دولت دوازدهم در افق پساغرب
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
نقشه راه پیشرفت کشور در معرض دو جبهه معارض مدعی تغییر قرار دارد. دو جریان فکری از تغییر دم میزنند؛ یکی جریان اسلامی- ایرانی که بر استحکام ساخت داخلی کشور در کنار استفاده از ظرفیتهای بیرونی و تعامل با دیگران از موضع قدرتمندی تاکید دارد؛ و دومی که یک طیف را شامل میشود، در گفتار یا رفتار چنان مشی میکند که از متن آن، بوی ضرورت اتکا به غرب و ناچاری در این زمینه استشمام میگردد.
این نسخه نیز هرچند دم از پیشرفت میزند و مدعی بهبودطلبی است، اما در عمل به تغییر ارتجاعی منتهی میشود. اکنون در حالی که در آستانه یک تصمیم ملی (انتخابات) برای تغییر دولت و تشکیل «دولت دوازدهم» قرار داریم، میارزد در ابعاد این دوگانه تغییرطلبی بیشتر تامل کنیم.
1- حفظ یا تغییر وضع موجود، یک دوگانه مهم است که اگر درست تبیین نشود، راه به ناکجاآباد میبرد. برخی تغییرطلبیها مصداق کور کردن چشم به جای درست کردن ابروست؛ نقطه قوتها و قدرتمندیهای داخلی را هدف تغییر قرار میدهد اما نقطه ضعفها را مثبت میشمارد و بر حفظ آنها تاکید میورزد. درست در همین بزنگاه است که دشمنان ما، ارکان قدرت ایران جدید را «مایه دردسر و مزاحمت» برای ملت که باید به قیمت ارزان به شرخرها فروخت و از شرشان خلاص شد، جا میزنند.
برنامه هستهای به عنوان نوک کوه یخ رشد علمی و فنی در کشور، جزو اولین اهداف قدرتهای انحصارطلب غربی بود که با همین مغالطه بر زبان غربگرایان نیز جاری شد؛ مبنی بر اینکه با این همه دردسر فشار و تحریم، برنامه هستهای میخواهیم چه کنیم؟! آمریکا و غرب پس از آن، بلافاصله سراغ نفوذ منطقهای، برنامه موشکی، احکام اسلامی، نهادهای اقتدار نظام و حوزههای خودکفایی علمی و اقتصادی ایران رفتند.
این منطق که با هر فشار و تهدید خارجی، بخشی از ارکان قدرت خود را واگذار یا اوراق و تعطیل کنیم، خلع قدرت ملی در برابر دشمنان وحشی ملتها را در دستور کار خود دارد. اگر در دام این عملیات روانی و خطای محاسباتی نباید افتاد، اولین چاره آن «بیاعتمادی مطلق به قدرتهای زورگو به ویژه آمریکاست»؛ چیزی که به تعبیر رهبر حکیم انقلاب، رکن قدرت نرم و نامتقارن جمهوری اسلامی محسوب میشود.
2- بنابراین شروع مسیر تغییر به سمت بهبود و پیشرفت، بیاعتمادی مطلق به دولتهای بدسابقه غربی و گرفتن خود از شیر آنهاست. اعتماد و اتکا به غرب، برای دههها بلکه بالغ بر یکصد سال، تبدیل به عادت عمومی بخشی از روشنفکران و سیاستمداران ایرانی شد.
دولتهای غربی حتی اگر سابقه خصومت چند ده ساله با ما را نیز نداشتند، عقل و حکمت اقتضا میکرد، علیالدوام وابستگی انحصاری به آنها را کاهش دهیم؛ نه اینکه به بهانه- مثلا- کاهش دشمنی، خود را در تله برخی همکاریهای زیانبار با آمریکا یا انگلیس و فرانسه بیاندازیم. در حقیقت شرط ابتدایی قدرتمندی، کاستن از «وابستگی» آن هم به چند کشور خاص «انحصارطلب- خصومتطلب- تعدیطلب» است نه افزایش آن.
در حقیقت برای تنشزدایی معقول و متوازن هم که شده، باید در بده- بستان توازن و تعادل درست کرد، نه اینکه مثلا به اسم گشایش پسابرجامی، بازار مصرفی ایران را شکارگاه چند کشور زورگوی غربی قرار داد و در این کار چنان افراط کرد که واگذاری کترینگ غذای راهآهن و تزئینات معماری اتوبان تهران- شمال و واردات لوازم آرایشی و لوکس و خودروهای اشرافی، تقریبا اولین و آخرین دستاوردهای توافق برجام باشد!
3- عقل و مصلحت حکم میکند که انسان به خاطر باران، زیر دیوار شکسته و در آستانه فرو ریختن پناه نگیرد. شاید اگر روزی از «پساغرب» سخن گفته میشد، برخی روشنفکران با تعجب و سرزنش مینگریستند و تئوری «پایان تاریخ» فرانسیس فوکوما مبنی بر آقایی آمریکا و غرب را به رخ ما میکشیدند.
اما امروز سیاستمداران درجه اول غرب رسما از جهان «پساغرب» سخن میگویند. همین روزها که کنفرانس امنیتی مونیخ به عنوان یکی از مهمترین نشست ارزیابی تحولات قدرت جهانی در حال برگزاری است، دو مقام ارشد اروپایی سخنانی به غایت قابل تامل گفتند که هرچند، با فرو خوردن و نگفتن برخی واقعیتها همراه است، اما در عین حال، بسیار عبرتآموز است. چراغ اول را خانم فدریکا موگرینی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا روشن کرد که در گفتوگو با روزنامه آلمانی «ولت» تاکید کرد «قدرت رهبری آمریکا در حال زوال است. قدرت آمریکا در حال کاهش است.
من هرگز آمریکا را تا این حد قطبی شده ندیده بودم. آمریکا در درون منسجم نیست. بزرگترین دموکراسی دنیا، بیثبات شده است.» او میگوید آمریکا بی ثبات و ضعیف شده، چون از درون دچار آشفتگی و شرایط دوقطبی شده است. انتخابات اخیر آمریکا، بخشی از «بحران»های ویرانگر اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و امنیتی را در ایالات متحده بیرون ریخت؛ آنجا که ترامپ پرده فساد سیستماتیک را بالا زد و در عین حال تصریح کرد «ما بودجه ساخت مدرسه را هم نداریم.
با هزینه دو جنگ عراق و افغانستان، میشد دو بار آمریکا را بازسازی کرد.» همین جا یک نتیجه بگیریم؛ اگر دو قطبیکردن یک جامعه مانند آمریکا موجب زوال قدرت و بیثباتی آن میشود، محاسبه کنیم که تلاش دشمنان برای دوقطبی کردن جامعه ایرانی (به ویژه در سال 88 و پس از آن) و بازی بازیگران فتنه سبز در نقشه دشمن، چه خسارت بزرگی را به ملت ما وارد کرد؛ تحریمهای فلج کننده کوچکترین خسارت از انواع این خسارتها بود.
4- دومین اظهارنظر مهم مربوط به آقای «ولفگانگ ایشینگر» رئیس کنفرانس امنیتی مونیخ است. به گزارش روزنامه ایندیپندنت، وی در این گزارش سالانه تأکید میکند «جهان در حال عبور از غرب به عصر پساغرب است. کاهش نفوذ اروپا و آمریکا زمینه را برای کشورهای دیگر فراهم کرده است تا نظم جهانی جدیدی را شکل دهند.
