روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
و اینک حماسه «مرتضی حسینپورشلمانی»
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
« در عملیاتهای مختلفی در سوریه و عراق شرکت داشت از جمله در عملیات آزادسازی حلب و عملیاتهای پی در پی در محور تدمر زبانزد شد. مسئول عملیات قرارگاه حیدریون بود و در حالی که در گرمای 50 درجه بیابانهای تدمر روزه بود به شناسایی میرفت. با وجود آنکه به نسبت خیلی از مسئولان خطوط مقدم جوان بود در جلسات تخصصی بزرگان با شجاعت نظر میداد و آنقدر پخته بیان میکرد که بقیه با اطمینان به درستی، آن را میپذیرفتند. خیلیها معتقد بودند او به زودی به موقعیتهای بزرگی در سپاه و جمهوری اسلامی خواهد رسید. آنقدر حضورش موثر بود که سردار سلیمانی وقتی خبر شهادتش را شنید گفت خسارت بزرگی وارد شد کاش به جای او من شهید شده بودم».
درباره شهید «مرتضی حسینپورشلمانی» که در جبهه و در بین رزمندگان سوریه و عراق به «حاجحسین قمی» شهرت داشت، گفتنیهای منحصر به فردی وجود دارد اما با این وجود و علیرغم آنکه حدود یک ماه از شهادت ایشان سپری شده مطلب کمی درباره او بیان گردیده و در واقع این شهید بزرگ تحتالشعاع واقعه شهادت یکی از نیروهایش «محسن حججی» قرار گرفته است. این قلم متاسفانه بهرهای از آشنایی قبلی با این شهید بزرگ ندارد اما آنچه در این یک ماهه از «آشنایان میدانی او» شنیده آنقدر بوده که از یک سو او «آشنای نادیده ما» و از سویی ما را مدیون بیحساب او گرداند بر این اساس و با عذر تقصیر و با ابراز ناتوانی نکاتی را درباره شهید حسینپور و یا آنگونه که عراقیان و سوریان دردمندانه او را صدا میکنند؛ «حاجحسین قمی»، تقدیم میکنم:
1- شهید مرتضی حسینپور شلمانی لنگرودی یکی از سه رزمنده ایرانی است که در جریان عملیات شبانه 16مردادماه داعش در منطقه مرزی جمونه و به عبارتی شمال منطقه تنف سوریه به شهادت رسیدهاند؛ «مرتضی»، «محسن»، «مهدی». این هر سه از عناصر هدایتکننده تعداد قابل توجهی از عملیاتهای پاکسازی سوریه و عراق از سیطره تروریستهای تکفیری بودهاند و در این بین «مرتضی حسینپور» یا همان حسین قمی نقش فرماندهی آن دو را نیز برعهده داشته است. در این منطقه وقتی او و چند صد نفر از رزمندگان عمدتا عراقی تحت فرمانش مورد حمله قرار میگیرند، به سرعت نیروهایش را از خاکریز اول به خاکریز دوم میکشاند و به شدت با نزدیک به 200 نیروی داعشی که به ماشینهای بمبگذاری شده نیز مجهز بودهاند درگیر میشود و آنگونه که مسئولان ارشد و نیز نیروهای تحتامر او میگویند اگر تدبیر و رشادت او نبود لااقل نیمی از نیروهای تحت امر او در این منطقه مرزی که کمترین عوارض طبیعی را دارد، به شهادت میرسیدند.
شهید با فراست به زودی نیروها را در مقابل داعش آرایش میدهد و این در حالی است که به طور بیسابقهای داعش عملیات روزانه را به شبانه تبدیل کرده بود.
شهید در میان امواج پی در پی انفجارهای سنگین ناشی از خودروهای منفجره نیروهایش را مدیریت میکند تا با کمترین شهید، حمله شدید داعش را متوقف نماید و در این بین موفق میشود و نیروهای داعش مدتی پس از درگیری شدید و برجای گذاشتن حدود 30 کشته به عقب بازمیگردند. در حین این عملیات، شهید مرتضی حسینپور اگرچه بر اثر نارنجک داعش از ناحیه کتف زخمی میشود اما در همان حال از فرماندهی نیروهایش غافل نمیشود و تا پایان عملیات و دفع هجوم داعش در کنار نیروهایش میماند و البته در حین انتقال به یک بیمارستان صحرایی به شهادت میرسد.
2- شهید مرتضی حسینپور 32 سال بیشتر نداشت، در دانشگاه و در رشته فنی قبول شده بود ولی او ترجیح داد به سپاه بیاید در این بین یکی از کسانی که سالیانی با او بوده میگوید «شخصیت جهادی او در «پایگاه امام علی(ع) نیروگاه قم» شکل گرفته بود و لذا فشارهایی که بعضی اطرافیان برای عدم ورود به سپاه به او وارد میکردند، موثر واقع نشد و او با عشقی عمیق به سپاه آمد و از همان اول سودای شهادت داشت». مرتضی در سال 83 وارد سپاه شده و سه سال پس از گذراندن دوره دانشکده افسری وارد ماموریتهای سخت شد و طی این حدود 10 سالی که مشغول خدمت بود جز ایام معدودی که به قول یکی از دوستانش سر جمع به ششماه نمیرسید به کارهای سخت مشغول بود و به سختی شناخته میشد.
شهید حسینپور در این مدت دستکم شش بار به شدت مجروح میشود و هر بار مدتها درگیر مداوا بوده است. حدود چهار ماه پیش از شهادت و در جریان یک عملیات در سوریه بشدت مجروح میشود. به گفته خانمش پاهایش لت و پار و صورتش پر از ترکش میشود و او بیاعتنا به جراحتها به کار خود در سوریه و در شرایط سخت ادامه میدهد. فاصله جراحتش در فروردین و ماه مبارک رمضان زیاد نیست او در این ماه در حرارت بیش از 50 درجه بیابانهای تدمر روزه میگیرد و در همان حال فرماندهی عملیاتهایی را برعهده داشته است و دست آخر حدود چهل روز پس از پایان یک ماه روزهداری در شرایط سخت و با جراحت سنگینی که در کتفش ایجاد شد به شهادت میرسد.
3- شهید سن زیادی نداشت و فرصت آنچنانی نیز، ولی در همین دوره کوتاه آنچه از خود برجای گذاشته به اندازهای هست که یک عمر موفق 70 ساله بتواند بار آن را بر دوش بکشد. آن طور که بعضی از نزدیکترینهایش گفتهاند شهید سرپرستی دو یتیم و یک «بدسرپرست» را برعهده داشته و از پول کمی که دریافت میکرده به آنان میداده است. او یک بار زندگیاش را در واقع حراج کرده تا بتواند شش خواهر دمبخت یک دوست را راهی خانه شوهر کند و دست آخر ماشین را میفروشد تا یک دوست نیازمندش را سرپناه بدهد و وقتی پدرش از او میپرسد خودت چی میگوید ماشین که کمبود نیست این همه ماشین عمومی مال ماست دیگر!
شهید در تحمل سختی زیاد زبانزد همقطاران خود بود، آنان میگویند تحمل سختی برای او دوره خودسازی بود وقتی به جمع در دورهای فشار وارد میشد او از «مقاومترین» بود. نقل میکنند یک وقتی در عملیات آبی- خاکی در شمال کشور شرکت میکند و در هوای به شدت گرم ناگزیر میشود به همراه بقیه چند بار یک عملیات را تکرار کنند و این همه را بیرمق کرده بود وقتی این عملیات سخت تمام شده بود همه برای جرعهای آب لهله میزدند و او به همراه دوستش «اکبر شهریاری» که در اول بهمن 92 در حوالی حرم حضرت زینب سلامالله علیها به شهادت رسید- سقای بقیه شده، آب را قسمت مینمایند و خود بدون نوشیدن جرعهای به پادگان بازمیگردند.
