جمعه , ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » سرمقاله روزنامه های پنجشنبه ۳۰آذر ۱۳۹۶

سرمقاله روزنامه های پنجشنبه ۳۰آذر ۱۳۹۶

 

سخن روز مطبوعات- روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

********

غلبه بر فتنه در منطقه

سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
آمریکا، رژیم اسرائیل و عربستان توأمان دو نوع نگرش را بازتاب می‌دهند یک نگرش مبتنی بر ابراز نگرانی عمیق و یک نوع نگرش مبتنی بر توسل به اقدامات جسورانه در مواجهه با مسایل منطقه. در این میان «لحن تند» و «اقدامات غیرمترقبه» نقشه راه این سه دولت را تشکیل می‌دهند، اقدام اخیر ترامپ در اعلام قدس به ‌عنوان پایتخت اسرائیل، راه‌اندازی جنگ سعودی علیه مردم یمن، اقدامات محدود نظامی اسرائیل علیه حزب‌الله در سوریه در این راستا صورت گرفته‌اند. به نظر می‌آید این روش طی ده- دوازده سال آینده در منطقه ما جریان داشته باشد. این موضوع نیاز به تجزیه و تحلیل و نیز ارزیابی دارد:

1- نگرانی از ایران بدون تردید در هر سه پایتخت وجود دارد و این نگرانی هم واقعی است و ابراز آن هم فقط تلاشی «ایران هراسانه» نیست هر چند نمی‌توان کتمان کرد که یک رویه ثابت مبتنی بر تولید هراس از ایران از سوی این کشورها وجود دارد: اما آنچه در این پایتخت‌ها احساس می‌شود، احساسی کاذب نیست. ایران از حیث زیرساخت‌های سیاسی و امنیتی در منطقه و نیز از نظر زیرساخت‌های فرهنگی در سطح جهان، نگرانی‌های بزرگی برای آمریکا، اسرائیل و عربستان پدید آورده است و از قضا در این موارد آنان هیچ بدیل و نیروی مقابلی ندارند تا امیدی به برون رفت از مخمصه سیاسی، امنیتی و فرهنگی که با آن مواجه شده‌اند، داشته باشند و از این رو بحث را به میدان‌های دیگر برده‌اند؛ بحث از موشک، نفوذ منطقه‌ای و نوع رفتار با مخالفان داخلی خود.
بحث از موشک‌های ایران طی ده سال گذشته ترجیع‌بند اظهارات مقامات این سه دولت بوده کما اینکه بحث از نفوذ منطقه‌ای ایران به گونه‌ای که در تضاد با امنیت و منافع دیگران دیده شود، همواره از سوی آنان مطرح بوده و رفتار حکومت ایران با مخالفان داخلی خود نیز یک ضلع غیر قابل چشم‌پوشی از هندسه اتهامات ایران از سوی سران این کشورها بوده است. بحث از نفوذ منطقه‌ای ایران و تهدیدآمیز نشان دادن آن برای آن نیست که از آثار منفی چنین نفوذی علیه منافع ملی خود بکاهند بلکه برای آن است که ایران اساساً چنین قدرتی نداشته باشد و در یک افق بالاتر، اساساً در منطقه چنین نفوذ مستقلی وجود نداشته باشد. اگر دولت سعودی نگران پیامدهای منفی نفوذ ایران در منطقه بود، با ایران وارد گفت‌وگو می‌شد و به فرمولی فکر می‌کرد که در آن ایران قدرت نفوذ دارد ولی بخشی از این قدرت نفوذ در راستای حل مشکلات عربستان در منطقه که کم هم نیستند به کار گرفته شود. اما ریاض که به راحتی با مخرب‌ترین قدرت منطقه یعنی رژیم صهیونیستی کنار می‌آید و همکاری می‌کند، به هیچ وجه به گفت‌وگو با ایران نمی‌اندیشد. چرا؟ برای اینکه مسئله ما در چشم‌انداز منطقه‌ای رفع موانع شکل‌گیری «منطقه‌ای مستقل» و مسئله عربستان در چشم‌انداز منطقه‌ای باز گرداندن منطقه به شرایط پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران است کما این که محمد بن سلمان اخیراً از ضرورت بازگشت منطقه به شکلی از اسلام که نقشی در هویت‌دهی به منطقه نداشته باشد، سخن گفت.
در بحث موشک‌ها نیز تبلیغات بر مبنای خطرناک بودن آن استوار است و صد البته برای آمریکا، اسرائیل و عربستان خطرناک نیز هست اما این خطر به خاطر نفس موشک‌ها نیست. اگر این بود، برای آن راه روشنی وجود داشت؛ مذاکره یا دست زدن به اقدام مشابه یعنی تلاش برای دستیابی به فن‌آوری موشک و این درست در حالی است که سال‌هاست جمهوری اسلامی نسبت به خرید حجم گسترده‌ای از جنگ‌افزارهای «بسیار حساس» از سوی عربستان سکوت کرده و هیچ‌گاه آن را تهدیدی برای امنیت ملی خود نخوانده است. پس کاملاً واضح است که بحث از موشک‌های ایران بحث از یک سطح از توانمندی نظامی ایران نیست بحث این است که یک قدرت منطقه‌ای، بر مبنای شکل‌دهی به منطقه‌ای مستقل به یک سلسله تلاش هوشمندانه دست زده است که نتیجه آن به وجود آمدن منطقه‌ای غیر از منطقه قبل است.این موضوعی نیست که از نظر این «مثلث نگران» قابل عبور باشد اما خب به‌طور طبیعی از سرانجام این منازعه گرم کمتر حرف می‌زنند. چرا که پیدایی یک منطقه مستقل و اسلامی چیزی نیست که به غیر از خود این‌ها، کسی از آن بترسد و فعالیت ایران در این مسیر را دخالت در کار دیگران بداند بلکه این چیزی است که حداقل از زمان اشغال فلسطین که با میدان‌داری انگلیس روی داد، به‌صورت یک آرزو، مد نظر مسلمانان منطقه بوده است آرزویی که اخوان و آباء همین ملک سلمان و اسلاف پلید همین نتانیاهو و ترامپ آن را تباه کرده‌اند.
در این میان یک نکته اساسی هم این است که آیا ما می‌توانیم با مذاکره و گفت‌وگو چنین حس و حالی را از سران مثلث واشنگتن، تل‌آویو و ریاض بگیریم و با آنان به نگاهی نزدیک که سایه اقدامات و اظهارات تهدیدآمیز را از سر منطقه رفع کند، برسیم. بعضی‌ها با ساده‌سازی صورت مسئله می‌گویند اگر ما ادبیات خود را از وجه تند و قهرآمیز به ادبیات آرام و احترام‌آمیز اصلاح کنیم و یا اگر به رفت و آمدهای دیپلماتیک خود بیفزاییم و در حوزه دیپلماسی سخن گفتن و مراوده براساس هنجارهای مشترک بین‌المللی را مد نظر قرار دهیم، می‌توانیم شرایط بین خود را دگرگون کرده و به وضعی آرام‌تر دست پیدا کنیم. بعضی هم معتقدند سطحی از تنزل ایران در پرونده‌های منطقه‌ای و سپردن بعضی از امور سیاسی و امنیتی منطقه به آمریکا یا عربستان شرایط بین ما و آنان را دگرگون می‌کند. اما واقعیت چیست؟
واقعیت این است که کسانی که از این سه منظر سخن می‌گویند، از دل خویش خبر می‌دهند نه از دل آمریکا، اسرائیل و عربستان. گیر این سه، ادبیات مسئولین ایرانی نیست چرا که آنچه در تندترین عبارت به کار می‌بریم هنوز با واقعیت پلید آنان و سابقه جنایت‌باری که در منطقه ما دارند، فاصله بسیاری دارد، دیگرانی هم در دنیا با ادبیاتی بسیار تندتر با آنان سخن گفته‌اند. در خصوص رفت و آمد دیپلماتیک و دیپلماتیک لین که هیچ گاه کسی بر ضرورت آن تردید نداشته است هم می‌توان گفت زیر ساخت رسیدن به توافق بین دو یا چند دولت، مذاکره نیست بلکه منافع مشترک و یا تهدیدات مشترکی است که اطراف قضیه روی آن‌ها توافق دارند. در اینجا ما می‌توانیم از «منافع واقعی» و «تهدیدات واقعی» سخن بگوییم و برای آن‌ دهها استدلال منطقی بنماییم و به‌طور واقعی هم آنچه ما از آن به منافع یا تهدیدات سخن می‌گوییم برای طرف یا طرف‌های مقابل منفعت و تهدید باشد، مثل تروریزم و پیامدهای آن. اما زمانی که اسرائیل، آمریکا و عربستان، ایران را بزرگ‌ترین تهدید و از بین بردن آن را بزرگ‌ترین منفعت و ضرورت به حساب می‌آورند، جایی برای نشان دادن منفعت واقعی و یا تهدید واقعی باقی نمی‌ماند.
اما اگر ما بخواهیم از طریق کنار کشیدن از حمایت از بعضی از ملت‌های مظلومی که در زیر فشار نظامی این مثلث شوم هزاران شهید و مجروح و میلیاردها دلار هزینه داده‌اند، به تفاهم با آمریکا، اسرائیل و عربستان برسیم این هم شدنی نیست. چرا که از یک سو ملت‌های منطقه کشورهای خود و سرنوشت آینده‌شان را به ما نفروخته‌اند تا برای ما امکان واگذاری آن فراهم باشد و از سوی دیگر اساساً این مثلث با خود ما کار دارند نه فقط آنچه در آن دارای موقعیت‌هایی هستیم. نشانه آن هم این است که در همان زمان که علی عبدالله صالح بر یمن و صدام حسین بر عراق حکومت می‌کردند و هیچ خبری از انصارالله در یمن، جنبش مردمی اسلامی در بحرین و این حد از روابط استراتژیک بین ایران و سوریه و این حد از قدرت حزب‌الله لبنان وجود نداشت، «عزم تغییر ایران» در این سه دولت به‌طور جدی وجود داشت.

