در حالیکه روزنامههای جمهوری اسلامی، جوان، رویش ملت، اطلاعات و چند روزنامه دیگر بخشی از سخنان روحانی پس از پایان این نشست را برجسته کردند که از رسانهها خواسته بود با پاشیدن بذر یاس در زمین دشمن بازی نکنند.
تحلیلها و یادداشتهای درباره وضعیت داخلی عربستان از سویی و ماجراجوییهای منطقهای این کشور در خاورمیانه نیز مثل روز گذشته در بیشتر روزنامهها به چشم میخورد.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و گزارشهای منتشر شده با موضوعات مختلف در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
اصولگرانماها و کلاه اصولگرایان
محمد مهاجری فعال سیاسی اصولگرا طی یادداشتی در شماره امروز اعتماد نوشت: نمیدانم این ادعا که اصولگرایان بهطور سنتی حدود ١٥ درصد از رای جامعه و اصلاحطلبان هم کمی بیشتر از این رقم را دارند بر اساس کدام نظرسنجی علمی مطرح شده، اما در مورد جناح اصولگرا چه این رقم درست باشد یا نباشد، یک امر مسلم قابل انکار نیست که تعداد افراد قسم خورده این جناح به مراتب بیش از جناح مقابل هستند. به این معنی که اصولگرایان، بخشهایی از جامعه را با خود دارند که حتی با بدترین عملکردشان هم از رای آنها برخوردار خواهند بود. اتفاقی که در سالهای اخیر با آن مواجه شدهایم، فزونی گرفتن آرای خاکستری در جناح اصولگرا است. نسل نواصولگرایان، از پدران سیاسی خود تبعیت محض ندارد. اینکه گهگاه گفته میشود باید جریان «نواصولگرایی» پا بگیرد، اشاره به پایگاه رایی دارد که نسبت به جریان اصولگرایی ایمانش ضعیف شده است.
طبیعتا جریان اصولگرا که در سالهای اخیر سه انتخابات متوالی را باخته است، دوست ندارد شکستهای بعدی را نیز تجربه کند. بنابراین مانند هر شکستخوردهای تمام توان خود را جمع و جور میکند تا با رفع نقاط ضعف خود، جریان رقیب را از پای درآورد. سوالی که هماکنون در محافل اصولگرایی مطرح میشود این است که چگونه میتوان یک سازمان رای منسجم پدید آورد؟ به گمان من این سوال، مانند قدم گذاشتن روی پله دوم نردبان است. پله اول آن است که اصولگرایان از خود بپرسند آیا حرف تازه و روش نو برای جلب آرای مردم دارند یا نه. اکثر اصولگرایان علاقهای به یافتن پاسخ این سوال ندارند و به جای آن مایل هستند، بر نقاط ضعف جریان حریف متکی باشند و انصافا غضنفرهای جریان اصلاحطلب نیز پاس گلهای خوبی به اصولگرایان داده و میدهند. جریان اصولگرا همواره یک شعار را مطرح کرده که ذاتا به دنبال قدرت نیست، بلکه در پی تحکیم گفتمان اصولگرایی است. این ادعا قاعدتا نمیتواند از مرحله شعار فراتر رود زیرا به محض اینکه بخواهند فراغتی بیابند و تولید گفتمان کنند، انتخابات از راه میرسد و آنها نیز همانند رقیبشان وارد بازی قدرت میشوند.
