دوشنبه , ۱۹ آذر ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » سرمقاله روزنامه ها!

سرمقاله روزنامه ها!

 

سخن روز مطبوعات: دولت‌های میانجی یا سرکش؟!/ تلاش اروپایی‌ها برای تحقق 4 شرط ترامپ

اخیرا مقامات آمریکایی تاکید کرده‌اند مذاکرات مفیدی(!) میان این کشور و اتحادیه اروپایی بر سر برجام انجام شده و این مذاکرات همچنان ادامه دارد.

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

********

دولت همت کند هنوز فرصت هست

جعفر بلوری در کیهان نوشت:
1- هیچ کس با شبکه‌های مجازی مخالف نیست. هیچ کس منکر فواید آنها هم نیست. اینکه بسیاری از مردم، با استفاده از این تکنولوژی‌های روز، امرار معاش می‌کنند، با آنها راحت‌تر با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند، تجارت می‌کنند، محصولاتشان را معرفی می‌کنند و… همه درست. اما یک نکته! شبکه‌های اجتماعی مثل تلگرام سه سالی می‌شود که وارد زندگی ما ایرانی‌ها شده است. با امکاناتی که اکنون این پیام رسان خارجی در این سه سال ذره ذره اضافه کرده و مردم را با سوءاستفاده از تنبلی برخی مسئولین امر به خود وابسته کرده، طی چند سال آینده چه اتفاقی خواهد افتاد؟ فرض بگیریم مثلا 4 سال آینده، صددرصد فعالیت‌های اقتصادی و تفریحی و سرگرمی مردم هم به این شبکه اجتماعی وابسته شد و تجار توانستند کار و کاسبی خود را با این گونه شبکه‌های اجتماعی حسابی رونق دهند. آیا وابسته کردن صددرصد این فعالیت‌ها به پیام‌رسان‌هایی که کنترل آنها دست دشمن است، منطقی است؟ آیا آن شبکه‌های پیام‌رسان که طی همین چند هفته پیش نشان دادند، به دنبال براندازی و ایجاد جنگ شهری هستند، باید صددرصد فعالیت‌های اقتصادی و غیراقتصادی ما را تحت کنترل داشته باشند؟ کدام عقل سلیمی می‌پذیرد کنترل افکار عمومی، کار و کاسبی مردم و حتی سرگرمی و تفریح آنها را به اجنبی‌ها بسپاریم؟! آیا مثلا در آمریکا یا چین یا همین فرانسه، شبکه‌های اجتماعی بدون هیچ کنترل و چهارچوبی در حال فعالیت هستند؟ بخوانید:
فرانسه یکی از شدیدترین نظارت‌های حکومتی بر فضای سایبری را دارد. طبق قانون‌های «هادویی» و «لوپسی» مصوب سال ۲۰۰۹، کاربران ناقض قوانین شبکه از دسترسی به آن محروم می‌شوند. مردم فرانسه حتی در جست‌وجوی کلمات در موتورهای جست‌وجوگر هم محدودیت دارند و حق جست‌وجوی برخی عبارات را ندارند.
آمریکا به‌عنوان بزرگترین مدعی جریان آزاد اطلاع‌رسانی محدودیت‌های عجیبی برای فضای مجازی ایجاد کرده که به جرات می‌توان گفت در هیچ جای دنیا چنین محدودیت‌هایی وجود ندارد. آمریکا از چهار مولفه جرم‌انگاری در قانون فضای مجازی تبعیت می‌کند که این نوع قانون‌گذاری در هیچ کجای دنیا شبیه ندارد و برخلاف سبک معمول در دنیا در مورد شبکه‌های اجتماعی به جزئیات و خرده موضوعات فضای مجازی نیز ورود می‌کند. طبق قانون امنیت سایبری آمریکا (مصوب سال 2012) که مشتمل بر 15 بند است، هرگونه رفتاری در فضای مجازی اگر معارض با امنیت کشور آمریکا تشخیص داده شود، قابل پیگیری است. براساس افشاگری‌های «ادوارد اسنودن» دولت آمریکا بزرگ‌ترین رصد اینترنتی را انجام می‌دهد. این دولت همچنین از سال گذشته تاکنون فشارها را برای نظارت بر شبکه‌های اجتماعی به شدت گسترش داده است. اوضاع در چین، آلمان، روسیه، اتریش و بسیاری از کشورهای دنیا نیز به همین شکل است که کیهان چند روز پیش طی گزارشی مبسوط و مستند تحت عنوان «از چین تا آمریکا، شبکه‌های اجتماعی در هیچ کشوری رها نیستند» به آن پرداخته است.(25 دی ماه 96)

2- زمان زیادی نگذشته؛ پس بعید است کسی فراموش کرده باشد. عده‌ای هرچند معدود، از اعتراض‌های آرام و بحق مردم به ناکارآمدی اقتصادی دولت سوءاستفاده کرده و با حمله به عابران پیاده، خودروها، بانک‌ها و چند کلانتری یا پاسگاه اقدام به کشتن،آتش زدن و سر دادن شعارهای براندازانه کردند. خوشبختانه تمام گزارش‌ها، تصاویر و اقدامات ضد امنیت ملی این تفاله‌های داعش موجود است و هیچ کس نمی‌تواند آن را منکر شود. ربودن کامیون آتش‌نشانی در دورود، انتقال آن به خیابان، خلاص کردن و رها کردن آن به سمت خودروهایی که در حال رفت و آمد هستند، برخورد آن با یک خودروی حامل پدر و پسر و مرگ مظلومانه آنها، یا حمله به فلان کلانتری و پاسگاه برای ربودن سلاح و راه‌اندازی کشت و کشتار و… داستان‌سرایی و خیال‌بافی یک ذهن متوهم نیستند، حقایقی هستند که همین چند هفته پیش رخ داده و جان برخی از هموطنان عزیزمان را گرفته است. هدایت این آشوب‌ها از کجا بود؟ آیا آن چند ده کانال تلگرامی که از آن‌سوی آب‌ها هدایت می‌شوند، آموزش جنگ خیابانی و کشتن و آتش زدن نمی‌دادند؟ آیا ننوشتند، سلاح به دست بگیرید، به ادارات پلیس حمله کنید، ساختمان‌های دولتی را آتش بزنید؟ آیا شعار مرگ بر روحانی ندادند؟ آیا این کانال‌های تلگرامی به کمک سازمان‌های اطلاعتی چند کشور معلوم‌الحال و متخصصان جنگ روانی تلاش نکردند ضمن آموزش جنگ شهری، کشور را به خیال خامشان به سوریه تبدیل کنند؟! در حالی که اتفاق زیادی نیفتاده و بنا بر اخبار رسمی، پس از جدا شدن معترضان از اغتشاشگران حداکثر چند صد نفر در سراسر کشور تلاش می‌کردند با کشته‌سازی و سروصدای شبکه‌های اجتماعی خود را «صدای مردم» جا بزنند، رهبران برخی کشورها مثل آمریکا ناشیانه وارد معرکه شدند و در حالی که تا همین چند ماه پیش مردم ایران را تروریست می‌نامیدند، به حمایت از آنها پرداختند!
حالا هیجان‌ها خوابیده و ماجرا به لطف هوشیاری مردم و حماقت دشمن خیلی زود تمام شده است. به قول امام سجاد(ع)، الحمد لله الذی جعل أعدائنا من الحمقاء… خدا را شکر که دشمنان ما را از احمق‌ها آفرید.
اما آیا آنچه باعث آن موج سواری‌ها شد هم تمام شده؟ شعار معترضان و مردم در آن تجمع‌های آرام چه بود؟ غیر از مسائل معیشتی و اقتصادی؟ آیا مردم حق ندارند از دولتی که نزدیک به 5 سال است تمام امکانات را در اختیار دارد و وعده داده کاری کند که مردم دیگر نیازی به یارانه پیدا نکنند، بپرسند، نتیجه آن وعده‌ها چه شد؟ مگر قرار نبود تمام تحریم‌ها بالمره برداشته شوند؟ آیا همان‌طور که وعده داده بودند، مشکل بیکاری و فقر حل شد؟ پاسخ این سؤال‌ها هم روشن است. آنچه باعث اعتراض بخشی از مردم شد، مشکلات اقتصادی بود. تعطیلی یک به یک کارخانه‌ها، افزایش کارگران بیکار در کنار حل نشدن مشکل مسکن و به طور کلی بر زمین ماندن وعده‌ها بود. برمی‌گردیم به جمله اول این پاراگراف. شبکه‌های اجتماعی خارجی به ویژه تلگرام هنوز فعال هستند و 24 ساعته در حال دین‌ستیزی، دروغ‌پراکنی، گسترش فساد و نفرت و اعتیاد، اختلاف‌افکنی، موج‌سازی و موج‌سواری و دروغ‌پراکنی‌اند. مشکل اقتصادی و بیکاری هم که سر جایش قرار دارد؛ نوع برخورد دولت محترم با این معضلات هم نشان می‌دهد، اراده غالب، بهره‌برداری سیاسی از این مشکلات است تا حل آن.(البته اگر ناتوانی و بی‌برنامگی دولت را فاکتور بگیریم) نتیجه: روز از نو و روزی از نو! دشمن با سوءاستفاده از شبکه‌های اجتماعی جنگ نرم تمام عیاری را برایمان تدارک دیده، دولت هم گویا قصد سروسامان دادن به شبکه‌های اجتماعی را مانند آنچه کشورهای دنیا انجام می‌دهند، ندارد. دشمن تستی زد و نتیجه را دید؛ اگر چه از ملت سیلی خورد اما، نقاط ضعف و قوت را شناخت؛ قطعا دست از شیطنت بر نخواهد داشت و این بار با تجربه دیماه باز خواهد گشت. سرو سامان دادن به شبکه‌های اجتماعی به معنای بستن و تعطیل کردن آنها نیست. دولت محترم، درست مثل همان کشورهایی که آنها را «جامعه جهانی» می‌داند! با سروسامان دادن به این مهم و صدالبته خیز جدی برای انجام وعده‌های اقتصادی و ایجاد شبکه‌های پیام‌رسان خودی می‌تواند این توطئه را به راحتی خنثی کند.

