جن زدگان مجنون، بازار دیوانگان مزدور در محفل شیطان پرستان فرقه تکفیری اداره فرق و ادیان “ویژ نامه جنّ” منتشر میکنند!
به گزارش سایت سیاه تکفیری – داعشی موسوم به فرقه نیوز – که در خراسان زیر نظارت اداره فرق و ادیان و در همدستی با علم الهدی و ابراهیم رئیسی و اعوان و انصار مزدور آنها در موسسه موسوم به “حق پژوهی”!!! اداره میشود در ؛ گفتوگو با ملائی – منخصص در جن شناسی – به نام محمّدرضا عابديني مطلبی تنظیم کرده که در زیر منعکس میشود:
سلطه جنیان بر مدعیان
بازار داغ مدّعيان اين روزها بسياري را اسير خويش ساخته است. برخي مجذوب قدرتهاي فوق العادة اينان شدهاند و برخي سفرة معارف آنان را قبلة خود قرار دادهاند. با توجّه به ظرافت و حساسيت موضوع سراغ حجّتالاسلام و المسلمين محمّدرضا عابديني، از استادان اخلاق حوزة علميّة قم رفتيم و از منظري متفاوت به آن پرداختهايم. اميد که مقبول طبع شريف مولايمان قرار گيرد و در دوران فتنههاي آخرالزّماني براي خوانندگان راهگشا باشد.
· با تشکّر از بذل محبّت شما که قبول زحمت کرديد لطفاً براي آغاز گفتوگو، مختصري دربارة حقيقت جنّ براي ما بفرماييد.
بحث جنّ به عنوان يکي از مخلوقات خداوند از بحثهاي متشابهي است که هرچند در آيات و روايات بيان شده و حتّي نام يکي از سورههاي قرآن را به خود اختصاص داده؛ ولي معرفت نسبت به آنها در مقام اجمال باقي مانده، به رغم آنکه بسياري از انبيا و معصومان(ع) دربارة آنان سؤالاتي شده و موضوع مورد غفلتي نبوده؛ با اين حال به شکلي مرموز و مبهم باقي مانده است. در قرآن تصريح شده که سليمان نبي(ع) جنّ و شياطين را تسخير کرده بود و آنها براي او کارگري و ساخت محراب و تمثال ميکردند.1 آنها احساس ميکردند در اين دوره تحقير شدهاند و جالب اينجاست که تا حدود يک سال پس از مرگ ايشان، متوجّه آن نشده بودند و همچنان به بنّايي خود ادامه ميدادند.2
در قرآن آمده که شيطان هم از جنّ بود.3 اين هم مطلب خيلي مهمّي است که شيطاني که اين همه با انسان کار دارد، از گروه اجنّه ميباشد. جنّيان از آتش هستند و شيطان هم با استدلال به خلقت خود از آتش، خود را بالاتر از آدم ميداند.4
در سورة جنّ مطلب چنين بيان ميشود که جنّيان به هم ميگويند: ظاهراً خبر عظيمي در عالم اتّفاق افتاده و به ما اجازه نميدهند در مراتب آسمان نفوذ داشته باشيم و دست ما کوتاه شده و بايد از اين به بعد از دور رصد کنيم.5 اين مطلب هم يکي از حقايق عظيم و در عين حال مبهم قرآني است.
آيات قرآن، روايات و همچنين شهود عارفان ما را از اين موضوع مطّلع ميکند که جنّيان دو دستهاند: مؤمن و کافر؛ پس هم مکلّفند و هم اختيار دارند که در روايات نيز به اين مطلب تصريح شده است.
از حيث کمال، جنّيان نسبت به انسانها ضعيفترند، بنابراين نبي و هدايتي که براي انسانها ميآيد براي آنان هم خواهد بود. حضرت آيت الله حسنزاده ميفرمودند: همچنان که برخي از انسانها جنّ زده ميشوند، برخي جنّيان نيز انسان زده ميشوند؛ و انسان غير مؤمني او را مسّ6 ميكند.
.
