سه شنبه , ۲۴ مهر ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » سرمقاله روزنامه ها!

سرمقاله روزنامه ها!

 

********

برف دروغ زیر تابش آفتاب انقلاب

حسین شمسیان در کیهان نوشت:

«انقلاب اسلامی هیچ دستاوردی نداشته است»! این خلاصه و عصاره همه تلاش‌ها و برنامه‌ریزی رسانه‌ای آمریکا در سال‌های متمادی و منظور آنها از نفوذ دادن افراد آلوده و فاسد به ساختار نظام است.

برای اثبات بی‌دستاورد بودن نظام اسلامی، هر روز برنامه و دسیسه‌ای در کار است تا نسل‌های بعدی انقلاب به‌خصوص کودک و نوجوان و جوانی که نه انقلاب را دیده و نه جنگ را ،احساس ذلت و خفت کند! احساس کند بیچاره‌تر از او در عالم نیست و هر ملتی حتی قبایل بدوی از او خوشبخت‌تر و سعادتمندتر هستند!

تزریق چنین یاس و نا امیدی به جامعه، نیازمند برنامه‌ریزی وسیعی است؛ از یک‌طرف بی‌خبری و بی‌اطلاعی از وضع ایرانی که بود و تیره و تار نشان دادن آینده و از سوی دیگر برآورده نکردن حوائج اولیه مردم تا باز گذاشتن دست گردنه‌گیران غارتگر و نجومی‌بگیران حرامخواری که پیش از مال، به جان اعتماد مردم افتاده‌اند.

این برنامه‌ریزی سال‌هاست با همراهی برخی در داخل دنبال شده و آنقدر پیش رفته که شماری از جوان امروزی، واقعا بیرون از مرزهای ایران را بهشت می‌دانند! از 57 به قبل را قطعه‌ای رویایی می‌دانند و بی‌آنکه بدانند، آرزوی آن روزها را دارند! در یک عبارت، بی‌خبری یک روی سکه این ماجراست و بی‌عملی روی دیگر آن.

بی خبری برای اینکه حسرت بازگشت زمان ننگین پهلوی احیا شود. تا ندانیم که کشوری با 35 میلیون مردم و فروش روزانه 6 میلیون بشکه نفت، جزء کشورهای عقب مانده عالم در همه حوزه‌ها و عرصه‌ها بود و75 درصد مردمش حتی سواد نوشتن اسم خودشان را هم نداشتند! ندانیم که در سال 50 بدون شلیک حتی یک گلوله یک کشور یعنی بحرین از ایران جدا شد و انگلیس دست ایران را از آن سوی خلیج‌فارس کوتاه کرد! ندانیم که 40 هزار مستشار نظامی آمریکا در ایران بودند و ژنرال ما در پیش پای آنها همچون غلام خوار و بی‌مقدار، مجبور به کرنش و تعظیم بود! جوان دانشجوی ما روزهای ذلتی را ندیده که در مناطق نفت‌خیز جنوب، انگلیس به غارت نفت ما مشغول بود و با همان پول، باشگاه ورزشی درست کرده بود و بر سردر آن نوشته بود: «ورود ایرانی و سگ ممنوع»!

انقلاب اسلامی یعنی عبور از روزگار ذلت و حقارت آن روزها به امروز. به امروز که 20 سال برنامه منطقه‌ای آمریکا در برابر اراده مردم ما رنگ می‌بازد و آنچه ما می‌خواهیم می‌شود. امروز که کشوری 80 میلیونی، با دنیایی تحریم و دشمنی، با فروش حداکثر 5/ 1 میلیون بشکه نفت، در بسیاری از امور، سرآمد عالم است. نمی‌خواهند مردم بدانند که امروز اقتصاد ایران در زمره 20 اقتصاد اول دنیاست،که امروز در برخی علوم در لبه علم جهان هستیم، در علومی پیشتازیم و رتبه 16 در تولید علم را به‌دست آورده‌ایم. به امروز رسیدیم که نه تنها از بی‌سوادی خبری نیست که یک بیستم جمعیت کشور یعنی بیش از 4 میلیون نفر در دانشگاه‌ها مشغول تحصیل‌اند و تازه این به جز فارغ‌التحصیلان دانشگاهی است.

نه می‌توان و نه حق این است که مشکلات را انکار کنیم، اما فرق ما با دشمنان در بیان مشکلات، در یک موضوع ساده است؛ مومنین به انقلاب، با همه کاستی‌ها، قائل و معتقد به این‌اند که «ما می‌توانیم» و اصلاح امور صعب و مشکل در همین چارچوب مقدس و برآمده از جان‌ها و عمرهای ایثار شده در این راه ممکن است و ضدانقلاب با بزرگنمایی کاستی‌ها و یک سره سیاه نشان دادن همه چیز، در صدد برانداختن این قالب است!

آنها از یک پرسش ساده و محوری فرار می‌کنند و آرزو می‌کنند به ذهن کسی نرسد و آن اینکه،اگر واقعا این نظام هیچ دستاوردی ندارد، اگر اوضاع آنگونه است که شما – به دروغ – ترسیم می‌کنید،اگر فقر و فلاکت و بیداد همه جا را فراگرفته و… چرا هرچه گذشت انقلاب جوان‌تر شد!؟ چرا رویش‌های شگفت‌انگیز نسل‌های آتی همچون حججی و… پدید آمدند!؟ چرا احمدی روشن‌ها و شهریاری‌ها و رضایی نژادها و… از بهشت موعود و ترسیمی شما در غرب چشم پوشیدند و با بذل جان، این درخت را شکوفاتر کردند!؟ اصلا اگر این ساختار آن است که می‌گوئید، چرا سرپا مانده و نمی‌ریزد!؟ منطق حکم می‌کند که ساختمانی با اندک پوسیدگی و شکست در ارکان آن فرو بریزد و به ویرانه تبدیل شود، اما نه تنها چنین نشده، بلکه 40 سال است زیر بار سخت‌ترین و تاریخی‌ترین حمله‌ها و هجمه‌ها، قامت برافراشته، رشد کرده و روبه سرمنزل خورشید قد کشیده و بالیده.

