روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
طناب شیطان!
حسین شریعتمداری در کیهان نوشت:
در حکایتها آمده است؛ شخصی ابلیس – یعنی همان شیطان بزرگ – را در خواب دید که طنابهای کوتاه و بلند فراوانی به دست دارد. با تعجب پرسید؛ اینهمه طناب برای چیست؟ ابلیس گفت؛ هر یک از این طنابها را به گردن یکی از بندگان خدا میاندازم و آنها را از صراط مستقیم منحرف کرده و به سوی خود میکشانم. طرف که حیرتش به کنجکاوی تبدیل شده بود، پرسید؛ کدامیک از این طنابها را برای من در نظر گرفتهای؟ شیطان بزرگ خندید و گفت؛ تو که خودت با پای خود به سوی من آمدهای دیگر نیازی به طناب و کش و واکش نداری! این طنابها برای کسانی است که در مقابل من مقاومت میکنند و حاضر به رویگردانی از صراط مستقیم نیستند.
گفتهاند – و حکیمانه نیز هست – که در مثل مناقشه نیست و از این روی خطاب به کسانی که ادعا میکنند برجام سایه جنگ را از سر ملت دور کرده است باید گفت؛ وقتی آنچه را که آمریکا و متحدانش در پی آن بودهاند، بیچون و چرا به آنها تحویل دادهاید، دیگر چه نیازی به حمله نظامی دارند؟! ماجرای شما شبیه داستان کسی است که با افتخار میگفت؛ همیشه در همه دعواها و منازعات، بنده حرف آخر را میزنم! پرسیدند؛ حرف آخرت چیست که طرف مقابل را وادار میکند دست از نزاع بردارد و به نفع تو کنار بکشد؟! طرف پاسخ داد؛ میگویم؛ بله قربان! حق با شماست، بنده اشتباه میکنم! بفرمائید هر چه دلتان میخواهد انجام بدهید!
حالا خودتان قضاوت کنید؛
– وقتی آنهمه امتیاز نقد را یکجا و بیچون و چرا تحویل حریف میدهید و در مقابل، فقط یک مشت وعده نسیه میگیرید که حریف همان وعدههای نسیه را هم یکی پس از دیگری انکار میکند و به قول خودتان دبه درمیآورد، و شما کمترین واکنشی نشان نمیدهید! آیا برای حریف پیام ضعف و زبونی نفرستادهاید؟!
– و یا در حالی که آمریکا روی فشار اقتصادی به کشورمان اصرار میورزد و با تحریمهای پی در پی به مقابله با ایران اسلامی آمده است، ادعا میکنید «خزانه خالی است»! حریف را به ادامه فشار اقتصادی تشویق نکرده و پیام ندادهاید که «خوش به نشان آمده است»!
– و یا هنگامی که میفرمائید؛ آمریکا میتواند با یک بمب و ظرف 5دقیقه تمام تأسیسات نظامی ما را ویران کند و از کار بیندازد! آیا مفهومی غیر از این دارد که دستهایتان را در مقابل آمریکا به نشانه تسلیم بالا بردهاید!
– و یا وقتی با صدای بلند اعلام میکنید که دنیای امروز، دنیای مذاکره است و نه موشک، آیا غیر از این است که به حریف پیغام میدهید؛ نگران موشکهای ما نباش، همه را از بین میبریم!
– و در حالی که گسترش تولید میتواند باطلالسحر تحریمها باشد، فلان مدیر ارشد دولت شما توان تولید ایرانیها را در حد پختن آبگوشت بزباش و خورشت قرمهسبزی معرفی میکند، آیا از این طریق برای آمریکا پیام فلاکت نفرستادهاید؟
– و یا در حالی که بیکاری بلای جان مردم شده است و شما در همان حال کترینگ قطارهای مسافربری را به شرکتهای اتریشی میدهید، ساخت آزادراه شمال را به ایتالیاییها میسپارید و با افتخار اعلام میکنید باید مدیر هم از خارج وارد کنیم! تصویری از ورشکستگی و ناتوانی به حریف ارائه نکردهاید؟
– و یا در حالی که آمریکا و متحدانش به شدت از اقتدار منطقهای ایران بهوحشت افتادهاند، آقای کرباسچی برای افتتاح ستاد انتخاباتی رئیسجمهور به اصفهان میرود و در آنجا حضور رزمندگان اسلام در منطقه را مورد حمله قرار میدهد، آیا اظهارات ایشان برای حریف به معنای آن نیست که نباید نگران مقابله جمهوری اسلامی ایران با داعش باشند؟! و این مفهوم را القاء نمیکند که دولت در پی آن است تا اصلیترین مانع پیشروی تروریستها را کنار بزند و راه را برای ورود تکفیریها به داخل کشور هموار سازد
و… دهها و صدها نمونه دیگر از این دست که فهرست آن نیز مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد بود.
دیروز آقای مجید انصاری معاون پارلمانی دولت در مراسم روز کارگر، ادعای همیشگی آقای رئیسجمهور و برخی دیگر از دولتمردان را تکرار کرده و گفته است؛
«مردم با انتخاب دولت تدبیر و امید و تیمی که میتواند با دنیا صحبت کند، سایه جنگ را از سر کشور دور کردهاند»!
حالا باید از دولت محترم درخواست کرد که به این پرسشها پاسخ بدهد؛
1- با توجه به انبوه امتیازاتی که به آمریکا دادهاید و آنهمه اظهار عجز و ناتوانی که از خود نشان دادهاید و کشور و مردم را با بسیاری از مشکلات کمرشکن که ایدهآل آمریکا بوده و هست روبرو کردهاید و به همه باجخواهیهای آمریکا تا آنجا که در اختیار شما بود تن دادهاید و … بفرمائید آمریکا برای چه باید به ایران اسلامی حمله کند؟ و آیا داستان شما مصداق همان شخص یاد شده در حکایت اول این وجیزه نیست که شیطان بزرگ برای کشیدن او به سوی خود نیازی به طناب نداشت؟! خودتان قضاوت کنید! دقیقا به علت همین وادادگی و بالا بردن دستها در مقابل آمریکاست که مقامات آمریکایی و از جمله اوباما، با افتخار میگوید بدون شلیک یک گلوله و فقط با غلاف خالی اسلحه ایران را وادار به تسلیم کردیم!
