آساره کیانی- در تهران، خانوادههایی هستند که در توالتهای عمومی، شب را صبح میکنند و شما صبح زود، پیش از آنکه این اماکن شهری بدبو، درهایش را به روی مردم شهر باز کند، زنانی را خواهید دید که گوشه چادر خود را به دندان گرفتهاند و با یک دست اسباب و پتو و و با دست دیگر، کودکان خوابآلودهشان را بیرون میکشند و بعد از دروازههای توالت به شهر پرتاب میشوند؛ میروند تا شبی دیگر باز شانس خود را پیش دربان توالت امتحان کنند و اگر نگذاشت، بوی تعفن این توالت را به یک توالت دیگر در یک جای دیگر شهر ببرند.
اینچیزهایی که رسانههای خارجی اسمش را «پدیده» میگذارند، اینقدر برای حداقل یک آدم کمی کنجکاوتر از بقیه مردم شهر، عادی شده که اگر دوربین عکاسی هم دستت بود و از مقابل عده زیادی آدم که در گور خوابیدهاند و سرهای بعضیهاشان از گور بیرون باشد، عبور کنی، خیلی عادی به راهت ادامه میدهی و حتما سلامی هم میکنی و دستی تکان میدهی بی آنکه «شاتر» دوربین عکاسی را حتی لمس کرده باشی!
داستان ادامهداری که بیشتر مورد توجه رسانههای خارجی قرار گرفت از آدمهایی شروع شد که شبهای سرد تهران، در گورهای پیشساخته میخوابیدند؛ مردم شهر فضایهای مجازی، عکس چشمهای وحشتزدهای را برای هم رد و بدل میکردند که از گور بیرونآمده بودند؛ مردان و زنان و کودکانی که حالا مقابل دوربینعکاس روزنامه شهروند قرار گرفتند.
فعالان و فیلمسازان اجتماعی (بیشتر جایزه گرفته از جشنوارههای خارجی) برای رئیسجمهوری که قرار است مردم باز هم به او رای بدهند، نامهنگاری کردند و آه و داد و فریاد و فغان و رئیس جمهوری که قرار است مردم باز هم به او رای بدهند، او هم آه و فغان و اینکه همهجورهاش را دیده بودیم الا گورخوابی و آقای شهردار، از آن طرف، لیچار و کنایه که « تو مگر کجا بودی که ندیده بودی مردم شهر توی گور میخوابند!»
آیا راست میگوید قالیباف؟ با خودت که منصف باشی و تمام کمکاریهایش در حوزه شهری را نبینی و اصلا نخواهی املاک نجومی و خانههای شیک و بالاشهری را با این گورهای سیاه و تنگ و سرد مقایسه کنی، میبینی که دروغ هم نمیگوید؛ خُب شما مگر رئیسجمهوری نیستی که قرار است ما به شما رای بدهیم؛ یعنی اطلاعات شما باید در سطح اطلاعات مردم خارجنشین و حتی داخلنشینهای عوامی باشد که از اتفاقات شهرشان خبر ندارند؟
اگر از چندین سال پیش در شبهای سرد تهران به کارتنخوابها و معتادهای خیابانی، سری زده باشید، هرجایی را دیدهاید که به آن پناه بردهاند؛ زنان و مردان و کودکانی زیر پتوهای چرک، پشت میلههای مغازهها یا رستورانهایی که هوای گرم از آن بیرون میآید، در کانالها و جدولهای عمیقی که آبشان خشک شده، راه پله خانهها، خود خانههای مخروبه که راه ورودش باز باشد، ساختمانهای نیمهکاره و در نهایت آدمهایی که توی پارکها، خودشان را پلاستیکپیچ کردهاند یا «چند نفری» در چادرهای قراضه کوچک، خزیدهاند. شدت سرما گاهی آنقدر زیاد میشود که کارتنخوابهای اغلب معتاد، خودشان را جلوی دست و پای کسانی میاندازند که بیشتر شبها سر و کلهشان پیدا میشود و وظیفهشان کتکزدن آنها است؛ آدمهایی که یک روزنامهنگار هیچ وقت نمیتواند نامی از آنها ذکر کند یا به طور یقین بگوید متعلق به کدام نهاد و ارگان و سازمان هستند. مهم این است که یک کارتنخواب بیجا و مکان، حتی شده برای یک شب، برود جایی مثل کمپ یا گرمخانه یا بازداشتگاه؛ حتی به بهای کتکخوردن و شکستهشدن دست و پا.
حالا کودک میشوید و یادتان میآید که در شهرهایتان آدمهای بیبضاعتی بودهاند که توی قبر میخوابیدند؛ شاید تنها اسمشان مدرن شده؛ «کارتنخواب»؛ آنموقع اسم نداشتند. دوباره طی زمان میکنید و برمیگردید به همین سال 92؛ «زاهدان» و تصویر گورخوابهایی که دیده نشدند و به برکت وجود گورخوابهای تهرانی، گوشه چشمی به تصاویر آنها هم شد!
حالا صدای چلیک چلیک دوربینهای عکاسی خبرنگارها در گرمخانههای شهر پیچیده؛ میگویند قرار است کمپی هم برای دانشآموزان معتاد درست شود این را رییس مرکز بهارانی میگوید که خبرنگارها آنجا رفتهاند؛ با خودت فکر میکنی وقتی مسئولان میدانند آنقدر تعداد دانشآموزان معتاد بالا رفته پس چهطور نمیدانند که آدمهای ایران توی گور میخوابیدهاند؟
ما هم از این سوالها نمیپرسیم که چرا سالیان سال است محلاتی بیچاره و معتاد و پر از کارتنخواب با زنان و مردان و کودکان معتاد به حال خود واگذار شدهاند؟ حتی تلویزیون هم همین چند شب پیش دوربینش را برده بود توی این محلهها و گزارش داد؛ و ما نمیپرسیم پس بالاخره شما قبول دارید یا ندارید؟ خبر دارید یا ندارید؟
نمیپرسیم چرا کسی به حرف جامعهشناسها و اساتید دلسوز گوش نمیکند و درعوض وقتی میخواهند در این زمینه تحقیق کنند نه تنها شهرداری و دولت و هیچجای دیگر به آنها بودجه برای ریشهیابی و کمک به حل بحران، نمیدهد که کتابهای تحقیقاتیشان مجوز چاپ هم نمیگیرند؛ اصلا ما خجالت می کشیم و رویمان نمیشود بگوییم بعضی جامعهشناسهای ما، زندان هم رفتهاند؛ تبعید هم شدهاند؛ ومطمئن هستیم هیچکسی حواسش نبود و نمیدانست با این آدمهای پژهشگر چه رفتاری شد؛ وقتی مسئولان نمیدانند این پدیدهها وجود دارند، حتما خیال کردهاند که آنها بزرگنمایی کردهاند با لایههایی از تشویش اذهان عمومی