جمعه , ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » سرمقاله روزنامه ها!

سرمقاله روزنامه ها!

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

********

این نبرد مهم است غفلت نکنید

حسین شمسیان در کیهان نوشت:
حوادث و آشوب‌های روزهای اخیر، در برابر عظمت مردم ایران و نظام استوار بر حمایت مردم هیچ است و ذوق‌زدگی آمریکایی‌ها و نوکران منطقه‌ای آنها، از تحقیرشدن 40 ساله آنها خبر می‌دهد.
مطالبات قانونی و گلایه‌های بحق مردم از وضعیت معیشتی، امری جداست و نباید آن را با حرکات ضدانقلابیون این روزها و شب‌ها یکی دانست.
درباره ریشه‌های این نارضایتی هم سخن بسیار است، اما از آنجا که صحنه کنونی صحنه توحش ضدانقلاب در برابر مردم و اصل امنیت و آرامش در زیر سایه جمهوری اسلامی است، طبیعی است که برخی سخنان را به وقتی دیگر واگذاریم و آن سخنان و گلایه‌های بحق را به روزگاری دیگر وا گذاریم. قطعا در آن روز آنقدر گفتنی هست که دیگر کسی نتواند فرافکنی کند و از زیر بار آنچه کرده شانه خالی کند.
اما در عین حال که در میانه حادثه فرصت محاکمه و مواخذه نیست، برخی اقدامات را نباید از نظر دور داشت. از این بین مشخصا موضوع شبکه‌های اجتماعی و بسترسازی برای جهت‌دهی به افکار عمومی، چیزی است که در روزهای اخیر به شدت مورد توجه عموم مردم جامعه قرار گرفته و جا دارد به آن بیش از دیگر مسائل پرداخته شود.

1- شکست آمریکا در تحمیل جنگ از سوی صدام به‌عنوان یک کشور همسایه و اقتدار ملی بی‌نظیر کشورمان باعث شد پس از آن، دیگر هیچ همسایه‌ای حتی فکر حمله به ایران را هم به سر راه ندهد، هرچند که آمریکا سنگین‌ترین ابزار تطمیع را هم بکار گرفت. در نتیجه دشمن استراتژی جنگ را عوض کرد و به جای نبرد مستقیم، جریان‌هایی وحشی، بی‌وطن و غیرپاسخگو در مجامع بین‌المللی را بکار گرفت و پروژه «جنگ‌های نیابتی» را آغاز کرد. در طول بیش از دو دهه از آغاز این پروژه، این شیوه تکامل یافت و از یک گروه کوچک در یک کشور به جریانی مثل«داعش» رسید که امنیت چند کشور را به هم ریخت و خون‌های ناحق زیادی را قربانی اهداف اربابان خود کرد. سه ویژگی این جریان یعنی«وحشی‌گری، بی‌وطنی و غیرپاسخگویی در مجامع بین‌المللی» را به‌خاطر داشته باشید.

2- این تجربه، تدریجا دشمن را به فکر استفاده از آن مدل در عرصه‌های دیگر و بخصوص در حوزه رسانه و مدیریت افکار عمومی انداخت. پروژه مهمی که اکنون می‌توانیم نام آن را «رسانه نیابتی» بگذاریم. با شرحی که خواهید خواند معلوم می‌شود که این رسانه‌ها، دقیقا همان مشخصه‌های جریان‌های تکفیری و تروریستی را دارند. این پروژه دقیقا همانند گروه‌های تکفیری، سیر تکاملی را پیموده است. آمریکا که به خوبی می‌داند شکل‌دهی به افکار عمومی و یا تحریک به آشوب و بلوا از سوی رسانه‌هایی مثل صدای آمریکا یا بی‌بی‌سی به‌دلیل آشکار بودن وابستگی به آنها به شیطان بزرگ و روباه پیر استعمار، به واکنش منفی در بین مردم منجر خواهد شد، در گام نخست روی روزنامه‌های داخلی حساب ویژه باز کرده و آنها را تبدیل به پایگاه خود کرد. فراموش نمی‌کنیم که بسیاری از این رسانه‌ها در نیمه دهه هفتاد و در دوران اصلاحات، عین گزارش‌ها و مقالات بی‌بی سی و رسانه‌های غربی را در روزنامه‌هایشان به‌عنوان تولید خود منتشر می‌کردند و از این راه، بلندگوی آمریکا در داخل بودند! طبیعتا این روند دوام زیادی نیاورد و با اقدامات خلاف قانون آنها، بر اساس قانون مطبوعات با آنها برخورد شد، هرچند که به جای برخورد با عوامل آن رفتار، روزنامه‌ها توقیف شدند! گام تکمیلی در پروژه رسانه‌های نیابتی هنگامی بود که شبکه‌های اجتماعی پا به عرصه گذاشتند و بار اصلی مسئولیت ارتباطی، اطلاع‌رسانی و افکارسازی به عهده آنها قرار گرفت. اما اینجا یک مشکل تازه وجود داشت.

3- در ماجرای جنگ‌های نیابتی، خیانت برخی سران و مسئولان محلی و منطقه‌ای در میدان دادن به تکفیری‌ها همواره یک پای ثابت ماجرا بود. به‌عنوان نمونه، در فاجعه «اسپایکر» عراق که منجر به شهادت چند هزار جوان برومند عراقی به‌دست داعش شد، خیانت در فرماندهی منطقه شکل گرفته بود یا در ماجرای ‌اشغال موصل، موضوع به خیانت استاندار برمی‌گشت. برای شکل‌گیری این مرحله از رسانه‌های نیابتی، لازم بود «اسب تروا» بدون کمترین واکنشی وارد سرزمین ما بشود و این مهم‌ترین مرحله عملیات بود. تشکیل «شورای عالی فضای مجازی» به فرمان رهبرمعظم انقلاب و ابلاغ شرح وظایف هوشمندانه و پیشگیرانه این شورا، اقدامی بود که دقیقا راه را بر ورود اسب تروا می‌بست، اما چنین نشد! چرا!؟

4- ژست روشنفکری برخی مسئولان از یکسو، بی‌خبری و نفهمیدن موقعیت خطیر این تنگه، از دیگر سو و بالاخره حضور احتمالی برخی افراد وابسته و نفوذی در مجاری تصمیم‌ساز یا تصمیم‌گیر باعث شد که این مهم سال‌ها مغفول بماند. در سایه این غفلت، دشمن موفق به بزرگ‌ترین فتح خود در حوزه افکار عمومی شد و پلتفرم‌های مختلف خبری و ارتباطی خود را در متن زندگی روزمره مردم و حتی تمامی دستگاه‌های کشور وارد کرد! و اینچنین شد که در کوتاه زمانی، بخش مهم و مؤثری از ابزارهای هدایت افکار عمومی و زیرساخت‌های مربوطه، تحت تسلط دشمن قرار گرفت. مردم عادی تقصیری ندارند اما معلوم نیست چرا متولیان امر بدیهیات ماجرا را درک نمی‌کردند!؟ آیا باید بپذیریم که آنها «متوجه نمی‌شدند» که دشمن با هزینه سرشار و هنگفت، بهترین پیام رسانه‌ای خود را دائما به‌روزرسانی می‌کند و به رایگان در خدمت مردم ایران قرار می‌دهد!؟ واقعا نمی‌فهمیدند که این همه هزینه برای سر پا نگه داشتن شبکه‌ای با 40 میلیون کاربر، بی‌دلیل نیست و نمی‌تواند بی‌منظور باشد!؟