3- می‌گویند منتقدان با شبکه‌های مجازی مخالفند! در جریان مبارزات انتخاباتی هم می‌گفتند، منتقدان با اینترنت مخالفند! چرا زنجیره‌ای‌ها در روز روشن دروغ‌های به این بزرگی می‌گویند؟ این قماش که به بدنه دولت و تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان نفوذ کرده‌اند، کار را به جایی رسانده‌اند که، اقتصادی بودن ریشه این اعتراض‌های بحق مردم را هم زیر سؤال برده‌اند. برخی از این زنجیره ای‌ها حتی برای تبرئه بی‌کفایتی خود، «نظام» را به گروگان گرفته و تلاش کردند، آشوبگران و قاتلان مردم را «منتقد» جا بزنند و با مشروعیت‌بخشی به آنها، امتیاز هم بگیرند! به جای «حل ریشه‌ای» مشکل که بهبود شرایط اقتصادی و ایجاد شغل و مسکن و شرایط ازدواج برای جوانان است گفتند، جایی را برای اعتراض مدنی تدارک ببینیم! گفتند «باید حرف مردم را شنید» در حالی که خود را به کری زدند و حرف رسای مردم و منتقدان را نشنیدند. چرا؟…
پاسخ در کارنامه این طیف است. نزدیک به 5 سال است جز نگاه به دست دشمن، راه‌حل دیگری برای بهبود شرایط اقتصادی مردم نداشته‌اند. اقتصاد و معیشت مردم را به اخم و لبخند ترامپ گره زده‌اند. منتظر می‌مانند هر چهار ماه یک بار ترامپ چه می‌گوید. اگر هزار تحریم تازه علیه کشورمان اعمال شود و در عین حال گفته شود «برجام را حفظ می‌کنیم» فریاد شوق برمی‌آورند که«ترامپ نتوانست برجام را پاره کند» تا این شکست را هم پیروزی جا بزنند.
می‌گویند، شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌های ایرانی، ضعیف است. آن را به پیکان و خارجی‌ها را به بنز و بی‌ام‌و تشبیه می‌کنند. از این دوستان باید پرسید، چرا هیچ اراده‌ای برای بهبود این شبکه‌ها در مسئولین مربوطه نیست. مگر تلگرام روز اولی که آمد، مثل امروز بود؟ اگر شبکه‌های پیام‌رسان خارجی امروز وارد خصوصی‌ترین بخش‌های زندگی مردم شده‌اند، به دلیل کوتاهی چه کسانی است؟ چرا اجازه داده‌اند، تا این حد وارد زندگی مردم شده و تمام مسیر تجارت، تفریح و…. مردم از کانال شبکه‌های اجتماعی خارجی عبور کند؟
دولت محترم اگر این‌قدر به شبکه‌های اجتماعی و تلگرام علاقه دارد که از هیچ فرصتی برای دفاع از آن صرف‌نظر نمی‌کند و حتی آن را به یکی از شعارهای انتخاباتی خود تبدیل می‌کند، چرا در این حوزه، هیچ فعالیت موثری نمی‌کند؟ شورای عالی فضای مجازی در این حدود 5 سال، چند بار جلسه برگزار کرده و دولت چقدر در اجرای مصوبات این شورا جدی بوده است؟! چرا هیچ اراده‌ای برای ایجاد یا بهبود پیام‌رسان‌های داخلی از سوی دولت دیده نمی‌شود؟!
مشکلات اقتصادی سر جایش هست، همتی هم از سوی مسئولین دولتی برای سروسامان دادن به اقتصاد و دنیای مجازی دیده نمی‌شود. دولت همت کند تا دیر نشده سروسامانی به این وضع بدهد، درست مثل کاری که کشورهای دنیا می‌کنند. با حمایت از نخبگان داخلی، پیام‌رسان‌های ایرانی را بهبود بخشیده و کشور را از این وابستگی خطرناک نجات دهد.

واکاوی طرح آمریکا برای حضور نامحدود در سوریه

امیر مسروری در خراسان نوشت:

چند ماه است که آمریکایی ها سرعت طرح تجزیه سوریه را پس از شکست « حلب، پایتخت دوم» افزایش داده اند. رکس تیلرسون وزیر امور خارجه آمریکا نیز در سخنرانی در دانشگاه استنفورد ، به توجیه حضور نظامی و دیپلماتیک آمریکا درمناطق کردنشین شمال شرقی سوریه پرداخت و مدعی شد که این حضور برای جلوگیری از ظهور مجدد داعش و تقویت القاعده و مقابله با نفوذ ایران ضروری است.تداوم حضوری که می‌تواند زمینه‌ مداخلات واشنگتن در مسائل کردی منطقه و مسائل داخلی سوریه را فراهم کند و ابزاری جدید برای ایجاد نظم مطلوب آمریکا قلمداد شود.واقعیت این است که چهار بازی آمریکایی ها در سوریه هر یک پس از دیگری با شکست مواجه شد و این جبهه مقاومت بود که در رویارویی ها توانست بر محیط مسلط شود. طرح محاصره دمشق با هلاکت زهران علوش مهره سعودی از بین رفت و پس از آن حمله سراسری از جنوب، در دستور کار اتاق عملیات موک قرار گرفت. اتاقی که با حضور زبده ترین افسران اطلاعاتی اسرائیل، سعودی، اردن و آمریکا در جنوب برای حمله سراسری به دمشق تشکیل شد و ناگهان مقاومت در سوریه با تشکیل سپاه پنجم ارتش سوریه، طرح را ناتمام گذاشت و منجر به تعطیلی این اتاق عملیاتی شد.پس از آن هم طرح برخورد سریع و برق آسا با داعش در دستور کار آمریکایی ها قرار گرفت که در آن با حرکت و کوچ داعش از شمال و تصرف رقه و انباشت داعش در دیرالزور عملا مسیر مهم و استراتژیک شرق به غرب مقاومت برای همیشه از بین می رفت و راه اتصال زمینی – هوایی مقاومت از تهران تا بیروت در دستان آمریکایی ها قرار می گرفت. آمریکایی ها می خواستند با انباشت نیروهای داعش در صحرای شرقی و منطقه البوکمال تا دیرالزور ، منطقه پرواز ممنوع اعلام و راه زمینی – هوایی مقاومت را برای همیشه مسدود کنند. چرخش ناگهانی نیروهای مقاومت از زمین های غربی سوریه به زمین های شرقی این کشور شگفتی ساز بود. ژنرال های روسی که در این عملیات برای مشورت به دولت سوریه حضور داشتند، بارها از چگونگی جنگ نیروهای مقاومت در دمای بیش از 50 درجه با نیروهای سرسخت داعش حماسه ها گفتند. به تازگی نیز بعضی از این ژنرال ها در بازگشت از منطقه عملیاتی در مصاحبه با رسانه های روسی خاطرات جالبی نقل کردند. پس از آن هم طرح مذاکرات صلح و تسلیح نیروهای معارض در دستور کار قرار گرفت که با ایستادگی ایران و دولت رسمی سوریه و همپیمان راهبردی ای چون روسیه این طرح با شکست مواجه شد. هر یک از این چهار طرح، بخشی از توان آمریکا را در منطقه از سال 2015 به کار گرفته بود که بی نتیجه ماند.افزون بر این،پس از شکست طرح های مختلف در سوریه، طرح همه پرسی اقلیم عراق در دستور کار تجزیه منطقه قرار گرفت. این طرح کافی بود تا اردوغان بفهمد آمریکایی ها در سوریه با مشغول سازی آنکارا می خواهند کردها را در وضعیت بازیگری محیط پیرامونی ترکیه نگه دارند و از آن برای آینده خود بهره جویند. ایستادگی تهران، آنکارا ، بغداد و حتی دمشق و وضع تحریم های تنبیهی موجب شد اقلیم از این همه پرسی عقب نشینی کند و به طور رسمی بارزانی از قدرت کنار رود. اما این آغاز بازی آمریکایی ها با اکراد بود. در سوریه پس از طرح سپر فرات و حذف داعش از نوار شمالی، آمریکایی ها برآن شدند ارتش ده ها هزار نفری کردی با مستشاری آمریکا تشکیل دهند.