مطلب ديگر اين است که جنّيان با توجّه به بساطت و لطافت وجود مادّياي که دارند، توانايي رفت و برگشت سريعتري نسبت به انسانها دارند و اين دليل کمال آنها نيست. همان طور که ما نميتوانيم از ديوار رد شويم؛ ولي حرارت ميتواند و آنها هم که از جنس آتش هستند چنين قابليّتي دارند؛ زيرا حجابهاي کمتري براي آنها وجود دارد و از در و ديوار به راحتي عبور ميکنند. ابن عربي در «فتوحات» بحثهاي مفصّلي دربارة حقيقت، حيات، نکاح و… جنّيان آورده که بخشي از آنها در آيات و روايات است و بخشي از شهودات عارفان است و بايد در جاي خود دربارة آنها بحث شود. با اين حال شايد ابهام و اجمال در بيان علما دربارة جنّيان هم تبعيّت از آيات و روايات باشد؛ هرچند که وقايع و حوادث بسياري به دست جنّيان اتّفاق افتاده است.
خلاصه:
جنّ يکي از مخلوقات خداست؛
از انسان ضعيفتر ميباشد؛
با عالم انسانها در ارتباط است براي هدايت و ضلالت؛
آنها از يكديگر تأثير ميپذيرند: در هدايت، جنّ از انسان و در ضلالت، هردو برهم اثر گذارند.
آيا ممكن است ميان انسانها و جنّيان رابطه برقرار شود؟
دربارة بحث ارتباط جنّ و انس لازم است ياد آور شوم كه همة موجودات در انسان به نحو اندماج، انفکاک7 و خلاصه وجود دارند و انسان خلاصة عالم است و به همين علّت وجود سنخيّت در انسان ميتواند با همة موجودات مجرّد تام و ناقص و مادّه از ملک تا فلک و شجر، جنّ و حيوان و نباتات رابطه برقرار کند.
در شعر منسوب به حضرت علي(ع) نيز آمده که اتزعم انک جرم صغير و فيک انطوي عالم اکبر و بر همين مبناست که عرفا به انسان، عالم صغير و به عالم انسان، کبير ميگويند.
ميان جنّ و انس هم اصل اقتضاي ارتباط در وجود همة انسانها موجود است و بعد از برقراري رابطه اين رابطه دوطرفه ميشود؛ بنابراين هردو طرف ميتوانند بر هم اثر گذار باشند.
البتّه از حيث فعليّت، ممکن است الآن يک جنّ از يک انسان مورد نظر ما بالاتر باشد؛ ولي از لحاظ قوا، توانايي و استعداد، همة جنّيان از انسانها ضعيفترند. بنابراين حدّاکثر فعليّت يک جنّ، هميشه از حدّاکثر فعليّت يک انسان پايينتر است؛ البتّه اگر اين استعداد فعليّت پيدا کند.
بنابر روايات فراوان، جنّيان چون نميتوانستهاند بدون رسول باشند، همواره در ارتباط با همة انبيا بودهاند و آنها براي طرح سؤالات، رفع شکايات و اختلافات و ديگر کارها مرتّب به سراغ ايشان ميآمدهاند. البتّه جنّيان به سبب بساطتي که دارند، عمرشان به طور طبيعي از انسانها خيلي طولانيتر است. آيتالله بهجت(ره) ميفرمودند: در عالم جنّ اهل تسنّن وجود ندارد؛ چون تعدادي از جنّياني که روز غدير حضور داشتهاند، هنوز زندهاند و جزئياتي را از آن روز به ياد دارند و نقل ميکنند که انسانها نقل نکردهاند و در کتب نيامده است.
· اين رابطه از کدام طرف برقرار ميشود؟
دربارة تأثيرگذاري اشاره کردم که علاوه بر امکان برقراري رابطة صحيح و غلط، جنّ و انس ميتوانند بر هم اثرگذار باشند؛ امّا دربارة انسان کامل و انسانهاي قوي، مطلب به اين شکل نيست و فقط اين انسانها هستند كه اثرگذارند. تأثيرگذاري اشياء بر جسم انسان کامل تنها به اذن و اختيار او ممکن ميشود. اين مطلب بحثهاي جنبي ديگري دارد که در جاي خود طرح ميشود.
جنّ به علّت بساطت، رابطة قويتري ميتواند برقرار کند؛ ولي در حالت اوّليه، خداوند اين قدرت را در او قرار نداده که بتواند در انسان تصرّف کند و خداوند اين راه تصرّف را باز نگذاشته است؛ جز اينکه به واسطة انسسان ديگري محقّق شود. جنّيان ضعيفتر از آن هستند که بتوانند در ضعيفترين انسانها اثر گذار شوند. جنّيان داراي کمال و اقوياي آنها که اصلاً دنبال چنين تأثيرگذاريهايي نيستند و بيشتر براي تعلّم سراغ انسانها ميآيند. آنهايي هم که براي شقاوت و ضلالت سراغ انسانها ميآيند باز قدرت تصرّف را ندارند. شياطين رانده شد? ميتوانند به طور مستقيم با انسانها ارتباط برقرار کنند و حساب آنها از جنّيان جداست. جنّيان مَرَده(رانده شده) از طريق ديگر انسانها ميتوانند با بقيّه رابطه برقرار کنند.