دشمنی‌های عمیق و بسیار هوشمندانه‌ای که این سال‌ها در قالب تحریم و محدود کردن ایران شکل گرفت، به روشنی نشان از این واقعیت دارد که جمهوری اسلامی با همه فراز و فرودهایش، نظامی مردمی و مبتنی بر خواست و اراده مردم است و خاری است در چشم آمریکا، پس براندازی آن، آنقدر برای دشمنان مهم است که بیشترین سرمایه و انرژی را نه برای سرنگونی آن- که دیگر امیدی به آن ندارند- بلکه برای توقف این موج برآمده از متن مردم به‌کار می‌گیرند ولی بازهم نتیجه‌ای حاصل نمی‌شود! آنها می‌کوشند اینگونه تصویر کنند که مردم از انقلاب بریده و خسته شده‌اند، پشت آن را خالی کرده‌اند و دیگر از آن شور، نشاط و هیجان خبری نیست!

فارغ از همه آمار و ارقام، فارغ از نتایج همه نظرسنجی‌های علمی که نتایجی دقیقا برخلاف خواست و میل باطنی آنها می‌دهد، می‌توان منتظر روز 22 بهمن ماند تا واقعیت همه خیال‌بافی‌های آنها را دید که در زیر پای مردم انقلابی لگدمال می‌شود.

این را نباید از نظر دور داشت که امید دشمن به القاء حس دلسردی در مردم، بیش از هر چیز مبتنی بر عملکرد ضعیف و بعضا باز کردن دروازه‌های مهم و حیاتی به روی دشمنان است.

شاید اگر آنها که امروز بر سر سفره انقلاب ،به تصدی منصبی مشغولند و کاری در دست دارند از یاد نمی‌بردند که وارث خون هزاران شهیدند، از یاد نمی‌بردند که روی آرزوی هزاران مادر و همسر و فرزند شهید به جایگاهی رسیده‌اند، اگر کمر به خدمت صادقانه به مردم می‌بستند و اگر…. همین کور سوی امید هم در دشمن شکل نمی‌گرفت و امیدش یکسره ناامید می‌شد.

شاید اگر مسئولان نظارتی و قضایی، چشم و گوش مردم بودند و دست مفسدین و خائنین را قطع می‌کردند، این‌همه دروغ و دغل علیه نظام در همان لحظه اول بی‌اثر می‌شد و مردم به این باور و یقین می‌رسیدند که دزد و خائن در ساختار ما جایی ندارد و خیلی زود رسوا و مجازات می‌شود.

گاهی غفلت، کوتاهی یا بازکردن در به روی دشمن، هزینه‌ای به قیمت انقلاب دارد. دستاوردهای نظام اسلامی قابل شمارش نیست، مردم هم این را می‌دانند ،کافی است مسئولان در عدالت و معیشت، «انقلابی عمل کنند» تا این همه تبلیغات مثل برف زیر آفتاب انقلاب آب شود.

اف بی آی در کانون دوئل بزرگ

امیر علی ابوالفتح در خراسان نوشت:

موافقت دونالد ترامپ با انتشار سند محرمانه اداره تحقیقات فدرال ، اف بی آی و متعاقب آن ، انتشار این سند از سوی کمیته اطلاعاتی مجلس نمایندگان ، جنگ سیاسی – حقوقی میان رئیس جمهوری آمریکا و دشمنانش را به سطح بالاتری ارتقا داده است . به نظر می رسد در این دوئل ، ترامپ و حامیانش در کنگره به موفقیت مهمی در برابر دشمنان دست یافته اند . با این حال ، هنوز سرانجام این جنگ سرنوشت ساز مشخص نیست . سند از طبقه بندی خارج شده اف بی آی دو نکته مهم را فاش می کند . اول این که در این سند ، نحوه انجام شنودهای الکترونیکی علیه کارتر پیج ، عضو سرشناس ستاد انتخاباتی دونالد ترامپ در دوران رقابت های انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 بیان شده است .

بر اساس این سند ، اف بی آی و دادستانی کل در اعمال چنین شنودی ، قوانین و مقررات مرسوم را که دادگاه نظارت بر اطلاعات خارجی به کار می بندد ، رعایت نکردند . در این ماجرا ، نام جیمز کومی ، رئیس وقت اف بی آی ، آندرو مک کیب ، معاون وی و راد روزنستاین ، معاون دادستانی کل به میان آمده است .از سوی دیگر ، سند 40 صفحه ای اف بی آی حکایت از آن دارد دموکرات ها و ستاد انتخاباتی هیلاری کلینتون ، نامزد این حزب در انتخابات سال 2016 ، قریب به 160 هزار دلار به شرکتی پول پرداخت کردند تا مدارکی برای اثبات اتهام همکاری ستاد انتخاباتی ترامپ با روس ها بیابند. در این مورد نیز پای مقامات ارشد وزارت دادگستری و اف بی آی به میان آمده است.

