جمعه , ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » سخن‌ روز مطبوعات کشور

سخن‌ روز مطبوعات کشور

 روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌‌

*******
 سیاست‌ مناسب ایران در دوره ترامپ چیست؟/ وضعیت اقتصاد ایران قبل از انقلاب
می‌ایستیم تا دشمن بنشیندسعدالله زارعی در کیهان نوشت:

آمریکا در دوره ریاست‌جمهوری «دونالد ترامپ» در مواجهه با جمهوری اسلامی و هر آنچه که به ایران مربوط است چگونه عمل خواهد کرد؟ آیا همان‌گونه که تعلق فکری نزدیک‌ترین شخصیت‌های اطراف او به مخالفان ایران بارز است، آمریکا در سال‌های پیش رو در ارتباط با ایران ستیزه‌جویانه‌تر و «تهاجمی» خواهد بود؟ راه‌حل ایران در دوره ترامپ چیست؟ ادبیات و سیاست‌های مناسب ایران در این دوره چیست؟

در هفته‌های اخیر به دلیل اهمیت سؤالات مذکور، تعداد زیادی از تحلیلگران سیاسی پاسخ‌هایی داده و پیش‌بینی‌هایی کرده‌اند. این پاسخ‌ها نوعا بیش از آنکه برخاسته از تحلیل روانشناسی‌ ترامپ و تیم او و یا برخاسته از تحلیل جامعه‌شناسی آمریکا باشد – که درست هم این است که خاستگاه تحلیل وضعیت و پاسخ به سؤالات فوق روانشناسی فردی ترامپ و جامعه‌شناسی آمریکا و یا ترکیبی از این دو باشد – برخاسته از طبقه فکری و گرایش سیاسی تحلیلگر بوده است.
در این میان کسانی که معتقد به درستی خط و مشی حضرت امام و رهبر معظم انقلاب هستند، تداوم مقاومت در برابر آمریکا را توصیه کرده و جمعبندی‌شان این است که دونالد ترامپ علیرغم خشم شدیدی که از ایران ابراز می‌کند، در عمل قادر به اقدام مضاعفی – به نسبت آنچه در دوره اوباما یا بوش شاهد بوده‌ایم – نخواهد بود. این دسته البته معتقدند نشان دادن عزم ایران بر ایستادگی برای آنکه در طرف مقابل هوس اقدام نظامی و امنیتی ضدایران شکل نگیرد، ضرورت دارد.
در مقابل این طیف و نظریه آنان، کسانی که نوعا از منظری اصلاح‌طلبی یا اعتدال‌گرایی – بنا به آنچه گروهی  به این یا آن صفت خوانده می‌شوند- به تجزیه و تحلیل سخنان و رفتارهای ترامپ و افراد حلقه اول او می‌پردازند اولا شرایط را برای ایران حساس یا خطرناک ارزیابی می‌کنند و ثانیا توصیه‌شان این است که باید از هرگونه سخن یا اقدامی که نشان‌دهنده مخالفت ایران با ترامپ و سیاست‌های آن است، جدا خودداری شود. برای این طیف روی کار آمدن جمهوری‌خواهان و به خصوص ترامپ به معنای به صدا درآمدن زنگ خطر درگیری علیه ایران است.
اگر به صفحات روزنامه‌های دو جریان موسوم به اصلاح‌طلب و اعتدالی سر بزنیم، شاهد درج هر روزه یادداشت‌ها و توصیه نامه‌هایی از این دست هستیم. در این میان شاید اولین یادداشت از این نوع را «حسین موسویان» عضو تیم مذاکرات هسته‌ای ایران در دوره ریاست آقای روحانی بر شورای عالی امنیت ملی کشور نوشت.
در عین حال جدای از مواضعی که طیف‌های مختلف سیاسی ایران در مورد ترامپ دارند، روی کارآمدن رئیس‌جمهور جدید آمریکا، در حد زیادی به یک سنخ شدن مواضع بخش‌های درون حکومتی ایران گردیده است چرا که طیف‌های سیاسی درون حکومتی ایران اعم از انقلابیون و عملگراها در مورد اینکه سیاست‌ های آمریکای ترامپ در مورد ایران قطعا دشمنانه خواهد بود، تردید ندارند.
در واقع در ایران، هیچکس از روی کارآمدن ترامپ استقبال نکرده است چرا که عده‌ای علی‌الاصول با سیاست آمریکا درباره ایران چه با جمهوری‌خواهان و چه با دموکرات‌ها مشکل دارند و آن را خصمانه ارزیابی می‌کنند و عده‌ای هم که چشم به روی کار آمدن فردی غیر از ترامپ دوخته بودند، ترامپ را دشمن ایران ارزیابی می‌نمایند.
در واقع با روی کار آمدن ترامپ، دوگانه‌های ضدایرانی که ذیل عنوان موافقان و مخالفان رابطه با آمریکا یا ذیل عنوان دوگانه امنیت-معیشت در دوره اوباما و با هدف دوشقه و فشل کردن جامعه و حکومت ایران طراحی و دنبال می‌شد، کنار رفت و حالا دیگر کسی نمی‌تواند با پز برقراری رابطه با آمریکا به امید جمع‌آوری آراء خاکستری بنشیند. یگانه‌سازی مواضع جامعه و حکومت نسبت به آمریکا و سیاست‌های آن یکی از الطاف الهی است که بار آن عمدتاً بر دوش دشمن گذاشته شده است.
اما جدای از این تحلیل، روی کارآمدن ترامپ و سیاست‌های رنگین‌کمانی او ممکن است در دو موقعیت جغرافیایی و عملیاتی ایران، شرایط بالنسبه تازه‌ای را پدید آورد؛ سوریه و امنیت دریایی ایران.
سوریه در طول دوره ریاست‌جمهوری باراک اوباما، اصلی‌ترین دغدغه به حساب می‌آمد. اگر به دفعاتی که واژه «سوریه» از زبان سخنگویان و مسئولان سیاسی و امنیتی نظامی آمریکا شنیده شده، نظر انداخته و آن را با واژگان دیگر مقایسه نمائیم درمی‌یابیم که سوریه اولین و متداوم‌ترین دغدغه مقامات آمریکا بوده است.