2- اما سرانجام این مناقشه داغ وجودی به کجا خواهد انجامید؟ بعضی می‌گویند همه حرف‌های شما را درباره ذاتی بودن تعارض آمریکا علیه ایران و تلاش آمریکا برای براندازی حکومت ایران را قبول داریم اما از آنجا که روند کنونی به رویارویی گرم نظامی بین ایران و این مثلث منجر می‌شود بنابراین باید فتیله مخالفت با آمریکا، اسرائیل و عربستان را پایین بکشیم و امنیت مرز و درون جغرافیای خود را ترجیح دهیم. در این نظریه ما به جای بر دوش کشیدن «پرچم قدس» می‌توانیم آن را مسئولیت سازمان همکاری‌های اسلامی بدانیم و خود در عداد یکی از اعضای آن کاری را انجام دهیم که دیگران انجام می‌دهند.
واقعیت این است که مناقشه این مثلث با ایران در صحنه عمل به درگیری نظامی منجر نمی‌شود چرا که در تحلیل و ارزیابی انفرادی و اشتراکی آنان امکان پیروزی نظامی بر ایران وجود ندارد. ما به‌خوبی می‌دانیم که آمریکا به هیچ وجه نمی‌خواهد با ایران درگیر شود و این در حالی است که رژیم‌های صهیونیستی و سعودی درگیری نظامی علیه ایران را به آمریکا احاله کرده و خود را ناتوان از آن می‌دانند. اما رها کردن پرونده فلسطین و پنهان شدن دولت ایران پشت عنوان سازمان همکاری‌های اسلامی مشکلی را حل نمی‌کند چرا که در این صورت از یک سو ایران در موضع نامتعارض دیده می‌شود چه اینکه رهبر معظم انقلاب اسلامی، مردم ایران و بخصوص جامعه عظیم مذهبی و نهادهایی مثل سپاه پاسداران چنین کادری را برنمی‌تابند و این به حاشیه رفتن سیاست‌های مبتنی بر تسلیم منجر می‌شود و از سوی دیگر کنار کشیدن ما از مسئولیتی که دست‌کم چهل سال بر آن تأکید کرده‌ایم، نشانه واضحی از ضعف ما خواهد بود و در این صورت قدرت‌های خشمگین و کینه‌توز به رابطه‌ای عادی با کشوری که ضعیف دیده شده است، رضایت نمی‌دهند و تا انهدام کامل آن از پا نمی‌نشینند.
راه ما و منطقه کاملاً روشن است و در سرگذشت آن نیز ابهامی وجود ندارد. مثلث شومی که در حال فریاد زدن است و می‌خواهد توانا دیده شود، بشدت نگران است و این نگرانی ناشی از تحلیل غلط نیست و از این رو هیچ مانور سیاسی او را از موضع مخالفت جدی با جمهوری اسلامی ایران و جبهه مقاومت خارج نمی‌کند. وضع ما هم روشن است ما در فاصله سالهای 2000 تا امروز در پرونده‌های مختلف به پیروزی‌های پیاپی رسیده‌ایم و چون صحنه تغییر نکرده و دشمنان ما هم نه در تعداد و نه در توانایی فزونی نگرفته‌اند، شکست‌های دیگری خواهند خورد. آمریکا اگر چه وانمود کرده است که در پرونده فلسطین حرف اول را می‌زند اما واقعیت این است که توان تغییر پرونده فلسطین را ندارد. نه ملتی که برای رسیدن به حقوق خود مبارزه می‌کند. به حاشیه می‌رود و نه جبهه مقاومت از اظهارات ترامپ پیروی خواهند کرد. بر این اساس می‌توانیم با قاطعیت زیادی بگوییم روند با شتاب بیشتر در جهت محو نفوذ آمریکا در منطقه و محو دولت‌های اسرائیل و سعودی ادامه می‌یابد.

راهبرد امنیت ملی آمریکا و منطق رفتاری ترامپ

علیرضارضاخواه در خراسان نوشت:

درک و تحلیل تئوریک سیاست خارجی ترامپ یکی از دغدغه های جدی کارشناسان سیاسی و مراکز آکادمیک بوده است. این که تیم مشاوران ترامپ با وجود فقدان تجربه در عرصه سیاست و برخوردارنبودن از یک حوزه فکری یکسان، از چه دریچه ای به تحولات عرصه سیاست و امنیت بین الملل می نگرند سوالی است که به دلیل نبود منابع کافی، تاکنون بی پاسخ مانده است. البته رفتار غیر منطقی و همچنین غیر قابل پیش بینی و پوپولیستی ترامپ نیز در این ناکامی نقش موثری داشته است. با این حال انتشار راهبرد جدید امنیت ملی آمریکا که به تازگی توسط دولت این کشور صورت گرفته است، می تواند کمک شایانی برای یافتن پاسخ به این پرسش محسوب شود. در ادامه تلاش می شود با تعریف راهبرد امنیت ملی به ماهیت این راهبرد در دولت ترامپ و همچنین ارائه یک چارچوب تئوریک برای تحلیل نگاه سیاسی و امنیتی کاخ سفید پرداخته شود.

سند امنیت ملی توسط قوه مجریه آمریکا و با هدف تشریح جامع منافع این کشور در جهان، اهداف و وسایل رسیدن به آن منتشر می‌شود. اقداماتی که آمریکا باید برای جلوگیری از تجاوز کشورهای دیگر به اهداف یا سرزمینش و همچنین گسترش چتر امنیتی خود انجام دهد، معمولاً در این سند ذکر می‌شود.

