روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
مردم شما را میشناسند
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
1- ترمز بریدهتر از دو گرگ که گلهای را بیمحابا بدرند، جاهطلبی انسان است. این حقیقت را حضرت موسیبن جعفر امام کاظم علیهالسلام به ما آموخت که فرمود «ما ذِئبان ضاریان فیغنم قد تَفَرَّقَ رُعائُها بِأَضَرَّ فیدینِ المسلم منالرّئاسهًْ. دو گرگ درنده در میان گلهای که چوپانهای آن پراکنده شدهاند، زیانبارتر از ریاستطلبی و جاهطلبی در دین مسلمان نیست». گرگ، شهوت دریدن دارد و سیرمانی ندارد؛ اگر نه، نباید دو گرگ در هجوم به یک گله، دهها گوسفند را بدرند. سند اگر میخواهید، فراز و نشیب دو انقلابی ترمز بریده به نامهای زبیر و طلحه.
2- این دو در جریان شورش علیه امیر مؤمنان(ع) هلاک شدند. مسعودی 3 قرن بعد در مروجالذهب و درباره کاخنشین شدن طلحه و زبیر نقل میکند «زبیر بن عوام خانهای در بصره بنا کرد که اکنون در سال 332 هجری (زمان مسعودی) هنوز باقی است و معروف است خانههایی در مصر، کوفه و اسکندریه بنا کرد. ثروت زبیر بعد از مرگ، 50 هزار دینار پول نقد و هزار اسب و هزارها چیز دیگر بود. خانهای که طلحه در کوفه با گچ و آجر و ساج ساخت، هنوز باقی است و به دارالطلحتین معروف است. عایدات روزانه طلحه از املاکش در عراق هزار دینار بود. در سر طویله او هزار اسب بسته بود. پس از مردنش، یک سی و دوم ثروتش، هشتاد و چهار هزار دینار برآورد شد». خطاب به قبیل این انقلابیون دنیاطلب و حریص بود که امیر مؤمنان(ع) هشدار داد و فرمود «شما نشانه تیرهای بلایی هستید که نزدیک شده است. پس پروا و پرهیز کنید از مستی نعمت و رفاه» (خطبه 151 نهجالبلاغه) و با هشدار درباره رویدادهای ناگوار آینده فرمود «آن هنگامی است که ضربت شمشیر بر مؤمن، آسانتر از به دست آوردن یک درهم حلال است… آن زمان مست میشوید با غیر شراب، بلکه از فراوانی نعمت و رفاه»(خطبه 187 نهجالبلاغه).
3- طلحه و زبیر دو صحابی رسول خدا(ص)، از رفاه طلبی و ریاستطلبی سرمست و بدمست بودند که برجانشین مسلم پیامبر شوریدند؛ اگرنه چند ماه قبل به اصرار خود با امیرمؤمنان بیعت نمیکردند. بدمست بودند که به فاصله چند ماه، دست در دست اشرافی مانند ولید بن عقبه و مروان بن حکم گذاشتند. فکر و جانشان چنان در تب و تاب سودای ریاست بود که یادشان رفت همین چند ماه قبل، هنگام شورش علیه خلیفه سوم، بساط همین اشراف را بر هم زدهاند و فراموش کردند همان معاویه که امروز با خطاب «امیر مؤمنان»! به آنها نامه مینویسد و میگوید «بیعت من با شماست، در شورش علیه علی تأخیر نکنید»، همان معاویه 30 سال پیش است که جزو سران سپاه کفر بود و با او میجنگیدند.
4- طلحه و زبیر به خاطر نیاوردند یا صلاح نبود به خاطر بیاورند که با ولید هم اردوگاه شدهاند؛ کسی که چند سال پیش شراب خورد و همینها (طلحه و زبیر) گفتند والی کوفه شراب خورده و باید حد الهی بر او جاری شود. اختناق اشرافیت بود و کسی جرأت نمیکرد بر سیاستمدار با نفوذی مانند ولید تازیانه بزند؛ دیده بودند که خلیفه چگونه ابوذر -راستگوترین مردم در بیان پیامبر(ص)- را تنها به ربذه تبعید کرد؛ و دیدند که خلیفه چگونه به جای ولید، دستور ضرب و شتم شاهدان بدمستی ولید را داد. اما یک مرد بود که گفت من حد الهی را بر او جاری میکنم هر چند قریش از این به بعد بگویند «علی جلاد است». او نمیتوانست کسی جز مولای مقتدر و مظلوم ما علیبنابیطالب علیهالسلام باشد… حق داشت امیر مؤمنان چند سال بعد وقتی هم پیالگی طلحه و زبیر با ولید و مروان را در سپاه شورشیان جمل دید، خطاب به روشنضمیران و وجدانداران بشریت بگوید «انّهم لیطلبون حقاً هم ترکوه». آنها حقی را مطالبه میکنند که خود ترک کردند و فرو گذاشتند»(خطبه 22 نهجالبلاغه). شورشگران دیروز علیه اشراف بدمست، حالا بدتر از همانها ترمز بریده بودند؛ چون بدتر از گرگ به ایمان و شعور و شخصیت آنها زده بود… و چه داغی که بر دل ستمدیدگان و غمخواران عدالت تا پایان تاریخ گذاشتند.
5- داستان را میشد همین جا به سرآورد، اگر برخی انقلابیون ترمز بریده، از این سو و آن سوی کاخ سعدآباد (در ولنجک و فرمانیه) سر در نمیآوردند. میشد تن جناب زبیر و طلحه را در گور نلرزاند، اگر برخی انقلابیون سابق، معاویه و عمر و عاصهای ناامید روزگار را سر ذوق نمیآورند و با احکام الهی و حقوق مردم و نظام اسلامی، بیمهری روا نمیداشتند. اما بوی بدمستی اشراف، مشام عوام و خواص جامعه را میآزارد. وقتی مدیری هزار میلیاردی و کاخنشین به سرپناه مردم فرودست با دیده تحقیر مینگرد و مزخرف میخواند- حال آن که 23 سال است درباره مسکن اجتماعی حرف میزند بیآن که آجری برای محرومان روی هم بگذارد- و آن دیگری در مقام تربیت و فرهنگ مردم، شرکت واردات و قاچاق لباس میزند، و سومی و چهارمی با داراییهای چند هزار میلیاردی به خود جرأت میدهند قانون را دور بزنند و فهرست اموال خود را به قوه قضائیه اعلام نکنند و در عین حال دهها شرکت خصوصی را همزمان با مدیریت دولتی اداره کنند، نمیتوان بیتفاوتی و بیغیرتی پیشه کرد.