· اين رابطه چگونه آغاز ميشود؟
چون جنّيان امکان رفت و آمد راحتتري دارند، ميتوانند از برخي اخبار به ظاهر غيبي که از طريق عادي زمان ميطلبد تا به شما برسد، مطّلع شوند. علاوه بر آن در ماجراي تخت بلقيس آمده که يکي از بزرگان و سرکردگان (عفاريت) جنّ در محضر سليمان(ع) گفت: قبل از اينکه از جايت بلند شوي آن را برايت ميآورم. زماني كه سليمان(ع) بر تخت مينشست تا به امور مردم رسيدگي كند از صبح تا ظهر طول ميکشيد. در مقابل او آصف که بخشي از علم الکتاب را داشت و يکي از تابعان سليمان(ع) بود، ميگويد: به قدر چشم بر هم زدني آن را برايت خواهم آورد.8 آصف از خود سليمان(ع) پايينتر بود و چنين قدرتي داشت و امثال او در دربار سليمان(ع) فراوان بودهاند. تعبير مرحوم علّامه اين است که نگاه يعني، فوق سرعت نور و تبديل به انرژي که در اين حالت شيء در مبدأ معدوم شده و با علم به علل وجودي آن دوباره در مقصد به وجود ميآيد. سليمان(ع) هم تا نگاه کرد آن را ديد. برخلاف ما، قرآن بلافاصله در مسائل نظري گريزي به وادي عمل، عبرت و دنبالة کار ميزند. سليمان(ع) پس از اين ماجرا بيدرنگ ميگويد: خدا اين صحنه را به من نشان داد تا مرا بيازمايد که اهل شکرم يا ناسپاسي؟9
در روايات آمده است كه، خداوند رحمت کند برادر ما آصف را که با دانستن تنها يک حرف از علم اعظم، عرش عظيم بلقيس را به قدر نگاه کردني جابهجا کرد. در اينجا قرآن يکي از سرکردگان و قدرتمندان جنّ را با يکي از انسانها که بهرهاي از علم الکتاب داشته، مقايسه کرده؛ يعني يک سرکرده را با انساني که عاليترين نبوده، قياس کرده است.
در برقراري رابطه هم لازم است ميان دو طرف سنخيّت به وجود آيد. برخي اذکار، اوراد و ادعيه، انخلاع10 و ضعيف کردن توجّه به بدن، ميان فرد و جنّيان مؤمن سنخيّت ايجاد ميکند و او که به دنبال اين سنخيّت و به تصرّف درآوردن آنان نبوده، ميتواند از همراهي و ياري آنان که براي رهزني نيامدهاند، بهرهمند شود. اگر کسي دنبال اين تصرّفات باشد، دچار ابتلا خواهد شد. يک انسان ميتواند تا جايي پيش برود که از ياري ملأئك بالاتر و از آنها نيز بهره مند شود. براي نمونه مرحوم علّامه ماجرايي را نقل ميکنند که در طول اشتغال به فلان ذکر و برنامه به هيچ رؤيت و مطلب حاشيهاي دقّت و به آنها که به تو وارد ميشوند، اعتنا نکن. در طول اش?غال ايشان به اذكاري، ظاهراً حوريّهاي سراغ ايشان ميآيد و هرچه جلوهگري ميکند، مرحوم علّامه اعتنا نميکنند و او با رنجش ميرود و علّامه اين صحنة رنجيدن را تا مدّتها در خاطر داشتند.
جنّ در عالم مثال نازل با انسانها رابطه برقرار ميکند. در ملکوت اسفل اين رابطه خيلي به چشم ميآيد؛ ولي در ملکوت اعلي به همان اندازه رابطه با جنّ عادي است که الآن انسانها با هم رابطه دارند. اين مطلب بحث مفصّلي است که مجال مفصّلي ميطلبد.
در مؤمنان اين رابطه خيلي مهم نيست؛ ولي وقتي جنّي با يک غيرمؤمن رابطه برقرار ميکند و خبرهايي به او ميدهد، براي اوخيلي شادي آفرين ميشود.