نباید فراموش کرد پس از سرنگونی جنگنده روسی در نوار شمالی سوریه، دولت روسیه پدافند هوایی سنگینی در این محور مستقر ساخت که حتی آمریکایی هارا مجبور کرد در هر پروازی با این پدافند هوایی هماهنگی لازم را داشته باشند.فارغ از طرح نامحدود و مداخله جویانه آمریکا در سوریه بدون اجازه دولت مرکزی این کشور و حتی مجوز لازم از شورای امنیت، طرحی تنظیم شده که بسیار خطرناک تر از چند طرح گذشته است. سوال این جاست: « ماجرای این طرح چیست و چه اهدافی را دنبال می کند» در پاسخ باید گفت؛ این طرح بر آن است با بازیگری کردهای مسلح، مساحت بیشتری از سوریه را از حاکمیت قانونی تصاحب کند و در نهایت نوار راهبردی شمال سوریه و جنوب ترکیه را در دستان آمریکایی ها نگه دارد. در نوار جنوبی سوریه، سه پایگاه مهم آمریکا بخش های مهمی از خاک این کشور را در پوشش عملیات های ویژه قرار دادند و نوار شمالی پس از کودتای ناموفق در ترکیه و همکاری نکردن دولت آنکارا با ناتو در انجرلیک، نمی تواند موقعیت عملیاتی برای آمریکایی ها به ارمغان آورد. اما با تسلیح، استقرار و تاسیس پایگاه نظامی به بهانه مبارزه با داعش یا هر گروه افراط گرای تروریسم در منطقه، آمریکایی ها قادر خواهند بود بر نوار شمالی و جنوبی سوریه اشراف عملیاتی داشته باشند و هر گاه خواستند دست به عملیات هایی چون عملیات ترور بن لادن در پاکستان بزنند. این موضوع می تواند برای فرماندهان نظامی محور مقاومت خطرناک باشد و از طرفی کردها را به عنوان بازیگر مسلح به محور مقاومت تحمیل کند. کما این که پیش از این نیز کردها با همپیمانی با آمریکا در سوریه مسیرهای عملیاتی مقاومت در دیرالزور را با مشکل مواجه ساختند و موجب تاخیر عملیاتی در بعضی از محورهای آفندی و پدافندی شدند. البته بازیگری کردها، بازیگری چندان پر اهمیتی در میدان نیست. شیوه عملیات آزاد سازی رقه و دیرالزور نشان می دهد چقدر دو اتاق عملیات مقاومت و آمریکایی ها متفاوت است.ماه ها در رقه جنگیدند اما با تلفات بالا کردها به این منطقه ورود کردند در حالی که عملیات والفجر 1 و 2 دردیرالزور و البوکمال به سرعت و در یک ماه به نتیجه رسید و تلفاتی به مراتب کمتر از عملیات رقه داشت. نباید فراموش کرد نیروهای تروریستی داعش در منطقه البوکمال و دیرالزور به دلیل بومی بودن و حتی بعثی عراقی بودن انگیزه مبارزه بیشتری هم داشتند.باید گفت که تنها هدف آمریکایی از تسلیح و به کارگیری نیروهای نظامی کردی در سوریه « فشار به دمشق» در مذاکرات صلح آستانه است. اگر مساحت در دستان کردها را در نقشه نگاه کنیم خواهیم فهمید این مساحت در شمال سوریه از مرزهای عراق تا حلب کشیده شده و سه استان مهم حسکه، دیرالزور و رقه را درگیر خودش کرده است. به نظر می رسد مقاومت برای این موضوع چاره ای اندیشیده که در روزهای آینده از آن رونمایی می کند. طرح برخورد با تروریست ها در ادلب به طور حتم بخشی از این پازل راهبردی است. اگر مقاومت بتواند ادلب را هم از تسلط تروریست ها خارج کند، پیروزی بر القاعده را همچون پیروزی بر داعش به نام خود می زند و این بار به جای محاصره شدن از سوی گروه های معارض مورد حمایت آمریکا، ایالات متحده آمریکا و کردها در محاصره زمینی و هوایی مقاومت قرار می گیرند و پدافند مقاومت است که بر فراز این منطقه پرواز ممنوع اعلام می کند، باید منتظر ماند و برگ برنده مقاومت را در پرونده سوریه دید.

دولت‌های میانجی یا سرکش؟!

علیرضا سرمدی در وطن امروز نوشت:

در حوزه روابط بین‌الملل نقش دولت‌های میانجی (برای حل بحران میان 2 یا چند بازیگر در معادلات جهانی) بسیار پررنگ است. به طور کلی، دولت میانجی(Buffer State) با استناد به شرایطی مانند بی‌طرفی در منازعه و مرضی‌الطرفین بودن می‌تواند در یک پرونده ورود کرده و پروسه حل اختلاف یا اختلافات موجود را راهبری و مدیریت کند. از سوی دیگر، ما با مفهومی به نام دولت سرکش (Backlash State) نیز در حوزه روابط بین‌الملل مواجه هستیم. دولت سرکش دولتی است که برای صلح جهانی‌ تهدیدکننده به حساب می‌آید. این دولت‌ها دارای ویژگی‌هایی مانند تمامیت‌خواهی‌، محدودکنندگی حقوق بشر، پشتیبانی از تروریسم و ساخت سلاح‌های کشتار جمعی‌ هستند.
طی روزهای اخیر، بحث بر سر نقش‌آفرینی اروپا در حل و فصل منازعات برجامی ایران و ایالات متحده آمریکا شدت گرفته است. کشورهایی مانند «انگلیس»، «آلمان» و «فرانسه» به صورت مداوم سخن از «احترام به برجام» گفته و رویکرد هسته‌ای ترامپ را در ظاهر محکوم کرده‌اند. با این حال سوال اصلی اینجاست: آیا می‌توان از تروئیکای اروپایی به عنوان «دولت‌های میانجی» در پرونده برجام یاد کرد؟ در واقع آیا اساسا 3 کشور اروپایی می‌توانند در منازعه‌ای که از سوی دولت ترامپ در قبال توافق هسته‌ای آغاز شده، حکم بازیگری بی‌طرف و میانجی واقعی را داشته باشند؟ در پاسخ به این سوال، نکاتی وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد.
یک- تروئیکای اروپایی بخشی از پروسه شکل‌گیری برجام است! به عبارت دقیق‌تر، این کشورها بازیگران اصلی در این معادله محسوب می‌شوند. امضای 3 وزیر اروپایی یعنی «فیلیپ هاموند»، «لوران فابیوس» و «فرانک والتر اشتان‌مایر» روی سند برجام همچنان قابل مشاهده است. از این رو، اروپا را نمی‌توان یک «طرف سوم» در این معادله نامید. فراتر از آن، چالشی که هم‌اکنون بر سر برجام شکل گرفته، ماهیت و وضعیتی یک‌طرفه دارد. به عبارت بهتر، در اینجا باید میان واژگان «چالش» و «منازعه» تفکیک و تمایزی آشکار قائل شد. هم‌اکنون یک «دولت سرکش» در ایالات متحده درصدد است توافق هسته‌ای میان ایران و اعضای 1+5 را به چالش بکشد. بدیهی است این چالش، یک‌طرفه است و جمهوری اسلامی ایران در آن دخیل نیست. مطابق گزارش‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، ایران نسبت به تمام تعهدات خود در برجام متعهد بوده و حتی فراتر از این تعهدات نیز عمل کرده است. از این رو، اساسا در اینجا ما با منازعه‌ای دوطرفه میان ایران و آمریکا روبه‌رو نیستیم که طرف اروپایی بخواهد در کسوت یک «میانجی» در این معادله عمل کند. ثانیا حتی اگر بر فرض محال چنین منازعه‌ای شکل گرفته باشد، اروپا به دلیل دخیل بودن در پروسه ایجاد، حفظ و استمرار برجام، باید به وظایف ذاتی خود در مقابل یک «دولت سرکش» مانند ایالات متحده آمریکا عمل کند، نه آنکه به عنوان یک «طرف سوم» در این معادله خود را معرفی کند.

