روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
نشانههای سندروم استکهلم!
محمد صرفی در کیهان نوشت:
«کلید چرخید ایران خندید»، «دنیا به احترام ایران ایستاد»، «آغاز عصر ایرانی»، «جهان تغییر کرد»، «ایران بر قله توافق»، «انفجار امید»، «خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا»، «جشن دستیابی مطالبات هستهای با نرمش قهرمانانه»، «پیروزی بدون جنگ»، «انفجار اتمی بدون بمب»، «پا به پای شادمانیهای مردم»، «حصر ایران شکست»، «روز خوب توافق اتمی»، «کلید تدبیر قفل تحریمها را گشود»، «خجسته باد این پیروزی»، «توافق عزتمندانه»، «گل صدبرگ توافق شکفت»، «مهر تدبیر بر پیشانی تحریم»، «توافق قهرمانانه ایران»، «فتحالفتوح دیپلماسی ایران»، «توافق تاریخی»، «غروب تحریم، ساحل توافق» و… اینها تیترهای دو سال پیش روزنامههای حامی دولت در چنین روزی است، یک روز پس از امضای برجام در وین پایتخت اتریش. چنان سرمست بودند که حتی روزنامههای ورزشی هم که به ندرت وارد بازیهای سیاسی میشوند، تیتر زدند؛ «ظریف گل زد ایران خندید»، «گلطلایی ظریف به 1+5» و…
البته اینها فقط تیترهای روز پس از توافق است و نگاهی به تیتر مطبوعات در روزها و هفتههای پس از آن جالب و عبرتآموز است. در هیاهوی جشن آن روزها و سیل تبریکها و تقدیرها، تیترهای کیهان وصله ناجور مینمود. انگار جشن و شادمانی پر سر و صدایی در منزلی برپا باشد و همه مشغول بزن و بکوب و در همان زمان دزدان مشغول جمع کردن اثاث منزل باشند و یکی داد بزند؛ چهنشستهاید که دزدان همه اموالتان را به غارت بردند!
پیام تبریکها فرستادند و شادباشها گفتند و 165 خاصیت محیرالعقول برای این مولود تازه ردیف کردند و جار زدند که دور باشید و کور باشید که قدرتهای بزرگ دنیا را پشت میز مذاکره شکست دادهایم و این هم سندش! وقتی هم که نتوانستند با جنجال و هیاهو، هشدار دلسوزانه و قاطعانه کیهان را خاموش کنند، ساز دیگری کوک کرده و گفتند؛ ببینید ملت! در دنیا برجام دو مخالف بیشتر ندارد؛ یکی کیهان است و دیگری اسرائیل و شعار درست کردند که «کیهان- اسرائیل پیوندتان مبارک»! و حالا دیروز در دوسالگی برجام مقام ارشد امنیتی رژیم صهیونیستی (کارمی گیلون رئیس اسبق شینبت) در فارین پالیسی یادداشت مینویسد که؛ برجام برای تل آویو یک موهبت بود و «به همین دلیل، حتی سرسختترین منتقدین برجام از جمله ترامپ، نتانیاهو و تعدادی از همکاران من در مراکز نظامی و امنیتی اسرائیل نیز امروز علنا یا تلویحا به نتایج مثبت آن اذعان دارند یا اینکه دستکم برخلاف گذشته در برابر آن سکوت کردهاند.»
این روزها با اقدامات واشنگتن و اعترافات مقامات دولت یازدهم، نقد برجام کاری سهل است و البته بیهزینه اما در تابستان دو سال پیش، گفتن اینکه بالای چشم برجام ابروست، چشمی تیزبین میخواست و البته جگر شیر! اما هر چه زمان گذشت حقانیت این تکصدای به ظاهر در اقلیت، روشنتر شد و کار به جایی رسید که صدای آشپزهای داخلی برجام هم از بدعهدیها و کارشکنیهای دشمن درآمد و اذعان کردند عایدی ایران از این توافق «تقریباً هیچ» است. همین دیروز بود که آقای ظریف در بدو ورود به نیویورک گفت؛ «متاسفانه آمریکا ضمن اینکه حداقل ماندگاری را در این توافق داشته است، ولی با اجازه ندادن به ایران در بهره بردن از منافع کامل این توافق در عمل کردن به روح این توافق شکست خورده است و ما بر این باوریم که آنان در موضع خودشان بازنگری کنند، زیرا این امر به سود پایداری این توافق نیست.» البته مشخص نیست اگر بهره بردن از منافع توافق – در قالب رفع تحریمهای اقتصادی- محقق نشود که تا کنون نشده است، دیگر چه چیزی از روح و جسم برجام باقی میماند که باید برای پایدار ماندن آن تلاش کرد؟!
اما مهمتر از برجام و تعداد سانتریفیوژهای نطنز و نوع رآکتور اراک و درصد غنیسازی و میزان اورانیوم غنی شده و… فهم ملی – اعم از مسئولان خرد و کلان و مردم کشور- از کلیت ماجراست. بیستم فروردین ماه سال 94 – سه ماه پیش از توافق هستهای- رهبرمعظم انقلاب فرمودند؛ «اگر طرف مقابل از کجتابیهای معمولی خودش دست برداشت، این یک تجربهای برای ما میشود که خیلی خب، پس میشود در یک موضوع دیگر هم با اینها مذاکره کرد؛ اما اگر دیدیم نه، این کجتابیهایی که همیشه از اینها دیدهایم باز هم وجود دارد و کجراهه دارند میروند، خب طبعاً تجربه گذشته ما تقویت خواهد شد.» ایران در عمل به تعهدات برجامی خود چنان سرعت عمل و عجله به خرج داد که تعجب ناظران غربی را نیز برانگیخت اما پاسخی که از طرف غرب دریافت کرد ناامیدکننده بود، چرا که آنها به مسائل دیگری نظر داشتند و خوابهای دیگری دیده بودند. این بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی 11 مردادماه سال گذشته تاکید کردند؛ «این برجام شد برای ما یک نمونه، یک تجربه… در ظاهر وعده میدهند، با زبان چرب و نرم حرف میزنند اما در عمل توطئه میکنند، تخریب میکنند، مانع از پیشرفت کارها میشوند؛ این شد آمریکا؛ این شد تجربه.»
اما عدهای علاقه ندارند که این تجربه فراگیر و تعمیق شود. همان روزنامهای که مدیرمسئولش اعتراف کرده بود برجام را برای عبور از سد افکار عمومی بزک کردهاند و چاره دیگری هم نداشتهاند (درباره چرایی این ناچاری باید به آگهیهای تقریبا همه روزه و تمام صفحه ساعتهای لوکس آن اشاره کرد و دید از کجا میآید!) چند روز پیش یادداشت منتشر میکند که نخیر! آمریکا به همه تعهدات خود عمل کرده است و تحریمهای جدید هم نقض برجام نیست! البته از آدمهایی که شلیک ناو آمریکایی به هواپیمای مسافری ایران در سال 67 را هم بزک کرده و آن را «دور کردن خطر»! توصیف میکنند، انتظار بیشتری نیست اما باید دانست که این رقم مواضع و تحلیلها صرفاً یک نظر شخصی نیست که بتوان به سادگی از کنار آنها گذشت. مواضعی است که در نهایت به خسارتهای محض منتهی میشود و چنین خساراتی را لایق قدردانی هم معرفی میکند!