آقای روحانی! آیا به خاطر دارید که مقامات غربی از حضرتعالی چه ارزیابی تأسفآوری داشتند. به عنوان مثال، تفسیر رادیو فرانسه را به یاد میآورید که با وقاحت اعلام کرده بود «روحانی فروشنده بدهکاری است که خود را ناگزیر از فروش منافع ملی کشورش میداند» و توصیه کرده بود «هر چه در انجام توافق صبر بیشتری داشته باشیم وضعیت این فروشنده دشوارتر و در نتیجه قیمت فروش پایینتر خواهد آمد».
آقای رئیسجمهور، این برداشت رادیو فرانسه از برخورد جنابعالی با آمریکا و متحدانش مربوط به تاریخ 19 مهر 1392 یعنی در آغاز به کار دولت شماست. اکنون به کارنامه 4 سال گذشته نگاهی بیندازید و خودتان قضاوت بفرمائید که آیا منافع ملی کشورتان را با ارزانترین قیمت – بخوانید در برابر تقریبا هیچ- به دشمن واگذار نکردهاید؟! به بیان دیگر، دولت شما بدون اینکه آمریکا نیازی به جنگ داشته باشد و به قول اوباما، فقط با غلاف خالی اسلحه، آنچه را میخواسته بدست آورده است.
2- آقای روحانی میفرمایند برجام، سایه جنگ را از سر ملت دور کرده است! که باید پرسید؛ مگر هدف از توافق هستهای و برجام، دور کردن سایه جنگ بود؟ شما رفته بودید که تحریمها را لغو کنید و 4 سال تمام همه امکانات و ظرفیتهای کشور را در این مسیر به کار گرفتید و اکنون با دستهای تقریبا خالی و یا به قول رئیس کل محترم بانک مرکزی، با «دستاوردهای تقریبا هیچ» از راه آمدهاید. حضرتعالی بارها وعده لغو تحریمها را داده بودید و آن روزها که تصور میکردید از برجام چیزی عاید ملت میشود، هیچ سخنی – حتی یک کلمه – از سایه جنگ که قرار است رفع شود بر زبان نیاورده بودید. به عنوان مثال و فقط به عنوان یک نمونه، حضرتعالی بعدازظهر روز سهشنبه 23 تیرماه 94 در سالن اجلاس سران، با افتخار و مباهات خطاب به ملت فرمودید؛
«امروز به ملت شریف ایران اعلام میکنم تمام تحریمها، حتی تحریمهای موشکی، تسلیحاتی و اشاعهای به صورتی که در قطعنامه بوده لغو میشود»! و تاکید کردید «تمام تحریمهای بانکی، بیمهای، مالی، حمل و نقل، پتروشیمی، فلزات سنگین و تحریمهای اقتصادی به طور کامل لغو خواهد شد و نه تعلیق و حتی تحریم تسلیحاتی نیز کنار گذاشته میشود»! و…
اگر هدف از برجام، دور کردن سایه جنگ بود، چرا آن روز کمترین اشارهای به آن نکردید؟ و با افتخار از لغو همه تحریمها خبر دادید؟! و امروز که میبینید دستاورد برجام «تقریبا هیچ» بوده است، پای سایه جنگ را به میان میکشید و اصرار دارید این تلقی موهوم و دروغ را دستاورد برجام معرفی کنید! برای این پرسش منطقی که به اسناد آن اشاره شد چه پاسخی دارید؟!
3- دولت یازدهم نه فقط سایه جنگ را دور نکرده است، بلکه با اظهار عجز و ناتوانی و امتیاز دادنهای فراوان به حریف، دندان طمع دشمن را تیز کرده و سایه جنگ را که فرزندان جان برکف این مرز و بوم از مرزهای ایران اسلامی دور کرده بودند، به ایران نزدیک کرده است و اگر ترس آمریکا از مقابله جانانه مردم حاضر در صحنه و رزمندگان فداکار نبود، با توجه به ضعف فراوانی که دولت شما در مقابل آمریکا از خود نشان داده است، لحظهای در تصمیم به حمله نظامی درنگ نمیکرد. به بیان دیگر دولت آقای روحانی با ابراز ضعف و ناتوانی در مقابل آمریکا و متحدانش، آنان را به حمله نظامی تشویق هم کرده است ولی آمریکا به خوبی میداند که در ایران با مردم پاکباخته و رزمندگان از جان گذشته طرف است که جرأت حمله ندارد و نه با برخی از دولتمردان – فقط برخی از آنها – که حاضرند از ترس مرگ خودکشی کنند.
از هامون تا ریاض!
زهرا طباخی در وطنامروز نوشت:
زیرسازه تحلیل دوگانه «جنگ و صلح» ارائه تصویر مخدوش از نظامیگری و دفاع از کشور با تمسک به قدرت اسلحه است. آنها که عاقل و ملیگرا و دوراندیش هستند هرگز اجازه نمیدهند بحث «دفاع از وطن» آن هم در جنگ با تروریستهایی که پروپاگاندای وحشت آنها از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب جهان را درنوردیده، با بزک و دوزک پیشاانتخاباتی یک حزب سیاسی در معرض شکست، لوث شود. با این حال اینجا ایران است و کرباسچیهایش از چشمان خیره ملت به دهان بزرگشان شرم نمیکنند. «سایه جنگ خیالی» را در شوی تبلیغاتیشان بر سر ملت پهن میکنند تا خود را سپر سیاسی مردم با جایگاهی مهم و غیرقابل حذف شدن جلوه دهند و در مقابل قدرت دفاعی کشور را با شعار «مذاکره با داعش» به جای «مبارزه با داعش» تضعیف میکنند که تحلیل نخست را تثبیت کنند.
این قطعا یک رقابت سیاسی میان ملیگرایان نیست! نشانهاش هم اینکه پخش 10 ثانیه آگهی تبلیغاتی در شبکههای خارجی رسمی به نفع یک حزب، فرد یا حتی شرکت تبلیغاتی شهیر، هزاران دلار قیمت دارد اما آنتن شبکههای انگلیس، آمریکا و حتی ترکیه و اتحادیه اروپایی از چند ماه قبل به هزینه دشمن و بیگانه، به نفع «غربگرایان ایران» رزرو شده است.
