پنجشنبه , ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » بسته خبری- سرمقاله ها و یادداشتهای روز رسانه ها

بسته خبری- سرمقاله ها و یادداشتهای روز رسانه ها

اصلی‌ترین درس امام راحل

حسین شمسیان در روزنامه کیهان نوشت:

سخنان رهبری در مراسم بیست و هشتمین سالروز رحلت امام راحل عظیم‌الشان، همچون همیشه مشحون از حکمت‌ها و درس‌های بزرگی بود که اگر به کار بسته شود، دستیابی به اهداف بلند و متعالی کشورمان را بسیار نزدیکتر و ممکن‌تر می‌کند.
تداوم روحیه انقلابی و بسیج نیروهای جوان، دومحور مهمی بود که در کنار سایر نکات برجسته دیده می‌شد و باید آن را کلید برون‌رفت از وضع موجود دانست.
برای هریک از این دو محور، می توان و باید تحلیل‌ها و راهبردهای متعددی نوشت و ارائه کرد اما به قدر این مجال، نکاتی به اختصار می‌توان برشمرد:
۱- نکته مهم نخست، تقابل دروغین عقلانیت با انقلابی‌گری است. در سال‌های اخیر برخی همه رفتارهای سالیان نخست انقلاب را غیرعقلانی می‌دانستند و مردم را به عبور از آن حرف‌ها و رفتارها و بازگشت به عقل دعوت می‌کردند! فراموش نمی‌کنیم سخنان کسی را که صراحتا گفته بود: «با برخی شعارها چند روز، چند هفته، یکسال،   چند سال می‌شود کار کرد! بس است دیگر حالا باید عقلانیت را در پیش گرفت»! این سم مهلک و جفای عظیم به انقلاب و مردم انقلابی و بالاتر از همه، به امام انقلاب است. معلوم است که معتقدان به این سخنان نه انقلاب را شناخته‌اند و نه بهره‌ای از مفهوم عقلانیت دارند. از منظر این عده، عقلانیت یعنی تن دادن به قواعد حاکم بر دنیا و هر حرکتی جز در این مسیر، خلاف عقل است! یعنی پذیرش اینکه آمریکا آقای دنیاست و ما نوکر! یعنی پذیرش اینکه آمریکا کدخداست و ما رعیت! با چنین منطقی، هر حرکتی که این نظم جهانی را دچار نوسان کند، غیرعقلانی و مردود است. این مبنایی کاملا مادی، بریده از آسمان و مددهای غیبی و ناامید از مردم و نیروی لایزال جوانان کشور است. اما راه امام و عمر قریب ۴۰ ساله انقلاب، خلاف این را به ما نشان می‌دهد و سخنان رهبر حکیم انقلاب مهر باطل بر این دست ذهنیات بیمار می‌زند. «می‌شنوم گاهی اوقات بعضی در مقابل شعارهای انقلاب، عنوان و مفهوم عقلانیّت را مطرح می‌کنند؛ کأنّه عقلانیّت نقطه‌ مقابل انقلابیگری است؛ نه، این خطا است؛ عقلانیّت واقعی هم در انقلابیگری است. نگاه انقلابی است که می‌تواند حقایق را به ما نشان بدهد. ببینید! کِی بود آن‌وقتی که امام، آمریکا را به‌عنوان شیطان بزرگ معرّفی کرد و به‌عنوان یک موجود یا دولت غیرقابل ‌اعتماد معرّفی کرد؛ این را سالها پیش امام بزرگوار به ملّت ایران -به ماها- یاد داد؛ امروز بعد از گذشت سالها، رؤسای کشورهای اروپایی می‌گویند آمریکا غیرقابل‌اعتماد است. »
۲- اما این انقلابی‌گری منطبق با عقلانیت چیست و چه مشخصه‌ها و مولفه‌هایی دارد؟ چرا عده‌ای اصرار دارند بدون هیچ منطق و ضابطه‌ای، انقلابی بودن را خلاف عقلانیت معرفی کنند!؟ واقعیت این است که ناکامی در استفاده از ظرفیت‌های داخلی، ناتوانی در حل مشکلات، دنیادوستی و آلوده شدن به انواعی از مسائل و مفاسد، بی‌حالی و تن آسایی و علل دیگری همچون این علل باعث شده برخی اصل ضرورت انقلابی بودن را نفی کنند! یعنی به جای بالا کشیدن قد خود، به جای اصلاح رفتار و منش خود، به جای دست کشیدن از راه‌های غلط خود، راه مردم انقلابی را تخطئه کنند و هر صدای برخاسته از بطن انقلاب را تمسخر و ریشخند کنند! شاید بتوان این عده را مصداق این آیه کریمه قرآن دانست که می‌فرماید:« ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوأی‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُن سرانجام کسانی که بدی کردند بدترین سرانجام بود زیرا که نشانه‌های خدا را دروغ شمردند و روالشان بر این بود که آن را مسخره کنند. سوره مبارکه روم آیه ۱۰» اما رهبر انقلاب عقلانیت منطبق بر انقلابی‌گری را اینگونه توصیف کردند: «عقلانیّت معنایش این است که انسان اصالتها را بشناسد؛ عقلانیّت، تکیه‌ به مردم است؛ عقلانیّت، تکیه به نیروی داخلی است؛ عقلانیّت، تکیه و توکّل به خدای بزرگ است. عقلانیّت اینها است؛ عقلانیّت در این نیست که انسان خود را بعد از رها شدن از چنبره‌ قدرت آمریکا و استکبار، مجدّداً نزدیک به آنها بکند. اینها عقلانیّت نیست؛ عقلانیّت را امام داشت؛ عقلانیّت را انقلاب به ما می‌گوید. »
