکه باید و شاید، به طورکامل منتقل نشده اند. مسئله این است که انتقال نیافتن کامل آن مفاهیم و ارزش ها، به عناصر مداخله گر و برانداز که به دنبال ایجاد شکاف در جامعه هستند، فرصت می دهد تا روی گسل های ایجاد شده حرکت کنند و ضعف همزبانی و همگرایی اعضای جامعه را بستری برای ایجاد یک ناهنجاری یا اعتراض قرار دهند.
در این زمینه بازهم می توان نوشت اما آینده از آن جامعه ای است که پویا باشد و از تهدیدها، فرصت بسازد. با این نگاه، باید بیان ضعف ها و نقدها را غنیمت دانست و برای پاسخ به آن به قدرت روز افزون گفتمان انقلاب اسلامی مراجعه کرد. گفتمانی که با اتکا به خداوند و قدرت مردم توانست به نظام 2500 ساله شاهنشاهی در ایران پایان دهد و قدرت و ابزارهای تعیین سرنوشت کشور را از شاهان بگیرد و به مردم بسپارد، قطعا توان گفتمانی و محتوایی لازم برای آن که «روح، خواست و ضرورت انقلاب اسلامی » را در مردم زنده نگه دارد و به نقدها پاسخ دهد، ضعف ها و کاستی ها را جبران و از پیچ های خطرناک و تاریخی به سلامت عبور کند، هم دارد.
داستان قهرمانی نسل سوم
صادق فرامرزی در وطن امروز نوشت:
نام حاتمیکیا برای اینکه بخواهیم وارد سالن سینما شویم کفایت میکند، همچنان که «به وقت شام» به خاطر نام ابراهیم حاتمیکیا بهترین فیلم از نگاه مخاطبان برنامه «حالا خورشید» شد و در جشنواره هر روز با چند سانس فوقالعاده همراه بوده است؛ فیلمی که در روند فیلمسازی حاتمیکیا تکاملی به حساب میآید.
اگر از تکامل فیلم بخواهیم بگوییم پیش از هر چیز باید به بعد اکشن آن پرداخت، فیلم از نظر اکشن نمیلنگد، چه در نیمه اول آن که لوکیشنها و محدودهای که اتفاقات در آن میگذرد وسیع است و چه در نیمه دوم فیلم که بیشتر در فضای محدود یک هواپیما میگذرد، حاتمیکیا در هر دو موقعیت متفاوت بخوبی توانسته است نمونهای کمنقص از یک فضای پرموقعیت را ایجاد کند که به لحاظ جلوههای ویژه از سینمای ایران بسیار فراتر است. اگر به سکانس سقوط هلیکوپتر در «چ» و سکانس انفجار اتومبیل در «بادیگارد» که هر دو از موفقترین سکانسهای سینمای ایران بودهاند بنگریم، «به وقت شام» یک تکامل غیرقابل انکار از حاتمیکیا است؛ چه بخواهیم و چه نخواهیم این حقیقت دارد که حاتمیکیا در آستانه دهه چهارم فیلمسازی خود جنبهای از سینمای اکشن و حماسی را احیا کرده که غالبا کارگردانان جوان به دنبالش میگردند. از سوی دیگر نمیتوان موقعیتهای اکشن فیلم را تحسین کرد و سخن از جلوههای ویژه، موسیقی و بازیهای گرفته شده از بازیگران نگفت. حاتمیکیا در مجموعه این امور اوج تجربه خود را به نمایش میگذارد، حتی قاب بندیهای فیلم در نوع خود بی نظیر است دوئل اسب و هواپیمایی که او در قاببندیهای خود به نمایش میگذارد، ایجاد نسبت میان هر چیز که جنبهای از مدیا داشته باشد و نیروهای داعشی در جزء به جزء فیلم با ظرافتی مثالزدنی و دهها مورد از چنین جلوههای بصریای گویا تکامل حاتمیکیا در ترکیب عناصر تصویری با یکدیگر است.