5- تدریجا رسانه‌ای مثل تلگرام، رسانه محوری ارتباطی جامعه شد، درحالی‌که حاکمیت ایران هیچ نظارت و کنترلی بر آن نداشت! بدیهی است که بدوی‌ترین جوامع عالم هم چنین خطایی نمی‌کنند و تا این حد واداده و ساده‌انگارانه، همه چیز را به آنسوی مرزها محول نمی‌کنند، اما در اینجا و با پز روشنفکری چنین شد! در مقابل هشدارهای بحق و مکرر نخبگان و اصحاب اندیشه، رئیس‌جمهور محترم بارها از غیرمنطقی بودن«بستن بزرگراه به‌خاطر چند تصادف» سخن گفت و به این نکته بدیهی توجه نکرد که اساسا ایران مالک آن بزرگراه نیست که بتواند تصادفاتش را ساماندهی بکند و وقتی خودمان می‌توانیم بزرگراه داشته باشیم، چرا باید مستاجر دیگران باشیم و به شرایط آنها تن بدهیم!؟ در آن زمان و به‌خاطر بازی‌های سیاسی و انتخاباتی، اینگونه عنوان می‌شد که مخالفان دولت در پی بستن راه‌های گردش آزاد اطلاعاتند! آنها این جو را به وجود آوردند که همه پیام رسان‌های داخلی ،تحت نفوذ و شنود دستگاه‌های کشورند و برای رهایی از این قید و بند(!) باید به دامن بیگانه پناه برد! حال آنها از هر چیز ما سر در بیاورند مهم نیست و هرچه ترویج کنند، اهمیتی ندارد! این فکر خطا و خطرناک، بارها و بارها از زبان مسئولان اصلی دولت مطرح و در رسانه‌های زنجیره‌ای پژواک یافت. نتیجه آن شد که از فسق و فحشا تا قاچاق و… به سادگی در آن بستر رخ می‌داد و هیچ مانع و رادعی هم وجود نداشت!

6- پس از پروار شدن این بستر، آنها یکی دو تست اولیه زدند و پس از اطمینان از وادادگی مسئولان امر، ناگهان، شبکه اجتماعی را در قامت شبکه برانداز به‌کار گرفتند! اگر در فتنه 88 بیانیه‌های متعدد یکی از سران فتنه، آتش‌افروز میدان بود، اگر خانه تیمی قیطریه سناریوساز آشوب‌ها بود، اکنون اتاق فکرهای آمریکایی اسرائیلی ،از راه دور با نوشتن و خط‌دهی در تلگرام، همان کار را با سرعت و گستردگی بیشتر انجام می‌دادند و در کوتاه زمانی با به‌کارگیری چند صد تفاله داعش و اراذل اوباش در یک کشور 80 میلیونی،اینگونه وانمود کردند که کار تمام است! اکنون بدون کمترین تردیدی می‌توان گفت که ما با مدلی جدید و پیچیده از مدیریت آشوب‌های نیابتی و موج‌ سواری روی اعتراضات مردمی مواجه هستیم که حاصل وادادگی پیشین ماست. مهم‌ترین رکن این عملیات را باید تصرف شریان‌های ارتباطی جامعه و مهندسی افکار عمومی دانست.

7- طبیعتا بسته شدت تلگرام، به این سادگی نبود و همین حالا هم ماجراهایی در بین است که باید در وقت خود برای مردم گفته شود تا مردمی که تلخی تنگی معیشت را با چاشنی آشوب و نا آرامی تحمل می‌کنند، بدانند چه کسانی مانع بسته شدن این پیام‌رسان شدند و آسیب به جان و مال مردم را رقم زدند! همین‌قدر می‌توان گفت که برای برخی تلگرام، چون ناموس مقدس و عزیز بود و حریم آن، منطقه ممنوعه بود و حتی هست! حال آنکه در برابر سه ویژگی جریان وحشی این محیط یعنی«وحشی‌گری، بی‌وطنی و غیرپاسخگویی در مجامع بین‌المللی» هیچ پاسخی جز لبخند و بی‌تفاوتی نداشته و ندارند! برای ما سخت و شرم‌آور است که میدان شکل‌دهی به افکار عمومی آنچنان به دشمن داده شود که وزیر ارتباطات به‌خاطر حفظ جان مردم از تهدیدات دشمنان امنیت مردم ،مجبور به تمنا از صاحب یک پیام رسان شود! اساسا این دو قابل مقایسه و هم تراز هستند!؟ اما این واقعیت تلخی است که متاسفانه رخ داد.

8- جنگ نیابتی رسانه‌ای روزانه قربانی‌های زیادی از مردم کشورمان می‌گیرد. افراد بی‌گناهی که قربانی جهل، غرور، سیاسی‌کاری یا وابستگی برخی خواص می‌شوند. در اوج مذاکرات هسته‌ای، جان کری گفته بود: «من به ایران نرفته‌ام ولی دوستانم که به ایران رفته‌اند می‌گویند جوانان ایرانی به‌دنبال تلفن‌های هوشمند هستند، می‌خواهند بخشی از جامعه جهانی باشند… من نمی‌دانم تا ۱۵ سال دیگر چه اتفاقاتی در ایران روی می‌دهد جز اینکه می‌دانم اتفاقات زیادی روی می‌دهد » می‌بینید که آمریکا روی این ظرفیت،حساب ویژه‌ای باز کرده، همانطور که روی داعش حساب باز کرده بود.برای پیروزی در جنگ‌های نیابتی، مدافعان حرم جانفشانی کردند و قاسم سلیمانی فرماندهی کرد. اکنون باید پرسید «سردار سلیمانی» این جنگ نیابتی در عرصه رسانه کجاست و مدافعان این عرصه چه کسانی هستند!؟

9- تجربه تلخ اخیر(که قطعا یک تست اولیه و ابتدایی بود) نشان می‌دهد مدیریت فعلی(منظور وزیر ارتباطات نیست) و مهم‌تر از آن، سبک مدیریت فعلی یعنی نوع نگاه به این قضیه،به هیچ عنوان کارآمد نبوده و اساسا درک دقیقی از اهمیت ماجرا و آثار آن ندارد! اما چاره چیست!؟

10- اگر در پی یک زلزله، به فکر احداث خانه‌های محکم و ضد زلزله می‌افتیم، در پی این رخداد هم باید به فکر تجدید سازمان رسانه‌ای و ارتباطی کشور با به‌کارگیری جوانان نخبه و متعهد به انقلاب اسلامی باشیم. اکنون کشور پر است از جوانانی که در قله علم و دانایی ایستاده و توان باز کردن هر گره کوری را دارند. به‌دلیل تعلیم و پرورش در سایه نظام اسلامی،آنها قطعا از جوانان اول انقلاب با تجربه‌تر، مدیرتر و کارآمدترند و این مهم را در عرصه‌های خطیری چون موشکی و هسته‌ای و نانو و… نشان داده‌اند. نظام اسلامی که به واقع خود را موظف به تامین امنیت مردم می‌داند،باید برای امنیت این بخش حیاتی کشور هم تدبیری بیندیشد. می‌توان (یعنی باید) با تغییر ساختار و پوسته صدا و سیما به‌عنوان مهم‌ترین بخش رسانه‌ای کشور،آن را تبدیل به رسانه‌ای چالاک و کارآمد و در عین حال تعاملی همچون مهم‌ترین شبکه‌های رسانه‌ای جهان کرد. باید زیرساخت‌های مناسب و متعدد برای ارتباط آسان و امن مردم ایجاد کرد تا نیازی به پیام‌رسان‌های خارجی نباشد و آنها را برای همیشه مسدود کرد و بالاتر از همه، باید به درکی درست از جهان امروز در عرصه رسانه و شکل‌دهی به افکار عمومی رسید. همه اینها را باید با عمل تام و تمام به شرح وظایف شورای عالی فضای مجازی که از سوی رهبر معظم انقلاب ابلاغ شده اجرایی کرد. برای این کار باید اراده و فرمانده داشته باشیم و کار را به خواهش و ابلاغ و… رها نکنیم، اهمیت جنگ با این داعشی‌ها کمتر از اهمیت نبرد با آن داعشی‌ها نیست.