۳- اما چه کسانی و چرا می‌خواهند ملت ما را بار دیگر به دامن آمریکا بازگردانند!؟ کدام ماموریت یا کدام غفلت و بی‌خبری کار را به این نقطه رسانده است؟ چه چیز باعث شده برخی بکوشند تلاش شکوهمند و تاریخی یک ملت برای زندگی مستقل در دنیای پرفشار و دیکتاتوری کنونی را نادیده بگیرند و ساز بازگشت کوک کنند!؟ رهبر انقلاب از کدام اندیشه باطل که قصد نزدیکی به آمریکا دارد سخن می‌گوید؟ نمی‌توان انکار کرد که برخی ناچیزترین اهداف را دستمایه‌ای برای تسلیم ملت، قربانی کردن انقلاب و پا گذاشتن روی بلندترین آرمان‌های ملی و انقلابی مردم ما کرده‌اند. آرمان‌هایی که الهام‌بخش ملل عالم بوده و هست. تلاش آنها برای بازگرداندن ملت از راه آمده، تلخ و تاسف انگیز است. شاید اگر پنجاه سال دیگر جماعت منصف و متفکری رفتار این روزهای برخی را از سر آسیب شناسی بررسی کنند، به این جمله برسند که «محال است کسی از سر دلسوزی، خوش‌بینی، خوش خیالی، قصد خدمت و … بکوشد ملتی را در آستانه رسیدن به قله، از راه آمده برگرداند و آنها را از نقطه آقایی، بار دیگر به ورطه‌نوکری و بندگی برگرداند. » متاسفانه وضع کنونی برخی اندیشه‌های بیمار چنین است. اما مراد از ناچیزترین اهداف، مراد از اهداف کوتاه مدتی که رهبر انقلاب به آن اشاره کردند و آن را بهانه برخی برای ارتجاع دانستند چیست؟ برخی می‌کوشند رفاه و آسایش مردم را در این کفه قرار دهند! این ترفندی شوم و ناجوانمردانه است و قطعا یکی از اهداف مهم انقلاب اسلامی، رسیدگی به حال و روز مردم بوده است. از قضا کسانی این مضمون ناروا را کوک می‌کنند که خود، غرق در دنیای حاصل از بیت‌المالند! کسانی که دستشان تا آرنج در جیب مردم است و ثمره حیات آنها را ظالمانه می‌مکند. این جماعت ناکارآمد و ناتوان از گشودن گره‌های زندگی مردم و نسل جوان، اقرار نمی‌کنند که در طول سالها، با معیشت مردم چه کرده‌اند، بلکه علت این مشکلات را انقلابی بودن می‌دانند! این همان هدف ناچیز و کوتاه مدت است. یعنی ماندن در قدرت به هر قیمتی، حتی به قیمت فروختن انقلاب و آرمان‌های یک ملت به پاخاسته! این همان نکته تلخ و عبرت‌آموز است که مصادیق متعدد آن در تاریخ اسلام هم وجود دارد. رهبر انقلاب این نکته را به خوبی دیدند و هم در نفی آن و هم در راه مقابله با آن اینگونه فرمودند: «این‌جور نباشد که ما به‌خاطر اهداف کوتاه‌مدّت، به‌خاطر تحوّلات گوناگون عرصه سیاست‌های روزمرّه و زودگذر، از آن ارزش‌های والا فراموش کنیم، انقلاب را فراموش کنیم. امروز ما اگر می‌خواهیم در میدان علم پیش برویم، در میدان سیاست پیش برویم، در میدان اقتصاد پیش برویم، اگر می‌خواهیم کارهای بزرگ انجام بدهیم، احتیاج داریم به جرئت و اعتمادبه‌نفسی که انقلاب به یک ملّت می‌دهد و به ما داد. آن جرئت و اعتمادبه‌نفس را از بین نبرید، آن را تضعیف نکنید. امروز ملّت ایران به آن اعتمادبه‌نفس نیاز دارند»
۴- جریان وازده و آرزومند تسلیم، یک دروغ بزرگ و یک ترس موهوم را بعنوان دلیل موجه برای چوب حراج زدن به آرمان‌های انقلاب بر سر دست گرفته است و آن چیزی نیست جز دلسوزی ظاهری و دروغین برای مردم و ترساندن مردم از هزینه‌های تقابل با آمریکا! درحالیکه ملت ما ۳۸ سال قبل و با پیروزی انقلاب اسلامی، همه این هزینه را داده و اتفاقا امروز روز میوه چینی از نهال نورس آن روز و درخت تناور امروز است. کدام منطق و عقلی حکم می‌کند پس از ۴ دهه هزینه دادن، پس از ۴ دهه رنج و سختی و فراز و نشیب، ناگهان اره پای درخت انقلاب بگذاریم و همه دستاورد خود را نابود کنیم با این ترس موهوم که ممکن است هزینه بدهیم!؟ چه هزینه‌ای بالاتر از هزینه‌های پیشین!؟ ملت ما در هشت سال جنگ با نثار بیش از ۳۰۰ هزار شهید و تقدیم میلیون‌ها جانباز و مجروح به آستان الهی، بالاترین هزینه را برای اعتلای کلمه توحید و اهتزاز پرچم انقلاب اسلامی داده است، آیا اکنون باید این ملت را از «سایه جنگ» و چنگ و دندان – نداشته- آمریکا ترساند و به این بهانه، آنها را قربانی کرد!؟ رهبر عزیز انقلاب این فقره را به زیبایی تبیین کردند و فرمودند:« بعضی عقلانیّت را در این می‌دانند که «چالش با قدرت‌ها هزینه دارد» البتّه اشتباه می‌کنند. بله، چالش هزینه دارد، امّا سازش هم هزینه دارد… د. چالش اگر عقلائی باشد، چالش اگر منطبق با منطق باشد، اگر با اعتمادبه‌نفس باشد، هزینه‌اش به مراتب کمتر از هزینه‌ سازش است… این‌جور نیست که قدرت‌های توطئه‌گر و قدرت‌های متجاوز به یک حدّی قانع باشند؛ ما این را در تعاملات این چند سال اخیر مشاهده کرده‌ایم. یک حدّی را مشخّص می‌کنند، وقتی شما در آن حد عقب‌نشینی کردید، تازه یک حرف جدید مطرح می‌کنند، یک ادّعای جدید و یک مطالبه‌ جدید مطرح می‌کنند… انقلابی‌گری یعنی مسئولین کشور، هدفشان را راضی کردن قدرت‌های مستکبر قرار ندهند؛ مسئولان کشور، هدفشان را راضی کردن مردم، به‌کار گرفتن نیروهای داخلی، تقویت عناصر فعّال در داخل کشور قرار بدهند؛ این انقلابی‌گری است. معنای انقلابی‌گری این است که کشور و مسئولان، تسلیم هیچ زورگویی‌ای نشوند، دچار انفعال نشوند، دچار ضعف نفس نشوند؛ نه زورگویی و قلدری را از طرف مقابل قبول کنند، نه فریب او را بخورند اینها معنای انقلابیگری است. »
خلاصه آنکه امام حاضر، بزرگترین درس امام راحل را بار دیگر برای ما مرور کرد، از عزت مردم، از عظمت انقلاب و از شکوه انقلابی‌گری سخن گفت. به یادمان آورد که امام زنده است نه میراث فرهنگی و باید دم به دم از او آموخت و درس گرفت. به مسئولان هم تذکر دادند که «انقلابی‌گری را با عنوان افراطی‌گری و مانند این حرف‌ها، نفی نکنید؛ انقلابی‌گری، نیاز امروز کشور است. » باید دید دولتمردان به عنوان مخاطبان اصلی این سخنان، با این یگانه راه نجات چه می‌کنند.