شهید مرتضی حسینپور چندین رجب و شعبان و رمضان پیاپی روزه بوده و در این آخرین رمضان در تدمر که شدت گرما در حدی بوده که بسیاری از رزمندگان عراقی و … طاقت از کف مینهند و ناگزیر روزهشان را افطار میکنند او کم نمیآورد در حالی که همانها میگویند وقتی به قیافه فرماندهمان- مرتضی- نگاه میکردیم میدیدیم لبهای او از فرط تشنگی ترک برداشته است اما حاضر به افطار نیست و در پاسخ اصرار ما لبخندی میزند و میگوید اگر بمیرم شما که به جایم روزه نمیگیرید پس بگذارید خودم روزهام را بگیرم.
وی در جریان عملیات حلب نیز روزه بوده و در همان حال مسئول اطلاعات و بهتنهایی برای شناسایی موقعیت تروریستهای تکفیری خطر میکرد و آخر شب باز میگشت. یکی از رزمندگان که مستقیما شاهد ماجراست میگوید یک شب زمستانی بود وقتی از عملیات شناسایی بازگشت به شدت گرسنه بود، گفت غذا چیزی داریم، گفتیم مقداری عدس داشتهایم که تمام شده و کمی نان مانده است او تکه کوچکی از نان را روی بخاری گذاشت پس از آنکه کمی گرم شد دو لقمه از آن را خورد و خدا را شکر کرد و خوابید.
یکی از دوستان نزدیکش میگوید دو عامل، مرتضی را «پدیده» کرد یکی تدین و دیگری جهاد و از این رو بود که وقتی در بین رزمندگان عراقی و افغانی نام او برده میشد همه دلگرم میشدند و به عنایت خدا و موفقیت در کار اطمینان مییافتند. او در دل فاطمیون، زینبیون و حیدریون به عنوان نیرویی مخلص، با اخلاق و شجاع شناخته میشد و به عبارتی ترکیب زیبای «دین» و «جهاد» او را حسین قمی کرده بود. یکی از دوستانش میگوید او در این عملیات آخر که به شهادتش منجر شد مسئول قرارگاه قاسمآباد در اطراف تدمر بود و حضورش در صحنه عملیات 16 مرداد برای آن بود که خاکریزهای دفاعی نیروهای رزمنده را در منطقه مرزی جمونه و شمال تنف تکمیل کند و از قضا موفقیتهای دفاعی خوبی هم در منطقهای فاقد عوارض طبیعی پدید آورد و این خود در کاهش تعداد شهدا خیلی موثر بود.
4- با وجود ناآشنایی این نویسنده، با اندک جستوجویی از رزمندگان نزدیک شهید، دریافتم سخن بسیار زیاد است. بیش از آنکه حتی در حوصله یک کتاب باشد و باید آنانکه در خود میبینند، دست به کار شوند. اما جدای از آنچه گفته شد، شهید «حسینپور»ها و شهید «حججی»ها میدانند برای چه میروند هم قدر جان والای خویش را میدانند و هم معنای خوف و خطر و موشک و انفجار و خمپاره را. آنان بیش از ما با خطر آشنایند اما با خوف نه چون بالاتر از جان هم چیزی است که آن دین خدای متعال است و آنان نمیتوانند ببینند که ملعبه دست آمریکا، رژیم صهیونیستی، وهابیت و تکفیریها شود. در واقع این سیف که شهدا برکشیدهاند برای استوار ماندن دینی است که اگر این سیوف نباشند، مأذنهها و معابد فرو میریزند و رسم بندگی خدای متعال برمیافتد.
و چه میدانند آنانکه این روزها شهدا را به تیر طعنه میرانند و آنان را قربانیان ناآگاه به آنچه در اطرافشان است میخوانند و دست به توجیهات عجیبی میزنند؟ از نظر آنان اساسا شهادت شیرمردانی مثل مرتضی و محسن و مهدی افسانهبافی تاجرپیشگانی است که برای رونق بازار خود میسرایند و آنچه از قساوت و سنگدلی تکفیریها گفته میشود شور کردن آشی است که قرار است کام دنیاداران را شیرین کند! در این روزها به دفعات شاهد تکرار ادبیات ابنسعد بعد از به شهادت رساندن 72 تن از بهترین بندگان خدا بودیم. بله ابنسعدها میگویند اینان دنبال وهمیاتی رفتند و ندانستند که انتهای این ماجرا چیست؟
چنین دهانهایی را چه رسد که درباره آنچه لحظهای در «سودا» با شهیدان همراه نبودهاند، سخن بگویند. شهیدی جوان که با لب تشنه و در چکاچک بمب و خمپاره به هر چه بوی دنیا دهد اخم میکند را چه با کسانی که از هستی، همین دنیا و از دنیا همین کبر و نخوت و غرور بیمایگی را میراث دارند؟
آقایان بانک مرکزی! آیا میدانید؟
محمدعلی مسعودی در وطن امروز نوشت:
در گزارش خدمت 5، بانک مرکزی که ۷ شهریور 96 در وبسایت رسمی این بانک منتشر شده، آمده است: «برقراری ارتباط تمام بانکهای رفع تحریم شده کشور به شبکه سوئیفت و توسعه فعالیت در این زمینه از طریق مکاتبه و برگزاری جلسات با مدیران سوئیفت به منظور درخواست الحاق به سرویسهای سرند تحریمها (Sanction Screening) و شناخت مشتریان (KYC)، برگزاری جلسات با مدیر منطقهای سوئیفت و بانکهای داخلی».(1)
سرند تحریمها (Sanction Screening) سرویس جدیدی است که شرکت سوئیفت از سال ۲۰۱۲ شروع به ارائه این خدمت کرده است.
اگر به سایت سوئیفت مراجعه کنید و توضیحات مربوط به این خدمت را مطالعه کنید متوجه خواهید شد هدف از این خدمت ارائه راهکار به بانکها برای دور شدن از خطر تحریمهاست. به این صورت که این ماژول با بررسی پیامهای وارده و صادره از بانک در فرمتهای مختلف، بر اساس لیستهای مختلف تحریمی (۳۰ لیست تحریم) هشدارهای لازم را به بانکداران میدهد.(2)
وقتی توضیحات بیشتر این خدمت جدید را مطالعه کنید خواهید دید اساس کار این سامانه منطق فازی است و لیستهای پایه اصلی آن لیست تحریمی آمریکا (SDN List)، لیست تحریمی سازمان ملل و لیست تحریمی اتحادیه اروپایی است. این سامانه حتی میتواند الزامات قانون ۵۰ درصد اوفک را رعایت کند.(3)
مشکل بانکها در مواجهه با تحریمها چیست؟ بخش مهمی از مشکل بانکها مواجهه با تحریمهای ثانویه بانکی ایالات متحده آمریکاست.
تفاوت این تحریمها با تحریمهای دیگر این است که دولت آمریکا شبکه بانکی جهانی (غیرآمریکایی) را مسؤول اعمال تحریمها میداند و در صورت تخلف بانکها از قوانین با شدت عمل بالا با آنها برخورد میکند. بانکها نباید آگاهانه به افراد مشخص شده در لیست تحریمی آمریکا (SDN List) به صورت مستقیم یا غیرمستقیم خدمت ارائه بدهند. منظور از آگاهانه هم ارائه خدمت به صورت عامدانه و هم ارائه خدمت به صورت غیرعامدانه است. یعنی بانک موظف است آگاهی لازم را پیدا کند و چه مقصر باشد یا صرفا قصور کرده باشد از نظر آمریکا مسؤول است و باید پاسخگو باشد.