دو- اخیرا مقامات آمریکایی تاکید کرده‌اند مذاکرات مفیدی(!) میان این کشور و اتحادیه اروپایی بر سر برجام انجام شده و این مذاکرات همچنان ادامه دارد. به عنوان مثال «باب کورکر» رئیس کمیته روابط خارجی آمریکا مدعی شده کنگره در این زمینه با نمایندگان اتحادیه اروپایی در حال رایزنی است و به پیشرفت‌هایی نیز برای اصلاح برجام- بخوانید ابطال برجام- دست یافته‌اند. اظهارات «باب کورکر» نمی‌تواند بی‌ارتباط با اظهارات سخنگوی دولت مرکل باشد. «استفان سیبرت» در این باره عنوان کرده است: «برلین به دنبال جزئیات بیشتری درباره این مساله است که واشنگتن از توافق هسته‌ای با ایران چه چیزی می‌خواهد. آلمان از توافق هسته‌ای حمایت می‌کند و در کنار آن ایستاده است. آلمان شرایط را با شرکای اروپایی تجزیه و تحلیل خواهد کرد».
«میا آدبار» سخنگوی وزارت خارجه آلمان نیز تاکید کرده است مقامات آلمانی قصد دارند با مقامات کاخ سفید دیدار کرده و دقیقا قصد آنها را درباره تغییر توافق هسته‌ای دریابند.
فراتر از این موارد، «امانوئل مکرون» رئیس‌جمهور فرانسه از مردادماه امسال بارها عنوان کرده است می‌توان بر سر موضوعاتی مانند اعمال محدودیت‌های هسته‌ای علیه ایران و فعالیت‌های موشکی جمهوری اسلامی، با تهران وارد مذاکره شد! «بوریس جانسون» وزیر خارجه انگلیس نیز حدود 3 ماه قبل مدعی شد اعضای کنگره آمریکا قصد بر هم زدن برجام را ندارند، بلکه تنها خواستار اصلاح توافق هسته‌ای(!) هستند.

واقعیت امر این است که پروژه «تغییر برجام به سود اهداف آمریکا» از ماه‌ها قبل با همکاری واشنگتن و تروئیکای اروپایی پیوند خورده است. با این حال کشورهای اروپایی به دلیل منافعی که در دوران پسابرجام نصیب‌شان شده و همچنین با هدف حفظ پرستیژ بین‌المللی خود، ملاحظاتی درباره نحوه اعمال تغییرات از سوی ایالات متحده دارند، بنابراین «جداسازی اروپا از آمریکا» بزرگ‌ترین خطای راهبردی و محاسباتی ممکن در قبال برجام و تحولات مربوط به آن محسوب می‌شود.
سه- بدیهی است مطابق استدلالات شکل گرفته، تروئیکای اروپایی اساسا در جایگاهی قرار ندارد که خود را در کسوت یک «میانجی» در چالش برجامی شکل‌گرفته تعریف کند. با این حال هر گونه همراهی این کشورها با «دولت سرکش» دونالد ترامپ، آنها را نیز دولتی سرکش در این معادله تعریف خواهد کرد. به عبارت شفاف‌تر، تروئیکای اروپایی حتی به صورت بالقوه نمی‌تواند نقش یک «میانجی» را در قبال تحولات برجامی اخیر ایفا کند اما این کشورها به صورت بالقوه و بالفعل می‌توانند به بازیگرانی سرکش در این معادله تبدیل شوند. باید اذعان کرد 2 کشور انگلیس و فرانسه [و حتی تا حدودی آلمان] طی ماه‌های گذشته با ارائه سیگنال‌های دوگانه و پارادوکسیکال، بخشی از بازی در زمین «دولت سرکش ترامپ» را کلید زده‌اند. این موضوعی است که نباید از دید دستگاه دیپلماسی ما پنهان بماند. از سوی دیگر، لازم است به دولت‌های اروپایی تفهیم شود هر گونه همراهی با دولت ترامپ در پروسه خروج از برجام (که با اعلام تغییر برجام رسمیت خواهد یافت)، آنها را نیز به دولت‌هایی سرکش و بی‌تعهد مانند دولت ایالات متحده آمریکا تبدیل خواهد کرد؛ موضوعی که به نظر می‌رسد هنوز بخوبی از سوی وزارت امور خارجه کشورمان خطاب به کشورهای اروپایی بیان نشده است.

تلاش اروپایی‌ها برای تحقق 4 شرط ترامپ

محمد اسماعیلی در روزنامه جوان نوشت:

1- موج جدید تحریم ایالات متحده امریکا بعد از اعلام ضرب‌الاجل 120روزه دونالد ترامپ به راه افتاده از اعمال تحریم علیه 14 شرکت حقوقی و حقیقی گرفته تا طرح تحریمی کنگره با هدف تغییر یکجانبه مفاد برجام. موج تحریمی جدید با استقبال اتحادیه اروپا و کشورهای عضو نیز روبه‌رو خواهد شد و آنطور که یوهانس هان، کمیسر سیاست همجواری و گسترش اتحادیه اروپا، تأکید می‌کند که این اتحادیه به دقت مشغول ارزیابی بیانیه ترامپ درباره برجام می‌باشد و فایننشال‌تایمز گزارش داده که مذاکرات محرمانه میان ایران و اروپا بر سر پرونده موشکی کشورمان در جریان است، باید توقع داشت که در 120 روز آتی اروپایی‌ها تمام فعالیت‌های خود را برای تحقق شروط چهارگانه ترامپ متمرکز کنند. موج جدید تحریمی با اهداف مهمی طی 120روز آینده گستره بیشتری به خود گرفت که از مهم‌ترین آن «گرفتن تضمین مکتوب محرمانه از تیم ایرانی جهت رعایت حدود چهار شرط ترامپ» است، بدین معنا که با واسطه‌گری اروپا و آغاز مذاکرات محرمانه میان اروپا – ایران، طرف ایرانی چهار شرط ترامپ را ولو «در حد پذیرش یک توافق محرمانه» پذیرفته تا پس از پایان 120 روز برجام حفظ شود.

«ارائه تضمین کافی برای رعایت حدود عرفی شروط چهارگانه» در شرایطی اتفاق خواهد افتاد که سیگنال‌های تیم مذاکره‌کننده کشورمان بی ارتباط با تشدید فشارهای غربی علیه ایران نیست. رئیس‌جمهور، وزیر امور خارجه و معاون وزیر خارجه کشورمان بعد از ضرب‌الاجل120روزه ترامپ همانند29ماه قبل از آن، دائماً از موفق بودن الگوی برجام سخن به میان آورده و تأکید می‌کنند که اهداف ایران از برجام در تمام سطوح رنگ تحقق به خود گرفته است!

عباس عراقچی در آخرین موضع‌گیری خود بیان می‌کند:«… برجام تمام موانعی را که باید از سر راه اقتصاد برمی داشت‌، برداشته است… موانعی که برجام قرار بود بردارد کاملاً برداشته شده و حتی یک مثال هم وجود ندارد که برجام قرار بوده است تحریم یا مانعی را بردارد و برنداشته است.» رئیس‌جمهور محترم کشورمان نیز پیش از این گفته بود: «منافع ما از برجام غیرقابل بازگشت است و 10 ترامپ هم نمی‌تواند مانع این منافع شود.»