مظلومیت انقلاب در همه دهه‌ها

حسین قدیانی در روزنامه وطن امروز نوشت:

جریانی که همین امروز، خاضع در برابر خون شهید نیست، چه استبعادی دارد ناظر بر حوادث «دهه ۶۰» جای «شهید» و «جلاد» را عوض نکند!؟ جریانی که همین امروز، به جای کم‌کاری‌های دست‌اندرکاران و کج‌کاری‌های دولتمردان، روز مراسم تشییع پیکر شهدا را مخل شادی مردم تفسیر می‌کند؛ جریانی که همین امروز، به جای خون شهدای مردم، توافق تقریبا هیچ کذا را ضامن امنیت این ملک می‌خواند؛ جریانی که همین امروز، مزد شهادت غریبانه سردار سپاه اسلام را با تیتر سراسر کنایه «سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد» می‌دهد؛ جریانی که همین امروز، فرهنگ شهادت را مترادف با خشونت‌طلبی تصویر می‌کند؛ جریانی که همین امروز، به جای پیگیری مبارزه با فساد، تبعیض و مطالبه عدالت مثلا در واکنش به فیش‌های نجومی، از بستن هیچ دروغی به مدافعان مظلوم حریم امنیت کشور دریغ نمی‌کند؛ جریانی که همین امروز، با وجود فیش حقوقی یک و نیم میلیونی شهدای پاسدار حرم، باز از در تهمت و افترا به رزمندگان مظلوم ما وارد می‌شود؛ جریانی که همین امروز، گرد یتیمی بر چهره ۴ فرزند خردسال شهید محمد بلباسی را می‌بیند اما همچنان از نامزد خود به عنوان مانع جنگ، رونمایی می‌کند؛ جریانی که همین امروز، با رفتار و گفتار زاویه‌دار خود با خط امام و شهدا و اصل و اساس انقلاب اسلامی، موجبات حمایت منافقین از خود را باعث می‌شود؛ جریانی که همین امروز، به بهانه عدم استفاده ابزاری از امام و شهدا، شأن و منزلت ایشان را تنها در حد یک «میراث فرهنگی» به خورد جامعه می‌دهد؛ جریانی که همین امروز، ادعا می‌کند «مقام معظم رهبری» را دوست دارد لیکن بدون مبارزه، بدون جبهه، بدون چفیه، بدون پیام، بدون امام، بدون ایستادگی، بدون روحیه مقاومت؛ جریانی که همین امروز، داعیه دوست‌داشتن سردار سلیمانی را دارد اما کمک خواسته یا ان‌شاءالله ناخواسته به تحریم مالی رزمندگان مظلوم سپاه قدس می‌کند و هیچ هم متوجه نیست که این عزیزان، مشغول جنگ در بیرون مرزها هستند بلکه دشمن را در همان سنگرهای ابتدایی متوقف نگه دارند؛ جریانی که همین امروز، لوگوی روزنامه خود را با پرچم تکفیری‌ها و جهت قلم خود را با خط و خطوط برادران سعودی ست می‌کند؛ جریانی که همین امروز، حماسه عظیم و بی‌نظیر اربعین حسینی را برنمی‌تابد و در تلویح و تصریح، سعی در تنزل این رخداد ظلم‌ستیز دارد؛ جریانی که همین امروز، از پایداری آحاد مردم بر زنده نگه داشتن محرم و صفر، به جای حماسه، تلقی به غم و اندوه صرف دارد و جریانی که همین امروز، درس کربلا را وارونه می‌فهمد و وارونه منتقل می‌کند، آری! چه استبعادی دارد ناظر بر حوادث «دهه ۶۰» جای «شهید» و «جلاد» را عوض نکند!؟ ما اما خط خود را همچنان که پدران‌مان از ولی‌فقیه گرفتند، تنها و تنها از ولی‌فقیه می‌گیریم که راهش همان راه امام و سخنش همان سخن امام و پیامش همان پیام امام است! ما امروز موشک‌های شهید طهرانی‌مقدم را تنها نمی‌گذاریم، تا مبادا اسلحه متوسلیان در دهه ۶۰ تنها بماند!