طبق قوانین تحریمی جریمه تخلف بانکها از اعمال تحریم، قطع شدن دسترسی به نظام مالی آمریکاست که از طریق بسته شدن حسابهای کارگزاری آنها در شبکه بانکی آمریکا انجام میشود. این جریمه آنقدر پرهزینه است که در میدان عمل وزارت خزانهداری آمریکا تنها به اعمال جریمه نقدی بانکهای متخلف بسنده کرده و بانکهای متخلف نیز با روی باز پرداخت جریمههای چندمیلیاردی را پذیرفتهاند. برای نمونه یک بانک فرانسوی ۹ میلیارد دلار توسط آمریکا جریمه شد. تنها کشوری که تحت تحریمهای ثانویه بانکی آمریکا قرار گرفته، ایران است.
پس این خدمت جدید سوئیفت برای در امان ماندن بانکهای خارجی از نقض قوانین تحریمی و به طور خاص تحریمهای ثانویه بانکی آمریکاست.
در حال حاضر حدود ۲۰۰ فرد و نهاد ایرانی در لیست تحریمی آمریکا(SDN List) قرار دارند که مشمول اعمال تحریمهای ثانویه بانکی میشوند. ساختار تحریمهای ثانویه بانکی در برجام تغییری نکرد و اعمال این تحریمها با همان کیفیت قبل از برجام دنبال میشود. تنها مصادیق اعمال این تحریم از حدود ۶۰۰ فرد و نهاد به ۲۰۰ عدد رسید.
در نتیجه یکی از کارکردهای مهم خدمت جدید سوئیفت (سرند تحریمها) هشدار دادن به بانکها درباره ارائه خدمت به ایرانیهای قرارگرفته در لیست تحریمهای آمریکاست که مشمول تحریمهای ثانویه بانکی نیز میشود.
بانکها اعم از بانکهای خارجی و بانکهای ایرانی است. یعنی بانکهای ایرانی غیرتحریمی که از خدمات سوئیفت استفاده میکنند و بخواهند از خدمات جدید نیز بهره ببرند مشمول این قضیه شده و به طور طبیعی در ارائه خدمت به هموطنانشان که در لیست تحریم آمریکا قرار داشته باشند، دچار مشکل میشوند. مشکلی که مستقیما ناشی از اراده انسانی نیست و دیگر به صورت سیستمی و فراگیر عمل میکند.
قانون جدید آمریکا (سیدا ۲۰۱۷) ۱۱ مرداد 96 توسط ترامپ امضا شد و طبق قانون از ۹۰ روز بعد از امضا یعنی اوایل آبان ماه قابلیت اجرایی پیدا میکند. ابتداییترین اثر اجرای این قانون افزایش شدید افراد و نهادهای ایرانی لیست تحریم (SDN List) است. این قانون اختیارات وسیعی به رئیسجمهور آمریکا میدهد تا ایرانیهای زیادی را به بهانههای مختلف در لیست تحریم قرار دهد. هر ایرانی که در لیست تحریم آمریکا قرار گیرد به صورت خودکار مشمول تحریمهای ثانویه بانکی آمریکا نیز میشود (به واسطه باقی ماندن ساختار تحریمهای ثانویه بانکی آمریکا بعد از برجام).
از روند تحولات پیشبینی میشود ترامپ در ابتدای اجرای قانون شدت عمل زیادی به خرج دهد تا بتواند پرستیژ خود را در جامعه آمریکا بازسازی کند و ایران را نیز به سمت مذاکره درباره موضوعات باقیمانده سوق دهد. لذا آبان ماه میتوان انتظار افزایش چشمگیر افراد و نهادهای ایرانی در لیست تحریم آمریکا را داشت.
استفاده از خدمت جدید شرکت سوئیفت (سرند تحریمها) در حال حاضر و نیز با اجرایی شدن قانون جدید تحریمی (سیدا ۲۰۱۷) وضعیت را برای بازیگران اقتصادی ایرانی پیچیدهتر میکند. همکاری میان افراد و نهادهای ایرانی غیرتحریمی و افراد و نهادهای باقیمانده در تحریم بسیار دشوار شده و به طور خاص بانکهای ایرانی غیرتحریمی تحت فشار بیشتری برای عدم ارائه خدمت به تحریمیها قرار میگیرند.
آیا آقایان بانک مرکزی از این مسائل آگاه هستند؟ آیا تدبیری برای برطرف کردن مشکلات افراد و نهادهای ایرانی تحریمی و آنهایی که آبانماه به این جمع اضافه میشوند، دارند؟
……………………………………………………………………………
پینوشت
1-http://www.cbi.ir/showitem/16784.aspx
2-https://www.swift.com/our-solutions/compliance-and-shared-services/financial-crime-compliance/sanctions-screening
3- فکت شیت سوئیفت درباره خدمت سرند تحریمها
منطق آمریکایی برای برجام معلق
امیرحسین یزدان پناه در خراسان نوشت:
همزمان با شفاف تر شدن سناریوهای آمریکا در قبال توافق هسته ای، منطق این کشور در مذاکره با کشورهای دیگر نیز بیش از گذشته هویدا می شود. «Iran Nuclear Agreement Review Act of 2015» عنوان قانونی است که کنگره آمریکا در سال 2015 برای اجرای برجام تدوین کرد و حاوی دستورالعمل هایی برای چگونگی اجرای این توافق توسط کاخ سفید است. بخشی از این قانون «بازبینی توافق هسته ای ایران» رئیس جمهور آمریکا را موظف می کند که هر 90 روز یک گزارش درباره این توافق به کنگره ارائه کند.
رئیس دولت آمریکا در این گزارش باید 4 موضوع را تایید کند: «1- ایران به طور کامل توافق هسته ای را اجرا می کند. 2- ایران هیچ کدام از مفاد این توافق نامه را نقض نکرده است. 3- ایران هیچ اقدامی انجام نداده است که بتواند برنامه تسلیحات هسته ای خود را گسترش دهد. 4- تعلیق تحریم ها علیه ایران مناسب و متناسب با اقدامات هسته ای ایران است و این امری حیاتی برای منافع امنیت ملی آمریکاست».
تقریبا همه محافل غربی، حتی منتقدان برجام، اتفاق نظر دارند که ایران به تمام مفاد توافق هسته ای پای بند بوده است. این موضوع را آژانس بین المللی انرژی اتمی دست کم در 7 گزارش فصلی خود تایید و تاکید کرده است. این یعنی 3 بند از آن چه کنگره خواسته همین الان تایید شده است. اما بند چهارم که کنگره در سال 2015 تصویب کرد و باراک اوباما رئیس جمهور وقت آمریکا با امضای خود آن را به قانون تبدیل کرد، موضوعی فراتر از توافق هسته ای است. بندی که دستاویز دولت ترامپ برای «مانور بازبینی برجام» و «معلق کردن» آن شده است.
این بند در حقیقت نوعی مین گذاری برسر راه برجام است که از دولت گذشته آمریکا آغاز شده و اکنون دولت ترامپ درحال استفاده از آن است. تمام منطق دولت ترامپ و مخالفان توافق هسته ای در آمریکا برای مقابله با برجام این است که ایران به توسعه برنامه موشکی خود ادامه داده، قدرت خود را در منطقه گسترش داده، به کمک کشورهای آسیب دیده از تروریسم داعش رفته و مقابل طراحی های غرب علیه غرب آسیا ایستاده است. موضوع هایی که کوچکترین ارتباطی به برجام ندارد.
توافق هسته ای همان طور که از نام آن پیداست، توافقی حول موضوع برنامه هسته ای ایران و لغو تحریم های مرتبط با هسته ای است و نه هیچ موضوع دیگری. لذا این که کنگره آمریکا در قانون خود از رئیس جمهور این کشور بخواهد هر 90 روز یک بار تایید کند که ادامه تعلیق تحریم های ایران «امری حیاتی برای منافع امنیت ملی آمریکاست» موضوعی فراتر از برجام و کاملا تفسیر پذیر برای به محاق بردن توافق هسته ای است.