عاقل را از نحوه موضعگیری برابر جاهل و پاسخدهی به او باید شناخت. اگر جاهل مردمفریب، مولفههای مردمسالاری را به بازی میگیرد تا قدرت سیاسی خود را با ترس از وقوع جنگی موهوم دوام بخشد و دیکتاتوری وحشت در سرزمین «حقوق شهروندی» بر پا دارد، عاقل برابر مبارزه با تخیلات او، کشورش را تضعیف نمیکند. اما گشتی در صفحات تاریخ مفید فایده است…
ریزمرگ در شرق
4 سال اخیر در عرصه سیاست خارجی پرفراز و نشیب بود. توافق با غرب بر سر برنامه هستهای کشورمان از منظر رسانهای بسیار مورد توجه قرار گرفت اما موارد بسیاری نیز ذیل این یکجانبهگرایی غربی از قلم افتاد. ظریف و همکارانش در قصوری عجیب و غریب ستاندن «حقابه هامون» از رودخانه هیرمند را انگار که مهم نباشد، در خیابانهای مه گرفته لوزان غربزدگان از یاد بردند! نتیجه اینکه سیستانوبلوچستان با بیکاری 74 هزار نفری دامداران و کشاورزان و صیادان از گذشته نیز فقیرتر شد. بحران «ریزگردها» علاوه بر غرب در شرق نیز جاودانه شد و کراتیت شنی متأثر از توفانهای شن، سرطان پوست، سل، بیماریهای عفونی و خونی و ولادت نوزادان ناقصالخلقه افزایش یافت.
تحریم پشت تحریم!
هامون، هریرود و هیرمند در ژستهای برجامی آقایان به فراموشی سپرده شد اما این بدان معنا نیست که مثلا «نقض برجام» با عنایت ویژه دستگاه دیپلماسی پیگیری شد! از روز نخست تصویب پیشنویس توافق هستهای در ژنو، دهها تحریم جدید علیه کشورمان وضع شد، افراد و سازمانهای ایرانی بسیاری از حق و حقوق بینالمللیشان منع شدند و در فضای جهانی تحقیر ایرانیان با برداشت میلیاردها دلار از اموال بلوکه مردم ادامه یافت. هر بار ظریف و همکارانش به ملت قول دادند حیف و میل بیتالمال توسط آمریکاییها را با «ادعای خسارت» و پیگیری بینالمللی متوقف کنند اما بعید میدانیم حتی یک دادخواست صحیح و منطبق با حقوق بینالملل نیز در دادگاههای آمریکا به ثبت رسانده باشند!
گردشگران پاکستانی
مرزهای شرقی کشور نیز در 4 سال اخیر دورههای مختلفی از ناامنی مقطعی را تجربه کرد اما بهرغم روابط نسبتا خوب با پاکستانیها، دستگاه دیپلماسی حتی نتوانست امنیت توریستها و زائران پاکستانی را که از مرز ایران خارج شده و راهی شهر و دیار خود میشدند تامین کند. نتیجه اینکه رفتوآمد شیعیان پاکستان به ایران، بسیار کاهش یافت تا خاطره اتوبوسهایی که در مسیر بازگشت از ایران، زائرانش زنده زنده جلوی چشم مردم در آتش میسوختند، التیام یابد.
خشم از تعلل
البته پدران تروریستهای شرق ایران، در دوره روحانی حسابی به دستگاه دیپلماسی برادران خود محبت ورزیدند.
شما نگاه نکنید که امروز آقای جهانگیری، معاون اول دولت، مردمی را که به سفارت سعودی در تهران و مشهد حمله کردند عدهای دمدمیمزاج و سیاستزده جلوه میدهد که خشمشان دست خودشان نیست! جنازههای عزیزان ملت هنوز در منا و مکه گم و گور بود که خبر رسید عدهای از عزیزان ملت را در گورهای کمعمق دسته جمعی، سعودیها چال کردهاند! پیش از آن هم جرثقیل شرکت محمد بن سلمان، آقازاده جنگطلب و شیعهکش سعودی 2 دسته از ایرانیان را در خاک حریم امن الهی به خاک و خون کشیده بود. پیشترش هم 2 نوجوان ایرانی در فرودگاه جده مورد تعرض ماموران دولت سعودی قرار گرفته بودند و رویه یادشده نه تنها از سوی عربستان پیگیری حقوقی جدی نشد بلکه توسط ارتش سایبری این کشور به دستمایه تمسخر ملت ایران تبدیل شده بود.
برادران ظریف!
حتی از جنازه دیپلماتهای ایرانی مفقود در حج خبری نبود و خشم ملت به اعلی رتبه رسیده بود که صدای «تنشزدایی» با «برادران سعودی» از گلوی دستگاه دیپلماسی ایران بلند شد و آتش دل غیرتمندان وطنپرست دوباره شعله کشید. ظریف در اجلاس امنیتی مونیخ عادل الجبیر، وزیر خارجه سعودی را «دوست» خود نامید و ترورکنندگان شخصیت ایرانیان در فضای مجازی و عرصه دیپلماسی را «برادران» خود خواند! اینگونه بود که تحقیر ایران توسط سعودی در دوره روحانی و ظریف رسم شد و خدا میداند اگر خطابههای آتشین رهبر انقلاب در یادآوری حدود امنیت ملی کشور و شأنیت پاسپورت زائران به خاک و خون کشیده شده بیتاللهالحرام در مواجهه با سعودی نبود، امروز به لطف تعلل ظریف و همکاران، مزار شهدای منا «خالی» بود و جنازهها نیز همچون دیه، خسارت و بیمه هرگز به ایران بازنمیگشت!
دیپلماسی ترکیه
در عرصه اقتصاد نیز دستگاه دیپلماسی روحانی بسیار ضعیف ظاهر شد، به نحوی که رهبر انقلاب در تذکری به دولت خواستار فعال شدن ظرفیت اقتصادی دستگاه دیپلماسی در عرصه صادرات و انتقال فناوری به کشور شدند. مخلص کلام اینکه دیپلماسی اقتصادی را به وضوح در منطقه به ترکیه باختیم، چرا که وزارت خارجه آنها تقریبا تمام بازارهای همسایه ایران را با انعقاد قراردادهای تعرفه ترجیحی و لابی اقتصادی گسترده از دست تولیدکنندگان وطنی خارج کرد و حتی بازار ایران را نیز با تفاهم با وزارت صنعت از آن خود کرد! نتیجه این شد که بیکاری در ایران روز به روز افزایش یافت و قاچاق رسمی ترکها به ایران گستردهتر از همیشه ادامه پیدا کرد!
