کدخدا اوباما… کدخدا ترامپمحمد ایمانی در کیهان نوشت:
1- نسبت ما با « اراده و اجازه و امر و نهی آمریکا»، یکی از کانونیترین مباحث راهبردی در سی و هشتمین سالگرد پیروزی انقلاب است.
یافتن این نسبت بستگی به پاسخ 2 پرسش دارد؛ اول اینکه آمریکا دوست، شریک، رقیب یا دشمن ماست؟ دوم؛ معادله و موازنه قدرت میان ما و آمریکا چگونه بود و در طول این 4 دهه به سمت کدام کفه (ما یا آمریکا) تغییر یافته است؟ پس از پاسخ این دو سوال، به سوال اصلی میرسیم و آن اینکه آیا باید در مدار اراده و امر و نهی آمریکا رفتار کنیم و یا در تراز انقلاب اسلامی و موفقیتهای آن، قالبشکن باشیم؟ برخی محافل در داخل، هرچند از تعلق خاطر به انقلاب و مکتب امام خمینی(ره) سخن میگویند اما ورای ادعاها چنان میگویند و میکنند که هر اقدام ملی برای قدرتافزایی و پیشرفت، مستلزم کسب اجازه از آمریکاست! البته که صریح این حرف را نمیزنند اما هر جا که آمریکا فشار میآورد، اینها- و بدتر از اینها، عقبه سیاسی و رسانهای مدعی حمایت از اینها- همان موضوع معطوف به قدرت ملی (نظیر برنامه هستهای، نفوذ منطقهای، برنامه موشکی) را دردسر و مزاحم منافع ملی تلقی میکنند و خواستار محدودسازی آن میشوند.
2- اردیبهشت 92 (یک ماه مانده تا انتخابات ریاست جمهوری) یک نامزد انتخاباتی در جمع دانشجویان صنعتی شریف گفت: «اروپاییها آقا اجازه هستند و آمریکا کدخداست؛ بستن با کدخدا راحتتر است». همان سیاستمدار، مرداد امسال در مراسم پنجاهمین سالگرد تاسیس شرکت گاز، سخنانی را گفت که سایت رسمی سایت ریاست جمهوری مجبور به حذف آن از متن شد؛ مبنی بر اینکه «نباید مقابل قدرتهای بزرگ ایستاد، با شعارهایی که بعضا توخالی هم هست». خب! وقتی انواعی از این سخنان از یک دولتمرد صادر میشود و تکیه بر «بزرگنمایی حریف- ضعیفنمایی خود» دارد، چرا از جان کری وزیر خارجه (وقت) تا جان برنان رئیس سازمان سیا، نگران سرنوشت همین فرد در انتخابات و غیر آن نباشند و همین را علنا اظهار نکنند؟ هرچند در اردیبهشت 92 گفته شد «اروپاییها» آقا اجازه هستند، اما به تدریج معلوم شد کسانی در داخل ایران، به کسب اجازه از کدخدا باور دارند.
وگرنه به شکلی رفتار نمیکردند که بخش عمدهای از برنامه هستهای را اوراق کنند و در عین حال تحریمهای عمده بانکی و مالی برقرار بماند و پس از همه قول و قرارها و امتیازدهیها در برجام، تازه از آمریکا التماس کنند که «نامه آرامشبخش» برای تکتک معاملات صادر فرمایند! اما تلختر از خود این روند، اظهارات چهارشنبه گذشته همان دولتمرد در همایش روز ملی فناوری بود مبنی بر اینکه «میشود در مسائل غیرهستهای هم مذاکره کرد»! چه مذاکرهای؟ در کدام فرایند؟ یعنی امتیاز نقد بدهیم و وعده نسیه تحویل بگیریم؟ توجه کنیم که این پالس اخیر، برای ترامپ به اصطلاح دیوانه ارسال میشود و نه اوبامای مودب!
3- وقتی دولتمردی میگوید «نباید مقابل قدرتها بایستیم، آن هم با شعارهایی که بعضا توخالی است»، لابد وزیر خارجه تراز او همان میشود که در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بگوید «آمریکا ظرف 5 دقیقه میتواند تمام قوای دفاعی ما را نابود کند» و مشاور ارشد همان دولتمرد، زبان میگشاید و میگوید «ما جز در پختن آبگوشت بزباش و قرمه سبزی، قدرت رقابت در هیچ فناوری و صنعتی را نداریم». ادعای وفاداری به امام و انقلاب کجا و این منطق ما بیچارهایم و نمیتوانیم کجا؟ اگر بنای بر کسب اجازه از ابرقدرتها یا احساس ضعف در مقابل آنها بود که ملت ما نباید حتی در ذهن خود نیز جرئت اندیشیدن به انقلاب و سرنگونی ژاندارم آمریکا در منطقه را راه میداد؟ و نباید در جنگ تحمیلی نیابتی آمریکا، مقابل صدام سینه سپر میکرد؟ یا در شروع اولین تحریمها- که بلافاصله پس از انقلاب اعمال شد و نه پس از برنامه هستهای- دستها را بالا میبردند! اگر بنا بر اجازه گرفتن از آمریکا یا موافق میل او رفتار کردن بود، لابد باید مانند برخی منافقین- که پیش پای ارتش متجاوز صدام گوسفند قربانی کردند- در مرز کرمانشاه، مقابل ارتش اشغالگر آمریکا در عراق و سپس سربازان جنگ نیابتی او (داعش) گوسفند میکشتیم، بلکه رو به قبله دراز میکشیدیم تا پس از حمام خون در عراق، سراغ ملت ما بیایند و جنایاتی را که در عراق و افغانستان و سوریه و لیبی مرتکب شدند، بدترش را اینجا مرتکب شوند.
ما در همین سال 2016 میلادی و در حالی که فلان دولتمرد میگفت نباید مقابل قدرتهای بزرگ بایستیم، مقابل پروژه نیابتی و اصالتا ضد ایرانی مثلث صهیونیسم مسیحی (آمریکا، انگلیس و اسرائیل) در دو جبهه موصل و حلب ایستادیم و کاری با آمریکای مهاجم کردیم که حتی به عنوان عضو ناظر، راهی به مذاکرات آستانه پیدا نکرد. این همان آمریکایی بود که میگفت اسد باید برود و فلان روز و ساعت، کار سوریه را تمام میکنیم.