بیتوجهی به تجربه برجام که قیمتی گزاف برای آن پرداخت شده، راه را برای خسارتهای بعدی هموار میکند. یک نمونه آن که این روزها جزو اخبار داغ کشور است، موضوع قرارداد با شرکت توتال است. کسی نه مخالف همکاری با شرکتهای غربی است و نه سرمایهگذاری خارجی. در این فقره نیز دولتمردان محترم به جای پاسخ منطقی به انتقادات، همان روش توهین و شانتاژ را در پیش گرفتهاند که؛ حرف مفت است و منتقدان از اساس مخالف سرمایهگذاری خارجیاند و نانشان بریده شده است و … امثال این اتهامات صد من یک غاز! وقتی هم میخواهند از قرارداد دفاع کنند رئیس توتال را شاهد میآورند که؛ مذاکرهکنندگان شما به خوبی از منافع ایران دفاع کردند! و یا در ماجرای رشوه سالها پیش توتال به یک مقام دولتی ایران، جناب آقای زنگنه در مجلس میگوید از خودشان پرسیدیم و گفتند صحت ندارد و رشوهای ندادهایم!
44 سال پیش عدهای دزد به بانکی در استکهلم -پایتخت سوئد- حمله کرده و چند کارمند بانک را گروگان گرفتند. کارمندان طی این ماجرای 6 روزه با دزدان رابطهای عاطفی برقرار کرده و نهتنها با پلیس همکاری نمیکردند که حتی پس از آزادی نیز از آنان دفاع میکردند. این ماجرا تعجب روانشناسان را برانگیخت و به موضوع مطالعه آنها تبدیل شد. بعدها نام این وضعیت و اختلال را «سندروم استکهلم» گذاشتند. وضعیتی که در آن گروگان حس یکدلی و همدردی و احساس مثبت نسبت به گروگانگیر پیدا کرده، و در مواقعی این حس تا اندازهای است که از کسی که جان، مال یا آزادیاش را تهدید کرده، دفاع نموده و به صورت اختیاری و با علاقه خود را تسلیمش میکند! آیا عدهای در ایران، نسبت به دشمن دچار «سندروم استکهلم» شدهاند؟!
مطلوب ترامپ در برجام چیست؟
امیرحسین یزدان پناه در خراسان نوشت:
توافق هسته ای یا همان برجام امروز وارد سومین سال انعقاد خود شده است. توافقی که پس از 12 سال فشارهای سیاسی و اقتصادی و تهدیدهای نظامی غرب علیه ایران با مذاکرات فشرده 6 قدرت جهانی با کشورمان حاصل شد. به این توافق از مناظر گوناگون می توان پرداخت و این که برجام در این 2 سال چه مسیرهایی را رفته و در حوزه اجرا به چه نقاطی رسیده یا نرسیده است، موضوعات متفاوتی است که باید در جای خود بحث شود اما سوالی که در این مجال به آن پرداخته می شود این است که با توجه به رویکردهای دولت آمریکا، چه سرنوشتی برای توافق هسته ای درحال رقم خوردن است؟
جالب این جاست که تابستان سال گذشته از هرکس می پرسیدی اگر ترامپ رای بیاورد چه بر سر توافق هسته ای خواهد آورد؟ تقریبا همه پاسخ می دادند که او «توافق را لغو خواهد کرد». اما اکنون که 6 ماه از حضور او در کاخ سفید می گذرد این اتفاق رخ نداده است. این که او می تواند یا نمی تواند توافق را لغو کند سوالی است که اگر توافق نامه آب و هوایی پاریس را مبنا بدانیم نشان می دهد که ترامپ ابایی از برهم زدن توافق های جهانی ندارد. اما اگر رفتار او درباره همین توافق هسته ای را ملاک بدانیم، واقعیت چیز دیگری است که به نظر می رسد الگوی دیگری را پیش روی ما می گذارد. چه الگویی؟
اگر به مواضع اتحادیه اروپا و مقامات روسیه درباره برجام نگاه کنیم، نوعی نگرانی از عدم اجرای برجام از سوی آمریکا را شاهد هستیم. اخیرا «ریابکوف» معاون وزیرخارجه روسیه که به تهران آمده بود در گفت و گویی صریح مواضع ضدآمریکایی درباره برجام مطرح کرده بود که نشان می داد این 2 کشور درباره توافق هسته ای اختلاف دیدگاه های جدی دارند. همچنین «فدریکا موگرینی» مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا نیز طی یک ماه اخیر واکنش های صریحی درباره برجام داشته است؛ نقطه مشترک اعتراض های اتحادیه اروپایی و روسیه به آمریکا این است که برجام یک توافق بین المللی است نه یک توافق متعلق به یک کشور. هرچند همانطور که آمد سرنوشت توافق نامه پاریس نشان داد که «توافق بین المللی» لولویی نیست که ترامپ را بترساند.
موگرینی البته حرف های دیگری هم دارد؛ او ماه پیش میلادی صریحا گفته بود «اروپا فارغ از تصمیمات شرکایش به اجرای برجام ادامه خواهد داد» یا همین هفته گذشته خطاب به آمریکا تاکید کرده بود: «اجرای برجام ادامه خواهد یافت». اخیرا نیز روزنامه دست راستی وال استریت ژورنال در گزارشی به نقل از منابع آگاه دیپلماتیک در اتحادیه اروپایی از نگرانی مقامات و دیپلمات های اروپایی در مورد سرنوشت برجام خبر داده و به نقل از این افراد نوشته بود: «اگر آمریکا در بازبینی برجام آن را نقض کند و تهران همچنان به آن پایبند باشد، اروپا در بازگرداندن تحریم ها با آمریکا همراهی نخواهد کرد».موضوعی که از آن به نشانه های جدایی احتمالی اروپا از آمریکا تعبیر می شود .
برای پیش بینی دقیق تر باید منتظر تحولات پیش رو و به خصوص 29 تیر که پایان مدت زمانی است که قرار است نتیجه بازبینی برجام توسط دولت آمریکا اعلام شود، ماند اما اگر از یک فاصله دورتر به عرصه توافق هسته ای در جهان نگاه کنیم می شود این طور پیش بینی کرد که ادامه یافتن آن چه اکنون در آن به سر می بریم به نوعی مطلوب فعلی آمریکا هست. یعنی چه؟ یعنی ادامه دادن همین شرایط خوف و رجا که کسی نمی داند چه اتفاقی خواهد افتاد؛ اروپایی ها را به نوعی نگران کرده و روس ها را هم به نوعی؛ بماند که در این میان معلوم نیست مواضع صریح چین یا فرانسه یا آلمان درباره توافق هسته ای در تقابل با آمریکایی ها چیست. مثلا آیا آنجلا مرکل صدراعظم آلمان که 2 ماه پیش گفته بود «اروپا دیگر نمیتواند روی آمریکا و بریتانیا حساب کند» درباره توافق هسته ای هم همین دیدگاه را دارد؟ کسی نمی داند. همین «ندانستن ها» و«نگرانی ها» یعنی تیشه زدن به ریشه های باقی مانده برجام.