6- منسوبان ومنصوبان مدیریت اشرافی، 11 هزار میلیارد تومان اموال بیتالمال (متعلق به قشر زحمتکش فرهنگی) را به یغما میبرند اما آن مقام دولتی با وقاحت میگوید غارت نبوده بلکه «بدهیهای معوقه» است! و پس از آن با بیشرمی بیشتر میگوید «اینها (نامزدها) میگویند از هزینههای دولت باید کم شود، منظورشان کاهش حقوق معلمان است»! با ماشین شاسی بلند از کارخانه و کارگران دیدن میکند و در پاسخ مردم و کارگران بیکار شده کرمانشاه و یاسوج میگوید «شعار ندهید، با شعر و شعار مشکلی حل نمیشود»؛ غافل از اینکه بیش از هر کس در مقام مدیریت -و نه شعر و شاعری که در جایگاه خود محترم است- شعر گفته است. با گشودن دروازه واردات که پای منافع دلالان و واسطههای با نفوذ در میان است، ظرف یک سال، 22 درصد بر حجم واردات میافزایند و کشور را تبدیل به چهارمین رکورددار دنیا میکنند و آنگاه برای کارگر ایرانی اشک تمساح میریزند. برای دهها هزار کارگر اتریشی و ایتالیایی و فرانسوی و چینی شغل درست میکنند و با این همه در چشم کارگران و تولیدکننده ایرانی زل میزنند و میگویند به اقتصاد و کسب و کار رونق دادیم. میگویند ایرانی فقط در پخت غذا مهارت دارد و همان را در کترینگ غذای راهآهن به اتریشیها میسپارند. در حرم مطهر امام(ره) و در برنامه تبلیغاتی، کارگران به ستوه آمده را که میگویند زندگی ما رو به فناست، تهدید میکنند «دهانتان را خرد میکنیم» و چند روز بعد که در میان کارگران معدن یورت گلستان با اعتراض و انزجار مواجه شدند، با وقاحت میگویند «صبر و شکیبایی و بزرگواری ما را دیدید؟»!
7- گیرم که آن کارگر نجیب و به فریاد آمده معدن، مسلمان نبود و مثلاً یهودی و غیرمسلمان بود. آیا سزاوار نبود آن مقام دولتی از شرم دق کند و بمیرد وقتی شنید که به نمایندگی از جمع عزادار میگوید «آمدن شما دیگر فایده ندارد. حالا که 40 نفرمان را از دست دادیم، یادتان افتاده آمدید اینجا؟ پارسال رفتیم فرمانداری اعتراض کنیم؛ یعنی متوجه نشدی؟! ما فرماندار و بخشدار و استاندار نداریم… من دلم درد دارد، بگذارید حرفم را بزنم. من دلم داغ دارد، 40 نفر همهشان مردهاند. آقای ]…[ تا الان کجا بودید؟ بزار من درد دلم را بگویم، ]…[ دیگر نمیآید اینجا…». پاسخ چیست؟ حداقل اظهار شرمندگی و از درد این غفلت به خود پیچیدن؟! هرگز! به فاصله چند ساعت، اتاق عملیات روانی طراحی میکند که باید صورت مسئله دلمشغولیهای افکار عمومی را عوض کنیم وگرنه با این وضعیت افکار عمومی، از همین حالا قافیه انتخابات را باختهایم. باید فرافکنی کرد، سرگرمی ساخت، مردم را از 4 جهت ترساند، بیثباتی و بحران درست کرد و زندگی و معاش و آرامش مردم را گروگان گرفت!
8- قرآن کریم درباره آخرین تیر ترکش فرعون و تبلیغاتچیهای او میفرماید «و سحروا اعینالناس و استرهبوهم. پیش چشم مردم، شعبده و جادو برپا کردند و آنها را ترساندند.» تهدید و ارعاب ملت ایران، 10 روز مانده تا روز انتخاب شدت گرفته است. با نوعی دهشتافکنی(تروریسم) تبلیغاتی سنگین روبرو هستیم که ادعا میکند اگر به ما- و فقط ما- رای ندهید، جنگ خواهد شد و تحریمها بازخواهد گشت! آنها به کدام محافل در خارج کشور پشتگرم هستند که به این سادگی ملت را تهدید میکنند؟ مدیرانی را میشناسیم که به تعبیر فلان اقتصاددان اصلاحطلب «سرگرم آیندهفروشی و ایجاد تعهدات 50 میلیارد دلاری برای کشور در نسبت با بیگانگان هستند و فقط خاطرات سیاه روزگار پهلوی و قجری را تداعی میکنند»، اما همین مدیران از رئیس دولت سابق لولویی ساختهاند تا خیانتهای امروز خود را بپوشانند. در سراسر کشور سراغ مناطق محروم که میدانند مردم آن مناطق به ادامه این مدیریت پرخرج و خسارتبار و فشل رای نخواهند داد، رفتهاند و علنا تهدید میکنند که اگر به ما در دولت رای ندهید، بعد انتخابات بر سر بودجه و یارانه و امکانات، پدرتان را درمیآوریم! به این هم بسنده نمیکنند و میگویند «شما نمیشناسید، ما اینها (نامزدهای رقیب) را میشناسیم. اگر سر کار بیایند، در پیادهروها بین زن و مرد دیوار میکشند»! خسارت 18 میلیارد دلاری در پرونده کرسنت بهبار آوردهاند اما «کنسرت» را برای مردم مسئله میکنند.
9- شاید خیلیها فراموش کردهاند که امروز در جبهه ائتلاف شترگاوپلنگی «اعتدال و اصلاحات»، کدام دشمنان دیروز یکدیگر، دور هم جمع شدهاند. تاریخ به یاد دارد که آقای روحانی روز 23 تیر 1378- در آن حماسه بزرگ ملت که به فتنه و آشوب چند روزه پایان داد- درباره همین آشوبگران مدعی اصلاحطلبی گفت «این حرمتشکنی نه برای مردم و نه برای عاشقان انقلاب قابل تحمل نیست. اگرچه تعداد عاملان این عمل زشت، اندک است اما در عین حال لبخند و تشویق استکبار جهانی و امیدهای نابخردانهای که در آنها ایجاد کرد، نشان میدهد استکبار جهانی توسط مزدورانشان، سنگ زیرین این بنا را هدف قرار دادهاند. اگر منع مسئولین نبود، مردم و جوانان غیور و انقلابی ما، با این عناصر اوباش به شدیدترین وجه برخورد میکردند و به سزای عملشان میرساندند… درکدام کشور جهان حرکتهای آشوبطلبانه اینچنین تحمل میشود؟ اینها خیلی پستتر و حقیرتر از براندازی و این حرفها هستند. اگر آمریکا یا رژیم اشغالگر قدس از این عناصر آشوبگر حمایت کردند، توقع هم همین بود. این کشورها همیشه حامی آشوبگران، جنایتکاران و افراد مزدور هستند. حوادث چند روز اخیر، یک پالایش دیگر برای انقلاب ما بود.»