ذبح اقتصاد
در حوزه اتباع ایرانی نیز دستگیری همه آنها که در طول 10 سال اخیر در پروسه دور زدن تحریمها فعال بودند با شدت و حدت در دوره پرفتوح روحانی ادامه یافت و در بعضی موارد نه تنها این رویه با اعتراض دستگاه دیپلماسی کشورمان مواجه نشد بلکه بنا بر برخی اخبار تایید نشده، به نام تقابل با سیاست خارجی دولت قبل تلویحا تشویق هم شد!
بیاعتمادی به دستگاه سیاست خارجی روحانی در دوره ادامه تحریمهای پسابرجامی به قدری زیاد بود که تیمهایی که در دوره دولت قبل بسادگی با دریافت هزینه، تحریمها را برای ایران بیاثر میکردند از ترس معامله شدن با وزارت خزانهداری آمریکا در بده بستانهای دوره «تنشزدایی» با غرب، از کار با ایران پرهیز کردند. نتیجه در بلوکه باقی ماندن میلیاردها دلار درآمد نفتی ایران در کشورهای خریدار و بروز و ظهور ذبح اقتصاد ایران به پای سیاست خارجی ظریف و همکاران نمایان شد.
نفت در برابر بنجل!
مطابق توافق با غرب در ذیل دیپلماسی برجامی، ارز و دلاری به ایران نباید وارد شود اما نفت با چند برابر ظرفیت صادر میشود. به پول نفت خودمان دسترسی نداریم و به لطف دیپلماسی پیشرو ظریف به سیاست «نفت در برابر کالا» تن دادیم. از محصولات بنجل چینی تا لوازم خانگی کرهجنوبی؛ از محصولات کشاورزی و دامداری گران فرانسه تا پوشاک ترکیه! دست ایران از درآمدها و اموال بلوکهاش کوتاه ماند اما دیپلماسی انرژی مدنظر آمریکا با امضای طلایی محمدجواد ظریف رسمیت یافت.
استرس ضعف ظریف
تنلرزه ملت ایران در همه دورههایی که ظریف و همکارانش در اجلاس «دوستان سوریه» بر سر میز مذاکره با تروریستهای آدمخوار نشستند، جدی بود آقای کرباسچی! تجربه تاریخی ایرانیان نشان از آن دارد که ظریف به پای میز گفتوگو نرسیده دست خود را از امتیازها خالی میکند و باقی ایام را با وعدهدهی از آینده به پیشفروش میپردازد. ما از ادامه این روند غیرصیانتی در حوزه منافع ملی نگرانیم. دوست داشتیم دستگاه دیپلماسی در زنده کردن حقوق صادرکنندگان پیشقدم باشد و مثل دیپلماتهای ترک کمککار تولیدگران ایرانی در خارج از مرزها باشد اما چنین نشد! از صمیم قلب علاقه داشتیم مدل برجام به رفع تحریمها و بازگشت ذخیرههای ارزی و دلاری به کشور منجر شود اما اقتصاد را قربانی سیاست خارجی کرد و اشتغال را در فرانسه و ایتالیا و آلمان و سوئد رونق بخشید.
ریزمرگ وقتی ناشی از بستن آب بر سیستانوبلوچستان باشد نامش بلای طبیعی زیستمحیطی نمیشود آقای وزیر خارجه! کاش برای رای انبوه سیستان، خراسان، خوزستان، هرمزگان، ایلام و کهگیلویه و بویراحمدیها به قدر لبخند مذاکرهکنندگان غربی ارزش قائل بودید آقای کرباسچی! کاش برای دوام خود با خون به ناحق ریخته شده مدافعان حرم شوخی سیاسی نمیکردید آقای جهانگیری! کاش…
منشورسیاسی جدید حماس؛ سازش یا مقاومت
سید رضا قزوینی غرابی در خراسان نوشت:
منشور سیاسی جدید جنبش حماس موسوم به ” سند اصول و سیاست های عمومی ” روز گذشته در قطر توسط خالد مشعل که آخرین روزهای ریاست خود بر دفتر سیاسی این جنبش را می گذراند رونمایی شد. هر چند ممکن است که تحولات و تنش های شدید جهانی و منطقه ای باعث شود توجهات بین المللی بر این سند معطوف نشود اما به خودی خود این سند در تحولات داخلی فلسطین می تواند مهم تلقی شود.سند سیاسی 42 ماده ای حماس که نسخه اصلاح شده منشور جنبش از سال 1988 تاکنون به شمار می رود حامل دو محور مورد توجه است. نخست ،پذیرش تأسیس دولت مستقل فلسطینی بر پایه مرزهای سال 1967 و دیگری جدایی تشکیلاتی و ساختاری از جنبش جهانی اخوان المسلمین است.درباره چرایی تدوین سند سیاسی جدید توسط حماس که نگارش و گفتگوهای آن چهار سال به طول انجامید آنچه که روشن است تلاش حماس برای ارائه تصویری جدید و میانه رو از خود به جامعه جهانی و غرب است. خالد مشعل در نشست خبری روز گذشته خود در حاشیه رونمایی از سند گفته بود که امیدوار است این سند باعث تغییر موضع کشورهای اروپایی در برابر حماس شود. حماس از زمان اخراج از سوریه و سرنگونی دولت اخوانی مرسی در مصر و تروریستی قلمداد شدن اخوان المسلمین توسط قاهره و برخی دیگر از کشورها، متحمل فشارهای بی شماری شده است. همسویی حماس با اخوان و حرکت این جنبش در ساختار تشکیلاتی اخوان باعث شده این فشارها بیش از پیش شود، علاوه بر اینکه به قدرت رسیدن دونالد ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا، نزدیکی قاهره – واشنگتن و فرش قرمز حاکمیت های عربی برای ترامپ، عملا شرایط سیاسی حماس را سخت کرده است.