سند جدید راهبرد امنیت ملی آمریکا چه می گوید؟

کارشناسان دولت جدید آمریکا در سند راهبردی خود، 45 بار از واژه تجارت، 14 بار غیرمنصفانه، 25 بار اقتصاد، 23 بار چین، 17 بار روسیه، یک بار اوکراین، 4 بار افغانستان، 6 بار عراق، 7 بار سوریه، 18 بار کره و 53 بار تروریست استفاده کرده‌اند. امری که هم نشان دهنده تمایلات شخصی ترامپ و شعارهای انتخاباتی وی و هم بیانگر لیست ترجیحات استراتژیک آمریکا در دولت جدید است. این سند بر اقتصاد، تجارت عادلانه، کنترل شدید مرزی و سیاست های مهاجرتی به عنوان مسائل امنیتی تاکید می کند. علاوه بر این نام بردن از روسیه و چین به عنوان رقبای جهانی آمریکا منعکس کننده نگرانی در داخل دولت ترامپ درباره این “قدرت های تجدیدنظر طلب” است. در کل، این سند بر تعامل با جهان و نه عقب نشینی انزواطلبانه تاکید می کند؛ اما تعاملی نیرومندتر از آن چه اسلاف ترامپ به کار گرفتند. این بخشی از یک الگوی کلی است که بر رقابت، بیش از همکاری در روابط بین المللی تاکید دارد. پاول میلر کارشناس موسسه تحقیقاتی رند در این باره در حساب توئیتر خود می نویسد: “راهبرد امنیت ملی ترامپ نه فقط تئوری صلح دموکراتیک را نادیده گرفته، بلکه به شکل ضمنی از آن انتقاد نیز کرده است.” آن چه به وضوح در دکترین ترامپ، بر اساس این سند قابل مشاهده است دیدگاهی است که بر اساس مکتب واقع گرایی به روند تحولات سیاسی و امنیتی در عرصه بین الملل می نگرد. در دکترین ترامپ کشورها در رقابتی همیشگی اند و ایالات متحده برای حفاظت و دفاع از استقلال خود در برابر دوستان و دشمنان باید در تمام جبهه ها بجنگد. هر چند دولت آمریکا اغلب می گوید «آمریکا نخست» به معنای «آمریکا تنها» نیست، اما در راهبرد امنیت ملی که از سوی ترامپ ارائه شده، تصریح شده است که ایالات متحده برای حفظ منافع خودش خواهد ایستاد، حتی اگر این به معنای اقدام یکجانبه یا رنجاندن دیگران بر سر مسائلی مانند تجارت، تغییرات اقلیمی و مهاجرت باشد.

رئالیسم تهاجمی چارچوبی برای تحلیل سیاست خارجی ترامپ

بر این اساس می توان گفت ترامپ نگاهی واقع گرایانه آن هم از مدل تهاجمی به تحولات بین الملل دارد. واقع‌گرایی تهاجمی یا رئالیسم تهاجمی یک نظریه ساختاری و بخشی از مکتب نوواقع گرایی است که برای نخستین بار توسط جان میرشایمر مطرح شد. این نظریه با توجه به مبنای واقع‌گرایی خود مدعی است که آشوب‌زده بودن نظام جهانی باعث رفتار تهاجمی دولت‌ها در سیاست بین‌الملل است. این نظریه اساساً با نظریه واقع‌گرایی دفاعی که توسط کنت والتز بیان شده در تضاد است. “میرشایمر”بر این باور است که رهبران کشورها باید آن دسته از سیاست‎های امنیتی را دنبال کنند که دشمنان بالقوه‌ آنان را تضعیف می‎کند و قدرت آن ها را نسبت به بقیه کشورها افزایش می‎دهد.در نگاه او اگر کشوری خواستار بقاست باید رئالیستِ تهاجمیِ خوبی باشد. زیرا از منظر رئالیست‎های تهاجمی، ماهیت رقابت‎آمیز روابط بین‎الملل دایما در حال تشدید شدن است ؛ بنابراین لازم است که کشورها همواره در حال افزایش قدرت خود باشند تا به حدی از قدرت برسند که هیچ کشوری برای حمله به آن ها طمع نکند. به همین دلیل در نگاه آنان کاهش بودجه نظامی پس از جنگ سرد اشتباه بود.زیرا رهبران کشورها همواره باید منتظر حمله کشورِ توسعه‎طلبی باشند که نظم جهانی را به چالش می‎کشد. تا کید بر “حفاظت از صلح از طریق قدرت “، “تقویت بودجه و توان نظامی آمریکا” ، “در اولویت قرار گرفتن منافع آمریکا” ذیل شعار “آمریکا نخست”، در همین چارچوب قابل تحلیل است. علاوه بر این رشد اقتصادی چین همواره یکی از دغدغه های جدی ترامپ بوده است. بر اساس مکتب واقع گرایی تهاجمی، آن چنان که فرید ذکریا تصریح می کند:” تاریخ نشان می‎دهد که دولت‎ها در شرایطی که به شکلی فزاینده ثروتمند می شوند، به ایجاد ارتش های بزرگ روی می آورند و خود را درگیر مسائل خارج از مرزهایشان می‎کنند و به دنبال افزایش نفوذ بین‎المللی خود می‎روند. یعنی هر اندازه قدرت دولت و قدرت ملی افزایش پیدا کند به سیاست‎های خارجی توسعه‎طلبانه‎تری منجر می‎شود. به عبارت دیگر توانمندی‎های نسبی تا حد زیادی به نیات دولت‎ها شکل می‎دهد و این مسئله را می‎توان بر اساس رفتار دولت در طول تاریخ اثبات کرد.از این رو ترامپ و تیم امنیتی و نظامی او رقیب اصلی راهبردی آمریکا را چین می دانند. آن ها بر این باورند که در آینده ای نه چندان دور باید با دشمنی بسیار قدرتمندتر از اتحاد جماهیر شوروی سابق، در شرق آسیا به رقابت بپردازند و همان گونه که میرشایمر در سخنرانی اخیر خود در دانشگاه تهران تاکید داشت، تلاش خواهند کرد تا برای این رویارویی نه چندان دور و در یک یارکشی بین المللی روس ها را یا در جبهه بی طرفی یا در جبهه غرب قرار دهند، برنامه ای که ترامپ حتی قبل از حضورش در کاخ سفید در دستور کار قرار داده بود.

تغییر منطق رفتاری آمریکا و لزوم هوشیاری ما

عصر ترامپ عصر پایان صلح دموکراتیک و برتری منطق رئالیسم تهاجمی است. درک زیر ساخت های تئوریک رفتار سیاستمداران آمریکایی، امری حیاتی برای تحلیل گران و به ویژه سیاستمداران کشورمان است. ناتوانی در تشخیص معنی و مفهوم کنش های کشور رقیب می تواند نتایج پر هزینه ای برای کشورمان به دنبال داشته باشد. لذا باید تاکید کردکه منطق رفتاری رئالیسم تهاجمی که شالوده اصلی دستگاه نظامی و امنیتی دولت ترامپ را تشکیل می دهد به هیچ وجه با منطق رفتاری دولت پیشین آمریکا یکسان نیست. در این عصر مهم ترین مولفه قدرت، اتکا بر توانمندی داخلی است. از این روست که دستگاه دیپلماسی و ساختار نظامی و امنیتی کشورمان نیازمند طراحی الگوهای کنشگری متفاوت جدیدی در این عصر هستند، الگوهایی که منافع کشورمان را بر اساس واقعیت های موجود در عرصه بین المللی تامین کند.

بازی پوپولیستی دولت بر سر سوخت

ضیاءالدین عمادی در وطن امروز نوشت:

یک مقام ارشد دولتی درباره افزایش قیمت حامل‌های انرژی گفت: «افزایش قیمت حامل‌های انرژی طبق تبصره 14 قانون بودجه سال 96 بوده و حتی اگر مجلس با تبصره 18 لایحه بودجه 97 مخالف باشد، این کار می‌تواند اجرایی شود». خبرگزاری فارس نامی از مسؤول مربوط نبرده است اما به نقل از این مقام مسؤول می‌افزاید: «دولت قصد دارد از میان 9 حامل انرژی تنها قیمت 2 حامل یعنی بنزین و گازوئیل را افزایش دهد. پیشنهادات مختلفی مطرح شد و گزینه پیشنهادی سازمان برنامه و بودجه رقم 1600 تومان برای بنزین و 600 تومان برای گازوئیل بود که با مخالفت و مقاومت تعدادی از وزرا و مسؤولان، بویژه وزارت جهاد کشاورزی و راه و شهرسازی همراه شد. در نهایت در آخرین جلسه هیأت وزیران که لایحه بودجه سال 97 بررسی شد، قیمت 1500 تومان برای بنزین و 400 تومان برای گازوئیل تصویب شد».
وی درباره تغییر این دو نرخ افزود: «این ارقام در هیأت دولت نهایی شده و فعلاً بعید به نظر می‌رسد تغییر کند. دولت بنا دارد قیمت این دو حامل را تا پایان سال افزایش دهد اما هنوز زمان اجرا در دولت جمع‌بندی نشده است».
این مساله روز گذشته از سوی پایگاه اطلاع‌رسانی دولت تایید شد. همچنین نوبخت، سخنگوی دولت چندی پیش در رسانه‌ها عنوان کرده بود رقم افزایش بنزین می‌تواند بیش از 1500 تومان باشد.
دولت در تبصره 18 لایحه بودجه سال 97 که در تاریخ یکشنبه 19 آذر 96 تقدیم مجلس شد، درآمدی بالغ بر 17 هزار میلیارد تومان را از محل مابه‌التفاوت قیمت حامل‌های انرژی در سال 97 نسبت به ابتدای سال 96 پیش‌بینی کرده است که در حمایت از طرح‌های تولید، اشتغال، آموزش و کمک به کارورزی جوانان دانش‌آموخته دانشگاهی و تولید و اشتغال هزینه شود.
پس از انتشار این لایحه ابتدا گمانه‌زنی‌های‌ برخی کارشناسان از افزایش 300 تا 400 تومانی قیمت هر لیتر از فرآورده‌های ‌پالایشی آغاز شد، زیرا برای کسب درآمد 17 هزار میلیارد تومانی از این محل، لازم است چنین افزایشی رخ دهد اما چندی بعد مصاحبه‌های انجام شده رسانه‌های مختلف با مسؤولان سازمان برنامه و بودجه و سایر مقامات دولتی نشان داد دولت تصمیم دارد به جای افزایش 300 تا 400 تومانی مذکور برای 9 فرآورده پالایشی، قیمت بنزین و گازوئیل را به ترتیب 500 و 100 تومان افزایش دهد. بدین ترتیب که قیمت بنزین از 1000 تومان فعلی به 1500 و قیمت گازوئیل از 300 تومان فعلی به 400 تومان افزایش یابد.
این تصمیم دولت با واکنش‌ها ‌و انتقاداتی از سوی مردم، رسانه‌ها و نمایندگان مجلس مواجه شده به طوری که افزایش مخالفت نمایندگان مجلس موجب شده مقامات دولتی از عزم راسخ خود برای این افزایش قیمت حتی در صورت مخالفت کامل مجلس سخن بگویند. این در حالی است که در ابتدا برخی مقامات دولتی سعی داشتند توپ را در زمین مجلس بیندازند و از تبعات سیاسی و ریزش هواداران دولتی که هم نماینده اعتدالگرایان و هم نماینده اصلاحات است شانه خالی کنند. سه‌شنبه‌شب گذشته در میزگردی که بین آقایان حاجی‌دلیگانی، حاجی‌بابایی و جلال میرزایی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و موید حسینی‌صدر به عنوان مشاور وزیر نفت و نماینده دولت در برنامه تلویزیونی گفت‌وگوی ویژه خبری برگزار شد، مشاور وزیر نفت معتقد بود دولت در حال اجرای دستورات مجلس است و این قانونی است که قبلا در قانون هدفمندی یارانه‌ها و قانون برنامه ششم توسعه توسط مجلس مصوب شده است.

حسینی‌صدر این‌طور وانمود می‌کرد که دولت در اجرای این تصمیم اختیاری از خود نداشته است و مجلس طی قوانین مذکور، دولت را به افزایش قیمت حامل‌ها ملزم کرده است. اگرچه نماینده وزارت نفت با پاسخ‌هایی از سوی حاجی‌دلیگانی و حاجی‌بابایی مواجه شد ولی حالا با افزایش مخالفت مجلسی‌ها، سایر مقامات دولتی مجبور شده‌اند برای اجرا کردن این سیاست، از تصمیم قاطع خود حتی در صورت مخالفت مجلس پرده بردارند و به آن اعتراف کنند.اما آنچه برخی مقامات دولتی با استعانت از آن سعی دارند مسؤولیت این تصمیم جنجالی را متوجه دیگران از جمله مجلس شورای اسلامی کنند، قسمت الف ماده 39 قانون برنامه ششم توسعه است که مطابق آن «به‌منظور ارتقای عدالت اجتماعی، افزایش بهره‌وری در مصرف آب و انرژی و هدفمندکردن یارانه‌ها، به دولت اجازه داده می‌شود قیمت آب و حامل‌های انرژی و سایر کالاها و خدمات یارانه‌ای را با رعایت ملاحظات اجتماعی، اقتصادی و… بتدریج تا پایان سال 1400 با توجه به مواد 1، 2 و 3 قانون هدفمندکردن یارانه‌ها مصوب 15/10/1388 اصلاح و از منابع حاصل به‌صورت هدفمند برای افزایش تولید، اشتغال و… اقدام کند.» مشابه همین بند در قانون برنامه پنجم توسعه نیز ذکر شده بود اما دولت از سال‌های 92 تا 95 تمایلی به اجرای آن نشان نداد. همچنین مطابق بند الف ماده 1 قانون هدفمندسازی یارانه‌ها، «دولت مکلف است قیمت حامل‌های انرژی را به نحوی اصلاح کند که قیمت فروش داخلی بنزین، نفت‌گاز، نفت کوره، نفت سفید و گاز مایع و سایر مشتقات نفت، با لحاظ کیفیت حامل‌ها و با احتساب هزینه‌های مترتب (شامل حمل‌ونقل، توزیع، مالیات و عوارض قانونی) بتدریج تا پایان برنامه 5 ساله پنجم توسعه کمتر از 90 درصد قیمت تحویل روی کشتی (فوب) درخلیج‌فارس نباشد».
از مسؤولانی که مدام دولت‌های قبل را به سیاست‌های پوپولیستی متهم می‌کردند و می‌کنند، باید پرسید: اگر قرار بر افزایش قیمت حامل‌های انرژی بر اساس قوانین مجلس بود، پس چرا این دستور را در دولت 4 ساله سابق‌تان که طبق قانون برنامه پنجم توسعه ملزم به آن شده بود اجرا نکردید؟ اتفاقا مطابق این قانون دولت موظف بوده قیمت حامل‌ها را هر ساله به صورت تدریجی افزایش دهد اما این کار به بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری موکول شده و حالا قرار است به یکباره انجام شود.
این اقدام دولت حتی صدای حامیان منصف جبهه اصلاحات را هم درآورد به طوری که چند روز قبل غلامحسین حسنتاش، کارشناس ارشد انرژی و رئیس سابق موسسه بین‌المللی مطالعات انرژی طی یادداشتی نوشت: اینکه 4 سال افزایش تدریجی قیمت حامل‌های انرژی را که در قانون پیش‌بینی شده اجرا نکنیم تا دوباره رای بیاوریم و بعد که خیالمان راحت شد جمع آن افزایش‌ها را یکباره اجرا کنیم تا شوک بزرگ دیگری به پیکره نحیف اقتصاد و معیشت مردم وارد شود، یک فریبکاری مخرب است. ظاهرا دولت خوب وقتی را هم برای این شوک انتخاب کرده، چرا که مجلس هم سال آخرش نیست و انتخابات مجلس بعد نزدیک نیست، لذا نمایندگان هم انگیزه چندانی برای مخالفت با این شوک ندارند.