جریانی که امروز «واعدوا لهم ما استطعتم من قوه» را می‌زند، همان جریانی است که دیروز در دل دهه ۶۰ و در صحن مجلس شورای اسلامی، شهید چمران را می‌زد! جریانی که امروز در دهه ۹۰ سپاه را می‌زند، دیروز در دهه ۶۰ مشغول تخریب ارتش بود! این جریان، امروز و دیروز و باخت و برد ندارد! همیشه غیرمنطقی، همیشه هوچی‌گر و همیشه فراری از عقل و استدلال بوده! آن روز که مثلا با بدحجابی مبارزه می‌کرد، بی‌بنیه و بی‌ریشه بود؛ حالا هم که مثلا می‌خواهد ۲ تا رأی بیشتر جذب کند، هکذا! دیروز افراط و امروز تفریط! و شگفتا! همیشه با شعار اعتدال!

قدر مسلم، تنها کسانی جای «شهید» و «جلاد» را عوضی می‌گیرند که عقلی سالم در بدن نداشته باشند! بالا بروی، پایین بیایی، بهشتی و مطهری و هاشمی‌نژاد و دیالمه و آیت، یعنی «شهید» و اما «قاسم سلیمانی» یعنی «شهید زنده»! بله البته! جریانی که با مواضع خود، قند در دل گروهک وحشی منافقین آب می‌کنند و باعث حمایت تروریست‌ها از خود می‌شوند، باید هم دهه ۶۰ مظلوم را تحریف کنند!

حال، می‌ماند این سوال! بعد از پند حکیمانه حضرت آقا در مراسم سالگرد ارتحال امام، پندی می‌گیرند!؟ ان‌شاءالله متنبه شوند لیکن خوب بدانند که در هر صورت، گوش ما به هیچ وجه‌من‌الوجوه، حرف‌شنوی از سلیمان‌بن‌صردهای زمانه ندارد! هیهات! ما اهل کوفه نیستیم! پدران ما در دهه ۶۰ اهل کوفه نبودند! و خودمان در دهه فعلی! صلواتی می‌فرستیم نثار روح مصطفای شهید دهه ۶۰ و همسنگرانش! و نثار روح مصطفای روشن دهه ۹۰ و همسنگرانش! قدر مسلم، ما این سنگر نورانی را و این خط شهدایی را هرگز رها نخواهیم کرد! امام که گفته بود! «تا مبارزه هست، ما هستیم! » و تا روسیاهی همه جلادان تاریخ را به چشم خود نبینیم، دست از مبارزه برنخواهیم داشت! ان‌شاءالله!

رمضان شمسی فیلسوفانه با این همه ایراد!؟

علی علوی در روزنامه جوان نوشت:

رمضان و حج شمسی که این روزها به خاطر گرمای هوا از سوی دکتر عبدالکریم سروش مطرح شده و مورد توجه آنهایی قرار گرفته که دوست دارند رمضان و حج خنک‌تری داشته باشند، با همان فرض‌ها اشکالاتی دارد که معلوم نیست چرا به آن توجه نشده است.