بر همه اینها باید شرایط بغرنج داخلی در نوار غزه را نیز افزود. اوضاع انسانی در این منطقه طاقت فرسا شده است. بحران برق و انرژی و پرداخت نشدن حقوق کارمندان غزه توسط دولت خودگردان در رام ا… و بسته شدن تونل های زیرزمینی غزه به مصر که راه اصلی تأمین مایحتاج مردم این منطقه بود، در حال به وجود آوردن یک بحران انسانی برای اهالی این منطقه است که عواقب وخیم آن می تواند علاوه بر فلسطین، به ضرر جنبش حماس نیز باشد. علاوه بر اینکه به طور منطقی به هیچ وجه نمی توان نقش کشورهای قطر و ترکیه راکه حامیان عمده حماس هستند، در نگارش این منشور نادیده گرفت. به خصوص آنکه این دو کشور تلاش می کنند تا روابط دچار تنش شده خود را با واشنگتن بهبود ببخشند و با ایجاد فشار بر حماس برای تغییر در مواضع و رفتارهای خود، به دنبال نزدیکی به واشنگتن و جلب نظر آن در تأمین امنیت اسرائیل و لو به طور نسبی و موقت هستند. مجموعه این شرایط ، باعث شد تا حماس برای برون رفت از مشکلات خود، دست به تعدیل منشور خود و تدوین سند راهبردی جدیدی بزند تا بتواند نظر غربی ها را به خود به عنوان گروهی میانه رو که می توان با آن مذاکره کرد جلب کند.
اما آیا حماس درمنشور جدید رویکرد خود به مقاومت را کنار گذاشته و به سمت سازش حرکت کرده است؟ برای پاسخ به این پرسش می توان گفت مقایسه تطبیقی دو منشور جنبش حماس (1988و2017) نشان از تفاوت آشکار در اهداف این جنبش از آن زمان تاکنون دارد.این تفاوت ها را به طور روشن می توان در نگرش به موجودیت اسرائیل و نوع تعامل با آن، حذف فرهنگ ضدیت با یهودیان و جنگ با آنان، حذف هرگونه ارتباط با اخوان المسلمین، کم رنگ کردن ادبیات جهادی، داخلی کردن رسالت حماس در مبارزه با صهیونیسم و محدود کردن مبارزه میدانی با صهیونیست ها به فلسطینی ها و … یافت.حماس در حالی در منشور اول خود از ضرورت نابودی اسرائیل می گوید که در سند جدید علی رغم عدم اعتراف به موجودیت رژیم اشغالگر قدس، از آینده دولت صهیونیستی چیزی نمی گوید. همچنانکه ادبیات یهودی ستیزانه منشور اول که دستمایه همیشگی اسرائیل برای تخریب اعتبار مقاومت فلسطین در غرب و نشان دهنده چهره ای تروریستی از آن بوده، این بار جای خود را به ضدیت با صهیونیسم داده و یهودی ستیزی را میراثی بر جای مانده از اروپایی ها معرفی می کند.حماس در سند جدید خود کوچک ترین اشاره ای به جنبش اخوان المسلمین نکرده است. در حالی که منشور سابق این گروه عملا مانیفستی اخوانی بوده و سرشار از ادبیات رهبران آن و حتی متون روایی و حدیثی بوده است.
جالب آنکه سند جدید علی رغم اینکه فلسطین را مهم ترین مسأله جهان عرب و مسلمانان بر می شمرد اما بر خلاف منشور نخست که در آن از همه کشورهای اسلامی خواسته تا مرز خود را بر روی مجاهدان باز کنند، این بار در این خصوص سکوت کرده است. علاوه بر اینکه متن سند جدید نشان می دهد رسالت حماس تنها در داخل مرزهای فلسطین تعریف می شود و این جنبش بر خلاف آرمان های اولیه خود، در دیگر نقاط دنیا فعالیتی نخواهد داشت.بررسی سند جدید به تنهایی و فارغ از تفاوت های آن با منشور نخست، عملا تغییری ماهوی و بنیادین در حماس نشان نمی دهد. چرا که جنبش حماس همچنان بر فلسطین کامل و بزرگ و ضرورت مبارزه و مقاومت تا آزادی کامل آن تأکید دارد. حتی بر حق مقاومت در استفاده کامل از انواع ابزارها برای مقاومت علیه صهیونیسم و همچنین توسعه تکنولوژیک سلاح ها نیز تأکید شده است. همین موضوع نیز باعث نگرانی مقامات و تحلیل گران صهیونیست شده است و از دیروز تاکنون، پذیرش دولت فلسطینی در مرزهای 1968 توسط حماس از یک سو و تأکید جنبش بر فلسطینی دانستن همه سرزمین های اشغالی از رود اردن تا ساحل مدیترانه را نشانی از بازی جدید حماس برای فریب غربی ها و ارائه چهره ای منعطف از خود معرفی کرده اند.
هرچند حماس در منشور جدید خود قاطعانه بر موضع مقاومت علیه صهیونیسم تأکید دارد اما این سند دارای ابهاماتی است که اظهارات مقامات حماس بعضا بر فزونی یافتن این ابهامات می افزاید. مورد اول پذیرش دولتی فلسطینی در مرزهای 1967 بدون اعتراف به موجودیت رسمی اسرائیل است. مشخص نیست که در صورت تأسیس احتمالی چنین دولتی، تکلیف سرزمین های اشغالی 1947 چه خواهد بود. آیا حماس حاکمیت اسرائیل بر آن مناطق را خواهد پذیرفت یا خیر. هر چند در سند به آزادی کامل همه فلسطین تأکید شده اما به روشنی از مرحله پس از تأسیس دولت فلسطینی در مرزهای 67 چیزی گفته نشده است، علاوه بر اینکه اظهارات خالد مشعل درباره مذاکره با اسرائیل می تواند به بروز شائبه کمک کند. مشعل در نشست خبری روز گذشته تنها با مذاکره مستقیم با اسرائیل مخالفت کرد. او مذاکره با اسرائیل را به طور مطلق نفی نکرد بلکه شرایط فعلی را برای این کار نامناسب دانست. به گفته مشعل مذاکره یک ابزار و وسیله است که حماس به آن به عنوان یک سیاست قابل تغییر می نگرد.نکته دیگر در رویکرد حماس به اخوان است.