دوره اوباما با وعده تغییر اسد سپری شد اما موقعیت دولت سوریه در پایان دوره اوباما نه تنها ضعیف‌تر نشد بلکه به گواهی به ثمر نشستن عملیات بزرگ نصر و آزادی حلب در هفته‌های پایانی دوره اوباما، قوی‌تر هم شد. در این دوره علاوه بر آنکه آمریکا و وابستگان منطقه‌ای آن نظیر ترکیه و عربستان و نیز گروه‌های تروریستی وابسته به ایالات متحده از جولان در پرونده امنیتی سوریه بازماندند بلکه پرونده پرطمطراق سیاسی را نیز از دست دادند.
مذاکرات سه‌جانبه ایران، روسیه و ترکیه در مسکو- در آخرین هفته ریاست جمهوری اوباما- و تکرار آن در آستانه به خوبی نشان داد که آمریکا تا چه حد از اثرگذاری بر مهمترین پرونده امنیتی منطقه بی‌نصیب است. این موضوع در جریان مباحثات انتخابی میان دو حزب به اصلی‌ترین شاهد شکست سیاست مداخلات آمریکا تبدیل گردید.
ترامپ در این میان ضمن حمله به سیاست خارجی دولت اوباما درباره سوریه، اعلام کرد که سیاست آمریکا را با هدف اقتداربخشی به حکومت این کشور بازسازی و اعتباربخشی خواهد کرد. هم اینک ترامپ به صحنه که نگاه می‌کند جز حقارت آمریکا مشاهده نمی‌کند. طبعاً در این میان اولین چیزی که به ذهن او متبادر می‌شود، «تغییر وضعیت و شرایط» می‌باشد. رفتارهای این روزهای ترامپ و تیم او به ما می‌گوید، آمریکا طی هفته‌های آینده و در یک برنامه زمان‌بندی شده ممکن است دست به اقداماتی در سوریه بزند.
اگر این برداشت درست باشد چیزی که بتواند شرایط را برای آمریکا تغییر دهد، عملیات در منطقه‌ای است که ارزش استراتژیک داشته باشد. این منطقه عملیاتی در حد فاصل جنوب ادلب تا شمال دمشق قرار دارد و دارای موقعیت‌های ویژه‌ای نظیر نزدیکی به پایتخت، نزدیکی به لبنان و موقعیت سرزمینی حزب‌الله و نزدیکی به مرزهای آبی سوریه در مدیترانه، نیز در‌برگرفتن دو استان حساس حمص و حماء و نیز در‌بر گرفتن مهمترین جاده‌های مواصلاتی خواهد بود.
بخش اعظم این منطقه- یعنی حدفاصل جنوب ادلب تا شمال دمشق- تحت سیطره دولت مرکزی و مؤتلفین آن می‌باشد. به نظر می‌آید در آمریکا گمان‌زنی تیم ترامپ به این است که با کمک گرفتن از نیروی هوایی خود و با گسیل واحدهای نظامی ارتش ترکیه به این منطقه قادر خواهد بود به نیروهای ارتش که ضمناً بخش زیادی از آن سرگرم محافظت از شهر بزرگ تازه آزاد شده سوریه یعنی حلب هست، غلبه کند.
وقتی ما اظهارات مقامات مختلف ارتش آمریکا را مرور می‌نمائیم به این نتیجه می‌رسیم که ارتش آمریکا با چنین اقدامی موافق نیست و آن را شدنی نمی‌داند. از جمله استدلال‌های ارتش آمریکا این است که تکیه بر نیروی هوایی در جنگ‌های کلاسیک کارگشاست و در جنگ‌های پارتیزانی جایگاهی ندارد ضمن آنکه وقتی ترکیه پس از ماه‌ها تلاش برای سیطره بر منطقه کوچک «الباب»- واقع در شمال غرب حلب- و رهاسازی آن از سیطره داعش ناکام باقی مانده است چطور قادر به انجام عملیات در منطقه‌ای بزرگتر و با وجود ایران و حزب‌الله و نیروهای دیگر خواهد بود؛ اما در عین حال از آنجا که ارتش در نهایت از فرمان رئیس‌جمهور تبعیت می‌کند عملیاتی شدن یک اقدام از پیش شکست خورده از سوی آمریکا دور از ذهن نخواهد بود.
از مواضع آمریکایی‌ها در مورد مواجهه نیروی دریایی ایران با ناوهای آمریکا، هم می‌توانیم حدس بزنیم که واشنگتن تا چه حد از تحقیری که طی سالهای گذشته در آب‌های خلیج فارس و حوالی آن با آن مواجه بوده است، عصبانی است. بر این اساس دست‌زدن به اقدامی ابلهانه و با دو هدف پایان دادن به تحقیر آمریکا از سوی ایران و تشجیع رژیم سعودی به درگیری با ایران دور از انتظار نیست. آمریکا قطعاً نمی‌خواهد با ایران بجنگد چون مهمترین نتیجه چنین جنگی وداع همیشگی نظامیان آمریکا با منطقه خواهد بود.
تجربه ملت‌ها می‌گوید برای در امان ماندن از شرارت‌های شیاطینی نظیر آمریکا تنها یک راه وجود دارد «ایستادن» و واندادن و این هرگز به معنای جنگ‌طلبی نیست بلکه بهترین استراتژی در دفع جنگ می‌باشد. ما یک بار با شعار کوتاه کردن دیوار بی‌اعتمادی بین ایران و آمریکا، شاهد قرار گرفتن ایران در فهرست «محور شرارت» بودیم و یک بار دیگر به نام اعتمادسازی شاهد تکرار غیررسمی آن هستیم.
سیاست‌ مناسب ایران در دوره ترامپ چیست؟/ وضعیت اقتصاد ایران قبل از انقلاب
 انقلاب ناتمام در اقتصاد

مهدی حسن زاده در خراسان نوشت:

انقلاب اسلامی ایران در سال 1357، با وجود سابقه پر رنگ مذهبی و فرهنگی، از نظر عمده نظریه پردازانی که این انقلاب را تحلیل کرده اند، حاوی اهداف اجتماعی و اقتصادی نیز بوده است. ایران به عنوان کشوری که در مسیر توسعه گام برداشته بود، با عوارض توسعه نامتوازن در دوران شاه روبه رو بود. اگرچه رگه هایی از این نگاه تک بعدی به مقوله توسعه و در نتیجه عوارض ناشی از آن در سال های پس از انقلاب نیز ادامه یافت.

