سه شنبه , ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » هراس زایدالوصف پایداریها از اظهارات تازه اسفندیاررحیم مشایی!

هراس زایدالوصف پایداریها از اظهارات تازه اسفندیاررحیم مشایی!

رجا نیوز: نقدی بر اظهارات رحیم مشایی در روز خبرنگار؛ به اسم “روش دعوت” به ولایت‎فقیه از “اصل تبعیت” طفره می‎روند و به اسم “روش دعوت به دین”، “شریعت و دین” را در خانه می‎نشانند. پرچمی دیگر بلند کرده‎اند و از موضوع دیگری سخن می‎گویند تا ماجرایی دیگر و باورهایی دیگر مخفی شود.
رجانیوز – گروه سیاسی: انسان‎ها دو گروهند؛ برخی این شجاعت را دارند که مسئولیت اقداماتشان را بپذیرند؛ برخی اما همیشه کائنات را متهم می‎کنند و فرافکنی! گوش شنیدن چیز خوبی است همان‎طور که شهامت پذیرش اشتباه، هنر است.
به گزارش رجانیوز انتظار آن بود که مشایی از ابعاد ولایتمداری بهاری سخن بگوید؛ یعنی نوعی از ولایتمداری  که پس از گناهکار خواندن کسانی که از احمدی‎نژاد عقب‎ترند و قبله خواندن او موضوعیت پیدا کرده بود. با این حال سخنرانی او در روز خبرنگار ضمن اینکه آن پرسش‎ها را همچنان بی‎پاسخ گذاشت، باب نقدهای دیگری را نیز باز کرد؛ نقدهایی که همچنان پاسخی منطقی می‎طلبند نه توهین و ناسزاگویی و افترا و فرافکنی.
*ما جریان سوم نیستیم!
مشایی تصریح کرد:«مسئولیت ما این نیست که خدای ناکرده فکر کنیم که یک جریان سومی را باید در جامعه جا بیندازیم، این اولِ خطاست، این اولِ خطاست، این اولِ خطاست. یادتان باشد این راحت‎ترین مسیر، کوتاه‎ترین مسیر به سمت شیطان این است چون متوجه نمی‎شوی این مسیر را می‎روی. ما جریان سوم نیستیم که، ما مأموریتمان پیوند دادن این دو جریان هست.»
به نظر می‎رسد بهتر باشد قضاوت در خصوص این عبارات بدون هیچ نقدی به مخاطبان واگذار شود. آیا واقعاً جریان آقای مشایی طی این سال‎ها اسباب وحدت جریانات مختلف بوده‎اند یا جریانی به جریانات کشور افزوده‎اند و انشقاق را دامن زده‎اند؟! جز این است که واگرایی‎ها نسبت به احمدی‎نژاد از حاشیه‎سازی‎های مشایی آغاز شد؟ جز این است که این جریان هر روز که پیش می‎رود حامیان خود را نیز بیش از پیش از دست می‎دهد و حتی وفادارترین چهره‎های آن نیز از آن برائت می‎جویند؟ این مدعیان که همین دور و وَری‎های خودشان را هم نتوانسته‎اند نگه دارند!
شاید یادآوری این موضوع بد نباشد که همین منادیانِ امروزِ وحدت حتی در دولت دهم بین فعالین دانشجویی کشور و رئیس‎جمهور وقت دیوار کشیدند و به بهانه سخن گفتن احمدی‎نژاد با توده‎های دانشجویی، جلسات تشکل‎های مختلف را تعلیق کردند. نحله‎سازان از همان زمان به جای حل و فصل ابهامات، از تریبون‎های رسانه‎ای‎شان بر هر کس که نقدی به احمدی‎نژاد داشت تاختند و این روند بعضاً تا امروز نیز ادامه داشته است؛ آن‎قدر که به ادبیاتی از سر کینه قرابت پیدا کرده. نگاه نخوت‎باری که روزگاری جریان هاشمی به احمدی‎نژادِ تازه از راه رسیده داشت، اکنون از سوی خیلی از حامیان این جریان و حتی سردمدارانش نسبت به منتقدان دلسوز این جریان وجود دارد و رسماً ترویج نیز می‎شود. “اینان” مدعی وحدتند؟ برای “اینان” انسان مهم است؟ شوخی نکنید! اینها پوشش خوبی برای فرار از پاسخگویی نسبت به روند طی شده نیست. مدعی وحدت آنان می‎توانند باشند که از فاصله‎ی میان امثال آیت‎الله مصباح و حاج منصور ارضی با دولت احساس درد می‎کردند نه آنان که بر طبل این فاصله می‎کوبیدند و با دوستی خاله‎خرسه و شکایت‎کِشی، اطراف رئیس‎جمهور محبوبشان را هر روز خلوت و خلوت‎تر می‎کردند تا امروز تنها با دو یار بهاری‎اش باقی بماند.