همهپرسی خروج انگلیس از اتحادیه اروپا و انتخاب ترامپ، نهادهای جهانی همچون اتحادیه اروپا، سازمان ملل و ناتو را در وضعیت متزلزلی قرار داده است… دولت جدید آمریکا ممکن است به منزله کاتالیزور ]سرعت دهنده فعل و انفعالات[ در این روند عمل کند. فضای امنیتی جهان مسلماً بیثباتتر از هر مقطع دیگر از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون است.
احتمالاً ما در آستانه دوره عبور از غرب هستیم؛ دورهای که در آن بازیگران غیرغربی، امور بینالملل را شکل میدهند. برخی از اساسیترین ارکان غرب و نظم جهان لیبرال، تضعیف شده است. ناکامی سران غرب برای پاسخگویی به درگیریها در سوریه و اوکراین، ضعف در مقابله با بحرانهای جهانی را آشکار کرد. این وضعیت، زمینه را برای پر کردن خلأ توسط کشورهایی مانند روسیه و ایران فراهم کرده است.»
5- متعاقب این سخنان، آقای ظریف برای اولین بار (در حاشیه همین کنفرانس) گفت «جهان وارد مرحله پسا غربی شده است». خب! سؤال مهم از وزیر محترم امور خارجه و دیگر دولتمردان این است که آیا اولاً در همین 3-4 سال گذشته خبر داشتید جهان در حال عبور از غرب است یا خیر و ثانیاً چرا برخلاف همین روند، وارد تعامل یکطرفه و در عین حال انحصاری با آمریکا و غرب شدید؟ آقای ظریف و تیم ایشان جز سفرهای پیاپی به آمریکا و چند کشور خاص اروپایی، کدام سفر کاری و جدی را به دیگر مناطق جهان ترتیب دادند یا میزبان طرف مقابل شدند تا در روابط با غرب نیز توازن ایجاد کرده باشند؟ ثالثاً غرب گرفتار آشفتگی و بحران و بیثباتی، که در کار خود مانده، چگونه میتواند دست ما را بگیرد؟! آمریکا یا انگلیس و فرانسه اگر نسخه شفا دهنده و نجاتبخشی داشتند، ابتدا خود را نجات میدادند تا دستخوش رشدهای اقتصادی نزدیک به صفر (مثلاً در فرانسه) یا آشوب و بیثباتی و تضادهای قطبی درون ساخت سیاسی و اجتماعی نشوند.
6- اگر طیف خوشبین به غرب در دولت مدعی اصلاحات به کمک اشغالگران آمریکایی- انگلیسی افغانستان شتافتند و عنوان «محور شرارت» را به عنوان دستخوش دریافت کردند، در پسابرجام نیز امتیازاتی را در حوزه هستهای، اقتصادی و تجاری- و بعضاً – سیاسی واگذار کردند که خروجی آن، زبان درازی و طلبکاری و فشار بیشتر غرب بود. از پژوی ورشکسته و توتال بدعهد فرانسه بگیرید تا شرکت نیمه ورشکسته اسکانیا در سوئد.
ما برای فرانسویها، انگلیسیها و آلمانیها فرصت شغلی درست کردیم و آنها در عوض نام خلیج فارس را تحریف کردند، ایران را مایه تهدید منطقه خواندند و قطعنامه محکومیت حقوق بشری علیه کشورمان تدارک کردند؛ کسی هم نپرسید که مثلاً آیا همین اتوبوسهای از رده خارج اسکانیا نیست که سالی چند بار در جادهها دچار آتشسوزی و سقوط به دره و قتل عام مسافران میشود و قاتل جادهها لقب گرفته است؟! یا مثلاً همین توتال نبود که با وجود بدهبستان چند ده میلیون دلار رشوه با برخی مقامات متخلف نفتی، سر بزنگاه زیر قرارداد زد و سپس بدون پرداخت جریمه بازگشت و باز هم تفاهمنامه امضا کرد و اطلاعات میادین مشترک در پارس جنوبی را جمعآوری نمود و پس از آن هم میگوید قرارداد منتفی است؟ تکلیف این اطلاعات بسیار مهم جمعآوری شده از سوی شرکتی که در آن سو، شریک قطر در میادین مشترک است چه میشود؟! و… آیا این دست فرمان، ما را به مقصد پیشرفت میرساند؟ و آیا مثلا سفیر ما در فیلیپین باید شرکتهای آن کشور را دعوت به صادرات لوازم آرایشی به ایران کند؟!
7- دولت یازدهم در همین مسیر پرهزینه و کمدستاورد، ارثیههای تلخی را برای دولت دوازدهم برجای میگذارد. 3 برابر شدن هزینههای جاری (از 104 هزار میلیارد به 340 هزار میلیارد تومان)، افزایش بدهیها از 250 هزار به رقم خیرهکننده 700 هزار میلیارد تومان که احتمالا تا پایان دولت به 750 هزار میلیارد میرسد و افزایش تورمزای حجم نقدینگی از 430 هزار به 1148 هزار میلیارد تومان، تنها گوشهای از بدخرجیها و بدعملیهای دولتی است که حتی یک پروژه متوسط ملی در حوزه اقتصادی به یادگار نگذاشته است.
یک سال پس از اجرای برجام، در حالی که ادعا میشد روزانه 170 میلیون دلار درآمد عاید کشور خواهد شد – و لابد تا الان باید بالای 60 میلیارد دلار شده باشد – اعلام میشود که دولت با کسری بودجه 53 هزار میلیارد تومانی مواجه است و این در حالی است که ادعا میکنند نرخ تورم را به 8 درصد رساندهاند.
اگر تورم را – ولو به قیمت تحمیل رکود سنگین به اقتصاد – پایین آوردهاند پس این رشد چند صد درصدی در انواع هزینهها و بدهیها برای چیست و کدام عایدی را برای مردم به همراه داشته است؟ رونق به اقتصاد برگشته؟! اشتغال افزایش یافته؟ چرخ کارخانهها بهتر میچرخد؟ مشکل مسکن مردم حل شده؟ یا…؟ آیا عجیب نیست که پس از 4 سال، تازه چند روز پیش روزنامه دولت با افتخار تیتر میزند «مسکن اجتماعی به تصویب دولت رسید»؟! سپری شدن 4 سال فرصت فقط برای تصویب یک طرح کاغذی و دیگر هیچ؟!
8- هر دولتی را با کفایت و کارآمدی آن میسنجند اما متاسفانه وقتی به پرسش از کارکرد دولت میرسیم، بیشتر تنه به تنه «دولت حرف» و «دولت روی کاغذ» میزند. ریشه این ناکارآمدی، در فرو گذاشتن برنامهریزی و تدبیر معطوف به ظرفیتهای کمنظیر ملی (به عنوان هجدهمین اقتصاد بزرگ دنیا – در چهارراه تجارت منطقهای) و امید صرف به غرب درگیر گرفتاریهای خود است.
ملت و کشور ما اکنون در آستانه یک انتخاب مهم قرار دارد؛ اینکه دولت دوازدهم تکرار بیعملیهای دولت فعلی باشد یا با عبور از گفتمان عقیم این دولت، در تراز تدبیر و طراحی و اقدام و عمل ملی تغییر کند. باید نقطه پایان بر روند مدیریتی گذاشت که به اذعان رئیس شورای فرهنگی نهاد ریاست جمهوری «سوئیسی حرف میزند اما آفریقایی عمل میکند»!
دیگر سؤالی از این دولت نداریم!
حسین قدیانی در وطنامروز نوشت:
جناب عارف! مجازات زندان با قید دوفوریت پیشکش خودتان و سایر اعضای فراکسیون امید، چرا که ما خیلی وقت است دیگر هیچ سوالی از این دولت نداریم! و خیلی وقت است جواب همه سوالات خود را از این دولت و بویژه رئیس آن، با توهین و تهمت و درشتی گرفتهایم.