با همه این اوصاف تکامل سینمایی حاتمیکیا صرفا در جنبههای فرمی محصول محدود نمیشود؛ حاتمیکیا در نسبت میان شخصیتها هم تکامل نشان میدهد. «به وقت شام» باز هم صحنهای از تزاحم نسل جنگ و نسل پس از جنگ است (عنصر بشدت آشنای فیلمهای حاتمیکیا در تمام 20 سال اخیر)، باز هم جنگندیدهها و جنگدیدهها در موقعیتهایی با یکدیگر به مشکل میخورند اما این بار نه خبری از سلمان آژانس شیشهای است، نه از حبیب موج مرده، نه از حبیبه به نام پدر و نه از میثم بادیگارد. علی (بابک حمیدیان) به وقت شام، سرانجام پس از 2 دهه نسل پس از جنگ را تبدیل به امتداد و «تکامل» نسل جنگ، رفته در سینمای حاتمیکیا میکند تا او سرانجام پس از 2 دهه از یاس و گله فراگیرش نسبت به فرزندان نسل جنگ، این بار آنان را در موقعیتی فراتر از نسل پدرانشان قرار دهد. به وقت شام نخستین فیلم حاتمیکیاست که در آن نسل سوم انقلاب با وجود گلایههایش خود را فدای انقلاب میکند و به اینکه بچه جنگ است مفتخر است.
«به وقت شام» فیلمی سراسر موقعیت، هیجان و تمام انگارههایی است که مخاطب را میتواند پای فیلم بنشاند که البته مینشاند! با این تفاوت که این بار معنا زیر پوست داستان نیست. حاتمیکیا احتمالا به این اعتقاد رسیده که آنقدر فضا شفاف است که نیازی به کنایه و استعاره برای انتقال معنای خود ندارد. جنگ است، اگر آنجا دفاع نکنیم باید در تهران بجنگیم، تجربهای که مردم تهران چند ماه قبل آن را چشیدهاند پس دیگر زیرپوستی حرف زدن معنا ندارد! لذا به وقت شام تماما همان چیزی است که تصویر میشود، گزارشی از یک عملیات سخت! البته در ابتدای فیلم نگاه متفاوت داخلی به جنگ از سوی خانواده همسر علی به صورت کامل بیان میشود که داستان و دیالوگهای داعشیها به راحتی پاسخ درست آن را به مخاطب ارائه میدهد.
حاتمیکیا در «چ» بین چمران، بازرگان و خمینی رفت و آمد میکرد، در بادیگارد آمد که از «شخصیت نظام» دفاع کند و هم خیبری باشد و هم موتوری و حالا در «به وقت شام» ثابتقدمتر از حریم کشور دفاع میکند.
«به وقت شام» را میتوان خبری خوب دانست، چرا که حاتمیکیا با تمام قدرت در برابر سینمای خاکستریپسند و ضدقهرمان این روزها ایستاده و حماسهای با شکوه و دارای قهرمان را روایت میکند؛ او آمیزهای از «ایمان و امید» که اولی را در نسل جنگ و دومی را در نسل پس از جنگ به تصویر کشانده است در برابر نگاه مخاطب مایوس این روزهای سینمای ایران میگذارد تا همچنان سینمای حماسی با قهرمانان بومی زنده بماند.
رهبری نظام بعد از امام چگونه شد؟
عبدالله گنجی در جوان نوشت:
برخی از اصلاحطلبان بر این باورند که مدیریت نظام بعد از امام متفاوت شد و برخی با صراحت میگویند از اهداف انقلاب اسلامی منحرف شدیم. عباس عبدی معتقد است بعد از امام دچار شکاف شدیم. اکنون که در آستانه سالگرد انقلاب اسلامی هستیم کنکاش درباره چنین موضوعاتی مهم و ضروری است. برای درک صحیح و منصفانه این مسئله باید سه نکته را با هم بررسی نماییم: اول اینکه امام چه میخواستند؟ دوم اینکه نسبت رهبری بعد از امام با آن خواستهها چیست؟
سوم اینکه نخبگان حکومت بعد از رحلت امام چه نسبتی با خواستههای ایشان پیدا کردند؟
یکم: امام فلسفه قیام خود را چه میدانستند و در طول 10 سال حکومت بر چه مسائلی مستمراً تأکید داشتند؟ اساسیترین حرف امام را میتوان بر محورهای ذیل خلاصه کرد:
1- عدم جدایی دین از سیاست
2- مسئولیت حکومت به هر دو بعد مادی و معنوی انسان
3- اصرار بر زی طلبگی در روحانیت
4- حمایت از جنبشهای اصیل اسلامی
5- حمایت از مستضعفان عالم
6- تأکید بر دائمی بودن مبارزه
7- اصرار بر مبارزه و «خرد کردن چنگ و دندان ابرقدرتها» خصوصاً امریکا
8- اصرار بر نابودی صهیونیسم در جهان
9- اصرار بر قاعده نفی سبیل و اصل نه شرقی و نه غربی
10- عدالت اجتماعی
11- سادهزیستی مسئولان و نفی اشرافیگری
12- اهمیت ویژه به مسئله فلسطین و ابداع روز قدس
13- اصرار بر سیاسی بودن همه احکام اسلام خصوصاً حج
14- اصرار بر حاکمیت ملت بر سرنوشت خود و کشور
15- توجه ویژه به محرومان و مستضعفان و کوخنشینان در کشور
16- خودکفایی و اصرار بر قطع رگههای وابستگی
17- رشد و آبادانی کشور
18- مبارزه با فساد.