برای بنزین تک نرخی یک خط هم استدلال بفرمایید

جواد غیاثی در خراسان نوشت:

پیشنهاد دولت در لایحه بودجه 97 برای افزایش یک باره 50 درصدی قیمت بنزین، انتقادات بسیاری را برانگیخته است؛ از مردم تا کارشناسان و نمایندگان مجلس. به تازگی رئیس مجلس هم به این جمع اضافه شده و پرش قیمت بنزین را اصلا به صلاح ندانسته است. همزمان با انتقادات، پیشنهادهای بسیاری هم مطرح شده است که برخی کارشناسان معتقدند بهترین آن دونرخی شدن بنزین است. طی روزهای گذشته و مخصوصا با طرح موضوع دونرخی شدن بنزین توسط رئیس مجلس، این گمانه در حال تقویت شدن بود که طبق معمول با تکذیب قوی سخنگوی دولت مواجه شد. اما، باز هم خبری از علت مخالفت یا ارجاع به مطالعه یا سندی پشتیبان نیست. نوبخت فقط گفت: چنین موضوعی اصلا صحت ندارد که دولت به دنبال دو نرخی کردن یا سهمیه بندی بنزین باشد و تمامی این موارد گمانه زنی است. اگرچه نوبخت، موضوع را کاملا منتفی ندانسته است اما با توجه به مخالفت متعصبانه وزیر نفت و برخی دیگر در دولت با بنزین دونرخی در سال های گذشته، به نظر می رسد، تکذیب فوری موضوع، باید به معنی منتفی شدن آن تلقی شود، مگر این که مجلس به صراحت دولت را ملزم به این کار کند.

مزایای دونرخی شدن بنزین
اگرچه دونرخی بودن یک کالا، به طور عمومی، مشکلات و هزینه هایی ایجاد می کند اما مزایای بسیاری دارد که قبلا به مناسبت های مختلف از سوی نگارنده، نهادهای پژوهشی و کارشناسان تشریح شده است. این مزایا که به طور عمومی بر هزینه ها می چربند در شرایط فعلی بسیار برجسته تر هستند. این مزایا به طور خلاصه عبارتند از:

1 – کاهش فشار بر اقشار مردم؛ رشد 50 درصدی قیمت برای بسیاری از اقشار متوسط و ضعیف فشار مضاعف هزینه ای ایجاد می کند اما با قیمت گذاری پلکانی ( دو یا سه نرخی شدن) این فشار تا حد بسیاری تقلیل می یابد. مثلا می توان نرخ پایه را برای مصرف 60 یا 80 لیتر در ماه برای هر خودرو یا هر خانواده صاحب وسیله نقلیه، همان هزار تومان (یا نهایتا تا 1200 تومان) تعیین و برای مصرف بیشتر 1500 تومان یا به نرخ آزاد محاسبه کرد. در این حالت برای کسانی که مصرف متعارف دارند فشار هزینه ای به حداقل می رسد و بار هزینه ای بر دوش پرمصرف ها ( که عمدتا مرفهان هستند) خواهد افتاد.
2 – کنترل موثر و مداوم مصرف و آلودگی: افزایش یکنواخت قیمت، صرفا به مدت کوتاهی باعث کنترل مصرف و آلودگی می شود اما پس از یک مدت کوتاه، با افزایش قیمت ها و تورم، دوباره قیمت های نسبی به حد قبل بر می گردد و عملا روند افزایش مصرف ادامه خواهد یافت. اما در حالت دونرخی، نرخ دوم، همیشه یک لنگر ذهنی ایجاد می کند و مصرف کننده به دلیل ترس از جریمه شدن به خاطر مصرف بیش از سهمیه، توجه جدی تری به الگوی مصرفش خواهد کرد.
3 – تامین منابع: در این روش با در نظرگرفتن کشش مصرف و تعیین بهینه نرخ دوم (یا سوم در صورت لزوم) دولت می تواند منابع موردنیاز خود را تامین کند.
4 – عدالت: بنزین هم اکنون و حتی با افزایش قیمت به 1500 تومان، در مجموع با یارانه حدود 50 درصدی عرضه می شود. بنابراین دولت در شرایط فعلی به پرمصرف ها یارانه بیشتری می دهد. یعنی از منابع ملی(نفت) به جیب کسانی می ریزد که در یک خانواده چند خودرو دارند یا این که به سبب سبک زندگی نادرست، علاقه به تک سرنشینی دارند و مانند آن.
5 – تطابق با تجربیات جهانی و منطق اقتصادی: قیمت گذاری پلکانی(IBT) روی کالاهایی که قیمت گذاری به این روش برای آن ها ممکن است (مثل آب و برق و گاز) یک روش متعارف جهانی است که همه مزایای فوق الذکر را دارد و یک ابزار برای کنترل اثرات خارجی (آلودگی) است. خوشبختانه در کشور ما با استقرار سامانه هوشمند سوخت، امکان این نوع قیمت گذاری درباره بنزین هم وجود دارد. اما استفاده نکردن از آن جای سوال جدی دارد. سوالی که هنوز به طور صریح پاسخ داده نشده است.

فقط یک خط توضیح بفرمایید، چرا؟
انتظار ما از دولت این است که برای تصمیم های خود، اگر گزارش تحلیلی و سند پشتیبان منتشر نمی کند، حداقل توضیح بدهد. مثلا توضیح بدهد که چرا در سال 94 خلق الساعه تصمیم گرفته شد که بنزین تک نرخی شود؟ حالا هم که در اثر همان تصمیم اشتباه، روند مصرف به شدت فزاینده شده و آثار متعدد آن ملموس شده به یک باره یک تصمیم دیگر و بدون پشتوانه گرفته شده است. درباره گزینه های جایگزین و پیشنهادها هم توضیحی داده نمی شود. روش های ساده و متعارفی برای ارزیابی سناریوهای مختلف (افزایش یکنواخت 10، 20 یا 50 درصدی، دونرخی یا سه نرخی شدن) وجود دارد که احتمالا در سازمان برنامه هم انجام شده است اما توضیحی درباره آن ارائه نمی شود.
سخن آخر و مقصود اصلی این نوشته، آن که، برای ایجاد همراهی و همیاری مردمی یک راه بیشتر وجود ندارد؛ صداقت، گفت وگو و تشریح صادقانه برنامه ها و علل تصمیمات، باعث اقناع نخبگان و عامه مردم خواهد شد و نتیجه این فرایند اعتماد و همراهی است. اما وقتی تصمیمات در فضایی مبهم گرفته می شود و در توجیه آن موضوعات بی ارتباط یا کم ارتباطی(مثل نیاز به اشتغال و لزوم تامین منابع از محل گرانی بنزین، یا وجود فساد در توجیه تک نرخی کردن بنزین) اعلام می شود، نمی توان انتظار همراهی حداکثری داشت.