رشد شدید درآمد های نفتی در دوران شاه، پس از چند برابر شدن قیمت نفت و درآمد های نفتی، سیاست شاه بر افزایش واردات و ایجاد رفاه بر این اساس بود. نتیجه اقدامات شاه، گرایش به مصرف، تهی شدن روستا ها از توان تولید کشاورزی، دامداری و صنایع دستی و در نتیجه کوچ به شهر ها و ایجاد حاشیه نشینی در گوشه و کنار شهر های بزرگ کشور بود.
این اقدامات به رشد ضریب جینی به عنوان مهم ترین شاخص نابرابری بین افراد جامعه منجر شد. این نابرابری همراه با گرایش شدید به مصرف گرایی در اقشار ثروتمند و حاکمان آن زمان، منجر به شکل گیری احساس نابرابری شد.
احساس نابرابری در شرایطی ممکن است نسبت به واقعیت نابرابری ظهور و بروز بیشتری داشته باشد. این اقدام زمانی رخ می دهد که تظاهر به مصرف و ثروت اندوزی در بخش هایی تشدید یابد. در چنین شرایطی نارضایتی تشدید می شود و می تواند این نارضایتی از اختلاف طبقاتی و نابرابری اقتصادی به انگیزه ای در کنار انگیزه های مهم مذهبی و فرهنگی وقوع انقلاب اضافه شود.
در چنین شرایطی و در سال های پس از انقلاب، تلاش برای تعمیق شعار های انقلاب در عرصه های مختلف صورت گرفت و به مدد روحیه جهادی سال های اوایل انقلاب و دوران دفاع مقدس، اقدامات بزرگی در عرصه فرهنگی، سیاسی و اجتماعی صورت گرفت.
در عرصه اقتصاد هم با شکل گیری نهاد هایی نظیر جهادسازندگی و بنیاد مسکن تلاش های بزرگی صورت گرفت، اما فشار های سال های دفاع مقدس، امکان تعمیق انقلاب در عرصه های اقتصادی را سخت کرده بود. واقعیت این است که اساسا هر اقدام اصلاحی در عرصه اقتصاد با پیچیدگی هایی مواجه است که امکان تحقق اصلاحات را سخت و زمانبر می کند
. اگر در عرصه های سیاسی و فرهنگی با تغییر باور ها و نهادسازی های جدید می توان، تغییر را تسریع کرد، اما در عرصه اقتصاد تا حد زیادی باید متکی بر سازمان ها و نهاد های موجود عمل کرد؛ سازمان ها و نهاد هایی که طی روند مدرن شدن جامعه ایران در کشور شکل گرفته است و دیدگاه هایی مغایر و یا متفاوت با مبانی انقلاب در آن ها رسوخ جدی داشته است
. از نهاد بانکداری مبتنی بر نظام ربوی تا صنعت دولتی متکی بر درآمد نفتی و وابسته به فناوری خارج، پدیده هایی هستند که تغییر آن ها زمانبر است، چرا که این تغییر ابتدا باید با تغییر دیدگاه ها در بین خیل عظیم کارشناسان این بخش ها شکل گیرد. شاید این بخش ماجرا ساده تر باشد، اما برای ادامه کار دو چالش جدی در این مسیر وجود دارد. پس از تغییر دیدگاه ها، بخش پیچیده تر و مهمتر این است که آموزه های جدید را بتوان با شرایط اجرایی منطبق کرد.
تردیدی نیست که اسلام در حوزه اقتصاد الزاماتی مشخص کرده است. به عنوان مثال حرمت ربا یکی از این الزامات است، اما انطباق این حکم شرعی با ساختاری که سال ها براساس ربا کار کرده سخت است. یک نمونه از این پیچیدگی به موضوع جریمه دیرکرد بر می گردد.
در ابتدای انقلاب تصمیم گرفته شد، جریمه دیرکرد حذف شود، اما مسئولان بانک مرکزی دغدغه ای بحق داشتند و آن هم این بود که ممکن است در صورت حذف جریمه دیرکرد، وام گیرندگان در پرداخت اقساط تعلل کنند. لذا این سوال مطرح بود و اکنون هم مطرح است که چه جایگزینی می توان پیدا کرد که از یک سو حرمت جریمه دیرکرد را نداشته باشد و از سوی دیگر وام گیرندگان را به پرداخت به موقع اقساط ملزم کند.
با این حال مشکل جدی تر دیگری هم وجود دارد و آن هم منافعی است که براساس ساختار به جامانده از دوران قبل شکل گرفته و ذی نفعان این منافع به راحتی به حذف آن تن نمی دهند. به عنوان نمونه دولت با پشتوانه درآمد های نفتی توانست صنایعی را پایه ریزی کند که با واردات فناوری و با کمترین زحمت و کمترین ارزش افزوده، محصولی سودآور تولید کند. نمونه اعلای این نوع صنایع در بخش های خودرو و نفت دیده می شود.
سال ها خودروسازی انحصاری دولتی، با سود بالا و حداقل زحمت برای سازندگان منجر به محصولی با کیفیت پایین شد که همچنان کم و بیش ادامه دارد. در صنعت نفت نیز اتکای گسترده بودجه دولت به درآمد نفت منجر به پیدا کردن کوتاه ترین راه در این صنعت بوده است؛ خام فروشی و واردات محصولات پیشرفته. حتی در صنایع جانبی نفت نظیر پتروشیمی نیز تمایل به استفاده از رانت خوراک ارزان و تولید محصول اولیه و خام کاملا به چشم می آید.
در هر صورت با وجود توسعه در برخی بخش ها از جمله محرومیت زدایی و کاهش ضریب جینی به عنوان شاخص کاهش نابرابری و همچنین توسعه چشمگیر در صنایع پیشرفته ای نظیر هوا فضا، هسته ای، نانو تکنولوژی، پزشکی، صنعت آب و برق و برخی دیگر از بخش ها، در عمل با انقلاب ناتمام در عرصه اقتصاد و به ویژه عرصه صنایع بزرگ، نفت و نهاد های کلان از جمله نظام بانکی مواجه هستیم.
انقلابی که باید با تلاشی جدی بتواند نیمه خالی عرصه انقلاب اسلامی را پر کند و در آستانه ورود به پنجمین دهه از انقلاب اسلامی ایران، انقلاب را به عرصه های دیگر هم بکشاند. تلاشی که نیاز به تغییرات جدی ساختاری در عرصه اقتصاد و تلاشی هوشمندانه و مجاهدانه در این مسیر دارد. تلاشی که با وجود سختی بسیار قابل تحقق است.
سیاست‌ مناسب ایران در دوره ترامپ چیست؟/ وضعیت اقتصاد ایران قبل از انقلاب