وانگهی! از دولتی که حتی در سال چهارمش هم بزرگان باید بدیهیات را به او گوشزد کنند که «اقتصاد، اولویت کشور است»، آیا سوالی هم برای پرسش میماند؟ آری! ما خیلی وقت پیش بود که از دولت سوال کردیم: «آیا با دست فرمان «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست» امکان رسیدن به یک توافق خوب که منبعث از آن، شاهد لغو تحریمها باشیم وجود دارد؟» رئیس این دولت اما پرسش ما را با اتهام «بیسواد» جواب داد! و این در حالی بود که بعدها خود حضرات دولتی اعتراف کردند که عایدی ملت ما از برجام «تقریبا هیچ» بوده!
جناب عارف! چند نمونه از این دست برایتان ردیف کنم، خوب است؟! بسمالله! تنها به عنوان مشتی از خروار، چند تایی دیگر ردیف میکنم. ما خیلی وقت پیش بود که از دولت سوال کردیم: «آیا جواب درگوشی به بدعهدیهای علنی و عمومی دشمن، در حکم پاره کردن فتحالفتوحتان، آن هم با دست خودتان نیست؟ و مگر نه این است که با این رویه، دشمن را به ادامه بدعهدی وسوسه میکنید؟ و با این وضع اصلا و اساسا کو دستاورد برجام که از آن با عنوان «آفتاب تابان» یاد میکنید؟» رئیس این دولت اما پرسش ما را با «عینک بزنید» جواب داد و این در حالی بود که خود دولتمردان عینکی اذعان کردند دستاوردهای برجام زیر منگنه ترس شرکتهای خارجی از جریمه آمریکاییها، گیر کرده و فعلا برای دیدنش باید صبر کرد! ما خیلی وقت پیش بود که از دولت سوال کردیم: «چرا یک کلام به ملت توضیح نمیدهید که با چه سازوکاری هر ماه بخشی از مردم را از فهرست یارانهبگیران حذف میکنید؟» رئیس این دولت اما هرگز هیچ جوابی به این پرسش نداد! و این در حالی بود که سخنگوی همین دولت، از مدیران نجومی با حقوق ماهی 100 میلیون و 150 میلیون و 200میلیون به عنوان «ذخیره و امانتدار» یاد کرد! ما خیلی وقت پیش بود که از دولت سوال کردیم: «اگر طبق سخنان رئیس آقایان زنگنه و آخوندی و دیگر شرکا در کابینه، دولت اعتدال در امر مبارزه با فساد هیچ خط قرمزی برای خود متصور نیست، پس چرا دریغ از معرفی فقط و فقط یک مدیر نجومی به دستگاه قضا؟» رئیس این دولت اما نزد قاضیالقضات رفت و خواهان بستن روزنامه منتقد شد! و این در حالی بود که آقای روحانی در افتتاحیه نمایشگاه مطبوعات فرموده بودند: «نبندید دهانها را به بهانههای واهی!»
ما خیلی وقت پیش بود که از دولت درباره بیکاری و رکود و مسائل زیست محیطی و… سوال کرده بودیم و رئیس این دولت اما باری گفت «شیب»، باری گفت «از رکود عبور کردهایم»، باری گفت «چرا شکر نعمت نمیکنید» و هر بار هم چیزی در همین مایهها! و این در حالی بود که خود دولتمردان صریحا میگفتند هم رکود هست و هم بیکاری! البته از حق نگذریم که با این اعتراف خود «شقالقمر» کردند چرا که جوان بیکارشده در این 4 سال، لابد نمیداند و نمیفهمد بیکار است، مگر آنکه آقایان به جای چارهجویی برای حل معضل بزرگ اشتغال، قبول کنند بیکاری هست! و فقط هم همین است وظیفهشان!
ادامه بدهم آقای عارف! یا بس است؟!
از این دولت و با این وضع، اساسا سوالی هم برای پرسش باقی میماند که شما مجازات زندان برای پرسش کننده در نظر بگیرید؟! آن هم با قید دوفوریت؟ ما و مردم و دولت اعتدال؛ چه سوال دیگری؛ چه جواب دیگری؟! در نهایت یک نکته و والسلام! دولتی که حتی تیتر کاملا درست و کاملا حرفهای «خبر مرگش» درباره پادشاه ملعون سعودی را که از نظر یکایک این ملت هم حقیقتا «ملعون» است و از نظر خمینی و خامنهای هم حقیقتا «ملعون» است برنمیتابد و ما را روانه محکمه میکند برای برخورد چکشی با اصحاب قلم، نیازی به طرح فلان فراکسیون مجلس ندارد. پس اولا «وکیل ملت» باشید نه وکیل دولت! ثانیا مایه فخر تهرانیهایی باشید که به شما رای دادند نه باعث عذاب وجدانشان!
شکاف در غرب و لزوم بهره گیری از«دیپلماسی هیبریدی»
علیرضارضاخواه در خراسان نوشت:
بلوک سیاسی- اقتصادی و امنیتی غرب که شامل آمریکا، کشور های اروپایی و همپیمانان منطقه ای ایشان می شود، این روز ها به شدت دچار شکاف های متعدد شده است. شکاف هایی که به اذعان استراتژیست هایی چون، کیسینجر و برژینسکی منجر به آغاز روند فروپاشی نظم غرب محور در جهان شده اند. پنجاه و سومین کنفرانس امنیتی مونیخ که از روز جمعه و با حضور مقامات عالی بسیاری از کشور ها و سازمان های بین المللی آغاز شده است، آینه تمام نمای این روند واگرایی در غرب است.
آینده ناتو، نظم جهانی، تروریسم و افراط گرایی و جنگ در سوریه و اوکراین به عنوان کانون های اصلی شکاف در غرب موضوعات مورد تمرکز این کنفرانس عنوان شده اند با این حال آنچه بیش از هر چیز دیگری بر این نشست امنیتی سایه انداخته است، حضور ترامپ در کاخ سفید و تبعات آن بر سیاست خارجی آمریکاست.
این روز ها و به دنبال خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا از یک سو و همچنین رشد روحیه ملی گرایی افراطی که ناشی از خیزش احزاب راستگراست از سوی دیگر پایه های اتحادیه اروپا به عنوان یکی از ستون های نظم غرب محور دچار تکانه های شدید شده است. چشم انداز آینده اروپا آنچنان تاریک و مبهم است که خیلی ها از همین حالا پایان اتحادیه اروپا به عنوان یک پروژه کلان را برای همگرایی منطقه ای اعلام کرده اند. علاوه بر این حمایت کاخ سفید از این واگرایی باعث نگرانی های جدی در اروپا شده است.
در همین راستا اورزولا فان در لاین، وزیر دفاع آلمان، در کنفرانس امنیتی مونیخ به آمریکا هشدار داد که نباید به انسجام اروپا ضربه بزند. وزیر دفاع آلمان گفت: «دوستان ما در آمریکا باید به خوبی بدانند که لحنشان درباره اروپا و ناتو تاثیر مستقیمی بر انسجام قاره ما دارد. یک اتحادیه اروپای قدرتمند به نفع آمریکا نیز هست، همچنین یک ناتوی قوی و مصمم.»