فتنه‌ها تمام می‌شود اما روسیاهی می‌ماند

علی‌اکبر عباسی در وطن امروز نوشت:

1- یکی از نکات قابل توجه در رابطه با رخدادهای اخیر، مواضع و اعلام برائت کسانی است که خودشان سال 88 از عناصر آشوب و اغتشاش و حتی میدان‌دار عرصه بودند. «تظاهرات اعتراضی نویدبخش دستاوردی عینی برای بهبود وضعیت جامعه و کشور نیست ولی می‌تواند پرهزینه و تبعات آن پردامنه باشد»، «اینکه این اظهارنظرهای جمعی توأم با تخریب و اخلال در نظم جامعه می‌شود منفی است»، «باید عوامل و زمینه‌هایی را که امروز باعث ایجاد چنین تظاهراتی و بی‌اعتمادی مردم به نظام و حاکمیت شده‌ است شناسایی و با آنها مقابله و برخورد جدی کنیم»، «عده‌ای با یک حرکت کور این اقدامات را انجام دادند تا به آنچه متعلق به همشهریان تهرانی است لطمه بزنند». اینها بخشی از مواضع کسانی است که سال 88 از حامیان اغتشاش و آشوب بودند و حتی امروز نیز همچنان بر حمایت از سران فتنه اصرار دارند و دم از رفع حصر می‌زنند.
برخی می‌گویند اینکه این افراد امروز اغتشاشات را نفی می‌کنند به‌خاطر این است که دولت مورد حمایت آنها روی کار است و اگر مثلا دولت دست جریان رقیب بود، مواضع این افراد هم متفاوت بود.
اما این مواضع با هر نیتی که باشد یک پیام مهم و معنادار به همراه دارد و آن هم اذعان این افراد به ظلم بزرگی است که ایشان و هم‌طیف‌های‌شان در جریان فتنه سال 88 در حق مردم روا داشتند. تردیدی نیست که آشوب‌های اخیر از نظر ابعاد و عمق و میزان فتنه بودن اصلا قابل قیاس با آنچه سران و عناصر فتنه در سال 88 در کشور به راه انداختند نیست.
با این همه، وقتی کسانی که خود آن زمان میدان‌دار عرصه بودند، امروز با این صراحت آشوبگری و اغتشاش را نفی و اعلام می‌کنند مسیر رسیدن به اهداف و مطالبات، کف خیابان و آشوبگری نیست، این یعنی اذعان به اشتباه بزرگ و در واقع جنایتی که سال 88 در حق مردم روا داشتند. این یعنی فتنه‌ها تمام می‌شود اما روسیاهی می‌ماند. البته معلوم نیست این افراد با این مواضع امروزشان با کدام رو باز هم می‌خواهند از رفع حصر سران فتنه بگویند و بنویسند!

2- برخی از کسانی که خودشان سال 88 میدان‌دار آشوب و فتنه بودند، این روزها به هر دری می‌زنند و مضحک‌ترین صغری کبری را می‌بافند تا هر طور شده اغتشاشات اخیر را به منتقدان دولت نسبت دهند؛ به آرزوی اینکه با این کار ننگ فتنه88 را قدری از خودشان دور کنند. آنها تلاش دارند بگویند اگر ما یک فتنه‌ای را مدیریت کردیم، شما هم یک فتنه دیگر را! تا به قول معروف «یر به یر» شده باشد و از این پس خود را در همه مسائل کشور بری بدانند. این رویه‌ای است که برخی چهره‌ها و رسانه‌های دولتی نیز دنبال می‌کنند.
در اینکه منتقدان دولت نسبت به ناکارآمدی و ضعف غیرقابل انکار دولت روحانی متفق‌القولند و عملکرد دولت را از عوامل اصلی ایجاد فضای به وجود آمده می‌دانند، تردیدی نیست. در اینکه رسانه‌های منتقد دولت زبان اعتراضی مردم به مشکلات اقتصادی هم باشند، ابایی نیست؛ که زبان مردم بودن برای یک رسانه، افتخار است! اما یقینا آن کسانی که این روزها در رسانه‌های‌شان به هر دروغ و تحلیل مضحکی متوسل می‌شوند تا به هر نحوی شده آشوب‌های خیابانی را به منتقدان دولت نسبت دهند، بهتر از هر کسی می‌دانند مسیری که منتقدان دولت انتخاب می‌کنند هیچ‌گاه اقدامات غیرقانونی نیست و نخواهد بود؛ کمااینکه آنها همین تلاش را پس از انتخابات ریاست‌جمهوری برای جریان منتقد طرح‌ریزی کرده بودند اما ستاد رقیب بدون آنکه ذره‌ای به مسیرهای غیرقانونی مانند آنچه آنها در 88 کردند، نظر داشته باشد، عمل کرد.
اما این تلاش‌های افراد یاد شده، باز هم یک پیام مهم به دنبال دارد و آن اینکه ننگ آلوده بودن به فتنه 88 بدجوری دامن عده‌ای را گرفته و به قدری برای آنان سخت است که برای رفع آن دست به اقدامات اینچنینی می‌زنند و تحلیل‌هایی تا این حد مضحک ارائه می‌دهند.
البته عناصر فتنه 88 برای اینکه این لکه‌ ننگ را از خود دور کنند راه‌حلی مناسب و عملیاتی پیش رو دارند که عبارت‌ است از اعتراف رسمی به ظلمی که سال 88 در حق مردم روا داشتند و عذرخواهی از مردم به خاطر آن اقدامات و گردنگیری تحریم‌ها و فشارهای اقتصادی که به موجب آن فتنه و گراهایی که از داخل به بیرون دادند، نصیب ملت ایران شد.

تأملی چند در ماهیت فتنه جدید

عباس حاجی‌نجاری در جوان نوشت:

در جریان فتنه سال 1388 اگر چه مسئولین امریکایی بارها تأکید کرده‌اند که در آن ماجرا هرآنچه از دستشان برمی‌آمد انجام دادند، اما بعضاً این انتقاد را که خانم کلینتون وزیر خارجه وقت امریکا هم بر آن تأکید کرد، می‌پذیرند که چرا از همان آغاز همه ظرفیت‌های لازم را به کار نگرفتند تا فتنه خاموش نشود و آنها بتوانند به اهدافشان در مقابله با نظام اسلامی دست یابند. اما در ماجراهای اخیر امریکایی‌ها تلاش کردند تا هم سردرگمی‌های آغازین و هم تأخیر در موضعگیری‌ها را جبران کنند و به همین دلیل بود که ترامپ و تیلرسون و دیگر تندروهای امریکا در زمره اولین‌هایی بودند که از ماجراهای فتنه‌انگیز آشوب‌های اخیر در بعضی از شهرها حمایت کردند که البته این بر اساس نقشه راهی بود که چند ماه پیش تیلرسون بر آن تأکید کرده بود. وی روز 24 خرداد ماه امسال در جلسه استماع کنگره با اشاره به تلاش‌امریکا برای جلوگیری از گسترش نفوذ ایران تأکید می‌کند که: «سیاست ما در قبال ایران، مقابله با هژمونی ایران و مهار توانایی آنها برای ساخت سلاح‌های هسته‌ای و اقدام برای حمایت از آن عناصری در داخل ایران است به نحوی که به تغییر صلح‌آمیز آن نظام سیاسی منجر شود. همانطور که می‌دانیم چنین عناصری در داخل ایران هستند.»