4- همین پیروزیهای بزرگ باعث شد «امریکن اینترست» ایران را در زمره هفت قدرت برتر جهان رتبهبندی کند و اندیشکده امریکن اینترپرایز بنویسد «قابلیتهای جدید نظامی ایران را تنها چند کشور انگشتشمار دارند.
ایران بازیگر مسلط منطقه باقی خواهد ماند. آزادسازی حلب، زنگ خطر بزرگی است. تهران از فراز سکوی سوریه میتواند خاورمیانه را مدیریت کرده و منافع آمریکا را به چالش بکشد.» و درست به دلیل همین قدرتمندی است که فیلیپ گوردون (دستیار اوباما و هماهنگکننده سابق کاخ سفید در امور خاورمیانه) تاکید میکند «در حالی که مقامات دولت ترامپ ادعا کردهاند طیف گستردهای از گزینهها را در اختیار دارند که میتوانند از میان آنها برای پاسخدهی موثر به ایران یکی را انتخاب کنند، اما واقعیت این است که آنها چنین گزینههایی در اختیار ندارند». در حالی که پروژه ایجاد بیثباتی و جنگ در منطقه، ایران را هدف گرفته، اما روزنامه گاردین در اوج پیروزیها و موفقیتهای ما نوشت «ایران تنها کشور باثبات، در خاورمیانه آشوبزده است».
آیا نباید از خود بپرسیم چرا از بوش تا اوباما، همواره تهدید به حمله نظامی علیه ایران کردند اما در اعمال آن فشل ماندند؟ این تهدیدزدایی ناشی از اظهار عجز و گفتن ادبیاتی نظیر «خزانه خالی است» و «آمریکا ظرف 5 دقیقه میتواند تمام توان دفاعی ما را نابود کند»، بود یا به خاطر قدرتنمایی متحدین ایران از شرق عراق تا غرب سوریه و شمال فلسطین اشغالی و در حاشیه بابالمندب، و قدرتنمایی دریایی و موشکی ایران؟
5- دولتمردی که به ترامپ- و نه اوباما- پالس میفرستد و میگوید «میتوانیم در مسائل غیرهستهای هم مذاکره کنیم»، قرار است این بار چه چیزی را در مقابل «عایدی تقریبا هیچ» بفروشد و به قول رادیو فرانسه بر سر حقوق ملی معامله کند؛ برنامه موشکی و نظامی یا متحدان قدرتافزای ایران در منطقه؟ سوال مهمتر! چرا دشمن در چهارچوب عملیات روانی و جنگ نرم، تکتک منابع قدرت ملی را اسباب مزاحمت و دردسر برای ما جا میزند و کسانی هم در داخل پیدا میشوند که بگویند بهرهمندی از قبیل این منابع، ماجراجویی و هزینه تراشیدن برای کشور است، یا دستکم بر سر این منابع میشود معامله «تانک بده- کلاشینکف بگیر!» را تکرار کرد؟ آیا بدون وجود این ایستگاههای تقویت فشار حریف در داخل، فرستنده آن امواج عملیات روانی موضوعیت پیدا میکرد؟ همین جا به یک واقعیت تلخ دیگر میرسیم و آن اینکه به معنای واقعی کلمه در کشور «کاسب تحریم و تهدید» داریم که به جای سینه سپر کردن مقابل دشمن، تهدیدهای اقتصادی و نظامی او را برای ملت و حاکمیت خود فاکتور میکند و مردم را در انتخابات میترساند تا از طریق این ارعاب بتواند صورت مسئله مطالبه (ارائه کارنامه 4 سال حضور در دولت و تحمیل هزینههای بزرگ به کشور) را عوض کند؛ کاسبی با کابوس شبح جنگ، پس از کاسبی با رؤیای موهوم رونق اقتصادی!
6- ملاک راستیآزمایی این جماعت این است که ببینیم آیا با ترامپ اظهار مخالفت میکنند یا با اصل دشمنیهای زنجیرهای هیئت حاکمه فرا دولتی و دوحزبی آمریکا که متأثر از لابیهایی مانند ایپک، بیلدربرگ و مافیای بزرگ «صهیونیسم مسیحی» است؟ خطا یا خیانت راهبردی است که تصور یا تلقین شود ترامپ، تافته جدابافتهای از حاکمیت آمریکاست و به تنهایی دشمنی میکند.
برخی سیاسیون یا رسانهها به گونهای تحلیل میکنند که انگار ترامپ را مثلا از آنگولا و آمازون پیدا کرده و به سیستم سیاسی آمریکا پیوند زدهاند! ترامپ حاصل 250 سال صیرورت قهقرایی تمدن آمریکاست و متعاقب رویکردهای 4 دولت بوش پدر، بیل کلینتون، بوش پسر و اوباما در دموکراسی آمریکا بالا آمده است. او همان گزینههای روی میزی را به رخ میکشد که دولت اوباما و بوش میگفتند.
او همان تحریم ویزایی را علیه ایران به اجرا گذاشت که زیرساخت قانونی آن را دولت اوباما چید. رئیسجمهورهای آمریکا از بیل کلینتون تا بوش و اوباما و ترامپ در یک سیستم سیاسی سلطهطلب و قائل به جهانگشایی به خدمت گرفته میشوند. ترامپ سوار بر همان امواج نارضایتی در جامعه آمریکا سر کار آمد که 8 سال پیش اوباما با شعار «تغییر» سوار آن امواج شد. اوباما چند سال، مردم فرودست آمریکا و مردم غرب و شرق آسیا و آفریقا را با خیال تغییر سرکار گذاشت.
حضور و سخنرانیهای او در مساجد و دانشگاههای قاهره و جاکارتا و اسلامبول مانند توپ صدا کرد؛ اما دردوره او گوانتانامو ماند و شیوههای شکنجه توسعه پیدا کرد و فقر و بدهکاری در جامعه آمریکا گسترش یافت و در همان دولت با تغییر تاکتیک جنگ مستقیم به نیابتی، سوریه و یمن و عراق و غزه را شخم زدند و لیبی را رأسا منهدم ساختند.