حامیان این جریان مدت‎هاست با نقل قول‎هایی از شیمون‎پرز که در آن منفور شدن احمدی‎نژاد مطلوب تلقی شده، سرگرمند و نمی‎پرسند که در روند طی شده، “خود” چقدر مقصر بوده‎اند. همه‎ی تقصیرها به عهده شیمون‎پرز است و هر کس هم نقدی کند سرباز شیمون‎پرز؟ این جریان که منادی وحدت است، از عصمتی تمام‎عیار برخوردار بوده و هست و خواهد بود؟
*صف‎بندی، کار شیطان است!
آقای مشایی در اظهارات جالب توجه خود تصریح کرده است:«هر چیزی که موجب صف‎بندی در آحاد جامعه می‎شود، بدانید کار شیطان هست، قسم می‎خورم، حاضرم هر کس شک دارد بیاید با هم بحث کنیم، شرط هم می‎بندم که من در آن بحث پیروزم، به شما بگویم به نام هر کس ولو خدا ولو امام زمان شما صف‎بندی در جامعه درست کنید، به نفع شیطان است. مردم عیال خدا هستند. دست خدا با جماعت انسان‎هاست. خدا با انسان‎هاست.»
فعلا که این جریان موجب صف‎بندی است و هرکس که یک قدم از احمدی‎نژاد عقب‎تر باشد را حتی گناهکار خطاب می‎کند! باید از اینان پرسید با این مبنا چرا خودتان کار شیطانی می‎کنید؟! مگر حامیان احمدی‎نژاد را دو یا حتی سه گروه نکردید و یک عده‎شان را گنهکار نخواندید؟!
*توجیه ولایت‎گریزی در سایه بحث از “روش دعوت” به ولایت‎فقیه
او می‎افزاید:«ما در موضوع ولایت‎فقیه هم عرض کردیم. سال نود و دو یک دو تا جلسه داشتیم، دوستان سؤال کردند… نظر شما راجع به ولایت‎فقیه چیست، گفتم آقا ولایت‎فقیه از نظر ما چترش برای همه ملت هست، ما به ولایت‎فقیهی که به مثابه خط‎کشی موجب صف‎بندی جامعه باشد، نظر مثبت نداریم، این ولایت‎فقیه نیست، این جهل هست. به نام پیغمبر بین مردم فاصله درست کنیم، به نام امیرالمومنین فاصله درست کنیم، خب این کار شیطان است. امام معصوم ما ولی‎فقیه ما برای تثبیت و تحکیم و توسعه وحدت انسانی است، در تفرق انسان امام زمان باید همچنان در پس پرده غیبت بماند. مادام که انسان‎ها متفرق باشند، امام در غیبت خواهد ماند. وظیفه ما رسانه ای‎ها  چیست؟ ما باید پیوند بدهیم.»
آیا سخن گفتن‎ها از ابعاد ولایتمداریِ بهاری، صف‎کشی در میان حامیان نبود و اعتراض حامیانِ خودِ این جریان را موجب نشد؟!
اینکه دعوت به ولایت‎فقیه چگونه باشد موضوعی است که می‎تواند مورد بحث واقع شود اما نکته اینجاست که در سایه‎ی این سخنان نمی‎توان ولایت‎گریزی را پنهان کرد. نمی‎توان اتفاقی که در بدنه‎ی این جریان به وضوح رخ داده است و آن نوعی واگرایی صریح نسبت به ولایت‎فقیه است را ندید و در روز روشن گفت الان شب است. خشت اول چون نهد معمار کج/تا ثریا می‎رود دیوار کج. بی‎پرده باید گفت این جریان مبدأ اخذ ایدئولوژی و به نوعی رهبر یک بدنه انقلابی را در سایه این توجیهات مدتهاست که عوض کرده؛ آن‎قدر که این بدنه گاه دیگر فهم درستی از رهنمودهای رهبری نیز پیدا نمی‎کند که بخواهد از آن پیروی کند یا به نقدش بنشیند. لجاجت‎ها نیز البته امروز میدان‎دارند و انگار هر حرفی از سوی اصولگرایان یا رهبر انقلاب گفته می‎شود، گفتنِ خلافِ آن و نیشخند زدن بدان هنر است.
اینکه دعوت به ولایت‎فقیه چگونه باشد مهم است اما نفی دعوت غلط به ولایت‎فقیه، بی‎اهمیت بودن و عدم لزوم دعوت به آن را اثبات نمی‎کند. پرسش این است که اصلاً چرا این جریان پرچم ولایتمداری صحیح را بلند نمی‎کند؟!