او در 22 مهرماه مجدداً اذعان کرد که ترامپ برای تغییر حکومت در ایران تلاش می‌کند، به همین دلیل در روند شکل‌گیری اعتراضات اجتماعی در ماه‌های اخیر به محض آنکه با طرح شعارهای ساختارشکنانه در مشهد ماهیت اجتماعات تغییر کرد و شعارها ارزش‌های اساسی نظام را هدف گرفت، موج حمایت‌های بیرونی با محوریت ترامپ و دیگر سران کاخ سفید علنی شد و عملاَ تلاش شد کاستی‌های حمایت از فتنه گذشته جبران شود و عوامل میدانی با امید و پشتوانه بیشتری آشوب‌طلبی‌ها را دنبال کنند و حتی مایک پنس، معاون ترامپ نیز تأکید کرد که اشتباهات گذشته امریکا را در کوتاهی از حمایت کامل از فتنه‌گران تکرار نخواهند کرد. ترامپ نیز در ادامه مدعی شد که زمان تغییر در ایران فرا رسیده است.

در یک مقایسه اجمالی میان حوادث کنونی با فتنه بعد از انتخابات 88، اگر چه در گذشته زمینه تحریک موضوع تقلب در انتخابات و خاستگاه آن در بخش‌های مرفه‌نشین تهران بود اما در شرایط کنونی عوامل میدانی با تلاش برای تحریک مطالبات اقتصادی مردم در شهرستان‌ها و بخش‌های محروم تلاش دارند با گسترش و توسعه آن، اعتراضات را معطوف به مطالبه اجتماعی مردم کنند، اگرچه در این اجتماعات آنچه کمتر شنیده می‌شود مطالبات اقتصادی مردم است که این اعتراضات به ادعای حمایت از آنها برگزار می‌شود و افراد میدانی و هدایت‌کننده نیز چندان سنخیتی با اقشار مستضعف و ضعیف جامعه ندارند.

تأکید آشوب‌طلبان در کشاندن تحرکات به فضای امنیتی از طریق تند کردن شعارها و تلاش آنها برای کشته‌سازی از مردم برای عمیق‌تر کردن و تداوم بحران، بیانگر آن است که مردم ایران به‌رغم نارضایتی از عملکرد دستگاه‌های اجرایی و مشکلات معیشتی و اقتصادی، خاستگاه اصلی و آشوب‌ها را شناخته و به همین دلیل با آن همراه نشده‌اند و به همین جهت است که آشوبگران نتوانسته‌اند در هیچ شهری جمعیت قابل توجهی از مردم را با خود همراه کنند و به همین دلیل است که در بعضی نقاط با تیراندازی کور به سمت مردم تلاش دارند عواطف عمومی را تحریک کنند.

اما از سوی دیگر در این آشوب‌ها سرنخ‌هایی از عوامل میدانی مؤثر در فتنه 88 را می‌توان دید که به دلیل نارضایتی از عملکرد دولت دوازدهم در عدم تقابل با نظام، ترجیح داده‌اند بعضی از وعده‌های غلط انتخاباتی را در کف خیابان دنبال کنند اما محکومیت اقدامات آشوب‌طلبان توسط اکثر گروه‌ها و احزاب از هر دو جریان سیاسی کشور بیانگر آن است که این فتنه و آشوب هم به لحاظ خاستگاه جریانی و حمایت مردمی ابتر است و هم به دلیل نداشتن محور و رأس در داخل بیش از پیش نگاه و وابستگی به بیرون دارد.

در این میان اگرچه در ارزیابی دلایل نارضایتی اجتماعی مردم فهرست بلندی از ناکارآمدی‌های مسئولین دستگاه‌های اجرایی را می‌توان برشمرد که متأسفانه اعلام بودجه سال 97 و نحوه متهم‌سازی برخی نهادها در آن به مصرف بودجه بیت‌المال مؤثر بوده است اما عبرت‌گیری برخی از فعالان و گروه‌های مؤثر در فتنه 88 از این ماجرای اخیر و اعلام برائت و محکومیت آنها می‌تواند نقطه آغازی برای تعریف ساز و کاری روشن برای رقابت جریان‌های سیاسی در چارچوب نظام باشد تا به هر بهانه‌ای با تخریب کلیت نظام در رقابت‌های انتخاباتی، زمینه‌ای برای متهم‌سازی و وهن نظام اسلامی فراهم نکنند و در پازل جنگ نرم دشمن بازی نکنند.

مقام معظم رهبری در دیدار روز 6 دی‌ماه خود با مسئولان و اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، در بازکاوی ابعاد و جنگ نرم دشمن با نظام اسلامی که در این آشوب‌ها جلوه‌های آن آشکار شد، فرمودند: جنگ دشمن با ملت ایران در عرصه‌های مختلف یک واقعیت است و اگر ما از این واقعیت غافل شویم طرف مقابل هوشیار و مراقب است و طراحی خود را به پیش می‌برد. ایشان جنگ نرم دشمن را خطرناک‌تر از جنگ نظامی خواندند و با تأکید بر راهبرد دشمن بر استمرار دشمنی‌ها با ملت ایران، تأکید کردند مهم این است که در هر دوره‌ای طراحی و نقشه دشمن در عرصه‌های مختلف را بفهمیم و بر اساس آن، پیشگیری و دفاع خوب یا حمله پیش‌دستانه داشته باشیم. ایشان در عین حال تأکید نمودند که در این مرحله نیز امریکای جنایتکار و همدستان او را به فضل الهی زمینگیر خواهیم کرد.