فرض میکنیم اصولگرایان بخواهند تولید گفتمان کنند. اشکال کار در این است که این جریان، نمیتواند از لاک خود بیرون بیاید و درباره ادبیات سیاسی حاکم بر نسل جوان که تحتتاثیر اندیشههای روز دچار تطور است، اعلام موضع کند. مثلا هنوز هم واژههایی مثل آزادی، حکمرانی خوب، حقوق شهروندی و نظایر آن در ادبیات اصولگرایان با تعابیر انقباضی تعریف میشود و تفکرات امام خمینی، مقام معظم رهبری، شهید مطهری، شهید بهشتی در این مقولات کاملا برایشان ثقیل است. در انتخابات ریاستجمهوری ٩٢ و ٩٦ آقای روحانی به عنوان شخصیتی با سابقه اصولگرایی، تنها با کنار زدن ترس ناشی از به کار بردن واژههای آزادی و حقوق شهروندی و… توانست به راحتی از میان جناح مقابل یارگیری کند. جریان اصولگرایی مادام که بین خود و واقعیتهای جامعه، دیوار چین کشیده است، باید به همان رای سنتی – که به گمانم مسیر کاهندهای را هم طی میکند- قانع یا امیدوار باشد که دولت حاکم یا جناح اصلاحطلب به دلایل متعدد آنقدر ناکارآمد شود تا بتواند بر موج نارضایتی مردم سوار شود. یعنی دقیقا همان کاری را صورت دهد که در انتخابات ٨٤ شاهد آن بودیم. هرچند به عنوان یک اصولگرا معتقدم سال ٨٤ کلاه اصولگریان را جماعتی «اصولگرانما» برداشتند. این اتفاق باز هم در کمین اصولگرایان است.
جهانگیری و رقبای ۱۴۰۰ او
آرمان در گزارشی با عنوان جهانگیری برنده انتخابات ۱۴۰۰ در پیش بینی زودهنگامی از عارف، لاریجانی و فتاح به عنوان رقبای احتمالی او در سال ۱۴۰۰ یاد کرد در تیتر گزارش خود از جهانگیری به عنوان برنده انتخابات ۴ سال دیگر یاد رد و نوشت: اصلاحطلبان اسحاق جهانگیری را گزینه مطلوبی برای انتخابات ۹۶ میدانند؛ گزینهای که در انتخابات قبل در نقش کاندیدای پوششی ظاهر شد تا فرصتی برای تبیین اهداف جریان اصلاحطلبی از طریق مناظرهها و برنامههای تلویزیونی که برای انتخابات تدارک دیده شده بود، خلق کند که بهگفته بسیاری از صاحبنظران بهخوبی از این فرصت استفاده کرد. دیروز مصطفی معین درباره حمایت اصلاحطلبان از جهانگیری در انتخابات ۱۴۰۰ گفت: «تا انتخابات ریاستجمهوری در سال ۱۴۰۰ گزینههای متعددی خواهیم داشت. یکی از شاخصترین آنها میتواند آقای جهانگیری باشد، ولی اینطور نیست که نامزدها فقط به او محدود شود و گزینههای دیگری وجود نداشته باشد.» جهانگیری هیچگاه در حمایت از روحانی دریغ نکرده و مانند سپری در برابر تیغ هجمه مخالفان از رئیس جمهور دفاع کرده و میکند. زمانی که بحث مطلوببودن معرفی جهانگیری برای انتخابات ۱۴۰۰ پررنگ شد، مخالفان اصلاحات پرونده برادر او را بزرگ کردند و با مانور روی آن سعی کردند از اعتمادها به جهانگیری کم کنند که موفق نبودند. دلواپسان پس از این شکست در تخریب جهانگیری سعی کردند شایعه اختلاف میان او و رئیسجمهور را مطرح کنند، چنان که سایت جهاننیوز در راستای اجرای این پروژه نوشت: «اسحاق جهانگیری از فردای انتخابات، بهعنوان مهرهای فرض شد که میتواند در آینده با کنشهای خود باعث به حاشیه رفتن روحانی و گزینههای مطلوب اعتدالیون شود. در ماههای اخیر به همان میزان که جهانگیری پشت تریبون قرار میگیرد، به همان اندازه زمزمههای قهر و دلگیری وی از دولت و شخص رئیسجمهور بیشتر به گوش میرسد.» نگرانی دلواپسان از کاندیداتوری جهانگیری چنین در سطور پایانی گزارششان مشخص شد: «اشتباهات دولت به حساب اصلاحطلبان نیز نوشته میشود و آنها قصد دارند با انتقادات تیز و تند خود از دولت مانع آن شوند و جهانگیری را برای انتخابات بعدی بهعنوان آلترناتیو حفظ کنند.» بهنظر میرسد کمپین «تا ۱۴۰۸ با جهانگیری» فعالیت خود را آغاز کرده و او احتمالا از گزینههای جدی انتخابات ریاستجمهوری است.