در این ایده، دکتر سروش می‌گوید باید رمضان و ذیحجه را در یک فصل خنک قرار داد و برای حل مشکل گردشی بودن ماه‌های قمری، برخی ماه‌های کم‌اهمیت قمری را ۳۰ یا ۳۱ روزه فرض کرد تا سال قمری هم مثل سال شمسی ثابت بماند و دو ماه رمضان و ذیحجه، همواره در فصل خنک باقی بمانند.
نکته اصلی اینجاست که فصل‌های خنک در دو نیمکره متفاوت است و اگر نیمکره شمالی زمستان و خنک باشد، نیمکره جنوبی تابستان و گرم است و معلوم است که نمی‌شود برای نیمکره جنوبی که بیشتر قاره امریکای جنوبی و نیمی از آفریقا و استرالیا و کشورهای مهم دیگری در آن نیمکره قرار دارند و میلیون‌ها مسلمان در آن زندگی می‌کنند، تقویم دیگری نوشت. از طرفی این ایده که رمضان در یک ماه شمسی یا میلادی ثابت شود، برای نزدیک به یک میلیارد مسلمانی که روی خط استوا یا نزدیک به آن در کشورهای شرق دور مثل اندونزی و مالزی و کشورهای آفریقایی مسلمان زندگی می‌کنند و طول روز و شب برای آنها مساوی و ۱۲ ساعت است و دمای تمام سال در آنها ثابت یا اندکی متغیر است، اساساً یا فرقی نمی‌کند یا به دلایلی که توضیح آن مفصل است، به ضررشان تمام می‌شود.
ممکن است بگویید ایده رمضان شمسی با دو مسئله کاری ندارد. یکی با آن نزدیک به یک میلیارد مسلمانی که نزدیک به خط استوا زندگی می‌کنند و برایشان تفاوت زیادی ندارد و دیگر با این مسئله که روزی امریکای جنوبی و آفریقای جنوبی و استرالیا، مسلمان شوند- با اینکه جمعیت مسلمانان در این کشورها رو به رشد است- زیرا فرض اصلی همین مسلمانان اولیه خاورمیانه و مسلمانان اروپا و امریکا هستند که در نیمکره شمالی قرار دارند و تابستان گرم را با هم درک می‌کنند و دکتر سروش می‌خواسته با ایده خود به این گروه از مسلمانان که به لحاظ عددی یک‌سوم بقیه مسلمانان هستند – برای مثال مجموع مسلمانان عرب خلیج فارس به یک‌چهارم مسلمانان کشور چین هم نمی‌رسد- کمک کند.
این فرض هم با نکته‌ای که خود ایده‌پرداز می‌گوید، منتفی است، زیرا خود او به طولانی بودن ساعات روز تا نزدیک ۲۰ ساعت در کشورهای حوزه اسکاندیناوی در فصل تابستان اشاره می‌کند. در واقع اگر رمضان در زمستان به قول ایشان «فیکس» شود، دیگر مسلمانان شمال اروپا در زمستان روزی سه، چهار ساعت روزه می‌گیرند، چون طول روز در زمستان این کشورها کمتر از پنج، شش ساعت است، اما سؤال اینجاست که آیا همین الان مسلمانان شمال اروپا افزون‌ترند یا مسلمانان آرژانتین، برزیل، جنوب آفریقا، استرالیا و کشورهای دیگر نیمکره جنوبی!؟
پس معلوم است که ایده رمضان شمسی، نگاهی مساوی به مسلمانان جهان ندارد و با اشکالات ساختاری زیادی مواجه است. این اشکالات جدای از اشکالات ساختاری دیگری است که ثابت ماندن تقویم قمری دارد که در اینجا محل بحث نیست.
نکته دیگر اینکه سروش می‌گوید کشور عربستان و شهر مکه اساساً ظرفیت بیشتر از ۱۰۰ هزار حاجی را ندارد و نباید ۴ یا ۵ میلیون حاجی به حج سرازیر شوند که در آن صورت مراسمی صوری می‌شود و کسی هم لذت حج را آنطور که باید نمی‌برد.
به این ایده هم چند ایراد وارد است. اول اینکه معلوم نیست اگر حج خلوت شود، حاجی آنطور که فیلسوف صاحب این ایده می‌گوید بتواند درک بهتری از منا و عرفات و طواف و سعی داشته باشد، زیرا مناسک حج مثل بازدید از یک خرابه کاخ هخامنشیان یا رومیان یا موزه امریکایی متروپولیتن نیست که در خلوتی آن، هم آسایش بیشتری داشته باشد و هم استفاده و لذت بهتری. حج دویدن است و رمل و رمی و اصولاً برخی سختی‌ها، ذاتی مراسم حج است. دیگر آنکه شلوغی حج را می‌توان با تدابیر بهتری از جمله اصلاح برخی مبانی فقهی و نیز با کنترل سفرهای تکراری و مهم‌تر از این دو با ایجاد اصلاحاتی در ساختار مسجدالحرام و شهر مکه و مهم‌تر از همه با کنترل سفرهای هر ساله ساکنان خود عربستان و کشورهای همسایه، بهبود بخشید زیرا ۱۰۰ هزاری کردن مراسم حج، نوعی پاک کردن صورت مسئله است.
البته این ایرادها به رمضان و ذیحجه شمسی با زبان و فرضیات خود صاحب ایده به آن گرفته شده است وگرنه باید دید آن خدایی که اراده دارد روزی همه جهان را به دین اسلام درآورد، در آن زمان محور کره زمین را با محور خورشید عمود خواهد کرد تا فصول دو نیمکره شبیه هم شود و تقویم رمضان شمسی یک فیلسوف پیشین جور دربیاید یا محور زمین را به همین منوال باقی خواهد گذاشت و از بندگانش می‌خواهد که برای گرمای ماه رمضان تدبیر دیگری بیندیشند. آیا در روزی که همه جهان مسلمان خواهند بود، مکه از حالت شهری کوهستانی به دشتی مسطح تغییر می‌کند و مسجدالحرام به اندازه کافی بزرگ خواهد شد یا فکر دیگری در کار است. زیرا شیعیان طواف صحیح را بین مقام ابراهیم و خانه کعبه می‌دانند که ثابت است و با بزرگ شدن مسجد، فرقی نمی‌کند. در این صورت آیا می‌توان روزی از همه مسلمانان مستطیع جهان خواست به هنگام طواف بین مقام ابراهیم و کعبه طواف کنند یا در این مسئله نیز تغییری ایجاد خواهد شد؟
به نظر می‌رسد برای راحتی در دین کاری سخت‌تر از تغییر تقویم پیش‌رو داریم!

