چهارشنبه , ۱۸ مهر ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » سرمقاله روزنامه ها

سرمقاله روزنامه ها

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

********

در کدام موضعیم /تک یا پاتک؟!

حسین شمسیان در کیهان نوشت:
سخنان روز گذشته رهبر معظم انقلاب-همچون همیشه- از جهات مختلف حائز اهمیت و قابل توجه بود آن هم در شرایطی که برخی تصور می‌کردند حوادث روزهای اخیر کشور را در موضع بدی قرار داده و ممکن است اتفاقات بدی بیفتد! اما نگاه رهبر معظم انقلاب،کاملا خالی از نگرانی و مالامال از امید به آینده بود و در عین تذکر درباره مشکلات مردم، فلش ماجرا را دقیقا به سوی کانون اصلی فتنه یعنی دشمنان دیرینه انقلاب بردند. اما بخشی در سخنان ایشان بود که خاص بود و کوبنده. ایشان در واکنش به رفتار احمقانه آمریکایی‌ها در حوادث اخیر ریشه‌ تمام دشمنی‌ها و توطئه‌های ضد ملت ایران را «انقلاب اسلامی» دانستند و فرمودند: «تمام حرکات ناکام دشمن در این چهل سال، در واقع «پاتک» به انقلاب است، زیرا انقلاب حضور سیاسی دشمن را ریشه‌کن کرد… می‌گویند حکومت ایران از قدرت آمریکا هراس دارد؛ در پاسخ می‌گوییم اگر ما از شما هراس داشتیم، چگونه در دهه‌ پنجاه شما را از ایران بیرون ریختیم و در دهه نود نیز شما را از کل منطقه بیرون راندیم.»
«پاتک» اقدام برای دفع یک «تک» یا حمله است. یعنی پس از آنکه فرد یا جبهه‌ای مورد حمله قرار گرفت و از دست خارج شد،برای بدست آوردن آن«پاتک» شکل می‌گیرد. وضعیتی که رهبر انقلاب، آمریکایی‌ها را در آن موضع تصویر نمودند. ممکن است برخی این سخنان را رجز جنگی در آوردگاه نبرد تلقی کنند و نه تنها آن را جایز، بلکه واجب هم بدانند ولی در دلشان باوری بالاتر از رجز نقش نبندد و با خود بگویند: «ما کدام حمله را به آمریکا کردیم و کدام موضع را از آنها گرفتیم که حالا آنها در وضعیت انفعال و پاتک قرار دارند»؟ باور رجز بودن این سخنان، قطعا نادرست است و برای شرح نادرستی آن و پاسخ به سؤال مفروض، نیازمند مقدماتی هستیم. بخوانید:

۱- بهمن ماه سال قبل بود که نشریه اینترنتی آمریکایی«امریکن اینترست» در گزارشی اعلام کرد ایران هفتمین کشور قدرتمند جهان است. در این گزارش آمریکا، چین، ژاپن، روسیه، آلمان و هند در رده‌های اول تا ششم قرار داشتند و ایران بعد از این کشورها در رده هفتم قدرتمندترین کشورهای جهان در سال 2017 قرار داشت. آن گزارش در بخشی از توضیح مربوط به جایگاه ایران نوشته بود: «جنگ‌های نیابتی میان عربستان و ایران همچنان ادامه دارد و با ورود به سال جدید میلادی(2017) ایران در مقایسه با عربستان پیشتاز است. هرچند عربستان همچنان یک قدرت به حساب می‌آید؛ اما در 12 سال گذشته، این ایران است که پیاپی گوی سبقت را از عربستان ربوده است.» این نشریه آمریکایی اذعان کرد: «ایران نقش بسیار سازنده‌ای در بازپس‌گیری حلب از دست تروریست‌های داعش داشت و در جبهه زمینی عراق نیز ایران پیروز واقعی است. نیروهای انصارالله تحت حمایت ایران نیز مقابل عربستان ایستادگی کرده‌اند. این مسائل نشان می‌دهد قدرت ایران برای تاثیرگذاری در تحولات منطقه‌ای به بیش از هر زمان دیگری رسیده است.»
۲- یک هفته قبل بود که «مایک پمپئو» رئیس‌ سازمان سیا در گفت‌وگو با شبکه «MSNBC» اعترافات جالب توجهی را به زبان آورد. او گفت: «نفوذ ایران در منطقه در مقایسه با ۷ سال گذشته (2010 میلادی/ 1389 شمسی) بسیار بیشتر شده است. امروز، این کشور نفوذ بسیار زیادی دارد، نفوذی که فراتر از نفوذ آنها در ۶ یا 7 سال گذشته است. ایران در همه‌جای خاورمیانه حضور دارد.»
البته این سخنان بسیار مهم- که گویای عمق نگرانی آنها از اقتدار روزافزون ایران است- نخستین بار نیست که از زبان او بیان می‌شود. تابستان امسال، پمپئو در اندیشکده آمریکایی «اتحاد اطلاعات و امنیت ملی» سخنرانی کرد. در آنجا بود که رئیس‌ سیا، ایران را «چالش بلندمدت ایران» برای آمریکا دانست و صراحتا گفت: «در ایران، ما با یک دشمنی مواجه هستیم که در حال جولان دادن است. برخلاف داعش، جمهوری اسلامی ایران یک دولت ملت قدرتمند است که بزرگترین حامی دولتی تروریسم در جهان است»! رئیس‌سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در همین سخنرانی به قدرت جمهوری اسلامی ایران اذعان کرد و گفت: « وقتی شما به آنچه در سوریه، یمن و عراق می‌گذرد نگاه می‌کنید، می‌بینید که توان و تاثیر و نفوذ(ایران) به طرز قابل ملاحظه‌ای طی سال‌های اخیر گسترش یافته است… تهران مشخصا آرزوی تبدیل شدن به قدرت هژمونیک منطقه را دارد… و این بزرگترین چالش بلندمدت ما در خاورمیانه است».
ماجرای تحقیر او و در اصل آمریکا را در نامه‌نگاری به سردار سلیمانی را هم که حتما به خاطر دارید. آن هنگام که او در یک سخنرانی رسمی اعلام کرد برای حفظ جان سربازان آمریکایی، به ژنرال سلیمانی نامه نوشتم اما او حتی نامه را باز نکرد!
اینها اقاریر و اعترافات صریح عالی‌ترین مقام امنیتی آمریکاست که با وجود سوابق طولانی وی، نمی‌توان در دقت و درستی آن تردید کرد، مگر آنکه وی را نقاشی بدانیم که‌اشتباها سر از «سی آی ای» در آورده است!
۳- این نمونه‌ها، و دهها نمونه عینی دیگر همچون زمینگیر کردن ماشین جنگ‌های نیابتی آمریکا در منطقه، موفقیت در خودکفایی و رشد علمی در موضوعات گوناگون،تبلیغ و صدور انقلاب اسلامی به عنوان نسخه‌ای نجات‌بخش و آرمانی مقدس به مستضعفان جهان و…، تنها و تنها بخشی از تصویری است که به واقع از ایران در چشم جهانیان نقش بسته و هیچکدام هم سفارش کیهان یا هیچ مجموعه دیگر حامی انقلاب اسلامی نیست. موضوع تا آن حد واضح و بدیهی و البته نگران‌کننده برای دشمنانمان است که نتوانسته‌اند آن را به هیچ وجه سانسور یا انکار کنند. این واقعیت‌های لذت‌بخش البته درحالی است که معضلات تلخ و قابل توجهی در زندگی مردم وجود دارد. معضلات معیشتی که رهبر انقلاب بارها و بارها برای رفع آنها به مسئولان مختلف تذکر داده‌اند و متاسفانه همچنان باقی است. معنی دیگر این حرف این است که اگر به آن سخنان – مثلا در حوزه اقتصاد مقاومتی یا فاصله گرفتن از خام‌فروشی نفت – عمل شده بود، حالا در جایگاهی به مراتب بالاتر بودیم و میزان رضایتمندی مردم، رشد شگفت‌انگیزی کرده بود.
این موقعیت، دقیقا همان موضعی است که حضرت آقا روز گذشته از آن به عنوان «تک» یاد کرده، رسما آمریکا را در موضع تدافعی و انفعال معرفی کردند. موضوعی که دیگر و با این توضیحات مختصر، نه یک رجز جنگی که یک واقعیت عینی و غیر قابل انکار است. در سایه این اقتدار واقعی است که حضرت آقا وعده تلافی رفتار احمقانه ترامپ را می‌دهند و خود آمریکایی‌ها بهتر از هرکس می‌دانند که این، وعده‌ای صادق است.
۴- همین واقعیت تلخ برای آمریکایی‌ها بود که باعث شتابزدگی بچگانه آنها شد. کاخ سفید به محض روشن شدن جرقه چند ناآرامی در چند نقطه کشور، از آنها «بوی کباب» حس کرد و شعف زده بیانیه داد و بعد از آن، مقامات سیاسی یکی پس از دیگری سخنانی حاکی از حمایت از مردم ایران(!) به زبان آوردند! خود این رفتار نشان دهنده شدت تحقیرشدگی آنها از جانب ایران است تا جایی که کوچکترین حرکتی، آنها را به واکنشی رضایتمندانه و مالامال از خوشحالی هیستریک وا می‌دارد! این خوشحالی افراطی باعث شد آمریکایی‌ها چشمشان همچون همیشه به حقیقت کور و بسته بماند و خروش میلیونی آحاد ملت را که حدود ده روز است در سراسر کشور ادامه دارد نبینند، اما چند سطل آشغال آتش گرفته را نماد ملت قهرمان(!) بدانند!
۵- البته آمریکایی‌ها در این قضیه تنها نیستند و رسانه‌های زنجیره‌ای که مدام به دروغ دم از مردم می‌زنند و ‌اشک تمساح می‌ریزند، در طول راهپیمایی‌های میلیونی مردم حاضر نشدند حتی یک عکس از این قیام ملی در دفاع از نظام بر آمده از توده‌های وفادار ایران منتشر کنند! آنها از یک سو به آمریکا پالس می‌دهند که ما هستیم و اینجا را روزنامه خودت بدان و همزمان برای اوباش و اراذلی که حتی برای مقدسات هم حرمت قائل نبودند، ‌گریبان چاک می‌کنند و پیگیر حقوق آنها به عنوان «مردم» می‌شوند! شبیه رفتاری که چند نماینده مجلس دارند و به جای پاسخگویی در برابر کوتاهی‌های غیر قابل بخشش آن، به‌دنبال آزادی آشوبگرانند و نمی‌بینند مردم، آنهایی هستند که علیرغم گله‌مند بودن از آنها و دولت، عاشقانه پای انقلابند، خون دل می‌خورند و از انقلاب دفاع می‌کنند.
۶- اما ممکن است این پرسش پیش بیاید که وقتی ما در چنین موضعی هستیم، این ناآرامی‌ها چه معنایی دارد!؟ پاسخ روشن است. نخست آنکه آنچه به عنوان آشوب و بلوا در کشور شاهد بودیم، نه پژواک صدای مردم مطالبه‌گر که ناشی از توطئه دشمنان ایران بود و ثانیا، آشوب و بلوا زمانی ممکن شد که زمینه‌ای برای نارضایتی وجود داشته باشد. چیزی که رهبر عزیز از آن به‌عنوان «زخم» یاد کردند و برای چندمین بار مسئولان را به درمان آن امر کردند. برای از بین بردن این زخم – که در زندگی برخی از مردم عمیق هم شده- باید مسئولان کمر همت ببندند و اجازه ندهند آرزوی آمریکا در ناامیدی مردم از حل مشکلات اقتصادی تحقق پیدا کند. اینکه معاون اول رئیس‌جمهور بعد از گذشت حدود 1600 روز در اختیار داشتن همه ارکان اجرایی و حتی تقنینی کشور، روز گذشته در همایش نکوداشت مرحوم هاشمی رفسنجانی با اقرار به اینکه «وضع معیشت مردم بد شده و قدرت خرید مردم کاهش پیدا کرده» فرافکنانه بگوید: «اقتصاد هنوز در ته دره است»! شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت است. عمر دولت در کشور 4 سال است نه 400 سال و این چیزی نبوده که بر کسی مخفی بوده باشد. در همین 4 سال می‌شد خیلی کارهای مفید کرد تا حالا در سال پنجم نیازی به فرافکنی و سخن از گذشته گفتن نباشد.

آمریکا در برابر مردم ما تحقیر شده و این درس بزرگی به ملل عالم است. تحمل این وضع برای آنها بسیار دشوار است و می‌کوشند به هر نحو ممکن، ما را از راهی که آمده‌ایم بازگردانند. اگر همت مسئولان در جبران مشکلات زندگی مردم تنها اندکی بیشتر شود، آمریکایی‌ها این آرزو را به گور خواهند برد.

خلأ واکنش سریع دولت در بازار

مهدی حسن زاده در خراسان نوشت:

طی یک ماه اخیر، قیمت تخم مرغ افزایش قابل توجهی یافت و براساس گزارش بانک مرکزی، قیمت این محصول در تهران به بیش از 18 هزار تومان در هر کیلو هم رسید. هرچند با واردات تخم مرغ و عرضه گسترده آن، قیمت این محصول هم اکنون به میزان قابل توجهی کاهش یافته است. با این حال بررسی دلایل افزایش قیمت این محصول و نحوه مواجهه متولیان تنظیم بازار با این اتفاق و دیگر اتفاقات مشابه در سال های گذشته نشان می دهد که تنظیم بازار به ویژه در محصولات اساسی با چالش مهمی به نام کندی در مواجهه با چالش ها دست به گریبان است. اگر به ماجرای افزایش شدید و ناگهانی قیمت برخی اقلام غذایی دیگر نظیر مرغ، گوشت قرمز، سیب زمینی و گوجه فرنگی طی سال های گذشته نگاهی بیندازیم می بینیم که قیمت برخی محصولات تحت تاثیر اتفاقی خاص با جهش ناگهانی مواجه شده و پس از مدتی با کاهش قیمت به سطح قبلی یا قیمتی بالاتر از قبل و پایین تر از قیمت افزایش یافته، به طور نسبی تثبیت شده است. بخشی از این اتفاق را باید ناشی از نرخ های تورم بالا و عوامل موثر بر افزایش نرخ تورم دانست. به عنوان مثال در سال 91 و با سرعت گرفتن روند افزایش نرخ تورم که ناشی از جهش نرخ ارز بود، قیمت برخی اقلام خوراکی افزایش بیش از 50 درصدی را نیز تجربه کرد. با این حال در سال های اخیر اتفاقاتی نظیر بیماری های دامی به ویژه در زمینه طیور موجب معدوم شدن بخش قابل توجهی از محصولات شده و در نتیجه کمبود این محصولات در بازار، جهش قیمت را رقم زده است.