در همین دوره بود که دانشمندان اتمی ما را به خاک و خون کشیدند و آشوب نیابتی راه انداختند و در همین دوره، هیلاری کلینتون (معروف به الهه جنگ در آمریکا) که بعضیها در ایران هنوز سوگوار رأی نیاوردن او هستند، از تحریمهای فلجکننده رونمایی کرد و در همین دوره ماهعسل غربگرایان، اوباما 2 میلیارد دلار از اموال ما را غارت کردند.
7- فراتر از ترامپ و اوباما، مسئله صهیونیسم مسیحی، به پیشرفت الهام بخش و قدرت خیرهکننده ابرقدرت نوظهوری به نام ایران برمیگردد، حتی اگر مثلا سودان و سومالی و لیبی و… را هم چاشنی جنجالآفرینی خود کنند. صهیونیسم مسیحی که ردی از آن در عملکرد برخی دولتهای اروپایی مشاهده میشود، برخلاف تصور، نمیتواند روی قدرت خود حساب تازهای باز کند بلکه به عملیات فریبی که در ماجرای برجام جواب داد و (ایستگاه تقویت امواج تهدید و تطمیع در داخل ایران) امید بسته است.
آنها به کمک همین ایستگاه داخلی، در حال بازآرایی و معتبرنمایی تهدیدها علیه ایران، هستند و به واسطه معرکهگیری دلقک جدیدی به نام ترامپ نیز استفاده میکنند. دیوانگیهای ترامپ باید چنان بزرگنمایی شود که کسانی در داخل ایران بتوانند بگویند باید سراغ پلیس خوب (اروپا) برویم و با آنها – از مسیر واگذاری امتیازهای جدید – ببندیم؛ بیآن که بگویند تکلیف گزاره «اروپاییها آقا اجازهاند» چه میشود؟ و آنها چقدر به تعهدات خود در صیانت از برجام و اجرای آن عمل کردهاند که بخواهند تعهد جدیدی بدهند؟ یا پاسخ دهند که اگر قرار بود برجام شبح جنگ و شمشیر و داموکلس تحریم را از سر کشور بردارد، پس چرا تحریمها و تهدیدها در حال گسترش است؟ تلخ است اما واقعیت دارد که طیف واداده به جای استفاده از قدرت ملی برای ایستادگی در برابر حریف مستأصل و گرفتن امتیازات راهبردی، از فشار خارجی برای ارعاب مردم و مجبور کردن آنها به ابقای خود در دولت بهره میگیرد!
8- اما منطق انقلاب اسلامی که روح جمعی ایرانی بر مبنای آن بالید و موفقیتهای بزرگ را رقم زد، دقیقا نقطه مقابل این «دولتداری نیابتی»! است. معاملهای که آمریکا در عرصه تحقیر- قبل و بعد از انقلاب- با محمدرضا پهلوی کرد و بعد از 57 سال نوکری حتی به او پناه نداد، برای غربگراهای امروز کفایت میکند؛ همانها که دولت مستکبر اوباما حتی برای نمایندهشان در سازمان ملل هم ویزا نداد و او را تروریست خواند!
معیشت، یکی از مولفه های عبور از «پیچ تاریخی»
امیرحسین یزدان پناه در خراسان نوشت:
1- درگیر شدن با اهداف، مولفه ها و مشکلات کشورداری همواره با آسیب «خُرد دیدن» مسائل همراه است. به دلیل همین نگاه خُرد به مسائل است که گاهی چالش های کشور به مشکلات و اختلافات حزبی، سیاسی و سلیقه ای تقلیل داده می شود و ممکن است مسئولان اهمیت ابعاد وظایف و مسئولیت هایی که دارند را در یک چارچوب و پازل بزرگتر تشخیص نداده و عملا عدم توجه به معضلی که به ظاهر داخلی یا خُرد به نظر می رسد، آسیب های کلان به همراه داشته باشد. به همین دلیل همواره تاکید این است که هم مردم و هم مسئولان در نوع مواجهه با مسائل مختلف به جای «تحلیل خرد»، «تحلیل کلان» داشته باشند. در این میان البته این تاکید برای مسئولان مهم تر و خطیرتر است.
2- نگاه کلان یعنی فاصله گرفتن از روابط و خطوط سیاسی و سلایق داخلی و حتی منطقه ای و هزینه فایده های ظاهری و به جای آن توجه به مسائل از فاصله ای دورتر. از چنین فاصله ای وقتی به ایران نگاه می کنیم، مردم ایران در مواجهه با یک جبهه فراگیر تصویر می شوند که هم در داخل کشور، هم در منطقه و هم در عرصه های بین المللی درحال مبارزه هستند و اختلافات داخلی آن ها ناچیز است و دیده نمی شود و اگر هم کسی در این جبهه بخواهد اختلافات را فریاد بزند و به چالش اصلی تبدیل کند، آن جبهه متحد را مخدوش می کند و اذهان را از مسیر اصلی منحرف.
3- از این منظردر شرایطی که نظام بین الملل با بحران مشروعیت روبه رو است، جمهوری اسلامی ایران با وجود همه مشکلات و نارسایی ها، قدرتی نوظهور است که می تواند با تکیه بر قدرت کنونی خود جایگاه باثبات و تاثیرگذارش را در تحولات و معادلات تثبیت کند. به همین منظور از شرایط کنونی به عنوان یک «پیچ تاریخی» یاد می شود که عبور از آن به معنای عبور از بحران های سخت است. عبوری که البته راحت نیست اما مردم مقاوم ایران در حال عبور از آن هستند و لازم است که مسئولان در این برهه حساس پشتیبان مردم باشند.
4- یکی از الزامات عبور از این پیچ تاریخی، تحکیم مبانی قدرت جمهوری اسلامی است. جایی که ما در عرصه های قدرت نرم و سخت طی 38 سال اخیر رشد های شگرفی داشتیم که ایران را به جایگاه برتر بسیاری از حوزه های علم و تکنولوژی های مختلف رسانده است، با این حال همچنان مردم با معضلات و مشکلات جدی مواجه هستند.