از طرف دیگر زمانی که در دولت نهم قیمت بنزین و سایر حامل‌های انرژی افزایش پیدا کرد (سال 1386 که قیمت بنزین از 100 تومان به 400 تومان افزایش یافت) بنا بر آن بود که معادل آن به صورت نقدی در اختیار مردم قرار گیرد که اعطای یارانه 45 هزار تومانی به مردم از همین محل تامین شد اما پس از آن در اردیبهشت ماه 93 دولت یازدهم قیمت بنزین را از 400 تومان به 700 تومان افزایش داد که از این محل نزدیک به 15 هزار میلیارد تومان به منابع دولت افزوده شد اما دولت این منابع را به یارانه نقدی مردم اختصاص نداد. یک‌سال پس از آن، در اردیبهشت ماه 94 قیمت بنزین به 1000 تومان رسید که باعث شد منابع دولت از محل قیمت حامل‌های انرژی حداقل به 30 هزار میلیارد تومان برسد. دولت مدعی است این منابع صرف کمک به تولید پایدار، اشتغالزایی برای جوانان و این قبیل فعالیت‌های کلان اقتصادی می‌شود اما مردم چنین چیزی را در زندگی خود و جوانان بیکار موجود در خانواده‌ها مشاهده نمی‌کنند به طوری که بر اساس گزارش مرکز آمار ایران، متوسط نرخ بیکاری در 3 دولت نهم تا یازدهم تفاوت چندانی با یکدیگر نداشته است و به ترتیب 9/10، 4/12 و 1/11 بوده است.
به هر ترتیب در لایحه بودجه 97 که دولت اخیرا تقدیم مجلس کرده است، رقم 17 هزار میلیاردی افزایش قیمت سوخت کاملا شفاف، برنامه‌ریزی شده و از هم‌اکنون برای مردم ملموس و استرس‌زاست اما معلوم نیست چرا در این لایحه هیچ برنامه مشخصی برای نحوه استفاده از این منابع برای اشتغالزایی و کمک به تولید نشده و به صورت سربسته فقط نامی از آن به میان آمده است.
البته با توجه به اینکه قیمت بنزین در فوب (قیمت آزاد در سواحل) خلیج‌فارس هم اکنون در حدود 1500 تومان است، تصمیم دولت بر یکسان‌سازی قیمت فروش سوخت داخلی با فوب، از ابعاد مختلفی نظیر کاهش قاچاق، کنترل مصرف و افزایش بهره‌وری در صنایع مختلف می‌تواند مثمرثمر باشد اما چیزی که در این تصمیم نادیده گرفته شده توان قشر گسترده‌ای از مردم برای تحمل این هزینه و تورم تبعی پس از آن است. متاسفانه رویکرد دولت در سیاست‌های مختلف در 4 سال اخیر بیشتر مورد توجه قشر ثروتمند و سرمایه‌دار بوده است. افزایش قیمت بنزین همراه با حذف سهمیه‌بندی و کارت سوخت، عدم افزایش یارانه مستضعفان، عدم قطع یارانه ثروتمندان، افزایش قیمت گاز طبیعی برای دهک‌های پایین برای یکسان‌سازی آن با دهک‌های پرمصرف و… نمونه‌هایی از این رویکرد است.
امید است مجلس شورای اسلامی نسبت به مخالفت یا حداقل اصلاح لایحه دولت از طریق دونرخی کردن بنزین و فعال کردن مجدد کارت‌های سوخت شخصی یا از طریق افزایش نرخ یارانه نقدی بویژه به اقشار متوسط و ضعیف اقدام کند اگرچه همانطور که از اظهارات برخی مسؤولان دولتی برمی‌آید و در ابتدای این گزارش نیز عنوان شد، حتی در صورت مخالفت مجلس با این لایحه، احتمال اقدام زودهنگام دولت بر اساس قانون بودجه سال جاری وجود دارد، زیرا مقامات دولت به صراحت اعلام کرده‌اند این افزایش قیمت در پایان سال جاری صورت خواهد گرفت و زمان قطعی آن هنوز اعلام نشده است.

تنگناهای دستگاه قضا و یک ابتکار

عبدالله گنجی در جوان نوشت:

کنش‌های اجتماعی- میدانی با دستگاه قضا و واکنش دستگاه قضا نسبت به آن به صورت طبیعی سرمایه‌ای برای قوه‌قضائیه تولید نمی‌کند. ذات قوه قهریه به صورتی است که رضایت اجتماعی را نسبت به خود حس نمی‌کند وحتی مهم نیست مسئولان و دست‌اندرکاران آن چه کسانی باشند. بنابراین مواجهه اجتماعی با دستگاه قضا برای اهل شیطنت- چون درگیر شدن با قوه قهریه است- هم جذاب است، هم واجد هارمونی دیگران. قوه‌قضائیه در مقابل هجمه‌هایی که افراد نقطه عزیمت آن را متن اجتماع قرار می‌دهند با دو روش بن‌بست‌گونه مواجه است. اگر در فضای رسانه‌ای پاسخ گوید یا مقابله به مثل کند با این نقد مواجه می‌شود که «آقا شما قاضی هستید این چه مدل پاسخ دادن است؟ اگر تخلف صورت گرفته باید بررسی قضایی نمایند» و… اگر آنچه می‌شنوند را با ادبیات حقوقی- قضایی معنادهی کنند و پاسخ را از طریق پرونده قضایی بدهند، خواهند گفت: «قوه‌قضائیه ظرفیت نقدپذیری را ندارد و هر کس سخنی بگوید سریعاً‌ برایش تشکیل پرونده می‌دهند». بنابراین پاسخ به مبارزه رسانه‌ای- میدانی از سوی دستگاه قضا به هر دو روش برای او باخت محسوب می‌شود.

آنچه حتمی و قطعی است اینکه در دستگاه قضا همیشه فساد بوده است، برخی قضات، وکلا و کارچاق‌کن‌ها سه رکن فسادزا در دستگاه قضا هستند. حال باید پرسید آیا حمله به شخص رئیس‌ قوه‌قضائیه یا شخصی کردن مسئله – و حتی حذف رئیس قوه‌قضائیه – به معنی پایان فساد در این دستگاه است؟ قطعاً خیر. در طول سالیان متمادی بعد از انقلاب قوه‌قضائیه با دو اتهام درونی و بیرونی دست و پنجه نرم کرده است؛ فساد در درون و عدم برخورد با دانه درشت‌ها در بیرون. منظور از دانه درشت‌ها کسانی هستند که در درون پوسته سیاست به مزیت‌های نسبی می‌رسند. بنابراین چه بخواهیم و چه نخواهیم قوه‌قضائیه با سیاست درگیر می‌شود.

حال سؤال این است: اگر عملکرد مبارزه با فساد قوه‌قضائیه را در یک پیوستار 38 ساله به نمایش بگذاریم مبارزه با فساد داخلی (مبارزه با قاضی، وکیل و کارچاق‌کن) بیشتر شده است یا کمتر؟ اگر آمار برخوردها رشد کرده است باید از روند شیب‌دار مبارزه حمایت کرد و اگر معکوس بوده است باید احساس خطر جدی صورت گیرد اما هیچ موقع قوه‌قضائیه‌ نتوانست با اطلاعات و ارقام روند و شیب جهت‌گیری‌ها مبارزه خود را برجسته نماید. دوم اینکه آیا در روند 38 ساله گذشته برخورد با دانه‌درشت‌ها رو به رشد بوده است یا رو به افول؟ مطالعه مصادیق نشان می‌دهد برخورد با دانه‌درشت‌ها در شش سال گذشته در کشور بی‌سابقه است و تنوع سیاسی آن هم عام‌ شمول است. فرزندان هاشمی، برادر روحانی، برادر جهانگیری، برادر خاتمی، معاونین احمدی‌نژاد نشان می‌دهد قوه قضائیه نگاه گزینشی نداشته است و البته رشد هجمه‌ها به آن بی‌تأثیر از این فضا نیست. آگاهی هجمه‌کنندگان از اینکه قوه قضائیه نمی‌تواند – و نباید – در پاسخ‌های عمومی سند منتشر کند، جسارت‌ هماوردخواهان را دو چندان کرده است و جاده‌ای یک طرفه را به نمایش می‌گذارد. در مواجهه با دانه‌درشت‌های مذکور هنوز روحانی، خاتمی و جهانگیری (یک‌بار) در فضای عمومی کشور چیزی نگفته‌اند اما بی‌تابی و هجمه صرفاً از سوی احمدی‌نژاد است، چرا؟همگان می‌دانند رابطه رئیس دستگاه قضا با هاشمی و روحانی و خاتمی رابطه‌ای مطلوب نبوده است اما چرا آنان مانند احمدی‌نژاد به میدان مبارزه شخصی نیامدند؟ البته پاسخ به این سؤال تک گزینه‌ای نیست اما شاید بتوان مفروض احمدی‌نژاد در فهم دولت‌های نهم و دهم را عامل اصلی دانست. فرض احمدی‌نژاد – که حتماً باور وی نیز هست – این است که «دولت‌های نهم و دهم پاک‌ترین دولت‌های بعد از انقلاب هستند.»