اتفاقی که در ماه جاری در زمینه تخم مرغ به وقوع پیوست از این دست بود. شیوع تدریجی آنفلوآنزا و بیماری تنفسی در مرغداری ها از اواخر سال گذشته تاکنون موجب معدوم سازی30 تا 40 درصد از واحدهای مرغ تخم‌گذار شد. در حقیقت اتفاقی که نقطه شروع آن حدود یک سال پیش بود و احتمالا ابعاد آن از جهت میزان تلفات مرغ های تخم گذار طی چند ماه گذشته مشخص شده است، با واکنش دیرهنگام متولیان تنظیم بازار مواجه شد. کاملا روشن است که با شیوع این اتفاق در مبدأ تولید محصول تخم مرغ، پیش بینی این که تولید کاهش یابد و کمبود محصول به افزایش قیمت در بازار منجر شود، جزو بدیهی ترین یافته های دانش اقتصاد و عقل سلیم است. البته ممکن است تداوم معضل و چشم انداز آینده در مهار بحران روشن نباشد و حتی با گذشت چند ماه از شروع بیماری در مرغداری ها، نتوان به صورت دقیق پیش بینی کرد که میزان کاهش تولید چقدر است، اما در هر صورت واضح است که اطلاعات مربوط به کاهش تولید تخم مرغ از چند ماه پیش وجود داشت و مواجهه و تصمیم گیری در قبال این بحران امکان پذیر بود.

شاید بتوان ریشه این معضل را فقدان نیروی واکنش سریع در دستگاه اجرایی برای تنظیم بازار دانست. اکنون مهم ترین دستگاه متولی در قوه اجرایی کشور برای مدیریت بازار و اقلام اساسی، ستاد تنظیم بازار است که معمولا با ریاست معاون اول رئیس جمهور و حضور چند وزارتخانه و سازمان تشکیل می شود، اما به صورت اجرایی تر، وزارتخانه های صنعت و جهاد کشاورزی، دو متولی این بخش هستند که اتفاقا بر سر مدیریت این بخش هم به صورت تاریخی اختلاف نظر دارند. در دورانی که شاهد فعالیت وزارت بازرگانی بودیم، این وزارتخانه به عنوان متولی اصلی مدیریت بازار کشور، سعی می کرد عمدتا با واردات، بازار را تنظیم کند، این رویکرد پس از ادغام این وزارتخانه با وزارت صنایع و تشکیل وزارت «صنعت، معدن و تجارت» نیز ادامه یافت، اما با اقدام مجلس هشتم و تصویب قانون انتزاع وظایف بخش کشاورزی از وزارت صنعت، وزارت کشاورزی متولی تصمیم گیری در خصوص واردات محصولات غذایی شد ، ولی ابزارهای مربوطه برای نظارت بر بازار همچنان در وزارت صنعت باقی ماند و به این ترتیب بازار با دوگانگی مدیریتی مواجه شد و این دوگانگی همچنان ادامه دارد. به گونه ای که با بروز مشکل، وزارت صنعت، وزارت کشاورزی را به دلیل برآورد غلط از توان تولید داخلی محصولات مقصر معرفی می کند و وزارت کشاورزی، ضعف نظارت وزارت صنعت بر بازار را دلیل بروز مشکل می داند و در این میان مشخص نیست که این دوگانگی کی حل می شود؟

در هر صورت باید توجه کرد که قیمت کالاهای اساسی به ویژه اقلامی نظیر تخم مرغ که جایگزین غذایی اقشار کم درآمد به جای اقلامی نظیر گوشت و مرغ در سبد غذایی است، اهمیتی حیاتی در سبد هزینه خانوارهای کم درآمد است. مرکز آمار هفته گذشته اعلام کرد که سهم مواد خوراکی در سبد هزینه خانوارهای کم درآمد 45 درصد است و در این میان اقلامی نظیر تخم مرغ جایگزین غذایی ارزان تری ندارد و هرگونه افزایش قیمت در این گونه اقلام، خانواده های کم درآمد را تحت فشار قرار می دهد. از سوی دیگر انفعال، تاخیر در مواجهه و تداخل وظایف در این بخش حساس نیز مشهود است. بنابراین ضروری است که نظام تنظیم بازار در دولت با تغییر و بازنگری به فعالیت ادامه دهد تا در برابر اتفاقاتی که با فاصله زمانی می تواند بازار کالاهای اساسی و سبد مصرفی خانوارهای متوسط و ضعیف را تحت تاثیر قرار دهد، به موقع وارد عمل شود. اصلاح عملکرد در این بخش با هزینه ای نسبتا کم و پیچیدگی نه چندان زیاد می تواند تاثیر بسیار زیادی در رضایت مردم و دفاع از قدرت خرید آن ها داشته باشد.

خواستید نکوهش کنید اما ستودید

عبدالله گنجی در روزنامه جوان نوشت:

اخیراً فیلمی از جلسه خبرگان رهبری خرداد 1368 در فضای مجازی و تلویزیون فارسی ملکه انگلیس پخش شد که در آن مقام معظم رهبری به شدت استدلال می‌کند که من خود را شایسته رهبری نمی‌دانم و برای آنکه از او درگذرند با نهایت تواضع التماس می‌کند و از برخی حاضران جلسه می‌پرسند «شما فردا حکم مرا می‌پذیرید؟»

بدون تردید دسترسی به این ویدئو که از اسناد حاکمیتی است از عهده هر بی‌سروپایی برنمی‌آید و گویی اتاق شیشه‌ای‌ مد نظر روحانی در چنین مواردی مصداق می‌یابد اما در مصاحبه‌ای که بی‌بی‌سی با نشردهنده این ویدئو دارد، سه نکته و انگیزه روشن می‌شود؛ اول اینکه طرف می‌گوید این ویدئو از سوی کسانی برایش ارسال شده است که از ناراضیان حکومت هستند. طبیعی است که جنس این نارضایتی از جنس ضد انقلاب شناخته شده، منافقین و سلطنت‌طلب‌ها نیست بلکه از جنس کسانی همانند روح‌الله زم است. اما دو نکته دیگر که ذهن را به افشاکنندگان ویدئو نزدیک‌تر می‌کند این است که ناشر می‌گوید ارسال‌کننده اصرار دارد که هر چه سریع‌تر و در سالگرد فوت هاشمی پخش شود و نکته سوم اینکه ارسال‌کننده اصرار دارد در همین روزهایی که برخی شعارهای ساختارشکن داده‌اند، پخش شود. لذا ممکن است فیلم آن جلسه سرنوشت‌ساز در بین اسناد شخصی مسئولان وقت مجلس خبرگان بوده باشد که البته سیستم‌های امنیتی باید پاسخگو باشند. برخی از افرادی که قبلاً به عنوان محقق اسناد خبرگان را بیرون بردند نیز خودشان را لو دادند اما «کینه کدیوریسم» باعث شد این واقعیت کتمان شود که مجدداً در 15 مرداد 1368 و پس از تصویب قانون اساسی، مجلس خبرگان با رأی قاطع‌تری رأی 14 خرداد خود را دائمی کرد.