10- امروز آیا همان مزدوران و آشوبگران و اوباش، توبه کرده و سر به راه شدهاند که ستاد آقای روحانی را میچرخانند یا خدای نکرده…؟ آیا زمان پالایشی دیگر در انقلاب فرارسیده است؟ آیا باز هم گرگها ایمان بیدر و پیکر کسانی را درهم دریدهاند؟ و آیا باز هم سُکر نعمت و حب ریاست، عنان از برخی رجال بریده است؟ کاش تا دیر نشده، از لب پرتگاه برگردند و عبرت آیندگان نشوند. «لئن لم ینته المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فیالمدینه لنُغرینَّک بهم ثم لایجاورونک فیها الا قلیلا. ملعونین اینما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتیلا. (آیات 60 و 61 سوره احزاب)
ایران و مستاجر جدید الیزه
پیروز ایزدی در خراسان نوشت:
بانکدار سابق فرانسوی امانوئل ماکرون، درحالی در سن 39 سالگی به عنوان رئیسجمهور جدید فرانسه انتخاب شد که توانست در رقابت با مارین لوپن از حزب راست افراطی 65درصد آرا را به خود اختصاص دهد.با این انتخاب خاطر همه کسانی که می ترسیدند فرانسه کشور بعدی خواهد بود که به دام موج پوپولیسم و ضد جهانی سازی خواهد افتاد که در دموکراسی های غربی جاری شده است؛ آسوده شد.در تحلیل شخصیت ماکرون باید گفت که او یک «مصلحتگرای میانهرو» است و از این جهت شاهد پیروزی وی بودیم که مردم فرانسه به این باور رسیدند مواضع لوپن نمیتواند در حالت فعلی گرهگشای مشکلات فرانسه باشد و از سوی دیگر احزاب سنتی این کشور هم از گذشته تاکنون نتوانستهاند آن گونه که افکار عمومی انتظار داشتند، جایگاه فرانسه را تقویت کرده و اهداف مورد نظر را محقق کنند. از این جهت بود که شاهد متمایل شدن مردم به سمت ماکرون بودیم. البته دیدگاه مارین لوپن به عنوان رهبر جبهه ملی فرانسه هم تا حدودی به این موضوع کمک کرد. دیدگاههای ناسیونالیسم اقتصادی، مهاجرستیزی و راهبردهای وی علیه اتحادیه اروپایی توانست تا حدودی به پیروزی ماکرون کمک کند. لوپن گفته بود که معتقد است پیروزی وی نیز به مانند پیروزی ترامپ خواهد بود. در صورت پیروزی لوپن و با وعده ای که وی برای خروج از اتحادیه اروپا داده بود، تبعات آن برای سال ها بازارهای جهانی را با شوک مواجه می ساخت. دامنیک توماس، استاد دانشگاه کالیفرنیای لس آنجلس در این باره به سی ان ان گفته بود: پیروزی ماکرون ادامه حیات اتحادیه اروپا خواهد بود. اتحادیه اروپا تاکنون برگزاری انتخابات عمومی در سطح اروپا را با توجه به قدرت گرفتن عوام گرایان در این قاره به نگرانی دنبال کرده چراکه نگران بودکه با برسرکار آمدن جریان های عوام گرا در اروپا، آینده این اتحادیه با خطر از هم فروپاشیدن مواجه شود. این نگرانی از زمان نتیجه مثبت همه پرسی برگزیت در تابستان سال گذشته در انگلیس آغاز شد و در دیگر انتخابات همچون انتخابات ریاست جمهوری اتریش و انتخابات عمومی هلند وجود داشت.
لوپن همچنان ترسناک
البته افکار عمومی فرانسه همچنان از دیدگاههای لوپن و جبهه ملی فرانسه ترس دارند اما این که آرای جبهه ملی توانست تا به این حد افزایش پیدا کند، بدون تردید باید آن را یک پیروزی مهم برای لوپن و جبهه ملی دانست چرا که «مارین لوپن» توانست آنقدر مطرح شود که حتی از احزاب سنتی تثبیت یافته هم جلو بزند و به دور دوم راه پیدا کند. در انتخابات امسال، ماکرون توانست رای 24 درصدی خود در دور اول را تنها به 65 درصد برساند (با توجه به اینکه تقریبا همه احزاب راست دعوت به رای دادن به او کرده بودند) ولی مارین لوپن رای 21 درصدی را به حدود 35 درصد رساند و یک سوم آرا را هم به خود اختصاص داد. این در حالی است که پدر او در انتخابات 2002، 17 درصد رای آورده بود، اما مارین لوپن این رای را به بیش از دو برابر افزایش داد. از همین روست که مارین لوپن در نطق خود اعلام کرد که این نه یک شکست بلکه یک پیروزی برای «جبهه ملی» است که باید به صورت عمیقی در خود اصلاحات انجام داده و به یک حزب بزرگ تبدیل شود تا در انتخابات بعدی شانسهایی واقعی برای پیروزی و مانور دادن ضد اروپایی، ملی گرایانه و فاشیستی داشته باشد.
نگاه ماکرون به ایران و منطقه
مسائل خاورمیانه از جمله بحران سوریه برای همه دنیا مهم است و اختلاف یا اتفاقنظر درباره آن میتواند به سردی یا گرمی روابط کشورها منجر شود. به اعتقاد ماکرون اگرچه نباید از «بشار اسد»، رئیسجمهوری سوریه حمایت کرد ولی باید با او مدارا کرد. ماکرون درباره تنشهای موجود میان عربستان سعودی و ایران نیز معتقد است که باید توازن را حفظ کرد.وی همچنین یک بانکدار بوده که در سال های اخیر بسیار سریع توانسته به لحاظ اقتصادی و سیاسی پله های ترقی را طی نماید. نکته ای که وجود دارد این است که ایران و فرانسه دست کم به لحاظ اقتصادی دارای روابط کلانی هستند وبه نظرمی رسد پاریس وتهران ارتباطشان را پس از برجام که در مسیر رشد قرار گرفته همچنان حفظ کرده و ماکرون نیز در این زمینه تغییری ایجاد نکند جز آنکه سیاستش گسترش رابطه با ایران و به دست آورن سهمی هر چه بزرگتر از اقتصاد ایران باشد. او همانطور که گفته شد با باقیماندن فرانسه در اتحادیه اروپا کاملا موافق است و این در مسیر توسعه روابط اقتصادی ایران و اتحادیه اروپا خیلی مؤثر خواهد بود. ازهمینرو تحلیلگران تصور میکنند که سیاست متوازن و رو به بهبودی با ایران در پیشخواهد گرفت.