حال اگر خلاف این را بشنود چه خواهد کرد؟ یا باید باور خود را اصلاح نماید یا آن را توطئه ببیند. درست است که احمدی‌نژاد شخصاً انسانی ساده‌زیست است اما او باور نمی‌کرد که اگر در جیب خود را دوخت همه جیب‌های اطراف دوخته نمی‌شود. امروز دستگاه قضا یک برگ برنده قابل فهم دارد که با دانه‌درشت‌ها برخورد کرده است اما اگر یک کار دیگری را هم بتواند ثابت کند واجد حمایت جدی است و آن اینکه ثابت کند روند مبارزه با فساد در درون دستگاه قضایی رو به رشد و امید بخش است. اکنون نیز راه چاره نه برخورد قضایی با سخنان طرح شده در فضای عمومی است و نه پاسخ مجادله‌ای در فضای عمومی. قوه قضائیه باید دست به ابتکار بزند و دادگاه‌های اطرافیان احمدی‌نژاد را علنی برگزار کند – گرچه احمدی‌نژاد علنی بودن دادگاه زنجانی را هم کتمان کرد – اما علنی بودن دادگاه،‌بسیاری از ذهنیت‌ها را اصلاح می‌کند. حتی می‌توان برخی محورها را که نافی امنیت ملی یا عفت عمومی نیست علنی نکرد. اما برخی جلسات مالی را علنی کرد. اگرچه به قول اژه‌ای قانون اجازه پخش رسانه‌ای نمی‌دهد اما انجام علنی غیررسانه‌ای نیز واجد دفاع و مؤثر در اقناع اجتماعی است؛ راه دیگری وجود ندارد.

جدی بگیریم

بهمن کشاورز در روزنامه ایران نوشت:
رئیس جمهوری در همایش اولین اجلاس حقوق شهروندی مطالبی را بیان کردند که در واقع تأکید بر برخی شعارها و برنامه‌های اعلام شده از سوی ایشان بود. محتوای گفته‌های ایشان در ابعاد مختلف حاوی این معنا بود که مردم صاحب کار و ارباب هستند و نظام و دولت خادم و پیمانکار و فرمانبر. صرف نظر از اینکه این سخن به مفهوم عام و نزد همه اصحاب قوای سه گانه تا چه اندازه جدی باشد، گمان می‌رود بر مردم است که آن را کاملاً جدی تلقی بکنند و بر مبنای آنچه که آقای رئیس جمهوری در اجزای مختلف بیانات خود اعلام کرده‌اند، به ممیزی و پیگیری و مطالبه دست یازند.
این حقی است که قانون اساسی در اصل هشتم خود به مردم داده و واضح است که در این اصل دولت به مفهوم اعم [یعنی نظام] به کار رفته است. بنابراین با توجه به اینکه قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات از قریب به 7 سال پیش ابزارهای لازم برای ممیزی و مطالبه را در اختیار مردم قرار داده است و با عنایت به اینکه «دانستن حق مردم است»، گمان می‌رود باید آحاد اجتماع از فرصت‌هایی که در نتیجه یادآوری مکرر این موارد ایجاد ‌می شود، استفاده بهینه کنند و گریبان دولت و نظام را رها نکنند.

بدیهی است ضوابطی که در قانون اخیر آمده و آنچه در منشور حقوق شهروندی اشاره شده است، می‌تواند مستمسک مراجعه به اداره‌ها و نهادها و مطالبه اطلاعات باشد و چنانچه این مراجع از همکاری خودداری کنند، با جرم‌انگاری که قانونگذار در ماده 22 قانون کرده، همگان می‌توانند به دادسرای عمومی مراجعه و اعلام شکایت کنند.
مسلم این است اگر مردم جست‌وجوگر و پیگیر باشند و اگر مطبوعات آزاد باشند، احتمال فسادهای مالی و کجروی‌های عجیب و غریب به حداقل خواهد رسید و شاید در میان مدت یا درازمدت کاملاً حذف شود.
آنچه مسلم است، اینکه دولت فعلی به هر حال قبول دارد که باید کارهایی را انجام دهد و قبول دارد که باید گزارش این کارها را به مخدومان خود یعنی مردم بدهد و بالاخره قبول دارد که مملکت با مشکلات و معضلات بزرگی روبه‌رو است.
تحقق این حالت خود امر مثبتی است. البته می‌توان خود را نوکر و چاکر مردم اعلام کرد و بعد چنان عمل کرد که گویی بیت‌المال و اموال عمومی میراث پدری است. اما تا این لحظه لااقل ما چنین وضعیتی از دولت حاضر ندیده‌ایم و امیدواریم بعدها هم نبینیم.

نکته جالب این است که همین امروز بانک جهانی وضعیت ایران بعد از برجام را مطلوب اعلام کرده و فقط اصلاح نظام بانکی را برای رسیدن به نقطه مطلوب‌تر توصیه کرده و ضمناً در مورد اثر تورمی افزایش قیمت سوخت هشدار داده است.
این در حالی است که بعضی از افراد و اشخاص قضایا را چنان تبیین می‌کنند که گویی قدمی بیش تا سقوط کامل اقتصادی باقی نمانده است. گمان می‌رود اگر نظام و دولت به سخنان مردم در همه موارد – و نه تنها صرفاً مسائل اقتصادی- توجه کنند و در مقابل چراها و اگرها پاسخگو باشند، احتمالاً روزگار بهتری در پیش خواهد بود، چه شنیدم گویا ایران را از نظر منابع و ثروت‌های طبیعی رتبه پنجم در جهان اعلام کرده‌اند.
پس باید دید ایراد کار کجاست؟ دولت می‌گوید مشکلات وجود دارد، سؤال کنید، پیگیر باشید و حتی مواخذه کنید. موارد قابل سؤال و مواخذه هم فراوان است. چیست که افراد را از دست یازیدن به پرسش و پیگیری باز می‌دارد؟ مبادا ماده 500 قانون مجازات اسلامی و اتهام تبلیغ علیه نظام باشد؟
الله اعلم

خاکستری، عبوس و بی‌هویت

ناصر فکوهی در شرق نوشت:

ایرانیان در انتخابات امسال شوراها در بسیاری از شهرهای بزرگ ایران و ازجمله در کلان‌شهر تهران، اکثریت‌ اصلاح‌طلب را بر سرکار آوردند. بسیاری از شهرداران و شوراهای شهری که به آنها اتهام کم‌کاری یا نبود مبارزه کافی با فساد اداری و سودجویی در سطح شهری و نبودِ باور به انسان‌محوربودن شهر و اهمیت شهروندی زده می‌شد، کنار رفتند و جای خود را به سیاست‌مداران پرسابقه یا جوان‌تری دادند که البته در بسیاری موارد روی لیست‌های انتخاباتی (و نه لزوما به دلیل پیشینه کاری خود) وارد شوراهای شهر شدند. این امر همچنین در شرایطی انجام شد که دولت دکتر روحانی سندی با عنوان «حقوق شهروندی» را منتشر کرده بود. این منشور به صورت مستقیم و غیرمستقیم از اندیشه «حق شهر» الهام گرفته بود؛ یعنی اینکه شهر انسانی و پایدار باید نه صرفا یک زیستگاه فیزیکی، محل کار و اسکان، بلکه جایگاهی برای رشد اخلاق و رفاه انسان‌ها، افزایش آزادی آنها و ساختن پایه‌های قدرتمندی برای یک جامعه عادلانه و به دور از تعصب، تنش و فشارها و تبعیض‌های اقتصادی و اجتماعی باشد. روشن است که چنین شهری نیاز به طراحی شهری قدرتمندی دارد که تجربه، کنشگران و متخصصانی که خواسته باشند آن را به تحقق برسانند، هم در جهان و هم در ایران وجود دارند. رویکرد این یادداشت نه پرداختن به این موضوع یعنی فیزیک شهر که بسیار اهمیت دارد؛ بلکه نگاهی به مشکلات و راه‌حل‌هایی است که فرهنگ و رویکردهای اجتماعی برای رسیدن به شهری آرامش‌بخش است که افراد در آن احساس تعلق و هویت بکنند. کاری که به باور ما همواره به‌ویژه در کشوری با پیشینه تاریخی و فرهنگی ما ممکن است. نخستین نکته که در ابتدا نیز به آن اشاره کردیم، لزوم پرهیز از یک خطاست: اینکه تصور کنیم که مدیریت شهری و به‌ویژه کلان‌شهری، موضوع یک جدال سیاسی است و قرار بر آنکه تلاش‌های ما متمرکز بر این موضوع شود که رقابت‌های سیاسی جناح‌ها و تنش‌های آنها را به شهر منتقل کنیم، این خطا به خطاهای بسیار بزرگ دیگری منجر می‌شود؛ ازجمله اینکه نتوانیم بسیاری از مباحث اساسی درباره شهر را درک کنیم: نخست اینکه شهر، پایه و اساس سیاست‌ورزی در معنای مدرن و گسترده و نه جناحی این واژه بوده و هست و نبود رفاه شهری، آرامش، نبود عناصر هویت‌ساز و نمادین و نبود امکان ایجاد تعلق به شهر در نزد شهروندان، نه‌تنها سبب تضعیف شهر بلکه همچنین سبب تضعیف و حتی بحران در مجموعه‌های بزرگ‌تر سیاسی می‌شود که شهر درونش قرار گرفته است.