از سوی دیگر باید در نظر داشت در صورت کاندیداتوری جهانگیری تنها اصلاحطلبان نیستند که از او حمایت خواهند کرد، بلکه اصولگرایان میانهرو هم بهنوعی خود را مدیون اصلاحطلبان میدانند، چرا که با حمایت جریان اصلاحات بود که روحانی اصولگرا و البته از طیف اعتدالی به ریاستجمهوری رسید و اکنون نوبت حمایت این طیف از اصولگریان از کاندیدای جریان اصلاحات است.
شخصیت دیگری که نامش بهعنوان کاندیدای انتخابات ۱۴۰۰ مطرح میشود، علی لاریجانی است. او طی سالهای اخیر رابطه خوبی با اصلاحطلبان برقرار کرده و از سوی دیگر نگاه جریان اصلاحات به لاریجانی تغیرات چشمگیری نسبت به گذشته داشته است. اصلاحطلبان لاریجانی را همسو با خود نمیدانند، اما دیگر به چشم یک رقیب به او نگاه نمیکنند، بلکه لاریجانی را سیاستمداری پخته و باتجربه میدانند که نه تنها نسبتی با دلواپسان ندارد، بلکه به انتقادات صریح از آنها میپردازد، چنان که بارها مورد هجمه تندروها قرار گرفته است. روز گذشته مصطفی معین درباره لاریجانی به عصر ایران گفت: «لاریجانی را یک رجل سیاسی باهوش میدانم. نوع دیدگاههای او بهتدریج نسبت به گذشته مقداری تعدیل شده است. در شرایط فعلی نه خود او ادعای نامزدی از سوی اصلاحطلبان دارد و نه اصلاحطلبان او را بهعنوان یک گزینه اصلاحطلب قبول دارند، اما در شرایط خاص ممکن است این نزدیکیها بیشتر شود و هم تا زمانی باقیمانده تا انتخابات بعدی فاصلهها بیشتر شود. بستگی به شرایط زمان انتخابات و عملکرد خود افراد دارد. مواضع فرد در آن زمان و سوابق او معیار تصمیمگیری خواهد بود.
همنشینی لاریجانی با رئیس دولت اصلاحات هم نشان داد که رئیس مجلس هم بیمیل به کسب حمایت اصلاحطلبان نیست. پس از این همنشینی بود که صادق زیباکلام گفت: «معتقدم اگر علی لاریجانی سعی کند بخشی از اصلاحطلبان را با خودش همراه کند و به آنها بگوید که من رئیسی، قالیباف و رضایی نیستم و من روحانی خواهم بود، شانس بسیار بالایی پیدا میکند تا رأی بیاورد.» بنابراین بهنظر میرسد حمایت اصلاحطلبان از لاریجانی در صورتی محقق خواهد شد که این جریان کاندیدایی نداشته باشد.
با گرمشدن زودهنگام تنور انتخابات ۱۴۰۰ برخی بهدنبال طرح اسامی اصولگرایان میانهرو برای کاندیداتوری در این انتخابات هستند که پرویز فتاح، رئیس کمیته امداد، از آن جمله است. روز گذشته فتاح درباره اینکه برخی فعالیتهای شما را سیاسی و در راستای انتخابات ۱۴۰۰ قلمداد میکنند، گفت: «آقای روحانی تازه انتخاب شده و اخیرا دو وزیرش از مجلس رأی اعتماد گرفته اند؛ الان صلاح نیست که کسی به این مباحث دامن بزند و همه باید کمک کنیم که دولت در وظایفش موفق شود و اقتصاد و اشتغال رونق گیرد و مردم و نیازمندان به رفاه برسند و بهترین هدف این است. واقعا چه لزومی دارد که به این مباحث بپردازیم و به فعالیتها شائبه سیاسی بدهیم؛ این مسائل صلاح نیست.» بهنظر میرسد طرح کاندیداتوری فتاح برای آرامکردن بحثهای انتخاباتی است، چرا که بهخوبی مشخص است او شانسی برای حضور در پاستور ندارد.