درخواست برای انتشار عمومی سند مذکور پس از آن مطرح شد که روزنامه نیویورک تایمز به نقل از برخی منابع اطلاعاتی فاش کرد که ترامپ قصد داشته است رابرت مولر ، بازپرس ویژه پرونده دخالت روسیه در انتخابات اخیر ریاست جمهوری آمریکا موسوم به پرونده “ترامپ – روسیه ” را در ماه ژوئن از کار برکنار کند . انتشار این خبر موجی از اعتراضات را علیه ترامپ به راه انداخت و وی از سوی مخالفان به تلاش برای منحرف کردن تحقیقات فدرال و مانع تراشی در راه ایفای وظایف کنگره متهم شد . هر دوی این اتهامات در صورت صحت می تواند زمینه استیضاح رئیس جمهوری آمریکا را فراهم کند . تا چند روز پیش به نظر می رسید در حمله دشمنان ترامپ با استناد به گزارش روزنامه نیویورک تایمز ، رئیس جمهوری آمریکا در گوشه رینگ گرفتار آمده است .اما حامیان ترامپ بعد از چند روز تحمل ضربات پی در پی حریف ، ضد حمله جدیدی را مهیا کردند تا زمینه بی آبرویی یا حتی کناره گیری دست اندرکاران تحقیق علیه رئیس جمهوری را فراهم کنند .

آنان به سندی دست یافتند که نشان می دهد مقامات وقت دادستانی کل و اداره اف بی آی که اتفاقا هم اکنون از اعضای کلیدی رسیدگی به پرونده ” ترامپ – روسیه ” هستند در قانون شکنی و توطئه چینی علیه شهروندان آمریکایی از جمله فردی که هم اکنون بر مسند ریاست جمهوری نشسته است ، دست داشته اند . البته پیش از این ، جیمز کومی ، رئیس وقت اف بی آی در زمان رقابت های انتخاباتی سال 2016 در پی انتقام جویی دونالد ترامپ ، از کار برکنار شد . با این حال ، پس از شانه خالی کردن جف سشنز ، دادستان کل و وزیر دادگستری آمریکا از رسیدگی به پرونده دخالت روسیه ، راد روزنستاین ، معاون وی مسئولیت را برعهده گرفت و در کمال ناباوری کاخ سفید ، رابرت مولر ، دوست نزدیک جیمزکومی را به سمت بازپرس ویژه پرونده منصوب کرد ؛ اقدامی که خشم دونالد ترامپ را برانگیخت. بر اساس گزارش رسانه ها ، از آن زمان به بعد ، رئیس جمهوری آمریکا در تلاش بوده است از طریق عزل سشنز یا تلاش برای واداشتن رابرت مولر ، راد روزنستاین و مک کیب مانع ادامه تحقیقات شود .

با این حال ، مشاوران حقوقی ترامپ هشدار دادند که عزل دادستان کل یا بازپرس ویژه در حین رسیدگی به پرونده ای همچون موضوع جنجالی دخالت خارجی ها در انتخابات ریاست جمهوری ، حکم خودکشی را دارد و دونالد ترامپ را به سرنوشت ریچارد نیکسون در ماجرای واترگیت دچار خواهد کرد. به هر حال، اکنون بعد از فراز و نشیب های زیاد میان ترامپ و دشمنانش، سندی منتشر شده است که مقامات اف بی  آی آن را مغایر حفظ رازداری در اصلی ترین نهاد تامین امنیت داخلی آمریکا می خوانند و حتی جمهوری خواهانی همچون جان مک کین آن را اقدامی در جهت منافع ولادیمیر پوتین ، رئیس جمهوری روسیه توصیف کرده اند. دموکرات ها نیز تاکید دارند ترامپ با این اقدام تلاش می کند در روند تحقیقات کنگره و اف بی آی مانع ایجاد کند . اما کاخ سفید و حامیان ترامپ انتشار سند جنجالی اف بی آی را نشانه ای از فساد درون سیستمی تشکیلات سیاسی حاکم بر آمریکا ، موسوم به ” دولت پنهان ” بیان کرده اند که در تلاش است نتیجه انتخابات سال 2016 و رای مردم آمریکا در برگزیدن رئیس جمهوری کنونی را تغییر دهد .

پیش بینی می شود اگر ترامپ و یارانش در کنگره بتوانند قانون شکنی و توطئه چینی اف بی آی و وزارت دادگستری را اثبات کنند ، برخی از اصلی ترین چهره های درگیر در پرونده موسوم به ” ترامپ – روسیه ” از گردونه منازعه بیرون انداخته شوند و رئیس جمهوری آمریکا با فراغ بال ، سه سال بعدی ریاست جمهوری خود را پشت سر بگذارد . اما اگر در این دوئل ، مخالفان و منتقدان بتوانند ترامپ را به عنوان فردی معرفی کنند که در تلاش است در برابر افشای حقیقت مانع ایجاد کند، مسیری گشوده خواهد شد که انتهای آن ، استیضاح در کنگره خواهد بود .

دوتابعیتی بودن یک مدیر یعنی چه؟

حمید افراسیابی در وطن امروز نوشت:

امام علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر نسبت به کارگزاران خائن چنین دستور می‌دهند:

«…اگر یکی از آنان دست به خیانت زد و گزارش بازرسان تو هم آن خیانت را تأیید کرد، به همین مقدار گواهی قناعت کرده، او را با تازیانه کیفر کن و آنچه را که از اموال در اختیار دارد از او بازپس گیر، سپس او را خوار دار و خیانتکار بشمار و قلاده بدنامی به گردنش بیفکن».