 طبل توخالی ترامپ عصبانی

زهرا طباخی در وطن امروز نوشت:

اتفاقاتی در جهان رخ داده است. یک نفر که انگار خیلی برای سروسامان دادن به وضع و اوضاع شخصی و حاکمیتی خود عجله دارد، گمان کرده می‌تواند با ادبیات سال 58 طلبکارانه با ایرانی‌ها مواجه شود و از دریای متلاطم پسابرجام مثل همتای سابقش باراک اوباما، اعتبار برای آمریکا صید کند! دونالد ترامپ در هفته سوم ریاست‌جمهوری، پس از مواجهه با بحران‌های نسبتا شدید داخلی و نقض کمی تا قسمتی جدی مشروعیت، ناگهان توپ را به زمین خاورمیانه انداخت و در ادامه راه اوباما، با وضع تحریم‌های جدید علیه اشخاص و سازمان‌ها و نهادهای ایرانی، «برجام» را نقض کرد تا ثابت کند همه آنچه جان کری و باراک اوباما در نخستین ساعات پس از انعقاد توافق هسته‌ای بر زبان جاری کرده بودند، صحت داشت.
در مقابل نیز خاورمیانه متناسب با «کنش ترامپ»، «واکنش» نشان داد و موشک انصارالله یمن به «ریاض» رسید و با برد کنونی البته که امارات نیز هدف سهل‌الوصولی خواهد بود.
برجام بی‌جان
اما شرایط جدید ثابت کرد «برجام» از توان بازدارندگی لازم برابر تهدید و تحریم ایران برخوردار نیست و هیچ توفیقی در مسیر کاهش دشمنی آمریکا علیه منافع ایران، در پی نداشته است.
عینا همان نقشه‌ای که از اتاق فکر دموکرات‌ها به بالادست عرشه سیاست خارجی آمریکا در دوره ریاست‌جمهوری اوباما صعود کرد که می‌گفت باید هیات حاکمه نظام را با تحریم‌های دارویی و گروگانگیری واجبات زندگی ایرانیان، شرمنده مردم کرد تا حاضر به عقب‌نشینی شوند، امروز در دوره ترامپ جمهوری‌خواه اجرایی و تحریم کالاهای پزشکی از جمله دستگاه‌های عکسبرداری و آزمایشگاهی و… علیه «ملت ایران» وضع شد.
آن زمان نایاکی‌ها می‌گفتند بهترین زمان برای «توافق ایران و آمریکا» وقتی است که ایرانیان از تحریم‌های قبلی خسته شده‌اند و سایه وضع تحریم‌های جدید نیز روی سر ملت است و امروز نیز ترامپ خیلی ساده سیاست «امتیازخواهی منطقه‌ای» را با حواله دادن ایران به «گزینه‌های قدیمی روی میز رئیس‌جمهور آمریکا»، تزیین‌شده با کمی فحاشی و بددهانی، فریاد می‌زند.
پس برخلاف تبلیغات غربگرایان در شبکه‌های اجتماعی که مشابه «ستون پنجم دشمن»، برای رونق‌بخشی به تحلیل‌های جهان سومی خود در میان عوام وحشت از «جنگ» به راه انداخته‌اند، از دیگ سیاست خارجی آمریکا تحفه‌ای درنیامده است!‌ آش همان آش است و کاسه همان کاسه! سر و شکل بازی کمی تغییر کرده اما قواعد ثابت است.
خزانه خالی قدرت
اما در این میان یک سوال مهم بی‌پاسخ می‌ماند… چرا ترامپ ناگهان به تهدید بی‌موقع ایران روی آورد؟ آن هم دقیقا زمانی که باید در کنگره برای معرفی و رای آوردن گزینه‌های وزارت لابی کند و وقت و انرژی‌اش را صرف حل‌وفصل مشکلات داخلی کند! مساله دقیقا از «داخل آمریکا» شروع می‌شود.
برخلاف‌ های‌وهوی بیرونی، مشروعیت سیاسی ترامپ بسیار ضعیف و شکننده است.
درگیری‌ها در داخل کشور اعم از راهپیمایی اتحاد ضدترامپ همراه با آتش زدن پرچم آمریکا و فحاشی جهانی به وی، قدرت نرم ایالات متحده در عرصه بین‌الملل را کاهش داده است و به عبارت ساده‌تر خزانه اعتبار او وضعیت بحرانی را تجربه می‌کند. در چنین شرایطی که تبلیغات پیرامون همراهی او با سیاست خارجی «روسیه» در تعامل با ایران در جنگ با داعش و مذاکرات منطقه‌ای، بالا گرفته، یک عقبگرد پرسروصدا در حمایت از سیاست‌های منطقه‌ای «رژیم صهیونیستی» و بازی رسانه‌ای بر ایران تا حدی می‌تواند فشارها را تعدیل کند و قدرت آیپک و یهودیان افراطی صهیونیست را به خزانه اعتبارش واریز می‌کند.
بایکوت اروپایی
در فضای جهانی نیز هر چند تهدید ایران به واسطه تمسک ترامپ به قطعنامه 2231 برای ممنوعیت آزمایش موشکی به واسطه کارنابلدی او شکست خورد اما اندکی وجهه رئیس‌جمهور آمریکا را به علت به چهره زدن «ماسک قدرت» در عرصه جهانی، بهبود بخشید.
با این احتساب می‌توان چنین نتیجه گرفت که تهدیدات ترامپ بیش از همه «مصرف داخلی» داشته و تا حدی نیز با هدف ایجاد فاصله و ترمیم دیسیپلین قدرت در میان همتایان اروپایی روی پرده رفته است.