در برشمردن اهداف انقلاب اسلامی در کنار «استقلال خواهی»، «حاکمیت اسلام بر جامعه» و «حاکمیت مردم در تعیین سرنوشت کشور»، «برقراری عدالت و رفع تبعیض ها» «پیشرفت مادی و گسترش رفاه» در جامعه نیز جزو اهداف اصلی انقلاب اسلامی بوده و هست. لذا از این منظر حتی موضوعاتی مانند فساد اقتصادی، مشکلات بانکی و مشکلات معیشتی مردم و ساختار های نارسای اقتصادی کشور را نیز باید در همین پازل کلان گنجاند، دید و رفع کرد.
به عنوان نمونه اگر نگاه کلان باشد، عمیقا به این درک می رسیم که تاوقتی نظام بانکی سالم و قدرتمند نباشد، تولید ثروت با قدرت شکل نمی گیرد تا بتوانیم از مولفه ها و عوامل قدرت افزای خود در منطقه و جهان دست کم حمایت مالی کنیم. در این نگاه بدون شک برنامه های اقتصادی ما و مشکلات معیشتی مردم جزئی از مولفه های قدرت جمهوری اسلامی است؛ چه بسا حتی در شرایط کنونی یکی از اصلی ترین مولفه ها است.
کشوری که سرمایه های هنگفت معدنی و طبیعی و زیرساخت های کلان تولید و رونق را دارد و بسیاری از کارگاه های تولیدی آن صرفا به دلیل عدم مدیریت منابع مالی در بانک ها یا سیاست گذاری های ضعیف اقتصادی تعطیل شده یا با کاهش تولید مواجه است، نیاز به سیاست های حمایتی جدی و عملی دارد تا بتواند به چرخه تولید بازگردد. مردمی که سال ها پای آرمان های خود مقاومت کرده اند و می کنند، برای رونق تولید، زندگی و بهبود معیشت شان نیاز به سیاست هایی دارند که پاسخ آن در توجه و تمرکز بر توان داخلی و اعتماد به سرمایه های ایرانی نهفته است.
کسی که سیاست گذاری اقتصادی می کند باید با گوشت و پوست و استخوان خود باور کند که ایران مقتدر امروز در بسیاری از عرصه ها و ازجمله عرصه نظامی، همان کشوری است که یک متر سیم خاردار نمی توانست بدون واسطه خریداری کند؛ همان کشوری است که مردمش زیر موشک های صدام قطعه قطعه شدند اما هرگز از مقاومت دست برنداشتند. این مردم به عنوان اصلی ترین مولفه قدرت نظام باید در سیاست های اقتصادی دیده شوند.
تقویت این عامل و سایر عوامل قدرت و پاسخ به نیاز های مردم صبور ایران که سال ها با سختی ها و محدودیت ها و تهدید های مختلف دست و پنجه نرم کرده و می کنند، بدون شک در این پیچ تاریخی می تواند به قدرت انقلاب اسلامی بیفزاید.
مهندسی گشایشهای هر روزه در پسابرجام!
محمد زعیمزاده در وطنامروز نوشت:
با 2 اتفاق اخیر به نظر میرسد واقعیت دوران پسا اوباما و اتمام ماهعسل خط ارتباطی تهران- واشنگتن بیش از پیش رخ نموده است.
تحریم تعدادی از ایرانیان و افراد مرتبط با ایران به بهانه ارتباط با برنامه موشکی ایران که پیشتر توسط مسؤولان دولتی بارها به مثابه نقض برجام فرض میشد از یکسو و صدور فرمان ترامپ، رئیسجمهور جدید آمریکا در ممنوعیت ورود ایرانیان به آمریکا که اتفاقا واکنشهای زیادی را برانگیخته است و یک اجماع منفی درباره آن در ایرانیان داخل و خارج و موافق و مخالف جمهوری اسلامی ایجاد کرده، به خودی خود، برای دولت روحانی سنگین و پرهزینه است اما برای دولت روحانی بدتر این است که با گذشت بیش از یک سال از اجرایی شدن برجام این دو اقدام دولت آمریکا، در افکار عمومی در چارچوب مفهومی جمله قصار رئیس جمهور که «بعد از برجام هر روز یک گشایش داشتیم» دیده و شنیده و فهم میشود.
نکته جالبتر این است که در این مدت که چنین اکت سنگین سیاسیای را در فضای واقعی از هیات حاکمه آمریکا شاهد بودیم، واکنش حسن روحانی به این دو مساله بسیار حداقلی بوده است. روحانی در این مدت ترجیح داده ترامپ را تنها فردی کمتجربه قلمداد کند و بیشتر درباره دیوارکشی بین مکزیک و آمریکا اظهار نظر کند، البته در این بین محمدجواد ظریف چند واکنش منفعلانه در فضای مجازی درباره برخی تهدیدهای مجازی ترامپ داشته است اما سوال این است: چرا شخص رئیسجمهور و وزیر امورخارجه هیچ موضع جدیای درباره موارد اعمالی کاخ سفید نمیگیرند و تنها به تهدیدات امنیتی مجازی پاسخ میدهند؟
پاسخ این است: اگر سمت و سوی واکنشهای دولتی به سمت واقعیتهای پسابرجامی در دوره ترامپ برود دولت باید به سوالات مهمی درباره برجام پاسخ بدهد؛ باید بگوید چرا برجام به عنوان تکمحصول دولت حتی نتوانسته لحن هیات حاکمه کاخ سفید را نسبت به ایران تغییر دهد چه رسد به ساختار تحریمها؟ چطور مخاطب و افکار عمومی باید باور کند دیوار تحریم ترک برداشته، در حالی که ترامپ بعد از برجام مانند اوبامای قبل از برجام یک جمله را در قبال ایران به کار میبرد: «همه گزینهها روی میز است»؟
و سوال مهمتر آن است که روحانی و ظریف چطور و با چه منطقی تنها به پشتوانه یکسال باقیمانده از دوره رئیسجمهوری اوباما که خودش هم بارها برجام را نقض کرد، تعهدات سنگین ۱۵ساله و به روایتی 25 ساله در تنازلهای عجیب و غریب در بحث هستهای تا حد پذیرش صنعت هستهای دکوری را در برابر قول و قرار شفاهی کری و اوباما که امروز مسؤولیتشان در آمریکا هیچ است پذیرفتهاند؟
نکته دوم این است که وقتی میتوان با ادبیات جدید دولتمردان آمریکا به بازتولید دوگانه غیرواقعی جنگ و صلح پرداخت، چه کاری است به ابهامات اصلی درباره کارکرد برجام پرداخت؟ وقتی هم راه خارج بسته است و هم به دلیل برخی معذوریتها خیلی نمیتوان در داخل دوگانههای فرهنگی و اجتماعی پرسروصدا ساخت، بهترین راه این است که چنین القا شود اگر بنا باشد دنیا بر پایه مدیریتی «ترامپوار» بچرخد، خطر جنگ جدی است و تنها تفکری که میتواند جلوی تهدید و جنگ را بگیرد ما هستیم! فارغ از اینکه مردم دوره دوم خرداد را در ذهن دارند یا نه که پس از سالها تنشزدایی و گفتوگوی تمدنها و تلاش برای تضعیف محور مقاومت و حزبالله و… در نهایت به مدال پرافتخار محور شرارت نائل آمده بودیم!