این که شرکت های بزرگ تجاری و بانک های معتبر بین المللی « ندانند» که «چه می شود؟» یا «نگران» باشند که «چه خواهد شد؟» همان چیزی است که مطلوب فعلی آمریکایی هاست. نمونه این «نگرانی ها» هم کم نیست؛ شرکت توتال که اخیرا قرارداد بسیار مهم اش با ایران نهایی شد، ماه هاست که نهایی شدن کارها را به بعد از تعیین سرنوشت برجام از سوی ترامپ موکول کرده بود. این البته به معنای آن نیست که برجام هیچ اثری نداشته، خیر. واقعیت این است که برجام تحریم های هسته ای را روی کاغذ لغو کرده و در حوزه هایی نیز منافعش به کشور رسیده است؛ از جمله باز شدن مراودات شرکت ها و بانک های ایرانی با برخی بانک ها و شرکت های آسیایی و اروپایی، برداشته شدن موانع از سر راه کشتی رانی ایران، بیمه کشتی ها، افزایش فروش نفت به 2.2 میلیون بشکه در روز، قراردادهای خودرویی و خرید هواپیما و … . هرچند این تمام ماجرا نیست و بسیاری از بانک ها از ترس گرفتار شدن در جریمه های سیستم هوشمند خزانه داری آمریکا هنوز هم حاضر به از سرگیری مراودات با ایران و شرکت های وابسته به ایران نیستندو در موضوع مراودات بانکی هنوز ارتباط ما با بانکهای بزرگ برقرار نشده است و این موضوع تاثیر زیادی بر روابط بانکی ما داشته و می توان گفت که تحریم های بانکی تا حد زیادی هنوز پابرجاست. در حوزه مراودات دلاری بانک های ایران مشکلات جدی دارند و … .
این شرایط البته فقط به دوره ترامپ مربوط نیست، «خوف و رجای اجرای برجام» میراث اوباماست. جایی که اروپایی ها در همان ماه های آغاز برجام از باراک اوباما رئیس جمهور و جان کری وزیر خارجه سابق آمریکا، تضمین های کتبی برای مراوده با ایران براساس برجام می خواستند اما دست کم در 3 مقطع که خبرمذاکرات محرمانه بانک ها و فعالان اقتصادی بزرگ اروپا با آمریکا درباره برجام رسانه ای شد، دولت اوباما هیچ تعهد کتبی نداد تا همچنان سایه ترس از مراوده با ایران بر سر کشورمان نگه داشته شود. ترامپ هم همان مسیر را می رود. سیاستی که بیش از گذشته نوع مراوده با آمریکا و الگوی دقیق و عزتمندانه برای دیپلماسی را گوشزد می کند.
در این فضای خوف و رجای ایجاد شده اگر قرار باشد مدام مواضعی که بوی علاقه به نزدیک شدن به آمریکا را می دهد از مسئولان ایرانی شنیده شود، بدون شک فشارها نیز بیشتر خواهد شد، کما این که این شعار که «من می خواهم تحریم ها را بردارم» از نظر ترامپ که تاجر است یعنی «بایدبیشتر تحریم کنم تا تصمیم برای برداشتن تحریم ها را گرانتر بفروشم»! لذا انتظار این است که به جای بیان مواضعی که در آن عزت و استقلال کشور وجود ندارد، با هوشمندی از این فضای ایجاد شده برای گام برداشتن روی شکاف هایی که ترامپ میان آمریکا و متحدان این کشور همچون اتحادیه اروپا و برخی کشورهای اروپایی ایجاد کرده است، استفاده کرد. یکی از این شکاف ها نشانه هایی است که از جدایی اروپا و آمریکا حکایت دارد و نیازمند یک دیپلماسی دقیق برای استفاده از شرایط موجود است.
جایی که باید آن چه باعث اقتدار ایران شده و 6 کشور را وادار به مذاکره کرد، یعنی اتکا به قدرت داخلی و گفتمان انقلاب و استکبارستیزی رابه عنوان عاملی برای آنکه تهدیدهای «خوف و رجای برجام» به فرصت های اقتصادی از این توافق، بدل شود، استفاده کرد؛ که البته این موضوع نیاز به سامان دادن اقتصاد کشور و ایجاد یک اقتصاد درون زا دارد تا هم برای شرکت ها و تجار خارجی جذابیت همکاری داشته باشد و هم مشکلات مردم را حل کند. آیا این رویکرد را در دولت شاهد خواهیم بود؟
برجام، روابط بینالملل و قانون جنگل
امیر استکی در وطن امروز نوشت:
نقد داستان این است که ما رآکتور آب سنگین اراک را تعطیل کردهایم و قلب این رآکتور را با بتن پر کردهایم و دست از غنیسازی با غنای 20 درصد شستهایم و سانتریفیوژهای نسل جدید خود را اوراق کردهایم و تاسیسات غنیسازی فردو را برچیدهایم به گونهای که این اطمینان خاطر را به طرفهای خود در چالش برنامه هستهای کشورمان دادهایم که فاصله ایران از توانایی استفاده از این فناوری در مصارف غیرمرتبط با انرژی از چندین ماه ادعایی آنها به چندین سال تبدیل شده است.
به شکل خلاصه تعهدات سنگینی را پذیرفتهایم و تمام آنها را به اذعان آژانس به انجام رساندهایم. نسیه داستان هم این است که هنوز منتظریم که ایالات متحده آمریکا به تعهدات خود در برجام عمل و به گونهای رفتار کند که شرایط اقتصادی ایران در عرصه بینالمللی بهبود یابد. ایالات متحده آمریکا هم به اذعان سردمداران دستگاه دیپلماسی کشور نهتنها روح برجام را مکررا نقض کرده است، بلکه با تحریمهای قریبالتصویب جدید، خاصه S722، جسم برجام را هم نقض کرده است و در این مورد اخیر با برداشتن استثنای تبادلات ریالی، حلقه تحریمهای هوشمند مالی را از آنچه پیش از برجام وجود داشت، تنگتر کرده است. حالا با توجه به پذیرش کامل و بدون چون و چرای FATF توسط دولت تدبیر و امید در دوره پیشین، باید منتظر محدودیتهای شدید مالی داخلی برای نهادهای موجود در لیست تحریمهای آمریکا، خاصه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی باشیم. با این اوصاف در وضعیتی که دستگاه دیپلماسی دولت تدبیر و امید برای کشور رقم زده است، سپاه پاسداران، وزارت دفاع و ارتش به کانالی هدایت میشوند که تنها بتوانند از پس پرداخت حقوق کارکنان خود برآیند و هرگونه تلاشی برای تجهیز این نهادهای بسیار مهم با سد عریض و طویل تحریمهای مالی و لجستیکی مواجه خواهد شد. بویژه اگر توجه داشته باشیم که ما در برجام یک دوره 5 ساله ممنوعیت خرید تسلیحات متعارف و یک دوره هشت ساله ممنوعیت خریدهای موشکی را پذیرفتهایم و حالا با کشیده شدن دامنه محدودیتها به تبادلات ریالی، این نهادها و بویژه سپاه پاسداران، بیش از پیش در تنگنا قرار خواهند گرفت.
البته این روزها دیگر بهانه وضع تحریمهای جدید از برنامه هستهای به اتهام به ایران مبنی بر حمایت از تروریسم و نقض حقوقبشر تغییر کرده است و این دو مقوله که صورتهای عوامفریبانه سخن گفتن از قدرت و نفوذ منطقهای ایران و تلاش امنیتی و اطلاعاتی برای براندازی نظام جمهوری اسلامی است، چالشهای جدیدی هستند که ایالات متحده آمریکا امیدوار است به چیزی شبیه برجام ختم شود. البته این امید با توجه به رویکردی که در میان نخبگان سیاسی مرکزی دولت تدبیر و امید وجود دارد، به هیچوجه بیاساس و خوشبینانه نخواهد بود. دولت در برجام نشان داد میتوان ایران را با هزینه بسیار کمی به تغییر رفتار وادار کرد. کل عواید ما از برجام منحصر شده است به مساله خرید هواپیمای مسافری و تسهیل در فروش نفت و نه در انتقال عواید آن به داخل کشور و مقداری امیدواری به وجود سرمایهگذاران خارجی پردل و جرأتی که با توجه به ریسک بسیار بالای بازگشت تحریمها حاضر باشند سرمایه خود را به ایران وارد کنند. سرمایهای که با توجه به ترتیبات موجود و در صورت تمدید نشدن تعلیق تحریمهای هستهای ایران توسط رئیسجمهور آمریکا، فقط 180 روز برای خروج آن از ایران فرصت وجود خواهد داشت و در کنار همه اینها با توجه به آنچه درباره تحریمهای جدید گفتیم، تمام ترتیبات تحریمی پیشین، آرام آرام و با بهانههای دیگر در حال شکلگیری است. این در حالی است که بازگشت به وضعیت پیشابرجام برای ما نه غیرممکن ولی بسیار سخت و پرهزینه خواهد بود.