قطر را به کجا خواهند برد؟

سید رضا قزوینی غرابی در روزنامه خراسان نوشت:

روز گذشته، عربستان، امارات، بحرین و مصر از  قطع روابط همه جانبه خود با قطر از جمله روابط دیپلماتیک خبر دادند. این اتفاق بی سابقه بخشی از جنگ شدید رسانه ای و سیاسی عربستان سعودی و امارات علیه دوحه به شمار می رود که از حدود دو هفته پیش آغاز شده بود. جرقه این ماجرا از سفر ترامپ به ریاض و نشست عربی – آمریکایی زده شد. در آن برهه، اظهارات منتسب به امیر قطر باعث خشم سعودی ها شد. تمجید از ایران و حمایت از گروه های مقاومت مانند حماس و حزب ا… و تأکید بر ادامه مشی خود در حمایت از گروه هایی مانند اخوان المسلمین که ریاض و ابوظبی آنها را تروریستی می دانند کافی بود تا آتش خفته در روابط قطر با ریاض بار دیگر شعله ور شود. علاوه بر این دیدار وزیر خارجه قطر با ژنرال قاسم سلیمانی در بغداد و تبریک امیر این کشور به رئیس جمهور منتخب ایران و تأکید بر اهمیت همکاری های دو جانبه باعث خشم شدیدتر سعودی ها شد. هرچند ریشه اختلافات میان عربستان و قطر را باید از دهه بیست میلادی و ادعاهای ارضی ریاض دانست اما عمده این اختلافات که تنش های کنونی نیز ریشه در آنها دارد، به سال ۲۰۱۱ و آغاز «بهارعربی» مرتبط است. هر دو کشورجزو بازیگران  شیوع «بهارعربی»بودند و قطر نیز تلاش داشت تا مستقل از عربستان به بازی خود ادامه دهد و این  استقلال قطر به مذاق  عربستان که خود را به مثابه قیم و پدر کشورهای عربی می داند خوش نمی آمد. به خصوص آن که سیاست رسمی قطر و تریبون رسمی آن یعنی شبکه الجزیره حمایت از اخوان المسلمین بود، جریانی که سعودی ها با آن مخالف و دشمن بودند. ادامه این اقدامات قطر به ماجرای فراخوانده شدن سفیران کشورهای شورای همکاری خلیج فارس از قطر در سال ۲۰۱۴ به مدت هشت ماه منجر شد و تنها با تعهد دوحه مبنی بر عدم دخالت قطر در این کشورها و اخراج مقامات اخوانی از کشور حل و فصل شد. حالا نیز دوحه  هرچند که مدعی شد اظهارات پخش شده امیر قطر مورد حمله سایبری و هک قرار گرفته است  اما رسانه های عربستانی و اماراتی حمله شدیدی را علیه قطر آغاز کردند.

حمله ای که ابعاد آن هر روز گسترده تر می شد تا جایی که مشروعیت جایگاه امیر فعلی قطر را توسط این رسانه ها زیر سؤال برد. این موضوع تا آنجا پیش رفت که وابستگی شیخ تمیم بن حمد آل ثانی به محمد بن عبدالوهاب توسط جناح نوادگان سعودی ابن عبدالوهاب زیر سؤال برود و مدتی بعد نیز امیر فعلی قطر، به عنوان حاکم غاصب و غیر شرعی قطر معرفی شود. تا اینکه اواخر هفته گذشته رسانه های سعودی از ضرورت براندازی در قطر سخن گفتند. فرآیند سریع و مرحله به مرحله این تحولات و تلاش های قطر برای فرونشاندن این تنش نشان می دهد، عربستان سعودی این بار برنامه ای جدی برای مقابله با قطر و سیاست های آن در منطقه دارد. سیاست هایی که بی گمان هدف از آن تغییر بنیادین در راهبرد منطقه ای قطر است و این هدف جز با نبودن حاکمیت فعلی قطر محقق نخواهد شد. هر چند همان گونه که قطری ها نیز گفته اند به نظر نمی رسد دوحه از سیاست های خود عقب نشینی کند.

سناریوهای احتمالی

عربستان سعودی برای پایان دادن به استقلال طلبی قطر و حمایت از ایران و گروه هایی که آنها را تروریستی می داند چاره ای جز فشار شدید بر دوحه و همراهی دیگر کشورهای عربی  ندارد. اما آیا یک فشار عادی می تواند چنین هدفی را محقق کند و آیا برآیند کلی حملات دو هفته اخیر رسانه های سعودی به قطر و ضرورت ایجاد تغییر در حاکمیت این کشور را می توان به معنای یک فشار عادی قلمداد کرد. مجموعه این رفتارها و اقدامات چند سناریو را پیش رو می گذارد. نخست افزایش خرد کننده فشارهای سیاسی و اقتصادی بر دوحه و قطع ارتباط آن با دنیای خارج است تا از این طریق دوحه را مجبور به تسلیم شدن در برابر خواسته های خود کنند اما عدم تمکین قطر به تعهد با ریاض و شورای همکاری خلیج فارس در سال ۲۰۱۴ نشان می دهد، ریاض دیگر به دوحه اعتماد ندارد و به دنبال راه حلی ریشه ای تر است همان گونه که رسانه های سعودی نیز از ضرورت اتخاذ شیوه ای قاطع و یک بار برای همیشه می گویند.