اما درباره محتوای آن باید عین جمله امیرالمؤمنین به معاویه را یادآوری کرد که: «گفته‌ای مرا چونان شتر مهار کرده به سوی بیعت می‌کشاندند. به خدا قسم خواستی نکوهش کنی اما ستودی، خواستی رسوا سازی که خود را رسوا کرده‌ای، مسلمان را چه باک که مظلوم واقع شود، مادام که در دین خود تردید نداشته و در یقین خود شک نکند.» در فرهنگ دینی ما افتخار و تحسین برای کسانی است که خود را لایق مسئولیت‌های خطیر نمی‌دانند و تمسخر، کنایه و لعن برای کسانی است که به دنبال مسئولیت می‌دوند. از قضا باید کسانی را بر مسئولیت‌ها گماشت که خود دنبال آن نیستند. قطعاً آنان که خود به دنبال مسئولیت می‌دوند، عاقبت بخیر نخواهند شد و حتماً وقتی به بیت‌المال و مسئولیت می‌رسند به تعبیر امیرالمؤمنین مانند «شتری که به جان گیاه بهاری بیفتد» از بیت‌المال می‌دوشند.

قبل از آن هم مقام معظم رهبری خود را لایق ریاست جمهوری نمی‌دانستند اما با توصیه و تأکید امام به این میدان وارد شدند و در روزهای پایانی ریاست جمهوری نیز در جواب یک دانشجو که پرسید بعد از ریاست جمهوری چه‌کار خواهید کرد، فرمودند: «هر چه امام بفرمایند. اگر فرمودند مسئول عقیدتی – سیاسی ژاندارمری یکی از مناطق دورافتاده کشور بشوم، این کار را خواهم کرد.» خداوند نیز رسالت خود را در چنین افرادی قرار خواهد داد. جنس کسانی که به سوی دنیا می‌دوند با جنس کسانی که توفیقات الهی به سوی آنان می‌آید، متفاوت است. جنس کسانی که «من» از همه وجودشان می‌بارد با جنس کسانی که مصادیق خطبه همام امیرالمؤمنین هستند، متفاوت است.

امروز و پس از 28 سال این ویدئوی جلسه خبرگان نه تنها موجب افتخار مقام معظم رهبری است که افتخار همه کسانی است که در این 28 سال عماروار پا در جای پای وی گذاشتند و لحظه‌ای دچار تردید نشدند. تصویر رهبر جامعه اسلامی از خود، غیر از این نباید باشد که اگر غیر از این بود، سقوط در ورطه هوای نفس حتمی خواهد شد. البته محتوای سخنان رهبری در آن جلسه با شاخص‌های درون‌دینی و اخلاق دینی باید معنادهی شود که اگر با متدهای غربی و برون‌دینی تفسیر شود، نتیجه آن به اهداف نشردهندگان آن نزدیک‌تر است.

مقام معظم رهبری اولین مخالف انتخاب خود بودند و بر عدم انتخاب خود همانند امیرالمؤمنین «که مرا واگذارید و دیگری را انتخاب کنید» اصرار کردند و رمز توفیقات الهی ایشان در همین نگرش و تواضع نهفته است.

اما حتماً ایشان قبل از پایان حیات پربرکت خویش روزی به میدان خواهند آمد و گلوهای پر از استخوان مؤمنین و حزب‌الله را با عبارتی همانند امیرالمؤمنین آزاد خواهند کرد که «همچون گله‌های گوسفند مرا در میان گرفتند اما آنگاه که به پا خاستم و حکومت را به دست گرفتم، جمعی پیمان شکستند و گروهی از اطاعت من سر باز زده، از دین خارج شدند (دقت شود عدم اطاعت از علی معادل خارج شدن از دین بوده است) و برخی از اطاعت سر برتافتند. گویا نشنیده بودند سخن خدای سبحان را که می‌فرماید: «سرای آخرت را برای کسانی برگزیدیم که خواهان سرکشی و فساد در زمین نباشند و آینده از آن پرهیزکاران است. آری! به خدا آن را خوب شنیده و حفظ کرده بودند، اما دنیا در دیده آنان زیبا نمود و زیور آن چشم‌هایشان را خیره کرد.»

اگرچه رهبری تا سرحد امکان از پذیرش این مسئولیت امتناع کردند اما وقتی حجت بر ایشان تمام شد، زخارف دنیا را بر خود و فرزندان حرام کردند و با همه وجود گردنه‌های پیچیده را پرنفس پیمود و در ادامه راه پر بهجتی که امام راحل مقابل ما قرار داده بود، لحظه‌ای تردید نکرد. شایسته اوست که سرانجامش همانند امیرالمؤمنین گردد.

کاهش بار اجتماعی اعدام

سعید صفاتیان در ایران نوشت:
کاهش اعدام محکومان مواد مخدر از حدود دو سال و نیم پیش در کشور مطرح است و بحث‌های زیادی بین قوه قضائیه، ستاد مبارزه با مواد مخدر و مجلس شورای اسلامی مطرح شد. ستاد مبارزه با مواد مخدر از همان ابتدا با موضوع کاهش اعدام در کشور کاملاً مخالف بود. نظر ما هم در کمیته مواد مخدر در مجمع تشخیص مصلحت نظام از اول این بود که باید موارد اعدام این محکومان کاهش پیدا کند. در قانون قبلی مبارزه با مواد مخدر کشور تقریباً بیش از 15 تا 16 مورد برای اعدام قاچاقچیان مواد مخدر پیش‌بینی شده بود بطور مثال در ماده یک این قانون اشاره شده است؛ کسی که 5 بار کشت مواد مخدر انجام دهد، اعدام می‌شود و در ماده 4 و 5 این قانون نیز آمده بود، کسی که بالای 5 کیلو مواد مخدر تولید و توزیع کند اعدام می‌شود. همچنین در ماده 8 قانون مبارزه با مواد مخدر نیز آمده است تولید و توزیع بیش از 30 گرم شیشه و هروئین و مواد روانگردان مشمول مجازات اعدام می‌شود. در سال‌های گذشته بخاطر موارد زیاد اعدام محکومان مواد مخدر به تبع کسانی که پای چوبه دار می‌رفتند زیاد بود. در نهایت مسئولین به این نتیجه رسیدند با توجه به میزان افزایش کشفیات مواد مخدر و افزایش دستگیری قاچاقچیان انگار اعدام تأثیر خودش را به عنوان فشار قانونی از دست داده است. چون اگر اعدام تأثیر داشت باید تعداد دستگیری بویژه در مورد کسانی که قاچاق بزرگ بالای 5 کیلو تریاک و 30 گرم هروئین و شیشه انجام می‌دادند، پایین می‌آمد. این موضوعات باعث شده مجلس و کمیسیون قضایی به کاهش مجازات اعدام محکومان مواد مخدر ورود کرده و موارد کاهش اعدام را مطرح کنند.