دوتابعیتی بودن یک مدیر چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟! آیا برای سفر تفریحی و تحصیلی و درمانی به کشورهای دیگر، نیاز است که حتما تابعیت آن کشورها را داشت؟! یا اینکه تلاش برای کسب تابعیت دوم برای سودای دیگری است؟! دوتابعیتی بودن یک مدیر و نه شهروندان معمولی از اساس نوعی «خیانت آماده به ارتکاب است»، چرا که مستلزم این معناست که یک مدیر رده‌بالای مملکت، تصویری از آینده خود و فرزندانش ترسیم کرده است که برای تحقق آن الزاما باید تابعیت یک کشور توسعه‌یافته را اخذ کند. هر تصویری از آینده که به چنین الزامی ختم شود، از جهات گوناگون خائنانه است. به طور خلاصه در چنین تصویری یا آینده ایران نامطلوب پیش‌بینی شده است یا مدیر مورد نظر در حال انجام کارهایی است که دیر یا زود برای او تبعات سنگینی خواهد داشت و نیاز است برای سر بزنگاه، از پیش آماده باشد. حالت اول یعنی ترسیم آینده خود و خانواده در کشوری دیگر، چه تبعاتی به لحاظ مدیریتی می‌تواند داشته باشد؟ چنین مدیری چه میزان انگیزه کار و خدمت به مردم خواهد داشت؟ شما تصور کنید کشور سال‌ها برای یک مدیر هزینه کرده اما مدیر مربوط به دنبال ساختن آینده خود و خانواده‌اش در وطن دومش بوده و حتی زیر پرچم دومش سوگند خورده است! این گریز آیا چیزی جز خیانت است؟ خیانتی که گویی برخی مدیران دولتی به‌واسطه تابعیت دوگانه‌ای که دارند، آماده ارتکاب آنند. در حالت دوم که ناشی از دست داشتن در روندهای غیرقانونی‌تر(!) بهره‌مندی مالی است، اثبات خیانت بسیار راحت‌تر خواهد بود. مثلا مدیری که همین چند روز پیش، بیش از 100 میلیارد تومان از پول وزارت نفت را بالا کشید و به کانادا گریخت را چه توصیفی غیر از خیانت سزاوار است؟!

کسی در این‌باره شک نخواهد کرد ولی یک جای کار حتما می‌لنگد و آن هم اینکه وقتی دوتابعیتی بودن در هر تحلیلی حرکت بر لبه پرتگاه خیانت است، پس چرا این چنین افرادی در پست‌های حساس به کار گماشته می‌شوند و چرا مسؤولان رده‌بالای دولت فعلی در برابر شناسایی و برخورد با دوتابعیتی‌ها تا همین چند ماه پیش مقاومت می‌کردند و از اساس منکر وجود چنین افرادی بودند و این امر را دسیسه‌ای برای ضربه زدن به دولت می‌دانستند؟ به نظر می‌رسد باید چرایی این امر را در فرض اول جست‌وجو کرد؛ در جایی که برخی مدیران چنان برنامه‌ای برای آینده دارند که وصفش رفت، نتیجه این خواهد شد که تلاش برای کسب یک تابعیت ثانویه برای آنها به یک فریضه حزم‌اندیشانه و به یک الزام مدیریت کلان تبدیل می‌شود و در این شرایط چه فرقی می‌کند که مدیر دوتابعیتی صبر کند تا هوای اتوپیای برساخته ذهنش کار را به جایی برساند که نتواند در ایران بماند یا خود به‌واسطه دستبردی که به جیب ملت می‌زند، ماندن را پرهزینه کند؟ در هر صورت رفتنی باید برود. این بسیار بدیهی است که باید چنین افرادی را از سمت‌های مدیریتی کنار گذاشت. نفس این عمل می‌تواند عامل بازدارنده مهمی در کاهش پتانسیل ارتکاب فساد اقتصادی باشد، چرا که هزینه‌های فساد را بالا می‌برد و تصور گریز سهل و آسان را از کسی که پیش‌زمینه‌های فساد را دارد، می‌گیرد.

بالاخره هر سارقی که نقشه یک سرقت را می‌کشد مهم‌ترین قسمت نقشه‌اش را به چگونگی فرار و کم کردن ریسک دزدی اختصاص می‌دهد! حالا که دوتابعیتی بودن بهترین نقشه برای فرار بی‌دردسر از کشور است و امر فرار را به تهیه یک بلیت هواپیما فرو می‌کاهد پس باید نه‌تنها مدیران دوتابعیتی را از کار برکنار کرد، بلکه باید رفتاری را که امام علی(ع) برای برخورد با کارگزاران فاسد تعیین می‌کنند، بدون کمترین اغماضی به مرحله اجرا گذاشت. در این شرایط خوشبختانه خبرهایی از برخوردهای جدی با مدیران و کارکنان رده‌بالای متخلف از گوشه و کنار به گوش می‌رسد. قوه‌قضائیه با انتشار نام کارکنان و قضات متخلفش الحق در این شرایط نقصان اعتماد عمومی، چراغ مغتنمی را برافروخته است و این نشان‌دهنده آن است که بر خلاف نمونه مدیران دوتابعیتی فعال در قوه مجریه، در سطوح کلان قوه‌قضائیه، گزک‌هایی که اهمال را توجیه می‌کند، وجود ندارد.