چالش های پیش روی ماکرون
ماکرون اگرچه پیروزی اش فوق العاده مهیج است اما او نیزبا چالش های سهمگینی روبه روست. او اکنون باید بر ملتی حکومت کند که فوق العاده قطب بندی شده است همچون آمریکا و انگلیس وسایر دموکراسی های بزرگ . بسیاری از مردم فرانسه خود را قربانی سیاست های جهانی سازی احساس می کنند و حس می کنند که این سیاست ها آنان را به حاشیه رانده است. این انتخابات بارها نشان داد که اختلافات در فرانسه بسیار عمیق است. اما نشانه ای در ارتباط با مداخله از خارج وجود نداشت.گروه هایی که به کمپین انتخاباتی ترامپ کمک کردند همچنان به فعالیت های مخفی خود در انتخابات فرانسه نیز ادامه دادند. درست همان گونه که رایانه های حزب دموکراتیک در کمپین های انتخاباتی ریاست جمهوری در آمریکا هک شد، رایانه های ستاد انتخاباتی ماکرون نیز هدف حمله قرار گرفت و هک شد و همانند اتفاقی که در آمریکا افتاد، مسکو عامل مداخله در کمپین انتخاباتی معرفی شد.یکی از چالش های ماکرون انتخابات مجلس فرانسه است که در ماه ژوئن برگزار خواهد شد. او هیچ حزبی ندارد و باید در انتخابات پارلمانی ماه ژوئن، یک پایگاه پارلمانی ایجاد کند.مسئله اصلی پس از پیروزی ماکرون در انتخابات ریاستجمهوری، این خواهد بود که تا چه حد ترکیب مجلس فرانسه ماکرون را همراهی خواهد کرد و میتواند اهداف او را محقق کند. چراکه مجلس فرانسه ۵۷۷ نماینده دارد و بر اساس اینکه ماکرون دارای حزب مطرح و با سابقه نیست و جریان وی را تنها میتوان یک جنبش سیاسی دانست، احتمال دارد که رئیس جمهوری جدید فرانسه با چالشهایی روبهرو شود. از این جهت چینش مجلس فرانسه برای آینده کاری ماکرون بسیار مهم و کلیدی تلقی میشود. چراکه خروجی این مجلس به علاوه انتخاب نخستوزیری که بتواند ماکرون را تقویت یا حداقل وی را همراهی کند، میتواند باعث شود تا کابینه وی گشایشی در امور مختلف ایجاد کند.
دولت متفرعن تهدید ملی
محمد زعیمزاده در وطنامروز نوشت:
رجزخوانیهای انتخاباتی حامیان وضع موجود را خیلی جدی نگیرید، یعنی بعد از بازدید حسن روحانی از معدن یورت و آوار شدن اعتراضات کارگری بر سر دولت، دیگر اصلا جدی نگیرید، این هنر یک سیاستمدار پرسابقه است که در دل و ذهنش چیزی باشد و چیز دیگری بر زبان بیاورد، شاید حسن روحانی آنگاه که کارگران در حرم امام مستضعفین و در میتینگ انتخاباتیاش یکصدا فریاد میکشیدند «زندگی کارگر روی هواست امروز» درصدی احتمال میداد توطئهای در کار باشد ولی وقتی روز یکشنبه سفر تبلیغاتیاش به آزادشهر گلستان با فریادهای کارگرانی روبهرو شد که از یکسو داغدار همکارانشان بودند و از سوی دیگر با جیبهای خالی حاصل ماهها حقوق نگرفتن عنان از کف داده بودند، دیگر برایش مسجل شد اوضاع آنگونه که برای او تصویر کردهاند نیست، شاید تجویز پی گرفتن ادبیات تند و تیز از عصر همان روز نتیجه مواجهه با همین واقعیت بود. اما چه شد که اینطور شد؟
متاسفانه در ادوار مختلف و در دولتهای گوناگون کمابیش مشکلات جدی برای جامعه کارگری کشور وجود داشته است، مشکلاتی که علل گوناگونی دارد و البته اصلا زیبنده ایران نیست اما با نگاهی اجمالی به تاریخ دولتهای پس از انقلاب اسلامی به جرأت میتوان گفت اعتراضاتی با این شدت غیر از این دولت، تنها در دوره دولت مرحوم هاشمیرفسنجانی وجود داشته و 2 دولت نهم و دهم و حتی در دوره اصلاحات هم چنین اوضاعی را شاهد نبودیم. اواسط کار دولت مرحوم هاشمیرفسنجانی بود که به دلیل سیاستهای افسارگسیخته تعدیل اقتصادی و نابسامانیهای جدی در بازار و حاکم شدن رکود بر اقتصاد کشور و البته افزایش محسوس و ملموس فاصله طبقاتی، شاهد چنین اعتراضاتی در اسلامشهر تهران و حاشیه شهر مشهد و بقیه نقاط بودیم. فشار زندگی بر اقشار مستضعف جامعه که حالا برای دولت کارگزار شده بودند جماعت آسیبپذیر به حدی شد که در نقاط مختلف کشور شاهد اعتراضاتی از جنس روز یکشنبه معدن یورت بودیم.
از ابتدای شروع بهکار دولت یازدهم گفته شد این دولت در نگاه حداکثری همان دولت مرحوم هاشمیرفسنجانی است، هرچند اواسط کار مشخص شد این دولت به سبب کهولت سن وزرا و برخی حاشیهسازیها همان دولت هم نیست بلکه تمام نقاط ضعف آن را داراست ولی از نقاط مثبت و قوت آن تقریبا تهی است، اگر نگاه متفرعن و متبختر و اربابوار و از بالا به پایین به مردم و زندگی اشرافی مدیران و وزرای 2 دولت و 2 رئیسجمهور را مشابه هم بدانیم یا اگر تلاش هر دو دولت برای له شدن مستضعفان زیر چرخهای توسعه را از موارد تشابه 2 دولت به حساب بیاوریم، حتما میتوانیم موارد متعددی از امتیازات اختصاصی دولت جناب روحانی را هم شمارش کنیم.