در تایید این مدعا می‌توان واکنش جالب اتحادیه اروپایی پس از گستاخی ترامپ پیرامون «کمک به فروپاشی اروپا» توسط اعزام سفیر اسبق آمریکا در شوروی سابق به خاک اروپا را از نظر گذراند. کاترین اشتون و سایر مقامات اتحادیه اروپایی پس از تهدید درجه یک ترامپ، ترجیح دادند هیچ واکنش دیپلماتیکی نشان ندهند و خیلی ساده با بایکوت «بازی آمریکایی»، در مرز آفریقا و اروپا گرد هم جمع شدند و درباره مسائل مهاجران به بحث و گفت‌وگو نشستند.
خوددرگیری ترامپ
ترامپ گرفتار بحران‌های داخلی آمریکا در 2 حوزه تعامل با کانون‌های قدرت و پیاده‌نظام سوروس و راکفلر در خیابان‌هاست. تغییر سیاست خارجی آمریکا مطابق آنچه در برنامه‌های انتخاباتی‌اش عنوان کرد با تعریف تهدید جدیدی به نام «چین» و شیفت از خاورمیانه به شرق آسیا پرهزینه است و فعلا ناگزیر است تا زمانی که سرمایه قدرت نرم مقام «ریاست‌جمهوری» را افزایش نداده، راه و رسم اوباما را با زبانی تندتر ادامه دهد تا از فشارها بکاهد. شاید هم در میانه راه تسلیم شود و بازی اوباما با ادبیاتی متفاوت ادامه یابد! اما در هر حال آنچه قطعی است ناتوانی آمریکا از ایجاد و اداره جنگ‌های جدید جهانی بویژه فقره‌های «بلندمدت و پرهزینه» با قدرت‌های نوظهوری همچون ایران در دوره افول سیاسی و اقتصادیاست.
حماقت سعودی
به نظر می‌رسد جز «سعودی‌ها» نیز هیچ کدام از کشورها و بلوک‌های قدرت روی سیاست خارجی ماجراجویانه نمایشی و صرفا ادعایی فعلی ترامپ حساب باز نکرده‌اند اما از آنجا که «غریق به هر شاخه خشکیده‌ای چنگ می‌اندازد» این روزها از تهدید توخالی ترامپ علیه ایران، آل سعود از خود بیخود شده و شاهزادگان سعودی که ترامپ آنها را «گاوهای شیرده نفتی» خوانده بود در توهمات فانتزی خود «ارباب ترامپ» را تصور می‌کنند که پای در رکاب ناوهای جنگی وارد خلیج‌فارس می‌شود و انتقام تروریست‌های به خاک و خون کشیده شده در حلب و تکریت و موصل را از «حاج قاسم» می‌ستاند!
فارغ از توهمات منطقه‌ای، وضعیت سعودی به حدی بغرنج است که آمریکایی‌ها از تلاش برای نجات «آل‌سعود» حتی روی کاغذ نیز دست کشیده‌اند. به عنوان نمونه اندیشکده «امریکن اینترست» که سال گذشته عنوان کرده بود از میان ایران و عربستان یکی می‌تواند در آینده به عنوان قدرت اول خاورمیانه به باشگاه قدرت‌های جهانی راه یابد، امسال نام سعودی را به کل از لیست خود خارج کرد! راز لشکرکشی فرانسه و انگلیس به خلیج‌فارس نیز در علم به مقدور نبودن جلوگیری از رشد ایران است اما در عالم سیاست هیچ‌گاه نباید دست از تلاش کشید!
به نظر می‌رسد اروپایی‌ها در حال تلاش هستند با نزدیک شدن به مرزهای قدرت نوظهور جدید، حواشی ماجرا را با اعمال قدرت نرم در عرصه بین‌الملل کنترل کنند. این یعنی اصل پذیرش ایران در باشگاه قدرت‌های جهانی به‌رغم اینکه با دردی جانکاه برای سایرین همراه بوده، موضوعی حل شده است اما درباره اندازه حوزه قدرت ایران و اختیارات، چانه‌زنی‌ها کماکان ادامه دارد.
انتخابات و موانع رشد
در چنین شرایطی به نظر می‌رسد نیاز ایران به بازسامانی چهره سیاست خارجی و ادبیات قدرت دولتی در عرصه بین‌الملل ضروری است، چرا که درد رشد تبدیل ایران از قدرتی منطقه‌ای به قدرتی جهانی بزودی پایان می‌پذیرد و در دوره توسعه و ارائه نمایه جدید، نمی‌توان به دولتی اتکا داشت که مهم‌ترین برنامه اعلامی‌اش در عرصه سیاست خارجی طرح مشعشع «امتیازدهی یکجانبه» است! ایران نیازمند سوپرشارژ قدرت نرم و ترمیم دیسیپلین فراملی از کشوری با برنامه‌های پیشرو اقتصادی، فضایی و هسته‌ای و نانو و بیوتکنولوژی پلمب شده به کشوری با سیاست‌های اعلامی اقتدارآمیز و غیرقابل تسلیم است. دوره انتخاب گزینه‌های نو نزدیک است.
 سیاست‌ مناسب ایران در دوره ترامپ چیست؟/ وضعیت اقتصاد ایران قبل از انقلاب
طبل توخالي ترامپ براي چه كساني به صدا درآمده است؟!محمدجواد اخوان در جوان نوشت:

درست زماني كه خيابان‌هاي شهرهاي مختلف امريكا، مملو از معترضان و منتقدان سياست‌هاي رئيس‌جمهور جديد امريكا است، دونالد ترامپ از برقرار بودن گزينه نظامي روي ميزش سخن مي‌گويد. هرچند، كوتاه زماني است كه دنياي سياست با اين ساكن جديد كاخ سفيد آشنا شده است، اما همين مدت كوتاه نيز سبب نمي‌شود ناظران و تحليلگران نتوانند جنس اظهارات و مواضع جنجالي وي را فهم كنند.

بسياري از صاحبنظران بر اين نكته تأكيد دارند كه طرح عباراتي چون «گزينه‌هاي نظامي» و امثال آن فاقد هرگونه ما‌به‌ازاي واقعي است و براي اين مسئله ادله محكمي وجود دارد از جمله:

1ـ راهبرد كلان رئيس‌جمهور جديد امريكا بر دو ركن «درون‌گرايي» و «پيش محاسبه اقتصادي اقدامات» استوار است كه از قضا هر دو ركن در تضاد آشكار با آغازگري جنگ در سياست خارجي است. نمي‌توان هم روي اشتغال‌آفريني براي جوانان بيكار امريكايي تمركز كرد و به موازات آن در هزاران كيلومتر آن طرف‌تر ماجراجويي نظامي كرد. نمي‌توان از هزينه‌بر بودن اقدامات نظامي دولت‌هاي قبل انتقاد كرد و در عين حال هزينه گزاف ماجراجويي نظامي را ناديده گرفت.

2ـ رويكردهاي جنجالي رئيس‌جمهور امريكا در حوزه سياست داخلي و بالاخص موضوع مهاجرت، وي را در آغاز كار با بحران جدي داخلي مواجه كرده است. سايه اين بحران از كف خيابان‌هاي كلانشهرهاي امريكا تا همسايه جنوبي اين كشور قابل مشاهده است. عقب‌نشيني ترامپ در مقابل رأي دادگاه فدرال نشان داد كه او با چالش جدي مواجه است و «فشار مقاومت در برابر تحول مدنظر او» است. بي‌ترديد اين فشار تا مدت‌ها چنان سر سرمايه‌دار ساكن كاخ سفيد را مشغول خواهد كرد حتي فرصت فكر كردن به گزينه‌هاي متعدد را نخواهد داشت.

3ـ لازمه بهره‌برداري از گزينه نظامي، طيف وسيعي از آمادگي‌ها، اعم از ظرفيت‌هاي لجستيكي در مقصد هدف، آمادگي ظرفيت‌هاي انساني براي درگيرشدن در مخاطرات احتمالي و يكپارچگي انسجام عمومي لازم براي حمايت از اقدام نظامي است. در حال حاضر هيچ يك از شرايط فوق در اختيار سران ايالات متحده نيست. در حال حاضر جامعه امريكا و نظاميان اين كشور به هيچ روي آماده مشاركت در جنگي جديد نيستند و شخص ترامپ نيز به خوبي به اين واقعيت واقف است.

ترامپ نخستين رئيس‌جمهور امريكا نيست كه از گزينه نظامي سخن گفته باشد. پيش از او نيز كارتر، ريگان، بوش پدر، كلينتون، بوش كوچك و اوباما هر يك به فراخور حال و فارغ از دموكرات و جمهوريخواه بودن از ابزار تهديدنمايي با هدف فشار و تغيير رفتار ايران بهره برده‌اند.

سؤال مهم اينجاست كه اگر گزينه نظامي در طول اين ساليان متوالي همواره روي ميز بوده است و به قول ترامپ ايرانيان قدرتمندتر و جسور‌تر شده‌اند، پس چرا از اين گزينه استفاده نشده؟ چرا ايران اسلامي همچنان در حال بالندگي و اقتدارافزايي است و گزينه نظامي تنها روي ميز كاخ سفيد خاك مي‌خورد؟ دليل اصلي آن است كه هرچند گزينه نظامي روي ميز پابرجا بوده است اما اين گزينه تنها يك برگه كاغذي است و هيچ مابه‌ازاي خارجي و واقعي ندارد. اظهارات گستاخانه ترامپ در واقع چيزي جز طبل توخالي نيست.
اما پرسش ديگر آن است كه ترامپ از كوبيدن بر اين طبل توخالي چه نفعي مي‌برد؟ در حالي كه خود او منتقد جنگ‌طلبي اسلافش بوده و اكنون درگير بحران داخلي است. در واقع بايد گفت هرچند ترامپ مستقيماً از اين اظهارات منتفع نمي‌شود، اما در مجموع چنين مواضعي مي‌تواند براي او منافعي را به صورت غيرمستقيم ايجاد كند.

در سوي ديگر اين بازي جريان غرب‌گرايي در داخل ايران وجود دارد كه در يكي از بحراني‌ترين وضعيت‌ها طي چندسال اخير قرار دارد. دست‌هاي خالي اين جريان در عرصه اقتصادي و ناكارآمدي مديريتي، چهره‌هاي اين جريان را در نامطلوب‌ترين شرايط از نظر اقبال عمومي قرار داده است.