پویش اجتماعی انقلاب‌اسلامی

محمدجواد اخوان در جوان نوشت:

انقلاب‌اسلامی در چهار دهه گذشته دوران‌های متفاوتی را پشت سر نهاده و جامعه انقلابی با چالش‌ها و مسائلی گوناگون با منشأ داخلی و خارجی مواجه شده است، از جمله چالش‌هایی که دولت و دستگاه اجرایی کشور با آن روبه‌رو بوده و تأثیرات مستقیمی بر جامعه داشته است، مسئله کارآمدی در حوزه‌های مختلف خصوصاً اقتصادی و اجتماعی است. اکنون می‌توان گفت برخی از ابعاد ناکارآمدی دستگاه اجرایی در حوزه اقتصادی و اجتماعی آسیب‌هایی جدی را متوجه کشور و جامعه کرده و به رغم آنکه در تمام این سال‌ها شاهد گردش نخبگانی در عرصه مدیریت امور اجرایی بوده‌ایم، چالش ناکارآمدی‌ها، برای انقلاب‌اسلامی هزینه‌زایی کرده است.

از مدل حل مسئله انقلاب‌اسلامی که در چهار دهه اخیر کارآمدی خود را ثابت کرده است، ورود جبهه مؤمن انقلابی به میدان‌های چالش‌زا با فکر انقلابی و اقدام جهادی بوده است. تجربه موفق جهاد سازندگی در دهه اول انقلاب و محرومیت‌زدایی اردوهای جهادی در دهه سوم و چهارم، سربلندی در دفاع مقدس با حضور جریان انقلابی سپاه و بسیج، تجربه پیشرفت شگرف در عرصه علم و فناوری‌های برتر در دهه سوم و چهارم، و تجربه امنیت‌آفرینی و شکست تاریخی تروریسم در قالب محور مقاومت و با حضور قهرمانانه مدافعان حرم، نمونه‌هایی مثال‌زدنی از تجربه حضور انقلابی و جهادی جبهه مؤمن در پیشبرد اهداف انقلاب و حل مسائل چالش‌زا بوده است.

اگر امروز یکی از مهم‌ترین مسائلی که نظام و حتی انقلاب را از درون دچار چالش کرده، حوزه ناکارآمدی‌های اجتماعی و معیشتی است و ناتوانی ساختار بوروکراتیک اداری در حل آن کاملاً آشکار شده است، اینک حل چالش‌های اساسی این عرصه نیز جز به ورود «فکر انقلابی» و «اقدام جهادی» ممکن نیست. ورود این نرم‌افزار و سخت‌افزار حل مسائل انقلاب‌اسلامی تنها با به میدان آمدن جبهه مؤمن انقلابی تحقق خواهد یافت و البته این به میدان آمدن، لزوماً به‌معنای تسلط بر ساختارهای بوروکراتیک و عمدتاً ناکارآمد متولی این عرصه‌ها نیست.

امروز بیش از همیشه به حرکتی مردمی و فراتر از ساختارهای دیوان‌سالارانه موجود از سوی جبهه مؤمن نیازمندیم که این حرکت را می‌توان «پویش اجتماعی انقلاب‌اسلامی» نامید.

مبنای این پویش باید با هدف‌گذاری حل معضلات عمده اجتماعی، همچون آسیب‌های اجتماعی، فقر، چالش‌های مناطق حاشیه‌نشین و بیکاری و با مدل‌سازی بر اساس الگوی آتش‌به‌اختیار است که رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان آن‌را توصیه کردند: «من به همه‌ آن هسته‌های فکری و عملی جهادی، فکری، فرهنگی در سرتاسر کشور مرتّباً می‌گویم: هرکدام کار کنید؛ مستقل و به‌قول میدان جنگ، آتش‌به‌اختیار. البتّه در جنگ، قرارگاه مرکزی وجود دارد که دستور می‌دهد، امّا اگر چنانچه رابطه‌ قرارگاه قطع شد یا قرارگاه عیبی پیدا کرد، اینجا فرمانده دستورِ آتش‌به‌اختیار می‌دهد. خب شما افسرهای جنگ‌نرمید -قرار شد شما افسران جوان جنگ‌نرم باشید- آنجایی که احساس می‌کنید دستگاه مرکزی اختلالی دارد و نمی‌تواند درست مدیریت کند، آنجا آتش‌به‌اختیارید؛ یعنی باید خودتان تصمیم بگیرید، فکر کنید، پیدا کنید، حرکت کنید، اقدام کنید.»

بر این اساس در حوزه مسائل اجتماعی یادشده نیز باید در سرتاسر کشور، هسته‌های آتش‌به‌اختیار مؤمن جهادی به‌صورت خودجوش شکل‌گرفته و نظام مسئله یابی و حل مسئله منطقه‌ای و محلی در حوزه مسائل اجتماعی کشور در ذیل این هسته‌ها سامان یابد. نخبگان اجتماعی انقلابی به میدان آیند تا کاستی‌های نهادهای اجرایی را در حوزه اجتماعی جبران نموده و با دو عنصر «فکر انقلابی» و «اقدام جهادی» باری از دوش مردم برداشته شود.

البته روشن است که نهادهای متولی مسئول نیز موظف به حمایت تمام‌عیار از این اقدامات خودجوش بوده و همه امکانات موجود را در جهت تقویت این پویش ملی بسیج نمایند. مردم عزیز کشورمان نیز قطعاً به حمایت از چنین حرکت بابرکتی خواهند آمد و یاری خویش چه در حوزه مالی و مادی و چه فکری و معنوی دریغ نخواهند کرد.

در صورت به میدان آمدن فکر انقلابی و اقدام جهادی با حضور جبهه مؤمن انقلاب‌اسلامی می‌توان امیدوار بود که باری از مشکلات و چالش‌های کشور در حوزه اجتماعی و معیشتی برداشته شود؛ نقشه‌های دشمن برای ناامید کردن مردم و گسترش نارضایتی از وضع موجود به شکست انجامد؛ ناکارآمدی دستگاه‌های بوروکراتیک و مدیران غیرانقلابی منجر به هزینه زایی برای انقلاب‌اسلامی نشود و ان‌شاءالله بار دیگر کارآمدی اندیشه و عمل انقلابی و مؤمنانه به اثبات خواهد رسید.

