آتش به اختیارهای ورقپاره موسوم به “کیهان” که ظاهرا فقط “دو نفر” خواننده …. دارد!! (که یکی از آنها خود سردبیر و مدیر مسئول یعنی حسین شریعتمداری” است) بر خط بیش از پیش تضعیف دولت حسن روحانی به بهانه های واهی گوناگون میکوبد!
کیهان در یادداشت روز خود به قلم سعدالله زارعی به حواشی هدف قراردادن سپاه توسط رئیس جمهور پرداخته و در بخشی از یادداشتی تحت عنوان «مسئله سپاه نیست» تاکید کرده است: «شکاف در سیستم سیاسی ایران یکی از اهداف و شگردهای شناخته شده به حساب میآید و از ابتدای انقلاب نیز دنبال شده است. در اینجا با توجه به نزدیک بودن زمان آغاز به کار دولت دوم روحانی و بطور کلی شکلگیری دولت جدید در ایران، غرب در صدد ارسال این پیام به دولت و ملت ایران است که اگر میخواهید از مواهب رابطه با دنیا! برخوردار باشید و با تهدیدات جدید مواجه نشوید باید از سپاه فاصله بگیرید. البته همانطور که این شگرد تازگی ندارد، حساسیتسازی علیه سپاه نیز تازگی ندارد وقتی ردپای این اقدامات را پی میگیریم به سال 1386، 2007 میرسیم که تحریم اعضای سپاه در دستور کار کنگره آمریکا قرار گرفت و در هر سال گسترش یافته است. اما تردیدی نیست که اقدام سنا و پارلمان اروپا در این مقطع معنادار است و به تغییرات داخل ایران گره خورده است.
اما همانطور که از تجربه ما در دوره اول آقای روحانی برمیآید و نیز این تجربه با دوران 8 ساله آقای خاتمی هم قابل تطبیق است، غرب اساساً کاری به سلیقه دولتها ندارد و از آنجا که هر سنخ آن را – ولو بعضی از آنها دارای مطلوبیتهایی هم برای غرب باشند- دولت نظام جمهوری اسلامی میداند و از سوی رهبری نظام قابل مدیریت به حساب میآورد، به هیچ وجه به موفقیت دولت در ایران کمک نمیکند. این دولت که تار و پودش از انقلاب اسلامی است اگر به فرض محال دولتی از اعضای جبهه ملی هم در جمهوری اسلامی ایران بر سر کار آید علیرغم همنوایی کامل غرب و جبهه ملی- که هم اینک جز نامی از آن در تاریخ سیاسی ایران باقی نمانده است- آمریکا و اروپا به موفقیت اقتصادی و… آن کمک نمیکنند چون در نهایت چنین موفقیتی را موفقیت جمهوری اسلامی به حساب میآورند.
پس کاملاً معلوم است که تلاش غرب برای جداسازی حساب دولت ایران از سپاه با هدف نهایی تسلط بر ایران صورت میگیرد که از بین رفتن دولت ایران هم در ذیل آن خواهد بود و کیست که نداند مهمترین ارکان قدرت کشورهایی که امروزه در دنیا حرفی برای گفتن دارند قدرت ناشی از نفوذ ملی و توانمندی دفاعی نیروهایی است که تأمینکننده محیط فعالیت دولت میباشند. نفوذ ملی یک نظام سیاسی ارتباط مستقیم به افتخارات آن نظام دارد و این حس افتخارآمیز بودن نظام با دستاوردهای امنیتی و نظامی سپاه گره خورده است کما اینکه دیدیم حمله موشکی سپاه به تروریستهای تکفیری در دیرالزور هر ایرانی را شادمان کرد و به محوری در وحدت ملی تبدیل گردید. پس اگر غرب بخواهد که قطعاً میخواهد دولت ایران را تضعیف کند باید موجبات افتخار آن را از او سلب نماید.»
در ادامه این تحلیل آمده است: «اگرچه غرب با تحلیل دقیق از عوامل قدرت جمهوری اسلامی، تضعیف سپاه را مدتهاست در دستور کار خود قرار داده است اما همه میدانند که اثربخشی واقعی تضعیف سپاه به تضعیف آن در داخل گره خورده است. براین اساس غربیها در دورههایی که رخنهای در داخل نظام سیاسی علیه سپاه وجود نداشته است، در حد تبلیغات سیاسی علیه سپاه ورود کردهاند و در زمانهایی که زبانی دوگانه در ایران در ارتباط با مسایل دولت و سپاه وجود داشته از حد تبلیغات سیاسی پا را فراتر گذاشته و به اقدامهایی از نوع تحریم سپاه روی آوردهاند. در همین جا میتوان به عمق و اندازه ضرر بگومگوهایی که در داخل کشور بین دولت و سپاه پدید میآید پی برد.
همه میدانیم که بطور واقعی نه دولت در کار تضعیف سپاه است و نه سپاه در کار تضعیف دولت. چه اینکه دولت و سپاه در ایران در نهایت به نقطهای وصل هستند که اختلافاتشان را هر چند جدی هم باشد که نیست، حل میکند کما اینکه در سایر مواردی که نوعی کژتابی رفتاری نظیر امضای سند 2030 از سوی دولت روی میدهد و تلخ هم هست در نهایت با دستور رهبری رفع میشود بنابراین اختلاف دولت با سپاه بطور واقعی سپاه را فلج نمیکند و از اثرگذاری آن نمیکاهد ولی این کژتابی با سپاه که رکن اصلی امنیت ملی جمهوری اسلامی و اقتدار ملی ایران است، طمع غرب را در پی میآورد و کشور را بطور عمومی که بخش بزرگ آن دولت است با چالش مواجه میگرداند. سخنانی که در این یک سال علیه سپاه و دستاوردهای مهمی از جمهوری اسلامی که سپاه در کانون آن قرار داشت، زده شد، کم نیستند.
وقتی از درون حلقه اول دولت محیط عمل منطقهای و اقتدار ایران به «زمین سوخته» تعبیر میشود و تلاش ایران برای اقتداربخشی به ملتهایی که از یک سو در معرض اشغالگری غربیها و از سوی دیگر در معرض حمله گروههای تروریستی تکفیری وابسته هستند، اقدامی بینتیجه و پرهزینه معرفی میگردد، دشمن گمان میکند در درون ایران درباره درستی سیاستهای منطقهای خود تردید به وجود آمده و زمان آن است که با اعمال فشار بر بخشی که بار این سیاستها را بر دوش دارد، این تردید را به یقین تبدیل کنیم و ایران را از منطقه برانیم و مشکل لاینحل خود در مواجهه با نفوذ و قدرت معنوی ایران را حل کنیم. وقتی در کشور بدون آنکه دلیل و ضرورتی وجود داشته باشد، یک مسئول ارشد دولت متلکی را نثار سپاه میکند و سپاه را وادار به واکنش مینماید، غرب گمان میکند راهی برای ایجاد تقابل بین بخش سیاسی و امورجاری و بخش امنیتی و امور راهبردی پدید آمده و باید از آن استفاده کرد.»