آنچه در این پاراگراف عریض و طویل گفتم تماما مقدمهای بود که اینجای بحث به بعد را بتوانم بگویم. اینکه روابط بینالملل را با منطقی واقعگرا و رئالیستی ببینیم یا در تخیلات و توهمات با رویکرد کلبیمسلکی پای به عرصه مذاکرات بینالمللی بگذاریم، نتیجهاش میشود حلوای نقد و پول نسیه مشکوکالوصولی که هیچ وقت هم وصول نمیشود.
اینکه بفهمیم عرصه بینالملل و روابط بینالملل را قانون جنگل تعریف میکند و حتی طرفداران جریان مذاکره چون نقیبزاده هم به این معترفند ورود به مذاکرات و نحوه مبادلات و عقد تعهدات را متفاوت میکند اما همه اینها را امروز در ماجرای اجلاس G20 بیشتر از قبل میفهمیم. وقتی سطح اختلافات و تنازعات تا این حد بالاست که در بیانیه پایانی این اجلاس هم نمود و بروز دارد، وقتی مرکل آلمانی، ساز خود را میزند و ترامپ آمریکایی میخ خود را میکوبد، باید بفهمیم که آنها در منطق لیبرالیستی خودشان و در زمین بازی خودشان هم میدانند که روابط بینالملل قانون جنگل است و هیچکس نباید به هیچکس اعتماد داشته باشد. همچنان که چند سال پیش همین آمریکا از همین آلمان شنود میکرد و مناسبات سیاسی دومین کشور صنعتی دنیا را اینگونه تخمین میزد. یعنی باید بفهمیم در حوزه روابط بینالملل آنها به خودیها هم رحم نمیکنند چه رسد به غیرخودیها! چه رسد به کشوری که منطق حکومتیشان را زیر سوال میبرد و یک گفتمانی ورای لیبرال- دموکراسی به دنیا عرضه کرده است.
دولت جناب روحانی با ادعای کاربلدی و دانستن زبان سخن گفتن با دنیا بر سر کار آمد و هر نوع انتقاد و نگرانی از روندی را که آغاز کرده بود به بیسوادی منتقدان و نشناختن این زبان مربوط میدانست. تا جایی که نگرانی از آنچه را در حال شکلگیری بود تبدیل به یک ترند تحقیرآمیز تحت عنوان دلواپسان کرد و در یک جو یکطرفه و غیرشفاف، برجام را برای ملت به ارمغان آورد. برجامی که قرار بود سیب و گلابی فراوانی از باغش چیده شود تا جایی که مشکل آب خوردن ملت را هم برطرف کند، بدون اینکه بفهمد دارد در عرصه بینالملل و با قانون جنگل معامله میکند و این مسیر تند و افراطی راه به جایی نمیبرد که نبرده است. آن روزها هر چه از این مساله سخن گفته شد که ایالات متحده قابل اعتماد نیست و باید سازوکار این قرارداد بسیار مهم بهنحوی باشد که داده و ستانده آن گام به گام و با یکدیگر محقق شود، کار با تمسخر و پوزخند و توهین به منتقدان پیش میرفت و حالا که صدق دلواپسی منتقدان محرز شده است، داستان با فرافکنی و از کاه کوه ساختن و سکوت، میگذرد. تازه سخن از برجامهای سوم و چهارم و… در میان است.
برجام2 به نظر نگارنده همان پیوستن بیسروصدا و بیکموکاست به FATF بود. برجام منطقهای با هدف صفر کردن خطر قدرت و نفوذ ایران در عراق، سوریه و لبنان و پررنگ کردن نقش اصلیترین متحد عربی آمریکا یعنی عربستان سعودی در منطقه خاورمیانه و بویژه خلیج فارس است. ما با این اوصاف یا باید این روند را از همینجا قطع کنیم یا باید تا انتها به این روند تن بدهیم و در یک دوره 4-3 ساله و بدون سر و صدا به یک در اصطلاح طرفهای غربی، تغییر رفتار گسترده دست بزنیم و جمهوری اسلامی ایران را از یک نظام سیاسی با ایدههای عدالتطلبانه و ضدسلطه به یک نظام سیاسی معمولی که نقش فرودستانه خود در مناسبات منطقهای و جهانی را پذیرفته است، تبدیل کنیم. تفاوت این دو حالت برای ملت نه گشایش خاصی و نه امکان جدیدی فراهم خواهد کرد بلکه همه آورده این تغییر رفتار منحصر به دوام حکمرانی نخبگان الیگارش کنونی خواهد بود. نخبگانی که این روزها چهرهای دموکرات و طرفدار مردم یافتهاند و ایران را نه کشوری قدرتمند و عزتمند بلکه محلی برای حکمرانی با ثبات خویش میخواهند.
G20 امروز آینه تمام نمای غرب وحشی است که باورش برای روحانی و ظریف و دیگران سخت بود. اینکه بفهمیم آنها با خودشان هم مهربان نیستند چه رسد با ما که دشمن خونیمان هستند. اینکه بفهمند روابط بینالملل منطق واقعگرا دارد نه توهمات خوشبینانه، شاید بزرگترین درسی باشد که میتوان گرفت. البته اگر بگیرند!
برجام و دوسالگی مدارا با امریکاییها
محمداسماعیلی در جوان نوشت:
در دو سالگی توافق هستهای ایران با 1+5 این سؤال را باید مطرح کرد که آیا طبق رسم مالوف، این دوسالگی را باید جشن بگیریم و به آن افتخار کنیم یا خیر.
محمدجواد ظریف با اظهارات روز گذشتهاش در نیویورک مبنی بر اینکه « متاسفانه آمریکا ضمن این که حداقل ماندگاری را در این توافق داشته است ولی با اجازه ندادن به ایران در بهره بردن از منافع کامل این توافق در عمل نمودن به روح این توافق شکست خورده است.» پاسخ به پرسش بالا را بدون فوت وقت داده، اما لازم است با طرح ادلهای متقن، چرایی بهکارگیری ادبیات شکست توسط وزیرامورخارجه کشورمان پس از گذشت700روز از روز امضای برجام در امریکا ارزیابی شود.