این مفهوم، یعنی آن چیزی که هیئت حاکمه آمریکا آن را«منافع ملی حیاتی آمریکا» توصیف می کند همان عنصر اصلی است که در روابط بین آمریکا و ایران طی 38 سال اخیر بازیگردان اصلی بوده و هست. نه فقط ایران بلکه رویکرد آمریکا درباره تمام کشورها براساس همین مفهوم است. تاکید و پیگیری این مفهوم شاید درمرزهای داخلی یک کشور و سرزمین های مجاور مورد پذیرش باشد اما 15 هزار مایل آن طرف تر و در خلیج فارس چه «منافع ملی حیاتی» برای آمریکا می توان متصور بود؟
به بیان دیگر وقتی حتی یک نهاد فنی و علمی مانند آژانس تایید می کند که ایران به تعهدات فنی خود در توافق هسته ای عمل کرده است، علی القاعده این گزارش صریح، باید فصل الخطاب هر موضعی درباره اجرای تعهدات ایران باشد؛ اما آمریکایی ها از یک پنجره دیگر به ماجرا نگاه می کنند و آن چیزی است که آن را «منافع ملی حیاتی» کشورشان نامیده اند ؛ حتی اگر ایران بند بند تعهداتش را در برجام اجرا کرده باشد. این یعنی برای آمریکا مهم نیست تعهدات فنی برجام اجرا شده یا نه، بلکه مهم آن است که تکلیف این به اصطلاح «منافع ملی حیاتی» آمریکا چه می شود؟ اگر از پنجره این منافع به هر موضوعی نگاه کنیم، می شود به یک کشور مستقل مانند ایران اتهامات زیادی وارد کرد. اتهاماتی از قبیل توسعه برنامه موشکی، بهانه های واهی حقوق بشری و … که هیچ ارتباطی به توافق هسته ای ندارند.
چه این که توافق هسته ای با وجود نقاط ضعف و قوتی که دارد، اگر هیچ دستاوردی نداشته باشد، لااقل برای کشورهایی که دغدغه شان نگرانی از ساخت سلاح هسته ای توسط ایران بود که توسط آمریکا و اسرائیل به افکار عمومی دنیا پمپاژ می شد، این اطمینان را ایجاد کرد که این اتهام واهی به ایران نمی چسبد. موضوعی که آژانس در چندین گزارش پی در پی خود تایید کرده است. این موضوع منطق اصلی آمریکا در قبال ایران است.
جایی که ثابت می کند حتی اگر یک کشور با آمریکا یک توافق فنی و مشخص داشته باشد و به همه تعهدات خود عمل کند،برای آمریکایی ها اجرای بندها و مفاد توافق مهم نیست بلکه به دنبال آن هستند که ببینند تکلیف منافع ملی حیاتی آمریکا چه می شود. دریچه ای که به وضوح در 13 سال فشار سیاسی و اقتصادی به ایران با ادعای واهی ساخت سلاح هسته ای هویدا بود اما اکنون و در اجرای این قانون کنگره آمریکا، روی کاغذ نیز در حال اثبات است.
اثبات این که آمریکا در هیچ مذاکره ای قابل اعتماد نیست. باید دید آیا این منطق آمریکایی در برهم زدن توافق هسته ای که به شدت از سوی ترامپ و تیمش دنبال می شود، می تواند به شکافی که به نظر می رسد میان واشنگتن و متحدانش در نقاط مختلف جهان به خصوص در اروپا ایجاد شده دامن بزند و آن گونه که اندیشکده شورای روابط خارجی اروپا (ECFR) پیش بینی کرده «فرسایش برجام» به یکی از نبردها در سطح جهان با آمریکا تبدیل می شود؟
و این که آیا این فرسایش می تواند با برهم زدن نرم های حاکم بر نظم فعلی بین المللی آمریکا را به گوشه رینگ برده و منزوی کند. هرچند شاید اکنون برای پیش بینی زود باشد اما اماره هایی که از سوی برخی کشورها دیده می شود نشان دهنده حرکت در همین مسیر است. مسیری که «منطق آمریکایی» آن را نمایان کرده و به آن دامن می زند.
آیا حقوق نجومی جرم نیست؟!
محمدکاظم انبارلویی در رسالت نوشت:
الف- یک سال و نیم پیش بود که از فیش حقوقهای نجومی در فضای مجازی و صفحات اول روزنامهها رونمایی شد و خشم و نفرت مردم از دستاندازی به بیتالمال مسلمین را برانگیخت . صدها مقاله و گزارش مستند در این باره تهیه شد. رهبر معظم انقلاب اسلامی در خطبههای نماز عید فطر سال 95 نسبت به این پدیده زشت موضع گرفتند و فرمودند: «پدیده زشت دریافتهای نامشروع ، نتیجه ترویج تجمل و اشرافیگری است.» و نیز فرمودند: «این جور نباشد ما سروصدا کنیم و بعد قضایا را تمام کنیم و به کلی به دست فراموشی بسپاریم.»
سپس فرامینی صادر فرمودند که به نوعی به مثابه حکم حکومتی است؛
1- اگر کسانی بی قانونی کردند مجازات شوند.
2- اگر سوء استفاده از قانون شده است بایستی اینها را از این کارها برکنار کنند.
3- اینها کسانی نیستند که لیاقت این را داشته باشند که در این مراکز قرار گیرند.
دو ماه بعد رهبر معظم انقلاب در دیدار با هیئت دولت با توجه به موضوع مهم برخورد با حقوقهای نجومی فرمودند:
1- از مسئله حقوق های نجومی آسان عبور نکنید.
2- به مردم بگویید چه کار کردید.
3- برای متخلف اصلاً نباید عذر تراشید، برخورد باید قاطع باشد.
ب- جهانگیری معاون اول رئیس جمهور در تاریخ 25/3/95 در نامهای به رهبر انقلاب اعتراف میکند از اواسط سال گذشته – سال 94 – دریافتهای غیرمتعارف، غیرمعقولانه همراه با تبعیض مستند به تصمیمات مراجع قانونی صورت گرفته است.
رئیس جمهور هم در 14 تیر 95 با صدور بیانیهای 9 مادهای تصریح کردند: «من در این راه با هیچ کس عقد اخوت نبستهام ، مبارزه با فساد و رانت در نظام اداری و اقتصادی کشور را تعمیق بخشیده و این جرثومه پلیدی را از ساحت مقدس خدمتگزاری کشور ریشهکن نمایم. در این جهت ضمن توجه به قصورهای گذشته ، دولت با استقبال از این فرصت ، و علاوه بر اقدامات فوری برای توقف اقدامات ناصحیح به عمل آمده و اتخاذ تصمیمات لازم ، در مسیر اصلاح بنیادین ساختار ناسالم مقررات که در طول سالیان گذشته در نهادهای عمومی ریشه دوانده است، گام برخواهد داشت.»
اما حرکت محسوسی در مجازات و برخورد جدی با این پدیده زشت اشرافیگری صورت نگرفت . جز اینکه سخنگوی دولت در مراسم تودیع و معارفه یکی از نجومیبگیران ، او را جزو ذخایر نظام و امانتدار بزرگ کشور نامید و دیدگاه دولت را رسما در مورد نجومیبگیران اعلام کرد.
ج- امروز پس از یک سال و نیم از پی گیریهای حقوقی خبر می رسد دیوان محاسبات علی رغم آن احکام حکومتی و قوانین لازمالاجرا در مورد پرداختها یعنی قانون استخدام کشوری ، قانون نظام هماهنگ پرداخت ، قانون مدیریت و خدمات کشوری ، قانون تنظیم بخشی از مقررات مالی دولت و الحاق 1 و 2 به این قانون که منع صریح در مورد چنین پرداختهایی در قوانین عادی و اساسی کشور وجود دارد، نجومی بگیران را تبرئه کرده است.
دیوان به جای مجازات و برخورد قانونی با مجاب کردن آنها به برگرداندن دریافتهای غیرمشروع، پرونده را به روایت محمدحسینی عضو کمیسیون برنامه بودجه و محاسبات مجلس، مختومه و آنان را تبرئه کرده است.