ازدواجهای ساندویچی در پیش است
همدلی در گزارشی از گفتههای ابراهیم فیاض استاد مردمشناسی دانشگاه تهران با موضوعیت بحران اجتماعی در طبقه متوسط و فرودست نوشت: دو سه روزی است کلیپی در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود که حکایت از دغدغههای اجتماعی یک استاد مردمشناسی دانشگاه تهران دارد. در آن کلیپ که بخشی از نشستی درباره ازدواج سفید در کانون اندیشه جوان است، خط قرمزی (البته نمیدانیم، شاید به زعم ما در دنیای روزنامهنگاری خط قرمز باشند) نمیماند که ابراهیم فیاض از آن عبور نکرده باشد. او چند سال پیش هم درباره انقلاب جنسی در ایران صحبتهایی داشت که مورد توجه بسیاری از رسانهها قرار گرفت. ابراهیم فیاض را در دستهبندیهای مرسوم، اهل سیاست امروز، اصولگرا میدانند و برخی معتقدند که با توجه به پشتوانههای سیاسی که دارد، میتواند همه آنچه را در دل و ذهنش میگذرد، مطرح کند. اما هرچه باشد، حرفهای این استاد دانشگاه تهران شنیدنی است و حالا ما تلاش کردیم خواندنیاش هم بکنیم.
فیاض در این جلسه گفته است:
الان این ازدواج سفید بحرانی است که قشر متوسط دارد ایجاد میکند، بعد از آن ازدواجهای ساندویچی است، یعنی رابطه جنسی ساندویچی. در ازدواج سفید طرفین چندمدت با هم هستند، اما اگر قرار شد رابطه … سر خیابان انجام شود، چه کسی میخواهد آنها را بگیرد؟ چند نفر را میخواهند بگیرند؟ چند نفر را میخواهند اعدام کنند؟
حالا دیگر خانواده گران شده است، چون سرمایهداری همه اینها را گران میکند، فقط اشراف میتوانند در دوره سرمایهداری ازدواج کنند.
هنوز هم شما ببینید که در محور قدرت چه خبر است، بحثهای آقایان در محور قدرت چیست و بحثهای مردم چیست؟
من دقیقاً یادم است. شاه، زمانی بدبخت شد که آمد تلویزیون و گفت: دقیقاً ۱۰۰ سال از غرب عقب هستیم و باید در ۱۰ سال جبرانش کنیم و شعار دروازه بزرگ تمدن را داد و یکهو، کله شد. آنقدر سرعت مدرنیسم را بالا آورد که خودش هم در آن نابود شد.
موقعی که مبنا این شد که با سرعت تمام جلو برویم، جامعه را جای خانواده مینشانید. موقعی که قرار شد جامعه را جای خانواده بگذارید تا پیشرفت را ایجاد کنید، اقتصاد موتور محرکه جامعه میشود.
جامعهشناسی باید خفه شود، علوم اجتماعی باید خفه شود، که خفهاش هم کردند، جای ما روانشناسی نشاندند با عرفان هم قاطیاش کردند. الآن نتیجهاش چه شد؟ الآن شده یک محافظهکاری اجتماعی و کسی بحث اجتماعی نمیکند.
کو عدالت؟ سخنرانانی همه در بحث انقلاب مانند شریعتی و بقیه، همهاش بحث عدالت بود و چه شد یکهو تبدیل شد به رستگاری شخص و همهاش در خواب و در بیداری و کی خواب دیده است کاکو؟ مملکت همهاش شد عرفان، هیچکس روی زمین نبود، همه در آسمانها رفتند.