شهرهای آباد، آرام و باهویت، پهنه‌های بزرگ سیاسی و شهروندان راضی و باهویت و دلبسته به خود را می‌سازند و برعکس. اگر این اصل را مدنظر داشته باشیم و سپس به شهرهای خود نگاهی بیندازیم، متوجه می‌شویم که با موقعیت آرمانی چه فاصله عظیمی داریم. شهرهای ما مانند ساختارهایی از لوله‌های بزرگی به نام «خیابان» و «پیاده‌رو» و حفره‌های هولناکی به نام «میدان» و «ساختمان» و «زیرگذر» و… به نظر می‌رسند که آنها را در حد خفگی با کالاهای بی‌مصرف پُر کرده‌ایم، کالاهایی که مردم با آنها برای یکدیگر خودنمایی کنند: از خودروها تا کالاهای لوکس نوکیسگان؛ شهرهایی که آنها را با رفتارهای غیرانسانی، بی‌ادبانه، غیرمدنی‌، خشونت‌آمیز و بی‌معنا انباشته‌ایم؛ حرکاتی مانند پرسه‌زدن‌هایی برای آزار دیگران و نه برای تفریح، بیرون‌زدن‌هایی برای خرید همان کالاهای بُنجل، جابه‌جاشدن‌هایی آلوده‌ساز و بیهوده و… . شهرهای ما که به برکت پول نفت، پول‌های سرگردان با منشأ مشکوک، دائما در حال افزایش ساخت‌وسازهای لوکس و پرزرق‌وبرق و تازه به‌دوران‌رسیده (ازجمله مراکز تجاری بزرگ) در آنها هستیم، شهرهایی بی‌روح هستند و اگر از زشتی آنها صحبت می‌کنیم، ابدا به دلیل نبود کوچه و خیابان‌ها و ساختمان‌های بزرگ و آباد و «شکوهمند» (ولو با سلیقه نوکیسگان) نیست. امروز چه بسیار ساختمان‌ها و بناها و ساخت‌وسازهای شهری کوچک‌تر و بزرگ‌تر که به وسیله بهترین مهندسان و معماران ایرانی طراحی و ساخته می‌شوند؛ اما «شهر» انسانی، این نیست و به‌ویژه «حق بر شهر» بر چنین شهری قابل کاربردپذیری نیست. با ساختن در و دیوار و خیابان و میدان و ساختمان‌های بلندمرتبه و عمارت‌های عجیب‌وغریب مثلا «پسامدرن» یا «های‌تک» نمی‌توان به یک مدرنیته کج‌وکوله که هیچ، حتی به مرزهای رضایت حداقلی ساکنان یک شهر از زندگی در آن رسید و البته بسیار کمتر از آن به پهنه تعلق و هویت شهری وارد شد. برعکس می‌توان شهرهایی بسیار ساده، با ساخت‌وسازهای اندک، بدون تجملات و نوکیسگان داشت که مردمانی خوشبخت در آنها زندگی می‌کنند؛ زیرا می‌دانند که یکدیگر را دوست دارند و در یک سازمان‌یافتگی اجتماعی زندگی می‌کنند که در آن به انسان‌ها و انسانیت بیشترین اهمیت داده می‌شود و نه به پول آنها یا خودرویی که سوارش هستند یا لباسی که پوشیده‌اند، میزانی که می‌توانند کالاهای بُنجل بخرند، مصرف کنند یا به رستوران‌های «لاکچری» بروند و غذاهای مسموم بخورند. شهرهای ما هویت نمی‌سازند؛ زیرا اصولا به دنبال هویت‌ساختن نیستند. شهرهای ما پول می‌سازند؛ زیرا به دنبال پول‌ساختن هستند و آن هم پول‌ساختن به هر بهایی حتی به بهای ازدست‌دادن روح و اخلاق و سنت‌ها و ادب و فرهنگ خودشان؛ و از همین راه می‌توان تمام راه‌حل‌های اجتماعی و فرهنگی را برای رسیدن به شهرهایی انسانی‌تر، برای رسیدن به حق شهر، برای رسیدن به آزادی بیشتر به ظرفیت بالاتری در تحمل دیگری و تلاش‌کردن برای هم‌زیستی سلیقه‌ها و سبک‌های زندگی با یکدیگر، یافت. این راه‌ها لزوما و مستقیما سیاسی نیستند؛ اما نیاز به اراده سیاسی کافی دارند و این اراده سیاسی باید بداند که بدترین تصمیمی که برای ترمیم این مشکلات و این وضعیت نامطلوب وجود دارد، نگاه آمرانه و سخت‌گیرانه به شهر است. هرگونه افزایش فشار در حوزه عمومی از طریق واردکردن سازوکارهای آمرانه کنترل و تنبیه-همان‌گونه که بعضا چندین دهه تجربه شده- به‌سرعت خلاف‌ها را تشدید کرده و البته آنها را از حوزه عمومی به حوزه خصوصی یعنی درون خانه‌ها منتقل خواهد کرد که هم شدتشان را بیشتر می‌کند و هم غیرقابل کنترل‌ و ترمیم‌ است. مگر اینکه در ادامه منطق زور وارد حوزه خصوصی شویم که این کار در شرایط صلح اجتماعی و نبود تنش‌های بزرگ سیاسی، به معنای خودکشی سازمان‌یافتگی اجتماعی-سیاسی است؛ بنابراین راه‌حل منطقی، سیاست‌زدایی جناحی از شهر و رسیدن به توافقی است که به نظر من مهم‌تر از منشور حقوق شهروندی است و آن اینکه درک کنیم بدون عدالت در فضا، بدون وجود امکان برای آنکه همه سلیقه‌ها، همه سبک‌های زندگی، همه عقاید و همه هویت‌ها بتوانند در چارچوب قانون و عرف اجتماعی به بیان درآمده و فضا و زمان لازم برای وجود خود را در شهر بیابند. شهرهای ما همچنان بی‌روح، بی‌شکل و بی‌هویت و عبوس و خاکستری باقی‌ مانده و در حقیقت به بازارهای مکاره بزرگی شباهت داشته و خواهند داشت که محل رفت‌وآمد خودروها برای آلودگی هوا، نوکیسگان برای آلودگی دهان‌ها و همه کالاهای مصرفی بی‌خاصیت دیگر برای تخریب اقتصاد و آینده کشور خواهد بود. تبعیت از الگوی اروپایی- آسیایی شهر انسان‌محور نظیر شهرهای آسیای جنوب‌شرقی و اروپای شمالی و پرهیز از الگوی آمریکایی در شهرسازی و شهرنشینی، کلیدی است که می‌توان به صورت بسیار موجز به مدیریت شهری اصلاح‌طلبانه ارائه داد.