در حالی به گفته کارشناسان از جمله دولتمردان کنونی (به عنوان نمونه رئیس بانک مرکزی) برجام کمترین گشایشی در روابط اقتصادی – تجاری – بانکی ایران ایجاد نکرده است که سیاستمداران ارشد دولت ترامپ برجام را سندی فاجعه‌آمیز می‌دانند که تفاوت این دو دیدگاه آن است که امریکا با تظاهر به مفید بودن برجام برای طرف ایرانی، تلاش می‌کند اهداف مهمی مانند «معرفی کردن ایران به عنوان تهدیدی برای صلح، ثبات و امنیت فضای بین‌الملل»، «تفسیر یکجانبه از متن برجام که عبارات آن عمدتاً دو و چندپهلو است»،« توسعه تحریم‌های غیرهسته‌ای (حقوق بشری ـ تررویسم) و حفظ سایه تحریم بر سر ایران»، «معرفی کردن ایران به عنوان ناقض روح برجام» و ‌«تحمیل «مذاکرات مجدد برجامی» به ایران»را پیگیری ‌کند.

2- در حالی دولتمردان امریکا از واژگانی نظیر «برجام فاجعه‌آمیز» و «برجام وحشتناک‌» استفاده می‌کنند که نباید انتظار داشت دولتمردان کشورمان مشابه چنین ادبیاتی را (که خودزنی سیاسی در داخل کشور است!) به‌کار بگیرند بلکه حداقل انتظار این است که از اظهار و ابراز رضایت از نتایج برجام خودداری کنند، ابرازی که گاه می‌تواند ذوق‌زدگی را به ذهن امریکایی‌ها متبادر کند چراکه این روش تعامل با امریکا، تأثیر قابل‌توجهی بر محاسبات امریکا درباره ایران و جهت «اعمال فشار به ایران جهت وادار کردن به مذاکرات مجدد» داشته و در ادامه خواهد داشت.

3- هماهنگی و همپوشانی اروپا – امریکا برای توسعه تحریم‌های ضدایرانی و نقض مجدد برجام در حالی است که ایالات متحده به گفته مقامات رسمی دستگاه دیپلماسی تاکنون کمترین سطح از تعهدات خود را انجام نداده و اروپایی‌ها نیز در اجرای همه تعهدات ده گانه خود در برجام تعلل می‌کنند و چنین روندی کماکان در 120روز آتی ادامه خواهد داشت.

دولت‌، وزارت خارجه‌، مجلس شورای اسلامی و کمیته نظارت بر برجام‌، همانند 30 ماهی که از روز امضای برجام گذشته هیچ «طرح مناسبی‌» برای مقابله با اقدامات امریکا که عمدتاً نقض صریح متن و روح برجام است، نداشته و اعضای آن رویکردی را در پیش گرفته‌اند که تنها به تنگ‌تر شدن حلقه تحریم‌های ضدایرانی خواهد انجامید و نهایتاً ایران بر اساس قرائت موسع امریکا از مفاد قطعنامه 2231 هزینه‌های برجامی جدیدی را متحمل و در بعد دیگر تحت عناوین متفاوتی مانند حقوق بشر و تروریسم ذیل فصل هفتم منشور قرار خواهند گرفت.

4- نیکی هیلی در جلسه پنج‌شنبه شب شورای امنیت – منع گسترش تسلیحات کشتار جمعی می‌گوید: «زمانی که شورای امنیت قطعنامه ۲۲۳۱ را تصویب کرد، مجموعه‌ای از ممنوعیت‌ها بر رفتار ایران را حفظ کرد. رژیم ایران بارها این ممنوعیت را نقض کرده و با این کار نشان داده است که ارزش اعتماد و اطمینان ما را ندارد.»

کشورهایی مانند انگلیس و فرانسه نیز بارها شبیه این موضع را که ایران قطعنامه2231 را نقض کرده، اتخاذ کرده‌اند و این همپوشانی نشان می‌دهد که تقلیل و تصغیر روح برجام به «ایجاد صلح و ثبات منطقه‌ای و جهانی» همچنان هدف اصلی امریکا -اروپا است؛ هدفی که نخست منجر به فرافکنی از اهداف اصلی توافق هسته‌ای مانند «برداشته شدن تحریم‌های ضدایرانی» می‌باشد، عدم اجرای تعهدات امریکایی و نقض متن – روح برجام را توجیه و ایران را همچنان الگوی تخریب صلح و ثبات منطقه‌ای معرفی می‌کند تا تحریم‌های آینده به بهانه تروریسم و حقوق بشر مقدمه‌سازی مناسبی پیدا کند.

خاطره جمعی از پلاسکو

احمد مسجدجامعی در روزنامه ایران نوشت:
پلاسکو تنها یک ساختمان خراب نیست بلکه بیشتر بیان‌کننده یک ساختار خراب است. از بلندترین ساختمان خاورمیانه در سال 41 تا فرو ریختن فاجعه‌بار آن در سال 95 و حتی تا امروز، نمادی از نواقص ساختاری است که همچنان باقی است.
پلاسکو در زمان ساخته شدن قواعد شهر و شهرسازی را رعایت نکرد و صد درصد مساحت 4 هزار و 300 متری زمین را زیر ساخت برد و تا ارتفاع 42 متری بالا رفت و 29 هزار متر زیربنا داشت که هیچ مناسبتی با مجموعه مقررات و مقتضیات و محیط پیرامونی نداشت و تنها ساختمان شهر بود که از چهار سو پنجره داشت و حریم و ساختمان‌های اطراف را ندیده می‌گرفت و در طول سالیان هم کسی خود را موظف به بازسازی و تعمیر آن ندانست.
پلاسکو در قلب یکی از نقاط تاریخی فرهنگی و پرجمعیت تهران قرار گرفته است. همسایگان او چند بنای ارزشمند فرهنگی هستند. از جمله مسجد هدایت با سردر زیبای آن که پیش‌ترها تکیه رضا قلی‌خان هدایت‌الله باشی و آرامگاه خانوادگی آنها بود و بعدها پایگاه مبارزاتی آیت‌الله طالقانی شد. در ضلع شرقی مسجد کوچه‌ای بن‌بست قرار دارد، در انتهای آن سینمایی در سال‌های پیش از انقلاب دایر بود که فیلم‌های سطح پایین نمایش می‌داد. این همجواری طبع یک نفر خوش ذوق را تشویق کرده بود تا این بیت را بر تابلوی دیوار بیرونی مسجد بیاویزد «متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست/ گروهی این گروهی آن پسندند.» از دیگر بناهای فاخر کلیسای ژاندارک با معماری منحصر به فرد معمار فرانسوی آندره ژولی است که در اختیار خواهران راهبه قرار دارد، مدرسه هدایت (ژاندارک) نیز که می‌گویند با توجه به تجربه جنگ جهانی آنچنان مقاوم ساخته شده تا برای مقاومت در برابر بمباران‌های هوایی تاب‌آور باشد و در عین حال سبک است، بنای سقف‌ها نیز آجر چینی ایرانی است، در بازدیدی که در تهرانگردی از این مدرسه داشتم، پلاک سربی اموال کتابخانه سال 1312 را نشان می‌داد، جبهه شمالی ساختمان مدرسه هدایت پر از درختان سرو و کاج بود و یکی از فارغ‌التحصیلان مدرسه در اوایل دهه 80 می‌گفت به قدری طوطی، مرغ مینا و سایر پرندگان در اینجا زیاد بود که یکی از راه‌های درآمد مستخدم مدرسه، شکار پرندگان و فروش آنها بود. او می‌گفت بالای نماز خانه مدرسه که از سمت کوچه ژاندارک و بالای در ورودی است، قفسی بزرگ گذاشته بودند و پرندگان در آن گرفتار می‌شدند. از معلمان شاخص این مدرسه داریوش فروهر بود که تا چند سال پیش محل تدریس او را با نام نگه می‌داشتند. در آن سو مجموعه مشیرالدوله پیرنیا، صدراعظم و مؤلف کتاب گرانقدر «ایران باستان» را داریم که هنوز به‌ عنوان کتاب مرجع مورد توجه است. خانه پیرنیا علاوه بر معماری بی‌نظیر، محل تدوین پیش‌نویس قانون اساسی مشروطیت بوده است. آن بنا نسبت به خانه صدراعظم خیلی بی‌ارائه و کم تزئین بود و یکی از آثارشاخص دوره انتقال است که شکل بیرونی و اندرونی و حریم‌ها را در فضای کوشک مانندی رعایت کرده است. مشیرالدوله آنجا را وقف امور پزشکی کرد.