· چرا جنّيان غير مؤمن به دنبال برقراري رابطه با انسانها هستند؟
آنها به دنبال رهزني و گمراه کردن انسانها و تابع خود ساختن افراد هستند. چون خدا اين راه را ساده قرار نداده، بايد اعمال و برنامههاي پليدي را انجام بدهند تا بتوانند با انسانهاي ضعيف، سنخيّت پيدا کرده و رابطه برقرار کنند. به هر حال همان طور که ما انسانها برقراري رابطه با جنّ را براي خود يک کمال ميدانيم، جنّيان هم برقراري رابطه با انسانها و به تسخير درآوردن افراد را براي خود کمال ميدانند.
يک نکته را هم در اينجا ياد آور شوم که در دوران کودکي براي بسياري از انسانها امکان برقراري رابطه به وجود ميآيد و بعضي آن را چشيده، دنبال ميکنند؛ ولي اکثراًٌ آن را فراموش ميکنند. البتّه برخي هم با آموزش، اين مطالب را ميآموزند و ادامه ميدهند و دنبال بعد از آن ميافتند؛ چون خبرهاي غيبي و مطالبي که از ديد بقيه پنهان است و تأثير گذاشتن در زندگي بقيه براي بروز و ظهور دشمنيها، براي آنها خيلي جاذبه دارد و ميخواهند خودشان را اشباع کنند.
· جنّيان به ازاي تسخير انسانها به آنها چه قدرتها و تواناييهايي ميدهند؟
آنان تلاش ميکنند آرزوهاي دست نيافتني فرد را براي او دست يافتني کنند و همين دست يافتن به آرزوهاي دور، براي فرد علقه و اطميناني نسبت به آن جنّ به وجود ميآورد. علّامه حسن زاده به نقل از يکي از اساتيد خود نقل ميکردند که واردي بر من بارها وارد ميشد و حقيقت کمالي و اِخبارهاي صحيح برايم ميآورد و ماية رشد ميشد و بعد از مدّتي به او انس گرفتم. بعد از مدّتهاي مديد که رابطة ما قوي شد به من گفت: تو الآن به حدّي از يقين رسيدهاي که عبادت از تو برداشته شده. اين استاد که ملاک دستش بوده و راه را ميشناخته بعد از اين همه حقايق کمالي که از او بهره برده، به محض او اينکه از باطن باخبر ميشود، داد ميزند: اخسأ يا عدوالله انّي عبد؛ گم شو اي دشمن خدا که من بندهام. اخسأ را عرب براي دور کردن سگ به کار ميبرد. همانند چخه در فارسي.
ببينيد اين رابطه پيچيده است. براي ضلالت فرد، مدّتها ميآيند، ايجاد انس و اطمينان ميکنند و حتّي مطالبي ناب را به يک استاد و فقيه ارائه ميکنند تا به مرور زمان حقيقت نيّت خود را آشکار کنند و از ابتدا معلوم نيست براي چه آمدهاند. پس به اين راحتي نيست که هرکسي بفهمد براي چه مقصودي با او رابطه برقرار کردهاند و او از اشقياي جنّ است يا سعداي آنها؟ بايد فرد دائماً ميزان را در دست داشته و لحظه به لحظه مراقبه داشته باشد؛ حتّي انساني که با جنّ سعيد رابطه برقرار کرده باشد. جز انسان معصوم حتّي ممکن است در چنين شرايط? يک عالم بزرگ دچار انحراف و انحطاط شود. اگر ديگران هم به خود او و بدون داشتن معيار، دل بسته باشند با انحراف او همگي گمراه ميشوند و اين بالاترين حالت تحقّق خواستة آن جنّ است. از اين دست افراد فراوان وجود داشتهاند. ما عنان خود را تنها به معصوم(ع) با خيال راحت ميتوانيم بسپاريم و نه هيچ کس ديگر. تنها اوست که هرچه گفت حلال يا حرام است، ميتوان قبول کرد؛ ولي دربارة بقيه، هرلحظه بايد مطالبشان را سنجيد.
علاوه بر خبرهاي غيبي، فراموش نکنيم ممکن است تا مدّتها جنّي معارفي ناب را در اختيار فرد قرار دهد تا نهايتاً او را گمراه سازد. کارهاي خارق العاده و عجيب، درمانها و بسياري از اين امور که فراوان در ميان مس شدگان جنّيان قابل مشاهده است. علّت داشتن از اين دست علم و قدرتها، بساطت جنّهاست که پيش از اين عرض کردم.