اما واقعیت این است که اگر تنها پارامتر برای تصمیمگیری درباره انتخاب مردم در اردیبهشت 96 همین مساله باشد که چگونه باید با آمریکای ترامپ مواجه شد- که این فرض واقعی نیست و به نظر میرسد مساله کارآمدی و مقابله با فساد از اهمیت بیشتری برخوردار باشد- این سوال برای بخشی از افکار عمومی میتواند مطرح باشد که در دوره اوباما که از نگاه دولت فردی مودب و باهوش بود و طبق قواعدی رفتار میکرد، دولت برای احقاق حقوق مردم چه کاری توانست انجام دهد؟ آیا چیزی از برجام اجرا شد و دستاورد اقتصادیای نصیب ایران شد؟ آیا عزت به پاسپورت ایرانی بازگشت یا پاسپورت ایرانی جزو اقلام مشکوک قرار گرفت؟ آیا تحریمهای جدید علیه ایران وضع نشد؟
و حالا که دیگر نه از آن پسرک باهوش و مودب خبری است، نه از وزیر خارجه خوشاخلاق، جنتلمن و خندهرویش(!) و کسی زمام امور را در دست دارد که به هیچوجه قاعدهبردار نیست و همین ابتدای کار گربه را دم حجله کشته است، آیا میتوان با روحانی یا تیپی مثل روحانی کاری پیش برد؟
آيا ترامپ بر طبل جنگ ميكوبد؟دكتر يدالله جوانی در جوان نوشت:
آقاي ترامپ در دوره رقابتهاي انتخاباتي و پس از پيروزي و ورود به كاخ سفيد، با اتخاذ مواضع تند ضد ايراني، به گونهاي رجزخواني ميكند كه گويا بر طبل جنگ ميكوبد. آيا اينچنين است و اين رجزخوانيها و لفاظيها، از يك جنگ پيشرو خبر ميدهد؟قبل از پاسخ به اين پرسش، بايد نگاه خود را نسبت به ترامپ و دولت وي دقيق و منطبق با واقع نماييم. ترامپ از زمان ورود به عرصه رقابتهاي انتخاباتي با خانم هيلاري كلينتون و پس از انتخاب شدن به عنوان رئيسجمهور امريكا، طوري سخن گفته و در قبال موضوعات داخلي و خارجي ايالات متحده اظهار نظر كرده كه گويا يك استثنا در تاريخ امريكا است. اكنون در داخل كشور ما هم عدهاي به دنبال جا انداختن همين نوع نگاه هستند و ميگويند بايد بين امريكا و ترامپ به عنوان يك پديده و استثنا تفاوت قائل بود. عمدتاً كساني اين رويكرد را نسبت به دولت ترامپ دارند كه پيش از اين، به بزك كردن امريكا روي آورده، به دنبال گشودن باب مذاكره با اين كشور و آغاز همكاريها بودند.
آيا واقعاً اينچنين است و ميتوان بين ترامپ و سيستم سياسي حاكم بر امريكا تفاوت قائل شد؟ شواهد و قرائن نشان ميدهد كه هرچند برخي از موضعگيريهاي آقاي ترامپ به نوعي براي سيستم سياسي ـ اقتصادي حاكم بر امريكا چالشبرانگيز است، لكن آقاي ترامپ به عنوان نماينده همين سيستم اكنون قدرت اجرايي را به دست گرفته است. به عبارت ديگر شرايط كنوني ايالات متحده در داخل و خارج و اقتضائات اين كشور چنين رئيسجمهوري را طلب ميكند.
امريكا دچار بحرانهاي جدي شده است. نظام سرمايهداري حاكم بر ايالات متحده با چالشهاي فراوان روبهرو است و براي عبور از اين چالشها، نيازمند رئيس جمهوري با مختصات آقاي ترامپ ميباشد. آقاي ترامپ با همين ادبيات به ظاهر در مواردي مغاير با نظام سرمايهداري و حامي تودههاي مردم و فقرا آمده است تا از منافع نظام سرمايهداري محافظت و منافع اين اقليت يك درصدي حاكم در تمامي امور را تأمين كند.
از اين منظر آقاي ترامپ و آقاي اوباما، دو روي يك سكه هستند. بنابراين كساني كه افسوس رفتن اوباما را ميخورند و از آمدن ترامپ نگران ميباشند، بايد براي شناخت ماهيت نظام سرمايهداري و سياست گردش قدرت سياسي در اين نظام بيشتر تأمل كنند.
آقاي ترامپ براساس همين رويكرد كلي پيشگفته، ميخواهد بگويد برخوردش با انقلاب اسلامي و ملت ايران، متفاوت از اسلافش خواهد بود. او با عبارتهايي تند، ميخواهد خود را قاطع و كوبنده معرفي كرده و از اين جهت، ملت ايران را نسبت به روزهاي سخت در پيش رو بترساند! به عنوان مثال ايشان در پيامهاي توئيتري خود در روزهاي گذشته، پيامهايي با اين محتوا به ايران ارسال كرده است: «ايران رسماً به خاطر پرتاب موشك بالستيك اخطار گرفته است.
