پنجشنبه , ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
صفحه اول » فرق و ادیان » اباطیل نویسان تکفیری گلخن “اداره تکفیری فرق و ادیان در قم” اراجیف ناشی از بخارمعده خود را در کنار منقل و وافور، قَلَمی میکنند!

اباطیل نویسان تکفیری گلخن “اداره تکفیری فرق و ادیان در قم” اراجیف ناشی از بخارمعده خود را در کنار منقل و وافور، قَلَمی میکنند!

خرِ این بیچاره های تکفیری در قضیه کلاغ و  افشای جادوگران قبایل ماقبل تاریخ در لای و گِل و لجن پاگیرشده است.

به همین دلیل هم بر اساس “ان انکرالاصوات لصوت الحمیر” به افسانه بافیهای بیسروته تکفیریِ مالیخولیایی روی می آورند!!

این مهملات و خزعبلات منتشره در سایتهای ورشکسته تکفیری امثال “ادیان نت” وابسته به اداره تکفیری فرق و ادیان قم  ارزش پاسخ دادن ندارد. برای ثبت در دفتر تاریخ ستیزه با میراث آیت الله العظمی امام خمینی ثبت میشود!

 

سری داستان باغ گل محمدی، کلاغ سیاه متکدی باغ شاه نعمت الله ولی

  • 1395/10/06 – 11:01

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در یکی از روزهای خوب خدا، در فصل بهار که خورشید، نور گرمابخش خود را بر اهل دل گسترده بود، باغ گل‌های محمدی همین نزدیکی عطر خود را در فضا پراکنده کرده بودند و بلبل بر شاخه درختی پر از شکوفه، نغمه «صَلُّوا عَلَیهِ وَ آلِهِ» را با صدای خوش می‌خواند.
چند کبوتر در همان نزدیکی مشغول احوال پرسی بودند و به کبوتری که تازه از زیارت امام رضا (علیه آلاف التحیه والسلام) آمده بود زیارت قبول می‌گفتند، یکی از کبوترها در حالی‌که گوشش را نغمه‌ی «صَلُّوا عَلَیهِ وَ آلِهِ»[1] بلبل پر کرده بود، مشغول ذکر شریف صلوات بر محمد و آل محمد بود، که ناگاه صدای نکره و گوش خراش کلاغی او را از آن حال خوش و عرفان عملی بیرون آورد؛ کلاغ با قارقارش اعصاب همه را خورد کرده بود.

چیز دیگری که برای اهالی باغ گل محمدی مشمئز کننده بود، گدایی کلاغ با آن صدای نکره بود، کلاغ می‌خواند و گدایی می‌کرد، با این‌که بدنی تنومند‌تر و ورزیده‌تر از کبوتران داشت، ولی از آن‌ها توقع داشت، کار کنند و حاصل زحمتشان را مجانی به او بدهند. حتی اگر کبوتری به این کار راضی نبود، او را نکوهش می‌کرد و با فخرفروشی او را ملامت کرده و برای او اشعاری در مذمت کارش می‌خواند.
کلاغ‌سیاه با فخر فروشی ملامت می‌کرد و یکی از شعرهایی که زیاد می‌خواند این بود:
ما اصل فقیر و خاکساریم                 بر مسند فقر بر قراریم
با آن‌که گدایی کو به کوییم                 بر کشور فقر تاجداریم

یکی از کبوتران گفت: طبق آیه شریفه قرآن کریم: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلي‏ کَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً.[اسراء/70] و به تحقیق فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آن‌ها را بر مرکب‌های دریایی و زمینی سوار کردیم و از هر غذای پاکیزه، به آن‌هاروزی دادیم و آن‌ها را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری دادیم و چه برتری دادنی.» خدا انسان را باعزت و احترام آفرید و او را این‌چنین دوست دارد و هر مخلوق صاحب عقل و رشدی، که مکلف است، اگر بی‌نیاز باشد و به‌دروغ تکدی گری کند، قطعاً چند گناه کبیره‌ مرتکب شده است؛ که به‌نظر من کوچک‌ترین آن دروغ‌گویی اوست.