شبكه داخلي همكار غرب مي‌داند كه اگر با وضع كنوني به انتخابات پيش‌رو وارد شود، بهره چنداني نخواهد داشت. اينجاست كه بازي دوسربرد غرب و جريان غربگراي داخلي شكل مي‌گيرد. از سويي رئيس‌جمهور جديد امريكا از تهديد نظامي سخن مي‌گويد و در سوي ديگر غرب‌گرايان داخلي پالس وحشت از اين طبل توخالي را ارسال مي‌كنند. ارسال پالس وحشت به دنبال شكل‌گيري دوقطبي كاذب «جنگ-صلح» است.

در چنين شرايطي غرب‌گرايان خود را نماد صلح معرفي كرده و انقلابيون را جنگ‌طلب معرفي مي‌كنند و اميدوارند با اين ترفند، مردم سفره‌هاي كوچك شده، فرزندان بيكار مانده در خانه و وعده‌هاي پوچ و تحقق نيافته را از ياد برده و براي نجات از جنگ به غربگرايان اقبال نشان دهند. در مقابل ترامپ نيز كه به دنبال امتيازگيري بيشتر از ايران است، مي‌تواند اميدوار باشد كه در صورت تداوم حضور غرب‌گرايان در مناصب قدرت، بتواند امتياز‌هاي بيشتري را كسب و جمهوري اسلامي ايران را وادار به متابعت از سياست‌هاي واشنگتن در موضوعات راهبردي كند.
آنچه در اين چند سطر ارائه شد برآوردي از آرزوهاي غرب و شبكه داخلي همكار آنهاست و اين بدان معنا نيست كه لزوماً تحقق مي‌يابد، اما بايد دانست كه در صورت عدم هوشياري جبهه انقلابي، ممكن است غرب‌گرايان شكست خورده از تعامل با اوباما از طبل توخالي ترامپ به فرصت‌سازي براي خود استفاده كنند!
سیاست‌ مناسب ایران در دوره ترامپ چیست؟/ وضعیت اقتصاد ایران قبل از انقلاب
 قدرت انقلاب و انقلاب قدرت
 محمدكاظم انبارلويي در رسالت نوشت:
ايران در منطقه و جهان كجا ايستاده است؟ انقلاب اسلامي در آستانه چهل سالگي است. مراكز پژوهشي و تحقيقاتي دشمن چه ارزيابي اي از قدرت انقلاب اسلامي دارند؟ همين چند روز پيش بود كه آمريكن اينترپرايز نوشت : «قابليت‌هاي نظامي ايران را تنها چند كشور انگشت شمار دارند.

ايران بازيگر مسلط منطقه باقي خواهد ماند.» چند وقت پيش شاهد بوديم آمريكن اينترست اعتراف كرد: «ايران در زمره 7 قدرت برتر جهان است.» مقامات آمريكايي بارها اعلام كرده اند كه ايران را به حمله نظامي تهديد مي كنيم، اما واقع آن است كه ابزار لازم براي اين تهديد وجود ندارد. رسانه هاي اروپا و آمريكا چه مي گويند؟ همين ديروز واشنگتن پست نوشت: «ايران اكنون قوي‌تر از هر زمان در 40 سال گذشته است.» گاردين هم به نمايندگي از رسانه هاي اروپا نوشت: «ايران تنها كشور با ثبات در خاورميانه آشوب زده است.»

اين روز ها قدرت انقلاب زبانزد مراكز قدرت جهان است. اين همان قدرتي است كه امام (ره) بدون شليك حتي يك گلوله، ارتش تا بن دندان مسلح شاه را  تصرف كرد و آن را در برابر ارتش‌هاي متخاصم جهان قرار داد.