باید بالطبع نگاه محمدجوادظریف در 96/04/23 نگاه سابق به غرب را تغییر داد؟ آیا بعداز امضای برجام اوضاع اقتصادی مردم بهتر شد؟ ازحجم و دامنه تحریمهای ضدایرانی کاسته شد؟ تهدیدات نظامی علیه کشورمان کاهش یافت؟ نام ایران دیگرذیل فصل هفتم شورای امنیت نیست؟ ایران بهراحتی میتواند موشک آزمایش کند؟ توطئهها و دشمنیهای نظام سلطه علیه ایران افزایش داشته یا کاهش؟ ایران همچنان برهم زننده صلح، ثبات و امنیت جهانی معرفی میشود یاخیر؟
هرچند پاسخ به این پرسشها بسیارآسان است و اعترافات دیروز ظریف اثباتکننده وجود ضعفهای ممتد نظیر«تفسیر پذیربودن آن» و «تعهدات عینی ایران و تعهدات کلی و مبهم امریکاییها» در توافق هستهای است، اما آنچه مهم مینماید رسیدن به این نکته است که نخست، هزینههای «روانی-معنوی-سیاسی بینالمللی» چه بوده دوم،ادامه روند کنونی دردستگاه سیاست خارجه هزینه زاست یا فایدهآور؛ سوم، نحوه سودمند مواجهه با نظام سلطه و تغییر موازنه به نفع ایران در قالب چهار سال اخیر همچنان صورت پذیر است؟
چهارم، ضرورتهای الزامآور چهار سال آینده که تأمینکننده منافع در عرصه سیاست خارجه میباشد، چگونه باید رعایت شود؟
پاسخ این چهار پرسش را اجمالاً میتوان اینگونه عنوان کرد:
1ـ اگرچه ازجمله دستاوردهای برجام«بدون نتیجه بودن توافقات بینالمللی با امریکا به عنوان یک اصل مسجل و معین شده در جامعه ایرانی»یا«فقدان پایبندی این کشور به قوانین و قواعدحقوق بینالملل»بوده اما هزینههای ناشی از این توافق به مراتب بیشتر از دستاوردهای آن است.
«هزینههای روانی»، «هزینههای فنی»، «هزینههای اقتصادی»، «هزینههای حقوقی»و«هزینههای بینالمللی»به دلیل فقدان ملاحظات کافی صورت گرفته در مذاکرات با غربیها و رعایت قواعد حقوقی در تنظیم متن توافقنامه میباشد که در ادامه میآید.
-هزینههای حقوقی: «نگه داشتن ایران ذیل فصل هفتم طبق قطعنامه2231»، «پذیرش و اقرار طرف ایرانی به غیرصلحآمیز بودن فعالیتهای هستهای تا قبل از 94/04/23»، «ایجاد بهانههای جدید و منطبق بر مفاد قطعنامه2231برای امریکاییها نظیرخلاف قوانین القا کردن آزمایش موشکی ایران»، «چهارچوبمندسازی رفتار هستهای-دفاعی ایران طبق نظام دلخواه امریکا» از جمله آنهاست.
-هزینههای روانی: تلاش ناخودآگاه برای باورمند کردن مؤلفههایی مانند«انقلاب چارهای جز تعدیل مواضع و تغییررویکرد در عرصه بینالمللی ندارد»، «تزریق روحیه ناامیدی نسبت به آینده در جامعه»، «قدرتمند نشان دادن غرب فراتر از واقعیت صحنه بینالملل»، «ایجاد بی انگیزگی در قشر نخبه برای تحصیل در رشتههای مهم دانشگاهی نظیرفیزیک و شیمی هستهای» و «احساس خودکوچکبینی در مقابل غرب با ابراز ادبیاتی نظیرامریکا با یک بمب تمام صنعت دفاعی ما را از کار میاندازد» در افکار جامعه ایرانی است.
-هزینههای اقتصادی: «معطل نگه داشتن اقتصاد کشور به امید گره گشایی برجام»، «ایجاد رکود در کسب وکار»، «نبود سرمایهگذاری خارجی و به جای آن تأمین مطالبات اقتصادی کشورهایی مانند فرانسه با عقد قرارداد با شرکت ایرباس و پژو»، «فقدان گشایش در ارتباطات بین بانکی میان ایران و اروپاییها» و «بسته ماندن سوئیفت» از نمونههای آن است.
از هزینههای گسترده«فنی»در حوزه هسته ای-پزشکی-دفاعی-علمی صرف نظر میشود.
2ـ بهراستی با وجود حجم انبوهی از هزینههای حقوقی-سیاسی-اقتصادی-اجتماعی که«هزینههای کنارآمدن با خواستههای امریکا»باید به شمارآید، میتوان به مذاکرات مشابه در سایرحوزههای مورد مناقشه با امریکا امیدوار، از حمایت مردم سوریه، عراق، یمن و لبنان دست کشید و انقلابی گری را طرد کرد؟
و در چهار سال دوم، در صورت تکرار رویه و رویکردهای چهار سال نخست در مقابل امریکا چه میزان هزینههای امروز افزایش مییابد؟
3ـ اظهارات وزیرامور خارجه درنیویورک-پس از گذشت دو سال از امضای برجام-با یقین به وجود هزینههای مورداشاره بیان شده آن هم در شرایطی که در«حین»و«پس»از امضای برجام مقامات ارشد دولت از اعتبارداشتن قولهای شفاهی و نامههای کری-اوباما گفتند ودر مقابل تصویب و اجرای قوانین نقضکننده متن و روح برجام مانند«isa»و«محدودیت ورود شهروندان38کشور به ایران»موضع محتاطانه گرفتند. این درحالی است که انتظار میرود وزیرامورخارجه در دو سالگی برجام از موضع «گلایههای برادرانه» نسبت به نقض برجام عبور و به صورت جدی مسئله را از مراجع چهارگانه مندرج در برجام پیش برده و از سایرابزارهای مبتنی براصول و قوانین حقوق بینالملل پیگیر حقوق ایرانیها ومنافع ملی برآید.
«نگارش بیانیه رسمی» دستگاه دیپلماسی به دبیرکل سازمان ملل، «نامهنگاری رسمی»به سایراعضای 1+5 مبتنی بر درخواست از آنها برای اعلام نظر رسمی و نه دوپهلو ازنقض برجام توسط امریکاییها و ابراز اراده برای اجرای مناسب قانون اقدام متقابل مجلس و قانون شورای عالی امنیت، قطعاً نتیجه بهتری از گلایههای صرف درپی خواهد داشت.
کما اینکه برداشت تیم تصمیمگیر دولت کنونی امریکا همانند دوره اوباما آن است که طرف ایرانی به هر قیمتی خواهان حفظ برجام است وآن را عامل استحاله رفتارایران در عرصه بینالمللی میداند و براساس همین برداشت حلقه «تحریم، تهدید و تحقیر»علیه ایران را تنگ تر کرده است.
4ـ بنابراین برخورد «مداراگونه» و «محتاطانه» با امریکاییها و«هراس از مواجهه علنی و برخورد توئیتی» نمیتواند آورده مشخصی برای ایران به همراه داشته باشد و عامل «ضمانت بخش»برای تجدیدعمربرجام، مقابله فعال و مبتنی بر دور اندیشی و نه ملاطفت ودلجویی با غربیهاست.
دولتمردان باید درنظرداشته باشند که پس از گذشت دو سال ازبرجام هیچ کدام از شعارهای آنها حتی به مرزواقعیت نیز نزدیک نشد؛آنها با دو هدف قطعی الوقوع برجام: 1-«برداشته شدن کامل و جامع همه تحریمها»و2-«گشایش فوری، معیشتی و اقتصادی در کشور»کشور را وادار به پذیرش برجام پرهزینه کردند ونباید مشابه این اشتباه راهبردی حداقل تا1400تکرار شود.