هر چند سند جدید نامی از اخوان نمی برد و به گفته مقامات حماس آنها ارتباط تشکیلاتی و اداری خود را با اخوان قطع کرده اند اما گفته مشعل که حماس همچنان به لحاظ فکری تابع اخوان است قابل تأمل است.به نظر می رسد اکنون که جنبش حماس با صدور سند جدید خود و موضوع مرزهای 1967 راه رفته جنبش فتح در سال 1988 را می رود علاوه بر تلاش برای ارائه چهره جدیدی از خود، به دنبال آن است که عملا انحصار پذیرش فتح و تشکیلات خودگردان به عنوان طرفی رسمی در معادلات بین المللی را بشکند و با تعدیل بندهای منشور و حذف عبارات مورد اعتراض غربی ها که از آن به عنوان سامی ستیزی یاد می کنند و پذیرش مرزهای 1967، خود را از تحمل فشارهای بیشتر رها کند.اما آیا تفاوت بندهای دو منشور با یکدیگر، اقدامی تاکتیکی از سوی حماس برای ادامه مقاومت با کمترین فشار است یا اینکه این اقدام را نیز باید بخشی از چارچوب رفتارهای متغیر حماس از بحران سوریه تاکنون دانست. غرب چه واکنشی به این سند نشان خواهد داد؟ آیا تأکید بر مقاومت علیه رژیم صهیونیستی می تواند نگاه غربی ها به حماس را تغییر دهد یا اینکه آنها تغییر رویکرد حماس را تغییر مقطعی و تاکتیکی تلقی خواهند کرد؟ سیاست اسرائیل در برخورد با این موضوع چه خواهد بود؟ و در نهایت اینکه حماس چگونه سند خود را بر روی زمین و میدان عمل پیاده خواهد کرد؟گذشت زمان همه چیز را مشخص خواهدکرد.
مردم؛ ضامن صلح و بقای نظام اسلامی
غلامحسن رشوند در جوان نوشت:
تردیدی نیست که انتخابات مهمترین سر فصل نظام سیاسی و عامل استمرار و بقای هر واحد سیاسی است و این مهم در شرایطی که یک نظام سیاسی از بستر انقلابی مردمی شکل گرفته باشد از اهمیت و ضرورتی دو چندان بهرهمند است. از همین رو حضرت امام(ره) و رهبر معظم انقلاب مکرر در باب نقش مردم در تعیین سرنوشت خود در بستر انتخابات تأکید داشتهاند و مردم را ضامن بقای انقلاب و نظام سیاسی را بر آمده از آن دانستهاند.
امام راحل میفرمایند: «بدانید که انتخابات از اموری است که در سرنوشت شما و در سرنوشت ما نقش مهم دارد و بالاترین نقش است واین انتخابات است که همه امور کشور را چه در داخل و چه در خارج باید بگذراند. » یا رهبر معظم انقلاب علاوه بر تأکیدات پیش گفته در خصوص نقش مردم در تعیین سرنوشت خود و کشور، در خصوص انتخابات پیش رو در جمع کارگران میفرمایند: «مردم عزیز ما باید بدانند که حضور آنها در عرصههای مختلف تعیینکننده است؛ اگر مردم در صحنه حضور داشته باشند، کشور در امنیت خواهد بود. اینکه میبینید گردنکلفتها در مقابل جمهوری اسلامی از هر عمل سختی اجتناب میکنند، به خاطر حضور مردم است؛ از مردم میترسند. اینها تحلیل نیست واقعیاتی است که مستندات آنها جزو مسلمات است. وقتی ملت حضور پیدا میکند دشمنی که میخواهد با این نظام مبارزه کند مجبور میشود عقب بنشیند و تعرض نکند. وقتی بین ملت و نظام فاصله ایجاد شد و ملت در صحنه حضور پیدا نکرد، آن وقت هر کاری بخواهند میتوانند انجام دهند. »
دو نکته اساسی درباره اهمیت و نقش مردم در استمرار و بقای نظام سیاسی وجود دارد که همواره مورد تأکید حضرت امام(ره) و رهبری انقلاب بوده است که عبارتند: 1- تا زمانی که ملتی از نظام خود حمایت و پشتیبانی کند هیچ قدرتی توان مقابله با آنها را نداشته و نمیتواند حیات مادی و معنوی او را با خطر مواجه نماید. این قاعده حتی برای نظامهای سیاسی که با چالشهای جدی اقتصادی و سیاسی مواجهند صدق میکند. در طول سالهای گذشته مصادیق آشکار آن را بارها دیدهایم که از آن جمله میتوان به ترس امریکا از ورود به جنگ با ملت یمن که با وجود قرار داشتن این کشور در سختترین شرایط اقتصادی، هنوز امریکا را متقاعد به تعرض به این کشور نکرده است. و برعکس، عدم پشتیبانی مردم عراق از حکومت بعث باعث اقدام نظامی امریکا در این کشور شد و درست بر عکس دز زمانی که دولت مردمی در عراق شکل گرفت با وجود تهدیدات آشکار منافع آنها در عراق، مقامات امریکایی نتوانستند کوچکترین اقدامی را علیه داعشی که حتی دولت عراق خواهان سرنگونی آنها بود، بدون هماهنگی دولت عراق در فلوجه یا شمال عراق انجام دهند.
حضور مردم در صحنههایی همچون انتخابات ضامن اجرای برنامههای درست رئیسجمهور و مانع جدی از عدم انحراف برنامههای او خواهد بود. اکنون که مدیریت چهارساله دولت تدبیر آقای روحانی را ملت ایران تجربه کردهاند، میتوانند تمییز دهند که آیا با بی تفاوتی نسبت به آینده باز هم رئیس دولتی را انتخاب کنند که در همان فضای چهار سال گذشته طی طریق کند یا با یک حضور جدیتر تحول جدیدی را آغاز کند و ضمن تحرک بخشی به بدنه مدیریتی کشور و شتاب در عرصه پیشرفت کشور، دشمن را که تصور میکند با به نتیجه رسیدن مقصود خود پس از برجام باعث عقب نشینی ملت ایران از آرمانهای خود شده است، مأیوس و ناامید سازد.