دیوان محاسبات کشور تنها نهاد نظارتی از سوی قوه مقننه است که وظیفه حفظ بیتالمال به موجب ماده اول قانون این نهاد به عهده اوست!
با آنکه قرار بود دولت و مجلس به مردم صریحاً بگویند در این باره چه کرده اند، تا امروز گزارش شفافی از برخورد با نجومیبگیران وجود ندارد و حتی پس از یک سال و نیم، یک نجومی بگیر هم در نهادهای قضائی محکوم نشده است.
د- سخنگوی قوه قضائیه هفته گذشته خبر از کیفرخواست علیه جمعی از نجومیبگیران داد. اما تا کنون خبری از محکومیت وجود ندارد. اینکه مستند به تبصره 2 ماده 23 قانون دیوان محاسبات تا کنون کسی از نجومی بگیران به قوه قضائیه معرفی نشده است نشان می دهد که دیوان، نجومی بگیران را مجرم نمیداند!
تبصره 2 ماده 23 می گوید: «هیأت های مستشاری در صورت احراز وقوع جرم، ضمن اعلام رأی نسبت به ضرر و زیان وارده، پرونده را از طریق دادسرای دیوان محاسبات کشور برای تعقیب به مراجع قضائی ارسال خواهند داشت.»
معلوم می شود دیوان، نجومی بگیری و حقوق های نامشروع را جرم تلقی نکرده است. اگر تعقیب می کرد باید وفق همین ماده قانونی، آنها را به قوه قضائیه معرفی می کرد.
تردیدی نیست دولت هم پروندهای به قوه قضائیه در این باره نداده است. اگر می داد باید از مسیر حسابرسان سازمان حسابرسی وفق ماده 151 قانون تجارت این کار صورت می گرفت. این وسط امید مردم به قوه قضائیه است که پروندههای نجومی بگیران را رأساً مورد پی گیری قرار دهد.
در جوابیه دیوان محاسبات در مورد پاسخگویی در برخورد با نجومی بگیران آمده است: «تمامی اقدامات دیوان با الهام از فرمایشات رهبری بر اساس قانون صورت پذیرفته است.» اگر این الهام درست صورت گرفته باشد باید شفاف به مردم بگویند چه کار کرده اند.
اگر این الهام درست انجام شده باشد باید عدهای از نجومی بگیران را حداقل از کار برکنار کنند و حکم انفصال از خدمت بدهند نه اینکه به مقامات بالاتر ارتقاء یابند . دیوان هیچ توضیحی نمی دهد که تبرئه نجومیبگیران به موجب کدام قانون صورت گرفته است؟
حتی یک ماده از مواد قوانین صدرالاشاره وجود ندارد که چنین پرداختهای غیرمشروعی را تجویز کند. اگر تجویز می کرد دیوان مدعی نمی شد که دریافتکنندگان را مجاب به استرداد وجه به خزانه کردیم. بالأخره دولت و مجلس باید به این سؤال کلیدی پاسخ دهند که حقوق نجومی و نامشروع، جرم است یا نه؟! اگر هست چرا برخورد نکردند؟ اگر نیست عنوان آن چیست؟ رسیدگی پرونده ها در قوه قضائیه اثبات می کند جرمی صورت گرفته است. سکوت دولت و مجلس در این باره حیرت انگیز است!
هراسی که از آن عصر تابستانی شروع شد
محمدجواد اخوان در جوان نوشت:
16 سال از آن عصر روز تابستانی به وقت تهران میگذرد که مردم سراسر جهان و از جمله ایران، صحنههای وحشتناک برخورد هواپیما را با برجهای دوقلوی اتحادیه تجارت جهانی در شهر نیویورک از گیرندههای تلویزیون خود مشاهده کردند. با توجه به وسعت و شگفتیسازی حادثه 11 سپتامبر 2001، از همان لحظات اول میشد حدس زد که سلسله رویدادهای مهمی در پیش است و چنین نیز شد.
ساکنان کاخ سفید همان ابتدا انگشت اتهام را به سمت مسلمانان نشانه رفته و موج قدرتمند «اسلام هراسی» را آغاز کردند. «بوش» پسر رئیسجمهور وقت ایالات متحده در اولین روزهای حادثه به همه دنیا اعلام کرد که حمله به نیویورک و واشنگتن اعلام جنگ برضد امریکاست و امریکا در حد یک جنگ به آن پاسخ خواهد داد. کنگره امریکا نیز با تأیید این مواضع به بوش اجازه داد تا در صورت لزوم بر ضد تمامی کشورها، سازمانها یا افرادی که به نحوی در حادثه تروریستی 11 سپتامبر دخالت داشتهاند یا مظنون به دخالت هستند، در هر نقطهای از جهان که باشند، دست به عملیات نظامی بزند.
با یورش ماشین نظامی سلطهگران به منطقه غرب آسیا، ماشه تهدید به سوی ایران اسلامی نیز نشانه رفت. هنوز یک سالی از پیشنهاد رئیسجمهور وقت ایران برای نامگذاری سال 2001 به عنوان «گفتوگوی تمدن ها» نگذشته بود که بوش پاسخ عشاق واشنگتن را در تهران با واژهای کلیدی داد: «محور شرارت».
شیفتگان غرب که در پی وقوع این حادثه با حرکات نمایشی همچون «روشن کردن شمع» و «خیابانگردی» یا اقدامات نمادینی همچون «امضا کردن دفتر یادبود دفتر حفاظت منافع امریکا در تهران» فرصت را برای عرض ارادت بیشتر به ساکنان کاخ سفید غنیمت یافته بودند، با تغییر لحن سران امریکا، به «مرعوبان غرب» تبدیل شدند. این تغییر از شیفتگی به مرعوبیت چیزی از ارادت آنها به کاخ سفید نکاست، تنها بهانه دخیل بستن بر آن را تغییر داد.
در این شرایط روزنامههای زنجیرهای از قرار گرفتن امریکا در موضع تهاجم به دنیای اسلام پس از 11 سپتامبر به عنوان یک فرصت استثنایی برای خروج از بنبست رابطه با امریکا یاد میکردند و «الهه کولایی» نماینده مشارکتی مجلس آن را فرصت بازسازی روابط بینالمللی ایران توصیف نمود. البته تفکر مرعوبانه اصلاحطلبان در مقابل غرب به ویژه امریکا چیز جدیدی نبود که از مدتها قبل مشاهده میشد، اما این حوادث تا مدتها اصلاحطلبان را به اظهار عجز در مقابل استکبار و در کنار آن تمایل به رابطه با امریکا وا میداشت.
چهرههای محوری تجدیدنظرطلب هر یک به نحوی نغمه وحشت از امریکا را سر میدادند. «محمدرضا تاجیک»، مشاور رئیسجمهور و رئیس مرکز بررسیهای استراتژیک مقابله امریکا را انتحار خواند. «بهزاد نبوی»، عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب و نایب رئیس مجلس ششم هم صراحتاً میگفت: «مسلم است که میترسم! کیست که از یک امریکای تا بن دندان مسلح که در عراق خود را چنین نشان داد و هیچ احترامی برای استقلال دولتها قایل نیست، نترسد! بله، من میترسم، ظاهراً امریکاییها هر کاری که بتوانند میکنند. » «محسن آرمین»، دیگر عضو سازمان مجاهدین انقلاب و نماینده مجلس ششم میگفت: «ما قدرتهای گذشته را نداریم و در مقابل، امریکا قویتر و گستاختر شده و اگر جایی را نشان کرد، به هر بهانهای حتماً به آنجا حمله میکند. بله، ما روزی قصد رویارویی با امریکا را داشتیم، اما امروز باید با او مذاکره کنیم، زیرا شعار دادن و اقدامهای ماجراجویانه، منافع ما را تأمین نمیکند.»