خزانه، چگونه خالی می شود ؟
در سرمقاله روزنامه رسالت آمده است:
بخش اقتصادی خزانهداری کل کشور محل تمرکز و تجمیع درآمدهای عمومی است . درآمدهای عمومی کدامند؟ همان درآمدهایی که در قانون و مقررات موضوعه از جمله قوانین بودجه سنواتی تحت این عنوان به تصویب مجلس می رسند، مانند عواید حاصل از نفت ، مالیات ، سود سهام شرکتهای دولتی و سایر درآمدهایی که به عنوان منابع بودجه عمومی قرار است مصارف عمومی بودجه را پوشش داده تا دخل و خرج مملکت با هم بخواند و اگر نخواند، معنا و مفهوم آن جز کسر و نقصان در بودجه کل کشور نیست. اگر قرار باشد مثلا برخی از درآمدهای عمومی مثل مالیات به هر دلیل و ترفند علیالظاهر قانونی به حیطه وصول و ایصال درنیاید یا کمتر وصول شود جریان گردش وجوه نقد خزانه از مسیر خود منحرف و درآمدهای عمومی در قالب درآمد اشخاص حقیقی یا حقوقی به نفع آنها به جای خزانه در حساب های مؤدیان رسوب خواهد کرد . توجه و تدقیق در مراتب زیر رونمایی از یک مورد از این تغییر مسیرهاست که جریان گردش نقد خزانه را مختل خواهد کرد.
1- مرجعی به نام ستاد راهبردی و هماهنگی توسعه استان خوزستان که جایگاه حقوقی و قانونی آن در این مقال محل بحث نیست چنین مقرر می دارد : وزارت نفت موظف است نسبت به اختصاص 150 میلیارد تومان از اعتبارات خود جهت کمک به پروژه های موردنظر استاندار و هماهنگی معاون رئیس جمهور در امور اجرایی با رعایت مقررات قانونی حداکثر تا پایان اردیبهشت ماه سال 87 اقدام نماید (1).
2- به طوری که ملاحظه می شود ، امر تصویب بودجه و اختصاص آن در مصارف معین که از شئون قانونگذاری و مجلس است توسط دولت و عوامل دولتی طی مصوبه فوق اجرایی و عملیاتی شده است، به فرض آنکه اسناد مثبتهای هم مبین انجام هزینه ای باشد، اختصاص تمام یا بخشی از محل اعتبارات یک دستگاه اجرایی برای دستگاه اجرایی دیگر محمل قانونی ندارد اما آیا اسناد مثبتهای در مورد این هزینهها هست یا فقط اظهار می شود که هست ؟
3- علاوه بر مصوبه ستاد راهبردی توسعه استان – مصوبه دولت سابق به شرح زیر می گوید : هزینههای انجام شده توسط وزارت نفت و شرکت های تابعه برای امور فرهنگی، عمرانی و آبادانی مناطق مختلف کسر و جزء هزینه های قابل وصول مالیاتی محسوب می شود (2) که این مصوبه از آنجایی که جواز مصرف اعتبار و بودجه یک دستگاه برای امور مربوط به دیگر دستگاههای اجرایی را می دهد محمل قانونی ندارد و دریافت و پرداخت های ناظر بر آن مغایر مواد 4 و 5 قانون تنظیم بخشی از مقررات مالی دولت است.
4- بدیهی است مرجع متولی وصول و ایصال مالیات از پذیرش 150 میلیارد تومان موضوع مصوبه ستاد مذکور و حتی تصویب نامه دولت سابق مستند به قوانین و مقررات موضوعه مالیاتی امتناع کرده و باید بکند با عدم پذیرش مؤدی کار به هیئتهای حل اختلاف می کشد . عالی ترین مرجع حل اختلاف مالیاتی مرجع موضوع ماده 251 مکرر قانون مالیات هاست که در ما نحن فیه رای بر لزوم وصول و ایصال مالیات متعلقه و محکومیت مؤدی یعنی شرکت ملی نفت می دهد.
5- دولت سابق با همه حرف و حدیث های قانونی و غیرقانونی، رفت و دولت عقلا با کلید قانونمداری روی کار آمد که با خوردن قسم جلاله والله می گوید روال گذشته تکرار نخواهد شد و با بزرگ نمایی و در مواردی سیاهنمایی عملکرد مسئولین اجرایی آن دولت، خود را موظف به اجرای مر قانونی معرفی می کند.
6- قاعدتا با چنین ادعایی و در قانونمندی نباید عوامل دولت فعلی اعم از مؤدی (شرکت ملی نفت)، متولی امر وصول و ایصال مالیات (وزارت امور اقتصادی و دارایی – سازمان امور مالیاتی) نسبت به رأی صادره از مرجع قانونی ماده 251 مکرر قانون مالیات ها اعتراضی داشته باشند.
اما بر خلاف تمام ادعاها و سیاه نماییهایی که علیه دولت سابق و عوامل اجراییاش دارند، رای و تصمیم مرجع حل اختلاف را برنتابیده و معترض آن شده و اقدام به طرح دعوی به خواسته ابطال رای مذکور در دادگاه به روایت معاون حقوقی رئیس جمهور مینمایند. (3)
7- حضرات با توجه به قوانین و مقررات موضوعه از آنجایی که می دانند در دادگاه کم خواهند آورد اقدام به دوپینگ تصویب نامه ای می کنند. بدین نحو که با ارائه یک پیشنهاد در مورخه 3/3/96 به معاون اول رئیس جمهور با توجه به روند کار معمولی اداری که چند ماه وقت لازم است ظرف چند روز در جلسه مورخ 21/3/96 هیئت دولت یعنی در کمتر از 18 روز همان مصوبه خلاف قانون را که دولت سابق در قابل قبول مالیاتی دانستن آن 150 میلیارد تومان صادر کرده بود را به روزرسانی به شرح زیر می نمایند:
هیئت وزیران مورخ 21/3/96 به پیشنهاد مورخ 3/3/96 معاون حقوقی رئیس جمهور و به استناد ماده 147 قانون مالیاتها مصوب 66 هیئتی تصویب می کند هزینههایی که شرکت ملی نفت در اجرای مصوبه 17/2/87 ستاد راهبردی و هماهنگی توسعه استانی خوزستان انجام داده تا مبلغ 150 میلیارد تومان با تایید سازمان حسابرسی به عنوان هزینه های قابل قبول مالیاتی محسوب می شود (4)
8- بدین ترتیب برنج غیرقانونی را که دولت سابق در قد و قواره 150 میلیارد تومان کاشته بود از شلتوک آن در دوره تصدی خود بهرهمند شده بود سبوس و پوشال آن را هم دولت فعلی با صدور یک مصوبه با عدم پرداخت مالیات متعلقه و عدم تزریق درآمد عمومی ناشی از آن به خزانه کشور مورد استفاده قرار داد آن هم صرفا با صدور یک مصوبه بر خلاف قانون.
9- در مغایرت مصوبه فوق با قانون موضوعه گفتنی است که مستندمصوبه ماده 147 قانون است که می گوید :
هزینه های قابل قبول برای تشخیص درآمد مشمول مالیات به شرحی که ضمن مقررات این قانون مقرر می گردد عبارت است از هزینه هایی که در حدود متعارف متکی به مدارک بوده و منحصرا مربوط به تحصیل درآمد موسسه در دوره مالی مربوط با رعایت حد نصابهای مقرر باشد . در مواردی که هزینهای در این قانون پیشبینی نشده یا بیش از نصابهای مقرر در این قانون بوده ولی پرداخت آن به موجب قانون یا مصوبه هیئت وزیران صورت گرفته باشد قابل قبول خواهد بود.