اینکه در دولت روحانی بسیاری از وزرا همزمان با وزارت به شغل شریف تجارت مشغولند انصافا امتیاز اختصاصی این دولت است، اینکه در مناظره و جلوی چشم 80 میلیون ایرانی صریحا بگویی دختر[مظلوم] وزیر با کارت بازرگانی شرکت مهندسی، پوشاک بچه به مبلغ 200 میلیون تومان وارد کرده است و همزمان حقوق 20 ماهه کارگران مظلوم یک معدن پرداخت نشده باشد از امتیازات اختصاصی این دولت است، اینکه بیش از 3 هزار مدیر نجومیبگیر بشوند ذخیره انقلاب حتما از مزیتهای اختصاصی این دولت است، اینکه ایده طلایی مشاور رئیسجمهور برای حل مشکلات خوزستان این باشد که شیوخ متمول خلیجفارس در خوزستان باغ بخرند و خوزستانیها بشوند دربان و خدم آنها حتما از مزیتهای تخصصی همین دولت است، اینکه با وجود مشکلات و مصائب مردم بادی در غبغب بیندازی و بگویی شرمنده نیستم حتما از اختصاصات این دولت است، اینکه گرد و خاک خوزستان را نه تقصیر دولت بلکه حاصل عذاب الهی بدانی یا سوال از عملکرد اقتصادی دولت را بدترین پرسش بدانی حتما از مزیتهای این دولت است.
عملکرد این دولت است که سبب ایجاد شکاف بیشتر بین دولت و مردم شده است؛ مدیران و وزرای برجنشین و مستقر در ویلاهای لاکچری لواسان و کاسب، تاجر و بیزینسمن و مردم مستضعف با حقوق یک میلیونی، روز به روز بر شکاف بین دولت ملت اضافه میکند و بدین ترتیب استمرار این دولت میتواند حتی تهدیدی برای امنیت ملی هم باشد.
روحانی رقیب کیست؟
کبری آسوپار در جوان نوشت:
طی روزهای اخیر حسن روحانی در جمع حامیانش و نیز در مناظرهها، به موضوعاتی میپردازد که به طور مشخص موضوعات ملی، امنیتی و کلان حکومت و سیاستهای کلی نظام را زیر سوال میبرد و در قاب کوچک یک انتخابات ریاست جمهوری نمیگنجد. او در روز مناظره، به نشان دادن انبار زیرزمینی موشکهای ایران و نوشتن جمله امام خمینی در مورد محو اسرائیل روی موشک بالستیک آزمایش شده اعتراض کرد؛ اقدامی که به کلان حکومت مربوط است و از تصمیمات فراجناحی و ملی نیروهای مسلح است و البته ربطی به مناظره و کاندیداهای رقیب روحانی و حوزههای مسئولیتی آنان ندارد.
او در سخنرانیهای بعدی به معافیت مالیاتی آستانهای مقدس اهلیت علیهم السلام در ایران که با حکم امام و رهبری انجام میشود، اعتراض میکند، تصمیمی که در واقع یک حکم شرعی است و یقیناً حسن روحانی میداند با حکم شرعی دو ولی فقیه فقید و کنونی ایران این اتفاق افتاده و رقیب انتخاباتی او در این زمینه فقط مجری احکام ولی فقیه است. او در سخنانی دیگر پای کشورهای خارجی را به انتخابات ایران باز میکند و به رقبایش میگوید که «شما به کشورهای همسایه خیلی کمک کردید. آنها دلشان میخواهد شما مجدداً برگردید.» سخنان خلاف امنیت ملی روحانی به همین جا ختم نمیشود؛ او دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران را خانه دروغ و اتهام میخواند؛ پشت تریبون با توهین به قاضیها و سرداران شعار میدهد که «نه قاضی، نه سردار، دولت قانونمدار». گویی که قضات و سرداران این سرزمین چیزی از قانونمداری در عملکردشان نیست.
او صریحاً دستگاه قضایی را متهم میکند که 40 سال فقط اعدام و زندان بلد بودهاند؛ به ممنوعالتصویری و خانهنشینی سران فتنه اعتراض میکند که تصمیمات شورای عالی امنیت ملی انجام شده است؛ اهل سنت ایران را خلاف قانون اساسی اقلیت مینامد و با بیان اخبار نادرست از مخالفهای خیالی با فرمانداری اهل سنت در ایران، به تحریک مذهبی در سطح کلان کشور دست میزند و … آیا کسی قرار نیست به حسن روحانی تذکر دهد که انتخابات برای برهم زدن امنیت ملی نیست؟ که اگر قرار بر تخریب رقیب هم دارید، این موضوعات در حوزه مسئولیت رقبایتان هم نیست؟ که از قضا حضرتعالی به عنوان رئیسجمهور مستقر، رئیس شورای عالی امنیت ملی هستید و اگر رقبایتان هم مرز امنیت ملی را در تبلیغات خود رعایت نکردند، شما باید آرامکننده فضا باشید، نه آنکه بشوید آنی که بر سر شاخ بود و بن میبرید! روحانی عصبانی است؛ با توجه به نتایج نظرسنجی و روند نزولی آرای روحانی که شتاب گرفته و نیز برخورد شوکهکننده کارگران معدن یورت در مقابل حضور حسن روحانی در آنجا، این عصبانیت قابل درک است. اما قابل درک نیست که اگر قرار شد ما برنده انتخابات نباشیم، دیگر زیر میز بزنیم و بد و خوب مملکت برایمان مهم نباشد و مصداق آن ضرب المثل بشویم که دیگی که برای من نمیجوشد… بعد از انتخابات هم ایران اسلامی ما هست و مردمش هستند و قرار نیست با انتخابات همه چیز تمام شود. امروز اگر مقابل این موضع گیریهای تهدید امنیت ملی برخوردی نشود، شاید فردا کمی دیر باشد. روحانی دانسته یا نادانسته به جای رقابت با رقبای انتخاباتی خود به رقابت با نظام برخاسته است، شاید فلسفه و رمز و راز حمایت یکپارچه جریان غرب و ضد انقلاب در همین نکته نهفته است.