مدّعياني که به اتّکاي قدرت يا دانش جنّها، مردم را به سمت خود جلب کردهاند، بوده و الآن هم هستند و افراد فريب اينها را خوردهاند. فراموش نکنيم اين قدرتها و دانشها را در سطح خيلي خيلي بالاتري ميتوان از راه مشروع و سر سفرة معارف اهل بيت(ع) بدون کوچکترين لغزشي به دست آورد. گفتوگوي مشهور رشيد هجري، ميثم تمّار و حبيب بن مظاهر در «کوفه» و خبرهاي غيبي آنها که از سفرة معارف اميرالمؤمنين(ع) ارتزاق كردهاند، در تاريخ مشهور است و مردم وقتي خبرهاي غيبي آنان را ميشنيدند آنان را ديوانه و مجنون خطاب ميکردند. بنابر برخي نقلها ابن عبّاس حدّاقل هفت دوره قرآن را نزد اميرالمؤمنين(ع) تلمّذ کرده بود؛ با اين حال وقتي ميثم تمّار به او گفت بيا تا تفسير قرآني از اميرالمؤمنين(ع) به تو بگويم که تا به حال نشنيده باشي و او هم باور نميکرد! در تاريخ آمده که حضرت در دورة حکومتشان روزي يک ساعت به دکّان ميثم ميرفتند و به او قرآن ميآموختند و حتّي گاهي که ميثم کار داشت، به جاي او خرمافروشي هم ميکردند. در زماني، ميثم حقايقي از قرآن را براي ابن عبّاس نقل کرد و او هم مينوشت تا جايي که به سرنوشت خود و ماجراي شهادتش رسيد. ابن عبّاس در مقام انکار ميخوا?ت همة مطالب قبلي را هم نابود کند که ميثم به او گفت: صبر کن و ببين اگر بعدها همين طور شد که يعني مطالب قبلي هم درست است والّا همان موقع اينها را از بين ببر و عجله نکن. مواطن شاگردان اهل بيت(ع) خيلي متفاوت بوده و به هرکه براساس ظرفيتش افاضه ميکردهاند.
· آيا ممکن است اين غيبگوييها و کارهاي خارق العاده منشأ الهي، مثلاً متأثّر از معارف حضرت علي(ع) و علم غيب ايشان باشد؟
در پاسخ به اين سؤال خوب و دقيق، اين مطلب نفيس را هم هديهاي باشد از مرحوم علّامه طباطبايي به خوانندگان که از حضرت امير(ع) نقل شده است كه اگر آية «يَمْحُوا اللهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب؛9 خدا آنچه را بخواهد محو يا اثبات ميكند و اصل كتاب نزد اوست.» نبود، براي شما حقايق گذشته، حال و آينده را ميگفتم به طوري که هر اتّفاقي برايتان رخ ميدهد براي شما جديد نباشد. برخي از مفسّران کلام حضرت را چنين تفسير کردهاند که موطن ايشان موطن محو و اثبات است و چون ممکن است مطلب حضرت محو شده و اتّفاق ديگري بيفتد، ايشان از نقل حوادث حذر کردهاند. تعبير امير مؤمنان(ع) اين بود که موطن حضرت موطن امّ الکتاب است؛ امّا معناي کلام حضرت اين است که من همانند قرآن که ادب هدايتگري انسانها را در اين قرار داده که بايد به نحو محو و اثبات باشد و بايد همة حوادث از قبل قابل پيشبيني و محتوم و معلوم نباشد و برخي به نحوي خلاف پيشبينيها رخ بدهد، من هم بر همين منوال عمل ميکنم و همه چيز را به همه کس نميگويم. حالا اگر برخي مطالب را براي عدّهاي از شاگردان خود گفتهاند به اين علّت بوده که آنان دچار سوء برداشت نميشدهاند. پس اين ممکن است که فرد نسبت به حوادث گذشته، حال و آينده با خبر شود؛ امّا سيرة معصومان(ع) بر اين نبوده ?ه آن را براي همه نقل کنند. مردم آن دوران حتّي در جواب سؤال«سلوني قبل ان تفقدوني» حضرت علي(ع) چيزي بيش از سطح فهم خود نميپرسيدند. شاخص اصلي همان هدايتگري است.