آنها بايد قدر اين توافق بسيار بد با امريكا را ميدانستند» يا «ايران داشت نفسهاي آخر را ميكشيد و رسماً در حال فروپاشي بود كه امريكا آمد و با يك توافق نجاتش داد!» يا «ايران با آتش بازي ميكند، آنها قدر مهرباني اوباما را ندانستند، من آنطور نيستم!» اين نوع رجزخوانيها، در بيان ديگر مقامات دولت ترامپ در قبال جمهوري اسلامي هم مشاهده ميشود. به طور قطع در آينده، شاهد حجم بيشتري از اين نوع لفاظيها از سوي مقامات كاخ سفيد خواهيم بود.
آقاي مايكل فلين، مشاور امنيت ملي امريكا، با ادبياتي كپيبرداري شده از رئيسجمهور جديدالورود به كاخ سفيد، با اشاره به آزمايشهاي موشكي جمهوري اسلامي در روزهاي اخير ميگويد: «ما امروز رسماً به ايران اخطار ميدهيم!» نكته بسيار مهم در اين رجزخوانيها، تكرار جمله و نخنما شده در دوره هشتساله اوباما است. آقاي ترامپ هم اين جمله را به ارث برده و براي تهديد جمهوري اسلامي و ملت ايران ميگويد: «همه گزينهها در قبال ايران بر روي ميز است.»
بنابر موارد پيش گفته، آيا آقاي ترامپ به دنبال راه انداختن يك جنگ عليه ملت ايران است؟ اگر قاعده مورد اشاره را بپذيريم كه آقاي ترامپ، يك سيستم و جريان را نمايندگي ميكند، بايد گفت كه گفتمان آن سيستم و جريان حاكم بر امريكا، اين است كه ايالات متحده در شرايط مناسب براي آغاز يك جنگ در غرب آسيا و آن هم عليه جمهوري اسلامي قرار ندارد.
به عبارت ديگر سالهاي سال است كه امريكاييها، فكر اقدام نظامي عليه ملت ايران را از سر خود بيرون كرده و عملاً به آن نميانديشند، گرچه ايران را مرتب به اقدام نظامي تهديد كرده و خواهند كرد. دليل اين انصراف از جنگافروزي مستقيم امريكا عليه ملت ايران، قدرت پاسخگويي كوبنده و قاطع جمهوري اسلامي به هر نوع تجاوز و در هر سطحي است. سيستمهاي اطلاعاتي، امنيتي، نظامي و سياسي امريكا، ايران را يك هدف سخت و تسخيرناپذير ارزيابي ميكنند.
آنان به خوبي دريافتهاند كه ايران با تمامي كشورهايي كه امريكا در دهههاي گذشته به جنگ با آنان روي آورده، بسيار متفاوت است. آنان با بخشي از قدرت آشكار جمهوري اسلامي در درون مرزها و در منطقه راهبردي غرب آسيا، آشنا بوده و نيك ميدانند كه ملت ايران از يك قدرت ناپيدا هم در مقياس بالا برخوردار است.
بنابراين وقتي امريكاييها چنين برآوردي را از قدرت دفاعي ملت ايران و نظام اسلامي دارند، هرگز به آقاي ترامپ اجازه بازي با دم شير را نميدهند. وقتي نخبگان سياسي و نظامي امريكا ميدانند كه با شليك يك گلوله به سمت ايران با چه واكنش تند و غيرمنتظرهاي از سوي جمهوري اسلامي مواجه ميشوند، هرگز اجازه نميدهند آقاي ترامپ با آتشبازي علاوه بر برهم خوردن امنيت رژيم صهيونيستي، جان هزاران هزار امريكايي در منطقه خليج فارس و كشورهاي اطراف ايران به خطر بيفتد.
دوران امپراتوري امريكا و حضورش در منطقه خليج فارس پايان يافته و چارهاي جز سپردن اين منطقه به ملتهاي آن ندارد.
آري، آقاي ترامپ به زودي خواهد فهميد كه راه توسعه قدرت جبهه انقلاب اسلامي از يك طرف و راه افول قدرت جبهه مستكبرين، يك راه بيبازگشت است. او خواهد فهميد كه هرگز نميتواند براساس شعارهاي تبليغات انتخاباتياش، امريكا را به موقعيت و دوران ابرقدرتياش بازگرداند.
آري دوران ايالات متحده امريكا هم همانند دوران اتحاد جماهير شوروي سابق رو به پايان است. دوران جديدي در راه است و آن دوران، عصر اسلام انقلابي با ظهور تمدن نوين اسلامي است. نشانههاي ظهور اين دوران، در افق پديدار است.
آمادگي دفاعي؛ اقتدار و عزت اسلامي
سيد مسعود علوي در رسالت نوشت:
فردا سالگشت روزي است که در اوج شرارت دشمن هنگامي که آمريکا در انديشه کودتا و عمليات کورتاژ بود و مي خواست حمام خون در کشور ايران راه بيندازد، افسران نيروي هوايي به مقر امام (ره) در خيابان ايران آمده و با برپايي يک رژه نظامي، وفاداري خود را به اسلام و نظام اعلام کردند. فردا سالگشت روز پيوند ارتش با مردم و پيوند مردم با ارتش از سوي رهبري نهضت اسلامي است. امام (ره) بدون شليک يک گلوله، ارتش تا بن دندان مسلح شاه را تصرف کرد و سربازان او را به خيمه اسلام آورد و به آنان امان نامه داد.
منافقين و گروه هايي که سر در آخور کفر و شرک داشتند با سلطنت طلب ها دست شان در يک کاسه بود و مي خواستند ارتش را نابود کنند، اما امام (ره) با درايت و تدبيري الهي، ارتش را حفظ کرد. سران فاسد ارتش شاهنشاهي که دست شان به خون پاک فرزندان اسلام آغشته بود محاکمه و اعدام شدند، ولي بدنه ارتش که به مردم و انقلاب، وفادار بودند کشور و نظام را حفظ و از استقلال و شرف ملي دفاع كردند.