دوم: رهبری بعد از امام بر کدام یک از موارد ذکر شده صدها و هزاران بار تأکید نکردهاند؟ بر اسلام سیاسی و ابعاد فرهنگی و اقتصادی (توجه به دو بعد حکومت) تأکید نکردهاند؟ بر سادهزیستی مسئولان اصرار نداشته و خود پیشگام نبودهاند؟ بر مقابله جدی با زیادهخواهی قدرتهای بزرگ و حمایت از جنبشهای اسلامی و نفی صهیونیسم مصمم نبودهاند؟ بر عدالت اجتماعی و محرومیتزدایی اصرار نکردهاند و دولتهایی را که بر این مسئله متمرکز شدند، بیشتر حمایت نکردهاند؟ سادهزیستی ایشان با امام متفاوت است؟…
سوم: حال سؤال این است که کدام مسئله باعث شده است اتهام صدر این نوشته برای بعد از امام بهکار رود؟ مطالعه اقدامات و اظهارات برخی از نخبگان کشور در فردای امام میتواند به روشن شدن مسئله کمک کند. البته گرانیگاه بحث اصلاحطلبان دو مسئله است؛ اول مخالفت یا سکوت در قبال اقدامات فرامرزی انقلاب اسلامی در فردای امام و مخالفت با نظارت استصوابی بعد از امام. نخبگان مذکور معتقدند بعد از امام دایره نخبگان واجد صلاحیت برای ورود به قدرت کم شد و این چالش اصلی آنان را با نظام شکل داده است.
برای فهم این مسئله باید سیر حرکت رهبری و نخبگان مذکور را در فردای امام در تقاطعهای مختلف بازخوانی و اظهارات آنان را نیز لحاظ نمود. برخی اصلاحطلبان بر تفسیر دیگری از نظام اصرار دارند اما مسئله را متوجه رهبری میکنند. حجاریان با صراحت میگوید: «اشتباهاتی که ما خط امامیها در دهه اول انقلاب انجام دادیم اکنون اصولگرایان انجام میدهند.» این عبارت اعتراف به تغییر این جماعت است یا رهبری؟ فضای فکری که از فردای امام در حلقه کیان به وجود آمد نشانگر این بود که تفکرات شالودهشکن در حیات امام تحت انقیاد بود و با عروج ایشان سر برآورد. حال سؤال این است که حاکمیت چگونه میتوانست مروجان سکولاریسم و نقادان مبانی اسلام و تشیع در حلقه کیان را در قدرت به رسمیت بشناسد؟ که البته در سال 1376 به رسمیت شناخت. گردانندگان حلقه کیان تغییر کرده بودند یا مبانی نظام؟
آیا ابتدا به ساکن برخی اصلاحطلبان در شورای نگهبان گرفتار آمدهاند؟ یا خود شروعکننده قیام علیه وضع موجود بودند؟
مسیر تغییر یافتگان را باید به صورت پلکانی و در قالب کنش – واکنش دید. همانگونه که چپها در مجلس سوم اکثریت بودند بعد از امام نیز به رغم نظارت استصوابی در مجلس ششم هم اکثریت شدند. همانگونه که زمان امام نخست وزیر داشتند بعد از امام هم دو دوره رئیس مجلس داشتند و دو دوره رئیسجمهور. پس داستان چیست؟ یکی از محققان امریکایی که در زمان اصلاحات به ایران آمد و سپس مطالعات خود را در قالب کتابی با نام «دوام خمینی» به چاپ رساند، معتقد است: «کسانی که نزدیکترین یاران آیتالله خمینی در دهه 60 بودند در دهه 70 برای بازگشت دوباره به قدرت، تصمیم به تغییر 180 درجهای ایدئولوژیکی گرفتند و برخی از نقطه نظرات آیتالله خمینی را بزرگ (میزان رأی ملت است) و برخی را به کلی نادیده گرفتند و به مروجان لیبرالیسم تبدیل شدند.» اینکه کسانی از منتهاالیه چپ به مروجان لیبرالیسم تبدیل شدند مسئله مهمی در کشور ماست که نباید به راحتی از آن گذشت. این چرخش چه جرمی را متوجه رهبری بعد از امام میکند؟ مهمترین شاخصی که نخبگان چپ را اصلاحطلب کرد، شرمندگی یا احساس کمتری در مقابل شاخصهای حیات سیاسی – اجتماعی غرب بود. راستآزمایی اقدامات نظام را از جهت «مدل» و «روش» با آنجا سنجیدند و حقوق بشر غربی را مدلی برای مبارزه با احکام اجتماعی اسلام انتخاب کردند و نطفه قرابت غرب با آنان در همین جا بسته شد. نظام بعد از امام را به مثابه «دموکراسی غربی» خواستار شدند و هیچ مدلی برای استمرار اسلامیت نظام همراه با مردمسالاری ارائه نکردند و کمکم به استبداد دینی رسیدند و برخی جلای وطن کردند و تریبونهای غرب را برای حمله به نظامی که تا دیروز برایش سینه میزدند، انتخاب کردند.
حال اگر رهبری با این جماعت همصدا میشدند، کدام یک از راهبردهای امام را دنبال کرده بودند؟ محرومیتزدایی؟ استکبارستیزی؟ دفاع از فلسطین، نفی اشرافیگری؟ عدم جدایی دین از سیاست؟ و … کدام؟ آنچه منصفانه باید گفت اینکه عدولکنندگان از اهداف انقلاب، در زمان حیات امام محافظهکارانه عمل کردند اما بعد از امام احساس کردند میتوانند اسلامیت نظام را حذف و دموکراسی آرمانی مدنظر را حاکم کنند و برای این کار از تخریب بازوهای توانمند نظام تا هجمه به احکام و مسلمات دین و تا تلقی استبدادی – فاشیستی از نظام پیش رفتند و اکنون هم برخی از آنان غبطه بازرگان را میخورند و نفی قانون حجاب را فریاد میزنند، رهبری باید در این منازعه چه میکردند؟ فهم نگارنده از مسیر رهبری این است که اگر قرار است ما به نام دین خدا و در قالب مردمسالاری دینی این مسیر را ادامه دهیم، باید درست و صادقانه ادامه دهیم و از تزئین و تحریف دین برای استمرار حکومت استفاده نکنیم و برای ماندن در قدرت به «دین سیاسی» پناه نبریم یا میمانیم و براصول اصرار میکنیم یا به نام دین، نظام غربی تشکیل نمیدهیم و قطعاً اکثریت ملت دیندار ما این را خواهند خواست. نظرسنجیها و مشارکتها دو شاخص برای فهم این مهم است. مشکلات موجود نیز نتیجه پیچیده شدن راههای مبارزه با انقلاب اسلامی از سوی غرب و عدم اعتقاد به ایستادگی در برخی نخبگان کشور است. اما ورای همه اینها، تاریخ آینده آنچه حق است را چون «درّ» در خود حفظ خواهد کرد و مسیرهای دیگر ماندگار نخواهد شد. تاریخ اسلام و تشیع و تاریخ 200 ساله ایران (دوران آشنایی با غرب) این را با همه وضوح نشان میدهد؟ شاید همه این وجیزه در این جمله نوه امام جمع شود که: «مخالفان آیتالله خامنهای با امام مشکل دارند»، بدون تردید مهمترین جرم رهبری اصرار بر راه و سیره امام است.