انسجام اجتماعی و ظرفیت‌های حکمرانی

حسین ایمانی جاجرمی در روزنامه ایران نوشت:
در وضعیت کنونی جهان، تهدیدهایی چون تغییرات اقلیمی، حوادث غیر مترقبه و رقابت‌های ژئوپلیتیکی، اقتصادی و سیاسی میان کشورها، چه در سطح جهانی و چه در سطح منطقه‌ای، شدت یافته‌اند. بحران آب، افزایش زمین لرزه‌ها و نقش مخرب عربستان و امارات در روابط همسایگی و حسن همجواری مرسوم میان ایران و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، نمونه‌ای از این تهدیدها پیش رو برای ایران است. اما از این تهدیدها چه باک اگر ایران انسجام و ظرفیت‌های حکمرانی بالا داشته باشد. آنچه که می‌تواند کشور را در برابر ضربه‌ها و رقابت‌های گاه مخرب و ستیزه جویانه حفاظت کند، انسجام اجتماعی است. تاریخ طولانی جهان نشان داده کشورها حتی اگر زیر شدیدترین ضربات و تهدیدها هم باشند به شرط انسجام درونی قدرتمند می‌توانند تاب آورده و همچنان پایدار باقی بمانند. بسیاری از کشورهای اروپایی مثال خوبی از این مسأله هستند. آلمان و انگلستان زیر شدیدترین ضربه‌ها به یکدیگر پس از خاموش شدن شعله‌های جنگ جهان سوز دوم، باردیگر از خرابه‌ها سربرآوردند و زندگی را از سر گرفتند و این میسر نشد مگر به لطف انسجام اجتماعی. حتی می‌توان از کشور ویتنام مثال آورد که شرقی است و به ما نزدیکتر، ویتنامی‌ها تاب تحمل ضربات و صدمات ماشین‌های جنگی مهلک فرانسه و امریکا را آوردند و در برابر زیاده خواهی‌های استعماری سر تسلیم فرود نیاوردند و خوب می‌دانیم که یکی از شروط توفیق آن‌ها، وحدت و انسجام ملی‌شان بود.
انسجام اجتماعی را می‌توان با میزان قوت پیوندهای متقابل میان گروه‌های مختلف تشکیل دهنده یک اجتماع سنجید. البته آنچه که قوت انسجام هر جامعه را تعیین می‌کند، اعتماد است که به دو صورت درون گروهی و برون گروهی قابل بررسی است. اعتماد درون گروهی را می‌توان در قالب پیوندهای میان اعضای یک خانواده، فامیل، طایفه، قومیت، صنف و جناح مشاهده کرد که در جای خود سودمندی‌هایی چون حمایت، پشتیبانی و دفاع را برای اعضا فراهم می‌آورد. اما آنچه که از منظر منافع ملی اهمیت دارد، قوت اعتماد برون گروهی است یا اعتمادی که اعضای یک جامعه به یکدیگر صرفنظر از عضویت شان در گروه‌های مختلف اجتماعی دارند. مطالعات محققانی چون گرانو وتر نشان می‌دهد که شدت و قوت اعتماد درون گروهی می‌تواند برای انسجام ملی مخرب و زیان آور باشد. برای مثال چسبندگی اعضای گروه‌های قومی به هویت و منافع گروه خود و بی‌توجهی به منافع دیگر گروه‌های قومی در کشورهایی چون یوگسلاوی سابق پس از مرگ مارشال تیتو، یا حتی لبنان، عراق و سوریه دستیابی به انسجام و وحدت را با موانع جدی مواجه ساخته و در مورد یوگسلاوی به فروپاشی کامل کشور انجامیده است. در مقابل می‌توان به تجربه کشوری چون سوئیس اشاره کرد که با وجود ترکیبی از فرهنگ‌های فرانسوی، آلمانی و ایتالیایی، وضعیت ایده آل انسجام و وحدت ملی خود را سال هاست که به رخ جهانیان می کشد.
اما پرسش این است که چگونه می‌توان در عین اختلاف و تفاوت به انسجام اجتماعی در سطحی ملی دست یافت؟ بخشی از این پاسخ به تاریخ و هویت مشترک ساکنان یک کشور باز می‌گردد. پس از شکل‌گیری واحدهای دولت- ملت در سده‌های اخیر، تلاش‌های زیادی انجام شده است تا هویت ملی در قالب زبان و آداب و رسوم مشترک حال چه واقعی و چه ساختگی شکل بگیرد و بسیاری کشورها به این گونه ساخته شده‌اند. اما برای انسجام ملی، این اگرچه لازم است اما کافی نیست.
یکی از شروط کافی برای بنیان انسجام اجتماعی و فراهم آورنده اعتماد برون گروهی، میزان مشارکت گروه‌ها و افراد مختلف در اداره امور عمومی و وضعیت واقعی و ادراکی آنها از عدالت اجتماعی است. هر چه میزان تحدید مشارکت بیشتر باشد، میزان فاصله گرفتن گروه‌های طرد شده از هویت‌های مشترک فرا گروهی مانند ملت بیشتر می‌شود و هر چه نابرابری در یک جامعه اوج بگیرد میزان انسجام اجتماعی میان اعضای تشکیل دهنده آن کمتر می‌شود.

برای مشارکت دادن گروه‌های مختلف نیاز به سازوکارها و نهادهای بی‌طرف، شفاف و پاسخگو در سطوح مختلف است. برای مثال دموکراسی سازوکاری است که با وجود عیب‌های بی‌شمار، از سوی کشورهای بسیار به‌عنوان سازوکاری مقبول برای حل و فصل منازعات سیاسی پذیرفته شده است و طرفین رقابت پذیرفته‌اند که صندوق‌های انتخابات پر شده از رأی مردم، داور نهایی مدعاها باشد. در همین چارچوب، بازنده‌ها نیز وظیفه اخلاقی و مدنی دارند که در مدت حکومت رقبای پیروز خویش از کارشکنی و تخریب پرهیز کرده و تا انتخابات بعدی صبر پیشه سازند. باز در همین چارچوب، رسانه‌ها وظیفه دارند بی‌طرفانه و حرفه‌ای به پوشش اخبار و تحولات اقدام کرده و با پرهیز از سوگیری و یکجانبه نگری بر سرمایه اعتماد مردم به خویش بیفزایند. اما مسأله مهم دیگر که گرچه آخرین است اما کمترین نیست، عدالت اجتماعی است. باید گروه‌های مختلف سهمی واقعی در فرصت‌ها، مناصب و موقعیت‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داشته باشند. تمرکز قدرت و ثروت نزد گروه‌های خاص موجب فساد فردی و سیستمی می‌شود که این آخری برای هر جامعه‌ای چون سمی کشنده عمل می‌کند و وجود آن سبب فلج اجتماعی و فروپاشی می‌شود.
تمامی این نکاتی که گفته شد را می‌توان در قالب مفهوم «ظرفیت‌های حکمرانی» گرد آورد، ظرفیت‌هایی که برای شکل گیری، پرورش، تحکیم و پایداری انسجام اجتماعی لازم هستند. اتفاقاتی که در روزهای اخیر در کشور در حال وقوع است اگرچه ممکن است در چشم عده‌ای از سیاستمداران ناچیز و بی‌مقدار جلوه کند اما باید آنها را به‌عنوان آلارم‌ها و هشدارهای جدی تلقی کرد که خبر از وجود نابسامانی‌هایی در ظرفیت‌های حکمرانی کشور می‌دهد، هشدارهایی که هر چند وقت یکبار مانند زلزله‌های تهران گویی که می‌خواهند مسئولان را از خواب غفلت بیدار کرده و آنها را متوجه واقعیت‌ها و مشکلات سازند.

دموکراسی یا پوپولیسم

ناصر فکوهی در روزنامه شرق نوشت:

نگاهی گذرا به سال ٢٠١٧ که چند روز پیش به پایان رسید، گویای یک واقعیت دردناک است که هرچه ‌زودتر پذیرفته شود، شاید بتوان زودتر و کاراتر نیز درمانی، حتی میان و درازمدت، برای آن یافت.