آزاد شهر علیه چهار سال بد
حامد حاجی حیدری در رسالت نوشت:
– «ایرانشهر آزادشهر» … رئیس جمهور برای دیدار با معدنچیان به گلستان رفت، اما معدنچیان عزادار و داغدار به جای استقبال از او، اعتراض کردند. خبر اعتراض معدنچیان خیلی زود در شبکه های اجتماعی پیچید. خبری که با خبر سیما از این دیدار بسیار متفاوت بود. شدیدتر و صریحتر از این نمیشد از یک رئیس جمهور که «4 سال» پیش از مردم مازندران رأی گرفت و دیگر پیدایش نشد استقبال کرد. معدنچیان «آزاد شهر» در یک رویارویی کم سابقه با رئیس جمهور که خیلی دیر به یاد مردم افتاد، صحنههایی تکان دهنده را خلق کردند. هیچ کس از دیدن این صحنهها که نمایانگر عمق فاجعه در زندگی این معدنچیان و تحقق وعده «بدان که دهان تو خرد خواهد شد» مجری مراسم روز کارگر در حضور رئیس جمهور بود، خرسند نمیشود؛ در این وانفسا، هر کس به فکر فرو میرود که این دولت در طول تنها «4 سال» چه کرده است و اگر کشور با همینها، «4 سال» دیگر ادامه دهد، چه خواهد شد؟
این دولت «4 ساله» به طرزی اسفبار، مردمی و «آزاد شهر»ی نبود؛ اگر ادب به خرج دهم، باید بگویم که دولتی «غیر مردمی» بود. آنها خود را «حرفه»ای میپنداشتند و مردم را به سبیل تحقیر، «لبو فروش» و «راننده تاکسی» خطاب میکردند، و فراموش مینمودند که همین مردم از سر حکمت و فضیلت، آنان را بر مصدر امور نشاندند. آنها فراموش کردند که لبوفروش و راننده تاکسی، حکیم و استادکار حرفه خویش است، و بهتر از یک انتلکتول خام دو تابعیتی که با
گرین کارت بین موطن خویش و فرنگ سفیل و سرگردان است، میفهمند که در متن تاریخ این موطن چطور باید زندگی کرد.
این دولت «4 ساله» که اسیر انتلکتول خام و ناپخته اصلاحطلب و کارگزار بود، نتوانست بفهمد که چرا امام سید روح الله موسوی خمینی (ره)، با آن عظمت در دانش و حکمت، مردم و بویژه کوخ نشینان را بزرگ میداشت. جای بسی اسف و آه دارد که در همین دوره «4 سال» اخیر، حرم آن امام کوخنشینان به کاخی ناسزاوار تبدیل و افتتاح شد، طوری که برگزاری روز کارگر در آن شدیداً بیقواره مینمود. حال و هوای روز کارگر در حسینیه امام خمینی را با حال و هوای روز کارگر در حرم امام مقایسه کنید تا دریابید که چه ستمی بر امام کوخنشینان رفته است. «4 سال» بدی بود. «4 سال»ی بود که پولهای کارگران این کشور در «خانه کارگر» برای تبلیغات وسیع به نفع دولت صرف شد، در حالی که خود کارگران «خانه کارگر» به این راضی نبودند و در کنار اتوبوسهایی که آنها را از خیابان وصال به حرم امام میبردند، بر ضد دولت شعار میدادند. «4 سال» بدی بود. ای کاش که در تاریخ آتیه این ملت، دیگر تکرار نشود.- «4 سال»اخیر، صحنه فراموشی پندهای امام، بود. از این «4 سال»، خاطرات بدی در حافظه تاریخی این ملت خواهد ماند. این در حالی است که گروه روحانی-جهانگیری در مناظره دوم سعی کردند تا نشان دهند که جز خود آنها، همه عقبگرد محسوب میشوند. آنها همچون هر انتلکتول اصلاحطلب و کارگزار، برای اثبات بزرگی خویش راهی جز تحقیر دیگران نمیدیدند. حال، این دیگران،یک «لبوفروش» و «راننده تاکسی» و «آتشنشان» و «معدنچی» شریف باشند، یا رقیب سیاسی اعم از یک قاضی عالیرتبه که تنها پنج حکم مهم از امام خمینی (ره) در دست دارد و تولیت لیاقتمند آستان قدس رضوی است، یا شهردار کفایتمند تهران که مقایسه فاجعه پلاسکو و معدن به حد کافی برای ملت روشن کرد که ارزشهای او در قیاس با این مدعیان تو خالی چیست. روحانی-جهانگیری، سایر نامزدهای انتخاباتی را تحقیر کردند، غافل از این که خود تحقیر شدند، حتی در چشم هواداران خودشان. از مناظره دوم بدین سو، شبکههای اجتماعی صحنه رویگردانی گسترده کسانی است که دیگر به هیچ سنخی نمیتوانند به خود بقبولانند که این دولت، حتی پیشرفتی در اصلاحات و حتی کارگزار خوبی برای توسعه بوده است. این«4 سال»، بیش از حد بد بود.- «4 سال»اخیر، اساس مزیتهای سیاست این کشور را به عقب برگرداند. دولت روحانی-جهانگیری، مردم را از صحنه سیاست حذف کردند و دهان منتقدان را بسته که چه عرض کنم، «خرد کردند». آنها مهمترین برتری سیاست انقلابی ما را که رمز اصلی توان ملی ما بود از سیاست ما حذف کردند و اینچنین بود که حتی دولتهای ضعیف منطقه هم احساس کردند که میتوانند روی دست این ملت بلند شوند، و به آنها اهانت کنند.
«4 سال»بدی را گذراندیم. باید دست به دست هم دهیم، و تغییر را رقم بزنیم. همچون معدنچیان «آزاد شهر»، به خود جرأت بدهیم، و تغییر را فریاد بزنیم. حال، برای تغییر این شرایط جریحهدار کننده چه باید بکنیم؟
نخستین گام برای عبور از این «4 سال» این است که بپذیریم که میشود از این وضع عبور کرد، و لزومی به استمرار این وضع نیست. همین اخیراً مردم فرانسه بر سر دولت اولاند از خیلی جهات شبیه این دولت بود، فریاد زدند و به آنها فهماندند که دور دومی در کار نیست. لزومی به تکرار «4 سال» و رسیدن به هشت سال نیست. ابداً نیست. اصلاً منظور اصلی قانونگذار این بوده است که سیاست کشور هر «4 سال» یک بار چرخی بخورد. اگر خود ما با تغییر تعارف کردیم یا به آن جدی نگاه نکردیم، گذر از «4 سال» بد، رقم نخواهد خورد. برای این منظور، احتیاج به هوشیاری و تذکر مستمر جانمایههای تغییر داریم که این به نوبه خود میتواند منجر به تغییرات و موقعیتهای مطلوب آتی شود. کنار آمدن با هر گونه تغییر، قدری تلاطمزا هست، اما، برای ملتی که میخواهد در دنیای پیچیده امروز موفق باشد، این گام، امری اجتنابناپذیر است.