شکاف های چند لایه در بلوک غرب
اما این تنها اروپا نیست که از داخل دچار بحران شده است، روابط دو سوی آتلانتیک نیز این روز ها بیش از هر زمان دیگر غیر قابل اطمینان شده است. ترامپ اولویت اول دولتش را آمریکا دانسته است، ناتو را پیمانی تاریخ گذشته خوانده و تصریح کرده است که همپیمانان واشنگتن برای بهره گیری از چتر حمایت نظامی آمریکا باید هزینه آن را بپردازند. سخنانی که باعث شده گسل در روابط فرا آتلانتیک در کنار گسل های داخل اروپا موجودیت بلوک غرب را تهدید کند. از سوی دیگر این روز ها شاهد هستیم که آمریکا به عنوان گرانیگاه بلوک غرب نیز از داخل دچار شکاف و چند دستگی شده است.، فدریکا موگرینی، رئیس سیاست خارجه اتحادیه اروپا اخیرا در مصاحبه ای در این رابطه گفته است: «هرگز آمریکا را تا این حد دچار قطبی شدن، اختلاف و درگیری ندیده است».
او تصریح کرده است: «هرکس که می خواهد یک رهبر جهانی باشد باید قدرتمند و خودکفا باشد. اگر بزرگترین دموکراسی جهان متشنج باشد به یک فاکتور بی ثبات کننده برای دیگر نقاط جهان تبدیل خواهد شد.» نکته جالب اینجاست که شکاف و قطب بندی در داخل آمریکا تنها محدود به اختلاف میان دموکرات ها و جمهوری خواهان نمی شود، بلکه در داخل خود حزب جمهوری خواه نیز شکاف های عمیقی وجود دارد.
بسیاری از سران و مقامات ارشد حزب جمهوری خواه که هم حزبی دونالد ترامپ محسوب می شوند به شدت با برنامه های اعلامی دولت جدید مخالف هستند، مخالفانی که از ابراز مخالفت خود هیچ ابایی ندارند به عنوان نمونه سناتور جان مک کین، رئیس کمیته نیرو های مسلح سنا در نشست دیروز اجلاس امنیتی مونیخ دونالد ترامپ را به باد انتقاد گرفت و به جدا شدن راه آمریکا و اروپا از ارزش های جهانی اشاره کرد و گفت: اتحاد غرب در حال شکاف برداشتن است.
او که یکی از ایدئولوگ ترین سیاستمداران آمریکا، منادی «رهبری آمریکا بر جهان آزاد» و یکی از نماد های قدرت نمایی و مداخله جویی ایالات متحده است، در این نشست از عجز فزاینده جهان غرب گلایه کرد و گفت: «اگر سال گذشته کسی این موضوع (بقای جهان غرب) را مطرح می کرد، او را به مبالغه و هراس آفرینی متهم می کردند. امسال اینطور نیست. اگر بنا باشد زمانی به این موضوع به صورت جدی پرداخته شود، آن زمان همین الان است!»
دیپلماسی هیبریدی و بازی با تمام سناریو های مطلوب
در چنین شرایط آشفته ای در عرصه بین الملل بهره گیری از «دیپلماسی هیبریدی» می تواند بهترین گزینه پیش روی دستگاه دیپلماسی کشورمان باشد. «دیپلماسی هیبریدی» یا «دیپلماسی ترکیبی» در یک تعریف محدود به معنی استفاده همزمان از دیپلماسی رسمی، دیپلماسی اقتصادی و دیپلماسی عمومی اطلاق می شود اما در یک تعریف جامع و بسیط به معنای«بازی با تمام سناریو های مطلوب» است.
در دنیای امروز این که «برای هر شرایطی یک سناریوی آماده داشته باشیم» حرفی قدیمی و ناکار آمد است. دیپلماسی در قرن بیست و یک به معنی پیش بردن همزمان سناریو های مطلوب است، سناریو هایی که حتی ممکن است در بعضی موارد به ظاهر متناقض به نظر برسند. به بیان دیگر دستگاه دیپلماسی کشورمان بایستی تلاش کند همزمان با تقویت بنیان های داخلی و تاکید بر اقتصاد مقاومتی، فضای مناسب برای تحقق سیاست های ملی را در عرصه بین المللی[1] فراهم نماید.
دستگاه دیپلماسی باید تلاش کند در عرصه منطقه ای دیپلماسی وحدت اسلامی را پیش گرفته، با کشور های حوزه خلیج فارس تعامل مثبت ایجاد کرده و تنش زدایی منطقه ای را در دستور کار قرار دهد و توامان نیز بر توان نظامی و سیاسی محور مقاومت و گروه های همسو با جمهوری اسلامی ایران درلبنان، سوریه، عراق، یمن و فلسطین بیفزاید.
در عرصه بین الملل نیز بایستی همزمان با افزایش تعاملات با اتحادیه اروپا به عنوان یک بلوک سیاسی؛ به صورت مستقل وارد تعامل با تک تک کشور های اروپایی شده(استراتژی اروپای دوم) تا بتواند با حرکت بر روی گسل ها در غرب منافع ملی جمهوری اسلامی را تامین کند. دستگاه دیپلماسی باید از فرصت ایجاد شده در غرب به واسطه حضور ترامپ در کاخ سفید بهره گرفته و حقانیت خود را در مقابل بی منطقی آمریکا به گوش افکار عمومی جهان برساند.
همزمان وزارت خارجه کشورمان بایستی تلاش کند در تعامل با کشور های مستقل از نظام سلطه و بلوک غرب، همچون چین و روسیه، نظمی موازی با نظم غرب محور را برای «دنیای پسا غربی» ترسیم نماید.
در پایان بایستی عنوان داشت که بی نظمی و هرج و مرج موجود در فضای بین المللی علی رغم تهدیدات فراوانی که به دنبال دارد می تواند فرصت های بی نظیری را نیز به دنبال داشته باشد که اقدام هوشمندانه در عرصه دیپلماسی آن را تضمین می نماید.
بحران مديريت، ثمره مديريت اشرافي!
سيدعبدالله متوليان در جوان نوشت:
در سالهاي اخير شاهد وقايع و حوادث ناگوار قابلپيشبيني و پيشگيري و غيرمترقبه در چهار گوشه ميهن عزيزمان بودهايم كه مردم بزرگوار كشورمان را با آلام روحي و رواني مواجه ساخته و علاوه بر خسارات جاني، خسارات فراوان مادي و معنوي را نيز بر مردم تحميل كرده است.
در حوادث و رخدادهاي قابل پيشبيني و غيرقابل پيشبيني در سالهاي اخير، مثل آتشسوزيهاي سريالي بهويژه در تأسيسات نفتي و پالايشگاهي، مفاسد اقتصادي سريالي، حقوقهاي نجومي، سيلهاي ويرانگر سريالي، آتشسوزي اتوبوس و تصادفات جادهاي، هجوم ريزگردها به برخي شهرها و استانها، آلودگي شديد هواي شهرهاي بزرگ و صنعتي، قطع شدن يا كم شدن فشار گاز، قطعي بلندمدت برق، آب و گاز در مناطق برفگير و سيلزده در شمال و جنوب كشور و مديريت اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كشور، آنچه كه بيش از پيش اذهان عامه مردم را به خود مشغول ساخته، علل ناتواني مسئولان در پيشبيني و پيشگيري از وقوع حوادث در وهله نخست و كنترل و مديريت بحران در وهله ثاني و بالاخره كم كردن آثار زيانبخش بعد از اينگونه وقايع و حوادث در وهله ثالث است.
بعضي از امكانات و تواناييهاي مادي و معنوي كشور ايران در كمتر كشور پيشرفتهاي پيدا ميشود؛ با اين همه امكانات كه از آن برخورداريم و در جهان كمنظير است، از نظر اقتصادي در وضعيت مطلوبي قرار نداريم و نابساماني اوضاع اقتصادي مستقيماً بر اوضاع فرهنگي، اجتماعي و سياسي كشور تأثير منفي داشته است.