روح انقلابي گري در بدنه ارتش وجود داشت. آنها از مظالم پهلوي رنج مي بردند و از تسلط مستشاران نظامي آمريکا احساس حقارت مي کردند. آنها امام (ره) را منجي کشور و مايه عزت و شرف ملي مي دانستند، ولذا فرماندهي کل قوا را شايسته فردي مي دانستند که در شجاعت، بي نظير و در درايت و تدبير، بي همتا بود. آنها فرمانده اي مي خواستند که خداترس باشد و از دشمن نهراسد. آنها اميري مي خواستند که با تسلط بر هواي نفسش فريب دشمن را نخورد و چون کوه بايستد.
امروز نزديک به چهار دهه است ارتش اسلام مفتخر مي باشد که فرمانده کل قوا فردي فقيه، حکيم، فيلسوف و سياستمدار است، هشت سال دفاع مقدس را فرماندهي کرده است، در دوران صلح با نوسازي و بهسازي و توانمندسازي نيروهاي مسلح، قدرت ارتش را به جايي رسانده است که لرزه بر اندام دشمنان اسلام و ايران مي اندازد.
ارتش در زمان طاغوت، وابسته به کساني بود که دشمنان قسم خورده نظام و مردم ايران بودند. سلاح هاي خود را از آنان تأمين مي کرد براي آنکه مقاصد آنها را در منطقه دنبال کند. اما امروز ارتش، سلاح هاي خود را خود مي سازد و هيچ اتکايي به خارج ندارد. امروز آزمايش هاي موشکي ايران، هراسي به دل دشمنان انداخته است که براي مقابله با ملت ايران دست به کارهاي کودکانه مي زنند، به گونه اي که تأسف جهانيان را برمي انگيزند.
امروز ارتش به پايه اي از توليدات در دفاع از ملت رسيده است که وقتي در نمايشگاه هاي جهاني سلاح حضور مي يابد چشم ناظران بين المللي را خيره مي کند. امروز جوانان پاک اين مرز و بوم در اوج آمادگي دفاعي براي حفظ اقتدار و عزت ملي هستند. آنها در زمين، هوا و دريا تسلط خود را بارها در رزمايش هاي نظامي نشان داده اند.
امروز توانايي هاي نظامي ما در جنگ 8 روزه، 33 روزه و 55 روزه حزب الله و حماس در نبردهاي نابرابر با رژيم صهيونيستي، آزمايش شده و براي اولين بار رژيم اشغالگر قدس طعم تلخ شکست را چشيده و عقب نشيني کرده است.
هشت سال دفاع مقدس، امنيت ملي را بيمه کرد. امروز دشمنان اسلام از حمله نظامي به ايران نااميد شده اند. بارها استراتژيست هاي غرب به ويژه آمريکا از بيهوده بودن حمله به ايران سخن گفته اند. آنها مي دانند آمادگي رزمي فرزندان اسلام در ارتش و سپاه به گونه اي است که هر اراده اي را در فقرات دشمن پشيمان مي کند. امروز ميليون ها جوان ايراني دست به ماشه هستند تا هر متجاوزي را پشيمان کرده و به خاک مذلت بکشانند.
قدرت نمايي دريادلان ارتش در عرصه آب هاي بين المللي، زبانزد ارتش هاي دنياست. امروز آسمان ايران در تسخير جوانان شجاع و خلبانان غيور ارتش و سپاه است و آنان با قدرت حضور دارند و اين همه از نعمت و برکت انقلاب و ولايت است. خدا را شاکريم که در تازه ترين آزمايش قدرت، مدافعان حرم نشان دادند که معادلات قدرت در منطقه را ما رقم مي زنيم و دشمن در اين باره حرفي براي گفتن ندارد.
و بالأخره امروز، روزي است که حربه «گزينه نظامي روي ميز» آمريکايي ها زنگ زده و کارايي خود را از دست داده است. آن روز که ارتش به رسم وفاداري در 19 بهمن با سلام نظامي به امام خميني (ره) بيعت کرد، گزينه نظامي آمريکايي ها به فرماندهي ژنرال هايزر را به سخره گرفت و آن را از بين برد. امروز که ارتش و سپاه در اوج آمادگي و قدرت هستند، از تهديد گزينه نظامي آمريکا روي ميز چيزي باقي نمانده است.
بر هيچ کس پوشيده نيست که اگر روزي قرار باشد پنجه در پنجه آمريکايي ها بيندازيم، هزاران تفنگدار آمريکايي را در همان دقايق اوليه نبرد به قعر آب هاي خليج فارس و درياي عمان مي فرستيم و در مرزهاي ديگر نبرد سرزميني، آنها را به خاک و خون مي کشيم. دستگيري ملوانان انگليسي و آمريکايي در آب هاي سرزميني، اين آمادگي را به رخ جهانيان کشيده است و نشان مي دهد عزم جوانان ما در نبرد با آمريکا و انگليس، جدي است.
تمرد دادستان!
فریدون مجلسی در شرق نوشت:
رئیسجمهور تازهکار آمریکا که تصور میکند آمریکا بزرگترین شرکت دنیاست و خودش مدیرعامل آن است، خانم سالی یِیتس، معاون دادستان کل آمریکا در دوران اوباما را تا روشنشدن تکلیف آن پست در کابینهاش که مستلزم تأیید سنای آمریکاست، به سرپرستی یا کفالت وزارت دادگستری آمریکا گمارد.
بايد توضیح داد در دموکراسیهای غربی که معتقد به تفکیک قوا هستند، دادستانی بخشی از قوه اجرائیه یعنی دولت است زیرا دادستانها در واقع وکلای دولت- یعنی مدعیالعموم- هستند و در مقابل قوه قضائیه یعنی دادگاهها قرار دارند. به همین دلیل یکی از مهمترین وظایف وزیر دادگستری، گماردن دادستانهاست؛ یعنی در این کشورها وزیر دادگستری بر دادستانها ریاست دارد. شاید به دلیل اهمیت همین نقش است که در آمریکا وزیر دادگستری درعینحال دادستان کل کشور است؛ به طوری که در اخبار آمده بود هنگام گماردن خانم یِیتس به مقام معاونت دادستانی کل در زمان اوباما، در کمیته دادگستری سنای آمریکا که باید انتصاب او را تأیید میکرد، از او پرسیده بودند اگر رئیسجمهور دستوری مغایر قانون به او بدهد، اجرا خواهد کرد یا خیر؟ پرسش مهم و جالبی که بسیاری از ما در زندگی خود در معرض آن قرار میگیریم.