*نگاهی بنیادی‎تر به صورت مسئله
اما آقای مشایی اظهارات جالب‎تری نیز دارد. او خاطره‎ای را تعریف می‎کند که در آن دوستی دانشگاهی از اصولگرایان مخاطبش قرار گرفته بوده:«گفت اوضاع خیلی بدی هست، گفتم چطوری است، گفت یک کلام به شما بگویم همه آن ور رفته‎اند، گفت همه رفته‎اند آن‎ور، توی دلم از این حرف خیلی تعجب کردم، گفتم چی به او بگویم؟ گفتم دکتر جان همه رفتند آن ور من و تو هم ماندیم این ور، ناراحت چه هستیم؟ الان ناراحتیم چطور باید این همه را بیاوریم این‎ور؟ چون همه را که نمی‎توانیم بیاریم این‎ور. کار سختی است دیگر، من یک کار ساده پیشنهاد می کنم. گفت چیه، گفتم بریم آن ور. چرا نرویم آن ور. اگر جامعه نخبه ما یک طرفی را انتخاب کرده، ما یک طرف دیگر وایستادیم؟ و اصرار می‎کنیم که آنها بیایند این ور؟ آخه چرا؟ همه آنها اشتباه می‎کنند؟ من و تو فقط درست می‎گوییم؟»
اگر بخواهیم کمی بنیادی‎تر سخن بگوییم و اظهارنظرهای مکرر مشایی در خصوص اسلام و دعوت به اسلام را نیز مورد نظر قرار دهیم، به نظر می‎رسد خلطی روشن میان “روش دعوت” و “مختصات مکتب” در سخنان آقای مشایی به وضوح رخ می‎نمایاند. حاصل عدم توجه به “روش صحیح دعوت”، “عدم توفیق در دعوت” است اما حاصل عدم توجه به “مختصات مکتب”، “انحراف” از آن.
اگر به واسطه‎ی طرح الزامات دعوت به اسلام یا ولایت‎فقیه یا گام‎بندیِ این دعوت، تفکیک پوسته و گوهر را موضوعیت دادیم و ولایتمداری و شریعت را پوسته دانستیم و نه چندان مهم قلمداد کردیم، آن وقت است که انحراف از مکتب آغاز می‎شود. نتیجه‎ی این نوع عدالتخواهی نیز می‎شود ورژن جدیدی از عدالتخواهی چپ‎گرایانه که هدف غایی‎اش را نوع خاصی از عدالتخواهی می‎بیند که این بار البته با نوعی اندیشه‎های معنوی بزک شده است. این عدالتخواهی، چارچوب ندارد. چون اصلا چارچوب پوسته است و بی‎اهمیت. عدالتخواهی بما هو عدالتخواهی است که مهم است و گوهر.
نتیجه این می‎شود که در جمع همین یاران بهاری، جوانی پشت تریبون قرار می‎گیرد و از دوگانه‎ی پیشانی‎های پینه‎بسته و دستان پینه‎بسته سخن می‎گوید و تصریح می‎کند که به حکم آیه و نرید ان نمنّ علی الذین استضعفوا فی الارض، بوی بهار نه از پیشانی‎های پینه‎بسته که از دستان پینه‎بسته به مشام خواهد رسید. غافل از آنکه هم پیشانی پینه‎بسته بدون دستان پینه‎بسته بی‎معناست و هم دستان پینه‎بسته بدون عبودیت و شریعت بی‎معنا. از بسنده کردن به دستان پینه‎بسته، عدالتخواهی مارکسیستی بیرون می‎آید که در نسخه مشاییزه با اندکی معنویت نیز عجین شده اما مختصات خود را همچنان داراست.
نتیجه این می‎شود که ساختارشکنی در میان حامیان موضوعیت پیدا می‎کند و این جریان ناگزیر می‎شود خود از اصلاحات درون‎ساختاری سخن بگوید که این نیز البته به صورتی کاملا طبیعی فریاد اعتراض حامیان را بلند می‎کند.
آقای مشایی مدتهاست از روش دعوت می‎گوید اما مختصات مکتب را می‎شکند و انحراف از همین ظرافت است که آغاز می‎شود. به اسم “روش دعوت” به ولایت‎فقیه از “اصل تبعیت” طفره می‎روند و به اسم “روش دعوت به دین”، “شریعت و دین” را در خانه می‎نشانند. پرچمی دیگر بلند کرده‎اند و از موضوع دیگری سخن می‎گویند تا ماجرایی دیگر و باورهایی دیگر مخفی شود. غافل از آنکه دقیقاً همین جاست که قرابت‎ها با اندیشه ملکیان آشکار می‎شود.
اگر بخواهیم همان خاطره‎ی فوق الذکر را ملاک قرار دهیم و به غلط مردم را دو گروه کنیم، مشایی نمی‎رود آن‎ور تا پیامبروار هر دو طرف را به مقصدی الهی رهنمون شود. برعکس؛ مقصد و مقصود را در آن ور می‎بیند. دین را از دین تهی می‎کنیم تا همه خوششان بیاید.