برجام، گسل‌ساز اروپا و امریکا

علی بیگدلی در ایران نوشت:

اقدام اخیر دولت فرانسه مبنی بر تعیین اعتبار یورویی برای تجارت با ایران و نیز مواضع برخی مقامات اتحادیه اروپا حاکی از حفاظت این اتحادیه از برجام حتی در صورت خروج امریکا از آن، دارای ابعاد اقتصادی و سیاسی است. با این حال توجه به چند نکته در ترسیم تحولات آتی احتمالی پیش روی برجام ضروری است. نخست آنکه گسل پیش آمده در روابط اتحادیه اروپا و امریکا مختص برجام نیست.

البته از زمان به ریاست جمهوری رسیدن ترامپ و بیان این جمله از سوی او که «برجام بدترین قراردادی است که در عمرم دیده‌ام» اروپا این پیش‌بینی را داشت که او قصد دارد امریکا را از تحولات مربوط به برجام خارج کند. اما همزمان با این موضعگیری‌ها رفتارهای ترامپ در مقابل مقامات ارشد اروپایی از جمله خانم‌ها آنگلا مرکل و ترزا می در سفرشان به واشنگتن ایجادکننده یک گسل شد. ترامپ  در برابر مرکل نه تنها با کم لطفی ظاهر شد که در اظهاراتش گفت که معتقد است «اتحادیه اروپا پیر شده است.»

خانم می نیز که در پی رأی انگلستان به خروج از اتحادیه اروپا به دنبال بازار جدیدی برای کشورش بود دومرتبه در کاخ سفید حضور یافت و با رفتار غیردوستانه ترامپ مواجه شد. بنابراین میان امریکا و اتحادیه اروپا گسل‌هایی وجود دارد که ایران در به وجود آمدن‌شان هیچ نقشی نداشته است.  با  وجود این،این گسل‌ها خود را در مسائل مرتبط با ایران نمودار کرده است. چنانکه اتحادیه اروپا به این نتیجه رسید که می‌تواند و می‌خواهد در موضوع برجام مقاومت کند و در برابر فشارهای امریکا تسلیم نشود و به عبارتی شخصیت مستقلی برای خود قائل شود. چنین بود که خانم موگرینی در مصاحبه‌ای گفت «رئیس جمهوری امریکا خیلی قدرتمند است اما ما برای امضای خودمان ارزش بیشتری قائل هستیم.»

با این همه، مسلم است که اتحادیه اروپا نمی‌تواند امریکا را چه در مورد برجام و چه در غیر آن نادیده بگیرد. وجود رابطه تجاری 900 میلیارد دلاری میان اروپا و امریکا دلیل بزرگی است که آنها را به یکدیگر وابسته ساخته است و بعید  و نامعقول است که اروپا به صرف تمایل به تجارت با ایران بتواند از چنین رابطه‌ای بگذرد.

در این میان، اما خط اعتباری 5/1میلیارد یورویی فرانسه  برای تجارت با ایران اگر چه به لحاظ اقتصادی رقم بسیار بزرگی نیست و در شرایطی که ما تنها در بخش نفت و گازمان به حدود 50 میلیارد دلار سرمایه‌گذاری خارجی نیازمندیم، نمی‌تواند احیاکننده اقتصادی تلقی شود اما به دلیل دو  ملاحظه حائز اهمیت است؛ نخست آنکه فرانسه در شرایطی این اقدام و تعیین اعتبار دولتی را با هدف حمایت از صنایع و بنگاه‌های اقتصادی کوچک خود انجام داده است که امانوئل مکرون به عنوان تنها رئیس جمهوری فرانسه که به زبان انگلیسی تسلط دارد، مورد توجه ترامپ قرار گرفته و کاخ سفید در برنامه خود پیرامون ایران حساب ویژه‌ای گشوده است. بنابراین، این اقدام فرانسه در هفته‌های منتهی به سفر وزیر خارجه‌اش به ایران را می‌توان پالس مثبتی ارزیابی کرد که در صورت تبدیل شدن به یک رویه از سوی دیگر کشورهای اروپایی و در صورت استقبال شرکت‌های خصوصی برای تجارت مبتنی بر یورو با ایران برای اجتناب از مواجه شدن با تحریم‌های امریکایی می‌تواند قابل توجه باشد.

اروپا با  شرایط سخت ترامپ  برای برجام یعنی دو شرط رها شدن برجام از قیود زمانی و نیز نامحدود شدن بازرسی‌های آژانس در ایران مخالفت کرده است، اما در هرصورت برایند این مواضع احتمال خروج امریکا از برجام را حتی  تا پیش از موعد 100 روزه پیش رو تقویت می‌کند. شرایطی که ایجاب می‌کند کشورهای اروپایی برای متعهد ماندن به امضای خود و حفاظت از برجام چاره‌اندیشی کنند و تعیین اعتبار یورویی برای تجارت با ایران تنها یکی از این چاره‌جویی‌ها است. برای ایران نیز باز ماندن راه‌های ارتباط سیاسی و اقتصادی با اروپا حائز اهمیت است. ارتباطی که باید در مراودات دیپلماتیک مانع  تأثیر مخرب بهانه‌جویی‌هایی چون مسائل منطقه‌ای، موشکی و حقوق بشری بر آن شد.