روحانی و بازگشت به گفتمان انتخاباتی

علیرضا صدقی در روزنامه ابتکار نوشت:

مردم دوست دارند حرف‌شان را از زبان مسئولان ـ آن‌هم در نهادهای انتخابی ـ بشوند؛ و این را «حسن روحانی» بهتر از هر شخص دیگری می‌داند. تجربه نزدیک به 5 ساله ریاست جمهوری روحانی، نشان داده است که او توانایی بسیار زیادی در سخنوری، تهییج احساسات مخاطبان و حرکت در مدار و بر مسیر خواست و اراده شنونده دارد.
هنوز نطق‌های آتشین و صلابتش در مناظره‌های انتخاباتی از یاد مردم نرفته است. «حسن روحانی» همیشه در مواقع حساس و گلوگاه‌های صعب و سخت، به خوبی از پس شرایط برآمده و توانسته است با حداقل آسیب از کنار بحران‌ها عبور کند.
رئیس جمهوری اسلامی ایران روز گذشته در نخستین اجلاس حقوق شهروندی بار دیگر به ادبیات دوران انتخابات بازگشت و بخشی از حرف‌های مردم را بر زبان راند. البته همین اندازه اهتمام و شناخت رئیس جمهوری از خواسته‌ها و مطالبات عمومی را باید به فال نیک گرفت و از او قدردان بود. به هر روی، روحانی برخلاف سلف خود «محمود احمدی‌نژاد» نسبت به درک مطالبات عمومی و خواست مردم بیگانه نیست و نشان داده است که می‌تواند درک مناسبی از شرایط جامعه داشته باشد. او در سخنرانی‌اش بارها بر کلید واژه‌های دوران انتخابات تاکید کرد و ادبیاتی منطبق بر همان دوران داشت. نطق دیروز رئیس جمهوری هر شنونده‌ای را به یاد همان ایام می‌انداخت. گویی پس از ماه‌ها، «روحانی» دیگری سر بر آورده و تصمیم دارد همان شعارها و طرح‌ها را ادامه داده و تحقق بخشد.
استفاده از تعابیری چون « اگر نظر عمومی مردم این است که یک نهادی زیاد پول می‌گیرد، حق با دولت نیست، حق با ملت است»، « ماهی نبوده که نایستم و بحث نکنم با دستگاه‌های مختلف، درباره فیلتر و بستن شبکه‌ها. می‌گفتند بزرگراه را باید از بین ببریم. اگر یک راننده تخلف کرد یا یک تصادف در اتوبانی رخ داد، باید آزادراه را از بین ببریم؟»، « ما یک فضای امنیتی نمی‌خواهیم که مرتب برویم در زندگی خصوصی مردم. چه کسی به چه کسی اس ام اس زد و چه گفت. رها بگذاریم مردم را. آن دوره الله و تالله گذشت. ول کنید.» نشان می‌دهد که رئیس جمهوری بار دیگر تصمیم گرفته است تا به مطالبات طبقه متوسط جامعه ایران روی خوش نشان دهد و خاطرنشان کند که هنوز این گروه اثرگذار و مهم جامعه ایران را از یاد نبرده است.

گرچه عملکرد روحانی طی ماه‌های گذشته، داستانی دیگر را روایت می‌کند. رویکرد محافظه‌کارانه، کند و متمایل به راست دولت دوازدهم ناامیدی‌های فراوانی را در کشور و میان گروه‌های مختلف طبقات متوسط جامعه ایران پدید آورد. موضوعی که شاید در جای‌جای لایحه بودجه سال 97 هم قابل رویت بود. تا جایی که به نظر می‌رسد قربانی اصلی این لایحه طبقات متوسط جامعه باشند. افزون بر این‌ها روحانی هنوز نتوانسته است به بسیاری از شعارهای انتخاباتی خود ـ مربوط به این گروه اجتماعی ـ جامعه عمل بپوشاند. نه‌تنها این مطالبات محقق نشده‌اند، بلکه به نظر می‌رسد اراده‌ای هم از سوی دولتمردان دوازدهم برای تحقق این وعده‌ها وجود نداشته است.
تقویت برخی آزادی‌های مدنی، توجه به حقوق شهروندی، ایجاد محیط و بستر مناسب برای فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی، حمایت از گردش عادلانه و آزاد اطلاعات و… تنها بخشی از این مطالبات و شعارهاست که دولت روحانی بی‌توجه از کنار آن‌ها عبور کرده است. حالا اما رئیس دولت دوازدهم خود در «قامت یک منتقد» به صحنه آمده و از شرایط موجود ابراز نارضایتی می‌کند. روحانی در حالی از سکونت دولت در تالار شیشه‌ای با نورافکن‌های روشن دم می‌زند که تیم رسانه‌ای ریاست جمهوری ضعیف‌ترین دوره را طی می‌کند. از قضا در اداره کل رسانه‌های ریاست جمهوری نه تنها نورافکن، بلکه یک شمع هم روشن نیست. مشخص نیست که انتقادهای رئیس جمهوری به طور دقیق متوجه کدام رویکرد است. چه کسی یا کسانی قرار است در تالار شیشه‌ای مدنظر رئیس جمهوری زندگی کنند و با چه مکانیزمی؟ به هر شکل از رئیس جمهوری که نزدیک به پنج سال سکان هدایت کشور را در دست داشته است، انتظار می‌رفت روز گذشته بیشتر گزارشی از عملکرد مجموعه‌های تابعه دولت در راستای استیفای حقوق شهروندی خبر می‌داد، نه این‌که به عنوان یک منتقد از دیگر نهادها گلایه کند.
با این اوصاف اما سخنرانی «حسن روحانی» در این اجلاس یک اتفاق مثبت و قابل توجه هم داشت. در این اجلاس رئیس جمهوری با صراحت اعلام کرد: « من به عنوان رئیس جمهوری به مردم می‌گویم سر پیمان خودم تا آخر خواهم بود و از شما مردم می‌خواهم شما هم بر سر پیمان بمانید، ما با هم کاری را شروع کردیم و ما با هم باید ادامه دهیم.» این گزاره ارائه شده از روحانی را می‌توان نقطه اتکا و عطف سخنرانی او در مراسم روز گذشته دانست. شاید با تکیه بر همین عهد، بتوان بر مشکلات فائق آمد و حکایت همدلی و همراهی مردم و مسئولان منتخب را از نو خواند.

نیاز به صلابت

در سرمقاله “صبح نو” آمده است:

روزهای ابتدایی سال 94 بود که سعودی‌ها در عملیاتی به نام عاصف الحزم(توفان قاطعیت) تجاوز به یمن را با حملات هوایی کلید زدند. عملیات نظامی کلاسیک برای خاموش کردن شعله‌ کوچک مقاومت در جنوب عربستان که رگه‌های ضدسعودی، ضدآمریکایی و ضداسرائیلی آن هم مشهود بود. سران سعودی شاید تصور نمی‌کردند این لشکرکشی نظامی، دو سال و اندی به طول انجامد. شاید تصور آنها این بود که به‌راحتی از پس یک گروه شبه‌نظامی متمایل به جبهه مقاومت در منطقه برآمده و یمن بخشی از عقبه استراتژیک آنها خواهد شد.

حالا حدود هزار روز از ابتدای تهاجم همه‌جانبه عربستان سعودی به یمن می‌گذرد اما نه تنها آن شعله کوچک خاموش نشده بلکه به مرور، قدرتمندتر هم شده و جلوی رقیب سعودی خود عرض اندام هم می‌کند. بالستیک یمنی‌ها روز گذشته هم دوباره آژیر قرمز را در ریاض پایتخت عربستان به صدا در آورد. گروهی شبه‌نظامی که قرار بود در مدت کوتاهی نسخه‌اش درهم پیچیده شود، حالا پایتخت سعودی‌ها را هم تهدید می‌کند. اهمیت قدرت گرفتن یمنی‌ها وقتی مهم‌تر می‌شود که زمزمه‌های چند وقت اخیر درباره درخواست طرف سعودی از طرف ایرانی برای میانجیگری حل بحران را هم به یاد آوریم. انصارالله با تهدیدات موشکی و غیرموشکی اخیر خود طرف سعودی را به این موضع کشانده که باید آنها را جدی‌تر بگیرد. این قدرت در کنار خواست سعودی‌ها از ایران، پیام دیگری هم دارد.

مقاومت و کوتاه نیامدن طرف یمنی، امکان مذاکره به او و متحدانش داده است. مذاکره‌ای که اگر بخواهد صورت گیرد از موضع قدرت خواهد بود. واقعیت‌ این روزهای یمن، ایران و عربستان یک پیام مهم به افکار عمومی مخابره می‌کند. مذاکره در فضای بین‌الملل، پشتوانه می‌خواهد؛ پشتوانه‌ای از جنس قدرت، صلابت و ایستادگی.