چالش نخست بر سر این بود که چه کسانی از قاچاقچیان مواد مخدر باید اعدام شوند؟ دو بحث مطرح بود؛ یکی این‌که میزان و حجم تولید و توزیع مواد مخدر و روانگردان را که باعث اعدام می‌شود، بالا ببریم و حکم اعدام را چند برابر میزان فعلی در نظر بگیریم. نکته دوم کیفی‌سازی است و البته بحث اصلی هم در کیفی‌سازی اعدام اتفاق افتاد مبنی بر این‌که اعدام برای سه گروه از قاچاقچیان در نظر گرفته شود: گروه اول کسانی که درگیری‌های مسلحانه انجام می‌دهند، مشمول کاهش و توقف مجازات اعدام نمی‌شوند. در این راستا نزدیک به 4 هزار شهید و بیش از 4 هزار جانباز در کشور داشته‌ایم.
گروه دوم کسانی هستند که با باندهای بین‌المللی همراهی می‌کنند و گروه سوم کسانی که هزینه‌های مالی باندهای بین‌المللی بزرگ را پرداخت می‌کنند. این افراد در هر شرایط برای‌شان اعدام متصور است.همچنین کسانی که از افراد زیر 18 سال یا از افرادی که معلولیت ذهنی دارند برای حمل و توزیع مواد مخدر و روانگردان استفاده کنند، اعدام می‌شوند اما بالطبع راننده‌ای که 6 کیلو تریاک را فقط بخاطر گرفتن پول حمل می‌کند، از موارد اعدام حذف می‌شود. خانواده‌های زیادی از افرادی که محکوم به اعدام شده‌اند فرزندان‌شان درگیر مسأله قاچاق مواد مخدر شده‌اند. با این اقدامی که مجلس صورت داد به تبع چند هزار نفر از اعدام خارج می‌شوند ولی نکته‌ای که وجود دارد این محکومان وارد حبس‌های طویل المدت می‌شوند، حبس‌هایی که مرخصی کم دارند و موارد عفو هم به آنها تعلق نمی‌گیرد.
پیش از این قاچاقچیان مواد مخدر که محکوم به اعدام می‌شدند در شرایط خاص عفوهایی می‌گرفتند که به حبس ابد و بعدها به حبس‌های کوتاه‌تر تبدیل می‌شد.در شرایط فعلی خوشبختانه اگر کسی به حبس 15 سال محکوم شود باید بداند طول سال‌های حبسش کم نخواهد شد. نکته دیگر این‌که ایران از نظر حقوق بشر در نتیجه افزایش موارد اعدامی در حوزه بین‌الملل همیشه زیر سؤال بود، با کاهش موارد اعدام در کشور از لحاظ حقوق بشر هم اعتراض‌ها کمتر خواهد شد.

از سوی دیگر نتیجه اعدام محکومان مواد مخدر پرت شدگی و انزوای اجتماعی خانواده‌های این افراد است. مشاهدات نشان داده فرزندان چنین خانواده‌هایی که بیشترین استرس و اضطراب در آن حاکم بود به نوعی معاند نظام هم شده‌اند. حتی در موارد زیادی دیده‌ایم فرزندان محکومان به اعدام در درگیری‌های مسلحانه با قاچاقچیان سنگین شرکت می‌کنند. یا مادران این افراد دچار بیماری‌های روانی شده و خانواده از لحاظ بهداشت روانی دچار مشکل می‌شود. این مصوبه بار اجتماعی اعدام را کاهش می‌دهد و جلوی زیان‌های اجتماعی متأثر از آن را می‌گیرد.

پا بر گلوی شهر

احمد مسجدجامعی در شرق نوشت:

چندی قبل که نمایندگی یک خودروساز خارجی، برای گسترش دید فروشگاه مرکزی خود در خیابان ولی‌عصر تهران تعدادی از درختان این خیابان را به بهانه هرس قلع و قمع کرد و آه از نهاد شهروندان برآورد، کسی گمان نمی‌کرد برخورد جدی و قاطعی با این دست‌درازی بشود؛ چرا؟ به‌ دلیل‌های بسیار و یکی از این دلیل‌ها اینکه عملکرد مدیریت شهری عملا شهر تهران را به کارگاه و فروشگاهی بزرگ برای برندهای خارجی تبدیل کرد و عموم نقاط مرغوب شهر را در اختیار مجتمع‌های تجاری، مال‌ها، بانک‌ها و نمایندگی‌های کالاهای مختلف تجاری قرار داد و ترافیک و مشکلات جای ماشین‌ها و دشواری رفت‌وآمد در خیابان‌ها و آلودگی صوتی و غیر آن را به شهروندان تحمیل کرد و چنان احداث مجموعه‌های فروشگاهی و دراختیارنهادن امکانات تبلیغی برای این کار شدت گرفته بود که بسیاری گمان می‌کردند شهر در معاهده‌ای پنهانی واگذار شده و صاحبان اصلی شهر، صاحبان برندها و ثروت‌ها و نه کارآفرینان ارجمند هستند؛ اما برخورد قاطع شهرداری و به‌ویژه دادستانی نشان داد دوران اهمال و ازکنارگذشتن و کنارآمدن فعلا تمام شده و شهر به شهروندان تعلق دارد نه به آنان که به قدرت اقتصادی متکی هستند. شرکت یادشده نیز به نشاندن دو برابر تعداد درخت‌های قطع‌شده و نیز به چهار میلیارد تومان جریمه محکوم شد؛ اما اکنون نوبت به سؤال جدی‌تری می‌رسد؛ آیا چنین جریمه‌ای برای شرکتی با سرمایه‌ای هنگفت و درآمدی بالا هیچ اثر بازدارنده‌ای دارد؟ جریمه باید از سویی بازدارنده و از سویی با جرم نسبتی عقلانی داشته باشد. تهران شهری است که هر روز با آلودگی هوا دست‌وپنجه نرم می‌کند. تهران امروز دیگر شهری با فضای مشجر و سبز انبوه و اکسیژن بسیار نیست و جای باغ‌های پیشین را برج‌های بی‌قاعده و به‌دور از منطق برنامه‌ریزی و شهرسازی گرفته است. آیا ازمیان‌رفتن درختان، اثر عمده‌ای بر سلامتی شهروندان نمی‌گذارد؟ صحبت هم از نهال‌های پارساله نیست، صحبت از چنارهای ٧٠، ٨٠ ساله‌ زیبا و پرخاطره خیابان ولی‌عصر است. زمانی که بوذرجمهری بر مسند ریاست بلدیه تکیه داشت، درختان چنار این خیابان با نظارت یکی از برجسته‌ترین مهندس‌های کشاورزی، مرحوم کریم ساعی کاشته شد. اکنون بوستانی به نام ساعی در خیابان ولی‌عصر به یادگار مانده است که در آن زمان به جنگل ساعی مشهور بوده و در کنار آن روستای یوسف‌آباد قرار داشت. خانه مسکونی ساعی در جنوب این بوستان جای دارد و پیش‌ترها در اختیار کتابخانه مرکز گفت‌وگوی تمدن‌ها بود و اینک وابسته به فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران است. در تهران‌گردی منطقه پنج، آقای عشوری از میراب‌های قدیمی محله کن می‌گفت اصل این چنارها از باغ‌های کن تهیه می‌شد و واسط این کار یکی از اهالی بود که از باغداران این منطقه به جمع‌آوری درختان می‌پرداخت و آنها را با چهارپایان به تهران می‌رساند. خیابان ولی‌عصر از کاخ مرمر آغاز می‌شد و تا کاخ سعدآباد ادامه داشت. پس از احداث ایستگاه راه‌آهن تهران، این خیابان از جنوب ادامه یافت و به این ترتیب بزرگ‌ترین خیابان خاورمیانه در تهران شکل گرفت. به‌هرحال گیرم دو برابر تعداد آن درختان تناور، نهال نوپا بنشانند؛ این از منظری نمادین البته خوب است، اما از جنبه کارکردی اثر چندانی ندارد.