حضرت علي(ع) چه در عالم انسانها و چه در عالم جنّ اين دست معارف خود را تنها به آناني ارائه ميکردند که در مسير هدايتگري آنها خللي ايجاد نشود. در قرآن آمده که هاروت و ماروت دو مَلَک بودند که سحر را به شرطي به مردم ميآموختند که از آن سوء استفاده نکنند؛ ولي مردم سوء استفاده کردند، به عبارت ديگر ميتوان تصوّر کرد، حتّي اگر علمي منشأيي الهي داشته باشد، ولي ممكن است باز هم مورد سوء استفاده قرار گرفته و در مسيري غير الهي از آن استفاده شود و سبب ابتلا باشد؛ امّا نظامات معصوم مطلق با نظام بقيه تفاوت دارد و سراغ نداريم کسي را كه از اين نوع معارف علوي سوء استفاده کرده باشد و ايشان هيچ استعدادي را نميگذارند ضايع شود. در جنگ نهروان نقل شده حضرت کساني را ميکشتند که در نسلشان هيچ مؤمني?وجود نداشته باشد و اگر هم بنا بود بقيه کشته شوند و واجب القتل بودند، به دست غيرايشان کشته ميشدند و خودشان آنها را نميکشتند. هرچند ضلالت و گمراهي با ظهور معصوم به کمال ميرسد؛ امّا کسي با معصوم دچار ضلالت و شقاوت نميشود؛ مثلاً ابولهب در برابر رسول خدا(ص) شقاوتش تام شد؛ امّا کسي از معارف ايشان گمراه نشد. حضرت علي(ع) هم تنها به کساني اين نوع معارف خود را ميآموختند که دچار شقاوت نشود.
يک نکته را هم فراموش نکنيم که گروه اندكي از جنّيان ميتوانند پيشگويي کنند و خيلي عميق و طولاني مدّت نميتوانند در گذشته و آينده حرکت کنند و ببينند؛يعني سعة وجودي زيادي ندارند.
· آيا اين قدرتها و دانشهاي خارق العادّه ميتواند نشانة حقّانيت يک نفر باشد؟
همان طور که ضمن پاسخ پرسشهاي قبل عرض کردم و مشخّص شد؛ هرگز. حتّي مطلب عجيبي از قرآن براي شما نقل کنم که در آية 175 سورة «اعراف» دربارة بلعم باعورا اين تعبير آمده که «آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوينَ؛ ما آيات خود را به او داديم» و در برخي از روايات آمده که او حروفي از اسم اعظم را ميدانست و ميدانيم که اينها از علوم و داشتههاي حصولي نيست و حتماً بايد با عنايت به دست آورده شود. خيلي عجيب است. قرآن ميفرمايد: او خودش را منسلخ کرد. انسلاخ و سلّاخي براي پوست به کار ميرود که پوست يک نفر را بکنند و اين با لباس در آوردن (انخلاع) متفاوت است؛ يعني او خودش را از اين آيات که خيلي به او نزديک بود و با گوشت و پوستش عجين شده بود، کند. کار بلعم باعورا به آنجا ميرسد که از مستجابالدّعوه بودنش در برابر موسي(ع) ميخواهد استفاده کند و براي نابودي موسي(ع) به درگاه خدا دعا کند! در طرف مقابل هم قارون و ساحران در برابر موسي(ع) را ميبينيم که چنين قدرتهايي داشتند. اينها سبب عبرت است که ما ميتوانيم حتّي عالم، عامل و بزرگي داشته باشيم که تا اين حد همانند بلعم باعورا پيش رفته باشد؛ امّا زماني در برابر خدا بايستد. اين ابتلاء است. نبايد به هيچ کس جز معصوم(ع) به طور مطلق دل بست؛ حتّي اگر اِخبار غيبي و استجابت دعوت و… داشته باشد. اين دربارة انسانهاست و اگر کسي با جنّها رابطه برقرار کرد که بايد به طريق اولي? اين نکته را مدّ نظر داشته باشد.