همه این امریکاهراسی از آن رو بود که به مردم قبولانده شود که هیچکس یارای ایستادگی مقابل سلطهگران را ندارد و حال که رئیسجمهور امریکا دنیا را به دو بخش «باما» و «برما» تقسیم میکند، چارهای جز پیوستن به او نداریم. تجدیدنظرطلبان حتی پا را فراتر نهاده و پیشنهاد پیوستن به ائتلاف به اصطلاح ضدتروریسم به سرکردگی امریکا را دادند و معنای روشن آن مشارکت ایران اسلامی در کشتار فجیع بیگناهان غیرنظامی در عراق و افغانستان بود. بوی «مک دونالد» امریکایی چنان اشتهای دوم خردادیها را تحریک کرده بود که جوی خونی را که امریکاییها در منطقه به راه انداخته بودند، نمیدیدند.
کار به جایی رسید که حتی برخی نیروهای انقلابیتر نیز تسلیم رعبافکنی و وحشتنمایی حاکم شده و برای مثال حتی شعارهایی همچون «مرگ بر امریکا» در نماز جمعه تهران کمرنگ شد.
در این حین تنها یک مرد بود که تسلیم سناریوی «النصر بالرعب» مستکبران نشد. رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت امام خامنهای (مدظلهالعالی) نه تنها در مقابل وحشتنمایی پادوهای داخلی غرب ایستادند، بلکه با رد درخواست امریکاییها برای مشارکت در ائتلاف به اصطلاح ضدتروریسم، سناریوی جدید آشتیطلبان با سلطه را عقیم گذاردند. ایشان صریح تأکید فرمودند: «همه بدانند… که ایران اسلامی در هیچ حرکتی که رهبری آن با امریکا باشد، شرکت نخواهد کرد.»
تجدیدنظرطلبان البته کوتاه نیامده و با تغییر ظاهر و عنوان، پروژه خود تحت عنوان مذاکره با طرفهای درگیر در بحران منطقه و جنگ افغانستان از سر گرفتند. مجلس ششم نیز که در چنبره افراطیون این جریان بود فعال شد و با تشکیل کمیسیون ویژه این امر را دنبال کرد.
به همین موازات در دولت وقت نیز لابیهایی برای معامله با امریکاییها فعال شد که نمونه بارز آن پیشنهاد خلع سلاح مقاومت از سوی تجدیدنظرطلبان در دولت بود. البته لحن زیادهطلبانه امریکایی تمام این تلاشها را با ناکامی مواجه کرد. هر قدر دوم خردادیها پیشنهاد عقبنشینی به جمهوری اسلامی میدادند، سلطهگران یک قدم جلوتر میآمدند و این، آرزوی تعامل منصفانه را بر باد میداد. دولت جنگطلب نومحافظهکاران، بعد از سپتامبر 2001، سه سال دیگر بر مسند قدرت بود و در تمام این مدت لحظهای از تهدید و ارعاب دست نکشید. خلف او نیز که ژست صلحطلبانه داشت تا آخرین روز سکونتش در کاخ سفید همواره از روی میز بودن گزینه سخن گفت.
اکنون 16 سال از 20 شهریور 1380 میگذرد. در این 16 سال امریکاییها همچنان تهدید خود مبنی بر اعمال گزینه نظامی علیه ایران اسلامی را عملی نکردهاند، کما اینکه پس از شکست در صحرای طبس در اردیبهشت 59، در این چهار دهه این تهدید عملی نشده است. آگاهان میدانند که ارعاب واشنگتن اگر بهرهای از واقعیت مییافت، به جای آنکه مرتب از تریبونها و رسانهها انعکاس یابد، در دنیای واقع رخ میداد. به بیان دیگر اگر امکان به کارگیری گزینه نظامی علیه ایران وجود داشت، سران واشنگتن لحظهای در به کارگیری آن تردید نمیکردند. 11 سپتامبر و ماوقع پس از آن تجربهای است که میگوید از غرش «ببرکاغذی» نباید ترسید.
پاسخی راهبردی به یک نامه
علی یونسی دستیار ویژه رئیس جمهوری در امور اقوام و اقلیتهای دینی و مذهبی در ایران نوشت:
هفته گذشته دفتر رهبر معظم انقلاب پاسخی هر چند کوتاه اما راهبردی رهبر انقلاب به نامه جناب آقای مولوی عبدالحمید از علمای برجسته و امام جمعه اهل سنت زاهدان را منتشر کرد که از آن بیانات باید بهعنوان آغاز فصل جدیدی در راستای تحقق حقوق شهروندی ایرانیان یاد کرد. این پاسخ را باید از چندین منظر مورد تأمل و تعمق قرار داد. نخست اینکه بیانات هوشمندانه و مدبرانه ایشان، مؤید گفتمان دولت تدبیر و امید در راستای حقوق شهروندی و برابری همه ایرانیان، بر اساس معارف دینی و قانون اساسی در همه حوزههای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی است.
توجه به این نکته ضروری است که بدانیم رهبر معظم انقلاب و امام راحل از جمله شخصیتهای تقریبی جهان اسلام بودهاند که بهعنوان یک روحانی برجسته و به اقتضای رهبری، همواره تقریبی اعلام موضع و عمل کردهاند و هرچند که این گفتمان ریشه در آموزههایی از شخصیتهای بزرگ جهان اسلام همانند آیتالله العظمی بروجردی دارد، اما بیتردید، اقتضای انقلابی بودن و رهبری جامعه اسلامی نیز همین است.
رهبر معظم انقلاب در طول دوران رهبری خود، تاکنون به صورت وسیع و شفاف و روشن، نظر خود را در حوزههای مختلف مربوط به این موضوع و حقوق اقلیت اهل سنت و سایر اقوام بیان کردهاند و این ریشه در بلند نظری و فهم دقیق ایشان از آموزههای دینی و مصالح ملت ایران و جوامع اسلامی دارد.
و اما مهمتر اینکه، بیان چنین نظری در پاسخ به یک عالم اهل سنت، هم پاسخ عینی و عملی به نیاز امروز جامعه اسلامی، که همانا وحدت و انسجام است، تلقی میشود و هم در عین حال، مبارزه و مهار گروههای افراطی و به طریق اولی خنثی کردن توطئههای اسرائیل در منطقه است.
امروز متأسفانه سران برخی کشورهای اسلامی، به جای وحدت و اتحاد برای مبارزه با افراطی گری و تروریسم و دفع خطر و اختلاف افکنی رژیم اشغالگر اسرائیل، نه تنها خود حامی و مروج تروریسم و افراطی گری شدهاند، بلکه بیش از هر زمان خود را به اسرائیل و دولت اشغالگر آن، نزدیک کرده و بواسطه این غفلت، برخی کشورهای اسلامی در اثر تحرکات تروریسم خشونت گرا، به آتش و خون کشیده شده است. در چنین شرایطی که با حمایت اسرائیل و برخی جناحهای سیاسی در ایالات متحده آتش فتنه و دامن زدن به تفرقه و جنگ مذهبی روشن است و همه منطقه و حتی جهان را تهدید میکند، انتشار چنین نامهای قلم بطلان بر تلاش فتنه گران و آتش افروزان کشیده و از فتنههای جدید، در داخل کشورهای اسلامی پیشگیری میکند.
لذا همه باید سپاسگزار رهبر معظم انقلاب باشیم که هم تداوم بخش راه امام در این حوزه بودهاند و هم همواره بر وحدت شیعه و سنی تأکید کردهاند. سفر ایشان به کردستان و دیدار با مردم و علما و نخبگان کرد و اهل سنت، دارای نکات مهم و چند دستاورد بود، نخست اینکه در این سفر اهانت به مقدسات اهل سنت را حرام دانستند و دوم اینکه اجازه دادند اذان اهل سنت، مطابق سنت این برادران دینی پخش شود و سوم اینکه با فرهنگی خواندن استان کردستان، عملاً مدال افتخاری بر گردن مردم این استان و هموطنان کرد، آویختند و در عین حال، تأکیدات و دستوراتی در زمینه رفع موانع غیرطبیعی از برگزاری آیینهای مذهبی این بخش از ایرانیان و رفع مشکلات اقتصادی منطقه، داشتند که حاکی از دقت نظر و اعتقاد قلبی ایشان بر این گفتمان دارد.