نباید فراموش شود که دشمن در یک برنامه هدفمند، چند سالی است که بهجد بهدنبال سناریوی از پیش طراحی شده خود است؛ سناریویی که چهار مرحله تغییر باورها، تغییرافکار، تغییر رفتار و در نهایت تغییر ساختار را در پی داشته باشد. برای حرکت در این مسیر نیز همزمان دو گام را بر میدارد. اول آنکه با درگیرسازی ذهنی مردم و دادن آدرس غلط به جامعه ایران در باور مردم به حقانیت نظام اسلامی و تغییر ذائقه مردم از ارزشهای انقلابی و دینی و گرایش آنها به آموزهها و اندیشههای لیبرالیسم و حرکت در مسیر سبک زندگی غربی و مدرنیزم وارداتی، تردید این باورهای غلط، رفتار مورد انتظار خود را در کمترین زمان حاصل نماید و طبیعی است که با طی شدن این سه گام، تغییر ساختار نظام دور از ذهن نخواهد بود. اما آنچه تسهیلکننده برای تغییر ساختار نظام خواهد بود تغییر محاسبه در مسئولینی است که قرار است سکان اجرایی و هدایت جامعه را بر عهده گیرند. کسانی که بدون توجه به ظرفیت بی نظیر ملت ایران کنار نیامدن با کدخدا را موجب بازگشت سایه جنگ بر سر کشور بدانند و بر اساس دادههای دشمن معادله اداره کشور را محاسبه کنند این همان اشتباه محاسباتی بودکه در مقاطع مختلف شاهد بودیم که دولت مستقر فعلی گرفتار آن بود. ملت ایران هر گاه میدیدند مسئولانشان با این خطای محاسباتی مواجه هستند با حضور خود، دشمن را از رسیدن به آرزوهای خود ناامید میکرد و حتماً در این انتخابات نیز به نقش کلیدی خود عمل خواهد کرد.
نمکی بر زخم معلمان
محمود فرشیدی در رسالت نوشت:
دنیای امروز این واقعیت را کشف کرده است که ارزشمندترین سرمایه و بلکه سرمایه واقعی هر کشوری، نیروی انسانی آن کشور است و این همان کلام بلند امام علی علیه السلام است که فرمودند: «انسانها همانند معادن طلا و نقره گرانبها هستند.» اما فرهیختگان جامعه، در این حکمت نیز تأمل میکنند که کسی که این معادن گرانقدر انسانی را برای هر جامعه کشف و آماده بهره برداری میسازد، معلم است وگرنه چه بسا انبوه معادنی که ناشناخته بماند یا به یغما برود.
پس باور کنیم که حتی با نگاه اقتصادی نیز نقش معلم، تعیین کننده و سرنوشتساز میباشد. هر چند تاثیر گذاری معلم در تربیت نسل آینده، با رویکرد اقتصاد مقاومتی، تنها یکی از ظرفیتهای معلم است و علاوه بر آن در تمامی عرصههای اجتماعی، اخلاقی، سیاسی، زیست محیطی و فرهنگی نیز کلید حل مشکلات فردای جامعه را میباید امروز در دستان توانمند معلم جستجو کرد، آن چنان که امام خمینی (ره)فرمودند: «همه سعادتها و شقاوتها از مدرسه است و کلید آن در دست معلمان میباشد.» با اینهمه هنوز پیرامون نقشآفرینی معلم در جامعه سخن، بسیار و مجال اندک است اما حداقل باید به فضیلتی دیگر اشاره کرد و آن مرجعیت و منزلت اجتماعی معلم است و تاثیر فراگیری که بر اقشار گوناگون جامعه دارد.
بنا بر آنچه به عنوان واقعیتها بیان شد، «معلم» گرانبهاترین سرمایه هر جامعه است و روشن است که با توجه به مبانی فرهنگی جامعه و انقلاب ما ، معلم نزد ایرانیان، مقام و منزلتی صد چندان دارد.
اما همچنان که ثروتاندوزان، ردیاب شناسایی ثروت دارند، کسانی که در جستجوی اهداف سیاسی، اقتصادی خویش هستند نیز با شناسایی معلم، همواره کوشیدهاند از سرمایههای او در خدمت طمعورزیهای خود بهره بگیرند. یعنی از سرمایه اجتماعی معلم در جهت کسب پایگاه اجتماعی و سیاسی برای خود و از سرمایه مالی معلم برای تطمیع یاران خود. و این گلایهای است که فرهنگیان از شرایط کنونی دارند زیرا واقعیت آن است که در دولت یازدهم، مشکلات معیشتی معلم، شدت یافتهاست چندان که حتی حق الزحمه و حق التدریس او نیز با تاخیرهای چند ماهه پرداخت میگردد تا چه رسد به پاداش پایان خدمت که بر خلاف اغلب دستگاهها پس از گذشت چند سال تأدیه میشود.
اما فاجعه ناگواری که مزید بر علت شده است و به نام دولت یازدهم در تاریخ ثبت خواهد شد و نمکی بر زخمهای معلم پاشیده است، سنگین ترین سوء استفاده مالی، یعنی چپاول اندوخته معلمان در صندوق ذخیره و بانک سرمایه میباشد. اگر حقوقهای چند ده میلیونی، صفت «نجومی» گرفته است، برای هشت هزار میلیارد تومان و حتی بالاتر در ادبیات فارسی نمیتوان معادلی یافت.
اما دردناکتر از فاجعه چپاول اندوختههای اندک صدها هزار معلم، اِعمال قدرتهایی است که برای کتمان ابعاد آن و مجازات عاملان آن به عمل میآید. چندان که در آخرین روزهای استیضاح جناب آقای فانی، وزیر سابق آموزش و پرورش، امید میرفت شفافسازیهای لازم صورت گیرد و چپاولگران سرمایه معلمان و حامیان آنان شناسایی شوند، ولی ناباورانه فرهنگیان شنیدند که جناب آقای روحانی، وزیر آموزش و پرورش را پیش از استیضاح برکنار کرد و حتی در مجلس شورای اسلامی نیز کوشید به ماجرای پرونده صندوق ذخیره با واژه «معوقات» خاتمه دهد. و متاسفانه بنا به اظهارات دستاندرکاران کمیته تحقیق و تفحص مجلس در این موضوع، این عدم همکاریها با مراجع ذی ربط رسیدگی، همچنان ادامه دارد و حتی اخیراً آخرین مدیرعامل بانک سرمایه، که همکاریهایی با کمیته تحقیق و تفحص داشت، علی رغم مخالفت این کمیته، برکنار شد و همین شبهات، موجب شدهاست معلمان به این باور برسند که «کلید انتخاباتی» مشهور تنها قفل صندوق ذخیره ارزی و صندوق ذخیره فرهنگیان و نظایر آن را میگشاید.