مطلب ظريفي را هم به اجمال عرض کنم که بسياري از اِخبارها و روابط جنّي را انسان گمان ميکند از ناحية خودش است و غريبه را نميبيند چون در نظام تجرّد سُفلي? است و در نظام بدني نيست. من و شما که مقابل هم نشستهايم، معلوم است که دو نفريم؛ امّا در رابطه با جنّ، انسان مطالب را از درون خود ميبيند، نه بيرون و جدايي احساس نميکند و همين باعث ميشود که احساس قدرت بکند و غريبهاي را نميبيند که نسبت به او حسّاس شود و موضع بگيرد؛ به طور مثال در يک پيوند سادة اعضا براي اينکه بدن آن را رد نکند، مجبورند تا چند وقتي با يک سري داروها و آمپولها، سيستم دفاعي بدن را ضعيف کنند تا عضو تازه وارد را پس نزند و به او حمله نکند. وقتي شما يک حرف را از ديگري ميشنويد، در ابتدا يک حال? دفاعي نسبت به آن داريد و در قبول آن مقاومت ميکنيد؛ امّا همان مطلب اگر به ذهن خودتان خطور کند، ديگر مقاومت نميکنيد. عمدة تصرّفات شياطين و جنّ از درون و از راه خطورات است که فرد در برابر آن مقاومت نميکند. اين يکي از مطالب عظيم است که اگر باز شود، ميفهميم که چقدر تصوّر اوّلية ما از جنّ و شيطان غلط است. البتّه در جانب مَلَکي هم همين طور است و ممکن است ملکي مطلبي به من القا کند و من تصوّر کنم آن مطلب از خودم است و دچار عجب و غرور شوم.
· با در نظر گرفتن مصاديق معاصر و به خصوص زندة مدّعيان معنويّت و مهدويّت اگر مطلبي باقي مانده بفرماييد.
دربارة اکثر آنها اين مطالب و به خصوص مطلب آخر کاملاً صدق ميکند که اينها خطورات جنّي و حتّي مَلَکي را که نتيجة يک عملشان بوده از خودشان ميديدهاند و با عجب و غرور دچار خودبرتربيني ميشوند. علّامه حسن زاده ميفرمودند: واردات غيبي خيلي خوشنشين هستند. اگر ذرّهاي پليدي و کدورت وجود داشته باشد، اينها ميروند. بعضي اينقدر اشتغالشان به غير زياد است که آمدن و رفتن اين خطورات را حتّي متوجّه هم نميشوند. اگر کسي حواسش جمع باشد، اين را ميفهمد و ميگيرد. به ياد داشته باشيم:
اي بسا ابليس آدم رو که هست
پس به هر دستي نبايد داد دست
آيت الله بهجت(ره) ميفرمودند: شيطان هيچ وقت نميآيد انسان را با بدي به سمت خود جذب کند؛ يعني هيچ وقت به يک مؤمن نميگويد بيا مثلاً شراب بخور؛ بلکه در روايات داريم ممکن است به يک فرد اهل عبادت اين طور تلقين کند که بيشتر عبادت کن يا وقتي تصميم به استمرار در انجام عملي صحيح را داشته باشيد، شيطان يک عمل بزرگتر و بهتر را پيش روي شما قرار ميدهد تا از اين عمل کوچک و دائمي دست برداريد، چون ميداند اين عمل کوچک دوامش توانش است و يک عمل کوچک ملکه شده خيلي براي شيطان سنگين است. براي همين در روايات آمده «قليل يدوم خير من کثير لايدوم؛ عمل کم با دوام از عمل زياد بيدوام بهتر است.» بايد عمل کوچک را حفظ کنيم و به بزرگتر دست بزنيم؛ ولي شيطان به ما القا ميکند که عمل کوچک را به بهانة بزرگتر کنار بگذاريم. عمل هر چقدر هم كه بزرگ باشد وقتي دوام نداشته باشد، اثرش زودگذر و آني است. به تعبير آيت الله بهجت(ره)، شياطين غالباً انسانها را از راه کمالات گول زدهاند. بنابراين انسان در جاهايي که دنبال کمال است، خيلي بايد مراقب باشد و در اينجاها ملاک معصوم(ع) است. اگر کسي ملاک دستش نيست، بايد دستش را در دست کسي بگذارد که ملاک را دارد والّا قطعاً دچار انحراف ميشود. براي همين است که توصيه ميکنند از راه عمومي برويد؛ مگر اينکه انسان توان و قدرتي پيدا کند که معيار دستش بيايد. ميگويند از طريق عمومي و