دوم براندازی حکومت امیر فعلی قطر است که به نظر می رسد سعودی ها در این مرحله به دنبال آن هستند. اما این براندازی می تواند از دو طریق دنبال شود. اول به شیوه حمایت از جناح مخالف امیر فعلی یعنی فرزندان احمد بن علی آل ثانی نخستین امیر قطر پس از استقلال از انگلستان در سال ۱۹۷۱ و تلاش برای بر سرکار آوردن آنها با یک کودتای مورد پشتیبانی آمریکا. واشنگتن پایگاه بزرگ نظامی العدید قطر را با حدود ده هزار نظامی در اختیار دارد و در صورتی که تصمیم نهایی را اتخاذ کند و جانب سعودی را بگیرد می تواند برای کودتا علیه شیخ تمیم کمک کند. اسرائیل نیز که به شدت به دنبال تقویت روابط با سعودی ها است به نظر می رسد که در صورت داشتن پاسخ یک گزینه ای، ریاض را انتخاب خواهد کرد و اصولا روابط با ریاض را به عنوان پرچم دار جهان عرب با اهمیت از روابط با دوحه می داند. از سوی دیگر گزینه حمله نظامی به قطر توسط عربستان و امارات نیز وجود دارد. شاید در صورتی که دیگر اقدامات کم هزینه تر سعودی ها نتیجه ندهد ریاض در نهایت به این گزینه متوسل خواهد شد تا افراد مورد نظر خود را از خاندان فعلی و یا جناح مخالف بر قدرت بگمارد. سرنگونی دولت قطر گزینه مطلوب ریاض است. زیرا با روی کار آمدن یک حکومت همراه عربستان، عملا سیاست های توسعه طلبانه قطر که با شیخ حمد بن خلیفه، پدر امیر فعلی آغاز شد و در دوران شیخ تمیم نیز ادامه یافت، پایان خواهد پذیرفت، عربستان در سوریه یکه تاز تر خواهد شد، اخوان المسلمین تضعیف خواهد شد، جریان نزدیک به ایران در میان کشورهای شورای همکاری خلیج فارس قلع و قمع خواهد شد و البته سیاست نزدیکی قطر با اسرائیل این بار با جلوداری ریاض همچنان پابرجا خواهد بود.

گزینه های قطر

در مقابل، دوحه نیز ابزارهای خاص خود برای مقابله با عربستان را دارد. روی آوردن به سمت ایران و نزدیکی به عراق و گروه هایی مثل حزب ا…، همکاری با حوثی ها در یمن و حمایت از شیعیان قطیف و اصلاح طلبان سعودی، افشاگری بین المللی درباره حمایت ریاض از گروه های تروریستی و تغییر بخشی از سیاست خود در سوریه بخشی از این ابزارهاست. برخی از تحلیل گران البته از تخلیه پایگاه العدید و تحویل آن به روسیه سخن می گویند. به نظر می رسد گزینه اخیر و راهکارهایی مانند درخواست کمک و همکاری از ایران، چندان واقعی نباشد. اخراج آمریکایی ها عملا به معنای خرید دشمنی واشنگتن و درخواست کمک از ایران نیز به معنای برافروختن خشم جهان عرب  خواهد بود. بنابراین باید دید آیا قطر برنامه ای برای ضربات متوالی که از عربستان می خورد دارد و آیا توان استفاده از ابزارهای خود را دارد یا نه.

ایران و قطر

در این میان آنچه مهم است موضع جمهوری اسلامی ایران در چگونگی برخورد با این بحران است. هرگونه سیاست جانبداری ایران از قطر یا تلاش برای استفاده از وضعیت به وجود آمده می تواند شرایط بدی چه برای ایران و چه برای قطر به وجود آورد. علاوه بر اینکه سیاست سکوت و انفعال نیز برای تهران جالب نیست. تلاش برای دعوت دو طرف به عقلانیت و مصالحه نشان خواهد داد تهران در این بحران، بخشی از صف بندی ها نیست بلکه یک قدرت با درایت منطقه ای است. تاکنون مواضع اعلام شده از سوی وزارت خارجه کشور نیز همین بوده است. در هر صورت شرایط و اتفاقات پیش رو قابل پیش بینی نیست و سرنگونی احتمالی امیر قطر، جمهوری اسلامی ایران را با شرایط جدید منطقه ای که مطلوب هم نخواهد بود مواجه خواهد کرد.

تأملی در سند ٢٠٣٠ عربستان و سفر ترامپ

سیدغلامحسین حسنتاش در روزنامه شرق نوشت:

حدود یک سال پیش حکومت عربستان سندی را تحت عنوان چشم‌انداز این کشور تا سال ٢٠٣٠ به تصویب رساند و منتشر نمود. در مورد این سند چند نکته قابل تأمل است:١- تدوین و ارائه و خصوصا انتشار چنین سندی در عربستان به نوبه خود پدیده‌ای جدید و قابل تأمل است و به نظر من قبل از هرچیز باید به خاستگاه یا انگیزه تدوین چنین سندی توجه نمود و در این زمینه دو نکته مهم قابل طرح است:

الف- عربستان سعودی از یک سو یکی از ده کشور جهان است که اقتصادشان بیشترین وابستگی را به درآمد صادراتی نفت خام دارد. اقتصاد عربستان بسیار غیرمتنوع است و حدود ٩١ درصد از درآمد صادراتی این کشور و بیش از ٤٥ درصد از تولید ناخالص ملی آن از نفت تأمین می‌شود. از سوی دیگر امنیت کشور عربستان مرهون موقعیت بی‌بدیل آن در بازار جهانی نفت و سازمان اوپک بوده است به این معنا که کشورهای صنعتی و ایالات متحده با توجه به تولید بیش از ٩ میلیون بشکه‌ای و صادرات بیش از ٦ میلیون بشکه‌ای نفت عربستان، برای حفظ ثبات نسبی بازار نفت ناچار بوده‌اند رژیم منسوخه عربستان را تحمل نموده و امنیت این کشور را حفظ کنند تا امنیت انرژی‌شان به خطر نیفتد اما از چند سال پیش با اقتصادی‌شدن نفت و گازهای غیرمتعارف (منابع شِیلی) در ایالات متحده وابستگی آمریکا به نفت عربستان بسیار کم شده است و ابتکار عمل در تنظیم بازار نفت از اوپک و عربستان گرفته شده است.