به هر حال پلاسکو در منطقه 12 تهران و در محدوده بافت شهری ارزشمند و تاریخی منحصر به فرد و بین خیابان‌های جمهوری، لاله‌زار، فردوسی و منوچهری است و لازم است که علاوه بر ضوابط عمومی شهرسازی، ضوابط خاص حفاظت بافت تاریخی، فرهنگی نیز در آن لحاظ شود و سازگاری عمومی با سیما و منظر بناهای ارزشمند بجا مانده داشته باشد. از سوی دیگر فاجعه فرو ریختن این ساختمان آن را تبدیل به نمادی از رشادت و ازخودگذشتگی آتش‌نشانان شهر ما کرده است که توقع بجایی است اگر در طراحی جدید، این ققنوس‌ها، نمودی عینی نیز بیابند و حافظ خاطره جمعی شهر و شهروندان باشد.
پلاسکو پس از بازار بزرگ تهران، مهم‌ترین بورس توزیع پوشاک در کشور بود و مستقیم یا با واسطه هزاران نفراز این طریق زندگی می‌کردند. با آتش گرفتن پلاسکو، به واقع اقتصاد عرضه پوشاک آسیبی جدی دید و صدها واحد صنفی مستقر در ساختمان از میان رفتند. توجه ویژه به حقوق مالکانه این مراکز از مهم‌ترین دغدغه‌هایی است که باید آن را در نظر داشت.

پروژه‌های شهری نیاز است تا امکان سنجی شود و برای آن پیوست‌های فرهنگی، اجتماعی، زیست محیطی، پدافند غیرعامل و مدیریت بحران تهیه شود. ساختمان جدید باید به گونه‌ای طراحی و بنا شود که نماد پایبندی به قوانین و مقررات شهرسازی، رعایت حقوق فرهنگی و اجتماعی بناهای ارزشمند و احترام به حقوق شهروندی باشد. عناصری که تاکنون برشمردیم، برخی از آنهایی است که مقبولیت اجتماعی بازسازی چنین بناهایی را تشکیل می‌دهد و این جدای از مقبولیت فنی است که به همان درجه اهمیت دارد.
حقوق طرف‌های مختلف از عمومی و خصوصی از جمله شهروندان، ذینفعان و مالکان و مدیریت شهری در چنین دوگانه‌ای تضمین خواهد شد. به هر حال پلاسکو را می‌توان محصول ناهمگرایی و ناهمزمانی و نمادی از معماری مدرن دانست و می‌توان با نگاهی نو، همنشینی گذشته و آینده را با اصالت و خلاقیت متبلور نمود و از دل آن آتش، ققنوسی را بیرون کشید.

تهدید ترامپ جدی است؟

فریدون مجلسی در شرق نوشت:

باید دید آیا در ماه‌ها و بلکه سال‌های گذشته در سیاست و رفتارهای خارجی ایران تفاوت مهمی رخ داده است که ترامپ حلقه محاصره علیه کشورمان را تنگ‌تر و تهدید به تمدیدنکردن تعلیق تحریم‌ها را مدام بر زبان می‌آورد؟ درواقع از زمانی که مذاکرات ١+٥ آغاز و منجر به امضای برجام و تصویب قطع‌نامه شورای امنیت درباره تعلیق تحرم‌ها شد، نه‌تنها رفتار بین‌المللی ایران تغییری نکرده، بلکه از همیشه حرفه‌ای‌تر و عقلانی‌تر هم شده است. مخالفان امضا و اجرای برجام در داخل ایران هم سخنانی گفته‌اند و هم کارهایی کرده‌اند که جنبه فرعی داشته و بیشتر برای مصرف داخلی بوده و نمی‌تواند بهانه‌ای برای لغو تعهدی بین‌المللی مانند برجام تلقی شود. پس دلیل نمایش تبلیغاتی ترامپ و گروه او و متحدان خارجی ایالات متحده چیست که علنا دم از تغییر نظام و کشاندن جنگ به داخل ایران می‌زنند؟ جان بولتون، نماینده افراطی آمریکا در سازمان ملل در زمان بوش پسر و عضوی از گروه نئوکان‌ها، به‌تازگی گفته نباید اجازه داد جمهوری اسلامی چهلمین سال خود را پشت سر بگذارد! چنین تبلیغات و سخنان غیردیپلماتیکی ارتباط مستقیمی به برجام ندارد. مگر آمریکا تاکنون در اجرای برجام و رفع تحریم‌های خود چه اقدامی کرده و کدام تحریم را لغو کرده است که بخواهد فراتر از آن برود؟ اما این سخنان نشان از این دارد که مسئله یک قدم فراتر و جدی‌تر از روند گذشته است.

می‌دانیم دلیل اصلی شدت عمل و برقراری تحریم‌ها علیه ایران تکرار و تأکید بر شعار لزوم محو اسرائیل در زمان احمدی نژاد و نمایش‌های تحریک‌آمیز در این زمینه بود که بهانه‌ای برای تشدید برنامه «ایران‌هراسی» و لابی اسرائیل در کنگره آمریکا شد. این بهانه در شعارهای ترامپ هم دنبال شد و به پیروزی او کمک کرد. عربستان نیز با پشتوانه مالی کلان و تزلزل درونی و سیاسی خاندان حاکم، که نیاز به کسب حمایت خارجی و انحراف افکار عمومی داخلی در مقابل دشمنی خارجی دارد، نخست با منسجم‌کردن برخی کشورهای اسلامی کوشید علاوه بر ایجاد درگیری‌های فرقه‌ای در پاکستان و افغانستان، با تدارک جنگ بزرگ و سریع داعش در عراق و سوریه، برای خود حیثیتی فاتحانه کسب کند. این امر خصوصاً دوران اقتدار ولیعهد جوان و جویای نام آن کشور که موجب گسترش تروریسم در سطح جهانی شد، نگرانی و مخالفت و دخالت روسیه، غرب و ایران را نیز درپی داشت و عربستان را که در همه آن جبهه‌ها شکست خورد، به دخالت مستقیم در جنگ با یمن واداشت. نحوه تبلیغات و یارگیری و هیجان آغازین اتاق جنگ عربستان که مانند کاریکاتوری از تبلیغات جنگ آمریکا و عراق بود، از تصور پیروزی چندروزه خبر می‌داد. یمن فقیر و ویران چیزی برای باختن ندارد. اکنون با گذشت دو سال از آن جنگ، عربستان در گرداب استیصال و هزینه گزاف گرفتار شده است و با کیش‌دادن بحران به‌سوی ایران می‌کوشد دست‌آویز دیگری برای بقای خود بیابد. اسرائیل نیز سرمست از جنگ‌های ویرانگر و پرهزینه در میان دشمنانش، می‌کوشد از تضعیف هرچه بیشتر آنان بهره‌مند شود و با وجود آنکه مقامات رسمی ایرانی بارها تأکید کرده‌اند «ایران در جنگ با هیچ کشوری پیش‌قدم نخواهد شد»، می‌کوشد با به‌راه‌انداختن جنگ شاید موجب تضعیف ایران و آسیب‌رساندن به دشمن خود شود. با اینکه اخیرا در محافل سیاسی و حتی در مراکز اقتدار یهودیان آمریکا نشانه‌های جدی نارضایتی از حمایت‌های پرهزینه آن کشور از سیاست‌های ماجراجویانه اسرائیل آغاز شده است اما با وجود تشدید خصومت‌ها، بزرگ‌کردن برخی شعارها در ایران که موجب تشدید ایران‌هراسی می‌شود، اجازه نمی‌دهد لابیگری در کنگره آمریکا بتواند در رفع بحران کنونی کمک کند. ترامپ نشان داده با کنارگذاشتن هرگونه رودربایستی در ابراز علنی تمایلات نژادپرستانه و افراطی و پوپولیستی خود که معمولاً از حمایت توده‌های سطوح فرهنگی پایین‌تر نیز برخوردار می‌شود، برنامه‌های اعلام‌شده را اجرا می‌کند. سخت‌گیری در صدور روادید، دیوارکشی مرزی، مقابله با هزینه‌های بین‌المللی دفاعی و فرهنگی که منجر به قطع همکاری با یونسکو شد و همین چند روز پیش موضوع قطع کمک‌های سالانه به ترکیه و مصر و پاکستان را مطرح و دستور لغو پرداخت کمک به برنامه آموزشی ملل متحد برای فلسطینیان را صادر کرد. اما اقدام شتابزده او در اعلام انتقال سفارتخانه آمریکا به قدس با واکنش یکپارچه کشورهای اسلامی در اجلاس فوق‌العاده سران کنفرانس اسلامی در استانبول منجر شد که اعلامیه نهایی آن می‌تواند پوشش مناسبی در اتخاذ راهبردی جمعی برای ایران باشد تا در قالبی جمعی و سازگار با موازین حقوق بین‌الملل و حمایت از وادارکردن اسرائیل به تن‌دادن به قطع‌نامه‌های ملل متحد، مقابله با شهرک‌سازی اسرائیل و پذیرش استقلال فلسطین با مرکزیت قدس و البته غرامات و جبران خسارات بتواند سلاح ایران‌هراسی را بی‌اثر کند. چنین سیاستی از حمایت اروپا، روسیه و کشورهای منطقه برخوردار خواهد بود.