اینجاست که قاطعیت شهرداری و دادستانی محدود به حدود قانون شده است و بازنگری قوانین و اصلاح قواعد و احکام می‌تواند آینده‌ای روشن‌تر را نوید بدهد. کمیسیون سلامت و محیط زیست در دوره چهارم؛ سندی را تهیه و ارائه کرد که بیشتر به‌دلیل آنکه از پشتیبانی لازم شهرداری وقت برخوردار نبود رأی نیز نیاورد. جریمه چنین جرمی باید از بیخ و بن موضوعی باشد که با پول قابل بازگشت و خرید نباشد. آیا با جریمه اندک چهار میلیارد تومان و غرس چند نهال برای چنین شرکتی، ماجرا پایان‌یافته خواهد بود؟ قانون و اجرای آن باید به‌گونه‌ای باشد که پا را بر نای شرکتی بگذارد که پا را بر نای شهر ما گذاشته است. اگر منظور گسترش منظر بوده، باید به قانونی مجهز شویم که چنین متخلفی را به‌ ازدست‌دادن منظر فروشگاهی خود محکوم کند؛ چیزی که با پول و مذاکره قابل خرید نباشد. اما تا رسیدن به چنین مجوزی و برای آنکه گمان نکنیم هرچه بود گذشت، می‌توان میزان مسئولیت‌پذیری این شرکت را با فراخواندن آن به جبران فراتر از محکومیت قانونی سنجید. شرکت‌هایی که پا بر مجرای تنفس شهر گذاشته‌اند، حاضر هستند برای نشان‌دادن میزان پشیمانی خود خدمات عمومی‌ای به شهروندان تهرانی ارائه دهند؟ برای مثال با سرمایه‌های هنگفت خود، بوستانی بزرگ در شهر تهران بسازند و تجهیز کنند؟ مشکل سرمایه‌گذاری داخلی و خارجی نیست، بلکه رعایت حقوق شهر و شهروندان است. پاسخ نشان‌دهنده میزان صداقت مسئولان این شرکت‌ها خواهد بود، این محکمه‌ای منصفانه است، چون داورانش تک‌تک شهروندان هستند.

تاریخ قضاوت خواهد کرد

سیدعلی محقق در روزنامه ابتکار نوشت:

یک سال و یک روز از روزی که آیت الله هاشمی رفسنجانی چشم از جهان فرو بست گذشته است. با مروری سریع بر تحولات همه سالهای پس از پیروزی انقلاب، نقش برجسته و بی بدیل هاشمی در شکل گیری و هدایت عمده تحولات مهم این دوران و هوشمندی های او در نقاط عطفِ مقاطع چندگانه پس از انقلاب مشخص می شود.
نقش هاشمی در مقام رئیس مجلس شورای اسلامی در بحران های سالهای 59 و 60 و تثبیت انقلاب و نظام، نقش برجسته‌اش در مقام فرماندهی مستقیم جنگ و جانشینی فرماندهی کل قوا در روند جنگ هشت ساله و سرانجام فروکش کردن سایه جنگ از سر کشور، نقش تعیین کننده او در مدیریت و هدایت جلسه مهم مجلس خبرگان رهبری در سال 1368 برای تعیین رهبر انقلاب پس از ارتحال امام خمینی(ره)، نقش خطابه های سیاسی و مهم هاشمی «امام جمعه موقت تهران» در مقاطع و تحولات مهم دهه شصت و هفتاد که این خطبه ها عمدتا از نگاه رسانه های بین المللی و رهبران جهان حکم سخنگویی نظام جمهوری اسلامی را داشت، نقش ممتاز او در مقام رئیس جمهوری کشور در دهه هفتاد و ریل گذاری سازندگی و توسعه اقتصادی کشور، نقش سرنوشت ساز او در مقام مجری انتخابات دوم خرداد برای صیانت از آرای مردم، جمهوریت نظام و احیای دموکراسی واقعی در کشور، نقش معنوی هاشمی در برافراشته نگهداشتن پرچم اعتدال خواهی و اصلاح طلبی و ایستادگی در برابر پوپولیسم در سال های حاکمیت رادیکالیسم افراطی بر کشور، تک تک سخنان دلسوزانه و دوراندیشانه اش در واپسین خطبه های نمازجمعه و ده ها ایفای نقش مهم رو و پشت پرده دیگر در مقاطع حساس کشور، از دوم خرداد 76 تا 19 دی ماه 1395، دست به دست هم داده است تا بتوان به جرات از هاشمی‌رفسنجانی به عنوان میانداری بزرگ یاد کرد که بارها و بارها هم مردم و هم حاکمیت را دوراندیشانه و مصلحانه در بحران های متعدد، از جنگ زدگی تا سیاست‌زدگی و از تندروی تا تک روی نجات داد و با هم آشتی داد.
هاشمی، تصمیم های مهم و تاریخی خود را در موقعیت های مختلف و بنا به اقتضائات و شرایط، گاهی با فریاد و گاهی با سکوت اتخاذ کرد، گاهی چانه زنی می‌کرد و گاهی میانجی گری، گاهی با سیاست ورزی کشور را به پیش می برد و گاه با اولویت دهی به توسعه صنعت و کشاورزی. چه بسیار بی اخلاقی‌ها و تهمت ها و سازماندهی‌های گسترده‌ افراطیون دو جناح که برای روی برگردانی و خروج او از چارچوب نظام و یا روی گردانی مردم از او کلید خورد اما تمامی خواست ها و نقشه ها با سکوت های سیاستمدارانه اش نقش برآب شد. سکوت او گاهی از جنس سکوت مادر واقعی در داستان معروف دعوای مادران واقعی و دروغین بر سر تصاحب طفل و گاه از جنس مثل و شعر معروف « گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید…» بود.