بلبل خرمای بم که در داستان قبل با او آشنا شدید[2] آهی از دل کشید و گفت: این کلاغ‌ها، کلاغ باغ شاه نعمت‌الله ولی[3] کرمان هستند.
کبوترها گفتند: نعمت الله ولی؟! او دیگر کیست؟
بلبل خرمای بم گفت: او صوفی سنی مذهب است. در تولد او و این‌که اصالتاً اهل کجاست، اختلافات بسیاری بین تاریخ‌نویسان می‌باشد، حتی یکی از محققین سندی از کتابخانه ملنی کابته[4] در سیر تحقیق خود مربوط به پلورالیسم در اندیشه شاه نعمت‌الله ولی یافته است، که او خود را در شعری متولد 580 می‌داند و در این شعر برای امام زمان (روحی و ارواح العالمین له الفداء) وقت تعیین می‌کند و می‌گوید در سال 1385 امام زمان ظهور می‌کند، تاریخی که غیر از این‌که نعمت‌الله ولی[5] را مصداق احادیث متواتر کذب الوقاتون می‌کند، به هر تقویمی هم نگاه کنی، الان که سال 1395 هست، دروغ او واضح است.
صدای خنده‌ی کبوتران بلند شد و فضای معطر به بوی خوش گل محمدی را فرا گرفت. یکی از آن‌ها گفت: خدا همه ما را عاقبت به‌خیر کند و از شرور آخر الزمان در امان بدارد، به‌برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم اعداء الله اجمعین من الاولین و الاخرین الی قیام یوم الدین.»

 

تهیه و تنظیم: آخوندکی موسوم به  محمد صادق محسن زاده!!!

سری داستان باغ گل محمدی، داستان بلبل خرمای بم

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در یکی از روزهای خوب خدا در فصل بهار که خورشید، نور گرمابخش خود را بر اهل دل گسترده بود، باغ گل‌های محمدی همین نزدیکی عطر خود را در فضا پراکنده کرده بودند و بلبل بر شاخه درختی پر از شکوفه نغمه «صَلُّوا عَلَیهِ وَ آلِهِ» را با صدای خوش می‌خواند.
چند کبوتر در همان نزدیکی مشغول احوال‌پرسی بودند و به کبوتری که تازه از زیارت امام رضا (علیه آلاف التحیة و السلام) آمده بود، زیارت قبول می‌گفتند، یکی از کبوترها در حالی‌که گوشش را نغمه‌ی «صَلُّوا عَلَیهِ وَ آلِهِ»[1] بلبل پر کرده بود، دوستان خود را متوجه پرنده‌ای تازه وارد، شبیه به گنجشک که تازه وارد باغ شده بود، کرد. پرنده تازه وارد با بلبل شروع به خواندن کرده بود، در بعضی از نغمات و تحریرهایش زیباتر از بلبل نغمه‌ی «صَلُّوا عَلَیهِ وَ آلِهِ» را می‌خواند، پرندگان باغ متعجب از نوع این گنجشک شده بودند. پرنده، بلبل نبود و شکل گنجشک بود و به‌رنگ گنجشک، ولی در بعضی از موارد تحسین حضار را بیش از بلبل کسب کرده بود، کمی با بلبل خواند و بعد کنار چشمه آب رفت، آبی نوشید و سلام بر حسین داد؛ «السلام علیک یا اباعبدالله، الحسین شهید العطشان بکربلا و العن اعدائهم اجمعین.» نگاه کبوتران و دیگر حضار و کنجکاوی آن‌ها را به‌خود جلب کرده بود و حضار کنجکاو این‌که او چه نوع پرنده‌ای است و اسمش چیست، شده بودند. پرنده خوش‌صوت این شعر را می‌‎خواند:  «شیعتی ما ان شربتم ماء (یا ریّ) عذب فاذکرونی… لیتکم فی یوم عاشوراً جمیعاً تنظرونی، کیف استستقی لطفلی فأبوا أن یرحمونی.[2] ای شیعیان من! هر وقت آب خوشگوار نوشیدید، مرا یاد کنید و هر زمان نام غریب یا شهیدی را شنیدید، بر من گریه کنید.»

کبوتری از جمع کبوترها کنار پرنده خوش صدا آمد و به او سلام کرد و خوش آمد گویی کرد، دیگران نیز به‌جمع آن‌ها پیوستند و با پرنده جدید الورود، باب صحبت را باز کردند و بعد از شنیدن جواب سلام و احوال پرسی و تقدیر و تشکر و تعریف از صدای خوشش  از او پرسیدند: رفیق اهل کجایی؟ اسمت چیست؟
پرنده‌ی خوش صوت به کبوتر و دیگرانی که گفتگوی آن‌ها را می‌شنیدند، گفت: من بلبل خرمایم، از بم کرمان آمده‌ام؛ ولی اصالتا اهل ریگان کرمان هستم. یکی از کبوترها با تعجب با حالت سؤالی گفت: بلبل خرما؟! پرنده خوش صوت گفت: آری! بلبل خرما. یکی از کبوترها گفت: از کرمان، شهرستان ریگان چه خبر؟ بلبل خرما به دوستان تازه خود گفت: دیروز در آن‌جا همایش آیین برادری را با حضور نمایندگی ولی فقیه در سپاه ثارالله استان کرمان حجةالاسلام محسن زاده و به همت ناحیه مقاومت بسیج ریگان و سران طوایف، امام جمعه ریگان، امام جمعه اهل سنت ریگان و مسؤولان محلی، در ایام میلاد نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) برگزار کردند.[3]