راهي را که همه ميروند، برويد. نگوييد من خاصّم. هزاران هزار از آنها که از مسير اصلي و عمومي به اين شکل خارج شدهاند، از دست رفتهاند و به ندرت و آن هم با عنايات خاصّ الهي نجا? يافتهاند. پس سعي كنيم که در طريق عمومي برويم؛ ولي همان را قوي و عمقي کنيم. همه در نماز جماعت که يک طريق عمومي است، شرکت ميکنند؛ ولي نماز جماعت رسول خدا(ص) تا عرش بالا ميرود و معراج تمام سماوات است و نماز مأمومان ايشان نمازي عادي بوده است و در زمين حرکت ميکردهاند. عمق کار متفاوت ميشود، نه نحوة آن. در صورتي که ما براي ارتقاي روح خود، دنبال تغيير نحوهايم نه عمق! بايد بدانيم كه نحوة کار براي افرد خاص با داشتن معيار و يقين و حفظ خطّ عمومي، يک تکليف مضاعف و مخصوص پيدا ميشود نه اينکه تکليف عمومي را رها کنید. با استفاده از تجربيات گذشته براي اينکه دچار انحراف و گمراهي نشويم، لازم است در طريق عمومي حرکت کنيم و به آن عمق بدهيم. ببينيد مرحوم آيت الله قاضي فرموده بودند: اگر کسي نماز اوّل وقتش را ترک نکرد ضمانت ميکنم فلان ابواب براي او باز شود. اين طريق عمومي درست و مطابق قاعده است. کساني نجات يافتهاند که طريق عمومي خود را تقويت کردهاند و اگر کسي خواست به طريق خاص قدم بگذارد، معمولاً همانند گوسفندي که از گلّه جدا شده به راحتي طعمة گرگ ميشود. شيطان وقتي بخواهد يکي را گمراه کند، اوّل ما را جدا ميکند که تو خاصّي و آرام آرام دور و برش را خالي ميکند و بعد يک دفعه او را شکار ميکند. پس اگر ديديد داريد خاص ميشويد، معنايش اينست که داريد شکار ميشويد؛ در صورتي که خودتان فکر ميکنيد داريد از همه جلو ميافتيد؛ مثل افرادي که همراه بقيه به کوه ميروند؛ ولي براي اينکه سريعتر به قلّه برسند، خودشان را از بقيه جدا ميکنند و سر از راههايي در ميآورند که نهايتاً او را به ته درّه بيندازد.
بايد خيلي مراقب باشيم که راه عمومي و در عين حال عمقي را از دست ندهيم. معيار هم معصومان(ع) هستند که هم آنهايي که عقب ماندهاند، بايد خودشان را به ايشان برسانند و هم آنهايي که جلو رفتهاند برگردند (اليهم يفيء الغالي و بهم يلحق التالي). راه، حرکت کردن پشت پرچم است نه جلو زدن. يکي در اين زمان معراج کون و مکان را سير ميکند و يکي هم از اينجايي که هست، فراتر نميرود. با اين حال همة آنها كه چه پشت سر امام حرکت ميکنند، چه در آسمان سير کند چه در زمين، همه نجات پيدا ميکنند؛ ولي آنکه جدا ميشود و عقب يا جلو ميافتد? اينها همه طعمة گرگ خواهند شد. هر افراطي به دنبالش تفريط است.
ماهنامه موعود شماره ،123سال یازدهم،اردیبهشت 1390،ویژه نامه جنّ
پينوشتها:
1. ر.ك: سورة ص (38)، آية 37.
2. ر. ك: سورة سبأ(34)، آية 14.
3. ر.ك: سورة كهف (18)، آية 50.
4. ر.ك: سورة اعراف (7)، آية 12.
5. ر.ك: سورة جن (72)، آيات 8 ـ 10.
6. مس: از جمله حواس انساني است كه شيطان به وسيلةتمايلات و احساسات دروني با انسان تماس ميگيرد،بدين طريق كه خاطرات ناپسند را القاءنموده و خوي نكوهيدهاي را در انساني تقويت مينمايد. اشارهاي است به آية 275 سورة بقره.
7. در بيان عرفاي اسلامي، انسان جامع جميع اسماء و صفات خداست و با نگرش به درون ميتواند به همة حقايق دست يابد. در نگاه اوّلية آنها را ميتوان اجمالي (در اصطلاح:خلاصه و اندماج) دريافت و با غور و عمق يافتن ميتوان به كشف تفصيلي و شناخت جزئيات (در اصطلاح: انفكاك) دست پيدا كرد.
8. ر. ك: سورة نمل (27)، آيات 38 ـ 40.
9. ر.ك: همان، آية 40.