نکته بعد برای تغییر، تعهد است؛ وقتی تصمیم قطعی خود را برای مواجهه با یک تغییر گرفتیم و آن را باور کردیم، لازم است که برای نیل به آن هدف «مجاهده» کنیم، و مهمترین دلالت این کلمه آن است که باید زندگی ما از ریل عادی و متعارف خود خارج شود. مجاهده با حرکت در مسیر معمول زندگی روزمره جور در نمیآید. ما باید جداً برای تغییر وقت بگذاریم. این تلاش متعهدانه یا همان «جهاد»، سختترین گام در مسیر کنار آمدن با هر نوع تغییری است و بدون آن، تغییر میسر نیست. در این وهله، شما دیگر در حال سبک و سنگین کردن نکات مثبت و منفی تصمیم خود نیستید،بلکه تصمیم قطعی خود را گرفتهاید و فقط در فکر این هستید که به طور موفقیت آمیز به آن جامه عمل بپوشانید.
نکته سوم این است که معمولاً تغییرات بزرگ و درست و حسابی بسیار پیچیده هستند، بدین معنا که رویارویی با بحرانهای ناشی از آنها منوط به حل شبکهای از مسائل است. دلیل این پیچیدگی هم آن است که معمولاً، عوامل بسیار متعددی در تغییرات دخیل هستند و همچنین، این که مؤلفههای متعددی را برای سیر موفقیتآمیز تغییرات باید در نظر گرفت. به همین جهت، اکثر عاملیتهای تحول اجتماعی و سیاسی در مواجهه با تغییرات دچار سردرگمی میشوند. بنا بر این، افراد ناخرسند از وضع موجود، معمولاً یکی از این دو راه را پیش میگیرند: یا کلاً از برخورد با تغییر اجتناب میکنند تا وضعیت سابق خود را حفظ کنند یا اینکه با ساده انگاری سعی میکنند که به جوانب صعب تغییر کمتر فکر کنند. هر دو این راهها نادرست هستند. برای رسیدن به تغییر، باور و درک درست و نهایتاً حل مستمر مسائل لازم است. این،یعنی «رهبری»لازم است. یک رهبر حکیم و معنوی که شبکهای از کارشناسان فنی را حول اهداف انسانی هماهنگ کند تا مسائل به نحو شبکهای راه حل خود را بیابند.
در گام چهارم باید تمامی آن عواملی را که موجد این وضع آشفته در مناسبات دولت-ملت و به تبع، بحران در کشور شدهاند را طبقهبندی و اولویتبندی کنیم. هر چه آگاهی جمعی ما از این اولویتها بیشتر باشد، احتمال وقوع «خلاقیت» در حل مسائل بهتر میشود. «خلاقیت» عامل اصلی موفقیت در سیر تغییرات است. خو کردن به مسیرهای از پیش پیموده شده، سم مهلکی برای حل مسائل در روزگار ماست، بویژه که این روزگار، کوران یک «ازجاکندگی تاریخی» است. منطق روزگار ما که هر سه سال یک بار با یک انقلاب ارتباطی روبهرو میشود، خلاقیت روزمره را ایجاب میکند و دولت کهنسالان بیش از هر چیر با چنین منطقی «بود» که بیگانه «بود».
نهایتاً این که برای تثبیت نتایج تغییر، باید موقعیتی را که پیش از تغییر داشتیم جز برای عبرت و حکمت به فراموشی بسپاریم تا جا برای درک موقعیت و شرایط جدید باز شود. مدام به گذشته بازگشتن و گور گذشته را گشودن، جز فساد و تعفن امروز، چیزی نمیافزاید. یکی از اشکالات این دولت، همین بود که مدام خود را با شکایت ملالتبار از دولت پیشین «سرگرم کرد»، به جای آن که در روزگار خود زندگی کند.
آثار مستقیم توسعه ریلی بر اقتصاد
مسعود دانشمند در ایران نوشت:
افتتاح راهآهن تهران – همدان گام مثبتی بود که روز گذشته برداشته شد. بهرهبرداری از این راهآهن به این معناست که در فازهای بعدی، راهآهن به کرمانشاه و از آنجا به عراق میرسد و با اتصال خطوط ریلی ایران به عراق میتوان راهآهن ایران را تا دریای مدیترانه ادامه داد.
افتتاح این خط ریلی در بخشهای جابهجایی مسافر و بار در کنار افزایش ایمنی، صرفهجویی بالایی نیز در سوخت به همراه دارد. هماکنون از نظر مساحت ایران با کمبود خطوط ریلی، بخصوص در زمینه جابهجایی بار مواجه است. از مجموع باری که در کشور جابهجا میشود تنها 10 درصد آن توسط ریل انجام میشود این درحالی است که در کشورهایی که وسعت آنها با ایران برابری میکند این رقم بین 50 تا 70 درصد است. بنابراین علاوه بر مسافر راه درازی تا بهرهبرداری از تمام ظرفیتهای شبکه ریلی در بخش بار داریم و هر نقطهای از کشور که به ریل وصل میشود یک گام مثبت دراین زمینه است.
از منظر دیگر گسترش خطوط ریلی به معنای توزیع بهینه سرمایه و اشتغال در سراسر کشور است. سرمایهگذاران و تولیدکنندگان برای راهاندازی واحدهای تولیدی خود همواره به دنبال مکانی هستند که نزدیک خطوط ریلی یا بنادر باشد تا با هزینه کمتر و زمان کمتر محصولات تولیدی خود را منتقل کنند. اما در کشور ما به دلیل اینکه در دهههای گذشته خطوط ریلی در تمام شهرها بخصوص شهرهای کوچک وجود نداشته باعث تراکم جمعیت و سرمایه در شهرهای بزرگی شده است که دارای راهآهن هستند که خود منشأ بسیاری از مشکلات زیست محیطی و اجتماعی است. میتوان گفت توسعه راهآهن یکی از راهکارهای از بین بردن معضل حاشیه نشینی در شهرهای بزرگ کشور است.
حال درصورتی که شهرهای کوچکتر نیز صاحب راهآهن شوند سرمایهگذاران و تولیدکنندگان میتوانند به جای شهرهای بزرگ دراین شهرها فعالیت کنند و درنتیجه از تمام ظرفیت نیروی کار آنها نیز استفاده میشود.