٢٠ سال پیش در آستانه هزاره سوم میلادی، به نظر می‌رسید نظام‌ها و فرایندهای دموکراتیک با سقوط امپراتوری شوروی پیشین، اصلاحات
اقتصادی- اجتماعی گسترده در چین و آسیای شرقی و جنوب‌شرقی و گسترش نظام‌های دموکراتیک در آسیای میانه و خاورمیانه، اروپای شرقی و آمریکای لاتین، وارد صحنه شده‌اند. به‌علاوه بالاگرفتن قدرت نیروهای عدالت‌طلب و میانه‌رو، احزاب طرفدار محیط زیست، صلح‌جو و مخالف نظامی‌گری در صحنه سیاسی قدرت‌های بزرگ اروپای غربی و آمریکای شمالی، آغازی جدید را برای جهان نوید می‌داد. به نظر می‌رسید زندگی بهتر، مرفه‌تر و به‌دور از خشونت و آکنده‌تری از آزادی در کنار فناوری‌های جدید رایانه‌ای ازجمله شبکه‌های اجتماعی، موتورهای جست‌وجو، برنامه‌های دسترسی باز و… نویددهنده چنین جهانی هستند؛ اما حادثه یازدهم سپتامبر ٢٠٠١ و حوادث پس از آن، یعنی تخریب چندین کشور در خاورمیانه به دست آمریکا، تلنگری بود که احتمال پدیدآمدن سناریوی دیگری را که شاید بتوان آن را سناریوی وحشت نامید، پدید آورد. این سناریو در خطوط کلی، پیش‌بینی می‌کرد میان سرمایه‌داری متأخر مالی، ضداجتماعی و پول‌محور از یک‌سو و سیستم‌های سیاسی قدرت‌مدار یا پوپولیستی جهان‌سومی از سوی دیگر، اتحاد شومی به وجود بیاید که دستاوردهای بیش از ٥٠ سال صلح نسبی در جهان را بر باد دهد. سال ٢٠١٧ متأسفانه از بسیاری جهت‌ها نشان داد این سناریوی هولناک چندان دور از واقعیت نبوده و درصورتی‌که جنبش گسترده‌ای در سطح جهان برای مقاومت شکل نگیرد، باید شاهد تخریب یک‌به‌یک این دستاوردها باشیم. دیدیم دموکراسی شکننده‌تر از آن است که تصور می‌کنیم. اکنون می‌توانیم موقعیت و حال کسانی را که در دهه ١٩٢٠ در وایمار آلمان، یعنی فرهیخته‌ترین کشور جهان از لحاظ فرهنگی در آن زمان، به خطر بالاگرفتن اقتدارگرایی و فاشیسم با سرعتی باورنکردنی هشدار می‌دادند، درک کنیم. کمتر از ٢٠ سال پس از حکومت وایمار، اروپا در بخش اعظم خود به پهنه‌ای سوخته تبدیل شده بود با بیش از ٦٠ میلیون کشته و ده‌ها میلیون آواره، مصیبت‌زده، بی‌پناه، گرسنه و فقرزده. ٢٠١٧ سالی بود که بدون هیچ‌ شک‌وتردیدی یک مصیبت بزرگ در آن، ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ در آمریکا بود و مصیبت دیگر، موج گسترده بنیادگرایی‌های سلفی، تروریسم‌های نژادپرستانه، حرکات و رژیم‌های پوپولیستی ملی‌گرا که در جای‌جای جهان سر بلند کردند و هرچند در بسیاری از نقاط تا گرفتن قدرت نرسیدند (فرانسه، هلند…)، اما همین‌که به‌مثابه آلترناتیوهایی نیمه‌جدی مطرح می‌شدند و در برخی از نقاط احزاب سنتی با پیشینه طولانی را از میان بردند، نشانه خطرات بزرگی است که ممکن است از راه برسند.

در فرانسه ائتلاف بزرگ احزاب گلیستی و حزب قدیمی سوسیالیست تقریبا به‌طور کامل فروپاشید، در آمریکا هرچه بیشتر شاهد آن هستیم که حزب قدیمی جمهوری‌خواه در برابر دوراهی انتخاب «ترامپیسم» (یا نژادپرستی فاشیستی، پوپولیستی و ضدروشنفکرانه بخشی از فرودستان به رهبری توهم سرمایه‌داری مالی) یا وفادارماندن به اصول قدیمی خود، قرار می‌گیرد و کم نیستند سیاست‌مدارانی که راه ترامپ را برگزیده‌اند و به احتمال قوی، سال آینده در انتخابات میان‌دوره‌ای این حزب نیز مانند احزاب گلیست فرانسه، ضربه سنگینی خواهد خورد؛ اما ترامپیسم با ترامپ از میان نخواهد رفت. این روندی است که از لحاظ سیاسی، پوپولیسم، نژادپرستی‌ها و ملی‌گرایی‌های متأخر را با به جان هم‌ انداختن اقوام و فرهنگ‌هایی که قرن‌ها با یکدیگر می‌زیسته‌اند، در برنامه خود دارد تا بازار فروش تسلیحات را گرم کرده و تقاضای انرژی‌های نفتی را افزایش دهد. برنامه ترامپ، آمریکا را به سال‌های ١٩٦٠ و جنبش مبارزه برای حقوق سیاه‌پوستان بازگردانده و پوپولیسم‌های آمریکای لاتین (از راست و چپ) و آسیای جنوب‌شرقی، به کشتارهای بزرگی مانند نظامیان بودایی برمه علیه مسلمانان این کشور دامن زده است و در این میان، دو کشور بزرگ شرق اروپا و آسیا، یعنی روسیه و چین، به‌شدت به فرمول سرمایه‌داری مهارگسیخته و نظام‌های اقتدارگرای پوپولیستی، ملی‌گرا و شبه‌دموکراتیک در ترکیب با نئولیبرالیسم اقتصادی و سرمایه‌داری افسارگسیخته قرن نوزدهمی تمایل دارند. گزارشی که روزنامه واشنگتن‌پست در اوایل سال ٢٠١٧ (١٣ فوریه، به قلم کاسپاروف و هالورسین) منتشر کرد، با اتکا به آمار سازمان‌های معتبر بین‌المللی، نشان می‌دهد امروز نزدیک به سه‌میلیاردو ٩٠٠ میلیون نفر، یعنی ٥٣ درصد جمعیت جهان، زیر سلطه رژیم‌های دیکتاتورمنش زندگی می‌کنند، ٨٣٦ میلیون نفر زیر خط فقر مطلق هستند و ٧٨٣ میلیون نفر فاقد آب لوله‌کشی. در جهان کنونی، ٦٥ میلیون نفر به دلیل جنگ و تنش‌ها از خانه‌های خود آواره شده‌اند و در فاصله کمتر از ٢٠ سال از ١٩٩٤ تا ٢٠١٣، بیش از ٢١٨ میلیون نفر قربانی مصائب طبیعی شده‌اند. اینها تنها چند رقم به‌مثابه مشت نمونه خروارند که سقوط دموکراسی در منطقه خاورمیانه و کشورهای عربی، در آمریکای لاتین و در آسیای شرقی و جنوب‌شرقی و همچنین تداوم رژیم‌های بسته در نظام‌های بزرگ غیرغربی که کنترل تقریبا کل صنعت و تجارت جهان را در دست دارند، بخش دیگری از این واقعیت را می‌سازند. با توجه به این نکات است که باید توجه داشته باشیم، ما هم امروز در کشور خود در برابر یک انتخاب بزرگ قرار گرفته‌ایم؛ یا وفادارماندن به شعارهای اساسی انقلاب، یعنی تأمین آزادی، استقلال، رفاه، آسایش و برخورداری همه مردم این کشور از ثروت‌های بی‌پایان، در صلح و هم‌گرایی میان تمام فرهنگ‌هایش که انتخاب درست و بجایی است، یا انتخاب راهی (و بهتر بگوییم بیراهه‌ای) که سرابی بیش نیست. هیچ‌کدام از مردم ما نه طالب ناآرامی داخلی هستند و نه به‌ویژه خواستار تنش با همسایگان و نیروهای بیگانه و به همین دلیل، همواره از همه اهداف استراتژیک دفاعی کشور دفاع کرده و می‌کنند. در این میان، تأمین رفاه این مردم و اجرای کامل قانون اساسی در بخش‌های مربوط به رفاه و ضمانت دولت برای تأمین حقوق مردم و مبارزه جدی با فساد اقتصادی و فرهنگی، در کنار استقلال و گسترش دائمی آزادی‌های سیاسی و اجتماعی، تنها شانسی است که از رشد پوپولیسم‌های خطرناک که به بهانه دفاع از حقوق مردم می‌توانند تنش‌های بزرگی را در پهنه متکثر فرهنگی و اجتماعی با سلایق و سبک‌های زندگی بسیار گوناگون ایجاد کنند، جلوگیری کند. از هم‌اکنون در همه کشورهای جهان به‌ویژه در آمریکا، مردم در پی به‌تثبیت‌رساندن هدف استراتژیک آشتی انسان با طبیعت و برپایی اقتصادی انسان‌محور و کنارگذاشتن رفتارهای غیرانسانی و ضدطبیعت و سوداگرانه هستند و ما نیز باید جایگاه خود را در این مبارزه داشته باشیم؛ چون ممکن است اگر دست روی دست بگذاریم، مانند همسایگان خاورمیانه‌ای خود، از این آفت در در جهان آسیب ببینیم.