البته معلمان به تجربه دریافتهاند که همواره کسانی صادقانه و خالصانه برای دفاع از حقوق و منزلت آنان تلاش میکنند و در مقام مسئولیت نیز موجب ارتقای جایگاه و افتخار معلم میشوند؛ همچون شهیدان رجایی، باهنر و بهشتی. در عین حال کسانی هم هستند که میخواهند از کثرت کمّی و منزلت والای معلم به عنوان سکوی پرتاب خود و دستیابی به قدرت سوء استفاده کنند، هرچند آنچه در دولت یازدهم نوبرانه شد، به یغما بردن قطره قطره اندوختههای معلمان است. طبعاً ادعای آقایان سوء استفاده کننده این بود که معلم سفر تایلند و اتومبیل سانتافه را میخواهد چه کند؟ که این سخن حقی است زیرا ساده زیستی و مقام معنوی معلم، او را از این هر دو باز میدارد اما نتیجهگیری باطل آنان از این سخن حق را، که وامهای کلان به اطرافیان خود با همین منظور پرداخت کردند، معلمان مظلوم نخواهند بخشید.
زیرا بر اساس تجربه دولتهای قبل، این امکان وجود داشت که به جای تخصیص وام سفر تایلند و اتومبیل سانتافه به عدهای، هزاران نفر از معلمان از وام خرید پراید بهرهمند شوند چنانکه در دوره قبل این وامها داده شد و برخلاف نگرانی آقایان، تمامی وامگیرندگان پراید نیز اقساط خود را پرداخت کردند.اما درس عبرت از تاریخ ،آنکه معلمان بارها به دانشآموزان آموختهاند گاهی متهمان به قتل برای گم کردن رد پای خویش، شال عزا بر دوش میافکنند و این روزها هم بعید نیست کسانی که مسئولیت سنگینی در بهبود معیشت معلم و پاسداشت امانتهای سپرده او در صندوق ذخیره داشتهاند بار دیگر با فریادی هر چه رساتر در وصف مقام معلم و ضرورت رسیدگی به مشکلات معلم، داد سخن سر دهند و حتی چه بسا برخی از متهمان پرونده صندوق هم در اطراف آنان گرد آیند.کلام آخر آنکه علی رغم تمامی این نامردمی ها، معلم که منزلت و جایگاه خویش را همکاری با پیامبران میداند، خواهد کوشید نسل آینده را به گونهای تربیت کند که حتی اگر به عالیترین مقامات سیاسی هم دست یافتند، راستگو، امانتدار، پایبند به عهد و پیمان و حامی محرومان و مستضعفان باقی بمانند و با تمام وجود، خود را وامدار معلمانی بدانند که در عهد خُردی، آنان را تربیت کرده اند.
دلربایی انتخاباتی با سرابهای اقتصادی
سعید شیرکوند در ایران نوشت:
شروع فعالیتهای انتخاباتی در کشورمان هر چند شباهت زیادی با انتخابات گذشته دارد و در مقابل تفاوتهایی بنیادین با انتخابات کشورهای توسعه یافته را نشان میدهد، اما در دوره اخیر نابسامانی فضای انتخاباتی کشور شکل پیچیدهتر و شدیدتری به خود گرفته و در نتیجه باید از دو منظر به حال آن گریست؛ از منظر اول باید به حال علم اقتصاد گریه کنیم که یک علم ریشهدار شناخته شده به بهای گرفتن قدرت تا این اندازه توسط برخی نامزدها مورد بیتوجهی قرار گرفته و تمام بنیانهای آن نادیده انگاشته میشود. برخی از نامزدها براحتی در هر حوزهای ورود کرده و هر عددی که به ذهنشان میآید را در ارتباط با پدیدههای مختلف به زبان میآورند، غافل از اینکه بیان هر عددی در حیطه مسائل و علم اقتصاد نیازمند یک مبنای مطالعاتی و پژوهشی است. به عنوان مثال نامزدی مدعی میشود که جامعه ایران بعد از گذشت 39 سال از انقلاب در اثر سیاستهای اتخاذ شده توسط مسئولان کشور به دو بخش تقسیم شده و در اثر مدیریت نظام جمهوری اسلامی، امروز کشور دارای 4 درصد جمعیت رانتخوار، زالوصفت، ثروتمند و برخوردار از همه امکانات است و در مقابل آن 96 درصد جامعه در محرومیت، فقر و بدبختی قرار گرفتهاند. صرفنظر از اینکه این ادعا تا چه اندازه ارزشهای نظام و مردم را مورد غفلت قرار داده و آن را به چالش میکشد، از نظر اقتصادی با این سؤال اساسی روبهرو است که مبنای این طبقهبندی چیست؟
کدام پژوهشگر، مؤسسه پژوهشی و مجموعه علمی در ایران حتی در قالب یک مقاله یا پژوهش به چنین اطلاعاتی دست یافته است؟ مگر میشود در اقتصاد هر چه اراده کنیم را به عنوان شاخص بگوییم؟ در مقابل این ادعای 4 درصدی و 96 درصدی از کسی بگوید که این تناسب 6 درصد به 94 درصد است، چه پاسخ علمی برای آن وجود دارد؟ همین طور در مورد ایجاد شغل و فرصتهای شغلی حاصل از برخی فعالیتها، تغییر یارانه دهکهای مختلف و نحوه شناسایی دهکها چه راهکار علمی و عملی وجود دارد؟ متأسفانه برخی از نامزدها قائل به این نیستند که هر کدام از این واژهها دارای یک تعریف شناخته و معیار ارزیابی هستند که نمیتوان بدون معیارهای علمی به دستکاری و ارائه آنها پرداخت. مورد دومی که باید به حال آن گریست، قضاوت و نگاهی است که برخی از نامزدها به مردم ایران دارند. زیرا از نظر این افراد، مردم و جامعه کسانی هستند که فاقد قدرت تشخیص، ارزیابی و فهم مشکلات و راه حل آنها هستند. لذا بر اساس این دیدگاه کافی است که از مردم دلبری کرد و با بیان یک سری آرمانها، آرزوها و شعارهای بدون منطق آنها را به سمت خود جلب کرد. وعدههای انتخاباتی برخی نامزدها از واقعیت روز جامعه ایران بسیار دور هستند و در حد نشدنی تلقی میشوند. اما نامزدهای محترم بر اساس نوع نگاهی که به شنوندگان و مخاطبان خود دارند، فکر میکنند هر چه بگویند مورد پذیرش جامعه واقع میشود و در نتیجه قادرند از رأیدهندگان دلربایی کنند. در حالی که مردم ایران قدرت تشخیص مشکلات و راهحلهای آنها و وعدههای مبتنی بر واقعیت را نسبت به وعدههای غیرواقعی دارند و قطعاً به چنین سرابی دل خوش نخواهند کرد.