مردم به هيچ وجه نه ميپذيرند و نه قبول دارند و نه باور ميكنند كه جمهوري اسلامي ايران با ظرفيتهاي فراواني كه در عرصههاي مختلف در اختيار دارد، نتواند حوادث و رخدادهاي اينچنيني را پيشبيني و پيشگيري كرده و در مواجهه با حوادث نيز نتواند بحران ناشي از حوادث را مديريت كند. مردمي كه حوادث و بحرانهاي بسيار سنگينتر و غيرقابل كنترل ناشي از حوادث سالهاي نخستين انقلاب مثل كودتاهاي رنگارنگ، فتنهگري گروهكهاي الحادي و منافق، جنگ تحميلي، ترورهاي كور و هدفمند و در نمونهاي نادر انفجار حزب جمهوري اسلامي و دفتر نخستوزيري و از بين رفتن هر سه قوه (با كشته شدن رئيسجمهور، نخستوزير، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، رئيس شوراي عالي قضايي و…) را ديده و مديريت انقلابي، جهادي و منحصربهفرد نظام در كنترل بحرانها را به بهترين شكل ممكن مشاهده كردهاند، اين حجم از ناتواني در مديريت بحران را غيرقابل تحمل دانسته و هرگز نميتوانند آن را باور كنند.
در دهه نخست انقلاب اسلامي، بهرغم وجود مشكلات ناشي از جنگ و محاصره شديد اقتصادي ايران به وسيله امريكا و حوادث مختلف پيش گفته، بهدليل حضور مديران باانگيزه، انقلابي، جهادي، دلسوز و متخصص، نه تنها موفق به كنترل بحرانها و ريشهكني زمينههاي بروز بحرانها شديم و اعجاب همگان را برانگيختيم (اعجاب سرويس جاسوسي امريكا از موفقيت ايران در ريشهكني فتنه گروهكها بهويژه احزاب چپي)، بلكه علاوه بر كنترل و مديريت بزرگترين جنگ سده اخير و بحرانهاي جانبي آن، در زمينه توسعه اقتصادي و روستايي گامهاي خوبي برداشته شد و با استفاده از مديران مؤمن و هوشمند كه قدرت مديريت بحران را داشتند، بحرانهايي كه به تدريج به كشور آسيبهاي جدي وارد ميكرد، مهار و از تهديدها به عنوان فرصتي براي پيشرفت و خوداتكايي استفاده شد.
پس از جنگ تحميلي و در دوران بازسازي و پساجنگ موسوم به عصر سازندگي، به اقتضاي شرايط محيطي و ظهور طيفي از مديران غربباور در حوزه اجرايي كشور، متأسفانه شاهد تضعيف ارزشهاي انقلابي و جهادي بوده و مديراني سكان امور را در دست گرفتند كه اساساً به رويكرد انقلابي و تكيه بر ظرفيتهاي داخلي اعتقاد و اعتماد نداشته و حل همه مشكلات كشور را در گرو تعامل با غرب و استفاده از توانمندي و مديريت بيگانه جستوجو ميكردند. بر اساس همين تفكر است كه بعد از ۲۸ سال از پايان جنگ از ضرورت بهرهگيري از مديران خارجي و وارداتي در اداره كشور سخن گفته ميشود و شعار غرورانگيز «ما ميتوانيم» ناباورانه تبديل به سخن تحقيرآميز «هنر مردم ما فقط پخت آبگوشت بزباش و قورمه سبزي است» ميشود.
تقويت رويكرد غيرانقلابي، بهتدريج موجب تحكيم و تقويت خوي اشرافيگري در بدنه مديريتي كشور و فاصله گرفتن از ارزشهاي اسلامي و انقلابي شده و كشور را با مشكل بزرگتري بهنام «بحران مديريت» مواجه ساخته است. بعد از طرح موضوع گلهمندي مردم، تحرك اخير مديريت اجرايي كشور در كنترل بلاياي طبيعي در استانهاي مختلف كشور مثل مالچپاشي، نهالكاري، بهكارگيري ماشينآلات مقرهشويي، برفروبي، ژنراتور براي ايستگاههاي پمپاژ و… قوياً ناكارآمدي مديران غيرانقلابي و پوچ بودن توجيهات آنان در نبود امكان ارائه خدمات جهادي و انقلابي به مردم را ثابت ميكند.
با جرئت ميتوان گفت ضعف موجود در تشخيص، پيشبيني، پيشگيري، مديريت وقايع و حوادث و مقابله با عوارض ناشي از بلاياي طبيعي و غيرطبيعي بيش از آنكه محصول كمبود امكانات و… باشد بيشك دستاورد «بحران مديريت » بوده و بحران مديريت نيز مولود ناميمون اشرافيگري است.
ترويج فرهنگ منحط اشرافيگري در بدنه مديريتي كشور، رفته رفته پايههاي تفكر مستقل و ملي را در احزاب و جناحها متزلزل ساخته و موجب پيدايش و تقويت رويكرد ترجيح منافع فردي و حزبي بر منافع ملي و به خطر افتادن پايههاي امنيت ملي شده و بهدليل ضعف مشهود در مديريت بحران، ضمن تضعيف ايمان و باورهاي مردم، امنيت ملي را با مخاطره روبهرو ساخته است و مردم به عنوان صاحبان اصلي كشور و انقلاب اسلامي، احساس ميكنند براي حل مشكلات كشور كاري انجام نميشود يا ارادهاي وجود ندارد.
تجربه چهار دهه گذشته ثابت كرده كه هر گاه مديران مؤمن، بسيجي و جهادي با روحيه انقلابي و اعتقاد به شعارهاي اصيل نظام نظير «نه شرقي، نه غربي» و باور به «ما ميتوانيم» در مصادر امور قرار گرفتهاند، منشأ تحول اساسي شده و براي نظام و كشور افتخارآفرين بودهاند كه سبقتگيري از ساير كشورها در بسياري از شاخههاي علوم نظير نانو، سلولهاي بنيادي و صنعت موشكي از نمونههاي بارز و روشن مديريت جهادي، انقلابي و اثربخش است.
به نظر ميرسد در سالهاي پاياني دهه چهارم انقلاب بهدليل ظهور و تقويت اشرافيگري و فراگير شدن انديشه تكاثر ثروت در عرصه مديريتي كشور، مردم به اين نتيجه رسيدهاند كه انقلاب اسلامي به يك خانهتكاني اساسي و تجديد نفس نياز دارد و خواص كشور در تأمين اين خواسته بحق و فوري مردم و فاصله گرفتن از نگاه تحقيرآميز به غرب، توهمپنداري و غربزدگي، رسالتي بس سنگين و دشوار پيش رو دارند. امروز رسالت خواص در بازگرداندن و تقويت اعتماد و باورهاي صدمه ديده (در جدال با مديريت بروننگر و غربزده) همراه با روحيه نشاط و شادابي امري حياتي است.
شرايط حاكم بر كشور ضرورت انقلاب مديريتي با رويكرد جهادي و عزم جزم براي حل مشكلات كشور مبتني بر ظرفيتهاي داخلي و ارادههاي مستحكم ملي و مردمي بيش از پيش اجتنابناپذير ساخته است. بديهي است كه مردم براي ايجاد تحول در نظام مديريتي كشور مبتني بر انديشههاي ناب حضرت امام خميني (ره) و آموزههاي اسلامي و انقلابي فرصت زيادي در اختيار خواص قرار نخواهند داد و در صورت بيبصيرتي يا كمبصيرتي خواص، در مقطع انتخابات وارد ميدان شده و رأساً نسبت به انتخاب رئيسجمهور جهادي، انقلابي و تحولآفرين تصميم خواهند گرفت.