صدای شنیده نشده دیروز، فریاد شنیده نشده امروز

عباس عبدی در اعتماد نوست:

در فرهنگ دینی بسیار گفته شده است که: «مومن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شود.» به نظر می‌رسد که منظور از این حدیث، تاکید بر حداقلی از بینش و دانش به عنوان یک ویژگی فرد مومن است. نتیجه‌ای که می‌توان گرفت این است که اگر کسی یا کسانی از یک سوراخ نه دو بار که چند بار گزیده شوند، می‌توانیم بگوییم که مومن شناخته نمی‌شوند. حالا اگر خود فرد نیز دستش در سوراخ گزیده نشده باشد ولی ببیند که دست دیگران گزیده شده است، باز هم باید احتیاط کرده و درس بگیرند. سال گذشته در همین روزها کتابی را با آقای دکتر گودرزی منتشر کردیم به نام «صدایی که شنیده نشد»، این کتاب در اصل پژوهشی است که در سال ١٣٥٣ از طرف مجموعه‌ای از استادان ارتباطات برای رادیو تلویزیون وقت به مدیریت دکتر اسدی و دکتر تهرانیان انجام شد. پژوهش با هدف خاصی برای رادیو تلویزیون آن زمان انجام شده است، ولی مضمون مهمی در آن است که برخی از افراد تیزبین آن زمان متوجه آن شدند و امروز که پژوهش را می‌خوانیم این مضمون روشن‌تر از همیشه دیده می‌شود. در واقع پژوهش به زبان بی‌زبانی، اعلام می‌کرد که اتفاقاتی در راه است. این صدا خیلی بلند نبود. ولی اگر گوش‌های تیزی وجود می‌داشت، احتمالا آن را می‌شنید. امروز همه تعجب می‌کنند که چرا کسی در آن زمان متوجه ماجرا نشد. آن زمان گذشت، ولی امروز نه آن صداهای ضعیف، که چندین سال است فریادهای بلند از سوی بسیاری از صاحب‌نظران مطرح است که با عدد و رقم می‌گویند مجموعه مطالعات موجود نشان می‌دهد که شاخص‌های ذهنی و عینی، هیچ‌کدام مطلوب نیست، و به نظر ما حتی مهم‌تر از شاخص‌های عینی، شاخص‌های ذهنی است. شاخص‌های امید به آینده، اعتماد به دیگران و حکومت، ارزیابی از اخلاقیات جامعه، ارزیابی از عدالت، ارزیابی از وضع آینده، نگرش نسبت به مشکلات اقتصادی و اجتماعی، مساله فساد و… هیچ‌کدام در موقعیت‌های مطلوبی قرار ندارند، سهل است که در وضع نامطلوب قرار دارند. شاخص‌های عینی نیز نیازی به بیان نیست. وضع رشد اقتصادی، بیکاری، تورم و مسائل دیگر از جمله آلودگی‌های هوا، ترافیک، وضع آب و… همه و همه می‌توانند آسیب‌زننده به ثبات و آرامش روانی فرد و جامعه باشند. در کنار همه اینها فقدان انسجام اجتماعی نیز اهمیت خاص خود را دارد که در عمل برنامه‌ریزی را بلاموضوع کرده و شاید هم ریشه بخشی از این مشکلات است.
این نتایج نه تنها قابل تعبیر و تفسیری غیر از آنچه که نشان می‌دهند نیستند، بلکه، بسیار واضح و روشن هستند که نیاز به تفسیر پیچیده داشته باشند و بارها و بارها از طرف محققان و افراد مطلع در علن یا در جلسات محدود بیان شده‌اند. ولی حیف و صدحیف که برخی افراد جاهل و قدرت‌پرست که ذره‌ای درک و شعور فهم بدیهیات را ندارند، با خودشیرینی‌های گوناگون به رد و نفی این بدیهیات می‌پردازند و مانع از آن می‌شوند که کوششی در خور برای حل مشکلات صورت گیرد. گروهی از آنان طی ٨ سال منابع کلان کشور را به باد دادند و شغلی ایجاد نکردند، گروهی دیگر هر کس هرچه گفت با انگ‌های گوناگون آنان را به سکوت فراخواندند. همه‌شان با تکیه بر چاپلوسی و ریا و مجیزگویی و با هدف برخورداری از سفره گشوده شده، اقدام به حذف دیگران کردند. رسانه ملی کشور را با ده‌ها هزار پرسنل و امکانات به روزی نشاندند که در برابر یک رسانه به نسبت کوچک فرامرزی خلع سلاح شد. گروهی دیگر در برابر مسائلی همچون حضور زنان در ورزشگاه‌ها یا برگزاری یک کنسرت و یا… چه قشقرقی که به پا نکردند، ولی هیچگاه زحمت برخورد با یک فساد و ظلم را به خود نداند. هرچه گفتیم امثال مرتضوی‌ها خیرخواه کشور و حکومت نیستند و دیر یا زود از عملکرد آنان ضربه‌ای خواهید خورد که هیچگاه قد راست نکند، خندیدند و گذاشتند کارش را بکند.

در حل ساده‌ترین مسائل کشور در مانده‌اند، آنگاه مدیریت جهانی را پیش روی مردم می‌گذارند و کلا مسائل کشور را به سخره گرفتند و در مقابل بسیاری دیگر، خون دل خوردند و دم فرو بستند که می‌دانستند وضع منطقه چگونه است و چه سرنوشتی تمدن ایرانی را تهدید می‌کند و از این سکوت استنباط مناسبی نشد و فرصت‌ها مثل ابر از دست رفت. در این میان نیز برخی هرچه کوشیدند نقارها را برطرف و وحدت نسبی ایجاد کنند؛ کینه‌های کهنه شده مانع شد. گذشت، آنچه گذشت. باز هم می‌توان گذشته را به پشت سر انداخت، مشروط بر اینکه حداقل این‌بار چشم خیلی‌ها بر واقعیات جامعه باز و تصمیمات شایسته برای آینده کشور اتخاذ شود. این بحران اکنون آشکار شده و نباید خود را متوقف به آن کنیم؛ بیش و پیش از چیز باید برای خروج موثر و بادوام از چنین بحرانی اندیشه کرد.