رهبر معظم انقلاب در پیش از انتخابات اخیر نیز در سخنانی از اقوام و ادیان و مذاهب بهعنوان فرصت یاد کرده و آنجا نیز بر توجه جدی و عملی به حقوق قانونی این بخش از جامعه تأکید کردند و برخی تفرقه اندازان و توهینکنندگان به مقدسات مذاهب را از ادامه روش خود با جدیت بر حذر داشتند. از مولوی عبدالحمید، این روحانی روشن بین و عالم برجسته نیز باید تشکر کرد که بهعنوان یک دلسوز میهن و یک ایرانی هوشیار، ضمن اولویت دادن به منافع ملی و امنیت کشور، این مکاتبه وحدت بخش را با رهبر معظم انقلاب انجام و توطئه تفرقه افکنان و متعصبان داخلی و خارجی را با شکست رو به رو ساخت.
جناب مولوی عبدالحمید نیز همانند صدها عالم فرهیخته در ایران و جهان اسلام، اعم از شیعه و سنی، براساس مصالح ایران و اسلام، خوشبختانه بهصورت راهبردی میاندیشند و وحدت اسلامی را رمز غلبه بر افراطیون و تروریسم و ناامنی و خشونت میدانند.
این قبیل رفتارهای مسئولانه و مدنی و پیگیری مطالبات از طریق تعامل و گفتوگو، نیاز امروز جامعه ماست و حوادث و نزاعهای خونین در برخی کشورهای اسلامی و منطقه، تقویتکننده ضرورت این گفتمان و دکترین، است.
خوشبختانه بستر تحقق این گفتمان و تحمل و مدارا و رعایت حقوق شهروندی، در قانون اساسی و قوانین عادی، مواضع رهبری معظم و دولت محترم، وحتی در آموزههای دینی ما و متون دینی، به روشنی مهیا و تبیین شده است.
این پاسخ راهگشا و راهبردی رهبر معظم انقلاب به جناب مولوی عبدالحمید، اتمام حجتی با تفرقه افکنان و انحصار طلبان بوده و راه را برای اداره و مدیریت جامعهای متکثر هموار ساخته است و لذا دولت و نهادهای گوناگون حکومتی باید با تلاش مضاعف، بر تحقق و نهادینه شدن این گفتمان، تأکید ورزیده و ایران را برای همه ایرانیان بخواهیم.
البته رئیس جمهوری ایران و دولت تدبیر و امید در چهار سال گذشته باوجود سنگ اندازیها و فشارها و مانع تراشیها، از وعدهای که در انتخابات 92 و 96 به مردم از جمله اقوام و اقلیتهای دینی و مذهبی داده، عدول نکرده است و در حد توان و امکان، از حقوق این بخش از ایرانیان دفاع کرده، هرچند هنوز تا تحقق کامل حقوق شهروندی، فاصله زیاد است اما بدون شک این ضرورتی اجتنابناپذیر، بوده و اراده برای رفتن به سمت آن، نیز وجود دارد.
و امیدواریم، پاسخ تاریخی رهبری معظم انقلاب به درخواست جناب مولوی عبدالحمید، فصل الخطاب باشد و همانطوری که فرمودند: «همه ارکان جمهوری اسلامی موظفند بر اساس معارف دینی و قانون اساسی هیچگونه تبعیض و نابرابری بین ایرانیان از هر قوم ونژاد و مذهبی روا ندارند. ما هم به جد معتقدیم همه باید با هم، در کنار هم و در صفوف فشرده و واحد به سربلندی و عزت ایران اسلامی بیندیشند و در راه آن تلاش کنند و اجازه ندهند دشمنان این مرز و بوم و خناسان وابسته به این و آن در این صف واحد تفرقه افکنده و کارشکنی کنند.»
هلوکاست روهینگیا
جاوید قرباناوغلی-مدیرکل وزارت خارجه دولت اصلاحات در شرق نوشت:
ابعاد فاجعه میانمار و دور تازه خشونتهای افسارگسیخته گروههای افراطی بودایی و حمایت تمامعیار ارتش این کشور از اقدام علیه اقلیت مسلمان که از دو هفته قبل آغاز شده، آنچنان وسیع و گسترده است که دنیا را بهشدت تکان داده و کشورهای مختلف و شخصیتهای بارز جهان انزجار خود را از نسلکشی مسلمانان میانمار ابراز میکنند. تحولات میانمار از چند منظر حاوی نکات درخور تأملی است؛
اول: سکوت مدعیان حقوق بشر؛ در شرایطی که بر اساس گزارشهایی که از سوی منابع بینالمللی تأیید شده است، مسلمانان روهینگیا سالیان متمادی است بهدست بوداییها کشته میشوند، خانههایشان بهطور وسیعی به آتش کشیده میشود، کودکان و مردان زنده زنده سوزانده میشوند، به زنان مسلمان تجاوز میشود و بهطور خلاصه، اقلیت مسلمان تحت وحشیانهترین نسلکشی قرار دارند، بسیاری از مدعیان حامی حقوق انسانها که در حداقل چند دهه گذشته، به خاطر این ادعا، مداخله بشردوستانه را حق طبیعی خود قلمداد کرده و با لشکرکشی، دولتهایی را سرنگون کرده و افراد بیگناه بسیاری را به قتل رساندهاند، اینک در مقابل فجایع میانمار سکوت اختیار کردهاند. سارا سندرز، سخنگوی کاخ سفید، در نشست خبری کاخ سفید، در پاسخ به سؤال خبرنگاری درباره گزارشهای مربوط به کشتار مسلمانان در میانمار گفت: من میدانم رئیسجمهور از این گزارشها مطلع است؛ اما نمیدانم گفتوگوی خاصی با کسی در این زمینه داشته است یا خیر.
ابعاد فاجعه میانمار و دور تازه خشونتهای افسارگسیخته گروههای افراطی بودایی و حمایت تمامعیار ارتش این کشور از اقدام علیه اقلیت مسلمان که از دو هفته قبل آغاز شده، آنچنان وسیع و گسترده است که دنیا را بهشدت تکان داده و کشورهای مختلف و شخصیتهای بارز جهان انزجار خود را از نسلکشی مسلمانان میانمار ابراز میکنند. تحولات میانمار از چند منظر حاوی نکات درخور تأملی است؛
اول: سکوت مدعیان حقوق بشر؛ در شرایطی که بر اساس گزارشهایی که از سوی منابع بینالمللی تأیید شده است، مسلمانان روهینگیا سالیان متمادی است بهدست بوداییها کشته میشوند، خانههایشان بهطور وسیعی به آتش کشیده میشود، کودکان و مردان زنده زنده سوزانده میشوند، به زنان مسلمان تجاوز میشود و بهطور خلاصه، اقلیت مسلمان تحت وحشیانهترین نسلکشی قرار دارند، بسیاری از مدعیان حامی حقوق انسانها که در حداقل چند دهه گذشته، به خاطر این ادعا، مداخله بشردوستانه را حق طبیعی خود قلمداد کرده و با لشکرکشی، دولتهایی را سرنگون کرده و افراد بیگناه بسیاری را به قتل رساندهاند، اینک در مقابل فجایع میانمار سکوت اختیار کردهاند.
سارا سندرز، سخنگوی کاخ سفید، در نشست خبری کاخ سفید، در پاسخ به سؤال خبرنگاری درباره گزارشهای مربوط به کشتار مسلمانان در میانمار گفت: من میدانم رئیسجمهور از این گزارشها مطلع است؛ اما نمیدانم گفتوگوی خاصی با کسی در این زمینه داشته است یا خیر.