با این روانشناسی به اضافه عرفان یک اشرافیتی شکل گرفت. علوم انسانی که مبنایش بر عقلانیت و دین عقلانی بود را گذاشتند کنار، یک حرکتی شروع شد و قشر متوسط حرکتی را شروع کرد. یعنی در نتیجه اقتصادی بازسازی آقایان، قشر متوسط شروع کرد به اعتراض جمعیاش، اما قشر پایین چه؟ با تجاوز، آتنا، اهورا و مرتب دارد میآید دیگر و میبینید که چه خبر است، یعنی ناامنی اجتماعی تا کجا آمده است.
اگر محور اقتصاد باشد، بدون جامعه، نتیجهاش این میشود. اگر نتوانیم پارادایم عقلانیت و عدالت را در جامعه با هم قاطی کنیم، جامعه ما حتماً با بحران روبهرو خواهد شد، آثارش هم آشکار شده است و مقدمهاش این تجاوزهای قشر پایین است.
ما در حال حاضر نظام آموزشی با این تکنولوژی فعلی نداریم که بچهها یاد بگیرند چه کار کنند. یعنی نظام آموزشی ما یا سانسور میکند یا میگوید از آن بگذر.
آموزش اصل کار است. آموزش همگانی میخواهیم و آموزش تخصصی. آموزش همگانی که امروز در صداوسیما وجود ندارد، وزارت ارشادش ندارد، وزارت مخابراتش ندارد… هیچکدامشان ندارند. آموزش تخصصیاش هم که در دانشگاه است اجازه نمیدهند. بگذارند کار کنیم همه اینها درست میشود. اگر راست میگوییم و میخواهیم از جهل نجات پیدا کنیم، باید مردم را از جهل نجات داد، همه مسائل با آموزش حل میشود؛ آموزش، فلسفه میخواهد، علوم انسانی میخواهد، که اینها هم خبری ازشان نیست.
افول دلار؛ پایانی بر امپراتوری آمریکا
میثم مهرپور کارشناس اقتصاد طی یادداشتی در وطن امروز نوشت: مقاومسازی اقتصاد ایران دستورالعملی است که حدود ۴ سال از ابلاغ و اعلام آن به دولت از سوی رهبر معظم انقلاب میگذرد؛ چارچوبی برای افزایش تولید ملی، کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی و مقاوم کردن اقتصاد در برابر تحریمهای خارجی.
تغییر واحد پول جهانی از دلار به هر ارز دیگری خواست تمام اقتصادها و واحدهای پولی معتبر دنیا از یورو و یوآن تا پوند و روبل است، اما واقعیت این است که وقتی فروش هر اونس طلا تا هر بشکه نفت بر اساس دلار مبادله و محاسبه میشود، حذف دلار به صورت مطلق و آنی از مبادلات تجاری دنیا نه تنها عملیاتی نیست، بلکه شاید ضرورتی نیز برای این کار وجود نداشته باشد، بلکه جمهوری اسلامی و سایر اقتصادهای بزرگ مانند چین، روسیه، کرهجنوبی، قدرتهای نوظهور اقتصادی مانند هند و برزیل و… به واسطه حضور در ۲۰ اقتصاد بزرگ دنیا با گسترش و تمرکز بر پیمانهای پولی دوجانبه در کنار پیمانهایی نظیر شانگهای باید در مسیری گام بردارند که هر روزه سهم دلار از مبادلات تجاری دنیا کاهش یابد تا طی سالهای آینده دلار از یکهتازی مبادلات تجاری در دنیا خارج شود.