خاك گهربار ايران
محمدكاظم انبارلويي در رسالت نوشت:
خانم دكتر آنا برزينا اهل اوكراين است . او دانشآموخته زبان فارسي در ايران مي باشد. وي در يكي از ديدارهايي كه شاعران داخلي و خارجي با مقام معظم رهبري داشتند، اجازه مي يابد غزلي كه در باره ايران سروده بخواند.
اين غزل را در زير بخوانيد؛ اين خاك گهربار كه ايران شده نامش شيري است كه مابين دو درياست كنامش مهتاب نشسته ، سر هر گنبد اين خاك مانند كبوتر كه نشسته است به بامش از مرز فرا رفته به پيغمبري شعر با سعدي و با مولوي از عشق، پيامش شوقي ازلي دارم ، با خاك عزيزش عشقي ابدي دارم ، در دل به دوامش از شوق، مشرف بشو اي باد صبا تا يك بار سلامم برساني به امامش – در اين غزل حماسي و حكيمانه از ملت ايران به عنوان شيري كه در ميان دو دريا ايستاده، ياد مي شود .
در اين غزل از انديشه سعدي و مولوي به عنوان دو حكيم الهي كه انديشه هاي سترگ آنها الهام بخش جانهاي زلالي است كه در پي الوهيت و ابديت است ياد مي شود و سرانجام خبر از عشق و شور انسانهايي است كه در سراسر جهان به دوام اين ملك فكر مي كنند و در حسرت سلام به امام (ره) اين مملكت دارند سخن ميگويد.
***
رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مردم آذربايجان شرقي، هفته گذشته از يك عمليات فريب توسط دشمن ياد كردند و فرمودند: «امروز هم دشمنان مثل قبل از گزينههاي نظامي روي ميز حرف مي زنند و آن مسئول اروپايي هم به مسئولان ما مي گويد؛ اگر برجام نبود وقوع جنگ حتمي بود، اما اين حرف يك دروغ محض است و آنها ميخواهند ذهن ما را از جنگ واقعي يعني نبرد اقتصادي منصرف كنند و به جنگ نظامي سوق دهند تا مسئولان كشور از تمركز در عرصه پيشرفت اقتصادي و توجه به جنگ فرهنگي غربيها با ملت ايران باز بمانند.»
واقعيت اين است كه غرب به سركردگي آمريكا قدرت هماوردي نظامي با ملت ايران را ندارد. اگر داشتند همان زماني كه هايزر به تهران آمد و قرار بود كودتاي خويش را تحت عنوان «عمليات كورتاژ» عملي كند، وارد اين وادي مي شدند و آنها ملت ايران را با دست ارتش شاه ميخواستند نابود كنند، اما نتوانستند . بعد از پيروزي انقلاب هم توسط صدام ملعون و رفقايش در يك جنگ نيابتي قصد داشتند همان پروژه را پياده كنند، اما نتوانستند. بعد به جنگ در حوزه «نرم» روي آوردند، در آن هم شكست خوردند.
عمليات فريب، در حوزه سخت و نيمه سخت و نرم، مختصات خود را دارد. عمليات فريب تلاشي براي گمراه كردن نيروهاي دشمن و ايجاد عدم اطمينان كاذب در حريف نسبت به موقعيت ها و بزنگاههاي رزمي در جنگ است.
واقعيت اين است كه ترفند «گزينه نظامي» روي ميز آمريكاييها تنها يك فريب براي غفلت ما در حوزه «اقتصاد» و «مسائل فرهنگي و اجتماعي» است. نظام طي 4 دهه گذشته با تجربياتي كه در حوزه سخت داشته امروز در اوج آمادگي است.
نيروهاي وابسته به انقلاب در سراسر جهان هم همين آمادگي را دارند. اين كه چند روز پيش سيد حسن نصرالله، رژيم صهيونيستي را تهديد كرد که اگر دست از پا خطا كند خاكستري از آن باقي مي ماند، يك بلوف سياسي يا نظامي نبود ، شيشه عمر صهيونيستها در «ديمونا» زير پرتاب سنگ مقاومت است. شيشه عمر صهيونيستها در دسترسي مقاومت به مخازن «آمونياك» تنها بخشي از جديت اين تهديد را نشان ميدهد.
رهبر انقلاب براي عبور از عمليات فريب دشمن در تهديدات سخت و نيمه سخت و نرم، با چشمي بيدار مراقب حركت آنها بوده و بارها هشدار دادند و سپس نقشه راه تعيين كردند. دولت ، مجلس و دستگاه قضا در انجام وظايف خود در اين مورد كوتاهي كردند.
ما در حوزه سخت دست به ماشه هستيم و دشمن هم خوب اين را مي داند. گاهي تست هم كرده و جواب گرفته است . ما در صيانت از مرزهاي آبي، وقتي انگليسيها و آمريكاييها چند متر به مرزهاي سرزميني ما تجاوز كردند بلافاصله دستگيرشان کرده و با خفت و خواري آنها را تسليم كرديم. امروز در عمق 500 متري زمين هزاران موشك آماده شليك به پايگاههاي نظامي آمريكا و رژيم صهيونيستي و انگليس در منطقه داريم . آنها خوب مي دانند اين تو بميري، از آن تو بميريها نيست.
در حوزه نيمه سخت در حوزه سياسي از دو جنگ نرم سال 78 و 88 كه دو پروژه 10 ساله و شكست خورده بود، به سلامت عبور كرديم و يك خانه تكاني سياسي از نفوذ دشمن در نظام انجام داديم.
در حوزه اقتصادي ، سياستهاي اقتصاد مقاومتي ابلاغ شد تا دولت در مسير درست حركت كند و فريب دشمن را نخورد. در حوزه جنگ نرم فرهنگي و علمي كرسيهاي نظريهپردازي و آزادانديشي زير پوست حركت دانشگاهها و مراكز علمي مقابله جدي با دشمن را تدارك ميبيند. در حوزه نرم اطلاعاتي امروز با مراقبتهاي ويژه امكان تحرك را از دشمن گرفته ايم و نهادهاي امنيتي با افتخار، امنيت كشور را در اين منطقه پر آشوب جهان كه همسايگان ما و حتي اروپاييها هر كدام گرفتار ناامني و تروريسم هستند، ما در يك فضاي امن داريم زندگي مي كنيم.
***
برگرديم به عمليات فريب دشمن در حوزه نيمه سخت يعني حوزه سياسي و اقتصادي! امسال سال اقدام و عمل در حوزه اقتصادي، آن هم در اجراي سياستهاي اقتصاد مقاومتي و سياستهاي اجرايي اصل 44 هستيم. دولت بايد كارنامه خود را در اين زمينه ارائه دهد. آغاز كار اين دولت همزمان با ابلاغ اجراي سياستهاي اقتصاد مقاومتي بوده است.
اينكه آن شاعر اوكرايني، خاك ايران را يك خاك گهربار ميداند، يك حقيقت است. وجب به وجب ايران چه در عمق زمين و چه در سطح زمين و چه در هواي آن ثروت و جواهر خوابيده است. يك ملت با انگيزه و باسواد با درصد هوشي بالا كه قابل مقايسه با هيچ ملتي نيست، بين دو دريا ايستاده است و به آبهاي آزاد جهان راه دارد.