تغییرات جامعه را ببینیم

احمد شیرزاد در شرق نوشت:

قوانینی داریم که تنها روی کاغذ وجود دارند. اعتبار هر قانون به اجرای آن است. قانونی که اجرا نشود، با نبودن آن فرقی ندارد. دیر زمانی از پیدایش تلفن همراه نگذشته بود که این کالا به ایران راه یافت. در ابتدا شبکه محدودی از ارتباط‌ها در تهران بود و تعدادی از مدیران دولتی با استفاده از دستگاه نوظهور تلفن همراه به رتق‌وفتق کارها در حین جابه‌جایی از محلی به محل دیگر می‌پرداختند. مجلس وقت (گمانم مجلس چهارم بود) قانونی تصویب و استفاده از تلفن همراه از سوی مدیران دولتی را ممنوع کرد. نمایندگان انقلابی مجلس این کالا را چیزی لوکس و غیرضروری می‌پنداشتند که مدیران رفاه‌زده دولتی با استفاده از آن قصد اشرافی‌گری و به‌نمایش‌گذاشتن فیس‌وافاده را داشتند. جامعه هم کم‌وبیش همین دیدگاه را داشت.

اصطلاح «لنگه‌کفشی که در گوششان می‌گذارند» برای تمسخر پولدارهایی که قبل از دیگران به گوشی تلفن ‌همراه دسترسی یافته بودند، از سوی برخی از شهروندان روا داشته می‌شد. این دوران طولانی نبود و حدود دو، سه سال تلفن همراه همه‌گیر شد و شبکه آن گسترش یافت. امروز بعید است شهروندی زیر خط فقر را بتوان یافت که تلفن همراه نداشته باشد. آن قانون به ضرورت آثار بودجه‌ای و اینکه جامعه هدف آن مدیران دولتی بودند، در کوتاه زمانی منسوخ شد و امروز یادکردن از آن زمان حالتی از مطایبه و خنده بر گذشته‌ها دارد؛ اما تصور کنید که همان قانون به‌ جای مدیران، ممنوعیت استفاده از تلفن همراه را برای همه شهروندان وضع کرده بود و دست‌برقضا کسانی هم در جامعه بودند که به دلایلی استفاده از تلفن همراه را نوعی «قرتی‌گری» و «همراهی با فرهنگ منحط غربی» تلقی می‌کردند.

در این صورت قانونی را از دیرباز ‌داشتیم که تنها صورتکی از عبارت‌ها در متون قانونی بود که در عمل مورد تمسخر و کنایه شهروندان قرار می‌گرفت و تمام شهروندان از هر گروه و طبقه‌ای را با «وجدان راحت» به شکستن قانونی رنگ‌باخته وامی‌داشت. قانون دیگری از همین‌ دست برای همه ما آشناست، «قانون منع استفاده از تجهیزات دریافت از ماهواره» که مردم به ‌طور خلاصه به آن قانون ماهواره می‌گویند. این قانون وضع شد تا به نیروهای انتظامی اجازه دهد بشقاب‌های دریافت‌ از ماهواره را از پشت‌بام‌ها برچینند و مردم نتوانند آزادانه به کانال‌های متعدد ایرانی و خارجی که انحصار تبلیغاتی صداوسیما را می‌شکست، دسترسی داشته باشند.

فرض قانون‌گذاران این بود که در هیچ خانه‌ای مسلمانی پیدا نمی‌شود که بچه‌ها را متوجه قبح استفاده از ابتذال فرهنگی برخی از شبکه‌ها کند و اگر مأموران حکومت اقدامی نکنند، جامعه در فسق‌وفساد درخواهد غلتید؛ همان فرضی که برخی از نیروهای مذهبی درباره تمام ابزارهای ارتباطی از رادیو گرفته تا ویدئو و اینترنت داشتند و دارند.  در آن سال‌ها قانون ماهواره با فرازونشیب اجرا شد و هرازچندگاهی خبر می‌رسید که مأموران به ساختمانی ریخته‌اند و در محلی بشقاب‌ها را جمع‌آوری و معدوم کرده‌اند. مأموران از این در می‌رفتند و نصاب‌ها از آن در دیگر می‌آمدند و حتی یک شب برنامه استفاده مردم از شبکه‌های تلویزیونی ماهواره‌ای تعطیل نمی‌شد. تنها خسارتی بر جا می‌ماند و هزینه‌ای از جیب مردم بر اقتصاد ملی تحمیل می‌شد. قانون ماهواره هنوز جزء قوانین مصوب جمهوری اسلامی است. اما هیچ‌گاه نتوانست رفتار حتی یک شهروند مصمم به استفاده از ماهواره را تغییر دهد. یک بار در زمان مجلس ششم تلاش شد تا آن قانون به نوعی رقیق‌سازی شود و از حضور مأموران در ساختمان‌های مردم جلوگیری شود.

شورای نگهبان نگذاشت کلمه‌ای از آن قانون تغییر یابد. امروز بعد از قریب دو دهه آقایان بفرمایند اجرایش کنند.  و اما موضوعی که این روزها به یک چالش تبدیل شده است، موضوع حجاب اجباری است. البته قانونی به‌این‌عنوان وجود ندارد؛ بلکه بندی از قانون مجازات اسلامی به مجازات زنانی که در اماکن عمومی از حجاب اسلامی عدول کنند، اشاره کرده است. انقلاب که شد، خبری از این‌چنین ممنوعیت‌هایی وجود نداشت. در راهپیمایی‌های قبل از انقلاب بیشتر زنان حجاب داشتند؛ ولی زنان بدون‌حجاب زیادی نیز شرکت داشتند که البته همگی با لباس‌های سنگین و متعارف آن زمان به خیابان می‌آمدند. برخی از مذهبی‌های سنتی که در محافل مذهبی به شدت با حضور زنان در تظاهرات خیابانی مخالفت کردند و آن را مغایر ارزش‌های دینی پنداشتند.