طبیعتا با تقویت پیمانهای پولی دوجانبه حتی بهرغم تداوم و وجود تحریمهای آمریکا بخش عمدهای از مشکلات اقتصادی کشور در این زمینه حل خواهد شد؛ متاسفانه شرایط امروز به گونهای است که هر موسسه معتبر مالی در دنیا برای ادامه کار خود تا حدود زیادی وابسته به چرخه دلار است که این موضوع یکی از مهمترین دلایل عدم همکاری بانکهای بزرگ دنیا با ایران به شمار میرود، چرا که در صورت همکاری این بانکها و موسسات با ایران در زمان تحریم علاوه بر جریمههای آمریکا، این موسسات با برخورد آمریکا از چرخه دلار حذف میشوند. طبیعی است با افزایش پیمانهای دوجانبه پولی و ورود سایر ارزها به این مبادلات با کاسته شدن از ابهت و حجم مبادلات با دلار نفوذ دلار و به تبع آن نفوذ و قدرت آمریکا در دنیا کاهش خواهد یافت.
در این میان اجرای ۲ اقدام از سوی اقتصاد ایران به عنوان یکی از اقتصادهای بزرگ موافق این جریان، ضروری است:
۱ – ایجاد تنوع و تعدد در شرکای تجاری و بازارهای اقتصادی: طبیعی است انجام مبادلات تجاری میان ۲ کشور با ارزی غیر از دلار با رضایت و هماهنگی ۲ طرف ماجرا مقدور است. به نحوی که ایران با ایجاد تنوع در شرکای تجاری خود چه در صادرات و چه در واردات میتواند با دست بازتری با این موضوع مواجه شود، لذا در صورت مبادلات تجاری با ارزهای مورد تایید ۲ کشور وجود تعادل در میزان واردات و صادرات میان ۲ کشور موضوعی اساسی است، چرا که اگر میزان واردات ما از اقتصادهایی مانند هند یا چین ۸ برابر میزان صادرات ما به این کشورها باشد، حذف دلار با پیچیدگیهایی مواجه خواهد شد، لذا باید فکری به حال تعدیل و اصلاح آن کرد.
۲ – تقویت نظام اقتصادی و مالی کشور: اگر چه جمهوری اسلامی ایران یکه و تنها در طول ۴ دهه گذشته در میدانهای سیاسی، امنیتی و حتی نظامی به دفعات هیمنه پوشالی آمریکا را شکسته است، اما امپراتوری پوشالی دلار بر اقتصاد دنیا که بخش قابلتوجهی از آن به واسطه حضور بیش از ۸۰ درصدی این ارز در مبادلات جهانی است، همچنان ادامه دارد. موضوعی که این بار اگرچه جمهوری اسلامی در میدان عمل تنها نیست و شکستن این هیمنه به یک عزم فراملی نیاز دارد، اما اقتصاد ایران باید به اندازه سهم خودش در این موضوع پیشگام باشد. به نحوی که باید با افزایش سهم اقتصاد ایران از کیک تجارت جهانی که در حال حاضر چیزی کمتر از یک درصد است میزان تاثیرگذاری خود در اقتصاد جهانی را افزایش دهد.