اكنون در اروپا يك كشوري كه يك رودخانه دارد در صنعت دريايي و صادرات محصولات دريايي حرف براي گفتن دارد . چطور ما نمي توانيم با دو هزار كيلومتر ساحل در جنوب كشور كه به اقيانوسها راه داريم، در صنعت دريايي و توليد محصولات دريايي حرفي براي گفتن داشته باشيم؟ چرا بايد با وجود شركتهاي معظمي كه در كشتيسازي داريم دولت با محدوديت منابع مالي برود از كره جنوبي كشتي بخرد؟!
با مجموعه آب و زمينهاي مستعد كشور و با صدها سدي كه در اين سالها هزينه كرده و ساختهايم، مي توانيم 300 ميليون نفر را در مقياس يك ميليون و ششصد و چهل و هشت هزار كيلومتر مربع به راحتي غذا بدهيم. كافي است روي خطوط زرين سياستهاي سنجيده اقتصاد مقاومتي حركت كنيم.
ما يكصد سال تجربه اكتشاف و توليد نفت داريم . در پالايشگاه سازي حرف براي گفتن داريم. چگونه است وزير نفت، چپ مي رود و راست مي آيد
از شل، توتال، اني و چند شركت اروپايي و آمريكايي حرف مي زند؟ شركت ملي نفت ما به ادعاي وزير نفت سومين شركت نفتي جهان است .
چرا بايد براي سقف توليد حداكثر چهار ميليون بشكه در روز چشم ما به شركتهاي اروپايي و آمريكايي باشد كه بيايند اينجا اطلاعات سري ما را در حوزه نفت و گاز ببرند براي رقباي ما در حوزههاي مشترك بدهند و سر ما كلاه بگذارند؟
ما اكنون در برخي كشورهاي جهان داريم پالايشگاه مي سازيم. چگونه است پالايشگاه ستاره خليج فارس كه قرار بود سال 92 افتتاح شود و نيازهاي فرآوردههاي نفتي ما به ويژه بنزين را رفع كند، تا كنون افتتاح نشده است؟ منابع روي زمين و زيرزميني كه ما در اختيار داريم در هيچ كشوري حداقل در منطقه خودمان آسيا وجود ندارد. چطور ما نمي توانيم رشد اقتصادي كشورهايي نظير تركيه ، مالزي ، كره جنوبي و … داشته باشيم؟ ما در شاخصهاي توسعه انساني برحسب گزارشهاي جهاني، اول هستيم.بنابر اين چرا در حوزه اقتصاد حرفي براي گفتن نداريم؟
واقعيت اين است كه مسئولان اجرايي ما اتاق جنگ اقتصادي را رها كرده و رفته اند در اتاقي نشسته اند كه خبري در آن نيست. هر چه در آن اتاق هم تلاش كردند، ديدند « تقريبا هيچ» است.
در اوايل جنگ تحميلي انبارهاي ما خالي بود، ما با دست خالي با دشمن جنگيديم. دولت قبل كه كار را تحويل داد ، مملكت را با انبارهاي پر تحويل داد . ركود يعني چه؟ يعني جنس را توليد كرديم، مشتري نيست .
ركود يعني كاهش چشمگير تقاضا در مقابل توليد. پس توليد بوده ، كسب و كار بوده، چه كسي بايد به آن رونق بدهد؟ چه كسي بايد راه صادرات را باز كند؟ وقتي توليد هست مشتري نيست، پس بايد قيمت ها
را پايين آورد تا به فروش برسد. وقتي توليد كننده اعم از دولتي و غير دولتي طمع دارد به قيمت بالا جنس خود را بفروشد و قواعد بازار را رعايت نكند، همين مي شود كه اكنون هست. جايگاه و شأن دولت در اين وادي تعيين كننده است. دولت كه صنعتكار ، كشاورز و تاجر نيست . دولت بايد راه را براي كشاورزان ، صنعتكاران و تجار باز كند و ماليات خود را بگيرد و كشور را اداره كند . دولت اكنون كجاست؟ چرا وقت خود را به بيمهري كردن به منتقدين مشفق و متلكگويي به آنها صرف مي كند؟
رئيس دولت كلي كار در شوراي اقتصاد ، شوراي پول و اعتبار ، مجامع عمومي بانك مركزي ، شركت ملي نفت و … دارد. رئيس دولت كلي كار براي ايجاد رونق فضاي كسب و كار و ايجاد تسهيلات براي فروش محصولات بنگاههاي دولتي در داخل و خارج دارد. بخش عظيمي از اين كارها بر زمين مانده است. عمر چهارساله دولت به پايان رسيده و بايد يك كارنامه قابل قبول و خداپسند به مردم ارائه دهد.
حتي در حوزه ديپلماسي خارجي زيرساختهاي كار سياسي دولت مهيا نيست. ما اكنون با پديده روسيه جديد روبه روييم به گونه اي كه سربازان آنها دوش به دوش مدافعان حرم در سوريه ميجنگند. دولت نمي خواهد بپذيرد كه در روسيه يك تغييرات معرفتي در سطح نخبگان آنها رخ داده و آنها به نامه امام (ره) به گورباچف كه فرمود؛ «بياييد با انديشههاي فارابي و ملاصدرا و سهروردي و …. آشنا شويد» به ديده خريدار نگاه كردهاند.
در چين هم در نگاه به ايران تحولاتي رخ داده است. اما زيرساختهاي روابط ديپلماتيك در وزارت خارجه طوري است كه «درب» ديپلماسي كشور روي پاشنه «نگاه به غرب» ميچرخد. دولت نمي خواهد بپذيرد در غرب خبري جز تداوم خصومت با ايران وجود ندارد. دولت بايد متوجه عمليات فريب دشمن باشد و تمام استعداد خود را مصروف حضور در «اتاق جنگ اقتصادي» كند و حملات دشمن را در اين حوزه دفع نمايد.
غرب از يكصد سال پيش تا كنون به خاك گهربار ايران طمع داشته است. بايد به شيري كه در بين دو دريا به نام ملت ايران ايستاده، اعتماد کرده و از اعتماد به شرق و غرب عالم پرهيز كنيم.
انقلاب در جنگ نظامي نفس تازه كرد و استعدادهاي شگرفي از جوانان اين مرز و بوم را در تاريخ حماسي ملت ايران به نمايش گذاشت و تاريخ ايران را با آنها ساخت. اكنون ما در مصاف با جنگ اقتصادي دشمن هستيم .
اگر دقيق عمل كنيم تهديدها را در اين حوزه به فرصت تبديل خواهيم كرد . به زودي انقلاب در حال و هوايي ديگر نفس تازه خواهد كرد و ان شاء الله نفس دشمنان اسلام و ايران را خواهد گرفت.
پیام های استیضاح ناکام
محمدرضا تابش در ایران نوشت:
استیضاح وزیر راه و شهرسازی در مجلس دهم هر چند ظاهراً منجر به تحول خاصی نشد اما در واقع نباید به دلیل به نتیجه نرسیدن و ابقای آخوندی، اهمیتش نادیده گرفته شود. اینکه آرای موافق وزیر راه در این استیضاح نسبت به رأی اعتماد سال 92 و استیضاح مهرماه سال 94 افزایش یافت، پیام مهمی در تأیید قطعهای از مدیریت دولت آقای روحانی را به جامعه مخابره کرد. مهمتر از آن اما پاسخ مستدلی بود که وزیر راه توانست به موج حملات ماههای اخیر بدهد.
هر چند باید اذعان کنیم که قسمتی از انتقادات ذکر شده در این استیضاح دارای ابعاد قابل تأیید فنی و کارشناسی بود اما این نکته نیز قابل کتمان نیست که برخی دیگر هم با انگیزههای سیاسی در بیرون و داخل مجلس سعی در هدایت استیضاح برگزار شده داشتند.