10- بطوری که ملاحظه می شود مؤدیان حقیقی و حقوقی مطمح نظر مقنن در این ماده اطلاق دارد و حقوقدانان می دانند که اطلاق به تنهایی حجت ندارد. مؤدی موضوع این مصوبه و دعوای مطروحه در دادگاه یک موسسه به ماهو مؤدی نیست بلکه یک شرکت دولتی است و درآمد و هزینه این شرکت به ماهو مؤدی تابع قوانین و مقررات خاصی است و منابع و مصارف آن در موارد معین شده در قوانین و مقررات از جمله ؛
الف : قانون تنظیم بخشی از مقررات مالی دولت
ب : قانون الحاق (1)
ج : قانون الحاق (2)
د : قانون احکام دائمی برنامه های توسعه
هـ : قانون برنامه ششم توسعه
و : احکام آمره قانون بودجه سنواتی اداره می شود
در هیچ ماده از مواد قوانین فوق جواز مصرف اعتبار و منابع داخلی یک شرکت دولتی در دیگر دستگاههای اجرایی جوازی داده نشده و موضوع مصرف اعتبار در غیر مورد معین در دیگر وزارتخانهها یا شرکت ها حکم انجام هزینه خارج از اساسنامه محسوب می شود فلذا مصوبه مغایر با مستند مصوبه است و شرکت ملی نفت یک شرکت دولتی مستلزم ذکر نام در قوانین و مقررات موضوعه است نه یک موسسه به ماهو دیگر موسسات مؤدی و قابل قبول بودن این هزینه 150 میلیارد تومانی به حساب هزینه مالیاتی موجه به نظر نمی رسد.
افول اخلاق فریاد مظلومیت، از <ستایش> تا <آتنا>
سیدرضا صالحی امیری در ایران نوشت:
خبر مرگ دلخراش آتنا، دختر هفت ساله پارسآباد مغان، حکایت غریب افول اخلاقی جامعهای است که مدتهاست صدای زنگ خطر آسیبهای اجتماعی را میشنود، اما به جای چارهاندیشی، تنها نظارهگر ناهنجاریها شده است. خبرهایی از این دست، چند روزی در رأس اخبار قرار میگیرد و واکنشهای هیجانی، آنی، کوتاهمدت و احساسی مردم و مسئولان را در پی دارد. مگر چندی پیش خبر قتل ستایش، دختر معصوم افغان توسط نوجوان 17 ساله، قلب جامعه را جریحهدار نکرد؟ هنوز چهره جامعه از فاجعه اسیدپاشی در اصفهان شرمگین است. مرور گفتههای زنی که در حاشیه تهران توسط رانندهای هوسباز ربوده شد و مورد تجاوز قرار گرفت و بعد از رهایی از چنگال او دوباره در دام دو مرد دیگر گرفتار شد، انسان را از خجالت آب میکند. زخمهای ناشی از ناهنجاریهای اخلاقی یکی دوتا نیست، اما سؤال اصلی این است که کدام اقدام ریشهای التیامبخش این زخمها شده است؟ پدیدههایی از این دست بیانگر واقعیت تلخ افول اخلاقی جامعه است. وقت آن رسیده که وجدان عمومی جامعه تکانی بخورد و فریاد مظلومیت آتناها و ستایشها و کودکان معصوم دیگر را بشنود. جامعه دینمدار ایران، از دیرباز پایبند به هنجارهای اخلاقی و انسانی بوده است. ارزشهای اخلاقی نه در گفتار که در رفتار و کردار پیشینیان ما موج میزد و هنوز هم در جای جای این سرزمین، زنان و مردان بسیاری زیست میکنند که زندگیشان الگوی کامل اخلاقی است. وقتی خبر جنایتهای هنجارشکن از شهرهایی که به دیانت، تقوا و اخلاقی بودن شهرهاند شنیده میشود، بهت و حیرت دوچندان میگردد.
آنچه که موجب افول اخلاق و افزایش آسیبهای اجتماعی شده، غفلت از تغییرات پرشتاب اجتماعی و عدم آمادگی لازم در مواجهه با این امواج سهمگین است. جامعه در حال گذار، مستعد پذیرش ناهنجاری است. چرا که از یک سو نسبت به ریشههای هویتی خود کمتوجه میشود و از سوی دیگر هنوز الزامات و سازوکارهای وضعیت جدید در آن نهادینه نشده است. تدبیر رهبر معظم انقلاب در رابطه با مسأله آسیبهای اجتماعی و توصیههای ایشان در این باره نشان از وجود کاستی و نقصان در این عرصه است. در چنین وضعیتی خطر فروپاشی اخلاقی جامعه را تهدید میکند. در دهههای اخیر و با تغییرات اجتماعی و انقلاب ارتباطات در سطوح جهانی، نظامهای آموزشی و تربیتی دستخوش تحولات گستردهای شدهاند. بنابراین بازنگری در نظام آموزشی با هدف ارتقای سطح آگاهی جامعه و توانمندسازی شهروندان در مقابل طوفان تغییرات، امری گریزناپذیر است.
تدوین منشور حقوق شهروندی در دولت دکتر روحانی از این منظر گامی مؤثر تلقی میشود که میتواند میزان توانمندی شهروندان را ارتقا ببخشد. سطح نخست و تأثیرگذار آموزش در مقطع دبستان و از ابتدای کودکی است. واقعیت آن است که حجم وسیع سرمایهای که تا به امروز در آموزش و پرورش برای تربیت جامعه صرف شده، با کارآمدنگردی مؤثر و نتیجه مطلوب فاصله معناداری دارد. بنابراین ایجاد تحول در این بخش از جمله اقداماتی است که در بلندمدت میتواند به کاهش آسیبهای اجتماعی منجر شود. علاوه بر آن نهادهایی همچون صداوسیما، دانشگاهها، حوزههای علمیه، نهادهای دینی و معرفتی و دستگاههای فرهنگی باید با اقدامات ایجابی و عمیق، سطح آگاهی جامعه را ارتقا ببخشند و نسبت به معرفی الگوهای اخلاقی و زیستاخلاقی جامعه ایفای نقش کنند.
اگرچه برقراری امنیت روانی جامعه، وظیفهای حاکمیتی است و تردیدی نیست که نهادهای امنیتی در این زمینه نقش مهمی برعهده دارند و در برابر حوادثی که موجب ناامنی روانی جامعه میشود باید پاسخگو باشند، اما در این باره مراکز علمی، تحقیقاتی و پژوهشی و نیز جامعهشناسان باید با رویکرد تحلیل بنیادی نسبت به مسأله شناسی، روند شناسی، علت شناسی، ماهیت شناسی و پیامد شناسی، آینده شناسی و راهبرد شناسی ناهنجاریهای اخلاقی به کمک جامعه و حاکمیت بیایند.
و سخن آخر اینکه برای کاهش آلامی از این دست نیازمند رصد دائمی و پالایش سلامت اجتماعی و ایجاد سازوکارهای لازم برای درمان چالشهای روانی جامعه هستیم. مسأله «آتنا» و آتناهای دیگر چراغهای خطری است که مقابل دیدگان ما روشن میشود و هشدار میدهد که اخلاق در روزگار ما در حال افول است. راه برونرفت از این وضعیت عزمی همگانی برای رسیدن به جامعه اخلاقی است. در جامعه اخلاقی، همنوایی، همگرایی، همدردی و انسجام در جامعه حرف اول را میزند و وجود شهروندان توانمند و مسئولان پاسخگو، ناهنجاری، قانون گریزی و بداخلاقی را به حداقل میرساند. آتنا نخستین قربانی افول اخلاق نیست و آخرین آن نخواهد بود، اما برای آرامش روح او و التیام زخم جامعه، فارغ از جناح بندیها و گرایشهای سیاسی، برای درمان ریشهای آسیبهای اجتماعی به کمک جامعه آسیبدیده بشتابیم.