مرحوم امام خمینی (ره) به شدت در مقابل‌ آنها ایستاد و برای حضور زنان در جریان انقلاب حتی اجازه شوهران را شرط ندانست. پس از انقلاب به مرور همان قبیل نیروهای مذهبی که برایشان ماندن زنان در خانه اولویت بیشتری داشت، به مرور از خانه‌ها درآمدند و در نهادهای مختلف انقلاب جذب شدند. آنها از انقلابیان آن زمان انقلابی‌تر شدند و حتی برخی به تئوریسین انقلاب تبدیل شدند. به مرور فشار فرهنگی محافل سنتی قبل از انقلاب، چه آنها که با انقلاب همراهی داشتند و چه آنها که دلِ خوشی از انقلاب نداشتند، آثار خود را در تصمیم‌ها و مصوبات قوانین بر جا گذاشتند. برخی از بدبینان و شاید غرض‌ورزان مدعی‌اند که انقلابیان از ابتدا دیدگاه‌های خود را آشکار نکردند. نه، این‌طور نبود. به مرور از سال‌های ٥٩ و ٦٠ به بعد، در کنار فاصله‌گرفتن محافل روشنفکری آن زمان از انقلاب، نفوذ سنتی‌ها اضافه‌تر شد و دیدگاه‌های آنها بعضا رنگ قانون به خود گرفت. اکنون بعد از قریب سه دهه، آیا موضوع حجاب اجباری نیز به مرور به سرنوشتی شبیه قانون ماهواره تبدیل خواهد شد.

فضای فرهنگی جامعه نسبت به دهه ٦٠ تغییرات زیادی کرده است. در این سه دهه انرژی چشمگیری از سوی نهادهای نظام برای اجرای این امر صرف شده است که اگر در زمینه‌های دیگری به کار گرفته می‌شد، چه‌بسا موفقیت‌های بهتری داشتیم. گلایه برخی از اقشار مذهبی از وضع موجود حجاب خانم‌ها حاکی از آن است که روش‌های به‌کار ‌گرفته‌شده، توفیق چندانی نداشته‌اند. به‌همین‌جهت شاهد آن هستیم که در چند سال گذشته به‌مرور روش‌هایی از قبیل استفاده از گشت‌ارشاد به کناری گذاشته شده و به کار نمی‌روند. در چنین شرایطی شاید سال‌های‌سال در متون قانونی که به‌نوعی به‌اصطلاح به حجاب اجباری تعبیر می‌شوند، تغییری حاصل نشود؛ همان‌طور که هنوز قانون منع استفاده از ماهواره پا برجاست.

اما شواهد موجود در کوچه و خیابان حاکی از آن است که چنین قوانینی روزبه‌روز کم‌اثرتر می‌شوند؛ طوری که ضابطان قانونی در عمل خود را درگیر مشکلات اجرای آنها نمی‌کنند. در این اوضاع و احوال کسانی از آن‌ سر دنیا مدعی‌اند که افتخار مقابله با قانونی کم‌فروغ به‌واسطه مبارزات آنان است تا از این نمد کلاهی برای خواست‌های سیاسی خود ببافند. غافل از آنکه این قبیل تبلیغات امری فرهنگی و اجتماعی را بیش‌ازپیش به مقوله‌ای سیاسی و امنیتی تبدیل می‌کند و در عمل بر کلاف سردرگم وضعیت موجود گره‌های جدیدی اضافه می‌کند.

افق آینده انقلاب

در سرمقاله روزنامه صبح نو آمده است:

روزنامه نگاری انقلاب اسلامی دیروز یکی از موثرترین چهره‌های‌ خود را از دست داد؛ این ضایعه از آن رو با اهمیت است که رسانه یکی از پایه‌های تحول در هر ملتی و چه بسا محوری‌ترین آنها باشد و بازنمایی آنچه می‌گذرد، می‌تواند مسیر بقا، پیشرفت، گسترش و پیروزی یافتن نهایی را برای کشور فراهم آورد، اما همه اهالی رسانه دارای چنین اعتقادی نیستند.

اولاً گروه‌هایی وجود دارند که مستقیم در خارج از کشور یا در داخل، همسوی با آنها در حال مخدوش کردن چهره نظام اسلامی‌اند، ثانیاً بخش‌هایی به دلیل فقدان چنین اعتقادی در داخل کشور، اولویت‌بندی‌ای‌برای بازنمایی قهرمانانه انقلاب اسلامی ندارند و رسانه‌هایشان در چنین راهی حرکت نمی‌کنند.

روزنامه انقلابی با هدف بسط سیطره جریان انقلاب اسلامی کوشیده و می‌کوشد تا با روایت اشتباهات، ناراستی‌ها و خطاها، این برآورد و باور را در ذهنیت مخاطب بارور سازد و البته که خودش در این رویارویی مصون از تشخیص نادرست موقعیت نیست، لیکن تلاش می‌کند تا به سرعت، رویه‌های غلط را اصلاح و در جهت امیدآفرینی حرکت کند.

مرحوم رضا مقدسی یکی از چهره‌های ثابت قدم در این چارچوب بود و تا آخرین لحظات عمر خویش، ضمن پیگیری همه تحولات، دغدغه مند تحقق چنان اهدافی بود. روزنامه نگاری انقلاب اسلامی مرد بزرگی را از دست داد، اما نسلی که با واسطه و بی واسطه در دامن این اندیشه رشد کرده، اکنون با قطعیت بیشتری رو به افق‌های آینده پیش می‌رود.