بدین ترتیب توسعه خطوط ریلی در کنار تمام مزایایی که برای مردم آن شهر و منطقه و سهولت و ارزانی جابهجایی بار و مسافر دارد، تأثیر مستقیمی روی اقتصاد کلان کشور خواهد داشت. درواقع براحتی میتوان تأثیر راهآهن گسترده را در برخی از کشورهای جهان مشاهده کرد. بنابراین اقداماتی که دولت در راستای توسعه راهآهن انجام میدهد در کوتاه مدت و میان مدت آثار مثبتی به همراه دارد که در منطقه و کل اقتصاد کشور مشاهده خواهد شد.
اشتغالزایی؛ لوطیگری و مرامی
حجتاله میرزایی در شرق نوشت:
وعده و وعیدهای غیرمستند برخی کاندیداها برای ایجاد میلیونی اشتغال در بازار، چوب حراج به عقلانیت زده و به سطح نگرانکنندهای رسیده است. من و برخی کارشناسان دیگر در روزهای اخیر امکانپذیری این وعدهها را از جمله حل مشکل بیکاری با توسعه صنعت پتروشیمی بهشدت سرمایهبر و کماشتغال ارزیابی کرده و بیاطلاعی گویندگان از ویژگیهای بدیهی این صنعت و ناآشنایی با فرایند و الزامات پویایی اشتغال را نشان دادهایم. همه ما به روشنی دیدهایم چگونه در سال ٨٨ تا ٩٢ که شمار تولید انبوه ١,٥ تا ٢.٥ میلیون شغل سر داده میشد، خالص ایجاد اشتغال جدید سالانه بهطور بیسابقهای به ١٤ هزار شغل (نزدیک به صفر) کاهش یافت.
برای توضیح اینکه سازوکار واقعی و مبنای معرفتی کارگزاران وقت کشور چقدر است و اساس و رابطه میان شعار و گفتار و وعده زبانی با روشها و سازوکارهای اجرائی چگونه بوده، دو مورد از تجارب (خاطرات) خود را از کارگروههای اشتغال و سرمایهگذاری استانها بازگو میکنم. در سالهای ٨٩ تا ٩٢ که طرح ملی مطالعات «توسعه سرمایهگذاری و اشتغال در دو برش ملی و استانی» در جریان بود، من مدیریت این مطالعات را در دو استان برعهده داشتم.در یکی از استانها در کارگروه سرمایهگذاری و اشتغال و با حضور دهها مدیر و کارشناس، استاندار وقت، مطالعه برای شناسایی زمینه و بخش و موضوع و موضع ایجاد شغل را کاری انحرافی و غیرضروری خواند و وعده داد با تداوم آثار مبارک هدفمندسازی یارانهها و شکوفایی حاصل از سیاستهای دولت دهم، در آینده نزدیک نهتنها بیکاری صفر میشود بلکه با کمبود شدید نیروی کار مواجه میشویم و سفارش داد با تغییر موضوع و مسیر مطالعه، به این پرسش پاسخ داده شود که کمبود نیروی کار کشور در پایان برنامه پنجم از کدام کشور تأمین شود و باز با تأکید یادآوری کرد با مناسبات و حساسیتهای موجود، نیروی کار موردنیاز از کشورهایی به جز آمریکا و اسرائیل تأمین شود.
در همین استان در سال پایانی دولت دهم، تعداد بیکاران بهطور روزافزونی افزایش یافت و کار به جستوجو و اخراج کارگران افغان کشیده شد.در یک استان دیگر، جلسه کارگروه اشتغال و سرمایهگذاری استان به تقسیم و تسهیم وعدههای فرصتهای شغلی جدید بین شهرستانها تبدیل شد. در استانی که مطالعات کارشناسی از ضرورت و امکان ایجاد سالانه هشت تا ١٠ هزار شغل (جمعا ٥٠ هزار شغل در پنج سال) حکایت میکرد، استاندار وقت اعلام کرد به معاون اول رئیسجمهور وقت قول ایجاد ٦٠ هزار شغل در آن سال را داده و به هر شکل ممکن باید محقق شود. وی تأکید کرد با رفاقتی که با معاون اول دارد و از روی لوطیگری و مرامی، از او انتظاری بیشتر از سایر استانداران میرود. این ٦٠ هزار وعده بین شهرستانها تقسیم و سهم هر فرمانداری اعلام و برای هر کدام صلوات بلندی فرستاده شد. در پایان، یکی از فرمانداران که هم خودش جوان و تازهکار و هم شهرستانش تازهتأسیس بود، با بغض و برافروختگی همراه با ابراز مظلومیت اعلام کرد در حق او ظلم شده و توانایی ایجاد شش هزار شغل به جای چهار هزار شغل سهمیه را دارد. با صلوات بلند و بانگ مضاعفی، دو هزار شغل بیشتر از وعده استاندار و تکلیف معاون اول به تصویب رسید تا هم معرفت و لوطیگری استاندار به اثبات برسد و هم توجه به جوانان نشان داده شود. در این استان هم، تلاشهای عجیبوغریب برای تحقق ٦٠ هزار شغل انجام شد، از جمله با مراجعه به یکایک واحدهای صنعتی و صنفی، واحدهای بدون جواز شناسایی و ملزم به گرفتن جواز و افزودن تعداد شاغلان موجود شدند…
با محاسبات بیاساس و جمع و تقسیمهای غیرواقعی اعتبارات عمرانی و تسهیلات بانکی تعداد مشاغل جدید به ازای هر ٢٠٠ میلیون تومان منبع، محاسبه و به عنوان عملکرد قطعی اشتغالزایی اعلام شد اما و هزاران اما که با همه تلاشهای انجامشده تعداد فرصتهای شغلی جدید با همان مبنا تا پایان سال به زحمت به شش هزار نفر (یکدهم قول و وعده استاندار) رسید. البته پیش از پایان سال در همان دولت با جابهجایی استانداران، استاندار جدید رقمسازی و گزارشهای دروغین و خیالبافی در ایجاد شغل را به انتقاد گرفت و بر مبنای مشاهدات و مراجعات خود آن را یک خیانت و اغواگری بزرگ در حق مردم دانست.تجارب تلخ وعدههای سیاسی و بیمبنای اشتغال نه براساس سازوکارهای واقعی و پویای اقتصاد ملی بلکه به قدر و اندازه توهم و خیالبافی نزد همه ما موجود است؛ مبادا مسیر کارشناسی و عالمانه موجود به همان مدار غلط بازگردد.