نسبت تدبیربه تغییر

محمدعلی وکیلی در روزنامه ابتکار نوشت:

جامعه ایران یک جامعه تحول‌خواه شده است. تحول‌خواهی و تغییرطلبی می‌تواند یک فرصت به حساب آید. اگر این تغییرطلبی منجر به اصلاح و ارتقاء کارکردِ نهادها شود، حتما فرصت است.
بدیهی ست که برای این امر، اول باید تغییرطلبی فهم و به رسمیت شناخته شود. جامعه‌ای که فرصت صندوق رای را دارد، می‌تواند تحول‌خواهی را به فرصت تبدیل کند. مکانیزم صندوق رای، بهترین روش جهت به رسمیت شناختن تغییرخواهیِ جامعه است. یکی از مشکلات ما در اعتراضات اخیر، عدم انعطاف در مقابل مطالبات جامعه بود. اساسا نهادهای اجتماعی ما هم‌پای تغییرات اجتماعی، متحول نشده‌اند و بسیاری از این نهادها، دیگر توان احصاء نیازهای جامعه را ندارند. به همین سبب در همان زمان، از بحران کارکردی این نهادها سخن گفتیم و آن را مهم‌ترین عامل در انباشت نارضایتی مردم برشمردیم. در واقع، عدم کارآمدی نهادها، منجر به تولید و انباشت مسائل عدیده اجتماعی می‌شود. در کشور ما اما، علاوه بر این، عدم فهم درست منشا این مسائل و عدم پاسخ‌گویی و نقدپذیری باعث شده است که هر مساله‌ای بتواند به راحتی تبدیل به بحران شود. بحران اعتراضات اخیر، در واقع انباشت مسائلِ حل و هضم نشده‌ای است که سالیان سال بر دست جامعه غمباد کرده است. اینکه هیچ نهاد رسمی نمی‌توانست خود را پاسخ‌گوی این اعتراضات بداند به همین سبب بود؛ آنان توان هضم این مطالبات را دیگر نداشتند.
اکثر معترضان اخیر، متولدین دهه هفتاد و حتی هشتاد بودند. مطالبات نسل جدید، تفاوت ماهوی با نسل های پیش از خود پیدا کرده است.

مقابل مطالبات معترضان، اکثر نهادها شوکه شدند چراکه اساسا مکانیزم فهم و حل آن را نداشتند. از همین روی، بسیاری علاقه داشتند مطالبات مردم را گزینش کنند و بعضی از مطالبات را خوب بدانند و پاره ای را بد! و یا اساسا حرف در دهن مردم بگذارند! این یعنی، تغییرطلبی مردم را به قدری دیر فهمیدیم و تدبیر نورزیدیم که اکنون توان شنیدن آن‌ها هم را نداریم. نهادهای ما اگر ظرفیت فهم این تحول‌خواهی ها و تغییرطلبی‌ها را داشت و این مطالبات را می‌شنید، هیچ‌گاه نیاز نبود این مطالبات در کف خیابان جار زده شود. تغییر، تدبیر به‌موقع می‌خواهد. بهترین راه تدبیر و اعمال تحول‌خواهی جامعه، صندوق رای است. حکومت‌ها صندوق‌ها را جلوی ملت می‌گذارند که حاجت به کف خیابان کم شود. وقتی ظرفیت اعمال تغییرات از طریق صندوق رای کم باشد و مطالبات بر زمین مانده نیز زیاد باشد، جان جامعه به لب می‌رسد و باز به کف خیابان می‌آید.
در جامعه زنده‌ای که صندوق رای منشا قدرت است، تغییرطلبی یک فرصت برای بهبود کارآمدی و پاسخگویی است؛ مشروط به آنکه بین تدبیر و تغییر فاصله نیفتد. و تدبیرِ صندوق رای، توان اعمالِ تغییر را داشته باشد. اگر تدبیر از تغییر فاصله پیداکند و با تاخیر باشد آن وقت تغییرخواهی منشایاس و عدم پاسخگویی و ‌ناکارآمدی ومقدمه آشوب و تغییرناپذیری حکومت به‌حساب می‌آید فریادی که امروز بایدشنیده شوداگربه فردا واگذارشودخسارت بارخواهدشد بدیهی است که حل مطالبات مردم زمانبرمی باشد ولی رفتارمسئولان بایدبه گونه ای باشدکه اولاامیدآفرین ‌ثانیا همراه صداقت خواهدبود.

قدرشناسی از پویش ”خبر خوب“

دکتر حامد حاجی‌حیدری در رسالت نوشت:
قضیه: دو دهه است که «منش روزنامه‌نگاری» به فرهنگ حاکم بر کلان‌شهرهای ما تبدیل شده است، و اندوه ناشی از «منفی‌بافی» و «سیاه‌نمایی» احوال ما، حسی از ناتوانی و بی‌امیدی را بر گروه‌های مهمی از اقشار متوسط شهری مسلط ساخته است. منش روزنامه‌نگاری، در جستجوی خواننده است، و فرض‌هایی را در مورد «ارزش خبری» در ذهن می‌پرورد که با فاجعه یکی است. انگار تا خبر از «فاجعه» ندهید، کسی خبر شما را نمی‌خواند. از همان ابتدا، اغلب، روشنفکران و فعالان سیاسی اصلاح‌طلب که بنیان‌گذاران «منش روزنامه‌نگاری» بودند، در ارتباطات خود، به احساسات مردم دقت کافی نمی‌ورزیدند و «سیاه‌نمایی» را تا حد «بی‌امیدی» شور می‌کردند. آن‌ها مدام مدعی «افشاگری حقیقت» بوده‌اند، و به استناد «افشای حقیقت» از سه مقوله مهم دیگر، یعنی «بیان احساسات» و «مراعات اخلاقیات» و «قدرشناسی از سنت‌ها» غفلت یا تغافل ورزیده‌اند؛ آن‌ها مدعی «حقیقتی» بودند و هستند که زمانی دوشادوش «سروش» باور داشتند که قرائت شخصی از «حقیقت» است نه «حقیقت» آن طور که واقعاً هست. جداً اگر روشنفکری اصلاح‌طلب به تبعیت از «سروش» معتقد است که «حقیقت»، نسبی و منسوب به قرائت خاص است، چرا تا این اندازه قصد تعمیم و اعمال مجدانه آن بر سایرین را دارد؟ و چرا می‌کوشد تا سیطره آن را بر «احساسات» و «اخلاق» و «سنت‌ها»ی مردم تضمین کند؟ وقت آن است که روشنفکران و فعالان سیاسی اصلاح‌طلب که ید طولایی در «عبور کردن از… یه چیزی» دارند، از این تناقض درونی خودشان هم عبور کنند، و تکلیف خود را با مقوله «حقیقت» و «خلق و خوی جامع انسانی» روشن نمایند. «حقیقت‌گویی قرائت‌محور سیاه‌نما»ی آن‌ها منجر به شکل‌گیری یک قشر متوسط شهری افسرده شده است، تا حدی که مصرف قرص‌های ضدافسردگی در میان این قشر متوسط روشنفکرزده، بسیار بیش از شمار اشک‌های سنتی‌های بالنسبه فقیرتری است که پیوسته در رثای بزرگان تشیع می‌گریند و برای زندگی حق‌طلبانه «به وجد می‌آیند». مسئله این است: باید توازنی میان «افشای حقیقت»، «بیان احساسات»، «مراعات اخلاقیات»، و «قدرشناسی از سنت‌ها» وجود داشته باشد.