نوسازی ناوگان حملونقل؛ نیازمند عزم ملی
مسعود دانشمند در ایران نوشت:
460 هزار دستگاه خودروی سنگین در کشور وجود دارد که این خودروها در داخل و بیرون شهر تردد دارند. عمر متوسط این خودروها طبق اعلام خودروسازان تنها 10 سال است اما اکنون عمر متوسط خودروهای سنگین کشورمان به بیش از 22 سال رسیده است. چنین مسألهای گویای آن است که خودروهای سنگین، مصرف بنزین و گازوئیلشان هیچ استانداردی ندارد. وقتی یک کامیون عمر 40 ساله دارد بهطور متوسط در هر 100 کیلومتر پیمایش، 45 لیتر گازوئیل میسوزاند. این در حالی است که کامیون نو، مصرف گازوئیلش در هر 100 کیلومتر پیمایش، 27 لیتر است.
با این تفاسیر اگر قیمت استاندارد گازوئیل را یک دلار در نظر بگیریم به ازای هر 100 کیلومتر پیمایش معادل 20 لیتر گازوئیل (20 دلار) هدررفت سرمایه صورت میگیرد. اگر در سال یک خودروی سنگین فرسوده 80 هزار کیلومتر پیمایش داشته باشد، 160 هزارلیتر گازوئیل بیشتر مصرف میکند که این به منزله دور ریختن 160هزار دلار است. حال اگر همین پول ذخیره شود، بعد از 5 سال میتوان یک کامیون نو خریداری کرد.
اتوبوسهای شهری هم ، چنین وضعیتی دارند. عمر متوسط آنها 20 سال است و ضرورت خروج آنها از ناوگان بشدت احساس میشود. برای آنکه این بخش در مسیر درستی هدایت شود باید بهسمت اتوبوس برقی حرکت کنیم. در سایر بخشهای حملو نقل همچنین مشکلاتی وجود دارد.طی یک برنامه میان مدت باید در مدت سه الی 5 سال اتوبوس، مینی بوس، ون و انواع کامیونهای فرسوده را از رده خارج کنیم.
زمانی میتوان چالشهای این حوزه را حل کرد که همت عمومی از سوی شهرداری، وزارتخانههای نیرو، صنعت، معدن و تجارت و بانک مرکزی برای از رده خارج کردن خودروهای فرسوده ایجاد شود. طرح کنونی دولت برای نوسازی ناوگان حمل و نقل عمومی که از آن بهعنوان بزرگترین نوسازی ناوگان حمل و نقل جادهای تاریخ ایران یاد میشود در همین راستاست. توصیه میکنم برای نوسازی ناوگان حمل و نقل جادهای و درون شهری از بانک جهانی وام یا فاینانس گرفته شود و بهطور قطع بازپرداخت آن با مشکلی مواجه نخواهد شد.چرا که از محل ذخیره گازوئیل و بنزینی که به دست میآید میتوان اقساط وام را پرداخت کرد.این اتفاق باعث میشود بعد از 5 سال ناوگان را به صورت مجانی نوسازی کنیم. نکتهای در این میان وجود دارد و آن این است که تولیدکنندگان داخلی توان تولید به میزان درخواستها را ندارند لذا از وزارت صنعت میخواهیم که مجوز واردات کامیون، اتوبوس و مینی بوس را صادر کند.در حال حاضر 300 هزار دستگاه خودروی سنگین نیاز به نوسازی دارد که از این تعداد 210 هزار دستگاه مربوط به کامیونها است. اگر تولیدکننده داخلی بخواهد این خودروها را تأمین کند باید سالی 20 هزار کامیون تولید کند که این امر حداقل 10 سال طول میکشد.
در بخش تاکسیها هم معضل بزرگی وجود دارد. در اکثر شهرهای بزرگ تاکسیها فرسوده هستند و سطح آلایندگی آنها زیاد است.در این حوزه تنها راهکار حرکت بهسمت خودروهای هیبریدی است. بدین جهت خودروسازان باید یک خط تولید خود را تنها به خودروهای هیبریدی اختصاص دهند تا مشکل این حوزه هم مرتفع شود. البته این امر حمایت شهرداری و وزارت نیرو را میطلبد تا زیرساختهای آن را تأمین کنند. اکنون اکثر کلانشهرها با آلودگی هوا مواجه شدند و قابل پیشبینی است که اگر اقدامی در این حوزه صورت نگیرد روستاها هم با معضل آلودگی هوا روبهرو خواهند شد. قطعاً حرکت در مسیر نوسازی ناوگان حمل و نقل و به تبع آن مهار چالش آلودگی هوا، نیازمند عزم ملی است و تنها یک دستگاه و وزارتخانه نمیتواند برای نوسازی ناوگان کاری از پیش ببرد.