تصمیمگیری صحیح و شرافتمندانه در مقابل چنان وضعیتی، نشاندهنده وجدان مسئول و اعتمادبهنفس و شخصیت واقعی انسانهاست بهويژه آنکه اغلب در مقابل وسوسههای منافع مالی و حفظ جاه و مقام، مزایای جانبی آن قرار میگیرند.
خانم یِیتس در مقابل آن پرسش صریحا پاسخ داده بود که دستور غیرقانونی را اجرا نخواهد کرد. در دوران خدمت او در زمان اوباما، لابد در معرض اجرای دستوری که به اعتقادش غیرقانونی باشد، قرار نگرفته بود تا امتحان خود را در برابر ادعایی که کرده بود، پس دهد. در دولت ترامپ، با نظر به شهرت و اعتباری که برای خانم یِیتس قائل بودند، کفالت وزارت دادگستری را به او سپردند تا بعدا تکلیف نظرخواهی درباره انتصاب او از سنا روشن شود.
در همین فاصله بود که ١٠ فرمان شتابزده ترامپ صادر شد که مضحکترین آنها حکم دیوارکشی هزارو٤٠٠کیلومتری میان مکزیک و ایالات متحده و مهمترین آنها از لحاظ تأثیرگذاری بر زندگی انسانها، که فورا هم به اجرا گذاشته شد، فرمان ممانعت از صدور روادید برای شهروندان هفت کشور اسلامی (بدون سابقه تروریستی اتباعشان در آمریکا) و حتی ابطال روادیدی است که مقامات کنسولی آمریکا قبلا صادر کرده و برخی از دارندگانش در همان زمان اعلام ممنوعیت در آسمان در حال پرواز به آمریکا بودند! یکی از نشانههای تفکر فاشیستی و ضدعدالت، مجازات دستهجمعی است. معمولا اشخاص ضعیف و ناآگاهی که به زشتی کار خود وقوف ندارند، ممکن است مجازات جمعی را راهحل مناسب و سریعی برای رسیدن به نتیجه دلخواه بدانند.
معلم یا ناظمی که همه کلاس را به خاطر تخلفی که گمان میکند در آن کلاس رخ داده است، مجازات میکند تا شاید بتواند یکی از بچهها را به خیانت به دوستان و لودادن متخلف وادارد، سرگروهبانی که کل گروهان را یک ساعت کلاغپر میبرد تا عبرت بگیرند و همقطاری را که در صف صبحگاه خندیده بود، لو دهند، یا پاسبان راهنمایی که از شنیدن صدای بوق یکی، دو راننده که از طولانیشدن انتظار به خشم آمدهاند و با این کار ناهنجار هشدار میدهند، لج میکند و از سبزکردن چراغ تا دقایقی طولانی خودداری میکند تا همه تأدیب شوند.
مجازات دستهجمعی رفتاری بدوی است که در سطوح فرهنگی فرودست از روی ناآگاهی رخ میدهد. دستور ترامپ، چه درباره دیوارکشی و چه درباره ممانعت از ورود مسافرانی که در زمان صدور فرمان او ویزا گرفته و بعضا در آسمان بودهاند، مجازاتی دستهجمعی در همین حد است. البته از او چنین انتظاری هم میرود که قباحت چنین تصمیمی را در نیابد.
او که بسازوبفروش و کابارهدار موفقی است، در کتابش توصیه میکند «هنگام ازدواج قبل از هر چیز به فکر طلاق باشید و مثل من قرارداد محکمی با نامزدتان ببندید، تا بعدا ضرر و زیان نبینید» و میگوید «بهترینها را به کار بگیرید و به آنها اعتماد نکنید»، با چنین تفکر سوداگرانهای مجازات دستهجمعی را هم کاری منطقی برای رسیدن به هدف میپندارد؛ اما نمیداند که همین جامعه آمریکا را تهیمغزها نساخته و به این جایگاه علمی، صنعتی، اقتصادی و نظامی نرساندهاند، تهیمغزها فقط حیثیت و ارزشهای نویسندگان اعلامیه استقلال و منشور حقوق بشر و اصول و آزادیهای برجسته مندرج در قانون اساسی آن کشور را مخدوش کردهاند.
شعار وی ممانعت از مهاجرت است، اما همسرش ملانیا یحیران؛ مهاجر غیرقانونی بوده و غیرقانونی کار میکرده است. همسر اولش ایوانا هم مهاجر غیرقانونی بوده است! این معیار دوگانه به سود خود ترامپ هم نیست.
او میپندارد همه باید مانند او بیندیشند؛ یعنی نیندیشند! این است که وقتی آن قاضی شریف در اجلاسی فوری رأی به حرمت حقوق انسانی مسافران میدهد و این دادستانی کل که در مقابلش، در مقابل دستور غیرقانونیاش- همانطور که در کمیته سنای کشورش قول داده بود- میایستد و شرافت و وجدان خود را به اثبات میرساند، حیرت میکند! وقتی خانم یِیتس کفیل دادستانی کل آمریکا به دادستانها یعنی وکلای دولت «دستور» میدهد از دفاع از موضع غیرقانونی رئیسجمهور در مجازات دستهجمعی اتباع هفت کشور در دادگاههای آن کشور خودداری کنند، ترامپ هم با یک «دستور» او را معزول میکند.
بماند كه روز گذشته خبر رسيد يك قاضي فدرال توانسته اين فرمان را لغو كند. حالا قضاوت کنیم؛ کدام دستور مهمتر است؟ چه کسانی در این جهان بزرگ، نام خانم ییِتس را شنیده بودند که به بالاترین مقام حقوقی در دولت دست یافته بود؛ مقامی که از حیثیت و امتیازات بسیار برخوردار است. حیثیت همین خانم یِیتس تا پیش از این وفای به عهد و ترجیح نام به ننگ، بیشتر و پرآوازهتر است یا واکنش عامیانه ترامپ؟