کبوتری که در داستان قبل گفتیم[4] نسبت به زیارت امام رضا (علیه السلام) و رفتن اهل سنت، سؤال داشت، گفت: آیین برادری؟! امت واحده اسلامی، حرفی بیش نیست. چگونه می‌توانیم برادر و امت واحده و آزاد در یک کشور زندگی کنیم! در حالی‌که در بین مذاهب اسلامی اختلافات کلامی، فقهی، فلسفی و … بسیاری مشاهده می‌کنیم. بین ادیان الهی که تفاوت‌ها از این هم پر رنگ‌تر است، چگونه مذاهب آسمانی و توحیدی از دین‌های مختلف وحدت داشته باشند، و در کشور در صلح و صفا و آزادی زندگی کنند؟! این حرفی بیش نیست.
کبوتر زائر امام رضا (علیه آلاف التحیة و‌ السلام) گفت: مقام عظمای ولایت، حضرت آیت‌الله امام خامنه‌ای (مد ظله العالی) در یکی از سخنرانی‌های خود در مورد آزادی می‌فرمودند: «در اسلام مبنای اصلی آزادی انسان، توحید است. البته دوستان بعضی از موارد دیگر را هم ذکر کردند – آن‌ها هم درست است – اما آن نقطه‌ی کانونی، توحید است. توحید فقط عبارت نیست از اعتقاد به خدا؛ توحید عبارت است از اعتقاد به خدا، و کفر به طاغوت؛ عبودیت خدا، و عدم عبودیت غیر خدا؛ «قُل يا أَهلَ الكِتابِ تَعالَوا إِلىٰ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَينَنا وَبَينَكُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلا نُشرِكَ بِهِ شَيئًا وَلا يَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا أَربابًا مِن دونِ اللَّهِ ۚ فَإِن تَوَلَّوا فَقولُوا اشهَدوا بِأَنّا مُسلِمونَ.[آل عمران/۶۴] بگو: ای اهل کتاب! بیایید به‌سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و بعضی از ما، بعضی دیگر را -غیر از خدای یگانه- به خدایی نپذیرد. هرگاه (از این دعوت،) سرباز زنند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم!» نمی‌گوید «لا نشرک به احدا» – البته یک جائی هم «احداً» دارد، اما این‌جا اعم از آن است – می‌فرماید: «و لا نشرک به شیئا»؛ هیچ چیزی را شریک خدا قرار ندهید. یعنی شما اگر از عاداتِ بی‌دلیل پیروی کنید، این برخلاف توحید است؛ از انسان‌ها پیروی کنید، همین جور است؛ از نظام‌های اجتماعی پیروی کنید، همین جور است – آن‌جایی که به اراده‌ی الهی منتهی نشود – همه‌ی اینها شرک به خداست، و توحید عبارت است از اعراض از این شرک. «لا إِكراهَ فِي الدّينِ ۖ قَد تَبَيَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَيِّ ۚ فَمَن يَكفُر بِالطّاغوتِ وَيُؤمِن بِاللَّهِ فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروَةِ الوُثقىٰ لَا انفِصامَ لَها ۗ وَاللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ.[البقره/256] در قبول دین، اکراهی نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است. بنابراین، کسی‌که به طاغوت [= بت و شیطان، و هر موجود طغیان‌گر] کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است، که گسستن برای آن نیست. و خداوند، شنوا و داناست.» کفر به طاغوت وجود دارد، بعدش هم ایمان به خدا. خوب! این معنایش همان آزادی است. یعنی شما از همه‌ی قیود، غیر از عبودیت خدا، آزادید.»[5] حضار کلام زائر امام رضا (علیه السلام) را تأیید کردند، بلبل خرما گفت: به‌درستی‌که آیه فوق که یک ندای وحدت است، و خداوند تبارک و تعالی (جل جلاله) چه زیبا تمام مذاهب آسمانی و توحیدی، را بر اساس اصل مشترک میان آن‌ها یعنی توحید، به برادری و حسن هم‌جواری فرا می‌خواند.