تحولات در سعودی، مسأله اقتصاد است نه اصلاحات
تام لیپمن رئیس پیشین کارکنان واشنگتن پست و خبرنگار باسابقه در حوزه مسائل عربستان طی یادداشتی که برای روزنامه «ایران» نوشته است تحولات داخلی عربستان را ناشی از مسائل اقتصادی دانسته و نوشت: بسیاری از رسانهها از «اصلاحات به نفع زنان» در عربستان سعودی سخن میگویند. اشاره آنان به فرمانهای صادر شده درباره حق رانندگی زنان در آن کشور است. من، اما از واژه «اصلاحات» در مورد عربستان سعودی استفاده نمیکنم. در زبان انگلیسی اصلاحات یا «رفرم» به معنای بهبود است. ما چگونه میتوانیم بگوییم که سعودیها در مسیر بهبود وضعیت حرکت میکنند؟ با چه اطمینانی؟ برخی از شهروندان سعودی اصلاً به رفرم فکر نمیکنند. در هر حال، دلیل اصلی برای چنین تصمیمی انگیزهها و ضرورتهای اقتصادی است. اکثر زنان سعودی در حال ورود به بازار کار هستند. چرا که نیاز دارند شغلی داشته باشند. در نتیجه، مسأله اصلی احساس خطر زمامداران عربستان سعودی نیست. بلکه موضوع اصلی آن است که نسل تازهای در عربستان در حال قدرتگیری است و کارها را در مسیرهای متفاوتی انجام میدهد. برخی معتقدند، سعودیها موبهمو دستورات امریکا را انجام میدهند و بر آن اساس دست به اقدامات اخیر زدهاند. اما واقعیت آن است که عربستان سعودی تصمیماتاش را به صورت مستقل اتخاذ میکند همان گونه که قطر این کار را انجام میدهد. اگر غیر از این بود تنش در روابط قطر و عربستان سعودی خیلی زود حل میشد چرا که امریکا خواستار رفع سریع این بحران بود. اما میبینیم که دو کشور بر اساس مصالح و منافع ملی خود تصمیمگیری کردند. یکی دیگر از انگیزههای عربستان سعودی جلب سرمایه گذار خارجی و جهانگرد از دیگر کشورها است. برادر محمد بن سلمان چندین سال است مسئول بخش گردشگری این کشور است و به موفقیتهایی نیز دست یافته، اما این بدان معنا نیست که شاهد شرایط مشابه وضعیت تونس یا دوبی در عربستان سعودی باشیم و برای مثال سواحل آزاد در آن کشور برای شنای زنان و مردان برقرار شوند. عربستان سعودی بیشتر به دنبال توریسم آموزشی و فرهنگی است.
اما باید از خود پرسید آیا اقدامات اخیر عربستان تهدیدی جدی علیه نظام سیاسی آن کشور است؟ من چنین باوری ندارم. برخی از مردم ناراضی خواهند بود، اما هیچ شواهدی وجود ندارد که نشان دهد حکومت سعودی سرنگون شود. اگر سعودیها برنامهریزی دقیقی داشتهباشند، مشکلی وجود نخواهدداشت. چرا که مردم عربستان سعودی نمیخواهند شاهد همان خشونتهایی باشند که در خاورمیانه وجود دارد. برخی رژیم پهلوی در دوره پیش از انقلاب ۱۹۷۹ در ایران را با وضعیت کنونی رژیم آل سعود مقایسه میکنند، اما من هیچ شباهتی میان این دو نمیبینم. من در زمان انقلاب ۱۹۷۹ در ایران بودم. مردم شاه را زمامداری غیر قانونی و لامذهب میدیدند که بعد از کودتای ۲۸ مرداد توسط سیا به تخت سلطنت بازگشته بود. اما در عربستان سعودی روحانیون و امامان جماعت، کارکنان دولت هستند. آنان کاری را انجام میدهند که به آنها دستور داده شده است؛ بنابراین مخالفت گستردهای با اصلاحات نخواهند داشت. باید دانست در اسلام سنی طبقه روحانیتی وجود ندارد. هیچ کس تعیین نشده است و هیچ کس بر باورهای دیگر افراد اقتدار و اختیار تصمیمگیری ندارد. علما تأثیرگذار هستند، اما تعیین کننده وتصمیم گیرنده نیستند. این علمای مذهبی مخالف تلویزیون بودند. آنان مخالف مدارس برای دختران بودند. اما این پادشاهان بودند که هر آنچه میخواستند و اراده میکردند عملی میشد. مخالفت علما تاکنون باعث توقف اقدامات پادشاهان سعودی نشده است.
تغییرات در عربستان سعودی به طور تدریجی پیش خواهند رفت، اما نباید انتظار تغییر و تحول سراسری و سریع را داشت. واقعیت آن است که عربستان سعودی در ۸۵ سال گذشته در منطقه پایدارترین کشور بوده است چرا این وضعیت نتواند ادامه پیدا کند؟