دوم: نسلکشی مسلمانان و پاکسازی قومی فارغ از ابعاد ضدانسانی، در کشوری رخ میدهد که خانم «آنگ سون سوچی»، فعال سابق حقوق بشر و برنده جایزه صلح نوبل، هرچند غیررسمی در رأس هرم قدرت سیاسی آن کشور قرار دارد؛ سیاستمداری که ١٥ سال تحت حکومت نظامیان در حصر خانگی به سر برد و نام او همواره با رنج، شجاعت، عزم و اراده در مبارزه بیوقفه برای آزادی همراه بود. کسی که نام او الهامبخش بسیاری از آزادیخواهان در سراسر جهان و ازجمله کشورمان بود.
آزادی خانم سوچی در سال ٢٠١٠ از حصر خانگی را جشن گرفتند و پیروزی او و حزب تحت رهبریاش در انتخابات سراسری سال ٢٠١٥ را رهایی میانمار از قید و بند دیکتاتوری قلمداد شد.
خانم آنگ سان سوچی برخلاف اظهاراتش به هنگام دریافت جایزه صلح نوبل که گفته بود: «هر جایی که رنج نادیده گرفته میشود، دانههای درگیری کاشته خواهد شد. زجرکشیدن با خود انزجار را به همراه میآورد»، گزارشهای منابع جهانی را درباره پاکسازی قومی در کشورش فرافکنی خوانده و امدادگران بینالمللی را به حمایت از تروریستها متهم و در بیانیهای از «کوه عظیم اطلاعات نادرست درباره نزاعی که به نفع تروریستهاست» انتقاد کرده است.
سوم: سکوت خانم آنگ سان سوچی در برابر جنایات ارتش و افراطیون بودایی در کشتار اقلیت قومی روهینگیا که به عقیده برخی از تحلیلگران بهخاطر کسب حمایت اکثریت بودایی در انتخابات آتی است، واکنش بسیاری از کنشکران سیاسی و فعالان حقوق بشر را در پی داشت.
اسقف دزموند توتو، دیگر برنده جایزه صلح نوبل، در نامهای به آنگ سان سوچی، رهبر حزب حاکم میانمار، سکوت او در برابر کشتار اقلیت مسلمان روهینگیا را بهایی گزاف برای مقام او خوانده و خواستار خاتمه خشونتها در میانمار شد. او در نامه خود به خانم سوچی آورده است: «وحشت بیاندازه و پاکسازی قومی» در استان راخین، او را وادار کرد علیه زنی سخن به زبان بیاورد که زمانی او را تحسین میکرد و یک خواهر دوستداشتنی مینامید. اسقف توتو در نامه خود افزوده است: «من سالها عکسی از شما روی میزم داشتم که فداکاریهای شما را در مقابل بیعدالتی به علت علاقه و تعهدتان در قبال مردم میانمار به من یادآوری میکرد. تو نماد عدالت بودی… و اگر بهای ارتقای مقام و نشستن بر بالاترین کرسی در میانمار، سکوت شماست، این بها قطعا خیلی گزاف است».
چهارم: مضحکترین تحول در این نسلکشی و پاکسازی قومی، سکوت اکثریت قریببهاتفاق ٥٦ کشور عضو سازمان همکاری اسلامی است. بر اساس گزارشهای دریافتی، تاکنون تعداد انگشتشماری از این کشورها در قبال تحولات میانمار اعلام موضع کردهاند.
در این میان، ترکیه با دست یازیدن به برخی اقدامات عملی و تحرکات دیپلماتیک، گوی سبقت را از دیگر کشورهای مسلمان ربوده است. اردوغان (با هر انگیزهای که ممکن است در سر داشته باشد)، در واکنشی نمادین همسر خود را به میان پناهجویان روهینگیایی در بنگلادش فرستاده و اولین کشوری بود که علاوه بر ارسال کمکهای انسانهدوستانه، با دیپلماسی فعال بحران میانمار را در مجامع اسلامی و جهانی مطرح کرد. الجزایر در واکنشی دیرهنگام، روز جمعه از شورای امنیت و کمیساریای عالی آوارگان سازمان ملل متحد خواست برای پایاندادن به خشونتها علیه مسلمانان در منطقه آراکان در میانمار اقدامی فوری کنند. واکنش کشورمان اما بهگونهای بود که اعتراض برخی از نمایندگان مجلس و کنشگران سیاسی را به دنبال داشت.
دکتر ظریف ابتدا در توییتی نوشت: «هیچ توجیهی برای آنکه جامعه بینالملل اجازه دهد نسلکشی مسلمانان روهینگیایی در برابر دیدگان ما ادامه یابد، وجود ندارد. باید پیش از آنکه خیلی دیر شود، وارد عمل شویم». واکنش سخنگوی وزارت خارجه نیز زمانی بود که فجایع میانمار ابعاد بینالمللی به خود گرفت و علاوه بر آن، تعدادی از شخصیتهای سیاسی و مذهبی در داخل کشور در بیانیههایی، به اعلام موضع پرداخته بودند.
در این میان، مهمترین تحول که میتواند موجد سؤالهای فراوانی در افکار مسلمانان جهان شود، بیتفاوتی مجامع و نهادهایی در داخل کشورمان است که در تحولاتی بسیار کماهمیتتر در مقایسه با نسلکشی مسلمانان میانمار، واکنش های تند و سریع نشان می دهند.
انفعال رسانهای
صبح نو در سرمقاله امروز خود نوشت:
سیل و توفان در روزها و هفتههای اخیر برخی از ایالتهای آمریکا را درنوردیده و موجب آوارگی و بی خانمان شدن هزاران نفر و کشته شدن دهها نفر شده است. وقوع این نوع حوادث در مناطق مختلف آمریکا البته امری مرسوم و مداوم محسوب میشود؛ اما نکته مهم در این حوادث، ضعف جدی دولت مرکزی و ایالتهای حادثه دیده در کمک به مردم و کاستن از مشکلات و آلام آنهاست.
در چنین مواقعی، رسانههای آمریکا که عادت دارند کوچکترین مشکلات را در اقصی نقاط عالم زیر آگراندیسمان برده و بزرگ نمایی کنند، درباره مشکلات عظیم خود کر و کورند و در برابر مشکلات مردم آمریکا، تقریباً هیچ واکنشی از خود نشان نمیدهند؛ حتی در شرایط حاضر که بسیاری از این رسانهها با ترامپ و رفتارهای او زاویه دارند.
عجیبتر اینکه رسانههای خودی در داخل ایران هم نسبت به چنین اتفاقاتی منفعل و غیرفعالند. از رسانههای اصلاح طلب که البته هیچ انتظاری نیست و توقع هرنوع انتقادی از آنها از آمریکا، سالبه به انتفاع موضوع است! سایر رسانهها به ویژه صدا و سیما اما در این باره ضعف جدی دارند و توقع آن است که در انعکاس این حوادث و نشان دادن بی کفایتی و بی لیاقتی دولت آمریکا در حل مشکلات داخلی خود، فعال باشند.
در همین روزها عکس العمل مرزبانان ایرانی در برخورد با عوامل قاچاق مواد محترقه که امنیت شهروندان را به مخاطره میاندازند، به نام کشته شدن کولبران ایرانی توسط رسانههای غربی و عوامل خودفروخته وطنی در فضای مجازی به موضوعی رسانهای تبدیل یا ضعف دولت یازدهم در توزیع کالاهای اساسی و تشکیل صفهای طولانی مردم، به سوژهای انتقادی علیه جمهوری اسلامی بدل شد.
در چنین منازعه رسانهای، بهنظر میرسد ضعف و غیبت رسانههای ایرانی و دیگر رسانههای منتقد آمریکا جایز نیست.