در ماههای اخیر و به دنبال تصادف قطارها در سمنان، انتقادات از وزارت راه و شهرسازی شدت گرفته بود و مسائل حاشیهای نیز چون شایعه فساد نزدیکان و مدیران آقای آخوندی نیز مطرح و حتی تبلیغ میشد؛اینکه دیروز این دست انتقادات بدون هیچ واسطه و به شکل رو در رو مطرح شدند و پاسخ وزیر راه هم در ادامه آن آمد. مهمتر اینکه مردم و افکار عمومی نیز به عنوان اصلیترین قاضیان این ماجرا در جریان کامل مواجهه یاد شده، استدلال منتقدان و پاسخهای دولت قرار گرفتند.
همین اطلاع افکار عمومی است که اهمیت جلسه دیروز مجلس را صرفاً از اعداد آرای موافقان و مخالفان استیضاح فراتر میبرد و میتواند آن را در قامت یک فرآیند شفافسازی هم دارای اهمیت بکند. البته نکته مهم این است که ببینیم در آینده منتقدان و مخالفان فعلی دولت و وزیر راه در بیان نظرات و طرح عقاید خود چگونه عمل خواهند کرد و آیا باز هم به همان مسیر تخریب و حملههای سابق خواهند رفت یا خیر؟
روشن شدن پاسخ این سؤال هر چند نیاز به قدری گذر زمان دارد اما میتواند در برابر همان افکار عمومی که دیروز شاهد مواجهه مخالفان آقای آخوندی با وی بودند، تصویری دقیقتر از واقعیت سیاستورزی، رقابتهای سیاسی و میزان صحت استدلالها قرار بدهد. ضمن اینکه همانطور که دیروز آقای آخوندی بحق و بر اساس اخلاق، نسبت به کمبودها و نواقص عذرخواهی کرد.
و پیش از آن معاون او در راستای همدردی با سانحهدیدگان حادثه قطار سمنان از سمت خود استعفا داده بود، این انتظار وجود دارد که مطرحکنندگان برخی شایعات و اتهامات علیه وزارت راه، حالا که پاسخها و استدلالهای وزیر مربوطه را شنیدهاند نیز اقدام به عذرخواهی کنند. ما اگر نیازمند فرهنگ عذرخواهی به عنوان یکی از گامهای مسئولیتپذیری در میان مقامات و مدیران کشور هستیم تنها نباید در این خصوص از رقبای خود متوقع باشیم.
چه آنکه فرهنگ عذرخواهی فارغ از هر نوع گرایش سیاسی یک اقدام ملی، اخلاقی و سازنده است. در نهایت اما باید اذعان کرد که رأی دیروز مجلس فارغ از این دست مباحث، امیدی کاملاً درخشان به آینده تصمیمات پارلمانی خواهد بود. مجلس دهم در طول 9 ماه اول فعالیت خود نشان داده که منطق و واقعبینی را در سرفصل تصمیمگیریهای خویش قرار داده و این میتواند در برهههای آینده خصوصاً رأی اعتماد کابینه دوازدهم به بهارستان مؤثر باشد.
به عبارتی مجلس همزمان که در مقام پرسشگری و انتقال مطالبات مردم است در تصمیمات خود و تنظیم روابطش با دیگر قوا، تنگناها، محدودیتها و البته نقاط برجسته کارنامهها را هم مد نظر قرار میدهد. این دقیقاً همان تصمیمگیری کارشناسی و تخصصی است که خوشبختانه به نظر میرسد مجلس دهم در برهههای مختلف 9 ماه اخیر نشان داده بر همین مدار کار میکند و قصد دارد بر همین مدار هم جلو برود؛مداری که سیاست را در جای خودش و تخصص را هم در جای خودش مهم میداند اما از اختلاط آنها میپرهیزد.
ميراث مرد ميانه قدرت
زهرا شجاعي در شرق نوشت:
مراسم بزرگداشت چهلم آيتالله هاشمي يک بار ديگر يادآور فقدان مردي بود که سالهاي سياستمداري و سياستورزياش را به پاي رشد و اعتلاي کشور و تلاش براي همگرايي نيروهاي سياسي در ايران گذاشت. نيکمردي که خلاصه زندگي شخصي و سياسياش تا سالهاي سال ميتواند براي نيروهاي سياسي ايران درسآموز باشد. از شاخصههاي مهم آيتالله هاشمي ميتوان به سه ويژگي آيندهنگري، سعه صدر و جامعالاطرافي ايشان اشاره کرد. نصيحتهاي آن مرحوم به آيندگان در زمان فعاليتهاي اجرائياش شناخته شده نبود.
ساخت مترو در تهران و توجه هاشميرفسنجاني به سدسازي در کشور ازجمله خدمات مهم او بود که برکت آن اين روزها براي جامعه مدرن شهري ما بیشتر قابلدرک شده است. آقاي هاشمي در خانواده، جامعه و ميان همکاران با سعه صدر رفتار ميکرد. حتي برخي اظهارنظرهاي غيرهمسو در دبيرخانه مجمع تشخيص مصلحت نظام کوچکترين خللي در روابط کاري آن مرحوم با افراد ايجاد نکرد. ويژگي ديگر آقاي هاشمي جامعيت ابعاد شخصيتي بود که خلق کتابهايي درباره اميرکبير، فلسطين و تفسير قرآن گوياي اين مطلب است.
انتصاب او از سوي حضرت امام خميني (ره) در شوراي انقلاب و ساير پستهاي حساس و کليدي نيز نشانگر حسن اعتماد امام راحل به آيتالله رفسنجاني بود. آيتالله هاشمي فقيهي زمانشناس، مبارزي نستوه، مديري کارآمد و توانمند، پدري مهربان، همسري دلسوز، سياستمداري جهانبين و عابدي ولايتمدار بود. سياست هيچگاه موجب نشد تا او اهميت امر خانواده را ناديده بگيرد. ايشان معتمد امام و رهبري بودند و از یاران ديرين امام راحل به شمار ميآمدند.
ازجمله ديگر ويژگيهاي ايشان ميتوان به هوشمنديشان در امر سياستورزي، تدابير مديريتي، توان اصلاح امور با ميانجيگري ميان نيروهاي سياسي متفاوت و متديني معتمد اشاره کرد. آيتالله هاشمي از اصليترين افراد در نهضت در دوره مبارزه پيش از انقلاب به شمار ميآمدند و در اين مسير نهتنها شکنجه که زندانهاي طولاني و تبعيد را به جان خريدند. در اهميت جايگاه آيتالله هاشمي همين بس که به هنگام درگذشت او بسياري از شخصيتهاي بلندپايه کشورهاي همسايه با ارسال پيام تسليت به جايگاه ويژه ايشان در تاريخ معاصر سياست ايران اشاره داشتند.
ايشان اموالشان را پيش از انقلاب صرف انقلاب کردند و هيچگاه نگاه اقتصادي به سمت و قدرتش نداشتند. خلأ ايشان بدون ترديد خلأيي جبرانناپذير است؛ اما آيتالله هاشمي با تدبير خويش انسانهاي فرهيختهاي را در جريانهاي سياسي متفاوت پرورش دادند که حالا ميتوان به تداوم خط فکري ايشان اميدوار بود. اين را ميتوان به ميراث ماندگار مرد ميانه سياست ايران تعبير کرد. شايد در ادبيات علوم سياسي «معتدلبودن» و «ميانهبودن» اصطلاح سياسي آساني به نظر آيد؛ اما در واقع پيادهکردن اين نوع رويکرد در عالم سياست کاري بسيار دشوار است. آن هم با درنظرگرفتن شرايط سياسي خاص ايران.