سخنان روز گذشته رئیس جمهوری در همایش طرحهای نوسازی ناوگان حملونقل جادهای ودرون شهری نشان میدهد که عزمها برای تغییر و تحول در این حوزه جزم شده است. رئیس جمهوری یادآور شده است در راستای اجرای طرح نوسازی ناوگان افرادی که خودروی فرسوده خود را برای نوسازی بدهند، حدوداً 50 درصد قیمت خودرو را پرداخت میکنند که از این میزان حدود 20 درصد توسط مالک خودرو و مابقی نیز از طریق تسهیلات با بازپرداخت 60 ماهه انجام میشود. 50 درصد باقیمانده هم از محل صرفهجویی سوخت توسط وزارت نفت تهیه خواهد شد. این طرح و پیشبینی منابع تسهیلاتی ارزانقیمت میتواند در نوسازی ناوگان حمل و نقل تأثیر شگرفی داشته باشد.
هزارتوی نرخ ارز
بایزید مردوخی در شرق نوشت:
صاحبنظران درباره علل افزایش نرخ ارز، دیدگاههای مختلفی دارند، اما درباره یک نکته تقریبا اتفاق نظر دارند؛ تقاضای مردم عادی که بر اثر التهابات روانی، سراغ خرید ارز رفتهاند، از ٥٠ تا ١٠٠ میلیون دلار فراتر نمیرود. تأمین این تقاضا، اساسا نمیتواند به جهش نرخ ارز منجر شود و نیازمند استقرار نیروهای انتظامی در مراکز فروش آن در کلانشهرها و در میدان ١٥ خرداد یا چهارراه استانبول تهران است. این تقاضا در مراکز و بخشهای دیگری وجود دارد که بانک مرکزی و دولت باید به شکل ارزی و ریالی، آن را تأمین کنند.
فشار بیامان مصارف داخلی در حوزه پرداخت حقوق، صندوقهای بازنشستگی و یارانه ماهانه، موضوعی نیست که بتوان با آن با مماشات برخورد کرد. در این شرایط تقویت و حتی حفظ ارزش پول ملی در برابر ارزهای خارجی، بهعنوان پدیدهای غیراولویتدار در نظر مجریان جلوه خواهد کرد. منابع دولت مشخص است؛ یا درآمد حاصل از نفت است که آنهم بهسادگی نقلوانتقال وجوه دریافتیاش امکانپذیر نیست یا مالیات و صادرات غیرنفتی است که آنهم معمولا یا گاهی تحقق پیدا نمیکند یا در تحقق تأخیر دارد. در دولت اصلاحات که نگارنده در سازمان برنامه و بودجه فعالیت میکرد، هزینههای دولت بهاندازه امروز نبود.
امروز هزینههای جاری افزایش زیادی داشته و تأمین منابع پرداخت یارانه نقدی نیز بر گرده دولت سنگینی میکند؛ مصارفی که با توجه به مسائل اجتماعی و سیاسی، کاستن از آن بهغایت دشوار است. با وجود این هزینههای جاری، همچنان نرخ بیکاری نیز خودنمایی میکند. نرخ بیکاری در تشکیل سرمایه و سرمایهگذاری کاهش مییابد؛ این موضوع یا در پروژههای عمرانی دولت محقق میشود که درحالحاضر با کمبود اساسی مواجه است یا از سوی بخش غیردولتی باید دنبال شود. بخش عمدهای از منابع بخش خصوصی بهجای سرمایهگذاری در تولید و ایجاد اشتغال، به سمت ساخت برج، مال و پاساژهای لوکس در تهران و کلانشهرها حرکت کرده است و شاهد اولویتگذاری در این حوزه از سوی خود مردم نیستیم. دولت بنای دخالت در امور شهروندان را ندارد، اما سوءاستفاده از این دخالتنکردن نیز میتواند بهای گزافی برای کشور و مردم داشته باشد. الگوی تجملی و مسابقه ارتقای خودرو، مسکن و سبک زندگی تا روستاها گسترده شده است.