کاوش در قضیه: یک وجه مهم اهتمام اخیر موسوم به «پویش خبر خوب» همین است؛ باید به دو دهه منفی‌بافی گسترده روشنفکری در مورد ایرانی و تاریخ ایرانی خاتمه داده شود، و «نقادی مثبت» احیاء گردد. نقد و ارزیابی عیبی ندارد. روزنامه‌نگار و مصلح اجتماعی، وظیفه دارد به «نقد» کردن به معنای واقعی کلمه؛ وظیفه دارد به «عیارسنجی»؛ «منتقد» که در لغت به مفهوم «عیارسنج» است، باید در یک مواجهه سازنده با مسائل اجتماع، مانند زرگر متبحری عمل کند که «قدر» زر و «قدر» مس به کار رفته در یک زیور را معلوم نماید و با ملاحظه هر دو وجه، قیمت بگذارد. دقت کنید؛ هم «قدر» زر را معلوم کند، هم «قدر» مس را، و شاید هم بیشتر، «قدر» زر را معلوم کند تا «قدر» مس را. «منتقد»، قیمت می‌گذارد، نه آن که کلاً از قیمت بیندازد. و پرسش این است که آیا تیپ منتقد سیاسی و فرهنگی و اجتماعی امروز که همه‌گیر گردیده، براستی «منتقد» و «عیارسنج» است؟ دیگر بس است ساختن فیلم‌هایی که به استناد نگون‌بختی دروغین و تحقیرآمیز ما، داوران خارجی را دل‌خوش کند که هنوز در خط مقدم تمدن هستند، در حالی که نیستند. دیگر بس است گفتار سیاسی که روشنفکری فرانسه و انگلستان را خوش آید و تاریخ درخشان ما را نحیف و حقیر جلوه دهد.
روشنفکر، باید در بیان ذهنیت‌های خود، احساسات مردم را و «خلق و خوی جامع انسانی» آن‌ها را ملاحظه کند و با قبول مسئولیت در قبال آن سخن بگوید. روشنفکری اصلاح‌طلب، در سال 1376، روزنامه‌نگاری اصلاح‌طلب را به عنوان نسخه شفابخش مسائل جامعه ایران معرفی کرد، ولی در واقع، اعتماد به نفس ملی را هدف گرفت.
روشنفکری اصلاح‌طلب باید بداند که دقیقاً همان چیزی را از مردم دریافت می‌دارد که به ایشان اعطا می‌کند. پس، نباید گلایه کند که مردم، مکرراً آن‌ها را پس زده‌اند، و حمایت لازم را از افکار منفی‌باف ایشان مبذول نداشته‌اند. روشنفکری اصلاح‌طلب، خود را به آب و آتش زده است، ولی در تراکم بالای دروغ هم، رأی چندانی از مردم نگرفته است؛ بله؛ یک بار در سال هفتاد و شش، مردم، روشنفکری اصلاح‌طلب را با خط امام و قانون‌گرایی معادل گرفتند، ولی پس از آن که مغز ماجرا روشن شد، رویگردانی و بی‌اعتمادی هم آغاز گردید، و از آن پس، خط روشنفکری اصلاح‌طلب، در بهترین حالت موفقیت‌های «ناپلئونی» به دست آورد؛ موفقیت‌هایی که بیش از چهار/پنج ماه تاب نیاورد و به سرعت معلوم شد که موفقیت‌ها چیزی بیش از «جنگ روانی» نبوده است، چرا که پیش‌تر گفته بودند که «ما جنگ روانی بلدیم».

توصیه‌هایی برای آینده بهتر: تحلیلگر اجتماعی، توصیه‌هایی به روشنفکران اصلاح‌طلب که نه، به همه فعالان سیاسی کشور دارد؛ این که وقتی مردم می‌دانند که ما به خود خود خود خود ایشان و به زندگی شخیص آن‌ها به عنوان یک کل یکپارچه مرکب از احساسات و اخلاقیات و سنت‌ها و عقلانیت‌ها توجه داریم، آن‌گاه، احساس ارزشمندی نسبت به ما خواهند داشت. مخاطبان به نوبه خود، این توجه ما را به فرم یک التفات اختصاصی جبران می‌کنند و به ما احترام می‌گذارند، ولی اگر ما با منفی‌بافی، مردم و ملت خود را کم‌قدر جلوه دهیم، اگر به طعنه بگوییم «اینجا ایران است و هیچ چیز سر جایش نیست»، هر چند که شاید یکی دو جوان خام و کم‌اطلاع برای ما هورا بکشند، ولی در بلندمدت همین جوانان ما را نکوهش خواهند کرد. باید به احساسات مردم توجه داشت، و تنها خود را مصروف «افشاگری حقیقت»، آن هم حقیقت موهوم سروشیستی معطوف نکرد. توصیه تحلیل‌گر اجتماعی، برای یک فعالیت سیاسی موفق این است که «مردمی باشید». طوری در مورد جامعه سخن نگویید که انگار خودتان از دماغ فیل افتاده‌اید؛ شما بخشی از همین مردم هستید و به سرمایه همان‌ها درس خوانده‌اید و الآن «روشنفکر» شده‌اید.
توصیه دیگر این است که «فروتن باشید»؛ متفکران و سیاستمداران بزرگ و الهام‌بخش می‌دانند که نباید خود را بهتر از سایرین بداند. چه کسی فرجام امور را می‌داند؟ پس بهتر است از برج عاج پایین بیاییم و ارزش‌های مردم را کشف و اقتباس کنیم. هر کس ارزش خاص خودش را دارد و مهارت‌های ارزشمند زندگی، در میان مردم توزیع شده است. متفکران و سیاستمداران بزرگ، طوری مرتبه و موضع خودشان را آمیخته با مردم تعیین می‌کنند که اگر روزی زندگی را ترک گویند، مفهوم تاریخی حضور آن‌ها، استمرار اجتماعی ایشان یا همان «باقیات الصالحات» را تضمین کند. حکیمان و مصلحان اجتماعی بزرگ، میلی به آن ندارند که جامعه وابسته و طفیلی آن‌ها باشد، و از این رو مدام برتری خود را گوشزد نمی‌کنند، و به این ترتیب، نیرومندی را در ملت افزایش می‌دهند.

توصیه دیگر برای تبدیل شدن به یک مصلح اجتماعی مثبت و مؤثر این است که «ساده و بی‌تکلف باشید». برای این که یک مصلح اجتماعی بزرگ شوید از سخن گفتن و ارتباط گرفتن با مردم، به نحوی که از شیوه درک و استنباط آن‌ها بسیار متفاوت باشد، پرهیز کنید و در عوض، در همان کانال ارتباطی، فعالیت کنید که مورد اقبال متوسط مردم است. این رویکرد تا حدی، شما را به هر یک از نفوس مردم نزدیک می‌کند و تأثیرگذاری‌های مثبت دوجانبه را فعال می‌سازد. وانگهی، وقتی با مردم صحبت می‌کنید، احترام خود را حتی به کسانی که مورد انتقاد شما هستند نشان دهید. این کار به نوبه خود، احترام دیگران را نسبت به شما جلب خواهد کرد.
نهایتاً، توصیه آن است که «به ملت باور داشته باشید»؛ خیلی تلاش نکنید که مردم شما را باور بیابند؛ در عوض، کاری کنید که مردم نسبت به «سنت‌ها و رویه‌های درست و ارزشمند» یا همان «ملت» اتکال داشته باشند. باید «از کیان ملت حمایت کنید». مصلحان اجتماعی مؤثر، می‌دانند که آن‌ها برای «مطرح کردن خود» به قیمت از کار انداختن «ظرفیت‌ها» و «اعتماد به نفس‌ها» نیامده‌اند. همه تلاش‌ها برای آن است که «ظرفیت»های موفقیت در «ملت» تقویت شوند، و اگر بیان آن‌چه حقیقت می‌پنداریم، «ملت» را سرد کند، چه فایده‌ای در این دلسردی‌ها می‌تواند وجود داشته باشد؟ مصلحان اجتماعی نابغه و الگویی، با شعف و گرمی، معمولی‌ترین کارها را دوشادوش مردم انجام می‌دهند، تا با پیدا کردن ظرفیت‌های بهبود در هر موقعیتی آن را تقویت کنند. برای این مصلحان مهم است که مستمراً در میان مردم باشند تا بتوانند «ظرفیت»ها را بموقع شناسایی و شکوفا نمایند. این است راه درست (توأم با اقتباس‌های آزاد از مایک میکالوویچ).