انقلاب اسلامي باعث شد استراتژيست ‌هاي جهان از نو به مفهوم كليدي قدرت بينديشند و انقلاب اسلامي را به مثابه انقلابي در مفهوم قدرت مورد بازخواني قرار دهند. ظهور قدرت اسلامي در جبهه مقاومت در منطقه تمام معادلات و پيش‌بيني‌هاي آمريكا و اروپا را به هم زده است. اين جبهه امروز تعيين كننده دقيق معادله قدرت در غرب آسياست. مطالب پيش گفته از قول رسانه هاي غرب يا انديشكده‌هاي غربي رجزي نيست كه ما براي قدرت‌نمايي خوانده باشيم بلكه اعتراف به نيروي لايزالي است كه انقلاب به آن متكي است و روز به روز، رو به فزوني دارد.
آمريكا و اروپا از آغاز انقلاب اسلامي و حتي پيش از آن با ايستادن در مقابل قيام ملت ايران و ايجاد فشار نظامي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و… همواره سعي در نابودي اقتدار ملي ايرانيان داشتند. غرب براي كارآمدي اين فشار طي يكصد سال گذشته با سرمايه‌گذاري در داخل اقدام به تاسيس ايستگاه‌هاي تقويت فشار و تقويت امواج كرد.
برخي رسانه ها و احزاب به عنوان ايستگاه تقويت امواج رسانه‌اي غرب عمل مي كنند. آنها شب، گفته‌هاي اتاق جنگ رواني غرب در رسانه‌هاي ديداري و شنيداري را در روز رله و تكرار كرده و از آنها به عنوان تيترهاي اول صفحات خود استفاده مي كنند.
ايستگاه‌هاي تقويت فشار غرب در داخل فقط به رسانه‌ها و برخي احزاب محدود نمي شود. غرب از «نفوذ» در سيستم اجرا، تقنين و حتي قضا، براي اخلال در قدرت ملي سود مي برد. خوشبختانه قدرت نظامي، امنيتي و قضائي كشور طي چهار دهه گذشته در برابر نفوذ، خوب عمل كرده است، اما جريان نفوذ ‌آسيب‌هاي خود را به ساخت قدرت تا  كنون زده و مي زند. برگزاري همايش ملي نظام سلطه و جريان نفوذ فرصتي بود كه مقامات قضائي و  امنيتي و نظامي به مقوله نفوذ فكر كرده و ايستگاه‌هاي تقويت فشار و تقويت امواج تبليغاتي دشمن را در داخل رصد كنند.
اين بيان رئيس دستگاه قضا كه فرمود: «مقابله با نفوذ و تهاجم دشمن، جهاد است»، حرف حقي است. ايشان با اشاره به خطاها و اشتباهات دولت اصلاحات گفت: «در دوره اصلاحات روزنامه‌هايي پولشان را از ارشاد مي‌گرفتند اما سكولاريزم را ترويج مي كردند. آنها هديه از داخل و خارج مي گرفتند تا بنيان‌هاي فكري نظام را بزنند.»
به راستي شاهد اين ادعاي بزرگ كيست؟ نياز به تحقيق و بررسي زياد ندارد. چون يك دهه بعد وزير ارشاد دولت اصلاحات سر از بي‌بي‌سي درآورد تا يك فتنه كور براي براندازي نظام را از آنجا  مديريت كند.
امروز كوچك نمايي قدرت انقلاب و بزرگ نمايي قدرت ضد انقلاب و به ويژه دشمنان قسم‌خورده نظام اسلامي يعني آمريكا و انگليس و اسرائيل در دستور كار ايستگاه‌هاي تقويت فشار رسانه‌اي غرب در داخل است. گاهي طراحي‌هاي پيام آنها از زبان برخي مسئولان هم شنيده مي شود كه واقعا تاسف بار است.
برگرديم به بحث اصلي اين مقال يعني «قدرت انقلاب و انقلاب قدرت». اكنون بايد اين موضوع را واكاوي كرد كه منشأ قدرت انقلاب اسلامي چيست؟ يا بهتر بگوييم كيست؟ بي‌ترديد منشأ قدرت انقلاب ما خداست. انسان‌هايي كه قدرت مطلق را از آن خدا بدانند و به آن ايمان داشته باشند از هيچ قدرت ظاهري هراس نخواهند داشت. سرّ اينكه امام(ره)، قدرت‌هاي شرق و غرب را به هيچ انگاشت و پرچم استقلال كشور را بر پايه «نه» به قدرت‌هاي شرقي و غربي بنا نهاد، همين بود.
حضرت امام اولين كسي  در ايران بودند كه از هيچ كس جز خدا نترسيدند و همه  پيروان خود به ويژه جوانان كشور را دعوت كردندكه سلوك انقلابي گري خود را بر همين ممشا پايه‌گذاري كنند. سرّ اينكه امروز هنوز باب شهادت باز است و جوانان اين مرز و بوم براي دفاع از حريم و حرمت انقلاب، جانانه مي جنگند و جان خود را فداي انقلاب مي كنند نيز همين است. سوخت اصلي موتور انقلاب از همين تفكر تامين مي شود.
قدرت انقلاب با اين «سوخت و ساز» فراتر از آن است كه واشنگتن پست و گاردين مي گويند و برتر از آن است كه انديشكده‌هايي چون اينترپرايز و اينترست اعتراف مي کنند. اين انقلاب به زودي معادلات قدرت در جهان را تغيير خواهد داد.
انقلاب ما در اوج عقلانيت سياسي است و رقباي ما در جهان، تازه از وادي «حماقت» به وادي «بلاهت» رسيده ‌اند. سند اين حرف تاريخي نيز رفتن اوباما و آمدن ترامپ است. ترامپ نزده مي رقصد! او اوضاع آمريكا و اروپا را به هم مي ريزدو از اين به هم ريختگي چيزي جز فروپاشي همانند آنچه كه در  شوروي رخ داد، در نمي آيد.
امپراتوري شرق كه از هم پاشيد، نامش را گذاشته بود «اتحاد جماهير شوروي». امروز از آن اتحاد چيزي باقي نمانده است.
امپراتوري غرب هم به سركردگي آمريكا نام خود را «ايالات متحده آمريكا» و «اتحاديه اروپا» گذاشته‌اند. همين ديروز ترامپ گفت ايالت کاليفرنيا از کنترل خارج شده است، بودجه مقامات آن را قطع خواهم کرد! از اين «اتحاديه» و آن «متحده» هم چيزي نمي ماند. چرا؟ براي اينكه اين اتحاديه‌ها بر اساس جنگ بي‌پايان با خدا و خلق بنا نهاده شده است.
قدرت اصلي در هستي و جهان و زمين دست خداست. كسي كه با اتكال به خداوند براي اقامه عدل به جنگ تبهكاران جهاني برود، پيروز است. انقلاب اسلامي به اين دليل پيروز است كه به خدا اتكال دارد. خدا بندگان خود را هيچ گاه در برابر دشمنان خود تنها نمي گذارد.
برخي فکر مي کنند امام (ره) روز 12 بهمن وارد فرودگاه مهرآباد شد و از آنجا به بهشت زهرا(س) رفت، 10 روز بعد انقلاب پيروز و همه چيز تمام شد. حال آنکه امام(ره) روز 12 بهمن به فرودگاهي به وسعت سينه هاي شيفته اسلام و قرآن فرود آمد و به صورت نمادين به بهشت زهرا(س) رفت. او با انقلاب زهرايي خود، اکنون در بهشت نشسته و نظاره گر اعمال ماست و تا بهشت، مردم ايران و همه جان هاي شيفته اسلام را همراهي خواهد کرد.
صيانت و نگهداري از قدرت انقلاب شروطي دارد. اولين شرط آن اين است که ما همواره نسبت خود را با خدا، قرآن و رعايت پاسداشت احکام اسلام حفظ کنيم. اگر در اين مسير حرکت کنيم قدرت انقلاب تا ظهور حضرت بقيه الله الاعظم ارواحنا له الفداء تضمين خواهد شد، والّا خداوند در طول تاريخ تا کنون هيچ ضمانتي براي حيات و قدرت هيچ قوم و قبيله و امتي نداده است.