در این شرایط، تأمین منابع برای دولت آسان نیست و ناچار باید سراغ محلهای جدید کسب درآمد برود. افزایش نرخ ارز در کنار فشار تقاضای داخلی میتواند دستاورد دولت در تکرقمیکردن تورم را نیز به خطر بیندازد، اما از آن گریزی نیست. البته میتوان نرخ ارز را در بودجه به شکل واقعبینانه تعیین کرد، اما ممکن است بهلحاظ اجتماعی و سیاسی این امر ممکن نباشد و دولت نمیتواند واقعیتهای موجود ارز را بهعنوان یک هدف رسمی اعلام کند. فراموش نکنیم سپردههایی در بانکها وجود داشته که بر اثر کاهش نرخ سود سپرده، مردم آنها را از این سامانه خارج کردهاند. سپردههای موجود در بعضی مؤسسات مالی نیز یا آزاد شده یا سوخته که اینها در هجوم نقدینگی به سمت بازارهایی نظیر ارز و سکه و تا حدی مسکن، بیتأثیر نیست. اتفاقات دیگری هم رخ داده است.
روز گذشته در مجلس پیشنهاد شد از سود سپردهها مالیات دریافت شود که البته رأی نیاورد. با این روند سیاستگذاری، طبیعی است بخشی از مردم که منابعی در اختیار دارند، سراغ خرید ارز بروند. ما با انواع و اقسام پیچیدگیها در نظام تدبیر اقتصادی مواجه هستیم.
باید سرانجام به یک تصمیم جامع در سطوح بالای نظام برسیم. مشکل امروز ایران، فقط رابطه ریال و دلار نیست، باید روند سرمایهگذاری در کشور، الگوی مصرفی مردم، ایجاد اشتغال با استفاده از سرمایههای راکد داخلی و البته سرمایهگذاری مستقیم خارجی یک اولویت فوری در نظام تصمیمگیری کشور باشد. نمیتوان از دولت انتظار معجزه در شرایط بسیار پیچیده فعلی را داشت، آنهم دولتی که پاسخگوی نهادهای بسیاری در زمینه تأمین ارز و ریال است. درعینحال رسانهها میتوانند از تودهایشدن موضوع بسیار تخصصی و حساس ارز جلوگیری کنند.
توقع اقدام آنی و قاطع
در سرمقاله “صبح نو” آمده است:
بازار ارز همچنان متلاطم است و گویا بنای آرامشدن را هم ندارد؛ بسیاری توصیه میکنند که با کاهش اطلاعرسانی و مطرحنکردن تحولات روزانه آن، باید بر التهاب این بازار نیفزود و چشمها را فروبست؛ اما چگونه؟ اینکه بانک مرکزی دست به کنترل این بازار نمیزند، چه معنا و مفهومی دارد؟ غیر از هدفگذاری تسعیر نرخ ارز که رییسجمهور دو هفته پیش آنرا بهکلی رد کرد، آنچه پیشروست، عدم عرضه به بازار است. این مشکل ناشی از کجاست؟
ظن قوی آن است که متناظر با آنچه در برجام و معاهده مالی متعاقب آن (FATF) توافق شده، طرف غربی نه تنها به تعهدات خود در ایجاد گشایشهای مالی عمل نکرده است، بلکه آمریکاییها با بسیجکردن تمامی ارتباطات خود از شرق تا غرب آسیا، تلاش کردهاند دسترسیهای قدیمی ایران را مسدود کنند و متاسفانه این اقدام، پیش چشم ما اتفاق افتاده و از حدود 6 ماه قبل نشانهها و هشدارهای واقعی آن شنیده میشد، اما آنها که متولی این امورند، گویا گوششان را بر این واقعیت بسته بودند تا بدانجا که حیاط خلوتهای کشور به کلی مسدود شده و اکنون خود را در برابر عمل انجام شدهای میدانند که راه خروجی برایش ندارند؛ چون نه توان تحرک میدانی گسترده را دارند و نه وضع و اجرای سیاستی محکم برای کنترل این وضعیت را. مدیریتی که حتی در حد گفتاردرمانی هم اینبار تلاشی در میانه چنین کارزاری نمیکند و در این بیعملی، چه توقعی است از اقدامات آنی و تعیینکننده که البته نیازمند جراحیهای بزرگ و پرهزینهای است.