مردم کار خودشان را میکنند
احمد غلامی در شرق نوشت:
مردم کار خودشان را میکنند. آنان دولتها و جناحهای سیاسی را بهدنبال خود میکشند و کنشگران اصلی جریانهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هستند. آنجایی که ابتکار عمل در دست مردم نیست حوزه اقتصادی است. مردم در حوزه اقتصاد بیش از هر نهاد و هرکس چشم به دست دولت دوختهاند. در سه دوره انتخابات سالهای ٨٤، ٩٢ و ٩٦ مردم رویکردی اقتصادی داشتند و دولتی را برگزیدند که پاسخگوی مطالبات اقتصادیشان باشد، بیکاری را کاهش دهد و رفاهی نسبی برای آنان به ارمغان بیاورد. برای مردم عیان شده که از بینبردن نابسامانیها، بیکاری و فقر، جرم و جنایت، رذیلتها و خشونتها در گرو حل مسائل اقتصادی است. بیدلیل نیست که گرانیگاه تمام بدبختیهای مردم را میتوان در سیاستهای اقتصادی جستوجو کرد. سیاستهایی که درست یا نادرست آنان را به عرش یا فرش میکشاند.
در حوزههای دیگر مردم فعال مایشاء هستند و در توسعه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از کنشگران سیاسی جلوترند و اغراق نیست اگر بگوییم در این حوزهها مردماند که دولتمردان را بهدنبال خود میکشانند. طیفهای مختلف مردم، چه جماعتی که دلبسته اصلاحطلبان هستند و چه حامی اصولگرایان، پیشاپیش آنان گام برمیدارند. یکی از تفاوتهای اصلاحطلبان و اصولگرایان از همین جا ناشی میشود. اصلاحطلبان به این نکته باور و اذعان دارند که مردم بهدلیل «مردم»بودن توان بیشتری برای گسترش خواستههای خود دارند و اصلاحطلبان تنها کاری که باید بکنند سازماندهی این گرایشات و تمایلات است. از این منظر انتخابِ روحانی حاوی پیامی بسیار جدی است که مردم بهطور بطئی در سالیان اخیر به آن رسیدهاند. آنان ایران را از کشوری که دنبال ایدههای آرمانی بود به سمت کشوری دیپلماتیک یا با تسامح نظام وستفالی سوق دادهاند. بین اصلاحطلبان و مردم همواره دیالوگی وجود داشته یا بهتر است بگوییم اصلاحطلبان گوش شنواتری برای شنیدن خواستههای مردم داشتهاند و از این منظر، آنان بیش از هر جریان سیاسی دیگری سوار بر امواج شدهاند. اگرچه موجسواری در سیاست مذموم نیست اما نباید از نظر دور داشت که کار خطرناکی است و از دل آن نوعی پوپولیسم زاده میشود که حال را به آینده میفروشد. مردم هم اشتباه میکنند و تاوان این اشتباه را بیش از هر کسی خودشان میدهند. هنوز معادلهای حلنشده باقی مانده است که آیا مردم احمدینژاد را فریب دادند یا او آنان را گمراه کرد. هرچه هست جای انکار ندارد که اصولگرایان بهراحتی تن به خواستههای مردم نمیدهند و این نکته از آنان طیفی با پوسته سخت ساخته که نفوذ به آن اگر ناممکن نباشد بسیار دشوار است.
اما هشت سال دوره احمدینژاد توانست این پوسته سخت را بشکند و ضربه سنگینی به این طیف وارد کند. مهمترین این ضربهها ازدسترفتن اعتماد حامیان آنان است. اصولگرایان میدانند «سوژهای که سخن میگوید سوژهای است که میجنگد.» آنان دیگر قادر به منقادسازی حامیان خود نیستند. روابط قدرت در آنان معکوس شده است. حامیان اصولگرایان با پرهیز از ناپرهیزکاری در سیاست در این مواجهه دست بالا را دارند. با توجه به این اصل که در سیاست سوژه بیطرف وجود ندارد و همه ما ناگزیر رقیب کسی هستیم، باید دید سرنوشت حامیان اصولگرایان که از این طیف ریزش کردهاند به کجا میانجامد. این حامیان همواره بهدنبال تحقق خواستهها و ایدههای اصولگرایان بودهاند.
اصولگرایانی که نوید جامعه آرمانی را میدادند و در لحظات حساس آنان را به صحنه میکشاندند، صحنهای که بیشباهت به نبردهای سیاسی نبود. اصولگرایان اشتباهشان از همین جا آغاز شد. آنان مردمی را میخواستند که برای تقویت انگیزه سیاسی آنان به صحنه بیایند و هرگز در این اندیشه نبودند تا از کنشهای حامیان خود گفتمانی بسازند که برخاسته از بطن مردم است، کاری که تا حدودی اصلاحطلبان در آن موفق بودهاند. از اینرو زمانی که ناکارآمدی و سوءمدیریت دولت احمدینژاد و فسادهای بزرگ برخی از دولتمردانش آشکار شد حامیان اصولگرایان بهشدت سرخورده شدند و از اینجا فاصلهای بین آنان و اصولگرایان بهوجود آمد. این خطر را نمیتوان نادیده گرفت که طیفی از مردم با باورهای عمیق دینی از جناح سیاسی خود دلسرد شوند و باورشان را به آرمانها و شعارهای آنان از دست بدهند. بعید است وجه غالب حامیان اصولگرایان بهسوی اصلاحطلبان بیایند. این حامیان از آنجا رانده و از اینجا مانده خواهند شد، طیفهایی که خواسته یا ناخواسته به انزوا میروند. این ریزش در آینده برای همه جناحهای سیاسی کشور دردسرساز خواهد شد. کمترین دردسر آن انفعال سیاسی است. جای خالیِ گروهی که همواره در عرصههای سیاست حضور داشته و با خلق سیاست به آنتاگونیسمی سیاسی دامن زده، زیانبار خواهد بود و این جای خالی بهشیوهای جعلی پر نخواهد شد.
اگر اصلاحطلبان باور دارند که مردم کار خود را خواهند کرد و منتظر آنان نخواهند نشست، اصولگرایان هم باید دریابند که از این قاعده مستثنا نیستند. این روزها اصولگرایان نشانههای زیادی برای بیاعتنایی حامیان خود دارند. اگر اینگونه نبود با تندترین مطالبی که آنان علیه دولت روحانی در روزنامههای کیهان، جوان و وطن امروز و در سایتهای تسنیم و فارس منتشر میکنند باید التهابی جامعه را فرا میگرفت، اما دریغ از یک گوش شنوا. شاید حامیان اصولگرایان به قهر سیاسی فرو رفتهاند و اگر این قهر صورت گرفته باشد اتفاق عجیبی در سیاست ایران رخ داده است. دو گروه کاملا متضاد در جامعه با جناحهای سیاسی قهر کردهاند. حامیان اصولگرایان و اپوزیسیونهای وطنی. هریک به دلیلی از جامعه سیاسی دور و دورتر شده و در جای دیگر خواسته یا ناخواسته به یکدیگر نزدیک میشوند، و آنجا سبد رأیشان است؛ همان انفعال سیاسی. آیا پیروزی روحانی از انفعال این دو گروه سر برآورده است؟ اگر این تحلیل درست باشد اصولگرایان ناگزیر به پوستاندازی هستند. اگر بگوییم نشاط سیاسی نسبی جامعه تا حدودی وامدار اصلاحطلبان است بیراه نگفتهایم. پافشاری اصلاحطلبان برای ماندن در جامعه سیاسی ایران موجب شده تا سیاست دچار انسداد نشود و اگر اصولگرایان هنوز امیدی به سیاستورزی دارند آن را مدیون این جناح سیاسی هستند.