در شرایط جدید عربستان اگر بخواهد تولید خود را کم کند و یا با اوپک در جهت کاهش تولید همکاری کند تا قیمت‌ها افزایش یابد (مانند دو اجلاس اخیر اوپک)، بلافاصله تولید نفت شیل در آمریکا افزایش می‌یابد و عربستان سهم بازار خود را خصوصا در آمریکا بیش از پیش از دست می‌دهد و اگر هم بخواهد سهم بازار و میزان صادرات خود را حفظ کند قیمت نفت کاهش پیدا می‌کند و در هر حال درآمد نفتی این کشور کاهش یافته است و همچنین چنانچه گفته شد اهمیت امنیت این کشور برای ایالات متحده کاهش یافته است. لذا به نظر می‌رسد که عربستان با حس و درک این خطر، مجبور شده است از یک سو به فکر تنوع‌بخشی به اقتصاد خود بیفتد و از سوی دیگر راهکارهایی را برای افزایش ضریب امنیتی خود جست‌وجو کند؛ بنابراین عربستان با تنوع‌بخشی به اقتصاد خود از طریق سرمایه‌گذاری بر روی توریسم مذهبی و حمل‌ونقل و معدن می‌خواهد وابستگی به درآمد نفت را کاهش دهد و از طریق توسعه صنایع نظامی می‌خواهد ضریب امنیت خود را افزایش دهد.
ب- دقت در سطور سند چشم‌انداز عربستان نشان می‌دهد که حاکمیت این کشور در شرایطی که در بعد خارجی (چنانچه ذکر شد) با خطر امنیتی مواجه است در داخل هم دچار بحران است؛ تأکیدهایی که در این سند بر روی اشتغال، اهمیت سرمایه انسانی تحصیل‌کرده و حقوق زنان شده است این مطلب را بازتاب می‌دهد بنابراین دولت عربستان مجبور است از طریق متنوع‌سازی اقتصادی و سرمایه‌گذاری بر سایر پتانسیل‌های محدود این کشور، هم کاهش درآمد سرانه ناشی از کاهش درآمد نفتی را جبران کند و هم شغل ایجاد کند.
٢- اما اینکه عربستان تا چه حد خواهد توانست در مسیر اهداف تعیین‌شده در سند چشم‌انداز خود حرکت کند قابل بررسی و تأمل است. تحقق اهدافی چون گسترش روابط اقتصادی با سایر اعضای شورای همکاری خلیج فارس، گسترش بهره‌برداری از معادن و توسعه زیرساخت‌های حمل‌ونقل بسیار دور از ذهن به نظر می‌رسد. اولا کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس هم مشکلات سیاسی زیادی با هم دارند و هم پتانسیل همکاری‌های اقتصادی‌شان بسیار محدود است. ثانیا گرچه در این سند به مسئله بهره‌وری هم توجه شده است ولی بعید است عربستان بتواند در تولید کالاها و خدمات با دیگر کشورها رقابت کند و در بازار پررقابت جهانی توفیق داشته باشد. معلوم نیست که سرمایه‌گذاری جهانی نیز حاضر باشد در سایر زمینه‌های غیر از نفت در عربستان سرمایه‌گذاری کند. تنها زمینه‌ای که در سند چشم‌انداز ذکر شده و عربستان به‌طور نسبی در آن موفق خواهد بود گسترش توریسم مذهبی است خصوصا که این زمینه عمدتا مستلزم ساخت‌وساز بنا و مستغلات است و تجربه کشورهای وابسته به تک‌محصولی و گرفتار پدیده نفرین منابع، هم نشان داده است که تنها ساختمان‌سازی و بخش املاک و مستغلات و به عبارتی تولید کالاهای غیرقابل مبادله در سطح بین‌المللی، تا حدودی زمینه گسترش دارد. باید دید عربستان تا چه حد خواهد توانست درآمد توریسم را جایگزین نفت کند.
٣- مسئله عرضه سهام شرکت آرامکو که از زمان انتشار این سند مورد توجه قرار گرفته است نیز مسئله مهمی است. احتمال دارد عربستان بخواهد از این طریق هم منبع مستقلی را برای تأمین کسر بودجه خود فراهم کند و هم از طریق ذی‌نفع‌کردن مستقیم شرکت‌های بزرگ نفتی و خصوصا شرکت‌های آمریکایی در منابع نفتی خود ضریب امنیتی خود را ارتقا دهد.
اما بعد از انتشار این سند عربستان با شانس انتخاب ترامپ مواجه شد و در آمریکا رئیس‌جمهوری بر سر کار آمد که تاجرمسلک و قابل خریداری است. آل ‌سعود در جریان سفر اخیر ترامپ به عربستان در واقع سعی کردند او و سیاست خارجی‌اش را با قراردادهای سنگین خریداری کنند، قراردادهایی که بعضا با سند چشم‌انداز مذکور نیز مطابقت ندارد. اما ترامپ همیشه رئیس‌جمهور آمریکا نخواهد ماند و تهدیدهایی که ذکر شد شتری است که پشت در خانه آل سعود خوابیده است. باید دید تا چه حد خواهند توانست در جهت اهداف سند چشم‌انداز خود حرکت کنند خصوصا که بعضی از اهداف انسانی این سند با ماهیت رژیم آل سعود در تعارض است.