او زمانی آماج انتقادات بی‌امان طیف رادیکال جناح چپ در سال‌های پس از انتخابات دوم‌خرداد76 قرار گرفت و با القابی نظیر «عالیجناب فلان‌رنگ‌پوش» از او یاد شد و کوتاه‌زمانی پس از این ماجراها، از سوی عوامل طیف تندروی جناح راست مورد هجمه قرار گرفت؛ طیفی که سرمست از پیروزی‌های انتخاباتی بعدی بودند و او را به عناوینی نظیر پدرخوانده‌ی مافیای اقتصادی و محور فتنه و… ملقب کردند. تندروهای راست او را پدر معنوی چپ و راهبر پشت صحنه اصلاحات می‌نامیدند و چپ‌های رادیکال او را به جُرم همراهی با راست شماتت می‌کردند. دراین‌بین، جرم وی همواره این بود که از سر دلسوزی برای اصل نظام و مردم هیچ‌وقت عنان میانه‌روی را رها نکرد و در عین رسمیت دادن به تحزب و دموکراسی در کشور و به رسمیت شناختن اصولگرا و اصلاح طلب، راه نگهداشت نظام در مسیر واقعی و حفظ همراهی مردم با حاکمیت را در اعتدال جستجو می‌کرد.
اکنون که در نبود هاشمی به سیر تحولات چهاردهه گذشته کشور می نگریم واقع گرایانه تر از هرزمانی می توان دریافت او هرچه که کرد نه از جنس قدرت‌طلبی و سهم‌خواهی، که از سر دلسوزی و آینده‌نگری برای مردم و کشور و نظام برآمده ازمردم بوده است و در سال های نه چندان دور این مهم را تاریخ بهتر قضاوت خواهد کرد. هاشمی رفسنجانی سال 1389 و فردای روزی که متعاقب تحرکات مخالفان، از کاندیاتوری برای ریاست مجلس خبرگان انصراف داد، طی سخنانی تلویحاً از بازنشستگی خود از عرصه‌ سیاست و مدیریت خبر داد و گفت که « زمان آن است که تجربیات خود را مکتوب کند و خاطراتش را مدون کند؛ اما هرجا لازم باشد، در خدمت انقلاب است و از هیچ‌ کاری دریغ نمی‌کند». با این حال اما هاشمی امیدوارانه و دلسوزانه ادامه داد تا در سال 1392 متعاقب تحولاتی که همگان می‌دانیم باردیگر نوبت به سکانداری اعتدال و اصلاح طلبی در پاستور و قوه مجریه کشور و پس از آن مجلس شورای اسلامی رسید. اکنون اگرچه هاشمی در بین ما نیست و جسم او از این دنیا با نامی نیک بازنشسته شده است اما «هاشمی ایسم» همچنان پابرجا است به شرط آن که میراث‌داران فکر و نگاه هاشمی در بزنگاه های مهم پیش رو، هوشمندی، تدبیر و دلسوزی او را داشته باشند و در مواجهه با بحران‌ها از آموزه ها، تجارب و تصمیم گیری‌های او ایده بگیرند؛ که اگر چنان نباشند و چنین نکنند، همانطور که در سطور بالا گفته شد، تاریخ قضاوت خود را خواهد کرد و شاید دوران و تاریخ معاصر کشور به دو دوره کاملا متمایز حیات و ممات آیت الله هاشمی دسته بندی شود.

حاشیه نروید

در سرمقاله “صبح نو” آمده است:

آمریکا گرفتار بحران مالی است و اکنون رییس جمهور کاسب کاری، در آن بر سرکار آمده ؛ ویژگی و ادعاهای او کاهش هزینه‌های مداخلات آمریکا در اقصی نقاط دنیاست و آسیای جنوب غربی در مرکز این سلطه گری ها قرار دارد
(به وضعیت کره شمالی و آمریکای لاتین هم بنگرید). آشوب‌های هفته گذشته مرحله اول ابتدایی از یک طراحی چند مرحله‌ای ضد انقلاب برای موج سواری بر مطالبات به حق مردمی بود؛ شتاب و تعجیل در به نتیجه رساندن شورش و وارد کردن آن به فاز مسلحانه، نمونه‌ای از تعجیلی است که عوامل آمریکایی بحران (در سطح رهبری و سازمان‌های امنیتی) برای تحقق شعار ترامپ داشته‌اند که خوشبختانه تهدید مذکور را به فرصتی برای نظام اسلامی مبدل کرده است.این امر به معنای پایان یافتن اقدامات ایذایی و خرابکارانه دشمنان متکثر و متنوع جمهوری اسلامی نیست؛ اما این باور را به وجود می‌آورد که دولت به عنوان مجموعه اداره کشور و رییس جمهور در جایگاه بالاترین مقام اجرایی، با درک دشواری‌های مردم، زمینه‌ها و بستر شکل‌گیری اغتشاش و آسیب‌پذیری اجتماعی را مختل کنند.

تکرار این درخواست مرتبط با نگرانی‌ای است که از سطح برخوردهای سیاسی جریان دولتی با این پدیده بر می‌آید؛ شعارها، طرح و برنامه‌هایی که به شکل هماهنگ در بیانیه‌های احزاب، فشارهای رسانه‌ای و مصوبات نهادهای عمومی وابسته به اصلاحات مطرح می‌شود و گفتارهای برخی مقامات دولتی ، این حساسیت را به وجود آورده است که آنها به ریشه اقتصادی – مالی دل نگرانی‌های مردم، اعتقادی دست اول ندارند و حل مشکلات اقتصادی را ناممکن می‌دانند. گویی در انتخابات هیچ شعار و وعده‌ای برای حل این مسائل نداده‌اند و حالا می‌خواهند با فرا رفتن از مساله اصلی، حاشیه‌هایی بیافرینند. کشور در موقعیت حساسی است؛ حاشیه نروید.

ژستی برای جبران شکست !

ابراهیم کارخانه‌ای در روزنامه حمایت نوشت:

موضوع خروج آمریکا از برجام که «دونالد ترامپ»، رئیس‌جمهور این کشور، ساز آن را کوک کرده و «سید عباس عراقچی»، معاون حقوقی و بین‌المللی وزیر خارجه نیز احتمال آن را مطرح کرده است؛ در حالی است که کلیدداران قبلی و فعلی کاخ سفید، مدت‌ها بود با نقض گسترده برجام، در عمل از توافق هسته‌ای خارج‌شده بودند. طبق وعده‌ آمریکا پیش از آغاز مذاکرات، بنا بود تحریم‌ها ظرف مدت شش ماه برداشته شوند، ولی نه‌تنها این اتفاق نیفتاد بلکه علیرغم پایبندی کامل ایران اسلامی به تعهداتش، شدیدترین و بی‌سابقه‌ترین تحریم‌ها (آیسا و کاتسا)‌ بر کشورمان اعمال گردید. ضمن اینکه اسم تحریم‌ها، علی‌الظاهر «غیرهسته‌ای» است ولی مرز مشخصی میان تحریم‌های هسته‌ای و غیرهسته‌ای که در کنگره و کاخ سفید تصویب‌شده وجود ندارد، اما مسئله‌ای که در حال حاضر محل بحث است، خروج رسمی آمریکا از برجام است.
برای روشن شدن این موضوع، لازم به یادآوری است که آنچه در برجام میان ایران و کشورهای 1+5 به امضاء رسید، یک پیمان و تعهد بین‌المللی محسوب می‌شود که زیرپا گذاشتن آن، قطعاً عواقب ناخوشایندی برای طرف غربی دارد و بدون شک، تبعات آن برای آمریکا سنگین‌تر خواهد بود. تردیدی نیست که واشنگتن از روز اول و بدو امضای برجام،‌ به الزامات و تعهداتش پایبند نبوده اما نکته حائز اهمیت آن است که زیرپا گذاشتن توافق هسته‌ای به شکل علنی و رسمی،‌ چهره آمریکا را در عرصه بین‌المللی بیش‌ازپیش، بی‌اعتبار می‌کند. درنتیجه، آنچه ترامپ در باب خروج از برجام و مغایرت آن با منافع ملی آمریکا اظهار می‌کند،‌ بیشتر به یک نمایش و بلوف سیاسی شباهت دارد تا رویکردی مصلحت‌اندیشانه. کاخ سفید به‌خوبی آگاه است که خروج از برجام،‌ چیزی جز ضرر و زیان به همراه ندارد و لذا این صحنه‌آرایی را با مقاصد دیگری که بارها از تریبون وزارت خارجه و سخنگوی دولت آمریکا شنیده‌ایم،‌ آغاز کرده‌ است.
ترامپ از روزی که کنار پدرجد تروریست‌ها در ریاض ایستاد و با آن‌ها رقص شمشیر کرد تا چندی پیش که تمام‌قد از اغتشاشگران، حمایت توئیتری به عمل آورد، ترجیع‌بند «نفوذ منطقه‌ای ایران» و «توان موشکی» کشورمان را عامل به‌اصطلاح بی‌ثباتی غرب آسیا عنوان کرده است. بنابراین، کاهش نفوذ منطقه‌ای جمهوری اسلامی را به‌عنوان هزینه باقی ماندن در توافق هسته‌ای از ایران طلب می‌کند و به این امید است که با جاده‌صاف‌کنی اروپا،‌ حداقل بتواند ایران اسلامی را به این امر متقاعد کند. بی‌جهت نیست که در آستانه اتمام مهلت کنگره برای بازبینی برجام در هفته جاری، سران سه کشور اروپایی از وزیر امورخارجه کشورمان برای حضور در جلسه‌ای به‌منظور شور و مشورت در این خصوص دعوت کرده‌اند. روال دو سال گذشته غرب به این سبک بوده که دولت آمریکا نقش عربده‌کش و تهدیدکننده را ایفا کرده و اروپا در کسوت مذاکره‌کننده برای چانه‌زنی در عرصه معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی ظاهرشده است.
روش عملیاتی هم به این‌گونه است که واشنگتن بارها برجام را با تعابیری مثل «توافق بد» موردانتقاد قرار داده، خروج از آن را جار زده است و اتحادیه اروپا در طرف دیگر زمین بازی، تأکید کرده که توافق هسته‌ای باید حفظ شود که البته منظور آن‌ها، حفظ برجام به شیوه مدنظرشان است. به‌این‌ترتیب، سیاست‌های اروپا و آمریکا همواره مکمل یکدیگر بوده و نشست روز پنجشنبه سه کشور اروپایی با وزیر امور خارجه کشورمان نیز به‌طور حتم، بر مبنای زیاده‌خواهی کاخ سفید و توهم اخذ امتیازات جدید از ایران خواهد بود. نکته قابل‌توجه دیگری که بازی دو سر باخت خروج از برجام را توجیه می‌کند، شکست‌های پی‌درپی آمریکا از جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت است. پازل کاخ سفید در منطقه طی یک دهه اخیر آن‌چنان ناشیانه چیده شده که جمهوری اسلامی موفق شد در عراق و سوریه، طومار تروریست‌های دست‌پروده آمریکا را در هم بپیچد، در لبنان و یمن، نقشه‌های آن‌ها را نقش برآب کند و طرح موسوم به «خاورمیانه جدید» را با شکست مواجه کند. در جریان به رسمیت شناختن قدس به‌عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی و همچنین، مطرح کردن آشوب‌های اخیر در شورای امنیت نیز تیر آمریکا به سنگ خورد و مفتضح شد، بنابراین طبیعی است که ژست خروج از برجام را برای جبران هزیمت‌های گذشته بگیرد. بهتر است آمریکا از طفره‌رفتن دست برداشته و علناً موضع خود را در خصوص برجام اعلام کند. اگر دولت آمریکا قصد خروج داشته باشد، باید بداند این ایران اسلامی نیست که از این ناحیه متضرر می‌شود بلکه این واشنگتن است که در صف اول خسارت‌دیدگان خواهد ایستاد، زیرا خساراتی که از ناحیه تحریم‌ها بر جمهوری اسلامی مترتب شده، از ابتدای انقلاب وجود داشته و مربوط به سال جاری یا چند سال قبل نیست ولی بدعهدی آمریکا، لکه ننگ دوباره‌ای بر دامان این کشور خواهد نشاند. از طرفی، زیرپا گذاشتن توافق هسته‌ای، محرومیت اروپا از بازار ایران را در پی دارد؛ به‌این‌علت که آمریکا درصدد است تحریم‌های جدیدی را به بهانه اغتشاشات اخیر به موارد گذشته اضافه کند و همین امر، حضور نیم‌بند شرکت‌های غربی در کشورمان را محدودتر می‌کند؛ ضمن اینکه موجب تمرکز بیشتر بر داشته‌ها و توانمندی‌ها در داخل کشور خواهد شد. لذا شفافیت آمریکا دراین‌باره، عملاً به نفع جمهوری اسلامی است و حتی جایگاه کشورمان را در عرصه بین‌المللی به‌واسطه پایبندی و خوش‌قولی نسبت به تعهداتش افزایش می‌دهد. از سوی دیگر، موضوع «حق متقابل» در حقوق بین‌الملل یک حق کاملاً شناخته‌شده و از اهمیت بسزایی در صورت خروج آمریکا از برجام برخوردار است. همان‌گونه که رئیس سازمان انرژی کشورمان در گفتگو با «آمانو» تصریح کرده است، «در صورت اجرا نشدن تعهدات برجام از جانب آمریکا، جمهوری اسلامی ایران تصمیماتی اتخاذ می‌کند که می‌تواند بر روند کنونی همکاری‌های ایران با آژانس تأثیرگذار باشد» و کشورمان از همه ظرفیت‌ها و گزینه‌های موجود برای مقابله با فاز جدید بدعهدی‌های آمریکا استفاده خواهد کرد. نتیجه تصمیم‌گیری آمریکا هر چه باشد، قطعاً به رسواتر شدن سیاستمداران مکار این کشور که زیر دستکش مخملی، دست چدنی خود را مخفی کرده‌اند منجر شده و باید منتظر بود و دید که این مرحله چگونه برگ برنده دیگری به نظام مقدس جمهوری اسلامی اضافه خواهد کرد.